مقدمه
گاهی حساسیت و تأثیرگذار بودنِ برخی مفاهیم دینی تا حدی است که برداشت ناصحیح از این گزارهها، سبب انحراف از خطوط اصلیِ دین خواهد شد. از مواردی که درک صحیحِ آن از اهمیت بسیاری برخوردار است، مفهوم «ایمان» و مفهوم «اسلام» است. در گذشته، درک ناصحیح از این مفاهیم سببِ ظهور گروههای منحرفی همانند خوارج و مُرجئه شده بود. بدین جهت ضرورت دارد تا با رویکردی نو به تبیین آرای دانشمندان اسلامی بپردازیم و با روشن ساختنِ دیدگاه شیعه و سنی دربارۀ حقیقت ایمان و اسلام، از تناقضگویی و انحراف وهابیت در فهم صحیح از این مفاهیم پرده برداریم و حدود هریک این مفاهیم را مشخص نماییم. برخی کتابهایی که در این زمینه نگاشته شده، عبارت است از: 1. کتاب ایمان و کفر نوشتۀ دکتر علیزادۀ موسوی؛ 2. کتابهای الإیمان و الکفر في الکتاب و السنة، درسنامۀ نقد عقاید وهابیت، و الأضواء على عقائد الشیعة الإمامیة نوشتۀ آیتالله العظمی سبحانی.
الف. مفهومشناسی
در ادامه، به بررسیِ هریک از واژههای «اسلام» و «ایمان» خواهیم پرداخت:
1. مفهوم اسلام
ابتدا سراغ مفهوم «اسلام» میرویم و آن را در لغت و اصطلاح بررسی میکنیم، و سپس به تبیین دیدگاه اهلسنت و شیعیان میپردازیم:
1.1. «اسلام» در لغت و اصطلاح
«اسلام» مصدر باب اِفعال از مادۀ «سلم»[1] بهمعناى صحت و عافیت و دورى از هرگونه عیب و نقص و فساد[2] است و بهمعناى انقیاد[3] و تسلیم نیز آمده است.
در تعریفی جامع از اسلام، چنانچه بهتفصیل بیان خواهد شد، بر زبان جاری کردنِ شهادتین و گردن نهادن به دستورات شریعت و پذیرش همۀ دستورات الهی، نقش اصلی را ایفا میکنند. در ادامه، برای تبیین هرچه بهترِ معنای «اسلام» اقوال علما را دراینباره بازگو خواهیم کرد.
2.1. دیدگاه اهلسنت راجع به مفهوم اسلام
علمای اهلسنت معتقدند که اسلام با شهادتین حاصل میگردد. ابومنصور ماتریدی، مؤسس مکتب ماتریدیه، معتقد است که حقیقتِ ایمان و اسلام یکی است؛ یعنی هرکدام از این دو، در صورت تحقق تمام شرایط آن بر دیگری نیز صدق میکند؛[4] ولی ابراز شهادتین اولُالاسلام است که باعث مصون ماندنِ جان و مال انسان میشود.[5]
همچنین بزرگانی مانند ایجی، فخر رازی، قاضی عبدالجبار و احمد زینی دَحلان، شهادتین را موجب ورود به اسلام و رهایی از قتل و تجاوز میدانند.[6] احمد بن حنبل شهادتین را برای تحقق اسلام کافی میداند[7] و در کلام انورشاه کشمیری، از بزرگان دیوبندیه، نیز همین دیدگاه به چشم میخورد.[8]
3.1. دیدگاه شیعه راجع به اسلام
در میان اندیشمندان شیعه، افرادی همچون خواجه نصیرالدین طوسی، شیخ صدوق، علامه مجلسی و فاضل مقداد، این اتفاقنظر وجود دارد که اسلام با اقرار به شهادتین محقق میشود و فرد از هرگونه تعدی در امان است.[9] آیتالله سبحانی نیز همچون علمای متقدم چنین دیدگاهی دارد.[10]
بنابراین، در نگاه شیعه و سنی اسلام با شهادتین محقق میشود و جان و مال انسان در امان خواهد بود.
2. مفهوم ایمان
اکنون به بررسیِ مفهوم ایمان در لغت و اصطلاح خواهیم پرداخت:
1.2. «ایمان» در لغت
«ایمان» مصدر باب اِفعال و از ریشۀ «أمن» است. از معناهایی که در کتابهای لغت برای «ایمان» ذکر شده است، ایجاد اطمینان و آرامش در قلب خویش یا دیگرى یا تصدیق کردنِ خبرِ کسى است.[11]
2.2. «ایمان» در اصطلاح
در ادامۀ بحث، به بررسیِ مفهوم ایمان نزد اهلسنت و تشیع خواهیم پرداخت:
1.2.2. دیدگاه اهلسنت راجع به مفهوم ایمان
ابومنصور ماتریدی،[12] ابوالحسن اشعری، ایجی و تفتازانی «ایمان» را به تصدیق قلبی معنا میکنند.[13] در میان مفسرانِ اهلسنت، بزرگانی همچون قرطبی، زمخشری و سیوطی «ایمان» را تصدیق قلبی و اسلام را همان اقرار به شهادتین میدانند.[14] در میان اندیشمندان سلفی رشید رضا بهصراحت و محمود آلوسی نیز تلویحاً این عقیده را مطرح کردهاند.[15]
2.2.2. دیدگاه شیعه راجع به مفهوم ایمان
بزرگان شیعه نیز در تعریف ایمان، از گرایشی همسو با گرایش اهلسنت برخوردار هستند. سید مرتضی و ابنمیثم بحرانی «ایمان» را تصدیق قلبی میدانند و اعمالی مانند نماز و حج را که انسان انجام میدهد، از ثمرات و نتایج تصدیق قلبی ذکر میکنند.[16] خواجه نصیرالدین طوسی معتقد است ایمان همان تصدیق قلبی است با این تفاوت که برای تحقق ایمان، اقرار زبانی را نیز در کنار تصدیق قلبی ضروری میداند، ولی در مفهوم ایمان، برای «عمل» جایگاهی قائل نیست.[17]
بنابراین، جایگاه ایمان «قلب» است و «عمل» در تعیین مختصات آن دخالتی ندارد، بلکه از نتایج و ثمرات آن است و هرچه ایمانِ فرد دارای مراتب والاتری باشد، اعمال وی از کیفیت بهتری برخوردار خواهد بود.
