جستجو
Close this search box.

تبرک از دیدگاه کتاب صحیح بخاری و تطبیق آن با رویکرد وهابیت

مقدمه

پس از قرآن کریم، صحیح بخاری مهم‌ترین کتاب نزد اهل‌سنت با تمام گرایش‌های مختلف فقهی و کلامیِ آنهاست و هیچ کتابی به مقبولیت آن نمی‌رسد. عموم اهل‌سنت از مخالفت با کتاب صحیح بخاری پرهیز می‌کنند؛ ولی دیدگاه وهابیان در موارد متعددی با آن تعارض دارد. یکی از این موارد، تبرک است که در کتاب صحیح بخاری روایاتی مبنی بر رواج آن در میان صحابه نقل شده است؛ اما وهابیان، آن را در اکثر موارد، نامشروع می‌دانند.

این نوشتار، با توجه به جایگاه کتاب صحیح بخاری در بین اهل‌سنت، مشروعیتِ تبرک در این کتاب را بررسی می‌کند و ضمن احصای روایات دالّ بر جواز تبرک، آرای وهابیان را با آن روایات تطبیق می‌دهد.

از آنجا که وهابیان خود را اهل‌سنتِ راستین معرفی، و برخی عقایدِ اصیلِ اهل‌سنت را انکار می‌کنند، لزوم آگاهی‌بخشی دربارۀ جواز تبرک در کتاب صحیح بخاری، بیشتر نمایان می‌شود.

این نوشتار درصددِ اثبات این است که:

۱. بخاری به تبرک اعتقاد داشته است و آن را مشروع می‌داند؛
۲. دیدگاه‌های وهابیت دربارۀ تبرک، با روایات موجود در صحیحبخاری در تضاد است؛
۳. مخالفانِ تبرک، از جمله وهابیان، التزامی به این کتاب ندارند.

مقاله یا کتابی یافت نشد که منحصراً دربارۀ تبرک از منظرِ صحیح بخاری بحث کرده باشد و صرفاً کتاب‌ها و مقالاتی از شیعیان و اهل‌سنت وجود دارند که دربارۀ تبرک صحبت کرده‌اند و از بخاری نیز مثال‌هایی آورده‌اند. کتاب‌هایی همچون:

۱. التبرك، تألیف آیت‌الله علی احمدی میانجی؛
۲. النور الباهر في تبرك الصحابة بالزکي الطاهر، تألیف علی محمد زینو؛
۳. الرد علی السقاف في مسئلة التبرك، تألیف عبدالعزیز عبدالفتاح القاری؛
۴. تبرك الصحابة بآثار رسول الله و بیان فضله العظیم، تألیف محمدطاهر کردی مکی.

و مقالاتی مانند:

۱. «توسل به پیامبر(ص) و تبرک به آثار آن حضرت در حیات و ممات»، نوشتۀ علامه سیدمرتضی عسکری؛
۲. «نقد دیدگاه وهابیت در مسئلۀ تبرک با تکیهبر نظر علمای معاصرِ وهابی»، نوشتۀ مصطفی ورتابی کاشانیان؛[1]
۳. «بررسی و نقد دیدگاه وهابیان دربارۀ تبرک با نگاهی به تفسیر آیۀ 93 سورۀ یوسف»، نوشتۀ مرتضی محیطی؛[2]
۴. «تبرک از دیدگاه علمای اهل‌سنت»، نوشتۀ مولوی محمد اسفندفر.

برخلاف آثار فوق، تحقیق حاضر متمحض در کتاب صحیح بخاری است.
مفهوم تبرک

در لغت، «تبرک» از ریشۀ برکت گرفته شده است. فیروزآبادی می‌نویسد: «برکت، نماء و منفعت و سعادت چیزی است، و تبرک، یُمن خواستن است».[3]

طریحی «تبرک» و «تیمن» را مترادف و هم‌معنای با برکت‌خواهی و برکت‌جویی می‌داند.[4] همچنین برکت را در لغت به‌معنای رشد، زیادت و ثبوت خیرِ الهی در چیزی معنا کرده‌اند.[5]

تقریباً همۀ اهل‌لغتی که معنای تبرک را بررسی کرده‌اند، «تیمن» را مرادفِ تبرک ذکر نموده‌اند و هیچ‌کدام مفهومِ «عبادت» را در معنای تبرک نیاورده‌اند.

در اصطلاح نیز تبرک به‌معنای طلب‌کردنِ خیرِ الهی است که خداوند در چیزی قرار داده است.[6]
جایگاه کتاب صحیح بخاری نزد اهل‌سنت

این کتاب از جایگاه ویژه‌ای نزد اهل‌سنت برخوردار است. حاکم نیشابوری نخستین کتابِ حدیث را صحیح بخاری و پس از آن صحیح مسلم می‌داند و اعتقاد دارد که این دو کتاب، صحیح‌ترین کتاب‌ها پس از قرآن هستند.[7]

همچنین قسطلانیِ شافعی، از شارحان صحیح بخاری، ادعا می‌کند که بخاری در تألیف کتابش، از بهترین الفاظ، و بلیغ‌ترین و عالی‌ترین عبارات بهره برده و تفقهِ وی بی‌سابقه بوده است.[8]

نووی شافعی نیز بر این عقیده است که صحیح‌ترین کتاب‌ها پس از قرآن، صحیح بخاری و صحیح مسلم است؛ البته او صحیح بخاری را صحیح‌تر و مفیدتر می‌داند.[9]

بخاری نیز درباره گردآوریِ این کتاب گفته است:

روزی نزد استادِ خود، اسحاق بن ‌راهویه، بودیم که گفت: «چه می‌شد اگر کتابی دربارۀ سنتِ نبی- فراهم می‌کردید!» این امر در دلم نشست و شروع به گردآوریِ جامعِ رواییِ صحیحی نمودم و صحیحِ خود را از میان ششصدهزار روایت گردآوری کردم.[10]

ابن‌رجب حنبلی، از دیگر شارحان صحیح بخاری، این کتاب را بهترین تصنیف، برترین تألیف، پرنفع‌ترین، پربرکت‌ترین، سهل‌الوصول‌ترین و مقبول‌ترین کتاب نزد موافق و مخالف، و همچنین شامل بیشترین صحیح و کمترین خطا و دارای برترین جایگاه در نزد خاص و عام می‌داند.[11]

ابن‌عثیمین، از بزرگان معاصر وهابی، صحیح بخاری را مفیدِ علم می‌داند؛ نه صرفاً مفیدِ ظن و گمان.[12] همچنین دیدگاه بزرگانِ دانشگاه مدینه بر این است که بخاری، امامِ بلامنازعِ محدثان و بزرگِ حافظان و متقنان است و ادعا می‌کنند که حافظ‌تر و داناتر از او به احادیث رسول خدا(ص) نشنیده‌ایم و آنچه بخاری در کتابش گردآوری کرده است، بهترین دلیل بر مدعای ماست و او روایت و درایت دارد.[13]

ملاحظه می‌کنیم که بزرگان اهل‌سنت، علی‌رغم اختلاف در مذاهب، همگی بر برتر بودنِ این کتاب اتفاق‌نظر دارند.
دیدگاه بخاری دربارۀ تبرک در کتاب صحیح بخاری

در صحیح بخاری روایات زیادی دربارۀ تبرک وجود دارد که با حذف مکررات، تقریباً به 25 روایت می‌رسد. می‌توان این روایات را بدین صورت تقسیم‌بندی کرد:

۱. برخی از روایات دربارۀ تبرک‌جستنِ صحابه از آبِ وضو، لباس یا موی پیامبرخدا(ص)،[14] و برخی دیگر دربارۀ مُصلای ایشان است.[15]
۲. در دسته‌ای از روایات، رسول خدا(ص) صحابه را بر تبرک‌جویی امر می‌فرمایند[16] و در دسته‌ای دیگر، صحابه رأساً و بدون آنکه از ایشان آموخته باشند، تبرک می‌جویند.[17]
۳. دسته‌ای از روایات دربارۀ تبرک‌جویی از آثار آن حضرت(ص) در حال حیاتِ ایشان، و دسته‌ای دیگر دربارۀ تبرک‌جویی از آثار بعد از رحلت ایشان‌ است.[18]
۴. برخی از تبرک‌جویی‌ها از آبِ دهانِ ایشان، به‌نیتِ شفاگرفتن،[19] و برخی دیگر به‌نیتِ محبت انجام شده است.[20]

