نویسنده: آیت الله نجم الدین طبسی
(برای دانلود کتاب اینجا مراجعه کنید)
معرفی اجمالی
کتاب «روافد الایمان الی عقائد الاسلام» تألیف آیت الله نجم الدین طبسی میباشد که مشتمل بر دوازده فصل میباشد. عناوین فصلها عبارتاند از:
فصل اول: شفاعت
فصل دوم: تبرک جستن به قبور
فصل سوم: استغاثه و طلب حوائج
فصل چهارم: زیارت قبور
فصل پنجم: زیارت قبور توسط زنان
فصل ششم: نماز و دعا در کنار قبر
فصل هفتم: تعمیر قبور و ساخت گنبد بر فراز آن
فصل هشتم: روشن کردن چراغ بر روی قبر
فصل نهم: نذر
فصل دهم: سوگند به غیر خدا
فصل یازدهم: بزرگداشت موالید
فصل دوازدهم: گریه بر فراق عزیزان و برپایی مجالس عزاداری
رویکرد مؤلف در این کتاب، بیان شبهات وهابیت و پاسخ به آنها با تکیه بر قرآن و احادیث می باشد.
فصل اول : شفاعت
نظر وهابیت در مورد شفاعت
وهابیان طلب شفاعت از کسانی را که خداوند برای آنان حق شفاعت قرار داده است (مانند پیامبران، صالحان و ملائکه) منع کرده و درخواست شفاعت را کفر دانسته و به همین جهت خون و اموال شفاعت خواهان مباح شمردهاند. محمد بن عبدالوهاب میگوید: «اگر مقصود شفاعت خواهان، طلب شفاعت از ملائکه، پیامبران و اولیاءء – که بهواسطه آنها تقرب به خدا جویند این همان چیزی است که بهواسطه آن خونها و اموالشان مباح شمرده میشود».
معنای شفاعت
«شفاعت» در لغت از ماده «شفع» به معنای جفت مقابل فرد است.
در اصطلاح، مقام شفیع به آن وسیله ناقص که همراه شفاعت شونده است ضمیمه میگردد، در نتیجه آن وسیله که ناقص بوده کامل میشود و به وسیله مقام شفیع، به اندازهای تکامل مییابد که طلب شفاعت در مورد شفاعت شونده موردقبول واقع میشود و به آن مقامی که شایستگی آن را دارد میرسد.
شفاعت به چه کسی تعلق میگیرد؟
انسانی که میخواهد به ثواب و درجه عالی برسد، نمیتواند بدون کوشش و نیز بدون تهیه اسباب لازم برای رسیدن به آن ثواب و درجه، مورد شفاعت قرار گیرد و زمانی شفاعت میشود که قابلیت و لیاقت آن را داشته باشد و در این زمینه سعی و تلاش کند او به جهت نقص وسیله – که علتش کوتاهی از خود او است – هنوز شایستگی شفاعت را نیافته است که در این صورت نقش شفیع برطرف کردن نقص شفاعت شونده است.
نقش شفیع
نقش شفیع مولویت خدا را باطل نمیکند؛ زیرا شفاعتش به اذن خداوند است و استقلالی در شفاعت ندارد. عبودیت بنده را هم باطل نمیکند، چون شرط بهره بردن از شفاعت بندگی خدا است؛ لکن در این زمینه قصوری داشت و نیز دست برداشتن از حکمی نیست که برای بنده در نظر گرفته شده است چون عبد خطاکار مستحق عقاب است؛ ولی شفاعت رحمت گسترده و مغفرت نامحدود خدای مهربان است که بهوسیله آن افرادی شایسته، پاک میشوند.
شفیع خدا را به صفاتش مثل کرم و سخا یاد میکند و باعث بخشودگی بنده و رأفت نسبت به او میشود. بهعنوانمثال میگوید: خداوندا: به کرم و سخاوتت، این بنده گنهکار را مشمول رحمت خود بگردان. همچنین شفیع صفات خود بنده را به مولا عرضه میدارد که باعث رحمت و رأفت نسبت به او میشود و از گناهش درمیگذرد.
شافعان در دنیا:
1.توبه 2. ایمان 3. عمل صالح 4. قرآن 5. پیامبران 6. ملائکه 7. مؤمنان
شفیعان روز قیامت:
1.پیامبران 2. ملائکه 3. شهیدان 4. مؤمنان
شفاعت مردگان
ابن تیمیه میگوید: درخواست شفاعت از مردگان بدعت است و ابن عبدالوهاب و صنعانی گویند: چنین شفاعتی کفر و شرک است از دیدگاه ابن تیمیه درباره طلب شفاعت از پیامبران و صالحان و … مجوزی برای ما صادر نشده است که به میت بگوییم «ادع لنا» (برایمان دعا کن). در این رابطه احدی از صحابه و تابعان چیزی نقل نکرده و هیچیک از ائمه چهارگانه، ما را امر به چنین طلبی نکردهاند.
