جستجو
Close this search box.

جستاري در زندگی حضرت خديجه (سلام الله علیها)

ايشان از قبيله بني اسد است که يکي از قبايل قريش بود. نام مادرش فاطمه بود. (آنقدر حضرت خديجه پاک بود که) در زمان جاهليت او را طاهره مي خواندند.[1]

«عايشه مي گويد: رسول خدا (ص) هر وقت به ياد خديجه مي افتاد به مدح و ثناي او مي پرداخت و برايش استغفار مي نمود؛ يکي از روزها که آن حضرت به مدح او پرداخت، از روي حسادت گفتم: خداوند بجاي آن زن سالخورده، زني ديگر نصيب تو کرده است! در اين هنگام ديدم رسول خدا (ص) به شدت غضبناک شد . . . و فرمود: چگونه اين حرفها را مي زني در حاليکه او به من ايمان آورد وقتي همه مردم کافر بودند، ملجأ و پناه من بود وقتي که مردمان مرا از خود راندند، نبوت مرا تصديق نمود وقتي که مردم مرا تکذيب مي کردند و خداوند از وي فرزند روزي من نمود در حالي که شما را از آن محروم نمود».[2]

ذهبي در فضايل ايشان مي نويسد:

«وي بانويي فهيم، بزرگوار، ديندار، پاکدامن، بخشنده و اهل بهشت بود و از هر جهتي زني کامل و شايسته بود و پيامبر اکرم (ص) هميشه به مدح و ثناي او مي پرداخت و او را بر ساير همسرانش برتري  مي داد و او را بسيار گرامي مي داشت به حدي که عايشه مي گويد: به هيچ زني به اندازه (حضرت) خديجه حسد نمي ورزيدم چرا که رسول خدا (ص) (حضرت) خديجه را بسيار بزرگ مي داشت. در کرامت ايشان همين بس که رسول خدا (ص) چه قبل از او و چه در زمان حيات او با هيچ زني ازدواج ننمود و کنيزي هم نداشت و بعد از وفات ايشان، آن حضرت کنيز گرفت، براستي (حضرت) خديجه بهترين همنشين و مونس پيامبر اکرم (ص) بود و اموال خود را در اعتلاي اسلام انفاق نمود… (و در پاکي و تقوا حضرت خديجه به درجه اي رسيد که) خداوند و جبرئیل به ایشان سلام رساندند و خداوند به حضرتش امر نمود که خديجه را به خانه اي در بهشت که محل امن و آرامش باشد، بشارت دهد»[3]. و در روايات ديگر چنين آمده است: «… عن علي بن أبي طالب رضي الله عنهم عن النبي (ص) قال خير نسائها مريم بنت عمران و خير نسائها خديجة».[4] رسول خاتم (ص) فرمود: بهترين زنان دو عالم حضرت مريم و حضرت خديجه مي­ باشند.

در روایت دیگری رسول خدا (ص) فرمود:

«. . . فقال رسول الله (ص): أفضل نساء الجنة أربع : خديجة بنت خويلد، وفاطمة بنت محمد، ومريم بنت عمران، وآسية بنت مزاحم امرأة فرعون».[5] رسول اکرم (ص) فرمود: بهترين زنان بهشتي چهار نفرند: خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد (ص) و مريم دختر عمران وآسيه دختر مزاحم همسر فرعون.

واكاوي انگاره ازدواج  حضرت خديجه (س) قبل از رسول خدا (ص)

يکي از مسايل مهمي که در مورد دوران قبل از ازدواج حضرت خديجه (س) با رسول خدا (ص) مطرح است، بحث ازدواج هاي ايشان قبل از پيامبر اکرم (ص) است. عقیده رایج مورخین این است که ايشان قبل از رسول اکرم (ص) با دو نفر به نامهاي «عتيق بن عائذ بن عبد الله المخزومي، و أبو هالة التميمي»، ازدواج نموده و حتي فرزنداني نيز به دنيا آورده است و (به ادعاي عايشه) تنها باکره اي که رسول خدا (ص) با او ازدواج نمود، عايشه است!.

اما كاوش دقيق اين مسئله حكايت­گر اين است كه مطلب فوق افزون بر شهرت در میان مورخین، قابل تردید است؛ به این بیان که تنها باکره اي که حضرت ختمي مرتبت (ص) با او ازدواج نمود، عايشه نبود.

در تحليل مسئله ازدواج يا عدم ازدواج حضرت خديجه (س) قبل از پيامبر (ص) نكاتي چند قابل گفتن است كه با توجه به تنگاي حجم اين نوشتار به صورت مختصر بيام مي­گردد:

  1. اختلاف در مورد نام ابي هاله: درباره اسم اين افرد اقوال متعددي وجود دارد و مشخص نيست آيا نامش شماس[6] بوده و یا نباش بن زراره بوده و يا عکس آن[7] و يا نماش بن زراره[8] ؟ و یا زرارة بن ساس الأسدي[9] يا زرارة بن بباش[10] و يا اسمش هند بن زراره[11] است يا مالک بن زرارة[12]؟ ویا مالک بن مرارة[13] و یا مالک بن نباش بن زرارة[14]؟ و آيا حضرت خديجه ابتدا با او ازدواج کرده يا با عتيق؟[15] و آیا جزء اصحاب رسول خداست با خیر[16]؟ آيا هند که به گفته برخي مورخين فرزند خديجه است، فرزند ابي هاله[17] است يا عتيق، و یا هر دوی آنها فرزندی به نام هند داشته­اند[18]؟ اگر فرزند عتيق باشد دختر است زيرا برخي معتقدند هند دختر عتيق با صيفي بن عائذ ازدواج نمود و محمد بن صيفي حاصل اين ازدواج بود[19] ، و اگر فرزند ابي هاله باشد، یا دختر[20] بوده یا پسر[21] و اگر پسر بوده، آيا در جنگ جمل در رکاب اميرالمؤمنين (ع) شهيد شده است[22] و یا در صفین و نهروان نیز شرکت داشته است؟[23] و يا با بيماري طاعون در بصره از دنيا رفته است[24]؟.

اين حجم از اختلاف سبب اضطراب مي­گردد، از اين رو ازدواج ايشان با فردي به نام اوهاله مخدوش است؛

  1. طبق نقل برخی از مورخین اهل تسنن همچون اسماعيل بن محمد بن فضل التميمي اصبهاني، حضرت خديجه (س) قبل از ازدواج با پيامبر اکرم (ص)، باکره بوده است. چنانچه او در جريان پيشنهاد حضرت ابوطالب (ع) به رسول خدا (ص) براي همکاري با حضرت خديجه (س) در امور تجاری، مي نويسد: «لما بلغ رسول الله (ص) خمسا وعشرين سنة وليس له بمكة اسم إلا الأمين لما تكاملت فيه خصال الخير قال له أبو طالب يا ابن أخي أنا رجل لا مال لي وقد اشتد الزمان علينا وألحت علينا سنون منكرة وليست لنا مادة ولا تجارة و هذه عير قومك قد حضر خروجها إلى الشام وخديجة بنت خويلد تبعث رجالا من قومك في عيرانها فيتجرون لها في مالها فيصيبون منافع فلو جئتها فعرضت نفسك عليها لأسرعت إليك وفضلتك على غيرك لما يبلغها من طهارتك وأني كنت أكره أن تأتي الشام وأخاف عليك من اليهود ولكن لا نجد من ذلك بدا وكانت خديجة امرأة باكرة ذات شرف ومال كثير وتجارة تبعث بها إلى الشام فتكون عيرها كعامة عير قريش تستأجر الرجل وتدفع المال مضاربة . . .»[25] .

«زماني که رسول خدا در تجارت به 25 سالگي رسيد در مکه براي ايشان اسمي غير از امين نبود (همگي ايشان را امين لقب داده بودند). زماني که خصلت هاي نيکو در او به کمال رسيد (حضرت) ابوطالب (ع) به آن حضرت عرضه داشت: اي پسر برادرم من مردي هستم که اموالي ندارم و زمان بر ما سخت گرفته و ما سالهاي دشواري را مي گذرانيم و سرمايه و تجارتي نيز نداريم و اين قافله قوم توست که وقت خروجشان به سوي شام رسيده است. خديجه دختر خويلد مرداني از قوم تو را در قافله (تجاري خود) به شام مي فرستد که برايش تجارت کنند و منافعي را نيز براي خودشان به دست بياورند. اگر تو نيز به او پيشنهاد همکاري بدهي به سرعت با تو همکاري مي کند و تو را بر ديگران برتري مي دهد و مقدم مي­کند زيرا از پاکي و امانت داري تو خبر دارد. من کراهت دارم که تو به شام بروي زيرا از فتنه يهود نسبت به تو هراسانم وليکن چاره اي غير از اين نداريم. خديجه بانويي باکره و شرافتمند و ثروتمند و اهل تجارت است، وي کاروان تجاري به شام مي فرستد و کاروان تجاري او مانند بقيه کاروانهاي تجاري قريش با مردان قرارداد مضاربه مي­بندند . . .».