نکتۀ قابلتأملی که در اینجا وجود دارد، صدور روایاتی از سوی ائمۀ اطهار( است که عمل جوارحی را یکی از ارکان و مقومات ایمان بر شمردهاند؛[18] لذا علامه مجلسی مینویسد:
ایمان دارای مراتبی است و بر هر مرحله، فایدهای مترتب است. «ایمان» گاهی صِرف اعتقاد به عقاید حقّه است که سبب در امان ماندن از قتل و… میشود و گاهی نیز اعتقادِ همراه با عمل به فرایض الهی است. لذاست که اگر شخصی عمل نامشروعی مانند سرقت یا زنا انجام داد، ایمان بهمعنای دوم از او سلب میشود؛ ولی کماکان جانش محفوظ خواهد ماند.[19]
3. مفهوم ایمان و اسلام در قرآن کریم
در قرآن کریم دربارۀ ایمان و اسلام بهکرار سخن به میان آمده است و از هرکدام معنایی اراده شده است:
1.3. اسلام حقیقی
گاهی لفظ «اسلام» ذکر شده، ولی معنای «ایمان»، که همان «اسلام حقیقی» باشد، از آن اراده شده است؛ مانند:
آیۀ اول: )یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون(.[20]
چنانکه از ظاهر آیه مشخص است، خطابِ خداوند متوجه مؤمنان است و «ایمان» مرتبهای والاتر از اسلام ظاهری است؛ پس معنا نمیدهد خداوند از مؤمنان بخواهد تا به اسلام ظاهریِ خود پایبند باشند و با همین عقیده از دنیا بروند. لذا آنچه مسلّم است، منظور از اینکه در حالِ اسلام از دنیا بروید، بهقرینۀ )اتقوا الله حق تقاته(، این است که در حالی که نفوس خود را صرفاً برای خداوند خالص کردهاید و اینچنین به خداوند اعتقاد دارید، به استقبال مرگ بروید.[21]
آیۀ دوم: )رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَآ إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(.[22]
این آیه در مقام بیان درخواستِ حضرت ابراهیم% و فرزندش حضرت اسماعیل% است که از خداوند درخواست میکنند که خداوند آنها را از «مسلمین» قرار دهد. واضح است که این دو پیامبرِ بزرگ الهی، در هنگام ساخت کعبه از منزلت و مقام بالایی برخوردار بودند؛ لذا نمیتوان درخواستِ آنها را بر اسلامِ ابتدایی حمل نمود، بلکه ایشان از خداوند مقامات عالیِ ایمان را طلب کردهاند.[23]
2.3. اسلام ظاهری
گاهی نیز از «اسلام»، معنای ظاهریِ آن یعنی شهادتین مدنظر است؛ مانند آیۀ )قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإِیمانُ فِي قُلُوبِکمْ(.[24] در اینجا، اسلام در مقابلِ ایمان است و همان اقرار به شهادتین مدنظر میباشد. ابنکثیر و زمخشری نیز اسلامِ واردشده در این آیه را بهمعنای دخول در سِلم میدانند.[25]
بنابراین، بهطور کلی در قرآن کریم سه نوع استعمال برای «اسلام» بیان شده است:
۱. اسلام در برابر ایمان: در این موارد، «ایمان» بهمعنای تسلیم درونی و قلبی، و «اسلام» بهمعنای تسلیمزبانی درنظر گرفته شده است؛ چنانکه در آیۀ 14 سورۀ حجرات بیان شد.[26]
۲. اسلام بهمعنای اقرار زبانی و تصدیق قلبی: در این موارد، منظور از «اسلام» مرحلۀ اولِ ایمان، یعنی تسلیمقلبی است؛ چنانکه منظور از «مسلمین» در آیۀ )فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ! فَما وَجَدْنا فِیها غَیرَ بَیتٍ مِنَ الْمُسْلِمِین(،[27] بهقرینۀ صدر آیه، «اهلایمان» خواهد بود.[28]
۳. اسلام بهمعنای چیزی ورای تصدیق قلبی: در این مرحله از اسلام، شخص تمام غرایزنفسانیِ خود را سرکوب میکند و به اوامر و نواهیِ خداوند تماموکمال گردنمینهد و در درونِ خود هرگونه سرپیچی از مولای خویش را روا نمیداند. آیۀ )فَلا وَ رَبِّك لا یؤْمِنُونَ حَتَّى یحَکمُوك فِیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسْلِیماً([29] نیز ناظر بر همین مدعاست.[30] البته باید دقت کرد که اسلام حقیقی (ایمان) ذو مراتب است؛ لذا مورد سوم داخل در اسلام حقیقی خواهد بود.
4. مفهوم ایمان و اسلام در روایات
در روایاتِ واردشده از طریق شیعه و سنی، گاهی از «اسلام» معنای ظاهریِ آن (اقرار زبانی)، و گاهی معنای حقیقیِ آن (مترادف با ایمان) اراده شده است.
1.4. اسلام بهمعنای اقرار زبانی
در برخی روایات «اسلام» بهمعنای اقرار زبانی به کار رفته است؛ مانند:
۱. در کتاب المصنفِ صنعانی آمده است که در روز فتح مکه، رسولالله ص از مردم بر اسلام (شهادتین) پیمان گرفتند.
قَالَ الْأَسْوَدُ: فَرَأَیتُ النَّبِي- جَلَسَ إِلَیه فجَاءَهُ النَّاسُ؛ الصِّغَارُ، وَ الْکبَارُ، وَ النِّسَاءُ فَبَایعُوهُ عَلَى الْإِسْلَامِ وَ الشَّهَادَةِ؛[31]
اسود میگوید: «روز فتح مکه پیامبر- را دیدم که مردم، از زن و مرد و کوچک و بزرگ نزد ایشان میآمدند و با ایشان بر اسلام و شهادتین بیعت میکردند».
طبق این روایت یکی از معانیِ اسلام همان «اقرار به شهادتین» است و پیامبر اکرم ص نیز مردم را بر همین مسئله مکلّف کردند.
۱. محمد بن مسلم از امامباقر% یا امامصادق% نقل میکند: «الإسلام إقرار بلا عمل».[32] قطعاً اسلامِ واقعی صِرف اقرار و بدون عمل نیست؛ لذا این روایت به اسلام بهمعنای اقرار ظاهری اشاره دارد و در مقامِ معرفیِ اسلامِ حقیقی نیست.
2.4. اسلام بهمعنای تسلیم حقیقی
در برخی روایات «اسلام» بهمعنای تسلیم حقیقی به کار رفته است؛ مانند:
۱. در مسند أحمد بن حنبل از قول پیامبر اکرم ص نقل شده است که فرمودند:
اللَّهُمَّ مَنْ أَحْییتَهُ مِنَّا فَأَحْیهِ عَلَى الْإِسْلَامِ، وَ مَنْ تَوَفَّیتَهُ مِنَّا فَتَوَفَّهُ عَلَى الْإِیمَانِ؛[33]
پروردگارا، به هرکس از ما که زندگانی بخشیدی، او را بر اسلام زندگانی ببخش و اگر هرکس از ما را میراندی، همراه با ایمان بمیران.
درخواستِ پیامبر اکرم ص مبنی بر اینکه زندگانیِ آنها بر طبق شریعت اسلام باشد، قطعاً اسلامِ حقیقی و ناب مدنظر بوده است و نه ظاهرِ اسلام؛ همان گونه که در انتهای حدیث «فتوفه علی الإیمان» نیز به این مطلب تصریح میکنند.
۱. علی بن ابیطالب% در حدیثی «اسلام» را به تسلیم تفسیر کردهاند و میفرمایند:
لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ ینْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِي الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ…؛[34]
اسلام را آنچنان میشناسانم که پیش از من کسی آن را اینگونه معرفی نکرده باشد.