آرای وهابیان دربارۀ تبرک و تطبیق آن با کتاب صحیح بخاری

در این قسمت، آرای چند تن از علمای مشهور وهابیت مانند محمد بن‌ عبدالوهاب، ابن‌عثیمین، بن‌جبرین و بن‌باز دربارۀ تبرک مطرح می‌گردد و در راستای روشن ‌شدنِ صحت و سقم ادعای آنان، با صحیح بخاری تطبیق داده می‌شود:[21]
1. بدعت و شرک ‌بودنِ تبرک

ابن‌عثیمین تبرک به چیزی غیر از حجرالاسود را جایز نمی‌داند. او دربارۀ حکم مسّ کعبه چنین نظر می‌دهد: «تبرک و مسّ کعبه بدعت است؛ چون پیامبر0 چنین کاری انجام نداده است».[22] وی جواز مسّ حجرالاسود را نیز صرفاً به این دلیل می‌پذیرد که رسول خدا(ص) آن را مسّ می‌کردند؛ ولی می‌گوید که اگر این عمل موجب ازدحام در اطراف حجرالاسود و اختلاط زنان و مردان شود، وسوسۀ شیطان را در پی دارد و باید مسّ آن را ترک کرد. وی همچنین عقیده دارد که اشاره‌کردن به رکنِ یمانی افضل از مسّ آن است؛ چون پیامبر(ص) به اشاره‌کردن به رکن یمانی اکتفا می‌کردند.

از نظر ابن‌عثیمین، مسّ حجرالاسود توسط پیامبر(ص) به‌خاطر خودِ آن سنگ نبوده، و برای تعظیم خداوند بوده است؛ کما اینکه ایشان هنگام لمسِ آن، تکبیر می‌گفتند.[23]
تطبیق بدعت و شرک ‌بودنِ تبرک با کتاب صحیح بخاری

دربارۀ ادلۀ ابن‌عثیمین برای تبرک، می‌توان به این جمع‌بندی رسید که وی صرفاً تبرکی را جایز می‌داند که از رسول خدا(ص) به ما رسیده باشد؛ بنابراین، تبرکی که آن حضرت انجام نداده باشند، بدعت و حرام است و این شرط فقط دربارۀ حجرالاسود وجود دارد.

در نقد ادعای وی ابتدا باید لغت بدعت را بررسی کرد. بدعت در لغت، به «شیء جدید» و «امر نوظهور» گفته می‌شود.[24] در اصطلاح نیز چند تعریف برای آن ذکر شده است: اضافه‌کردنِ چیزی در دین بعد از آنکه کامل شده باشد،[25] افزودن چیزی به دین در حالی که از دین نبوده است،[26] ساختن چیزی بدون پشتوانه و اصل،[27] و نهایتاً هر چیزی که جدیداً حادث شود و دلیلی از دین نه به‌صورت عام و نه به‌صورت خاص نداشته باشد.[28]

از آنجا که «عمل صحابه» نزد اهل‌سنت و حتی وهابیان، به‌طور مستقل حجیت دارد، پس دارای اصل و پشتوانه است و «افزودن چیز جدیدی به دین» محسوب نمی‌شود؛[29] لذا تبرک‌جستنِ صحابه از چیزی، دلالت بر مشروعیت این عمل دارد.

با رجوع به صحیح بخاری، روایاتی به این مضمون می‌بینیم که برخی صحابه به آثار رسول خدا(ص) تبرک می‌جستند؛ در حالی که این تبرک‌جویی را از ایشان فرا نگرفته بودند و ابتکار خودشان بوده است. مثلاً بخاری به‌نقل از عاصم احول می‌گوید:

قَدَح رسول خدا0 را نزد انس بن مالک دیدم. وی ادعا می‌کرد که به رسول خدا0 با این قدح، بسیار آب داده است. ابن‌سیرین گفت: «گویا قسمتی از آن شکسته و با آهن لحیم شده بود و انس قصد داشت آهن را بردارد و ظرف را با طلا و نقره اندود نماید؛ ولی ابوطلحه پیشنهاد داد که وسایلی که از رسول خدا0 باقی مانده، تغییر شکل داده نشوند».[30]

اینکه ابوطلحه از تغییرِ آثار آن حضرت نهی می‌کند، عقیده‌اش به تبرک را می‌رساند؛ چراکه در آن زمان، چیزی به‌نامِ موزه موضوعیت نداشته و جنبۀ معنویِ آثار مطرح بوده است. تبرک‌جویی از ظرف مزبور نسل‌به‌نسل بین مسلمانان رواج یافت و حتی شارحانِ صحیح بخاری ادعا می‌کنند که خودِ بخاری نیز به ظرف مزبور تبرک جسته است.[31]

در روایت دیگری چنین نقل شده است:

ابن‌سیرین می‌گوید: «مویی از رسول ‌خدا0 به‌دستِ من رسید که قبل از آن در دست انس و بعد از او، در دستِ وارثان وی بود. حال که این مو نزد من است، بهتر است از اینکه کل دنیا و آنچه در آن است، در اختیارم باشد».[32]

عسقلانی در ذیل این روایت می‌گوید: «ابوطلحه موی پیامبر0 را نزد خود نگاه می‌داشت. این مو بعد از وی به وارثانش رسید و آنها آن مو را به غلامشان سیرین و پسرش محمد دادند».[33]

عینی از روایت ابن‌سیرین جوازِ تبرک را استنباط نموده و نقل کرده است که خالد بن ولید مویی از پیامبر(ص) را همیشه در عرق‌چین خود نگاه می‌داشت و هنگامی که آن را گم کرد، بسیار غمگین شد.[34] شحود نیز چنین استنباطی کرده و آن را دالّ بر جواز تبرک، حتی بعد از وفات پیامبر(ص)، دانسته است.[35]

از عثمان بن‌ عبدالله بن ‌موهب چنین نقل شده است که می‌گفت: «خانواده‌ام مرا به منزل ام‌سلمه فرستادند تا ظرف آبی که مویی از پیامبر0 را که در آن بود، بگیرم».[36]

و در روایتی از ابوبرده آمده است: «عبدالله بن سلام به من گفت: “به منزل برویم تا در ظرفی که رسول خدا0 در آن آب نوشیده است، به تو آب دهم و در جایی که ایشان نماز خوانده، نماز بگزاری”».[37]

بخاری همچنین روایت دیگری از ابوبرده نقل می‌کند بدین مضمون: «ابن‌سلام گفت: “آیا در ظرفی که پیامبر0 در آن آب نوشیده است، به تو آب ندهم؟” چند نفر آمدند و در آن ظرف، آب نوشیدند. عمر بن ‌عبدالعزیز بعدها این ظرف را هدیه خواست و به او هدیه دادند».[38]

در دو روایت فوق، می‌بینیم که صحابه به ظرفِ آبِ رسول خدا(ص) تبرک می‌جستند و آن‌قدر این تبرک برای آنها باارزش بوده که برای تکریم میهمانان خود، آنان را با ظرف آب‌خوریِ پیامبر(ص) سیراب می‌کردند.