  1. مورخاني همچون ابن شهرآشوب و ابن حاتم عامِلي به نقل از بلاذُري وأبو القاسم كوفي، و سيد مرتضى، وأبو جعفر مي­نويسند: « أن النبي (ص) تزوج بها، وكانت عذراء» پيامبر اکرم (ص) وقتي با حضرت خديجه ازدواج نمود، ايشان باکره بود. علاوه براين در کتابهاي الأنوار و البدع آمده است: «أن رقية وزينب كانتا ابنتي هالة أخت خديجة» رقيه و زينب فرزندان هاله خواهر حضرت خديجه بودند.[26]
  2. مرحوم ابوالقاسم کوفی در کتاب «الإستغاثه» چنین می­فرماید:

طبق روايت صحيح از اهل بيت ( حضرت خديجه (س) خواهري (از مادرش) به نام هاله[27] داشت که با مردي از قبيله بني مخزوم (عتیق بن عائذ) ازدواج نمود، حاصل اين ازدواج دختري به نام هاله بود، بعد از  عتیق، هاله خواهر حضرت خدیجه (س) با مردي از قبيله بني تميم به نام ابوهند ازدواج نمود و پسري به نام هند به دنيا آورد. مرد تميمي از همسر قبلي خود که فوت نموده بود، دو دختر به نام زينب و رقيه داشت. بعد از مدتي مرد تميمي (ابوهند) نيز از دنيا رفت، پسرش هند که بالغ شده بود به قبيله پدري خود پيوست، اما زينب و رقيه دو فرزند همسر قبلي ابوهند که دو طفل کوچک بودند در دامان هاله خواهر حضرت خديجه به زندگي خود ادامه دادند که اين امر در ابتداي ازدواج پيامبر اکرم (ص) با حضرت خديجه بود، از طرفي هاله زني فقير بود و خواهرش خديجه بانويي ثروتمند و به کثرت اموال شهرت داشت از اين رو به حمايت مالي از خواهر و دو فرزند تحت پوشش پرداخت و آنها را تحت تکفل خود گرفت، با گذشت مدت اندکي از ازدواج رسول خدا (ص) و حضرت خديجه (س)، هاله از دنيا رفت و زينب و رقيه در دامان پيامبر رحمت (ص)و أم المؤمنين خديجه (س) به زندگي خود ادامه دادند و تحت تربيت آن حضرت قرار گرفتند. از طرفي سنت عرب در آن زمان اين بود که هر کسي يتيمي را تحت حمايت خود بگيرد و او را بزرگ کند، آن يتيم را به وي نسبت مي دادند و او را فرزندش مي خواندند… و وقتي که پيامبر اعظم (ص) و حضرت خديجه (س) به تربيت رقيه و زينب (فرزندان همسر قبلي) ابوهاله پرداختند، عرب اين دو فرزند را به حضرت خديجه و پيامبر اکرم (ص) نسبت داده و آنان را در زمره فرزندان اين دو بزرگوار برشمردند.[28]

افزون بر دلايل ياد شده قرائني نيز مبني بر عدم ازدواج حضرت خديجه (س) قبل از پيامبر (ص) وجود دارد كه شايسته بيان است:

  1. ابوالقاسم کوفي مي گويد: تمامي علما و مورخين اسلام اجماع دارند بر اينکه تمامي اشراف و بزرگان قريش از حضرت خديجه خواستگاري نمودند (و آرزوي چنين همسري را داشتند) اما حضرت خديجه به تمامي آنان پاسخ منفي داد و زماني که رسول خدا (ص) با ايشان ازدواج نمود، همه زنان قريش بر او غضبناک شده و رهايش نمودند و گفتند: اشراف و بزرگان قريش از تو خواستگاري کردند ولي با هيچ کدام ازدواج نکردي و يتيم ابوطالب (حضرت) محمد را که فقير و بدون سرمايه بود به همسري پذيرفتي؟! حال کدام صاحب و انديشه و خرد مي پذيرد که حضرت خديجه درخواست ازدواج تمامي اشراف و بزرگان قريش را رد نموده باشد و با يک عرب صحرانشين از قبيله تميم ازدواج کرده باشد! آيا عقلاي عالم نمي دانند که محال بودن چنين کاري بسيار واضح و روشن است و نسبت دادن چنين عملي به ايشان که به عقل و خرد  مشهور بود از زشت ترين گفتارهاست.[29]
  2. در تاريخ از سرزنش و شماتت بزرگان قريش مخصوصا کساني که به خواستگاري (حضرت) خديجه آمده بودند، نسبت به ازدواج حضرت خديجه با اعرابي از قبيله بني تميم «و یا ازدواج با عتیق بن عائذ »، هيچ اثري يافت نمي شود![30]

این مسأله نشان دهنده این است که یا «ابوهاله» و «عتیق» موقعیت مالی بهتری از پیامبر (ص) داشته­اند؟ و یا قبیله ابوهاله از قبیله پیامبر برتر بوده است؟! و یا اصلا ازدواجی میان حضرت خدیجه و ابوهاله صورت نگرفته است که اعتراضی به دنبال داشته باشد.

تاریخ در مورد فرض اول، ساکت است و چیزی درباره اموال ابوهاله و عتیق ذکر نکرده است[31] علاوه بر اینکه بر فرض که ابوهاله و یا عتیق اموال بسیاری نیز داشته باشند، اولا: چه دلیلی دارد حضرت خدیجه (س) آنها را برای همسری پذیرفته باشند اما ثروتمندان دیگر را رد کرده باشند

ثانیا: ایشان خود فردی متمول بود و نیازی به پول و مادیات نداشت و از نظر اخلاقی آنقدر والامقام بود که در دوران جاهلیت به «طاهره» مشهور شده بود از این رو به دنبال دنیا طلبی نبود و تنها به صدق و پاکی و عفت و ارزشهای اخلاقی فکر می­کرد که آنها را در وجود مقدس حضرت محمد یافته بود از این رو با ایشان ازدواج نمود[32].

در مورد فرض دوم نیز به ضرورت تاریخ، اگر قبیله قریش از قبیله بنی تمیم برتر نباشد، از این قبیله پائین­تر نیست، و قبیله بنی تمیم از قبیله قریش بالاتر نیست.

بنابراین با توجه به تردیدی که نسبت به دو فرض مذکور وجود دارد، فرض سوم یعنی عدم ازدواج حضرت خدیجه با ابوهاله و عتیق ، متعین می­گردد.

ازدواج الهي حضرت خديجه (س) با رسول خدا (ص)

در تاریخ قرائنی وجود دارد که با کنار هم قرار دادن آنها، این نکته به دست می­آید که حضرت خدیجه در انتظار ظهور پیامبر آخرالزمان و ازدواج با ایشان بوده است، كه در ادامه به ذكر آن مي پردازيم

ابن حجر عسقلانی به نقل از محمد بن سعد چنین می­نویسد:

… عن بن عباس أن نساء أهل مكة اجتمعن في عيد لهن في الجاهلية فتمثل لهن رجل فلما قرب نادى بأعلى صوته: يا نساء مكة إنه سيكون في بلدكن نبي يقال له أحمد فمن استطاع منكن أن تكون زوجاً له فلتفعل فحصبنه إلا خديجة فإنها عضت على قوله ولم تعرض له.[33]

ابن عباس می­گوید: زنان قریش در زمان جاهلیت در یکی از اعیاد خود (برای انجام مراسم عید) جمع شده بودند، در این زمان مردی در مقابل آنها ظاهر گشت، وقتی به آنان نزدیک شد، با صدای بسیار بلند ندا داد: ای زنان مکه در آینده پیامبری می­آید که احمد نام دارد، هر کدام از شما می­تواند همسر او شود، این کار را انجام دهد. زنان قریش او را با سنگریزه زدند اما (حضرت) خدیجه شکیبایی به خرج داده و متعرض او نشد.

در نقل دیگری، ذیل روایت چنین نقل شده است:

… وقر ذلك في صدر خديجة[34].

کلام آن مرد در وجود (حضرت) خدیجه جای گرفت.

این نقل از نظر زمانی مطلق است، بنابراین احتمال دارد سالهای زیادی قبل از بعثت پیامبراکرم، آن فرد از ظهور پیامبر آخر الزمان خبر داده باشد[35].

نکته­ای که در این نقل حائز اهمیت است، این است که کلام آن فرد در قلب حضرت خدیجه جای گرفت.

علاوه بر اینکه برخی از مورخین اهل تسنن نقل می­کنند وقتی پیامبر اکرم (ص) در اولین روز بعثت از غار حرا به خانه بازگشت و اتفاقاتی را که برایش رخ داده بود برای حضرت خدیجه (س) شرح داد، حضرت خدیجه عرضه داشت:

«أبشر فوالله لقد كنت أعلم أن الله لن يفعل بك إلا خيرا وأشهد أنك نبي هذه الأمة الذي تنتظره اليهود ، قد أخبرني به ناصح غلامي وبحيرى الراهب ، وأمرني أن أتزوجك منذ أكثر من عشرين سنة»[36].

«بشارت می­دهم! به خدا سوگند می­دانستم که پروردگار غیر از خیر و نیکی هرگز کاری درباره تو انجام نمی­دهد و شهادت می­دهم که تو پیامبر این امت هستی که یهود در انتظارش بود، غلامم ناصح و بحیرای راهب به من خبر داده بودند که تو پیامبر هستی و بیش از بیست سال قبل بحیرای راهب به من امر نموده بود که با تو ازدواج کنم».

طبق این نقل، حضرت خدیجه (س) بیش از بیست سال قبل از بعثت پیامبر، می­دانسته که ایشان پیامبر این امت است و مأمور بوده که با ایشان ازدواج کند. و این مطلب به این معناست که اگر حضرت خدیجه در زمان ازدواج با آن حضرت 25 ساله[37] و یا 28 ساله[38] بوده باشد، قبل از اینکه به سن بیست سال برسد منتظر پیامبر آخرالزمان بوده و مأمور به ازدواج با ایشان بوده است.

از طرفی ابن اثیر نقل می­کند بشارت «بحیرای راهب» مبنی بر نبوت پیامبر در 9 سالگی و یا 12 سالگی پیامبر بوده است، وی می­نویسد:

«وأجمع العلماء ان رسول الله صلى الله عليه وسلم شخص مع عمه أبى طالب إلى الشأم بعد موت عبد المطلب … وكان عمره اثنتي عشرة سنة وقيل تسع سنين والأول أكثر فرآه بحيرا الراهب ورآى علائم النبوة وكانوا يتوقعون ظهور نبي من قريش فقال لعمه ما هذا منك قال ابني قال لا ينبغي أن يكون أبوه حيا قال هو ابن أخي قال انى لأحسبه الذي بشر به عيسى فان زمانه قد قرب فاحتفظ به»[39].