پاسخ: اگر منع و حرمت طلب شفاعت از اموات به جهت این باشد که اصلاً خطاب کردن به معدوم، بر فرضی که انسان بعد از مرگ نابود میشود – محال است، میگوییم: پیامبر صلی الله علیه و آله و سایر پیامبران بعد از مرگ زنده هستند و سخنان انسانهای زنده را میشنوند و جواب آنها را میدهند و سلام کسی که بر آنان درود میفرستد، به ایشان میرسد و علم پیامبر بعد از فوتش، همانند علم او در دوران حیاتش است .
ابن عدی در کتاب کامل خود از ثابت و او هم از انس نقل کرده است: رسول خدا فرمودند : «انبیاء در قبورشان زندهاند و نماز میخوانند» همین روایت را ابویعلی به سند موثق نقل کرده است بیهقی بعد از نقل این روایت، آن را صحیح دانسته است. برای حیات پیامبران بعد از وفاتشان از احادیث صحیح، شواهدی وجود دارد و این حدیث را پیامبر ذکر میکند که (آن حضرت وقتی به معراج رفت) فرموده: از موسی علیه السلام عبور کردم، درحالیکه او در قبرش ایستاده و مشغول نماز بود. بعد احادیثی را که پیامبر صلی الله علیه و آله با انبیاء دیگر برخورد کرد و با آنها نماز گزارد بیان میکند.
نظر دانشمندان در مورد حیات پس از مرگ
- ابوبکر عربی در کتاب الامدالاقصی فی تفسیر الاسماء الحسنی مینویسد: همانا در مورد زنده شدن همه مکلفین در قبر و مورد سؤال قرار گرفتنشان، بین اهل سنت هیچ اختلافی نیست.
- سیفالدین آمدی در ابکار الافکار نوشته است: گذشتگان از امت اسلام قبل از اینکه مخالفی در این زمینه پیدا شود، بر احیای مکلفین در قبر، اتفاق داشتند و حتی بعد از ظهور مخالف، بیشتر مردم بر احیاء مردگان در نظر داشتند.
3.ابن تیمیه در اقتضاء الصراط المستقیم میگوید: همانا شهدا و بلکه تمام مؤمنان، وقتیکه مسلمانی بر سر مزار آنها میآید و بر آنها سلام میکند، آن شخص را میشناسند و سلام او را پاسخ میدهند. سمهودی میگوید: وقتیکه درباره آحاد مؤمنان چنین چیزی وجود دارد، پس چگونه در مورد سید المرسلین پیامبر گرامی اسلام چنین امری نباشد؟
نظر سبکی در مورد بقای روح
از سبکی سؤال شد: آیا ارواح مثل اجساد از بین میرود؟ وی گفت: پرسش از ارواح یا بر مذهب حکما است و یا بر مذهب متشرعین.
متشرعین، اتفاق دارند که ارواح بعد از مفارقت و جدا شدن از بدن باقیاند . امکان آنهم وجود دارد و تمام شرایع بر وقوع آن اتفاق دارند. ازاینجهت خلافی بین شریعتها نمیبینم، مگر اینکه فخر رازی در این مورد میگوید: حکیمان این نوع اعتبارات عقلی (بقاء روح بعد از مفارقت) ، وقتی به گفتار عموم انبیاء و حکیمان ضمیمه شود، مفید این مطلب است که ما جزم و یقین به بقای نفس پیدا میکنیم.
اینکه فخر رازی در عبارت خود عموم پیامبران را آورد که انبیاء اجتماع بر بقای روح بعد از جدایی از بدن ندارند، درحالیکه چنین ایهامی از او بیجهت است و گمان نمیشود که منظور او جمهور انبیاء، این باشد که در این موضوع اجتماع کامل ندارند ؛ چون در ابتدای سخن گفته است : متشرعان اجماع بر بقای روح دارند و اینکه روح بعد از مفارقت از بدن باقی میماند، از چیزهایی است که اعتقاد بدان واجب است؛ چراکه شریعتها و کتابهای آسمانی – مخصوصاً آیات قرآن و روایات زیاد – بیانگر این مطلب است که روح بعد از جدایی از بدن باقی میماند و کسی از اهل اسلام شکی در آن ندارد.
شفاعت در روایات و گفتار صحابه
1.ابن عباس میگوید: وقتی حضرت علی علیهالسلام از غسل دادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فارغ شد، فرمود : پدر و مادرم فدای تو ، تو پاک و پاکیزه هستی هم در حال حیات و هم در حال ممات. ما را نزد پروردگارت یاد کن.
2.ابوبکر کفن را از روی پیامبر صلی الله علیه و آله باز کرد و پیامبر را بوسید و مثل همان سخن حضرت علی علیه السلام را گفت.
فصل دوم: تبرک جستن به قبور
تبرک به قبور
ابن تیمیه و پیروان او تبرک جستن به قبور و ساییدن و بوسیدن آنها را حرام میدانند و به مسلمانان نسبت شرک و کفر میدهند و آنها را «قبوریان» و «عبادتکنندگان قبرها» مینامند. کار مسلمانان را همانند کاری که مردم دوران جاهلیت بابتهای خود میکردند میدانند.