بخاری در روایتی از انس نقل می‌کند:

پیامبر اکرم(ص) هنگامی که موی خود را تراشید، ابوطلحه اولین شخصی بود که موی ایشان را برداشت.[39]

همچنین ام‌سلیم، مادر انس، می‌گوید: «وقتی پیامبر خدا0 خوابید، مو و عرقش را جمع کردم و در ظرفی نهادم. بعدها که مرگ گریبانِ انس را گرفت، وصیت کرد از آن ظرف، چیزی در حنوطش قرار دهند».[40]

عسقلانی در ذیل این روایت ادعا می‌کند که این روایت، هم بر تبرک و هم بر علاقه به بوی خوشِ رسول خدا(ص) و هم بر کثرت محبت به آن حضرت دلالت دارد.[41]

بخاری به نقل از سهل آورده است:

زنی برای رسول خدا(ص) پارچه‌ای هدیه آورد و آن حضرت در حالی که آن پارچه (چادر مانند) را بر بدن خود پیچیده بود، در میان مردم آمد. یکی از صحابه آن را هدیه خواست و آن حضرت در حالی که بدان احتیاج داشت، پارچه را هدیه داد. وقتی آن شخص با نکوهش دیگران مواجه شد، گفت: «این را فقط برای آن خواستم که کفنم باشد» و [در نهایت] کفنش شد.[42]

عسقلانی، قسطلانی و عینی، جواز تبرک به آثار صالحان را از این روایت برداشت کرده‌اند و از نسخۀ بدل صحیح بخاری، این جمله را به روایت افزوده‌اند: «امید داشتم هنگامی که آن را بر تن می‌کنم، برکتی از جانب آن لباس به من برسد».[43]

بخاری همچنین می‌گوید:

معاویه در حین تبرک‌جویی از ارکان مسجدالحرام بود و با اینکه ابن‌عباس گفته بود که تبرک‌جستن از ارکان وارد نشده است، می‌گفت هیچ چیزی از ارکان نباید بدون تبرک‌جستن رها شود و پسر زبیر نیز کل ارکان را لمس می‌کرد.[44]

عینی سخنی دارد که می‌رساند صحابه در تبرک‌جویی رأساً و مستقلاً عمل می‌کردند. وی می‌گوید: «عمَر دربارۀ آثار رسول خدا0 “طَلوب و بَحوث” بوده است».[45] یعنی فوق‌العاده مشتاق بود که آثارِ ایشان را طلب، جستجو و احصا کند. عملکرد خلیفۀ دوم یقیناً برای اهل‌سنت مشروعیت دارد و شرک و بدعت نیست.

ملاحظه می‌شود که برخی صحابه، هم در حال حیات پیامبر(ص) و هم بعد از رحلت ایشان، تبرکاتی انجام می‌دادند که آن حضرت آنها را انجام نداده بود و خودِ صحابه مبتکرِ آن تبرکات بودند؛ در حالی که رسول خدا(ص) آنان را از این کار باز نمی‌داشت و عملشان را بدعت و شرک نمی‌نامید. عدم‌نهیِ ایشان دالّ بر جواز آن است و با توجه به اینکه معیار شرک (عبادتِ غیرِخدا) تخصیص‌ناپذیر است، اگر عملی شرک باشد، فرقی ندارد که این عمل از صحابه محقق شود یا از افراد دیگر.
2. غلو بودنِ تبرک

بن‌جبرین، از علمای مشهور وهابی، دربارۀ تبرک چنین می‌گوید:

دو گروه دربارۀ اولیای الهی به انحراف افتادند. برخی غلو، و برخی جفا کردند. گروه اول کسانی‌ هستند که اولیا و انسان‌های صالح را می‌پرستند! آنان گمان می‌کنند که چون ایشان در زندگیِ خود برخی کارهای خارق‌العاده انجام می‌دادند، پس شایسته است آنها را تقدیس کنیم. آنان در زمان حیاتِ آن شخصِ صالح، از بدن، لباس و آبی که وی مس کرده است، تبرک می‌جویند.[46]
تطبیق نظریۀ غلو با کتاب صحیح بخاری

بن‌جبرین غلو و زیاده‌روی در محبت به انسان صالح را بسیار مذموم و نوعی انحراف می‌داند و تبرک از مو یا باقی‌ماندۀ آبِ وی را نیز یکی از مصادیق آن معرفی می‌کند و بین رسول خدا(ص) و غیرِ ایشان فرقی نگذاشته است.

در نقد نظریۀ وی، ابتدا باید معنای غلو را بررسی کنیم. اصحاب لغت، غلو را گذشتن و تجاوز از حد (شرعی یا عرفی) معنا کرده‌اند.[47] با توجه به اینکه یکی از موازینِ تعیینِ حدود شرعی نزد اهل‌سنت، فعل پیامبر(ص) یا عمل صحابه است،[48] بخاری روایات متعددی در باب تبرک‌جویی آورده است که در آنها یا رسول خدا(ص) از آبِ وضو یا دهان خود، صحابه را متبرک می‌فرمایند یا اینکه آنها ابتدائاً به تبرک‌جویی مبادرت می‌نمایند. در این شرایط، حدّ شرعیِ تبرک نیز مشخص می‌شود. بخاری در روایتی به‌نقل از ابوهریره می‌نویسد:

به رسول خدا0 گفتم: «روایات زیادی از شما می‌شنوم؛ ولی آنها را فراموش‌ می‌کنم». حضرت فرمودند: «لباست را پهن کن». چنین کردم. ایشان دست خود را از آب پر کردند و به من دستور دادند تا بنوشم. نوشیدم و دیگر چیزی را فراموش نمی‌کنم.[49]

عینی دربارۀ روایت فوق چنین استنباط می‌کند که این روایت با نکره آوردنِ عبارت «مَا نَسِیتُ شَیْئًا»؛ (دیگر چیزی را فراموش نمی‌کنم) دالّ بر عموم است؛ یعنی ابوهریره بعد از آن، دیگر هیچ چیزی را در هیچ زمانی فراموش نکرد. اینکه برخی تصور کرده‌اند که شاید منظورِ راوی این باشد که فقط این روایت یا روایت‌هایی را که از پیامبر(ص) شنیده، فراموش نمی‌کند و شامل سایر موارد نیست، اشتباه است. ابوهریره در احتجاج به کسانی که از کثرت روایت وی از پیامبر(ص) تعجب می‌کردند، به همین حدیث استدلال می‌کرد.[50]

عسقلانی نیز عمومیت این روایت را قبول دارد و حتی آن را از معجزات پیامبر(ص) می‌داند؛ چراکه نسیان از لوازم هر انسانی است و پیامبر(ص) توانستند آن را از بین ببرند.[51]

ضمن اینکه پیامبر(ص) می‌توانستند شفای ابوهریره را به‌وسیلۀ دعا، از خداوند مسئلت کنند؛ ولی به دعا بسنده نکردند و با آب نیز وی را تبرک فرمودند.

با توجه به جایگاهی که ابوهریره نزد اهل‌سنت دارد، مشروعیت تبرک و عدمِ غلو بودنِ آن، بیش از پیش واضح می‌شود.

در روایتِ «رایة» نیز شاهدی بر تبرک‌جستن به آب دهان رسول خدا(ص) وجود دارد:

پیامبر(ص) در جنگ خیبر فرمودند: «فردا پرچم را به‌دست کسی خواهم داد که خداوند پیروزی را با دست او به ما ارمغان خواهد داد. او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز وی را دوست دارند». آن‌گاه پرسیدند: «علی بن ابی‌طالب [(ع)] کجاست؟» گفته شد: «از درد چشم رنجور است». وقتی نزد رسول خدا0 آمد، ایشان آب دهانشان را بر چشمان علی [(ع)] کشیدند و برایش دعا کردند. علی [(ع)] آن‌چنان شفا یافت که گویا اصلاً دردی نداشته است. آن‌گاه پرچم را تحویل گرفت.[52]

همچنین در روایت دیگری از صحیح بخاری می‌خوانیم که انس بن ‌مالک گفت: «رسول خدا0 وضو گرفتند و دستشان را در معرض صحابه قرار دادند و به آنان دستور دادند که از آب دستِ ایشان وضو بگیرند. آب آن‌چنان از دست‌های حضرت می‌جوشید تا اینکه کل صحابه توانستند وضو بگیرند».[53]

در حدیث دیگری نیز آمده است: «از ابوجحیفه نقل شده است که رسول خدا0 وضو می‌گرفتند و مردم نیز باقی‌ماندۀ آب وضوی ایشان را بر صورت و بدن می‌مالیدند».[54]