«اسلام» همان تسلیم در برابر خدا، و «تسلیم» همان یقین داشتن، و «یقین» همان اعتقاد راستین، و «اعتقاد راستین» همان اقرار درست، و «اقرار درست» همان باورِ مسئولیتهاست. علامه مجلسی ذیل کلام حضرت مینویسد: «مراد از اسلام در اینجا، ایمان (تسلیم باطنی) است».[35]
5. تفاوت ایمان و اسلام
بنا بر آنچه از ابتدا بیان شد، طبق آیۀ 14 سورۀ حجرات، این نتیجه حاصل میشود که «اسلام» شکلی ظاهرى دارد و هرکس شهادتین را بر زبان جارى کند، در سلک مسلمانان وارد مىشود و احکام اسلام بر او جارى خواهد شد؛ ولى «ایمان» امری واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلبِ آدمى است، نه زبان و ظاهرِ انسان؛ چنانکه نبی مکرم اسلام ص میفرمایند: «الإسلامُ عَلانِیَهٌ وَ الإیْمانُ فِی الْقَلْبِ».[36] همچنین طبق بیانی که از امام صادق% رسیده است، جایگاه ایمان قلب است؛ ولی اسلام سبب جاری شدنِ احکامی مانند نکاح و ارث میشود و سبب حفظ جان انسان میگردد.[37] ایشان هر فرد مؤمنی را داخل در دایرۀ اسلام میدانند؛ ولی اینگونه نیست که به هر فرد مسلمانی «مؤمن» نیز گفته شود.[38] بنابراین، بین ایمان و اسلام رابطۀ عموم و خصوصِ مطلق حاکم است. این تفاوتِ مفهومى در صورتى است که این دو واژه در کنار یکدیگر قرار گیرند؛ اما هرگاه جدا از یکدیگر ذکر شوند، ممکن است «اسلام» بر همان چیزى اطلاق گردد که «ایمان» بر آن اطلاق مىشود؛ یعنى هر دو واژه در یک معنا استعمال شوند.[39]
ریشۀ تمام اختلافات در مفهوم اصطلاحیِ ایمان، رابطۀ ایمان و عمل بوده است؛ تا جایی که دو گروهِ منحرفِ خوارج و مرجئه، در دو سوی این اختلاف قرار دارند و هرکدام با افراط یا تفریط و همچنین برداشتی ناصواب از رابطۀ میان ایمان و عمل، تفاسیری نادرست را ارائه کردهاند. با وجود اینکه رابطۀ تنگاتنگی میان ایمان و عمل برقرار است و «عمل» در کیفیت و مراتب ایمان نقشی کلیدی را ایفا میکند، ولی در اندیشۀ اسلامی هیچگاه «عمل» در مفهوم ایمان و بهعنوان رکنی از ارکان وجودیِ آن مطرح نبوده است؛ بلکه سبب رشد و ارتقای ایمان و صعود انسان به مراتب عالیِ کمال خواهد شد. به همین دلیل است که خداوند عمل صالح را مکمل ایمان و سبب حیات طیّبۀ اشخاص میداند:
)منْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ(؛[40]
هرکس در حالى که مؤمن است عمل صالح انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه مىبخشیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام دادند، خواهیم داد.
ب. قرائت وهابیان از مفهوم ایمان و اسلام
اکنون باید سراغ آرای وهابیان برویم و دیدگاههای آنان را بررسی نماییم:
1. مفهوم اسلام در نگاه وهابیان
وهابیان به اسلام ظاهری و آثاری که بر آن مترتب است هیچ اعتقادی ندارند و برای کسی که شهادتین را بر زبان جاری میکند، اعتباری قائل نیستند؛[41] مگر اینکه این شهادتِ وی، مقیّد به اموری گردد. محمد بن عبدالوهاب میگوید: «این توحید الوهی است که سبب ورود به اسلام میشود و صِرف شهادتین کافی نیست».[42] بنباز، مفتی وهابیان، نیز برای ورود به اسلام شرایطی را مطرح میکند که بهخوبی نشان میدهد شهادتین را برای مسلمان شدن کافی نمیداند و عمل را برای تحقق اسلام لازم میداند.[43]
نقد دیدگاه وهابیان
با نگاهی به سیره و روش پیامبر اکرم ص روشن میشود که ایشان شهادتین را سبب نجات جان و مال افراد میدانستند و اگر کسی به مسلمانی تعدی میکرد، بهشدت با فرد خاطی برخورد میکردند. احمد زینی دَحلان مینویسد:
وهابیان با حرف زور درصددِ آن هستند تا هوای نفسانیِ خود را به شریعت منتسب کنند؛ زیرا پیامبر- هیچگاه برای مسلمان شدنِ کافران، شرطی مانند التزام به توحید الوهی را وضع نکردند و شهادتین را برای اسلامآوردن کافی میدانستند.[44]
برخی مواردی که دراینباره در کتابهای صحیحِ اهلسنت آورده شده است، عبارتاند از:
۱. در صحیح مسلم از قول اسامه نقل شده است:
در یکی از جنگها به یکی از کفار برخورد کردم و او شهادتین را به زبان آورد. با وجود این، با نیزۀ خود او را کشتم. پیامبر- بعد از اطلاع از این جریان مرا بارها سرزنش کردند که چرا در حالی که شهادتین را بر زبان جاری نموده بود، به او تعرض کردم![45]
ملاحظه میشود که حرفی از توحید الوهی یا اینکه اسلامِ آن فردْ واقعی است یا خیر، در میان نیست.
۱. در صحیح مسلم آمده است:
در روز جنگ خیبر، پیامبر اکرم- عَلَم را به دستِ علی [%] دادند و به ایشان فرمودند: «با دشمن به پیکار بپرداز تا زمانی که شهادتین را بر زبان جاری کنند؛ ولی بعد از اقرار به توحید و رسالت، جان و اموالِ آنها محفوظ است. اما از اینکه این اقرار واقعی است یا نه، خداوند آگاه است و حساب آنها با خداست».[46]
۱. پیامبر اکرم ص به مقداد، صحابیِ جلیلالقدرِ خود، فرمودند:
اگر کافر حربی دست تو را قطع کرد و سپس شهادتین را بر زبان جاری نمود، حق نداری به او تعرّض کنی و اگر چنین کنی، همانا تو بهمنزلۀ کافر حربی، و او بهمنزلۀ مسلمان خواهد بود.[47]
بنابراین «اقرار زبانی» و «اسلام ظاهری» دارای فواید و آثاری است که از جملۀ این آثار میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. نشانهای است تا دانسته شود که فردِ اقرارکننده، از شرک برائت جسته، و به محدودۀ اسلام و توحید وارد شده است.
۲. انسان با این اقرار به جرگۀ مسلمانان وارد شده است و احکام مسلمانان مثل ارث، نکاح و کفنودفن بهسبک مسلمانان، دربارۀ وی جاری خواهد شد.