در رد سخنان آنها میگوییم:
- اگر نصی هم بر جواز تبرک و تقبیل وارد نشده باشد ، باز این اعمال رجحان شرعی دارد چون تعظیم شعائر است . انبیاء دارای احترام و مقام هستند و این احترام با مرگ آنها از بین نمیرود . امام مالک به منصور میگوید: احترام پیامبر درحالیکه از دنیا رفته ، مثل احترام در دوران حیاتش میباشد پس احترام نبی صلی الله علیه و آله و صالحان با مرگ از بین نمیرود و همواره واجب است .
- عمل صحابه و صالحان مخالف نظر وهابیت است ، آنها قبرها را مس میکردند و میبوسیدند و خود را به آن میسائیدند و به خاکش تبرک میجستند که نمونههایی چند در این زمینه نقل میشود.
الف) تبرک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به خاک قبر پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله. ب) تبرک ابو ایوب انصاری به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله. ج) تبرک بلال به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله .
نظر فقهای اهل سنت
1.فتوای ابن حنبل: ابن جماعه شافعی میگوید، عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش این روایت را نقل کرده است: از پدرم درباره مردی که منبر رسول خدا را مس میکرد و تبرک میجست و منبر شریف را میبوسید و همین اعمال را روی قبر پیامبر صلی الله علیه و آله برای ثواب انجام میداد پرسیدم ؟ در جواب گفت اشکالی ندارد.
2.فتوای رملی شافعی: اگر به قبر نبی یا ولی یا عالمی دست بکشد و یا ببوسد – آنهم بهقصد تبرک – اشکالی ندارد.
- فتوای محب الدین خفاجی حنفی: او در شرحش بر شفا – آنجا که عبارت مس و بوسیدن و چسباندن سینه به قبر مکروه است – میگوید: کراهت، اجماعی نیست و به همین دلیل احمد و طبری گفتند: بوسیدن و چسبیدن به قبر ، اشکالی ندارد.
- فتوای زرقانی مالکی: بوسیدن قبر شریف کراهت دارد، مگر به قصد تبرک که کراهت ندارد.
تبرک جستن به آثار رسول خدا
سیره مسلمین از گذشته تابهحال بر این امر قرارگرفته که به منبر رسول خداصلی الله علیه و آله و جایی که حضرت نماز میخواندند و جای قدمهای ایشان، تبرک میجستند و نیز هر چه را که حضرت لمس میکردند و نیز به -خاک مدینه مخصوصاً خاک قبر حضرت حمزه علیه السلام تبرک میجستند – نمونههایی از این سیره بیان میشود .
1) تبرک به منبر حضرت:
الف) عاقولی گفته است، منبر پیامبر بهمرورزمان خراب شد بعضی از خلفای بنیعباس آن را بازسازی کردند و از چوبهای باقیمانده منبر، شانههایی برای تبرک ساختند ، چنانکه صحابه به لمس منبر پیامبر اهتمام میورزیدند.
ب) یزید بن عبدالله بن قسیط میگوید: عدهای از اصحاب پیامبر را دیدم که وقتی مسجد خلوت شد، اطراف منبر پیامبر را که کنار قبر و در طرف راست آنان بود – گرفتند و بعد روبهقبله نموده و دعا کردند.
ج) شیخ احمد بن الحمید (از دانشمندان قرن دهم) میگوید: مردم به چوبهای منبر پیامبرصلی الله علیه و آله تبرک میجستند.
2) تبرک به خاک قبر پیامبر و…
الف) سمهودی میگوید: صحابه و غیر صحابه، خاک قبر پیامبر را برمیداشتند، عایشه آنها را متفرق کرد و دیواری را که دارای سوراخ بود و آنان ازآنجا خاک قبر را میگرفتند بست، گفتهشده است: این کار بدان جهت بود که عمل صحابه و غیر صحابه، موجب سوراخ شدن قبر مطهر و خرابی قبه شریف میشد.
ب) ابن فرحون میگوید: امروز مردم خاکی که نزدیک قبر حضرت حمزه است، برمیدارند و آن را دانه – دانه شبیه تسبیح در ست میکردند وی به این عمل مردم استدلال کرد که انتقال خاک مدینه جایز است.
احادیثی پیرامون معالجه نمودن امراض بهوسیله خاک مدینه:
الف) سمهودی میگوید: از کتاب ابن نجار و اوفاء ابن جوزی این حدیث برای ما روایت شده است: «غبار مدینه شفای جذام است»
ب) از ابی سلمه نقل شده است: «از پیامبر صلی الله علیه و آله سخنی به من رسید که حضرت فرمود: غبار مدینه، جذام را فرومینشاند. میگویم: ما کسی را که مرض جذام داشت و برای شفا از خاک مدینه استفاده کرد، دیدیم. او با این مرض دچار ضرر زیادی شده او را واداشت که از خانه بیرون رود و به طرف تودهای از خاک سفید (در وادی بطحان در راه قباء) برود. آنجا خود را به آن زمین میسایید و از خاک آن برای جایی که در آن اقامت داشت، برمیداشت . واقعاً این عمل او برایش منفعت داشت.