همچنین از ابوجحیفه در روایتی مشابه نقل شده است: «بلال را دیدم که آب وضوی آن حضرت را می‌گرفت و دیگران نیز چنین می‌کردند. هرکس نیز از آن آب به دستش نمی‌خورد، از آب وضوی دوستش [که او آب وضوی آن حضرت را لمس کرده بود] استفاده می‌کرد».[55]

سعید قحطانی، از بزرگان وهابی، این‌قبیل تبرک‌ها را مشروع می‌داند.[56] شحود نیز با قبول صحت این روایت، جواز مصافحه بعد از نماز را بررسی کرده است.[57] بن‌باز نیز از این روایات استفاده می‌کند که استعمال باقی‌ماندۀ وضو جایز است.[58]

نظر عینی دربارۀ حدیث فوق این است که نه‌تنها این روایت دالّ بر جواز تبرک و جواز وضو با باقی‌ماندۀ آب وضوی پیامبر(ص) است، بلکه آب وضو به‌یُمن برخورد با دست مبارک ایشان، طاهرتر نیز شده است.[59]

عسقلانی نیز در توضیح روایت ابوجحیفه می‌نویسد: «صحابه باقی‌ماندۀ آب وضوی رسول خدا- را میان خود تقسیم کردند و احتمال هم دارد آبی را که از اعضای وضویش می‌چکید، نوشیده باشند».[60] در اینجا، عینی و قسطلانی بر تبرک‌جستن به آثار شریف رسول خدا(ص) توسط صحابه تصریح دارند.[61]

عینی عبارتی نیز دارد که می‌توان دریافت که از عبارت بخاری مشروعیتِ تبرک را استنباط کرده است؛ چراکه گفته است روایت می‌رساند که آب وضوی رسول خدا(ص) هم طاهر است و هم مطهر،‌ بلکه آب دهان ایشان از مشک هم پاکیزه‌تر است.[62]

در روایتی دیگر نیز در صحیح بخاری از مسور نقل شده است: «هنگامی که رسول اکرم0 وضو می‌گرفتند، نزدیک بود صحابه بر سر آب وضوی ایشان با یکدیگر درگیر شوند».[63]

عسقلانی در ذیل این حدیث می‌گوید: «یکی از قریشیان که این جریان را دیده بود، [به مکه] بازگشت و برای مکیان از شدت تعظیم و احترام صحابه به رسول خدا0 تعریف کرد».[64]

بخاری به‌نقل از جابر می‌نویسد: «پیامبر خدا0 به عیادتم آمدند و من از شدت بیماری چیزی نمی‌فهمیدم. ایشان وضو گرفتند و آب وضو را بر من پاشیدند و هوشیاری‌ام بازگشت».[65]

عینی دربارۀ روایت جابر چنین توضیح می‌دهد که این روایت دالّ بر این است که برکت دست پیامبر(ص) هر مرضی را زایل می‌کند.[66] البانی نیز همین روایت را، که در کتاب سنن الترمذي نقل شده است، صحیح می‌داند.[67]

بخاری در حدیثی دیگر از قول سائب بن ‌یزید نقل می‌کند: «در بستر بیماری بودم که خاله‌ام به پیامبر0 عرض کرد: “ای رسول خدا! پسرِخواهرم بیمار شده است”. آن حضرت سرم را لمس و دعایی کردند، وضو گرفتند و من از آب وضوی ایشان نوشیدم».[68]

عینی از این روایت استنباط می‌کند که طلب باقی‌ماندۀ آب از آن حضرت، چه آب وضو و چه باقی‌ماندۀ آبِ نوشیده‌شده، جایز است و در آن برکت وجود دارد.[69]

همچنین بخاری از عایشه نقل کرده است: «پیامبر0 به مریض می‌فرمودند: “به نام خدا خاک این شهر که با آب دهان برخی از ما مخلوط شده است، به‌اذنِ خدا بیماران را شفا می‌دهد”».[70]

قسطلانی دربارۀ روایت عایشه چنین توضیح می‌دهد که رسول خدا(ص) انگشت سبابۀ خویش را با آب دهان خود مرطوب می‌کردند و آن‌گاه انگشت بر خاک می‌نهادند و بر موضعِ دردِ مریض می‌کشیدند.[71]

عسقلانی نیز بر آن است که صِرف مخلوط ‌کردن آب دهان با خاک، اثری ندارد؛ بلکه خاک به‌واسطۀ تیمّن به نام خدا و آثار رسولش، متبرک می‌شود.[72]

آیا پیامبری که خودش خاک را تبرک می‌کند و بر بدن مریض می‌کشد، متهم به غلو است؟

بخاری همچنین آورده است: «ابوموسی می‌گوید: “پیامبر0 ظرف آبی خواستند و دست و صورت را در آن شستند و آب دهان را در آن برگرداندند و دستور فرمودند که از آن بنوشیم و بر صورت بمالیم”».[73]

عینی عقیده دارد که خوردن آب دهان پیامبر(ص) جایز است؛ چون از مشک پاکیزه‌تر است و صحابه نیز آب دهان ایشان را به‌خاطر برکتی که در آن بود، به صورت خود می‌مالیدند.[74] عسقلانی نیز بر آن است که غرض رسول خدا(ص) از چنین کاری این بوده است که با آب دهان مبارکشان، تبرک حاصل کنند.[75]

بخاری در روایتی دیگر از قول جابر نقل می‌کند: «رسول خدا0 بعد از مرگ عبدالله بن ‌ابی مقداری از آب دهان خویش را بر بدن وی نهادند و لباس خود را به وی پوشانیدند».[76]

عینی در ذیل این روایت تصریح می‌کند که آب دهان رسول خدا(ص) موردِ تبرک و استشفاست.[77] عسقلانی نیز آن را دالّ بر جواز تبرک به آثار صالحان می‌شمارد؛ چه بدانیم که بر حال میت تأثیر می‌گذارد و چه ندانیم.[78]

بخاری از قول براء می‌گوید: «در روز حدیبیه چاهی کندیم و به آب نرسیدیم. رسول خدا- در آنجا نشستند و دعایی خواندند و آب دهان بر چاه افکندند. لحظه‌ای نگذشت که آب چاه فوران کرد».[79]

قسطلانی دربارۀ حدیث براء و حدیث رایة چنین توضیح می‌دهد که وقتی نام مقدسِ خدا بر زبان مقدسِ رسولش جاری می‌شود و آب دهان مقدسِ ایشان نیز وسیله قرار می‌گیرد، هم چاه حدیبیه را پر می‌کند و هم چشم حضرت علی(ع) را شفا می‌بخشد.[80]

اگر به‌زعمِ بن‌جبرین، عمل صحابه زیاده‌روی و غلو بود، چرا رسول خدا(ص) نه‌تنها هیچ‌گاه به آنان تذکر ندادند و آنها را نهی نفرمودند، بلکه خود نیز در تبرک‌جویی، به آنان کمک کردند؟! مثل روایتی که از ام‌عطیه نقل شده است: «یکی از دختران رسول خدا- چشم از جهان فرو بست. حضرت فرمودند: “هنگامی که از تجهیز بدنش فارغ شدید، مرا خبر دهید”. آن‌گاه پیراهن خود را به ‌سمت ما افکندند و دستور دادند که میت را در آن کفن کنیم».[81]

وهابیان از این روایت، در استنباط‌های فقهیِ خود در بحث احکام اموات استفاده می‌کنند.[82]

بنا بر آنچه گفته شد، تبرک‌جویی غلو محسوب نمی‌شود؛ چراکه صحابه از رسول خدا(ص) تبرک می‌جستند و این عملشان نیز نه با قرآن کریم، نه با سنت پیامبر(ص) و نه با فعلِ صحابیِ دیگر در تعارض نبوده است.
3. اختصاص تبرک به آثار رسول خدا(ص)