«علما اجماع دارند رسول خدا (ص) بعد از موت عبدالمطلب به همراه عمویش ابوطالب (برای تجارت) به شام می­رفت … و عمر ایشان در آن زمان 12سال بود و برخی گفته­اند ایشان 9 ساله بوده است اما قول اول را بیشتر قبول دارند، در سفر شام بحیرا پیامبر را دید و نشانه­های نبوت را در ایشان مشاهده نمود و این در حالی بود که آنها منتظر ظهور پیامبری از قبیله قریش بودند، بحیرا به عموی پیامبر (ص) عرض کرد: این فرد چه نسبتی با تو دارد؟ حضرت ابوطالب % فرمود: پسرم می­باشد، بحیرا گفت: (با علامتهایی که من می­بینم) شایسته نیست پدر او در این زمان زنده باشد! حضرت ابوطالب (ع) فرمود: وی برادر زاده من است، بحیرا گفت: من گمان می­کنم او همان پیامبری است که عیسی بشارت به ظهور او داده است، هم اکنون زمان ظهور او نزدیک است او را حفظ کن…».

در این نقل، ابن اثیر ادعای اجماع می­کند که پیامبر در زمان بشارت بحیرا، 9 ساله و یا 12 ساله بوده­اند حال اگر بحیرا در همان زمان و یا نزدیک به آن، به حضرت خدیجه امر نموده باشد که با این فرد ـ که نبی آخر الزمان خواهد بود ـ ازدواج کن، نشان دهنده این است که حضرت خدیجه (س) از 9 و یا 12 سالگی پیامبر (ص) منتظر ازدواج با ایشان بوده است. و اگر حضرت خدیجه در زمان ازدواج با آن حضرت 25 ساله بوده باشد، ـ با توجه با اینکه پیامبر (ص) نیز در زمان ازدواج 25 ساله بودندـ، حضرت خدیجه (س) از 9 و یا 12سالگی خود، منتظر ازدواج با پیامبر (ص) بوده است و اگر 28 ساله باشد از 12 و یا  15 سالگی منتظر ازدواج با حضرت محمد (ص) بوده است و اگر 40 ساله باشد از 24 و یا  27 سالگی منتظر ازدواج با ايشان بوده است.

از طرفی مورخین نقل کرده­اند «وُرقة بن نوفل» پسر عموی حضرت خدیجه (س) و تمامی فامیلهای ثروتمند ایشان، از آن جناب خواستگاری نمودند، اما همگی جواب منفی شنید و موفق نشدند با ایشان ازدواج کنند، با اینکه آنان از نظر فرهنگی و شئونات خانوادگی با حضرت خدیجه (س) همطراز بودند.

ابن حجر عسقلانی به نقل از محمد بن سعد می­نویسد:

كانت ذكرت لورقة بن عمها فلم يقدر[40]

«وُرقة بن نوفل» پسر عموی حضرت خدیجه از ایشان خواستگاری کرد، ولی موفق نشد با ایشان ازدواج کند.

محمد بن سعد درباره خواستگاری ثروتمندان قریش از حضرت خدیجه، چنین می­نویسد:

… نفيسة بنت منية قالت كانت خديجة بنت خويلد بن أسد بن عبد العزى بن قصي امرأة حازمة جلدة شريفة مع ما أراد الله بها من الكرامة والخير وهي يومئذ أوسط قريش نسبا وأعظمهم شرفا وأكثرهم مالا وكل قومها كان حريصا على نكاحها لو قدر على ذلك قد طلبوها وبذلوا لها الأموال فأرسلتني دسيسا إلى محمد بعد أن رجع في عيرها من الشام…[41]

«نفيسة دختر منيه می­گوید: خديجة دختر خويلد زنی هوشمند و دوراندیش و استوار و محکم و شریف بود علاوه بر اینکه خداوند در مورد او کرامت و خیر و خوبی اراده فرموده بود، ایشان در آن زمان در میان (تیره خود در) قبیله قریش از بهترین نسب و بیشترین شرافت و مال فراوانی برخوردار بود، تمامی فامیلهای وی آرزو داشتند که اگر بتوانند، با او ازدواج کنند، همگی از او خواستگاری نموده بودند و وعده اموال زیادی به ایشان داده بودند، اما با این وجود وقتی (حضرت) محمد با کاروان تجاری خدیجه از شام بازگشت، خدیجه مرا مخفیانه پیش او فرستاد که به ایشان پیشنهاد ازدواج با خدیجه را عرض کنم …».

بنابراین آیا جای گرفتن کلام آن مرد «بشارت دهنده بر ظهور پیامبر» در قلب حضرت خدیجه و دستوری که ایشان مبنی بر ازدواج با پیامبر (ص) داشته و پاسخ منفی به تمامی خواستگارهای ثروتمند و مطرح قریش، حاکی از انتظار و اشتیاق وی برای ازدواج با پیامبر آخر الزمان نمی­باشد؟!

شاهد بر این مدعا دو نقل زیر می­باشد:

وقتی حضرت خدیجه کلام میسره غلام خود را درباره اتفاقاتی که در راه بازگشت از شام در مورد پیامبر رخ داده است، می­شنود، به تکاپو افتاده و سراغ پسر عموی خود که عالم به کتابهای ادیان مختلف بود، می­رود.

ابن اسحاق سیره نویس مشهور، گفتگوی خدیجه و ورقه را چنین گزارش می­کند:

«و قد كانت خديجة بنت خويلد قد ذكرت لورقة بن نوفل بن أسد و كان ابن عمها و كان نصرانيا قد تبع الكتب و علم من علم الناس ما ذكر لها غلامها ميسرة من قول الراهب و ما كان يرى منه إذ كان الملكان يظلانه فقال ورقة : لئن كان هذا حقا يا خديجة إن محمدا لنبي هذه الأمة قد عرفت أنه كائن لهذه الأمة نبي ينتظر هذا زمانه».[42]

«وقتی حضرت خدیجه گفتار غلامش میسره «در مورد پیشگویی راهب از نبوت حضرت محمد و سایه افکندن دو ملَک بر سر حضرت محمد در راه بازگشت از شام» را برای «ورقه» پسر عموی مسیحی­اش (که عالم به کتابهای ادیان مختلف بود و به علم تاریخ و نسب شناسی تسلط داشت) نقل کرد، «ورقه» گفت: اگر این مطالب که گفتی، درست باشد، محمد پیامبر این امت است. من می­دانستم که برای این امت پیامبری خواهد بود که انتظار ظهورش می­رود و اینک زمان ظهور اوست».

حال که خدیجه یقین پیدا نمود که این فرد همان پیامبر آخرالزمان است، چه بسا خاطره آن عیدی که زنان مکه در زمان جاهلیت برگزار نموده بودند و آن مردی که بشارت ظهور پیامبری را در این دیار داده بود، در ذهنش زنده شد و دریافت که اکنون زمان عمل نمودن به دستور بحیرای راهب مبنی بر ازدواج با پیامبر است، از این رو به سرعت سراغ ابوطالب ­فرستاد و از او تقاضا کرد که واسطه ازدواج او با محمد پیامبر آخرالزمان گردد.

حلبی در السیرة الحلبیه ماجرای مقدمات ازدواج حضرت خدیجه با پیامبراکرم را چنین می­نگارد:

«أن خديجة رضي الله تعالى عنها قالت للنبي صلى الله عليه وسلم إذهب إلى عمك فقل له تعجل إلينا بالغداة فلما جاءها معه رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت له يا أبا طالب تدخل على عمي فكلمه يزوجني من ابن أخيك محمد بن عبد الله فقال أبو طالب يا خديجة لا تستهزئى فقالت هذا صنع الله فقام فذهب وجاء مع عشرة من قومه إلى عمها».[43]

«حضرت خدیجه به حضرت محمد عرض کرد: پیش عمویت برو و به او بگو فردا صبح به سرعت به منزل ما بیاید. وقتی حضرت ابوطالب به همراه رسول خدا به منزل خدیجه رفتند، حضرت خدیجه عرض کرد: ای ابوطالب پیش عمویم برو و با او صحبت کن که مرا به ازدواج برادر زاده­ات محمد بن عبدالله درآوری، حضرت ابوطالب فرمود: ای خدیجه مرا مسخره نکن، حضرت خدیجه عرض کرد: این ازدواج، کار خداوند است. در این هنگام حضرت ابوطالب برخاست و از منزل خدیجه بیرون رفت و با ده نفر از قوم خود پیش عموی خدیجه رفت».

آری ابوطالب تعجب می­کند که زنی از مردی خواستگاری کند اما وقتی جواب حضرت خدیجه را می­شنود، به این کار اقدام می­کند.

نکته دقیقی که در عبارت فوق وجود دارد این است که حضرت خدیجه از ازدواج خود با حضرت محمد، به «صنع الله= کار خداوند» تعبیر می­کند. چه بسا این مطلب حاکی از این است که آن فردی که در عید جاهلیت، مقابل چشمان آنها متمثل گشت (فتمثل لهن رجل)، یکی از ملائک بود و این مطلب هیچ استبعادی ندارد زیرا اولا: ماده «مثّل» در قرآن برای ملائکه استعمال شده است آنجا که می­فرماید: «فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا= ما روح خود را بسوى او فرستاديم و او در شكل انسانى بى‏عيب و نقص، بر مريم ظاهر شد»[44]. ثانیا: رسول خدا فرمود: «أفضل نساء الجنة أربع : خديجة بنت خويلد ، وفاطمة بنت محمد، ومريم بنت عمران، وآسية بنت مزاحم امرأة فرعون».[45]«بهترين زنان بهشتي چهار نفرند: خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد (ص) و مريم دختر عمران وآسيه دختر مزاحم همسر فرعون».

در این نقل پیامبر نه تنها حضرت خدیجه را در کنار حضرت مریم، زنی بهشتی معرفی می­نماید، بلکه ایشان را مقدم بر حضرت مریم ذکر می­کند. بنابراین همانطور که ملکی الهی در مقابل حضرت مریم ظاهر گشته است، هیچ استبعادی ندارد که در مقابل دیده­گان حضرت خدیجه نیز فرشته­ای نمایان گردد.

لذا از آنجایی که آن فرد از ناحیه خداوند آمده بود و کلامش در قلب حضرت خدیجه جای گرفت، آن حضرت از این ازدواج تعبیر به «صنع الله» نمود.