3)تبرک به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله
الف) انس بن مالک میگوید: پیامبرصلی الله علیه و آله را دیدم درحالیکه سلمانی، موهای سر آن حضرت را میتراشید و اصحاب اطراف او را گرفته بودند؛ هر تار مویی در دست یکی از یاران بود.
ب) تبرک به تار موی پیامبرصلی الله علیه و آله: احمد بن حنبل تار مویی همیشه به همراه داشت و مدعی بود که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
ج) عایشه میگوید: بچه را پیش پیامبر صلی الله علیه و آله میآوردند و حضرت آنها را متبرک میکرد .
قبور و جنازههایی که بدان تبرک جسته میشد
الف) قبر معروف کرخی: ابن جوزی میگوید: قبر وی در بغداد آشکار است و به خاک آن تبرک میجویند. ابراهیم حربی میگوید: قبر معروف، پادزهری است که تجربه کردم.
ب) قبر احمد بن حنبل: وی امام حنابله است که در سال 241 درگذشت. قبر او آشکار بوده و مشهور و زیارتگاه است و مردم بدان تبرک میجویند.
ج) قبر نورالدین محمود بن زنکی (م 569): ابن کثیر میگوید: قبرش در دمشق، زیارتگاه است و دور آن با دریچههایی احاطه و خوشبو شده بود و هر رهگذری بدان تبرک میجست.
د) تبرک مردم به خاک قبر بخاری: سبکی از وفات بخاری و دفن وی مینویسد: مردم از خاک قبر او برمیداشتند تا اینکه خود قبر مشخص شد و ممکن نبود از قبر هم محافظت شود؛ ازاینرو بر روی قبر چوبی که دارای دریچه بود، قراردادیم. این چوب به صورت مستطیل یا مربع، دارای سوراخ بود. دیگر کسی نتوانست به قبر دسترسی پیدا کند.
تبرک به اشخاص و اشیاء
الف) سبکی میگوید: وقتی پدرم در اتاق بزرگ دارالحدیث اشرفیه (سال 642) ساکن شد، همیشه در شب به ایوان آن میرفت و روی آن اثر شریف (فرش) عبادت میکرد و صورت خود را بر روی آن میسایید. این فرش به زمان اشرف (واقف آن) برمیگردد و نووی در هنگام درس روی آن مینشست.
ب) تبرک به داوودی: ذهبی از سمعانی نقل میکند: داوودی از برجستگان علمی خراسان بود و آن استحقاق را دارد که انسان برای تبرک جستن به او فرسنگها مسافت راه برود.
ج) تبرک دارقطنی به قواس: دارقطنی گوید: ما به ابی الفتح القواس – درحالیکه بچه بود – تبرک میجستیم.
فصل سوم: استغاثه و طلب حوائج
استمداد و طلب حاجت
ابن تیمیه میگوید: اگر شخصی خطاب به مردهای که در برزخ به سر میبرد بگوید: مرا دریاب یا کمکم کن یا شفیع من باش و یا مرا بر دشمنم یاری گردان و مانند این جملات – که انجام آنها فقط در قدرت خداوند است – از اقسام شرک است. وی در رساله زیاره القبور و الاستجاد بالمقبور مینویسد: کسی که نزد قبر نبی یا انسان صالحی آید و از وی کمک بطلبد، مثلاً بگوید مرضش را زایل کند یا قرض او را ادا کند و مانند آنکه فقط خداوند قادر بر انجامش است، شرکی آشکار است که گوینده آن باید توبه کند و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.
نقد و بررسی این دیدگاه :
استمداد و یاری طلبیدن از غیر به سه صورت است:
الف) صرفاً اسم شخص را صدا میزند و مثلاً میگوید: یا محمد، با عبدالقادر، یا اهلالبیت.
ب) یکوقت ندای او به این صورت است که میگوید: ای فلانی! شفیع من باش یا ای فلانی! خداوند را بخوان تا حاجتم را ادا کند.
ج) گاهی بدینصورت استمداد میطلبد. «قرضم را ادا کن و مریضم را شفا بده» و «ای محمد! خودت از فضل خودت مرا بینیاز نما».
هیچیک از این سه قسم معنی ندارد؛ چون مسلمان موحد که دارای عقیدهای سالم است اعتقاد دارد غیر از خداوند احدی به طور مستقل و بدون در نظر گفتن پروردگار توانایی ندارد که نفعی به خود یا دیگران برساند و یا ضرری را از خود یا از دیگران برطرف سازد. اگر شخص امید دارد کسی نفعی به او برساند و یا ضرری از دفع نماید، این بدون مشیت خداوند نیست؛ بلکه خواست او را در نظر دارد. اگر خدا خواست دفع ضرر و یا جلب منفعت کند و اگر نخواست، انجام ندهد. در نتیجه توجه به آن شخص – که مورد رضایت پروردگار است و خدا او را برگزیده و بر آفریدگان برتری داده است – ازاینجهت است که آن شخص (مانند پیامبر و…) واسطه شود تا حاجتهای او هر چه سریعتر برآورده گردد. اگر مسلمانی این را بخواهد، باید فعلش را صحیح دانست و فوراً نباید فتوا بر ارتداد او صادر کرد و خون و مال و ناموسش را مباح شمرد. چنین فتاوایی از باب پیروی از ظنون است: «ان الظن لایغنی من الحق شیئا». اگر کسی بگوید: ای محمد، از خدا بخواه تا حاجتم را ادا کند، مقصود حقیقیاش خداوند است که تمام کارها به دست اوست. اگر اکسی میگوید: ای محمد! حاجتم را روا کن، از باب اسناد فعل به سبب است؛ مثل آنجا که میگوید: بهار سبزی را رویاند.