2. مفهوم ایمان در نگاه وهابیان
وهابیان بهتبعیت از ابنتیمیه، برخلاف عقیدۀ سایر مسلمانان، انجام فرایض و واجبات را داخل در ماهیت ایمان میدانند.[48] ابنتیمیه تفسیر ایمان به «قول و تصدیق قلبی» را از عقیدۀ انحرافیِ مرجئه میداند[49] و دخیل دانستنِ عمل در مفهوم ایمان را به سلف منتسب میکند.[50] طبیعتاً چنین عقیدهای را در گفتار محمد بن عبدالوهاب نیز ملاحظه میکنیم.[51] ابنقیم معتقد است که ایمان تصدیق محض نیست، بلکه مستلزم طاعت و عمل است و با ترک برخی اعمال، ایمان نیز از بین میرود و کفر و هلاکت را در پی دارد.[52]
به نظر میرسد که وهابیان باید مرتکبِ گناه کبیره را بهخاطر ترک برخی اعمال، تکفیر کنند؛ ولی میبینیم که مرتکبِ گناه کبیره را تکفیر نمیکنند و فقط به فاسق دانستنِ وی بسنده میکنند.[53] در واقع، چنانکه از کلام ابن ابیالعز دانسته میشود، اگر عمل را داخل در ایمان بدانیم و با این حال مرتکبِ گناه کبیره را از دایرۀ آن خارج ندانیم، با کسانی که عمل را داخل در جوهرۀ ایمان نمیدانند، چیزی بیشتر از نزاع لفظی پیش نخواهد آمد.[54]
اما آنچه حائز اهمیت است این مطلب است که وهابیان، مسلمانان را بهبهانۀ انجام نواقضِ اسلام و ایمان، تکفیر میکنند و منظور از نواقض در نگاه وهابیت، انجام اعمالی مانند استغاثه، نذر، ذبح و دعاکردن نزد قبور است.[55]
نقد دیدگاه وهابیان
در ادامه، به نقد دیدگاه وهابیان در این مسئله میپردازیم:
نقد اول
اگرچه وهابیان بهظاهر مرتکبِ گناه کبیره را تکفیر نمیکنند، ولی در دخیل دانستنِ اعمال در جوهرۀ ایمان به بیراهه رفتهاند و اشکالاتی بر عقیدۀ ایشان وارد است.
اولاً: بنا بر گفتۀ باقلانی، بهاجماعِ اهللغت، «ایمان» بهمعنای تصدیق است و هیچگاه در شریعت چیزی غیر از آن اراده نشده است و اعمال واجب و مستحب را نیز داخلِ در آن ندانستهاند.[56]
ثانیاً: قرآن کریم هرگاه از ایمان سخن به میان آورده است، آن را به قلب انسان منتسب کرده است و چنانکه مشخص است، فعلِ قلب، فقط تصدیق است و عمل در آن دخالتی ندارد.[57]
ثالثاً: اگر عمل را در جوهرۀ ایمان دخیل بدانیم، چند محذور پیش میآید:
محذور اول: در قرآن کریم گاهی ایمان به عمل صالح مقیّد شده است: )إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات(.[58] در اینجا، عمل بر ایمان عطف شده، و طبق قواعد نحوی، اصل اولیه در عطف، تغایر بین معطوف و معطوفعلیه است؛ لذا اگر عمل در مفهوم ایمان دخیل باشد، تکرار لازم میآید. ابنتیمیه در جوابِ این اشکال میگوید: «در اینجا عطف عمل بر ایمان برای این است که بر لزوم عمل در تحقق ایمان تأکید بیشتری شده باشد؛ زیرا گاهی امر کوچکی تکرار میشود تا اهمیت آن را رسانده باشد».[59] انورشاه کشمیری با طرح این اشکال از سوی ابنتیمیه، خود نیز به ردّ آن میپردازد و میگوید:
اگر این حرف را دربارۀ عطف بپذیریم، بازهم نمیتوان عمل را در ایمان دخیل دانست؛ زیرا در برخی از آیات مانند )مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِن(،[60] عمل بهعنوان قید برای ایمان ذکر شده است و هیچ عطفی هم در کار نیست.[61]
محذور دوم: گاهی نیز ایمان، به عدممعصیت مقید شده است: )الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ(.[62] در صورت دخیل بودنِ عمل در جوهر ایمان، این دسته از آیات با تناقض مواجه خواهند شد؛ زیرا طبق آیۀ مذکور، عملِ غیرصالح (ظلم) با ایمان قابلجمع خواهد بود و خداوند نیز به همین جهت، انسانها را از اینکه ایمانِ خود را با عمل غیرصالح درآمیزند، نهی کرده است. بنابراین، اگر عمل صالح همان ایمان یا جزءِ ایمان باشد، نمیتواند با ضدّ خود (عمل غیرصالح) اجتماع کند.[63]
رابعاً: تناقض در این بین وجود دارد و آن اینکه چگونه ممکن است «عمل» رکن و جزءِ اصلیِ ایمان باشد، ولی با نبودِ جزء (عمل) بازهم ایمان موجود باشد! زیرا با ازبینرفتنِ جزء، کل نیز باید از بین برود. جوابی که تفتازانی به این اشکال میدهد، بسیار جالب است. وی میگوید:
مالک، شافعی، اوزاعی و جمهور سلف بر این عقیده هستند که عمل داخل در ایمان است، ولی مرتکبِ گناه کبیره تکفیر نمیشود؛ زیرا اصلِ ایمان همان تصدیق یا تصدیقِ همراه با اقرار زبانی است و همین مقدار از ایمان سبب نجات فرد خواهد شد.[64]
بنابراین، اصلِ ایمان نزد سلف همان تصدیق و اقرار است و عمل، سببِ کمالِ ایمان میشود. این حرف در کلام انورشاه کشمیری نیز قابلملاحظه است. وی میگوید: «در کلامِ سلف هیچ نصی وجود ندارد که عمل، جزءِ ایمان است؛ بلکه صرفاً گفتهاند: ”الإیمان اسمٌ للاعتقاد و القول و العمل“. بنابراین، سلف در مقام بیان انواع ایمان بودهاند».[65] ابنحجر عسقلانی نیز معتقد است که اگر سلف، عمل را در کنار ایمان قرار دادهاند، نه از باب شرط صحت، بلکه آن را شرطِ کمالِ ایمان دانستهاند.[66]
نقد دوم
چنانکه مسلّم است، شرک در الوهیت سبب خروج از اسلام میشود؛ ولی آنچه امروز وهابیت بهخاطر آن مسلمانان را تکفیر میکند، در واقع اشتباه در تطبیقِ مصادیقِ شرک الوهی است. وهابیت اموری از قبیل توسل به اولیای الهی را ندای غیرالله و از اسباب شرک الوهی دانسته است و مرتکبِ این امور را مرتد میداند. در واقع، نوع نگاه وهابیت به مسئلۀ «عبادت» سبب شده است تا هر نوع درخواست و ندای غیرالله را منافیِ توحید عبادی بدانند.[67]
«عبادت» در لغت بهمعنای خضوع، تذلل و اطاعت است.[68] این معنای لغویِ عبادت، موجب شرک نخواهد شد. حتی خداوند در قرآن کریم دستور میدهد که در برابرِ والدینِ خود مطیع و خاضع باشید: )وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ(.[69] بنابراین، مطلقِ خضوع «عبادت» محسوب نمیشود و باید قیدی در کنار این خضوع لحاظ گردد تا عبادت محسوب شود.