بنابراین تمامی این مطالب حاکی از این است که حضرت خدیجه با تمام وجود در انتظار پیامبر اکرم (ص) و ازدواج با ایشان به سر می­برد. و با این حال ممکن نبوده با افرادی همچون ابوهاله تمیمی و عتیق بن عائذ مخزومی ازدواج نموده باشد.

همانطور که در قبل بیان شد، ایشان در زمان جاهلیت به «طاهره» معروف بود و قطعا طاهره در اینجا فقط به معنای دوری ایشان از اعمال منافی عفت نیست زیرا انجام این کارها در میان زنان قریش مرسوم نبوده که بخواهند ایشان را با این لقب از آنها استثناء کنند بلکه اعمال منافی عفت در میان بزرگان قریش امری منفور بوده و به تصریح قرآن برخی از افراد کنیزان خود را مجبور به این کار می­کردند[46] و یا افرادی همچون هند جگرخوار و نابغه مادر عمرو بن عاص به این عمل مشهور بودند. بلکه طاهره بودن ایشان به این معناست که از تمامی رجس­ها و پلیدی­های جاهلیت به دور بودند.

محمد بن علوي مالكي یکی از علمای معاصر مالکی مذهب نیز به این مطلب تصریح می­کند:

«وقد حفظها الله تعالى من أرجاس الجاهلية ، فأحاط عرض هذه السيدة الزكية وصانه من كل أذية و بلية برعايته وعنايته الباهرة ولذلك كانت تلقب بالسيدة الطاهرة»[47].

«خداوند متعال ایشان را از تمامی پلیدی­های جاهلیت حفظ نمود و این بانوی پاک را از هر جهت با خیر ونیکی احاطه نمود و با عنایت نورانی و ویژه خود، او را از هر آزار و سختی و اندوهی حفظ نمود و به همین خاطر (در جاهلیت) به «بانوی پاک» ملقب گردید».

یکی از مصادیق «رجس»، نطفه مشرک است[48] حال اگر قرار باشد «رحم» حضرت خدیجه (س) به عنوان ظرفی برای پرورش حضرت زهرا (س) باشد ـ که اولا: یکی از مصادیق «اهل البیت» در آیه تطهیر است که خداوند در ابتدای خلقت تکوینا اراده نموده که هر نوع رجس و پلیدی را از ایشان دور کند[49] و ثانیا: حجت خداوند بر امامان اهل بیت ( می­باشد[50]ـ، چگونه می­توان پذیرفت که قبل از تولد حضرت زهرا (س)، ظرفی برای نطفه دو مشرک قرار گرفته باشد؛ و حال آنکه اگر ذره­ای رجس و پلیدی، چه در زمان جاهلیت و چه در زمان اسلام، در اجداد و یا مادر و جده «اهل البیت» باشد، اراده تکوینی الهی در مورد «اهل البیت» ( تحقق نیافته است و لذا در زیارت امام حسین (ع) که یکی از مصادیق «اهل البیت» در آیه تطهیر است، می­خوانیم: «لم تنجسک الجاهلیة بأنجاسها». از این رو خداوند هر گونه رجس و پلیدی را حتی از جده ایشان در زمان جاهلیت دور ساخته است. زیرا مقتضای این عبارت این است که نجاستهای جاهلیت به هیچ نحوی در مورد اهل بیت راه ندارد حتی به نحو اینکه رحم جده آنها ظرفی برای نطفه مشرک باشد.

علی رغم اینکه از عبارت «لم تنجسک الجاهلیة بأنجاسها» به دست می­آید که تمامی پدران و مادران اهل بیت ( از جمله حضرت خدیجه (س)، موحد و یکتا پرست بوده­اند و ذره­­ای شرک و کفر در وجود آنها راه نداشته است[51]. حال سؤال این است که چگونه ممکن است یک زن موحد با مردان مشرک ازدواج نموده باشد؟! و چگونه ممکن است امامان اهل البیت ( از رحمی که با پلیدی ­های جاهلیت آلوده شده باشد، متولد شوند؟!

سن حضرت خديجه  (س) هنگام ازدواج با پيامبر اکرم (ص)

در مورد سن پيامبر اکرم (ص) در زمان ازدواج با حضرت خديجه (س) بين مورخين اختلاف است. قول مشهور اين است که آن حضرت در زمان ازدواج 25 ساله بوده اند[52]. درباره سن حضرت خديجه (س) در هنگام ازدواج با آن حضرت نيز نظرات مختلفي وجود دارد برخي مانند بيهقي ايشان را 25 ساله مي دانند.

بيهقي مي گويد: «… بلغت خديجة خمسا وستين سنة، ويقال: خمسين سنة، وهو أصح». (بعد از فوت عبدالله فرزند پيامبر اکرم (ص)) بعضي مي گويند: سن حضرت خديجه (س) (در هنگام وفات) 65 ساله بود و برخي ديگر گفته­اند در آن وقت ايشان 50 ساله بوده است که قول صحيح هم همين است.[53]

وي در جاي ديگر مي نويسد:«أن النبي تزوج بها وهو ابن خمس وعشرين سنة قبل أن يبعثه الله نبيا بخمس عشرة سنة».ازدواج رسول خدا (ص) با حضرت خديجه (س) 15 سال قبل از بعثت بوده است.[54]

بنابراين طبق قول بيهقي وقتي ايشان در زمان وفات يعني سال دهم بعثت،50 ساله باشند و 15 سال قبل از بعثت هم ازدواج نموده باشند با اين حساب سن حضرت خديجه (س) در زمان ازدواج با پيامبر اکرم 25 سال بوده است.

ابن عماد حنبلی معتقد است بسیاری از علما سن ايشان را در زمان ازدواج 28سال مي دانند.

نويسنده شذرات الذهب مي گويد:

«و رجح كثيرون أنها ابنة ثمان وعشرين»[55].

 بسياري از علما قول 28 ساله بودن حضرت خديجه را در زمان ازدواج با پيامبر اکرم (ص) ترجيح داده اند.

حاکم نيشابوري نيز فقط همين قول را براي ابن اسحاق (سيره نويس مشهور) نقل مي کند.[56]

ابن عساکر و ذهبي و مرحوم إربلي به نقل از ابن عباس مي گويند: خديجه (س) در زمان ازدواج با آن حضرت 28 ساله بود.[57]

مرحوم إربلي در جاي ديگر به نقل از ابن حماد مي فرمايد: حضرت خديجه (س) در زمان ازدواج با آن حضرت 28 ساله بود.[58]

البته اقوال ديگري مانند «35[59]،44[60]، 45[61]» «30،40، 46، 48،50»[62] سال در مورد سن ايشان در وقت ازدواج با رسول خدا (ص) ذکر شده است. در ميان اين هشت قول، عده­ای40 ساله بودن حضرت خديجه (س) را در زمان ازدواج با پيامبر اکرم (ص) پذيرفته اند که با بررسي دقيق درمي يابيم که اين قول، به گفته برخی از مورخين اهل تسنن همچون حاکم نيشابوري، قولي شاذ است به اين بيان که ابن حجر عسقلانی یکی از استوانه­های علمی اهل تسنن، معتقد است که بنابر قول صحیح، حضرت رسول (ص) 25 سال با حضرت خدیجه (س) زندگی نمودند[63]، حاکم نيشابوري نیز 65 ساله بودن حضرت خدیجه (س) را در هنگام وفات، قولی شاذ می­داند: «… عن هشام بن عروة قال توفيت خديجة بنت خويلد رضي الله عنها وهي ابنة خمس وستين سنة هذا قول شاذ فإن الذي عندي أنها لم تبلغ ستين سنة»[64] . «هشام از پدرش عروة بن زبير نقل مي کند که حضرت خديجه در زمان وفات 65 ساله بود. وي در ادامه مي نويسد:  قول به 65 سالگي ايشان، قولي شاذ است و به نظر من سن حضرت خديجه (س) در زمان وفات به 60 سال نرسيده بود (چه برسد به 65 سال)» با اين تفاصيل قول به 40 سالگي ايشان در زمان ازدواج، زير سؤال مي رود و وقتي قول به 65 سالگي ايشان قولي شاذ شد، طبيعتا قول به 40 سالگي ايشان نيز شاذ مي شود و در نتیجه سن مبارک ایشان در زمان ازدواج با پیامبر اکرم (ص)، قطعا 40 سال نبوده است.

البته حاکم مشخص نمي کند که نظر قطعي خودش در مورد سن حضرت خديجه (س)  در زمان ازدواج با حضرت رسول (ص) 30 ويا 28 و يا 25 سال است يا خير؟.

خواستگاري حضرت خديجه (س)