محمد بن عبدالوهاب، مؤسس وهابیت، ابتدائاً با استناد به آیات دالّ بر مذمت بت‌پرستان، تبرک را شرک دانسته است و اصلِ آن را زیر سؤال می‌برد؛[83] ولی وقتی با آیۀ 93 سورۀ یوسف، مبنی بر تبرک‌جستنِ حضرت یعقوب(ع) از پیراهن حضرت یوسف(ع) مواجه می‌شود،[84] برای آن استثنا قائل می‌شود و می‌گوید: «تبرک به نیت مداوا و شفا خواستن، شرک نیست؛ کما اینکه افرادی از آثار رسول خدا- چنین تبرکی می‌جستند. این حسن و مطلوب است».[85] وی در جایی دیگر می‌گوید: «تبرک‌جستن به ذات و آثار رسول خدا- هیچ تعارضی با توحید ندارد و شرک نیست؛ زیرا پیامبر- از آن نهی نمی‌کردند».[86]

همچنین بن‌باز، از علمای وهابی معاصر، با این سؤال مواجه می‌شود که «برخی با استناد به عمل صحابه، تبرک را جایز می‌دانند؛ آیا این عمل، تشبیه غیرِ پیامبر به ایشان نیست؟» وی این‌گونه پاسخ می‌دهد:

تبرک به هیچ‌کس غیر از رسول خدا- جایز نیست؛ حتی به صحابه و خلفا. این به‌خاطر عظمتی است که رسول خدا- دارد و فرد دیگری آن را دارا نیست. تبرک بدین دلیل که وسیله‌ای برای شرک و عبادت غیرِ خداست، حرام است.[87]

همچنین شبل، از شاگردان بن‌باز، ابتدا تبرک را به شکل مطلق نفی کرده است و تبرک به مَشاهد و آثار[88] را بدعت، منکَر و راهی به‌سوی شرک می‌داند؛[89] ولی در جایی دیگر، تبرک را به دو شرط جایز می‌داند: یکی اینکه فقط از رسول خدا(ص) باشد و دیگر اینکه در حال حیاتِ ایشان باشد.[90] وی برای این حکم دو دلیل می‌آورد: اول اینکه هیچ‌کسی، از صحابیِ بزرگ تبرک نجسته است و دوم اینکه از باب سد ذرایع، باید این تبرک را تحریم کرد تا به شرک اکبر منتهی نشود.[91]

ناصر بن ‌عبدالرحمن، از محققان وهابی، می‌گوید:

تبرکِ مشروع آن است که انسان از مجالسِ بزرگانِ دین، به‌وسیلۀ شنیدن سخنان و قبول وعظ و نصیحتشان استفاده کند و بعد از مرگشان نیز با یادآوریِ سخنان و علومی که از خود به ارث گذاشته‌اند، نام آنان را زنده کند. غیر از این تبرک، نامشروع و حرام است؛ از جمله تبرک به ذواتِ آنها. این نوع تبرک، فقط دربارۀ رسول خدا- جایز است. دربارۀ تبرک‌های ممنوع، می‌توان این مثال‌ها را آورد: بوسیدن و لمسِ بدن آنها (هنگام حیات) یا قبرشان (بعد از مرگ)؛ بوسیدن و لمس خطیب هنگام پایین ‌آمدن از منبر؛ تبرک به آثاری از بزرگان و صلحا که از بدنشان منفصل شده است مانند مو و لباس؛ نوشیدن آب وضو و مسح آن.[92]
تطبیق نظریۀ انحصار تبرک به پیامبر(ص)، با کتاب صحیح بخاری

قبل از تطبیق دیدگاه فوق با صحیح بخاری، باید واژۀ اثر را موردِ واکاویِ لغوی قرار داد. «اثر» در لغت به‌معنای باقی‌مانده‌ای از چیزی است که پس از آنکه آن شیء از بین می‌رود، بر جای می‌ماند.[93] بنابراین، عرفاً به مو، باقی‌ماندۀ آب وضو، آب دهان و لباس رسول خدا(ص) «اثر» اطلاق می‌شود؛ ولی به محلی که ایشان نشسته یا نماز خوانده‌اند، اثر نمی‌گویند؛[94] به‌ویژه اگر این محل در منزل خود ایشان نباشد. این در حالی است که بخاری می‌نویسد که رسول خدا(ص) بنا به درخواست یکی از انصار، در منزل وی نماز گزاردند. در این روایت آمده است: «عتبان بن ‌مالک انصاریِ نابینا خطاب به پیامبر0 گفت: “ای رسول خدا! دوست دارم به منزلم بیایید و در محلی نماز بخوانید تا من آنجا را به‌عنوان مُصلیٰ انتخاب کنم”. حضرت فرمودند: “چنین خواهم کرد، ان‌شاء‌الله”».[95]

محلی که رسول خدا(ص) در آنجا نماز خواندند و آن حضرت متبرک فرمودند، اثرِ ایشان شمرده نمی‌شود.

قسطلانی از روایت عتبان چنین استفاده کرده است که رسول خدا(ص) تبرک را -با استناد به آیات 23 و 24 سورۀ کهف[96]- معلق به مشیت خداوند نمودند.[97] از آنجا که برای انجام اعمال نامشروع، «ان‌شاء‌الله» گفته نمی‌شود؛ پس، روایت مُشعِر به جواز تبرک است؛ با توجه به اینکه قسطلانی نیز تصریح کرده است که درخواست شخص انصاری، تبرک است.

همچنین در روایت دیگری در صحیح بخاری آمده است: «هرگاه فرزند عمَر داخل کعبه می‌شد، در جایی نماز می‌خواند که سابقاً بلال به او خبر داده بود که رسول خدا- در آن قسمت از خانۀ کعبه نماز گزارده‌اند».[98]

در روایتی دیگر می‌گوید: «عبدالله بن ‌عمر گفت: “سالِ بعد از صلح حدیبیه دوباره در کنار آن درخت رضوان -که رحمتی از خدا بود- جمع شدیم”».[99]

درخت رضوان بدین خاطر نزد صحابه محترم شمرده می‌شد که پیامبر(ص) در زیر آن نشسته و با صحابه بیعت کرده بودند و خداوند نیز در آنجا با فرستادن آیه‌ای، رضایتمندیِ خود را از مؤمنان نشان داده بود[100] و قیدِ «که رحمتی از خدا بود»[101] در روایت فوق، مؤید این ادعاست. دلیلِ مقدس بودنِ این درخت هرچه که باشد (جلوس رسول خدا(ص) در زیر آن یا نزول آیۀ فوق‌الذکر در زمان تجمع آن حضرت و صحابه) یقیناً به آن درخت، «اثر» اطلاق نمی‌شود؛ با این حال، در نظرِ صحابه متبرک است.

همچنین اشکال دیگری که به نظریۀ «انحصار جواز تبرک از آثار پیامبر(ص)» وارد است، این مطلب است که بر آن حضرت واجب بود که هنگام تبرک صحابه از ایشان، بدان تصریح و از تبرک‌جوییِ آنان از غیرِ آثار، نهی کنند؛ ولی چنین نهیی وارد نشده است.