فصل چهارم : زیارت قبور
زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله
قسطلانی و ابن حجر در الجوهر المنظم از ابن تیمیه نقل کردهاند. وی زیارت قبر پیامبرصلی الله علیه و آله را منع و آن را _ چه با شد رحال و چه بدون شد رحال – تحریم کرده است. با فتوا به تحریم زیارت قبر نبی صلی الله علیه و آله سایر قبور به طریق اولی حرام میشود. وی گمان کرده حرمت سفر برای زیارت ، اجماعی است و نماز شکسته نمیشود.
رد نظر ابن تیمیه:
1) قرآن: خداوند تبارکوتعالی میفرماید: «و لو انهم اذ ظلموا جاووک فاستغفرو الله و استغفر لهم الرسول لوجدوالله توابا رحیما» هرگاه آنان زمانی بر خویش ستم کردهاند نزد تو (رسول خدا) بیایند و استغفار کنند و پیامبر برای آنان طلب آمرزش کند، خداوند را توبهپذیر و رحیم خواهند یافت.
2) روایات: از پیامبرصلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «هرکس قبر مرا زیارت کند شفاعتش بر من لازم میگردد».
یا در روایتی دیگر فرمودند: «هر کس حج گزارد و قبر مرا بعد از وفاتم زیارت کند، مانند کسی است که در حیاتم مرا زیارت نموده است».
3) عمل صحابه: عمر بن خطاب بعد از فتوحات شام، وقتی وارد مدینه شد، اولین اقدامش این بود که مسجد آمد و بر رسول خدا صلی الله علیه و آله سلام فرستاد.
ابن عمر هر وقت از سفر برمیگشت، نزد قبر پیامبرصلی الله علیه و آله میآمد و میگفت: سلام بر تو ای رسول خدا ! سلام بر تو ای ابوبکر! سلام بر تو ای پدر.
4) عقل: عقل میگوید: تعظیم کسی که خداوند تبارکوتعالی او را بزرگ داشته است؛ نیکو است. زیارت هم نوعی احترام به آن حضرت است از شعائر الهی جایز و نیکو است، چراکه این عمل برخلاف میل دشمنان و مخالفان است.
عمل صحابه و تابعین در زیارت قبور
الف) رزین از ابوجعفر علیه السلام نقل کرده است: حضرت فاطمه سلام الله علیها همیشه قبر شهدا را بین دو یا سه روز زیارت میکرد.
ب) علی علیه السلام میفرماید: روزی عایشه برای زیارت به طرف مقابر میرفت به او گفتم : مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله از زیارت قبور نهی نفرمود؟ گفت: آری، ولی بعداً دستور به زیارت قبور داد.
فصل پنجم: زیارت قبور توسط زنان
آیا برای زنان جایز است به زیارت قبور بروند ؟
در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل شده است: ایشآن همیشه قبر حمزه سیدالشهدا و سایر شهدای احد را هر جمعه یا هفتهای دو روز زیارت میکردند این عمل در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله صورت میگرفت و حتی بعد از پدر بزرگوارشان تا زمانی که از دنیا رفت ادامه میداد و هیچ نهیای از رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و حتی هیچیک از صحابه نسبت با این عمل وارد نشده است . همینطور در مورد عایشه هم نقل شده است که ابن ابی ملی که میگوید: عایشه را دیدم که قبر برادرش عبدالرحمن را در مکه زیارت میکرد.
فصل ششم: نماز و دعا در کنار قبر
نماز و دعا نزد قبور
وهابیت نماز و دعا نزد قبور را منع کرده و آن را عمل شرک و کفر دانسته است.
پاسخ: اولاً عموم روایتی که میگوید نماز و دعا در هر مکانی جایز است، دلالت میکند بر اینکه پسنماز و دعا نزد قبر پیامبرصلی الله علیه و آله و قبور انبیا و صالحان نیز جایز است لذا حکم به جواز، به جهت آن عمومات و اطلاقات است.
ثانیاً: آنچه از دین فهمیده میشود، این است که نماز و دعا و حتی مطلق عبادات در هر مکانی که شرف و احترامش از شرع رسیده باشد رجحان دارد. از طرفی شرف هر مکانی به کسی است که در آن مکان قرار دارد و شرف و احترام قبر به جسد مبارک و پاکی است که در آن جای گرفته است. آیا از نظر شرع قبر پیامبرصلی الله علیه و آله شرفی ندارد؟!