3. تعریف وهابیت از عبادت
وهابیان بهتبعیت از ابنتیمیه، «عبادت» را به «نهایتِ ذلّ همراه با نهایت حبّ» معنا میکنند[70] و با توسعه در مفهوم عبادت، اموری از قبیل دعا، استغاثه و نذر را عبادتِ غیرخدا، و شرک میدانند.[71] پس بهعقیدۀ آنان، از آنجا که از دعا بهعنوان «مخّ العبادة» تعبیر شده است، پس هر نوع دعای غیرالله، عبادت غیرالله خواهد بود.[72]
در واقع، آنچه وهابیت را به این ورطه کشانده است، تشبیه اعمال مسلمانان به کارهایی است که مشرکان انجام میدادند؛ زیرا معتقدند مشرکان در ربوبیتِ خداوند موحّد بودند و مشکلِ آنها این بود که بزرگان و اولیا را برای تقرب به خداوند عبادت میکردند.[73]
نقد دیدگاه وهابیان
اولاً: این تعریفِ عبادت نه جامع افراد است و نه مانع اغیار، و نه اینکه با بیان قرآن کریم سازگاری دارد. این تعریف جامع نیست؛ زیرا بسیاری از عبادات در این تعریف قرار نمیگیرد؛ مانند نمازخواندنِ بسیاری از مردم که هیچگونه خشوع و حضور قلبی در آن دیده نمیشود. این تعریف مانع نیست؛ به این جهت که برخی اعمال که با حبّ و تذلل همراه است، در این تعریف قرار میگیرد، حال آنکه عبادت نیستند؛ مانند خضوع در برابر والدین یا ابراز خضوع و محبتِ هر عاشقی در برابر معشوقِ خود. همچنین این تعریف با بیان قرآن کریم سازگاری ندارد؛ برای اینکه قرآن در کنار عبادت، مؤلفههایی غیر از نهایت خضوع و حبّ را مطرح میکند. در قرآن کریم، «عبادت» گاهی در کنار اعتقاد به الوهیت آورده شده است؛ مانند آیۀ )یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ([74] و آیۀ )وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی إِلَیهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ(.[75] در برخی دیگر از آیات نیز «عبادت» در کنار ربوبیت مطرح شده است؛ مانند آیۀ )ذَلِکمُ اللّهُ رَبُّکمْ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ کلِّ شَیءٍ فَاعْبُدُوهُ([76] و آیۀ )قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یمْلِك لَکمْ ضَرًّا وَ لاَ نَفْعًا(.[77]
طبق بیان قرآن، خضوع و کُرنش باید با یکی از دو قیدِ الوهیت و ربوبیت همراه باشد تا عبادتِ مصطلحِ شرعی حاصل شود. حتی اگر سجدهکردن، که نهایت خضوع است، با یکی از این دو قید همراه نباشد، عبادت محسوب نمیشود؛ چنانکه قرآن سجدۀ برادرانِ یوسف% بر ایشان را بیان میکند: )وَ رَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا(؛[78] (آنگاه پدر و مادرش را بر تخت نشاند و همگى در برابر او به سجده افتادند).
ثانیاً: برخلاف عقیدۀ وهابیان، مشرکانِ عصر جاهلیت در ربوبیتِ خداوند مشرک بودند و خدایانی غیر از «الله» را در تدبیر عالم دخیل میدانستند؛ چنانکه قرآن میفرماید:
)تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ! إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ(؛[79]
به خدا سوگند، ما در گمراهىِ آشكارى بوديم؛ چون شما را با پروردگارِ عالميان برابر مىشمرديم.
)فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ(؛[80]
پس براى خدا همتايانى قرار ندهيد؛ در حالى كه مىدانيد [هيچیک از آنها، نه شما را آفريدهاند و نه به شما روزى مىدهند].
)أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ(؛[81]
اى دوستان زندانىِ من، آيا خدايانِ پراكنده بهترند يا خداوند يكتاى پيروز؟
بنابراین، مشرکان بتها را معبود و مسجود خود قرار داده بودند و بهعنوان رب و اله، آنها را میپرستیدند.
ثالثاً: هر نوع دعایی، عبادت محسوب نمیشود. طبق بیان قرآن، گاهی «دعا» بهمعنای عبادت است؛ مانند آیۀ )وَ قالَ رَبُّکمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ(.[82] در این آیه، دعا در کنار عبادت قرار گرفته است که سرپیچی از آن، عذاب الهی را در پی خواهد داشت و نکوهشِ مشرکان نیز به همین خاطر بوده است که بتها را میپرستیدند؛ چنانکه خداوند میفرماید: )مَنْ یدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ(.[83] در برخی دیگر از آیات، «دعا» بهمعنای مسئلت به کار رفته است؛ مانند آیۀ )دَعا زَکرِیا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْك ذُرِّیةً طَیبَةً إِنَّك سَمِیعُ الدُّعاءِ(.[84] این قسم از دعا دربارۀ غیرخداوند نیز وجود دارد؛ مانند آیۀ )وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّك(.[85] بنابراین، آن دعایی عبادت است که با قصدِ الوهیت و ربوبیت همراه باشد و آن دعایی «مخّ العبادة» خواهد بود که با این نیت همراه باشد.
لذا اموری مانند استغاثه به اولیای الهی و توسل و ذبح، که وهابیان بهخاطر آن مسلمانان را تکفیر میکنند، بههیچوجه داخل در عبادتِ غیرخداوند نیستند و نزد بزرگانِ اهلسنت نیز صحیح، و از سنت سلف هستند.[86]
نتیجه
در شریعت اسلام نوعی اسلامِ ظاهری وجود دارد که با اقرار زبانی به توحید و رسالت پیامبر اسلام ص و بدون هیچ قید دیگری حاصل میشود و مادامی که فردِ اقرارکننده، ضروریِ دین را انکار نکرده باشد، احکامِ ظاهریِ اسلام مثل نکاح و ارث، دربارۀ او جاری و ساری خواهد بود. ایمان نیز بعد از شهادتین و با تصدیق قلبی حاصل میشود. در جداییِ ایمان و اسلام، میان مذاهب اسلامی اختلافنظر وجود دارد. برخی با وجود اینکه عمل را در ایمان دخیل میدانند، ولی ارتکاب به گناه را منافی با ایمان نمیدانند و او را مؤمنِ فاسق میدانند. برخی دیگر مانند خوارج نیز چنین فردی را تکفیر میکنند و برخی دیگر، قائل به توقف هستند. وهابیان در عینِ اینکه بین ایمان و عمل تفکیک قائل نیستند، ولی هر گناهی را نیز موجب عدمایمان نمیدانند و مرتکبِ گناه را تکفیر نمیکنند؛ ولی اموری مانند خضوع در برابر غیرخداوند، توسل و طلب شفاعت را، که بهزعم خود با ایمان به توحید منافی است، سبب کفر، شرک و ارتداد میدانند. این در حالی است که مذاهب دیگر، این موارد را در صورتی سبب شرک میدانند که فردی غیرخدا را در عرضِ خداوند قرار دهد، و چنین امری موردِاتفاقِ همۀ آنهاست.