بدین ترتیب ملاحظه شد صحابه در چیزهایی تبرک می‌جستند که اثر به حساب نمی‌آمدند و عقیدۀ «انحصار جواز تبرک در آثار رسول خدا(ص)» مورد خدشه قرار می‌گیرد.
4. اختصاص تبرک به زمان حیات رسول خدا(ص)

حازمی، از علمای معاصر وهابی، می‌گوید:

آثار رسول خدا- قطعاً دارای تبرک است و بدن مطهرشان شفا می‌بخشد؛ ولی این اثر فقط مخصوص به زمان حیات ایشان است و تبرک بعد از وفات ایشان، مشروعیت ندارد؛ چون از صحابه نقل شده است که آنان پس از رحلت ایشان، هیچ تبرکی از قبر ایشان، و طلب امور دنیوی نداشتند.[102]
تطبیق نظریۀ انحصار تبرک به زمان حیات پیامبر(ص)، با کتاب صحیح بخاری

حازمی بر این عقیده است که تبرک، فقط در زمان حیات آن حضرت جایز است و بعد از رحلت ایشان، کسی از صحابه تبرک نجسته است؛ در حالی که در صحیح بخاری روایاتی وجود دارد که صحابه پس از وفات رسول خدا(ص) نیز از آثار ایشان تبرک می‌جستند؛ از جمله روایتِ تبرک‌جستنِ انس و ابوطلحه به قدح شکسته،[103] و تبرک‌جوییِ ابن‌سیرین[104] و عثمان بن عبدالله به موی رسول خدا(ص)[105] -که در بحث بدعت و شرک ذکر شدند- که در تبرک صحابه به آثار پیامبر(ص) بعد از رحلت آن حضرت صراحت دارد.
نتیجه

از تطبیق آرای وهابیان با روایات صحیح بخاری دربارۀ جواز تبرک، به دست می‌آید که نظر آنان در تحریم تبرک، با کتاب صحیح بخاری هم‌خوانی ندارد. برخی از آنها تبرک را شرک و بدعت دانسته‌اند؛ ولی با دقت در قلمروِ حجیت فعل صحابه چنین به دست آمد که تبرکاتی حجیت دارد که آنها مستقلاً و بدون الگوگیری از پیامبر(ص) انجام دهند و در دین نیز مخالفی برای آن یافت نشود. در صحیح بخاری نیز روایاتی از این‌گونه تبرک‌جویی‌ها احصا شده است. برخی دیگر از وهابیان نیز ادعا کرده‌اند که تبرک از مو یا باقی‌ماندۀ آب، غلو است. آنان دراین‌باره نیز ضمن تأکید بر اینکه برای جلوگیری از غلو و افراط، باید در تعیین حدودِ مفاهیم، به منابع دینی از جمله فعل صحابه -که حجیت آن قبلاً اثبات شد- مراجعه شود و به‌عنوان شاهدمثال، مواردی از تبرک‌جوییِ آنها به آب وضو، آب دهان یا موی پیامبر(ص) ذکر شد. گروه دیگری نیز بر این عقیده بودند که جواز تبرک منحصر در آثار پیامبر(ص) است و غیر از آن حرام است؛ که ضمن بررسیِ دقیق لغوی کلمۀ «اثر»، مواردی از صحیح بخاری آورده شد که اشیائی مورد تبرک قرار گرفته‌اند که شرعاً و عرفاً، اثرِ پیامبر(ص) شمرده نمی‌شد؛ بنابراین، ادلۀ وهابیان در تحریم تبرک، با کتاب صحیح بخاری مطابقت ندارد.

 

 

کتابنامه

۱. قرآن کریم.
۲. ابن ‌عبدالوهاب، محمد، أصول الدین الإسلامي؛ مع قواعده الأربع، مکه: دارالحدیث الخیریة، بی‌تا.
۳. ابن عبدالوهاب، محمد، الجواهر المضیة، ریاض: دارالعاصمة، ریاض: چاپ سوم، 1412ق.
۴. ابن عبدالوهاب، محمد، تفسیر آیات من القرآن الکریم (مطبوع ضمن مؤلفات الشیخ محمد بن‌ عبدالوهاب، الجزء الخامس)، تحقیق: محمد بلتاجی، ریاض: جامعة الإمام محمد بن ‌سعود، بی‌تا.
۵. ابن‌ عبدالوهاب، محمد، کتاب التوحید، ریاض: دارالطویق، 1428ق.
۶. ابن عبدالوهاب، محمد، مجموعة الحدیث على أبواب الفقه، تحقیق: خلیل ابراهیم ملا خاطر، ریاض: جامعة الإمام محمد بن سعود، بی‌تا.
۷. ابن عبدالوهاب، محمد، مختصر الإنصاف و الشرح الکبیر، تحقیق: عبدالعزیز بن زید رومی، ریاض: مطابع الریاض، بی‌تا.
۸. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوى، تحقیق: عبدالرحمن‌ بن ‌محمد، مدینه: مجمع الملك فهد، 1416ق.
۹. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، مصر: دارالبیان العربي، 2007م.
۱۰. ابن‌عثیمین، محمد بن صالح، شرح ریاض الصالحین، ریاض: دارالوطن، 1426ق.
۱۱. ابن‌عثیمین، محمد بن صالح، فتاوى أرکان الإسلام، ریاض: دارالثریا، چاپاول، 1424ق.
۱۲. ابن‌عثیمین، محمد بن صالح، مجموع فتاوى العثیمین، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
۱۳. ابن‌عثیمین، محمد بن صالح، مجموع فتاوى و رسائل فضیلة الشیخ محمد بن ‌صالح العثیمین، عربستان: دارالوطن، 1413ق.
۱۴. ابن‌عثیمین، محمد بن صالح،الشرح الممتع و الفتاوی و الرسائل، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
۱۵. امین، سیدمحسن، کشف الإرتیاب؛ في أتباع محمد بن‌ عبدالوهاب، بی‌جا: دارالکتب الإسلامي‏، 1371ق.
۱۶. البانی، محمد ناصرالدین، صحیح و ضعیف سنن الترمذي، اسکندریه: برنامج منظومة التحقیقات الحدیثیة من إنتاج مرکز نور الإسلام لأبحاث القرآن و السنة بالإسکندریة، بی‌تا.
۱۷. بخارى، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، قاهره: دارابن‌حزم، 1429ق.
۱۸. بن‌باز، عبدالعزیز بن عبدالله، الحلل الإبریزیة من التعلیقات البازیة؛ على صحیح البخاري، عربستان: دارالتدمریة، چاپاول، 2007م.
۱۹. بن‌باز، عبدالعزیز بن عبدالله، مجموع فتاوى ابن ‌باز، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
۲۰. بن‌جبرین، عبدالله بن عبدالرحمن، الإسلام بین الغلو و الجفاء و الإفراط و التفریط، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
۲۱. جدیع، ناصر بن ‌عبدالرحمن، التبرك أنواعه و أحکامه، ریاض: مکتبةالرشد، 2000م.
۲۲. حازمی، احمد، شرح کتاب التوحید، دروس صوتیة قام بتفریغها موقع الشیخ الحازمي، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
۲۳. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، معرفة علوم الحدیث، بیروت: دارالآفاق الجدیدة، ۱۴۰۰ق.
۲۴. حنبلی، ابن‌رجب، فتح الباري؛ في شرح صحیح البخاري، بی‌جا: دارابنالجوزي، 1430ق.
۲۵. دانشگاه اسلامی مدینه، مجلة الجامعة الإسلامیة بالمدینة المنورة، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
۲۶. ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت:‌ مؤسسةالرسالة، چاپنهم، ۱۴۱۳ق.
۲۷. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات في غریب القرآن، بیروت و دمشق: دارالقلم و الدارالشامیة، 1412ق.
۲۸. شاطبی، ابراهیم بن موسی، الموافقات، تحقیق: ابوعبیده مشهور به حسن آل‌سلمان، بی‌جا: دارابنعفان، چاپ اول، 1997م.
۲۹. شبل، علی بن عبدالعزیز، التنبیه علی المخالفات العقدیة في فتح الباري، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
۳۰. شحود، علی بن نایف، موسوعة البحوث و المقالات العلمیة، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
۳۱. شحود، علی‌ بن نایف، موسوعة فقه العبادات، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.
۳۲. طریحى، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران: مرتضوی، چاپسوم، 1375ش.
۳۳. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري؛ شرح صحیح البخاري، لبنان: دارالفکر، 2005م.
۳۴. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم: نشرهجرت، چاپ دوم، 1409ق.
۳۵. فیروزآبادى، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپاول، بی‌تا.
۳۶. قحطانی، سعید بن علی، نور الهدى و ظلمات الضلال؛ في ضوء الکتاب و السنة، ریاض: مطبعةسفیر، بی‌تا.
۳۷. قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساري، لبنان: دارالفکر، 2009م.
۳۸. محیطی، مرتضی، «بررسی و نقد دیدگاه وهابیان دربارۀ تبرک با نگاهی به تفسیر آیۀ 93 سورۀ یوسف»، پژوهشنامۀ نقد وهابیت سراج منیر، شمارۀ 21، بهار1395ش.
۳۹. ورتابی کاشانیان، مصطفی، «نقد دیدگاه وهابیت در مسئلۀ تبرک با تکیه بر نظر علمای معاصر وهابی»، پژوهشنامۀ نقد وهابیت سراج منیر، شمارۀ 18، تابستان1394ش.
۴۰. وزارت اوقاف و امور اسلامی کویت، الموسوعة الفقهیة الکویتیة، کویت و مصر: طبعالوزارة و دارالصفوة، 1427ش.