همانطور که گذشت، حضرت خديجه (س) از بهترين بانوان قريش بود که از حيث شرافت خانوادگي و درايت و زيبايي و ثروت زبانزد همگان بود واو را سيده زنان قريش مي خواندند و تمامي بزرگان قومش در حسرت ازدواج با او بودند ولى چون معيارهاى ازدواج را در آنها مشاهده نمى كرد، حاضر به ازدواج با هيچ کدام از آنها نشد. اما به محض اينکه كرامت اخلاقي و پاکي نفس و امانتداري و صفات عالي پيامبر اکرم (ص) را مشاهده کرد به ايشان رغبت پيدا نموده و خود پيش قدم گرديد و به (حضرت) محمد امين (ص) ابراز علاقه نمود؛ چنانچه حضرت خديجه (س) در اولين گفتگوی خود با پيامبر اعظم (ص) علت علاقه خود را چنين بيان مي کند: «إني قد رُغِبتُ فيك لِقِرَابَتِكَ مِنِّي، وَ شَرَفِكَ فِي قَومِكَ، وأمَانَتِكَ عِندَهُم، وحُسْنِ خُلْقِكَ، وصِدْقِ حَدِيْثِكَ»[65] «من به تو علاقه مند شدم، زيرا با من خويشاوندي، در ميان قومت شريفي، نزد قبيله ات به امانت داري مشهوري، داراي اخلاق نيک مي باشي و راستگو هستي». (حضرت رسول (ص) داستان را با حضرت ابوطالب (ع) مطرح نمود[66]) و به همراه ايشان و ديگر عموهايش براي خواستگاري پيش ولي حضرت خديجه يعني عمويش عمرو بن أسد رفتند زيرا پدر حضرت خديجه در جنگ فجّار و يا قبل از آن از دنيا رفته بود.[67] حضرت ابوطالب (ع) فرمود: «سپاس خداوند اين خانه را که ما را از ريشه ابراهيم و نسل اسماعيل قرار داد و ما را در حرم امن خود قرار داد و سروري مردم را به ما عطا نمود و ما را در شهرمان مبارک گردانيد. سپس فرمود: اين برادر زاده ام ـ يعني رسول خدا (ص)ـ از همه مردان قريش برتر است و هيچ يک از آنان با او برابري نمي­کند و هيچ مردي با او مقايسه نمي­شود مگر اينکه برادر زاده ام از او بالاتر است و در ميان خلايق الهي مثل و مانندي برايش نيست اگرچه از نظر مالي، اموال زيادي ندارد، (ولی این مهم نیست) زيرا مال دنيا ماندني نيست و سايه اي زودگذر است، او به خديجه علاقه مند است لذا با رضايت خديجه و امر او، براي خواستگاري به سوي تو آمده ايم و مهريه او را نيز من به عهده مي گيريم که اگر بخواهيد فوري به شما مي دهيم و اگر بخواهيد مهريه را به تأخير   مي­اندازيم. و به خداي اين خانه قسم براي او بهره­اي بزرگ و ديني فراگير و رأي و نظري کامل است… سپس حضرت خديجه خطاب به عموي خود فرمود: اي عمو اگر چه شما نسبت به من بر خودم در شهادت دادن برتري اما بر من (و تصميم گيري براي من) نسبت به خودم  برتر نيستي، (سپس رو به حضرت محمد (ص) نمود و عرضه داشت:) اي محمد من تو را به همسري خود برگزيده ام و مهريه را هم خود به عهده مي گيرم… (هنگامي که عده­اي سخن حضرت خديجه ـ که مهريه را در مال خود قرار داده بود ـ به تمسخر گرفته و با شگفتي) گفتند: چگونه زنان مهريه را متعهد مي شوند؟! حضرت ابوطالب خشمگين شده و برخاست ـ و اين در حالي بود که مردان قريش از غضب او مي ترسيدند و کراهت داشتند که او غضبناک شود ـ و فرمود: اگر مردي همانند برادر زاده ام باشد، او را با بيشترين مهر خواستار مي شوند؛ اما اگر مردي همانند شماها باشد، طبيعي است که بايد براي ازدواج، مهر سنگيني بپردازد…».[68]

در مورد مقدار مهريه آن بانوي اقوال متعددي وجود دارد برخي معتقدند مهريه ايشان (12 اوقيه و يک نش)[69] طلا بوده است و برخي  معتقدند مهريه ايشان 20شتر جوان بوده است.[70]

بدين ترتيب رسول خاتم (ص) و خديجه طاهره (س) با هم ازدواج نموده و پانزده سال قبل از بعثت  آن حضرت، زندگي مشترک و نوراني خود را آغاز نمودند.[71]

ايشان اولين زني است که به رسول خدا (ص) ايمان آورد و ايمان خود را با اقرار به ولايت اميرالمؤمنين (ع) و بيعت با ايشان به درجه کمال رسانيد.[72]

ايشان 25 سال با رسول خدا (ص) زندگي کرد. سرانجام خورشيد عمر ايشان در رمضان سال دهم بعثت غروب کرد و پيکر پاکش در مکه در منطقه حجون مدفون گرديد.[73]

در مورد روز وفات ايشان اقوالي همچون اول رمضان، دهم رمضان، دوازده رمضان، بيست و سوم رجب، بيست و هفتم رجب و آخر رجب، وجود دارد.[74]

البته درباره سال وفات ايشان اقوال ديگري نيز وجود دارد برخي معتقدند ايشان شش و يا پنج و يا چهار سال قبل از هجرت از دنيا رفت.[75]

فرزندان پيامبر اکرم (ص) از حضرت خديجه (س)

در مورد تعداد فرزندان پيامبر اکرم (ص) از حضرت خديجه (س) بين مورخين اهل تسنن اختلاف وجود دارد.

برخي معتقدند: ايشان 3 پسر به نامهاي قاسم و طيب و طاهر، و چهار دختر به نامهاي زينب، رقيه، أم كلثوم و فاطمه به دنيا آورد.[76]

برخي ديگر معتقدند: فرزندان ايشان به ترتيب عبارتند از: قاسم، زينب، عبد الله، أم كلثوم، فاطمه و رقيه.[77]

بعضي مي گويند: تنها پسر حضرت رسول (ص) و حضرت خديجه (س)، قاسم بود.[78]

اما حقيقت مطلب اين است که طيب و طاهر لقب عبدالله بوده است زيرا همانطوري که ابن سعد  مي گويد او در زمان اسلام به دنيا آمد از اين رو او را طيب و طاهر ناميدند.[79]

عده اي از علماي شيعه نيز معتقدند حضرت رسول از حضرت خديجه (س) دو پسر به نامهاي قاسم و عبدالله (که ملقب به طيب و طاهر بود)، و چهار دختر به نامهاي  زينب، رقية، أم كلثوم  و فاطمة داشت.[80]  اما حقيقت مطلب اين است که زينب و رقيه همان طور که گفتيم فرزندان قبلي شوهر هاله خواهر حضرت خديجه بودند. [81] وام کلثوم نيز بعيد نيست همان ربيبه پيامبر اکرم يعني فرزند ام سلمه باشد[82] که بعدا وي را به عنوان فرزند رسول خدا (ص) ذکر کرده اند.

اما آنچه که مسلم است اين است که به غير از حضرت زهرا (س) همگي فرزندان رسول خدا (ص) در دوران حيات ايشان از دنيا رفتند.[83]

[1] . ابن حجر، عسقلاني، الإصابة في معرفة الصحابة، ج7، ص600، رقم 11086.

[2] . محمدباقر، مجلسي، بحار الأنوار، ج16، ص12، باب 5: تزوجه صلى الله عليه وآله بخديجة رضي الله عنها و فضائلها و بعض أحوالها.

[3] . شمس الدین، ذهبی، سير أعلام النبلاء، ج2، ص113، ذيل ترجمه أم المؤمنين خديجة، رقم16. ذهبی بعد از این نقل می­نویسد: «متفق على صحته». علما بر صحت این نقل اتفاق نظر دارند.

[4] . صحيح البخاري،پيشين، ج 3، ص 1388، باب: تَزْوِيجِ النبي (ص) خَدِيجَةَ وَفَضْلِهَا رضي الله عنها، ح3604.

[5] . الخصال، پيشين، ص 206، باب: أفضل نساء أهل الجنة أربع، ح22.

[6] . المقریزی، إمتاع الأسماء، ج6، ص 295، فصل في ذكر من كان في حجر رسول الله صلى الله عليه وسلم من أولاد نسائه.

[7] . ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج1، ص 137، فصل فی أقربائه و خدامه.

[8] . السيد على خان المدنى، الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة، ص 407، شرح حال: هند بن أبي هالة التميمي، تحقيق: سيد محمد صادق بحر العلوم، سال چاپ : 1397، ناشر منشورات مكتبة بصيرتي- قم، محمد تقي، تستري، قاموس الرجال، ج11، ص 552، ترجمه أبوهالة، رقم970.

[9] . القاضي النعمان المغربي، شرح الأخبار، ج3، ص 15.خدیجة الکبری علیها السلام و فضائلها.

[10] . جمال الدين يوسف بن حاتم بن فوز بن مهند الشامي المشغري، العاملي، الدر النظيم، ص 185، باب: فصل في ذكر أزواجه ( ).

[11] . أحمد بن محمد بن محمد الشمني، مزيل الخفاء عن ألفاظ الشفاء (حاشیه بر کتاب: الشفا بتعريف حقوق المصطفى ـ قاضي عياض ـ)، ص58، ناشر : دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، سال چاپ : 1409- 1988م.

[12] . السيد على خان المدنى، الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة، ص 407.

[13] . ابن حجر عسقلانی، الإصابة في معرفة الصحابة، ج5، ص 556، شرح حال: مالک بن مرارة، رقم: 7701.

[14] . شمس الدین ذهبی، تاریخ الإسلام، ج3، ص535، حوادث سال36.

[15] . بلاذری، أنساب الأشراف، باب: أزواج رسول الله و ولده ؛ ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج4، 1817، شرح حال خدیجة بنت خويلد، رقم 3311. ابن عبدالبر به نقل از جرجانی نسّابه می­گوید: حضرت خدیجه ابتدا با ابوهاله ازدواج نموده بود و بعد از او با عتیق ازدواج کرد و بعد از عتیق با رسول خدا ازدواج نمودند اما در برخی منابع دیگر آمده است که اول حضرت خدیجه با عتیق ازدواج کرده بودند و بعد از او با ابوهاله ازدواج کردندو بعد از ابوهاله با رسول خدا ازدواج نمودند. الخزاز القمي، كفاية الأثر، ص330 ؛ القاضي النعمان المغربي، شرح الأخبار، ج3، ص 15، خدیجة الکبری علیها السلام و فضائلها.

[16] . ابن حجر عسقلانی، الإصابة في معرفة الصحابة، ج6، ص 328، شرح حال: نباش بن زرارة، رقم: 8695.

[17] . المقريزي، إمتاع الأسماع، ج6، ص 27، (به نقل از حافظ ابن حزم) تحقيق : تحقيق وتعليق : محمد عبد الحميد النميسي، چاپ : اول، سال چاپ :1420- 1999م، ناشر: منشورات محمد علي بيضون ، دار الكتب العلمية – بيروت- لبنان.

[18] . بلاذری، أنساب الأشراف، باب: أزواج رسول الله و ولده ؛ محمد بن جریر الطبری، المنتخب من ذيل المذيل، ص86، باب: ذكر تأريخ النساء اللواتي أسلمن على عند رسول الله صلى الله عليه وسلم ، ذكر من هلك منهن قبل الهجرة.