کتابنامه
۱. قرآن کریم.
۲. نهجالبلاغه.
۳. ابن ابیالعز، علی بن علی، شرح العقیدة الطحاویة، تحقیق: احمد شاکر، عربستان: وزارة الشؤون الإسلامیة و الأوقاف و الدعوة و الإرشاد، چاپاول، 1418ق.
۴. ابن عبدالوهاب، محمد، أصول الإیمان، تحقیق: باسم فیصل جوابره، عربستان: وزارة الشؤون الإسلامیة و الأوقاف و الدعوة و الإرشاد، چاپپنجم، 1420ق.
۵. ابن عبدالوهاب، محمد، الرسائل الشخصیة، تحقیق: صالح فوزان و محمد بن صالح عقیلی، ریاض: جامعة الإمام محمد بن سعود، بیتا.
۶. ابن عبدالوهاب، محمد، کشف الشبهات، عربستان: وزارة الشؤون الإسلامیة و الأوقاف و الدعوة و الإرشاد، 1418ق.
۷. ابنبابویه، محمد بن علی، الهدایة في الأصول و الفروع، قم: مؤسسة الإمام الهادي%، چاپاول، 1418ق.
۸. ابنبادیس، عبدالحمید، العقائد الإسلامیة؛ من الآیات القرآنیة و الأحادیث النبویة، روایت: محمد صالح رمضان، الجزایر: مکتبة الشرکة الجزائریة، چاپدوم، بیتا.
۹. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الإیمان، تحقیق: محمد ناصرالدین البانی، اردن: المکتب الإسلامي، چاپپنجم، 1416ق.
۱۰. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوى، تحقیق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، مدینه: مجمع الملك فهد، 1416ق.
۱۱. ابنحاج، محمد بن محمد، المدخل، بیروت: دارالتراث، بیتا.
۱۲. ابنحجر عسقلانى، احمد بن علی، فتح الباري شرح صحیح البخاري، بیروت: دارالمعرفة، 1379ق.
۱۳. ابنحنبل، احمد بن محمد، مسند أحمد بن حنبل، تحقیق: شعیب ارنؤوط و دیگران، بیجا: مؤسسةالرسالة، چاپاول، 1421ق.
۱۴. ابنعثیمین، محمد بن صالح، مجموع فتاوى و رسائل فضیلة الشیخ محمد بن صالح العثیمین، جمع و ترتیب: فهد بن ناصر بن ابراهیم سلیمان، بیجا: دارالوطن-دارالثریا، 1413ق.
۱۵. ابنفارس، احمد، معجم المقاییس في اللغه، تحقیق: شهابالدین ابوعمرو، بیروت: دارالفکر، 1415ق.
۱۶. ابنقیم جوزیه، محمد بن ابیبکر، الصلاة و أحکام تارکها، مدینه: مکتبة الثقافة، بیتا.
۱۷. ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: سامی بن محمد سلامه، بیجا: دارطیبة، چاپدوم، 1420ق.
۱۸. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دارصادر، 1414ق.
۱۹. ابنمیثم بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام في علم الکلام، تحقیق: سیداحمد حسینی اشکوری، قم: کتابخانۀ آیتالله مرعشی نجفی، 1406ق.
۲۰. اثری، عبدالله بن عبدالحمید، الإیمان؛ حقیقته، خَوارمه، نواقضه عند أهل السنة و الجماعة، تحقیق: عبدالرحمن بن صالح، ریاض: مدارالوطن، چاپاول، 1424ق.
۲۱. احمدی، عبدالله بن سلمان، المسائل و الرسائل؛ المرویة عن الإمام أحمد بن حنبل في العقیدة، ریاض: دارطیبة، 1416ق.
۲۲. اسدآبادی، سید جمالالدین، التعلیقات على شرح العقائد العضدیة، تحقیق: عماره، تحریر: شیخ محمد عبده، بیجا: بینا، 1423ق.
۲۳. آلوسی، محمود بن عبدالله، آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعاني؛ في تفسیر القرآن العظیم و السبع المثاني، تحقیق: علی عبدالباری عطیه، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپاول، 1415ق.
۲۴. آمدی، سیفالدین، أبکار الأفکار في أصول الدین، تحقیق: احمد محمد مهدی، قاهره: دار الکتب، 1423ق.
۲۵. باشمیل، محمد احمد، کیف نفهم التوحید؟، مدینه: الجامعة الإسلامیة، 1406ق.
۲۶. باقلانی، محمد بن طیب، تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، تحقیق: عمادالدین احمد حیدر، لبنان: مؤسسةالکتب الثقافیة، چاپاول، 1407ق.
۲۷. بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاري، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، بیجا: دارطوق النجاة، چاپاول، 1422ق.
۲۸. بنباز، عبدالعزیز بن عبدالله، العقیدة الصحیحة و ما یضادها و نواقض الإسلام، عربستان: وزارة الأوقاف السعودیة، بیتا.
۲۹. بنباز، عبدالعزیز بن عبدالله، فتاوى نور على الدرب، جمع: محمد بن سعد شویعر، بیجا: بینا، بیتا.
۳۰. بنباز، عبدالعزیز بن عبدالله، مجموع فتاوی و مقالات متنوعة، تحقیق: محمد بن سعد شویعر، بیجا: بینا، بیتا.
۳۱. تفتازانى، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، قم: الشریف الرضي، چاپاول، 1409ق.
۳۲. جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، قم: الشریف الرضي، 1325ق.
۳۳. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح؛ تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت: دارالعلم، 1407ق.
۳۴. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة؛ إلی تحصیل مسائل الشریعة، قم: مؤسسۀ آلالبیت(، بیتا.
۳۵. دحلان، احمد زینی، الدرر السنیة في الرد علی الوهابیة، استانبول: المکتبة ایشیق، 1976م.
۳۶. دویش، احمد بن عبدالرزاق، فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء، بیجا: الرئاسة العامة للبحوث العلمیة و الإفتاء، بیتا.
۳۷. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، بیجا: الهیئة المصریة، 1990م.
۳۸. زحیلى، وهبه، التفسیر المنیر؛ في العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت-دمشق: دارالفکر المعاصر، 1418ق.
۳۹. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف؛ عن حقائق غوامض التنزیل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل، بیروت: دارالکتاب العربي، چاپسوم، 1407ق.
۴۰. سبحانی تبریزی، جعفر، أضواء على عقائد الشیعة الإمامیة و تاریخهم، قم: مؤسسۀ امامصادق%، بیتا.
۴۱. سبحانی تبریزی، جعفر، الإیمان و الکفر في الکتاب و السنة، قم: مؤسسۀ امامصادق%، 1385ش.
۴۲. سبکی، علی بن عبدالکافی، شفاء السقام في زیارة خیر الأنام0، بیروت: دارالجیل، چاپاول، 1411ق.
۴۳. سمهودی، علی بن عبدالله، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی0، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپاول، 1419ق.