فصل هفتم: تعمیر قبور و ساخت گنبد
نظر وهابیت
وهابیان تعمیر قبور و ساختن بنا و گنبد را بروی آنها و نیز گچ کاری را منع و آن را شرک قلمداد میکنند و ویرانی قبور و گنبدها و بنای اطراف قبور را واجب میدانند. نمونههایی از فتاوای آنها:
الف) ابن قیم (شاگرد ابن تیمیه) گوید: بناهای قبور، به صورت بتها و طاغوتها برگرفتهشده و مورد پرستش قرار میگیرد ویران نمودن آنها واجب است و پس از قدرت بر ویرانی، ابقای آنها به همان صورت حتی یک روز جایز نیست؛ چراکه آنها به منزله لات و عزی و یا بزرگترین شرکها است.
10
ب) قاضیالقضات وهابیها (عبدالله بن سلیمان بن بلیهد) در روزنامهام القری میگوید: تا قبل از قرن پنج ساختن قبه و بنا معمول نبود و این بدعتی است که از قرن پنجم به بعد ایجاد شد.
ج) پاسخ منسوب به علمای مدینه: ممنوعیت ساختن بناء بر قبور اجماعی است. احادیث صحیحی بر ممنوعیت آن دلالت دارد؛ ازاینجهت گروهی بر تخریب و ویران کردن آن فتوا دادهاند.
نقد فتوای وهابیت:
اولاً: اجماعی که وهابیان مطرح میکنند مردود است؛ بلکه برخلاف آن فتوا، جواز چنین عملی اجماعی است. مسلمین از تمام مذاهب و در تمام زمانها چه عالم و چه جاهل چه فاضل و مفضول، چه امیر و چه مأمور، چه مرد و چه زن، پیش از پیدایش گروه وهابی، چنین سیره و روشی داشتند و سیره خود اجماع عملی است و کاشفیت قطعی دارد که آن از صاحب شریعت اخذ شده است.
ثانیاً: صحیح بودن حدیث و وضوح دلالتش و نیز نداشتن معارض، در نظر آنها، دلیل بر آن نیست که این حدیث در نزد دیگران صحیح، روشن و بدون معارض باشد. لذا چگونه با حدیثی که فقط از نظر خودشان صحیح است و دیگران صحت آن را قبول ندارند، میتوان ادعای اجماع کرد؟!
ثالثاً: در پاسخ به علمای مدینه، تناقض وجود دارد؛ زیرا یکبار میگویند کثیری از علما به وجوب ویرانی آن فتوا دادهاند و یکبار میگویند: صحت حدیثی که دلالت بر تحریم دارد، اجماعی است. سؤال این است: اگر صحت حدیثی اجماعی است. پس چرا تمام علما فتوا به وجوب ویرانی ندادهاند؟ درصورتیکه شما مدعی شدید بسیاری از علما فتوا به آن دادهاند؟!
قبور صحابه و دیگران
1)عقیل وقتی در خانهاش چاهی را حفر میکرد، سنگی را یافت که بر رویش نوشته بود: این قبر ام حبیبه است؛ لذا چاه را پر نمود و بر آن خانهای ساخت.
2) هارونالرشید، عمارتی گنبدی بر روی قبر امیرالمؤمنین علیه السلام در قرن دوم احداث کرد.
3) خطیب بغدادی میگوید: امام کاظم علیه السلام در قبرستان شونیز دفن گردبد و قبرش در آنجا مشهور و مکان زیارتی است. بر روی قبر بارگاهی عظیم بنا گردیده و درون آن بارگاه، شمعدانها و فرشها و انواع وسایل موجود است.
پس میتوان نتیجه گرفت ساخت بنا و گنبد بر قبور تعظیم شعائر الهی و به خاک مالیدن پوزه دشمنان و منکران است.
فصل هشتم : روشن کردن چراغ بر روی قبر
روشن کردن چراغ بر روی قبر
وهابیان از روشن کردن چراغ روی قبور، منع کرده و دلیل آن را روایتی دانستهاند که از رسول خداصلی الله علیه و آله نقل میکنند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله زنانی که به زیارت قبور میروند و کسانی که بر روی قبور مساجد بنا میکنند و نیز روی قبور چراغ روشن میکنند، لعن کرده است».
پاسخ : اولاً این حدیث از نظر سند ضعیف است. ثانیاً: لعن پیامبرصلی الله علیه و آله شامل کسانی است که چنین اعمالی را بر روی غیر قبور انبیاء و اولیاء انجام میدهند؛ ولی اگر زنان به زیارت قبور پیامبران و اولیاء بروند و یا بر روی قبور آنان مسجد ساخته شود و یا چراغ روشن گردد، لعن پیامبر شامل آنها نمیشود؛ چون تعظیم پیامبران و اولیاء چه در زمان حیات و چه در زمان مماتشان از طرف شرع رجحان دانسته شده است.
نمونههایی از سیره مسلمین
الف) شمعدانهایی بر روی قبر ابو ایوب انصاری قرار داشت.