سایت‌ها

۱. http://www.ajurry.com/

 

[1]. پژوهشنامۀ نقد وهابیت سراج منیر، شمارۀ 18، ص49.

[2]. پژوهشنامۀ نقد وهابیت سراج منیر، شمارۀ 21، ص71.

[3]. فیروزآبادى، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج3، ص399 تا 441.

[4]. طریحى، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج‏6، ص334.

[5]. وزارت اوقاف و امور اسلامی کویت، الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ج10، ص69.

[6]. همان.

[7]. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، معرفة علوم الحدیث، ص۲۰.

[8]. قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساري، ج1، ص3.

[9]. ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج۱۲، ص۵۶۷.

[10]. همان، ج۱۲، ص۴۰۱ و ۴۰۲.

[11]. حنبلی، ابن‌رجب، فتح الباري، ج1، ص5.

[12]. ابن‌عثیمین، محمد بن ‌صالح، مجموع فتاوى العثیمین، ج7، ص9.

[13]. دانشگاه اسلامی مدینه، مجلة الجامعة الإسلامیة بالمدینة المنورة، شمارۀ 75 و 76.

[14]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الوضوء، ص31، ح170؛ و کتاب الجنائز، ص152، ح1258.

[15]. همان، کتاب الحج، ص194، ح1599؛ همان، کتاب الصلاة، ص60، ح425.

[16]. همان، کتاب الوضوء، ص33، ح188؛ همان، کتاب المغازي، ص519، ح4328؛ ص489، ح4039.

[17]. همان، کتاب الحج، ص194، ح1597؛ ص194، ح1605.

[18]. همان، کتاب المرضی، ص692، ح5638؛ همان، کتاب الأشربة، ص31، ح170.

[19]. همان، کتاب حفظ العلم، ص25، ح119.

[20]. همان، کتاب الوضوء، ص33، ح189.

[21]. در این نوشتار، دیدگاه‌هایی از وهابیت دربارۀ تبرک مطرح می‌شود که در کتاب صحیح البخاري، روایتی در نقد آنها یافت شود. وهابیان اشکالات دیگری به تبرک وارد کرده‌اند که بخاری دربارۀ آنها ساکت است. از آنجا که این نوشتار بر کتاب صحیح البخاري تمرکز دارد، به اشکالات دیگر پرداخته نشده است؛ گرچه ممکن است در سایر منابع رواییِ اهل‌سنت، پاسخی بر تمام اشکالات مطرح‌شده علیه تبرک یافت شود.

برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ آرای وهابیان در باب تبرک، نک: محیطی، مرتضی، «بررسی و نقد دیدگاه وهابیان دربارۀ تبرک با نگاهی به تفسیر آیۀ 93 سورۀ یوسف»، پژوهشنامۀ نقد وهابیت سراج منیر، شمارۀ 21، ص76 تا 82.

[22]. ابن‌عثیمین، محمد بن‌ صالح، فتاوى أرکان الإسلام، ص548.

[23]. ابن‌عثیمین، محمد بن صالح، مجموع فتاوى و رسائل فضیلة الشیخ محمد بن ‌صالح العثیمین، ج22، ص396 تا 398.

[24]. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج‏2، ص54.

[25]. فیروزآبادى، محمد بن ‌یعقوب، القاموس المحیط، ج3، ص5.

[26]. امین، سیدمحسن، کشف الإرتیاب، ص82.

[27]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات في غریب القرآن، ص110.

[28]. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج13، ص294.

[29]. شواهدی را بر اینکه عمل صحابه نزد اکثر اهل‌سنت، مستقلاً حجیت دارد، بیان می‌کنیم:

شاطبی می‌نویسد: «سنت صحابه سنتی است که بدان عمل و مراجعه می‌شود. از دلایل این مطلب می‌توان به آیاتی اشاره کرد که آنان را مدح کرده است؛ از جمله آیۀ )کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر( (سورۀ آل‌عمران، آیۀ 110) و روایاتی که آنها را ستاره نامیده [با استناد به روایت «أصحابي کالنجوم»] و سنتشان را در اتباع، مانند سنت رسول خدا- دانسته است». (شاطبی، ابراهیم بن موسی، الموافقات، ج4، ص446 تا 449).

در عبارت وی این روایتِ پیامبر$ نیز جلب‌توجه می‌کند: «خداوند اصحاب مرا بر تمام عالمیان برتری داد؛ غیر از پیامبران». (همان، ص451).

ابن‌تیمیه می‌گوید: «اگر عملی در میان صحابه اشتهار یافت و آنان انکارش نکردند، اقرار بر آن فعل محسوب می‌شود و “اجماع اقراری” نام دارد و صحابه بر عملی مذموم اقرار نمی‌کنند». (ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوى، ج1، ص283).

ابن‌عثیمین نیز می‌گوید: «اگر صحابی جزوِ فقها باشد، فعلش به دو شرط حجت است: اولاً با کتاب و قول رسول-، و ثانیاً با قول صحابیِ دیگری مخالفت نداشته باشد». نک: «ابن عثيمين: إذا كان الصحابي من الفقهاء فإنّ قوله حجة بشرطين»، سایت الآجري، آدرس:

http://www.ajurry.com/vb/showthread.php?t=3706

پس اولاً: فعل صحابه با دو شرط فوق، حجیت استقلالی دارد و هیچ نهی‌ای از کتاب و رسول خدا$ دربارۀ تبرک‌جویی وارد نشده است؛ چه دربارۀ تبرکات زمان ایشان و چه بعد از رحلت ایشان. ثانیاً: اشخاصی همچون جابر، ابوهریره، خلیفۀ دوم و فرزندش که نامشان در روایات تبرک وجود دارد، از سرشناس‌ترین فقهای اصحاب هستند.

[30]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الأشربة، ص692، ح5638.

[31]. قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساري، ج12، ص370؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج10، ص118.

[32]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الوضوء، ص31، ح170.

[33]. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج1، ص328.

[34]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج2، ص484.

[35]. شحود، علی بن نایف، «هل هذا الکلام فیه ما یخالف معتقد أهل السنة و الجماعة»، موسوعة البحوث و المقالات العلمیة، ص۱.

[36]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب اللباس، ص719، ح5896.

[37]. همان، کتاب التوحید، ص873، ح7342.

[38]. همان، کتاب الأشربة، ص692، ح5637.

[39]. همان، کتاب الوضوء، ص31، ح171.

[40]. همان، کتاب الإستئذان، ص757، ح6281.

[41]. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج11، ص81.

[42]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الجنائز، ص154، ح1277؛ و کتاب الأدب، ص731، ح6036.

ابن‌عثیمین از این روایت، حَسَن‌ بودنِ ایثار و بد بودنِ طمع و بخل را استفاده کرده است. (ابن‌عثیمین، محمد بن‌ صالح، شرح ریاض الصالحین، ج3، ص423).

[43]. قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساري، ج3، ص351؛ عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج6، ص86؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح‌‌ الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج3، ص169.

[44]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الحج، ص195، ح1608.

ابن‌عثیمین این حدیث را در ابواب حج ذکر کرده و از آن، استفادۀ فقهی نموده است. (ابن‌عثیمین، محمد بن‌ صالح، الشرح الممتع و الفتاوی و الرسائل، باب الحج، ح57).

[45]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج7، ص181.

[46]. بن‌جبرین، عبدالله بن عبدالرحمن، الإسلام بین الغلو و الجفاء و الإفراط و التفریط، ج1، ص14.