۴۴. سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الإتقان في علوم القرآن، تحقیق: سعید مندوب، لبنان: دارالفکر، چاپاول، 1416ق.
۴۵. صنعانى، عبدالرزاق بن همام، المصنف، تحقیق: حبیبالرحمن اعظمى، هند: المجلسالعلمي، چاپدوم، 1403ق.
۴۶. طباطبایى، سید محمدحسین، ترجمۀ تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1374ش.
۴۷. طوسى، محمد بن حسن، الإقتصاد فیما یتعلق بالإعتقاد، بیروت: دارالأضواء، 1406ق.
۴۸. عضدالدین ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف؛ في علم الکلام، تحقیق: عبدالرحمن عمیره، بیروت: دارالجیل، چاپاول، 1997م.
۴۹. علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد في شرح تجرید الإعتقاد، تصحیح و تعلیق: حسنزادۀ آملی، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی، بیتا.
۵۰. علمالهدی، علی بن حسین، الذخیرة في علم الکلام، قم: مؤسسة النشر الإسلامي، 1411ق.
۵۱. فخر رازی، محمد بن عمر، کتاب المحصّل؛ و هو محصل أفکار المتقدمین و المتأخرین من الحکماء و المتکلمین، قاهره: مکتبة دارالتراث، 1411ق.
۵۲. فخر رازی، محمد بن عمر، معالم أصول الدین، تحقیق: طه عبدالرؤوف سعد، لبنان: دارالکتاب العربي، بیتا.
۵۳. فوزان، صالح بن فوزان، عقيدة التوحيد؛ و بيان ما يضادها أو ينقصها من الشرك الأكبر أو الأصغر و التعطيل و البدع و غير ذلك، بیجا: بینا، بیتا.
۵۴. فیروزآبادى، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت: مؤسسةالرسالة، 1426ق.
۵۵. قاضی عبدالجبار بن احمد، المغني في أبواب التوحید و العدل، قاهره: الدارالمصریة، 1962م.
۵۶. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تحقیق: احمد بردونی و ابراهیم اطفیش، قاهره: دارالکتب المصریة، چاپدوم، 1384ق.
۵۷. کشمیرى، محمد انور، فیضالباري على صحیح البخاري، تحقیق: محمد بدر عالم میرتهی، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1426ق.
۵۸. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران: جهانآرا، 1387ش.
۵۹. ماتریدی، محمد بن محمد، کتاب التوحید، تحقیق: فتحالله خلیف، اسکندریه: دارالجامعات المصریة، ۱۴۰۶ق.
۶۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار؛ الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(، بیروت: مؤسسةالوفاء، بیتا.
۶۱. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول؛ في شرح أخبار آل الرسول(، تهران: دارالکتب الإسلامیة، 1363ق.
۶۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیة، 1374ق.
۶۳. نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبرى، تحقیق: حسن عبدالمنعم شلبی، بیروت: مؤسسةالرسالة، چاپاول، 1421ق.
۶۴. نصیرالدین طوسى، محمد بن محمد، تلخیص المحصَّل؛ المعروف بنقد المحصَّل، لبنان-بیروت: دارالأضواء، 1405ق.
۶۵. نصیرالدین طوسى، محمد بن محمد، شرح کشف المراد، تهران: اندیشۀ مولانا، 1390ش.
۶۶. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقى، بیروت: دارإحیاء التراث العربي، بىتا.
[1]. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج6، ص345.
[2]. «السِّینُ وَ اللَّامُ وَ الْمِیمُ مُعْظَمُ بَابِهِ مِنَ الصِّحَّةِ وَ الْعَافِیةِ». (ابنفارس، احمد، معجم المقاییس في اللغة، ج3، ص90 و 91).
[3]. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج2، ص407؛ ج6، ص345.
«الْإِسْلَامُ، وَ هُوَ الِانْقِیادُ». (ابنفارس، احمد، معجم المقاییس فی اللغة، ج3، ص90).
[4]. ماتریدی، محمد بن محمد، کتاب التوحید، ص285.
[5]. همان، ص377.
[6]. اسدآبادی، سید جمالالدین، التعلیقات على شرح العقائد العضدیة، ص141؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، المغني في أبواب التوحید و العدل، ج13، ص116؛ دحلان، احمد زینی، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص39.
«أَنا بَینّا أَن الْإِسْلَام عبارَة عَن الْإِقْرَار الدَّال على الِاعْتِقَاد ظَاهر». (فخر رازی، محمد بن عمر، معالم أصول الدین، ص147).
[7]. احمدی، عبدالله بن سلمان، المسائل و الرسائل، ج1، ص110.
[8]. کشمیرى، محمد انور، فیض الباري على صحیح البخاري، ج1، ص142.
[9]. ابنبابویه، محمد بن علی، الهدایة فی الأصول و الفروع، ص55؛ نصیرالدین طوسى، محمد بن محمد، شرح کشف المراد، ص482؛ نصیرالدین طوسى، محمد بن محمد، تلخیص المحصَّل، ص466؛ طوسى، محمد بن حسن، الإقتصاد فیما یتعلق بالإعتقاد، ص340؛ مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج7، ص2875.
[10]. سبحانی تبریزی، جعفر، أضواء على عقائد الشیعة الإمامیة و تاریخهم، ص362.
[11]. ابنفارس، احمد، معجم المقاییس في اللغة، ج1، ص133؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج1، ص223 تا 227.
[12]. ماتریدی، محمد بن محمد، کتاب التوحید، ص332.
[13]. تفتازانى، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، ج5، ص176؛ جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، ج8، ص325؛ آمدى، سیفالدین، أبکار الأفکار في أصول الدین، ج5، ص9.
[14]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج16 ص348؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج4، ص376؛ سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الإتقان في علوم القرآن، ج3، ص301.
[15]. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج1، ص107؛ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعاني، ج1، ص97.
[16]. علمالهدی، علی بن حسین، الذخیرة في علم الکلام، ص536 و 537؛ ابنمیثم بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام في علم الکلام، ص170.
[17]. علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد في شرح تجرید الإعتقاد، ص632.
[18]. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج15، ص317.
[19]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج66، ص127.
[20]. سورۀ آلعمران، آیۀ 102: اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا بپرهیزید آنچنان که حق تقوا و پرهیزکارى است، و از دنیا نروید مگر اینکه مسلمان باشید [و گوهر ایمان را تا پایان عمر حفظ کنید].
[21]. زحیلى، وهبه، التفسیر المنیر، ج4، ص28.
[22]. سورۀ بقره، آیۀ 128.
[23]. طباطبایى، سید محمدحسین، ترجمۀ تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، ج1، ص429.
[24]. سورۀ حجرات، آیۀ 14: عربهاى بادیهنشین گفتند: «ایمان آوردهایم». بگو: «شما ایمان نیاوردهاید، بگویید اسلام آوردهایم؛ ولی هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است». اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، پاداش اعمال شما را بهطور کامل مىدهد. خداوند غفور و رحیم است.
[25]. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج4 ص376؛ ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج7، ص389.