ب) شمعدانهایی بر روی قبر امام موسی کاظم علیه السلام قرار داشت. خطیب میگوید: قبر امام موسی کاظم علیه السلام مشهور و مکانی زیارتی است. بر روی قبر بارگاهی عظیم بنا گردیده و درون آن بارگاه، شمعدانها و فرشها و انواع وسایل موجود است.
فصل نهم : نذر
نذر برای غیر خدا
وهابیت معتقد است نذر برای غیر خدا حرام است چراکه این عمل شباهت به فعل مشرکان دارد که برای بتها نذر میکردند. اصولاً نذر بر غیر خدا، به خاطر این است که شخص نذر کننده غلو و اعتقاد خاصی نسبت به کسی که برای او نذر شده قائل است. قصیمیگوید: نذر بر غیر خدا از شعائر شیعه است؛ چون آنان اعتقاد به الوهیت علی و فرزندان او دارند.
پاسخ: هدف از نذر این است که نذر کننده، صدقهای را نذر میکند و ثواب آن را نثار پیامبر یا ولی با انسان صالح میکند و با این عمل، هدفش تقرب به پیامبر یا انسان صالح یا ولی نیست؛ بلکه او قصدش این است که به خداوند تقرب جوید. چگونه این شخص هدفش تقرب به پیامبر یا ولی یا انسان صالحی است، درحالیکه میداند با نذر چیزی، این اشخاص نمیتوانند آن را بخورند یا بپوشند و یا خرج کنند؛ چون آنان مردهاند و نمیتوانند اعمال دنیوی انجام دهند. لذا بر علمای وهابیت که خود را صاحبنظر در امر دین میدانند بایسته است که فتاوای غیرعلمی، بر مسلمین نتازند و آنان را به کفر متهم نکنند؛ بلکه باید عمل آنان را حمل بر صحت کرده و تا آنجا که مقدور است از هجمه به آنان دستبردارند.
فصل دهم: سوگند به غیر خدا
ادعای وهابیت
وهابیت سوگند به غیر خدا را منع کرده است. برخی از آنان چنین سوگندی را به طور مطلق شرک دانسته و بعضی دیگر آن را شرک اصغر نامیدهاند.
ابن تیمیه میگوید شرک دو قسم است:
1)شرک اکبر که خود دارای انواعی است که از جمله آن، طلب شفاعت از مخلوق و توسل است .
2) شرک اصغر مثل ریا و سمعه. از جمله شرک اصغر، سوگند به غیر خدا است؛ چون از ابن عمر نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس به غیر خدا قسم بخورد ، شرک ورزیده است» شرک اصغر مسلمان را از دین خارج نمیکند، بلکه باید از آن توبه کند.
رد نظر وهابیت :
سوگند به غیر، از طرف خداوند، پیامبرصلی الله علیه و آله صحابه، تابعین و تمام مسلمین از گذشته تا حال واقع شده است مانند سوگندهای خداوند در قرآن: خداوند در قرآن کریم به بسیاری از مخلوقات خود قسم یادکرده است؛ مثل «والعصر»، «والعادیات»، «والمرسلات»، «والتین»، «لا اقسم بیوم القیامه».
ممکن است کسی بگوید: جواز سوگند به غیر خدا، از طرف خود او مستلزم این نیست که انسان هم میتواند به غیر خدا سوگند بخورد! در پاسخ میگوییم بیان سوگند به غیر خدا، از جانب خداوند متعال، دلالت بر این مطلب دارد که قسم خوردن انسان به مخلوقات هیچگونه قبحی ندارد .
و همچنین قسم به غیر خدا از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله: مردی حضور نبی گرامی اسلام آمد و گفت: ای رسول خدا ! پاداش کدام صدقه بزرگتر است؟ فرمود: «سوگند به پدرت! از آن آگاه میشوی و آن اینکه صدقهدهی درحالیکه سالم هستی و به آن حرص داری. از فقر میترسی و به فکر زیستن در آیندهای». همچنین حضرت ابوطالب علیه السلام در ضمن ابیاتی که برای پیامبرصلی الله علیه و آله سرود، سوگند به غیر خدا خورد؛ درحالیکه پیامبر صلی الله علیه و آله سوگندش را رد نکرد.
سوگند به غیر خدا در عمل صحابه هم مشهود است از جمله: امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام در نامهای به معاویه نوشت: به جانم سوگند! ای معاویه، اگر دور از هوای نفس به دیده عقل بنگری، خواهی دید که من نسبت به خون عثمان پاکترین افرادم.
ابوبکر درباره سارقی گفت: قسم به پدرت! چنین عبادتگری دزد شب نیست.
فصل یازده : بزرگداشت موالید
ادعا و دلایل وهابیت
وهابیت میپندارد از جمله منکرات، برگزاری مراسم جشن برای بزرگداشت تولد پیامبر صلی الله علیه و آله و اینکه مردم در آن مراسم قرآن بخوانند و شعرا در مدح آن حضرت مولودی بسرایند و در چنین جشنهایی به مردم طعام دهند.