[19] . ابی هلال العسکری، الأوایل، ج1، ص 159؛ أبو عبد الله المصعب بن عبد الله بن المصعب، الزبيري، نسب قريش، ج1، ص22 (هند را پسر عتيق مي داند ـ البته زبیر بن بکار این نقل بدون سند نقل می­کند ـ)؛ عزالدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد، الجزري، أسد الغابة، ج5، ص 99، ترجمه محمد بن صيفي، رقم 4728.

[20] . ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج1، ص 123، فصل فی ما ظهر من معجزاته بعد وفاته؛ عزالدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد، الجزري، أسد الغابة، ج5، ص434، شرح حال (حضرت) خديجة بنت خويلد ؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج2، ص 411، باب: ذكر الخبر عن أزواج رسول الله صلى الله عليه وسلم ومن منهن عاش بعده ومن منهن فارقه في حياته والسبب الذي فارقه من أجله ومن منهن مات قبله.

[21] . الإصابة في معرفة الصحابة، پيشين، ج6، ص 557، ذيل ترجمه هند بن أبي هالة، رقم 9013.

[22] . همان، ج6، ص 557.

[23] . ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج11، ص 64، شرح حال: هند بن أبي هالة، رقم 111.

[24] . قرطبی، تفسیر القرطبی (الجامع لأحکام القرآن)، ج14، ص 164، ذیل آیه 28 سوره احزاب، چاپ دوم، ناشر : مؤسسة التاريخ العربي . بيروت، چاپخانه: دار إحياء التراث العربي – بيروت – لبنان، سال چاپ 1405 ؛ علي بن برهان الدين، الحلبي، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج1، ص 229، باب: سفره صلي الله عليه (و آله) وسلم إلى الشام ثانيا.

[25] . إسماعيل بن محمد بن الفضل التيمي، الأصبهاني، دلائل النبوة، ج1، ص178، ح227.

[26] . مشير الدين أبي عبد الله محمد بن علي بن شهرآشوب، المازندراني، مناقب آل أبي طالب، ج1، ص 138؛ جمال الدين يوسف بن حاتم بن فوز بن مهند الشامي المشغري، العاملي، الدر النظيم، ص 185، باب: فصل في ذكر أزواجه ( ).

[27] . ابن اثیر، اسد الغابة، ج5، ص 50، ترجمه هالة بن أبي هالة التميمي، ناشر : دار الكتاب العربي – بيروت – لبنان. ابن اثیر به نقل از حاکم نیشابوری می­نویسد: «والصحيح عندي هالة أخت خديجة بنت خويلد وهي هالة بنت خويلد أم أبى العاص». قول صحيح نزد من این است که هاله خواهر خديجة دختر خويلد است. بنابراین وی نیز تصریح می­کند که حضرت خدیجه خواهری به نام هاله داشته است.

[28] . الإستغاثة، پيشين، ج1، ص68- 69.

[29] . ابوالقاسم، الکوفي، الإستغاثة، ج1، ص 70 ؛ الصحيح من سيرة النبي الأعظم، پيشين، ج2، ص 124، باب: هل تزوجت خديجة بأحد قبل النبي؟!..

[30] . السيد جعفر مرتضي، العاملي، الصحيح من سيرة النبي الأعظم، ج2، ص 124. (اقتباس)

[31] . علی رغم جستجوی فراوان در تاریخ، چیزی در مورد دارایی «ابوهاله و عتیق» نیافتم. برخی از مورخین معاصر نیز همانند مرحوم حاج شیخ عباس قمی (در منتهی الامال) که گفته­اند «خدیجه از مال خويش و شوهران ثروتى عظيم به دست آورد» مدرکی ارائه نداده­اند و فقط صِرف ادعایی بدون دلیل است. برخی نیز از آنجایی که برای این مطلب مدرکی نیافته­اند، اینگونه تعبیر کرده­اند: « ثم تزوجها أبو هالة هند بن زرارة … والظاهر أنه خلف لها ثروة عظيمة وكانت هي ذات ثروة وافرة.  زینب فواز (المتوفى: 1332هـ)، (اخبار النساء المسمی بـ ) الدر المنثور في طبقات ربات الخدور، ص 323. ناشر: المطبعة الكبرى الأميرية، مصر، چاپ: اول، سال چاپ:1312 هـ. ابو هالة هند بن زرارة با خدیجه ازدواج کرد … و ظاهرا برای او ثروت عظيمی به جای گذاشت و حضرت خدیجه نیز خود دارای ثروتی فراوان بود».

[32] . مشابه این تحلیل را «علی نایف الشحود» ـ یکی از علمای وهابی ـ نیز ارائه می­دهد. وی می­نویسد: «رفضت الزواج من قومها الأغنياء رفضا طبيعيا لأنها غنية ولا تريد المال. بل تريد الصدق والطهارة العفة ومكارم الأخلاق التي وجدتها في سيدنا محمد صلى الله عليه وسلم». اینکه حضرت خدیجه اقوام خود را که افراد متمولی بودند و از ایشان خواستگاری کرده بودند، رد نمود، امری طبیعی است زیرا ایشان خود از نظر مادی فردی بی نیاز بود و به دنبال مال نبود بلکه به دنبال صدق و پاکی و پاکدامنی و ارزشهای اخلاقی بود که همه را در وجود پیامبر اکرم یافته بود.

علي بن نايف الشحود، المفصل في فقه الدعوة إلى الله تعالى، ج10، ص152. طبق نرم افزار المکتبة الشاملة.

[33] . ابن حجر، الاصابة، ج7، ص 601، حرف الخاء المعجمة، شرح حال حضرت خدیجه، رقم 11086. البته این نقل با این سند و این متن، در حال حاضر در کتاب طبقات ابن سعد دیده نمی­شود.

[34] . أخبرنا أبو أحمد، عن الجوهري، عن أبي زيد قال: حدثنا أبو خيثمة قال: حدثنا جزء بن عبد الحميد، عن أشعث، عن جعفر بن أبي المغيرة، عن سعيد بن جبير قال: اجتمعت نساء قريش في عيد لهن فجاءهن يهودي فقال: يوشك أن يبعث فيكن نبي فأيتكن استطاعت أن تكون له أرضاً يطؤها فلتفعل فشتمنه وطردنه، و وقر ذلك في صدر خديجة. ابی هلال العسکری، الاوائل ، ج1، ص28. طبق نرم افزار المکتبة الشاملة.

ممکن است فردی دو اشکال به این نقل وارد نماید:

1ـ در این نقل، عبارت «فجاءهن يهودي» آمده است و به این معنی است که فردی یهودی بشارت به ظهور پیامبر خاتم داد، اما با توجه به توطئه­های یهود علیه شخص پیامبر و آئین نورانی ایشان، نمی­توان پذیرفت که فردی یهودی بشارت به ظهور پیامبر بدهد، بنابراین این نقل قابل قبول نیست.

2ـ شما در متن گفتید: «این نقل از نظر زمانی مطلق است، بنابراین احتمال دارد سالهای زیادی قبل از بعثت پیامبراکرم، آن فرد از ظهور پیامبر آخر الزمان خبر داده باشد». اما این عبارت شما با کلمه «یوشک» که در متن روایت فوق آمده است «يوشك أن يبعث» سازگاری ندارد زیرا «یوشک» از افعال مقاربه است و دلالت بر «شروع» می­کند به این معنا که ظهور پیامبر بسیار نزدیک است و این مطلب با ادعای شما مبنی بر اطلاق زمانی، سازگاری ندارد.

در پاسخ به اشکال نخست، عرض می­کنیم: توطئه­های برخی از یهودیان علیه پیامبر اکرم، غیر قابل انکار است اما این مطلب با اشتیاق داشتن برخی دیگر از یهودیان به ظهور پیامبر آخر الزمان و پیش­گویی نمودن از آن و ایمان آوردن به ایشان، منافاتی ندارد چنانچه دقت در آیات قرآن و کاوش در تاریخ، از این حقیقت پرده برمی­دارد: قرآن کریم وقتی از ایمان آوردن یهودیان به پیامبر اکرم سخن به میان می­آورد، می­فرماید:

«فَمِنْهُمْ مَنْ آَمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْه= پس برخى از آنان به وى ايمان آوردند، و برخى از ايشان از او روى برتافتند» (سوره نساء، آیه 55).  مفسرین زیادی تصریح نموده­اند که مقصود از این آیه یهودیان هستند که به ذکر برخی از آنان اکتفا می­کنیم:

طبری به نقل از مجاهد می­نویسد: «عن مجاهد : ( فمنهم من آمن به ) قال : بما أنزل على محمد من يهود * ( ومنهم من صد عنه )». مجاهد گفته است: برخی از یهودیان به آنچه بر حضرت محمد نازل شده بود، ایمان آوردند برخی نیز از او رو برگرداندند (و بر کفر خود باقی ماندند). محمد بن جرير الطبري، جامع البیان (تفسیر طبری)، ج5، ص196، ذیل آیه 55 سوره نساء؛ ابن ابی حاتم رازی، زمخشری و مفسرین دیگر نیز به این مطلب تصریح کرده­اند: ابن أبي حاتم الرازي، تفسير ابن أبي حاتم، ج3، ص 981، ذیل آیه 55 سوره نساء؛ زمخشري، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل، ص534، ذیل آیه 55 سوره نساء، جلال الدين عبدالرحمن السيوطي، الدر المنثور، ج2، ص173، ذیل آیه 55 سوره نساء. و. . .

علاوه براینکه، تتبع دقیق در تاریخ، نشان دهنده پیشگویی احبار یهود از ظهور پیامبر آخر الزمان است:

قرطبی می­نویسد:

«ما يحكى عن ابن الهيبان حبر من أحبار يهود وممن كان ينتهي إليه علمهم وكان فاضلا في دينه … فقال لليهود يوما ما ترونه أخرجني من الشام أرض الخمر والخمير إلى أرض البؤس والجوع قالوا له أنت أعلم قال فإني قدمت هذه البلدة أتوكف خروج نبي قد أظل زمانه وهذه البلدة مهاجره فكنت أرجو أن يبعث فأتبعه وقد أظلكم زمانه فلا تسبقن إليه يا معشر يهود فإنه يبعث بسفك الدماء وسبى الذرارى والنساء ممن خالفه فلا يمنعكم ذلك منه».