[26]. سبحانی تبریزی، جعفر، الإیمان و الکفر فی الکتاب و السنة، ص82.
[27]. سورۀ ذاریات، آیات 35 و 36: و ما هرکه را باایمان بود، از آن سرزمین بیرون آوردیم. در تمام آن سرزمین جز یک خانوادۀ مسلمان نیافتیم.
[28]. سبحانی تبریزی، جعفر، الإیمان و الکفر فی الکتاب و السنة، ص83.
[29]. «به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه تو را در اختلافات خود به داورى طلبند و سپس در دل خود از داورىِ تو احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم باشند». (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج3، ص454).
[30]. سبحانی تبریزی، جعفر، الإیمان و الکفر فی الکتاب و السنة، ص83.
[31]. صنعانى، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج6، ص5.
[32]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، باب أنّ الإسلام یحقن به الدمّ و تودّی به الأمانة و أنّ الثواب علی الإیمان، ج3، ص66.
[33]. ابنحنبل، احمد بن محمد، مسند أحمد بن حنبل، ج14، ص406؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبرى، ج9، ص396.
[34]. نهجالبلاغه، ص465، حکمت 125.
[35]. «أقول: کان المراد بالإسلام هنا المعنى الإخلاص منه المرادف للإیمان». (مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج7، ص282).
[36]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج65، ص239.
[37]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج3، ص72.
[38]. همان.
[39]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج22، ص212.
[40]. سورۀ نحل، آیۀ 97.
[41]. ابنبادیس، عبدالحمید، العقائد الإسلامیة، ص45.
[42]. ابن عبدالوهاب، محمد، الرسائل الشخصیة، ص65.
[43]. بنباز، عبدالعزیز بن عبدالله، فتاوى نور على الدرب، ج1، ص53 و 59.
[44]. دحلان، احمد زینی، الدرر السنیة في الرد علی الوهابیة، ص38.
[45]. نیشابورى، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، باب تحریم قتل الکافر بعد أن قال لا إله إلا الله، ج1، ص96.
[46]. همان، ج4، ص1871.
[47]. بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاري، ج5، ص85.
[48]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الإیمان، ص107.
[49]. همان، ص15.
[50]. همان، ص241 تا 287.
[51]. «و اعتقد أن الإیمان: قول باللسان، و عمل بالأرکان، و اعتقاد بالجنان». (ابن عبدالوهاب، محمد، أصول الإیمان، ص15).
[52]. ابنقیم جوزیه، محمد بن ابیبکر، الصلاة و أحکام تارکها، ص56.
[53]. بنباز، عبدالعزیز بن عبدالله، العقیدة الصحیحة و ما یضادها و نواقض الإسلام، ص19.
[54]. ابن ابیالعز، علی بن علی، شرح العقیدة الطحاویة، ص315.
[55]. بنباز، عبدالعزیز بن عبدالله، فتاوى نور على الدرب، ج1، ص56؛ اثری، عبدالله بن عبدالحمید، الإیمان، ص37.
[56]. باقلانی، محمد بن طیب، تمهید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص389 و 390.
[57]. کشمیرى، محمد انور، فیض الباري على صحیح البخاري، ج1، ص131.
[58]. سورۀ کهف، آیۀ 30.
[59]. کشمیرى، محمد انور، فیض الباري على صحیح البخاري، ج1، ص132.
[60]. سورۀ نحل، آیۀ 97.
[61]. کشمیرى، محمد انور، فیض الباري على صحیح البخاري، ج1، ص132.
[62]. سورۀ انعام، آیۀ 82.
[63]. فخر رازی، محمد بن عمر، کتاب المحصّل، ص567؛ کشمیرى، محمد انور، فیض الباري على صحیح البخاري، ج1، ص132؛ عضدالدین ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف، ج3، ص535.
[64]. تفتازانى، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، ج5، ص180.
[65]. «فاعلم أن قولهم هذا لیس نصًا في الجزئیة کما فهموا، لأنه لیس من لفظ السلف أن الأعمالَ أجزاءٌ للإیمان، بل لفظهم: ”قول و عمل“ و هو یحتملُ شروحًا یصدقُ بعضها على مذهبنا أیضًا». (کشمیری، محمد انور، فیض الباري على صحیح البخاري، ج1، ص128 تا 131).
[66]. ابنحجر عسقلانى، احمد بن علی، فتح الباري شرح صحیح البخاري، ج1، ص46.
[67]. بنباز، عبدالعزیز بن عبدالله، مجموع فتاوى و مقالات متنوعة، ج2، ص388.
[68]. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج1 ص271؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج2، ص503؛ فیروزآبادى، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج1، ص296.
[69]. سورۀ اسراء، آیۀ 24.
[70]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوى، ج15، ص162؛ فوزان، صالح بن فوزان، عقیدة التوحید، ص34؛ ابنعثیمین، محمد بن صالح، مجموع فتاوى و رسائل فضیلة الشیخ محمد بن صالح العثیمین، ج1، ص88.
[71]. باشمیل، محمد احمد، کیف نفهم التوحید؟، ص35؛ دویش، احمد بن عبدالرزاق، فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء، ج1، ص442.
[72]. همان، ص20.
[73]. ابن عبدالوهاب، محمد، کشف الشبهات، ص18 تا 20.
[74]. سورۀ اعراف، آیۀ 59.
[75]. سورۀ انبیاء، آیۀ 25.
[76]. سورۀ انعام، آیۀ 102.
[77]. سورۀ مائده، آیۀ 76.
[78]. سورۀ یوسف، آیۀ 100.
[79]. سورۀ شعرا، آیات 97 و 98.
[80]. سورۀ بقره، آیۀ 22.
[81]. سورۀ یوسف، آیۀ 39.
[82]. سورۀ غافر، آیۀ 60: پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانيد تا [دعاى] شما را بپذيرم. كسانى كه از عبادت من تكبر مىورزند، بهزودى با ذلت وارد دوزخ مىشوند».
[83]. سورۀ مؤمنون، آیۀ 117: و هركس معبود ديگرى را با خدا بخواند، مسلّماً هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت.
[84]. سورۀ آلعمران، آیۀ 38: در آنجا بود كه زكريا [با مشاهدۀ آنهمه شايستگى در مريم%] پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: «خداوندا، از طرف خود، فرزند پاكيزهاى [نيز] به من عطا فرما، كه تو دعا را مىشنوى».
[85]. سورۀ بقره، آیۀ 61: و [نيز به خاطر بياوريد] زمانى را كه گفتيد: «اى موسى، هرگز حاضر نيستيم به یک نوع غذا اكتفا كنيم. از خداى خود بخواه…».
[86]. سبکی، علی بن عبدالکافی، شفاء السقام في زیارة خیر الأنام0، ص153؛ سمهودی، علی بن عبدالله، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی0، ج4، ص193؛ ابنحاج، محمد بن محمد، المدخل، ج1، ص258.
منبع : مجله سراج منیر شماره 28
نويسنده : حمیدرضا غلامینژاد – دانشپژوه مؤسسۀ دار الإعلام لمدرسة أهل البیت( (شعبۀ شیراز).