دلایل: 1. عبدالرحمن بن حسن آل شیخ میگوید: مشرکان جشنهایی در کنار قبور برپا و در آن غیر خداوند را پرستش میکردند و عمل خودشان را عید مینامیدند؛ مثل برگزاری جشن در مولد بدوی که در مصر صورت میگرفت و… حتی این اعمال بیش از آن است که عید نامیده شود، چراکه در چنین جشنهایی شرک و گناهان بزرگ صورت میگیرد.
- محمد حامد الفقی میگوید: یادوارهها و بر پا کردن جشن در ایام ولادت یا وفات اولیاء پرستش آنان حساب میشود و نوعی عبادت و تعظیم آنان است.
- ابوهریره از پیامبرصلی الله علیه و آله نقل میکند: «خانههایتان را قبور قرار ندهید و بر من درود بفرستید ، چراکه درود شما هر جا که باشم به من میرسد».
نقد دلایل وهابیان
اولاً بین تکریم بزرگداشت زمان تولد پیامبرصلی الله علیه و آله و… و عبادت فرق است؛ گاه یک عمل، عنوان عبادت به خود میگیرد که یک عنصر اساسی در آن دخالت داشته باشد و آن عنصر، یکی از سه موارد است :
الف. معتقد به الوهیت معبود باشد. ب. معتقد به ربوبیت معبود باشد. ج. معتقد باشد که به معبود خود فعلی از افعال رب واگذار گردیده است.
در این صورت آیا کسانی که به برگزاری جشن برای تولد پیامبرصلی الله علیه و آله یا اولیاء الهی میپردازند، معتقد به الوهیت پیامبر و اولیاء هستند؟ یا قائل به ربوبیت آنهایند؟ و یا معتقد به واگذاری فعلی از افعال رب به آنان میباشند؟
تکریم به این معنا است که در ماه ولادت آن حضرت مردم به جشن و سرور میپردازند و مهر و مودت خود را به پیامبرصلی الله علیه و آله اظهار میکنند.
ثانیاً بنا برفرض، اگر روایتی بر جواز برپایی جشنهای موالید، از شرع نرسیده باشد، ما از راه دیگری میتوانیم مشروعیت و جواز آن را ثابت کنیم و آن اینکه: یکی از اصول اسلام «مهر و مودت» به پیامبرصلی الله علیه و آله و اهلبیت او میباشد که در کتاب و سنت به عنوان اصلی اساسی، تبیین گردیده است. مانع از مهر و مودت گشتن، همان مخالفت با اظهار محبت است که نتیجه آن؛ اظهار دشمنی و کینه است.
14
فصل دوازدهم: گریه بر فراق عزیزان و برپایی مجالس سوگواری
گریه و اقامه مجالس عزا
بر اساس متون تاریخی و روایات، پیامبر بزرگوار اسلام و صحابه و تابعین بر مردگان، شهیدان و… میگریستند و به دیگران فرصت برپایی مجالس سوگواری و گریه بر فراق عزیزانشان میدادند و حتی مردم را بر این عمل تشویق میکردند، چنانکه عایشه در مصیبت وفات پیامبرصلی الله علیه و آله بر صورتش سیلی میزد.
بلاذری میگوید: بعد از شهادت جعفر بن ابیطالب علیهالسلام رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد همسرش اسماء بنت عمیس رفت و وی را به جهت شهادت شوهرش تسلیت گفت. هنگامیکه از خانه جعفر خارج میشد، فرمود: گریه کنندگان باید بر فراق افرادی مثل جعفر بگریند.
حاکم نقل میکند: پیامبر صلی الله علیه و آله بر سر جنازهای حاضر شد و عمر بن خطاب همراه آن حضرت بود. در این میان، صدای زنانی که گریه میکردند، شنیده شد. عمر زنان را به جهت گریههایشان نکوهش کرد، پیامبر خدا فرمود: ای عمر! رهایشان کن، چراکه چشم گریان و نفس مصیبتدیده و مرگ نزدیک است.
سیره عملی پیامبر صلی الله علیه و آله
- گریه پیامبر صلی الله علیه و آله در مرگ ابراهیم: وقتی از پیامبر در مرگ فرزندش سؤال شد، فرمود: چشمها گریان است و قلب میسوزد و آنچه موجب خشم خداوند است؛ نمیگوییم.
- گریه برای حمزه: رسول خداصلی الله علیه و آله وقتیکه حمزه را کشته دید، گریه کرد و نیز وقتی آن جناب را مثله مثله مشاهده نمود، با صدای بلند گریه سر داد.
- گریه بر عثمان بن مظعون: وقتی عثمان بن مظعون از دنیا رفت، پیامبر صلی الله علیه و آله بر جنازه وی بوسه زد و گریست.
سیره صحابه و تابعین
- گریه عایشه: عباد میگوید: از عایشه شنیدم که میگفت: زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، من سرش را بر روی بالشتی قرار دادم و با زنان دیگر به سینه و صورت خودمان میزدیم.
- گریه ابن مسعود: ابن مسعود کنار قبر عمر ایستاد، ردایش را به زمین انداخت و گریست.
- گریه عمر بن خطاب: عثمان میگوید: وقتی خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر دادم، وی دستش را بر روی سرش گذاشت و گریست.