[47]. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج4، ص446؛ فیروزآبادى، محمد بن ‌یعقوب، القاموس المحیط، ج‏4، ص420.

[48]. نک: بحث پیشین دربارۀ حجیت فعل صحابه.

[49]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب حفظ العلم، ص25، ح119؛ و کتاب المغازي، ص487، ح4039.

[50]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج2، ص258.

[51]. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج1، ص260.

[52]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب المغازي، ص508، ح4210.

[53]. همان، کتاب الوضوء، ص31، ح169؛ و کتاب الأشربة، ص693، ح5639.

[54]. همان، کتاب الوضوء، ص33، ح187؛ و کتاب المناقب، ص430، ح3553.

[55]. همان، کتاب الصلاة، ص55، ح376؛ و کتاب اللباس، ص715، ح5859.

[56]. قحطانی، سعید بن علی، نور الهدى و ظلمات الضلال، ج1، ص303.

[57]. شحود، علی بن نایف، موسوعة فقه العبادات، باب المصافحة، ص3.

[58]. بن‌باز، عبدالعزیز بن عبدالله، الحلل الإبریزیة من التعلیقات البازیة، ج1، ص63.

[59]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج2، ص536.

[60]. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج1، ص353.

[61]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج3، ص323؛ قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساري، ج2، ص39.

[62]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج2، ص537.

[63]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الوضوء، ص33، ح189.

[64]. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج1، ص354.

[65]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الوضوء، ص34، ح194؛ و کتاب الفرائض، ص803، ح6723.

[66]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج2، ص554.

[67]. البانی، محمد ناصرالدین، صحیح و ضعیف سنن الترمذي، ج7، ص15.

[68]. بخاری، محمد بن‌ اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الوضوء، ص33، ح190.

[69]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج2، ص542.

[70]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الطب، ص704، ح5745.

[71]. قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساري، ج12، ص466.

[72]. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج10، ص239.

[73]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الوضوء، ص33، ح188؛ کتاب المغازي، ص519، ح4328.

[74]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج2، ص537.

[75]. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج1، ص354.

[76]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الجنائز، ص154، ح1270؛ ص163، ح1350.

[77]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج6، ص228.

[78]. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج3، ص162.

[79]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب المناقب، ص432، ح3577؛ و کتاب المغازي، ص502، ح4150 و 4151.

[80]. قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساري، ج12، ص466.

[81]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الجنائز، ص152، ح1258.

[82]. نک: ابن عبدالوهاب، محمد، مجموعة الحدیث على أبواب الفقه، ج2، ص253؛ ابن عبدالوهاب، محمد، مختصر الإنصاف و الشرح الکبیر، ج1، ص211.

[83]. مثلاً می‌گوید: «دلیل بر اینکه تبرک به درخت‌ها، سنگ‌ها، قبرها و… شرک است، قولِ خداوند است که در آیات 19 و 20 سورۀ نجم می‌فرماید: )أَفَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى @ وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى(». (ابن عبدالوهاب، محمد، أصول الدین الإسلامي، ج1، ص32).

وی همچنین می‌نویسد: «اگر این مشرک (تبرک‌کننده) بگوید که قصدم صرفاً تبرک است و علم دارم که نفع و ضرر فقط از جانب خداست، در جواب وی بگو: “مشرکان بنی‌اسرائیل نیز همین عقیده را داشتند [و با اینکه به خدا ایمان داشتند] از حضرت موسی% درخواست کردند: )یا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ( (سورۀ اعراف، آیۀ 138)”». (ابن عبدالوهاب، محمد، الجواهر المضیة، ج1، ص26).

همچنین، او این‌گونه می‌نویسد: «هرکس به سنگ و درختی تبرک بجوید یا قبر و قبه‌ای را مسح کند، آنها را برای خود آلهه قرار داده است؛ بدین دلیل که هنگامی که صحابه از رسول خدا- خواستند که برای آنها نیز مانند مشرکان نشانه‌ای قرار دهد، آن حضرت در پاسخ به آنها این آیه را فرمودند: )اجْعَلْ لَنَا إِلَهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَة( (سورۀ‌ اعراف، آیۀ 138)». (همان، ص39).

[84]. )اذْهَبُوا بِقَمیصي‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبي‏ یأْتِ بَصیراً(.

[85]. ابن عبدالوهاب، محمد، تفسیر آیات من القرآن الکریم، ج1، ص173 و 174.

[86]. ابن عبدالوهاب، محمد، کتاب التوحید، ص112.

[87]. بن‌باز، عبدالعزیز بن عبدالله، مجموع فتاوى ابن ‌باز، ج7، ص65.

[88]. ظاهرِ این کلمه اطلاق دارد و شامل آثار رسول خدا$ و غیرِ ایشان است.

[89]. شبل، علی بن عبدالعزیز، التنبیه علی المخالفات العقدیة في فتح الباري، ص23.

[90]. همان، ص33.

[91]. همان، ص44 تا 46.

[92]. جدیع، ناصر بن‌ عبدالرحمن، التبرك أنواعه و أحکامه، ص381 و 382.

[93]. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج‏8، ص236؛ فیروزآبادى، محمد بن‌ یعقوب، القاموس المحیط، ج‏2، ص3.

[94]. اگر پیامبر$ رحلت کنند، موی ایشان نشانه‌ای از خودِ آن حضرت است؛ برخلافِ منبر و مصلّیٰ که وجودشان به وجودِ آن حضرت متصل نیست. شاهد این است که عسقلانی، قسطلانی و عینی، هر سه لباس پیامبر$ را از آثار ایشان دانسته‌اند. (نک: بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الجنائز، ص154، ح1277، روایتِ بخاری از سهل دربارۀ هدیه‌ دادنِ پارچه به پیامبر$).

عسقلانی در روایت عایشه دربارۀ مخلوط ‌کردن آب دهانِ آن حضرت با خاک مدینه (همان، کتاب الطب، ص704، ح5745) نیز کلمۀ «آثار» را بر آبِ دهان ایشان، و در روایت جابر دربارۀ دفن ابن‌ابی (همان، کتاب الجنائز، ص154، ح1270) نیز این کلمه را به لباس ایشان اطلاق می‌کند.

عینی همین اطلاق را بر آبِ وضوی ایشان در روایت ابوجحیفه (همان، کتاب الوضوء، ص33، ح187؛ و کتاب الصلاة، ص55، ح376) دارد؛ ولی هیچ‌یک دربارۀ مصلای ایشان چنین کلمه‌ای اطلاق نکرده‌اند.

[95]. همان، کتاب الصلاة، ص60، ح425؛ و کتاب الأطعمة، ص669، ح5401.

[96]. )وَ لا تَقُولَنَّ لِشَي‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً @ إِلاَّ أَنْ یشاءَ اللَّه‏(.

[97]. قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساري، ج2، ص84؛ نک: عینی، محمود بن احمد، عمدة القاري، ج3، ص419؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري؛ شرح صحیح البخاري، ج1، ص616.

[98]. بخاری، محمد بن ‌اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الحج، ص194، ح1599.

[99]. همان، کتاب الجهاد و السیر، ص358، ح2958.

[100]. سورۀ فتح، آیۀ 18: )لَقَدْ رَضِي اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یبایعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَة(.

[101]. کانت رحمة من الله.

[102]. حازمی، احمد، شرح کتاب التوحید، ج24، ص9.

[103]. بخاری، محمد بن‌ اسماعیل، صحیح البخاري، کتاب الأشربة، ص692، ح5638.

[104]. همان، کتاب الوضوء، ص31، ح170.

[105]. همان، کتاب اللباس، ص719، ح5896.

نويسنده : محمد جعفر میلان نورانی – * کارشناسی ‌ارشد مؤسسۀ مذاهب اسلامی و دانش‌پژوه مؤسسۀ دار الإعلام لمدرسة أهل البیت(.
منبع : مجله سراج منیر شماره 26

منبع: وهابیت پژوهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 17
مطالب مرتبط