 محمد بن أحمد بن أبي بكر بن فرح القرطبي أبو عبد الله، الإعلام بما في دين النصارى من الفساد والأوهام وإظهار محاسن الإسلام، ج1، ص 289، محقق: د. أحمد حجازي السقا، ناشر : دار التراث العربي- القاهرة ، سال چاپ: 1398هـ.

«ابن الهيبان که یکی از احبار و علمای و فضلای دین يهود بود، روزی به یهودیان گفت: در مورد خارج شدن من از شام که سرزمین شراب و شرابخواری است و رفتن به سرزمین فقر و گرسنگی (مدینه)، نظرتان چیست؟ گفتند: تو داناتر به این مسأله هستی، ابن هیبان گفت: من قطعا به این شهر می­روم، شهری که در آن انتظار خروج پیامبری می­رود که اکنون زمان ظهور اوست و آن شهری است که آن پیامبر به آنجا هجرت می­کند و من امید دارم وی مبعوث شود و پیروی­اش نمایم و هم اکنون زمان ظهور او بر شما سایه افکنده است، بر او سبقت نگیرید زیرا او مخالفین خود را می­کشد و مردان و زنانشان را اسیر می­کند، برخورد او با مخالفانش شما را از پیروی او بازندارد».

اقدامات آن دسته از یهودیانی که مشتاق درک حضور پیامبر اکرم بودند فقط در حد پیش­گویی و مهاجرت به مدینه نبود بلکه چنان مشتاق ظهور آن حضرت بودند که به دشمنان خود وعده می­دادند که اگر آن حضرت ظهور کند، به وسیله او شما را سرکوب می­کنیم:

«قرطبی» می­نویسد:

«فلما تقارب زمان مبعثه كثرت أحاديث الكهان عن نبوته والأخبار بذلك فبشر بقرب ظهوره جماعة من الكهان وأما اليهود فكانت تكون بينها وبين العرب شرور وحروب فربما أصابت العُربُ منهم فكانت اليهود تقول قد قرب زمان نبي سيبعث الآن نقتلكم معه».

الإعلام بما في دين النصارى من الفساد والأوهام وإظهار محاسن الإسلام، ج1، ص 289.

«وقتی زمان بعثت پیامبر خدا (ص) نزدیک شد، کاهنان در مورد ظهور آن حضرت بسیار سخن می­گفتندو و جمعی از آنان بشارت می­دادند که ظهور ایشان نزدیک شده است؛ اما یهودیان که با عربها اختلاف داشتند و میان آنها جنگ و درگیری بود و گاه از ناحیه عربها ضرباتی بر آنها وارد می­شد، به آنان می­گفتند: زمان ظهور پیامبری که قرار است مبعوث شود، نزدیک شده است و ما با کمک او شما را سرکوب می­کنیم».

بنابراین با توجه به مطالب فوق، بشارت دادن از ظهور پیامبر توسط مردی یهودی، نه تنها باعث عدم اعتبار روایت فوق نمی­شود بلکه در آن زمان امری شایع بوده و قابل پذیرش می­باشد.

اما در پاسخ به ایراد دوم عرض می­کنیم: «یوشک» از افعال مقاربه است ولی زمانی دلالت بر شروع می­کند که بر روی خبر آن «أن» ناصبه نیامده باشد و وقتی بر روی خبر آن «أن» ناصبه بیاید، دیگر دلالت بر شروع نمی­کند.

ابن مالک در الفیه می­نویسد: «و ترک أن مع ذی الشروع وجبا= اگر یکی از افعال مقاربه بخواهد دلالت بر شروع کند، نباید «أن» ناصبه بر سر خبر آن بیاید».

«سیوطی» در شرح این مصرع، می­نویسد: «لأنّه دالّ علی الحال و أن للإستقبال».

جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، ص115.

«افعالی که معنایشان شروع می­باشد، دلالت بر زمان حال می­کنند در حالی که «أن» ناصبه دلالت بر زمان آینده می­کند (ونمی­توانند در کنار هم بیایند)».

«ابن عقیل» درباره این قاعده بیشتر توضیح می­دهد و می­نویسد: «ومعنى قوله وترك أن مع ذي الشروع وجبا أن ما دل على الشروع في الفعل لا يجوز اقتران خبره بأن لما بينه وبين أن من المنافاة لأن المقصود به الحال وأن للاستقبال».

بهاء الدين عبد الله بن عقيل العقيلي المصري الهَمداني، شرح إبن عقيل، ج1، ص337.

«معنای عبارت ابن مالک که گفته است «وترك أن مع ذي الشروع وجبا»، این است: هر فعلی که دلالت بر شروع می­کند جایز نیست بر روی خبر آن «أن» ناصبه بیاید زیرا بین فعلی که دلالت بر شروع می­کند و بین «أن» ناصبه، تنافی وجود دارد. چون مقصود از به کار بردنِ افعالِ شروع این است که به مخاطب القا کند فعلی که به عنوان خبر آنها در جمله آمده است، در زمان حال رخ می­دهد و حال آنکه «أن» ناصبه زمانی به کار برده می­شود که فعل بعد از آن قرار باشد در زمان آینده رخ دهد بنابراین هر جا بر روی خبرِ افعال شروع «أن» ناصبه بیاید دیگر دلالت بر زمان حال نمی­کنند».

در روایت فوق نیز بر روی خبر «یوشک»، «أن» ناصبه آمده است: «يوشك أن يبعث» از این رو «یوشک» دلالت بر شروع نمی­کند و معنای عبارت این است «امید است در آینده در شهر شما پیامبری ظهور نماید». بنابراین واژه «یوشک» به اطلاق زمانی روایت مورد نظرضرری نمی­زند و نهایتا اشتیاق ظهور آن پیامبر رحمت را می­رساند.

[35] . ممکن است کسی بگوید: در این نقل، عبارتِ «سیکون في بلدكن نبی» آمده است و «سین» در ادبیات عرب دلالت بر آینده نزدیک می­کند بنابراین این نقل از نظر زمانی مطلق نیست و دلالت بر آینده نزدیک می­کند.

در پاسخ می­گوییم: قول صحیح این است که «سین» و «سوف» از نظر معنا مترادف هستندو دلالت بر آینده می­کنند و دلالت نمودن بر آینده دور و یا نزدیک را باید از قرینه­های خارجی به دست آورد. البته کسانی که قائل هستند وسعت معنا در «سوف» بیشتر است و دلالت بر آینده دور می­کند، ریشه نظرشان به این مطلب برمی­گردد: «كثرة الحروف تدل على كثرة المعنى» هر گاه کلمه­ای حروف بیشتری داشته باشد، معنای بیشتری را افاده می­کند. اما حقیقت این است که این مسأله شایع نیست و یک قانون کلی و شایعی نیست بلکه گاهی اوقات کلمه­ای حروف بیشتری دارد اما معنای بیشتری را افاده نمی­کند همانطور که ابن هشام انصاری یکی از بزرگترین علمای نحوی اهل تسنن از این حقیقت پرده برمی­دارد و می­نویسد: «سوف: مُرادفة للسين، أو أوسعُ منها، على الخلاف، وكأن القائل بذلك نظر الى أنّ كثرة الحروف تدل على كثرة المعنى، وليس بمُطَّردِ». «سوف» با «سین» مترادف است و هر دو واژه دلالت بر آینده می­کنند البته کسانی که قائل هستند وسعت معنا در «سوف» بیشتر است و دلالت بر آینده دور می­کند، ریشه نظرشان به این مطلب برمی­گردد: «كثرة الحروف تدل على كثرة المعنى» هر گاه کلمه­ای حروف بیشتری داشته باشد، معنای بیشتری را افاده می­کند. اما حقیقت این است که این مسأله شایع نیست و از برخی مواردی که اینچنین است نمی­توان قانونی کلی به دست آورد. جمال الدين أبو محمد عبدالله بن يوسف بن هشام الأنصاري، مغني اللبيب عن كتب الأعاريب، ج1، ذیل «سوف».

[36] . ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج63، ص18، ذیل شرح حال: ورقة بن نوفل، رقم 7971؛ ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج3، ص21، باب: بدء الوحی، باب: ذکر عمره وقت بعثته و تاریخها(به نقل از ابن عساکر).

[37] . بیهقی معتقد است بنابر قول صحیح، حضرت خدیجه در زمان ازدواج با پیامبر 25 ساله بوده است که در ادامه می­آید.

[38] . ابن عماد حنبلی می­گوید بسیاری از علما این قول را درباره سن حضرت خدیجه پذیرفته­اند که در ادامه می­آید.

[39] . ابن اثیر، اسدالغابة، ج1، ص15، باب: ذكر وفاة أمه وجده وكفالة عمه أبى طالب له.

[40] . ابن حجر عسقلانی، الإصابة في تميز الصحابة، ج8، ص100. اگر چه در ادامه این نقل آمده است که حضرت خدیجه بعد از این ماجرا با ابوهاله و پس از او با عتیق ازدواج نمود، اما مطلب بعید به نظر می­رسد زیرا علاوه بر«وُرقه» تمامی اقوام ثروتمند قبیله قریش از ایشان خواستگاری نمودند و با پاسخ منفی حضرت خدیجه مواجه شدند و همانطور که در قبل عرض شد، عتابی مبنی بر ازدواج حضرت خدیجه با عتیق و یا ابوهاله که اعرابی از قبیله بنی تمیم بود «و حلیف بنی عبدالدار بودند»، یافت نمی­شود. حال سؤال این است که این دو تن، چه امتیازی و برتری نسبت به تمامی اقوام قریشیِ ثروتمند حضرت خدیجه داشتند؟! و آیا چنین ازدواجی در جامعه آن روز معقول بود؟

قبیله بنی تمیم قریشی نبودند و با قبیله بنی عبدالدار که از تیره­های قریش بود، هم پیمان شده بودند.

[41] . محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص131، ذكر تزويج رسول الله صلى الله عليه وسلم خديجة بنت خويلد.

[42] . محمد بن إسحاق بن يسار، سيرة ابن إسحاق، ج2، ص 94.

[43] . الحلبی، السیرة الحلبیة، ج1، ص226.

[44] . سوره مریم، آیه 17.

[45] . الخصال، پيشين، ص 206، باب: أفضل نساء أهل الجنة أربع، ح22.

[46] . (لَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ يُكْرِهُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ). «و كنيزان خود را براى دستيابى متاع ناپايدار زندگى دنيا مجبور به خود فروشى نكنيد اگر خودشان مى‏خواهند پاك بمانند! و هر كس آنها را (بر اين كار) اجبار كند، (سپس پشيمان گردد،) خداوند بعد از اين اجبار آنها غفور و رحيم است!» سوره نور، آیه 33.

[47] . محمد بن علوي المالكي، مناقب خديجة الكبرى، ص5.

[48] . خداوند در قرآن از منافقین با عنوان رجس یاد می­کند، آنجا که می­فرماید: «سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ». « هنگامى كه بسوى آنان بازگرديد، براى شما به خدا سوگند ياد مى‏كنند، تا از آنها اعراض (و صرف نظر) كنيد از آنها اعراض كنيد (و روى بگردانيد) چرا كه پليدند! و جايگاهشان دوزخ است، بكيفر اعمالى كه انجام مى‏دادند». سوره توبه، آیه95. وقتی عنوان «رجس» در مورد منافقین صدق کند، این عنوان به طربق اولی در مورد مشرکین نیز صدق می­کند زیرا مخالفت با منافقان و محکوم نمودن آنها از آن جهت است که در آنان در ظاهر اظهار توحید می­کنند و در باطن مشرکند بنابراین منشأ واقعی محکوم نمودن منافقین، مشرک بودن آنهاست؛ از طرفی خداوند وعده داده است که همه گناهان را جز شرک، می­بخشد «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا» «خداوند (هرگز) شرك را نمى‏بخشد! و پايين‏تر از آن را براى هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مى‏بخشد. و آن كسى كه براى خدا، شريكى قرار دهد، گناه بزرگى مرتكب شده است» سوره نساء، آیه 48؛ در آیه­ای دیگر نیز می­فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا» «خداوند، شرك به او را نمى‏آمرزد (ولى) كمتر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى‏آمرزد. و هر كس براى خدا همتايى قرار دهد، در گمراهى دورى افتاده است» سوره نساء، آیه 116. بنابراین طبق آیات قرآن، شرک بزرگترین گناه معرفی شده است و با توجه به این مطلب، قطعا عنوان «رجس» بر آن صادق است و وقتی وجود مشرک، رجس و پلیدی باشد، طبیعتا نطفه او نیز که جزئی از بدن اوست، رجس و پلیدی است.

[49] . در فصلهای بعد در مورد آیه تطهیر و نوع اراده خداوند در این آیه، سخن به میان آمده است.

[50] . «قال الامام عسکرى عليه السلام نحن حجج الله على خلقه ، و جدتنا فاطمه حجه علينا». «امام حسن عسكرى (ع) فرمودند: ما حجت هاى خداوندى بر بندگان هستيم و جده ما حضرت فاطمه زهرا، حجت بر ما است». اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج13، ص235.

[51] . میرزا محمد تقی اصفهانی، مکیال المکارم، ج1، ص 368 و ص 371 ؛ امام خمینی قدس سره، انوار الهدایة، ج1، ص 83، باب فی سبب اختلاف افراد الإنسان.

[52] . الطبقات الکبري، پيشين، ج1، ص 131؛ السيرة النبوية، پيشين، ج2، ص 5، باب: حديث تزويج رسول الله خديجة رضي الله عنها؛ أسد الغابة في معرفة الصحابة، پيشين، ج7، ص90.

[53] . احمد بن الحسين بن علي بن موسي، البيهقي، دلائل النبوة، ج2، ص 71.

[54] . احمد بن الحسين بن علي بن موسي، البيهقي، دلائل النبوة، ج2، ص 72.

[55] . عبد الحي بن أحمد بن محمد العكري الحنبلي، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، ج1، ص14، حوادث سال11.

[56] . محمد بن عبدالله الحاكم، النيسابوري، المستدرك على الصحيحين  ج 3، ص200، ح4837.

[57] . علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج3، ص 193؛ شمس الدين، ذهبي، سيرأعلام النبلاء، ج2، ص 111، ذيل ترجمه خديجه ام المؤمنين، رقم 16؛ علي بن عيسى بن أبي الفتح، الأربلي، کشف الغمة، ج2، ص135، باب: فصل في مناقب خديجة (س).

[58] . علي بن عيسى بن أبي الفتح، الأربلي، کشف الغمة، ج2، ص133، باب: فصل في مناقب خدیجة   .

[59] . إبن كثير القرشي،إسماعيل بن عمر،السيرة النبوية، ج1، ص 265، باب: عمره حين تزوج خديجة – ما کان یشتغل به حین الزواج.

[60] . ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج3، ص190، باب: صفة خلقه و معرفة خلقه.

[61] . محيى الدين بن شرف النووى، تهذیب الأسماء و اللغات، شرح حال خديجة أم المؤمنين، رقم: 1159.

[62] . المقریزی، إمتاع الأسماء، ج6، ص 28، أم المؤمنین خدیجة بنت خویلد.

[63] . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج7، ص 100.

[64] . المستدرک علي الصحيحين، پيشين، ج3، ص 201

[65] . اسد الغابة، پيشين، ج7، ص91؛ البداية و النهاية، پيشين، ج2، ص 358، باب: تزويجه عليه الصلاة والسلام خديجة بنت خويلد.

[66] . همانطور که گذشت، حضرت خدیجه به پیامبر (ص) عرض کرد به حضرت ابوطالب (ع) بگو پیش عمویم برود و واسطه ازدواج ما شود.

[67] . البداية و النهاية، پيشين، ج2، ص 361؛ السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، پيشين، ج1،ص225.

[68]  . الکافی ، پیشين، ج5، ص 374 – 375، باب: خطب النکاح، ح9؛ الأوايل للعسکري، پيشين، ج1، ص29؛ السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، پيشين، ج1،ص 226. (اين دو منبع مقدار کمي  با کافي شريف تفاوت دارند).

[69] . هر اوقيه 40 در هم طلاست و «نش» هم معادل 20 درهم طلاست يعني مجموع مهريه ايشان طبق اين قول 500 درهم طلا بوده است. السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، پيشين، ج1،ص 226.

[70] . همان، ج1، ص 226.

[71] . سنن الکبري، پيشين، ج2، ص72 ؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج7، ص 100، باب تزويج النبي صلى الله عليه وسلم خديجة وفضلها. قول مشهور اين است که آن حضرت 15 سال قبل از بعثت ازدواج نموده است ولي اقوال ديگري نيز در اين زمينه وجود دارد: ابن جريج معتقد است پيامبر اکرم در 37سالگي يعني سه سال قبل از بعثت با حضرت خديجه ازدواج نموده است. علي بن أبي بكر، الهيثمي، مجمع الزوايد و منبع الفوايد، ج9، ص219. ابي هلال عسکري مي نويسد: برخي معتقدند رسول خدا در 35 سالگي ـ يعني 5 سال قبل از بعثت ـ ازدواج نمود. الأوايل للعسکري، پيشين، ج1، ص28. ابن حجر عسقلانی معتقد است که قول صحیح اين است که حضرت رسول 25 سال با حضرت خدیجه زندگی نمودند و حضرت خدیجه 10 سال بعد از بعثت پیامبر از دنیا رفتند. این عبارت ابن حجر به این معناست که قول صحیح این است که حضرت خدیجه 15 سال قبل از بعثت با رسول خدا ازدواج نموده است. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج7، ص 100.

[72] . محمد باقر، مجلسي، بحار الأنوار، ج18، ص 232- 233.

[73] . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج7، ص 100، باب تزويج النبي صلى الله عليه وسلم خديجة وفضلها؛ الاستيعاب، پيشين، ج4، ص 1818، ذيل ترجمه (حضرت) خديجه بنت خويلد، رقم 3311. ابن عبدالبر معتقد است حضرت رسول 24 سال با حضرت خدیجه زندگی کرده­اند.

[74] . علي اکبر، مروج خراساني (مروج الإسلام)، نفائح العلام،ص 191.

[75] . همان، ، ج4، ص 1825.

[76] . البداية و النهاية، پيشين، ج2،ص359.

[77] . همان.

[78] . احمد بن الحسين بن علي بن موسي، البيهقي، دلائل النبوة، پيشين، ج2، ص68.

[79] . الطبقات الكبرى، پيشين، ج 1، ص133، باب: ذکر أولاد رسول الله (ص) ؛ الاستيعاب، پيشين، ج4، ص 1819(ابن عبدالبر مي گويد: قول اکثر اهل نسب اين است که عبدالله فرزند رسول خدا (ص) سه نام داشت: عبدالله، طيب، طاهر). البته زبير بن بکار قايل است که عبدالله در دوران نبوت و قبل از بعثت از دنيا رفته است و بعثت آن حضرت را درک نکرده است. البداية و النهاية، پيشين، ج2،ص359.

[80] . أبي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، إعلام الوري بأعلام الهدي، ج1، ص 275، ( الفصل الأول ) في ذكر أزواجه وأولاده صلوات الله عليه وآله.

[81] . الإستغاثة، پيشين، ج1، ص68- 69؛ مناقب آل أبي طالب، پيشين، ج1، ص138، فصل في أقربائه وخدامه.

[82] . أبي العباس أحمد بن الخطيب، وسيلة الإسلام بالنبي عليه الصلاة والسلام، ج1، ص 90.

[83] . يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج، المزي، تهذيب الكمال ج1، ص192؛ الوافي بالوفيات، پيشين، ج1، ص79.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 7
مطالب مرتبط