جستاری پیرامون واقعه مباهله در منابع امامیه
چکيده
ملاحظه مجموع روايات منابع امامیه چنین تحفه مي آورد که جريان مباهله مورد اهتمام اهل بيت عليهم السلام بوده است. ائمه عليهم السلام در موقعیتهای گوناگون از اين داستان استفاده نمودند، گاهي خلاصه اي از این داستان قرآنی را براي شيعيان بيان داشته و در مواردي به طور تفصيلي آن را بازگو کردند. گاه نيز دستورالعملهايي عبادی در خصوص اين روز به پيروانشان آموختند. پیشوایان دین این داستان قرآنی را به عنوان فضيلتي براي اصحاب مباهله بر شمرده و از رهگذر آیه مباهله، بر درستی و جواز اطلاق «يابن رسول الله» به خودشان، استدلال کردهاند.
درآمد
بر اساس روایات شيعي، معرفت به ساحت پیشوایان دین، بر هر کسی لازم است. کاوشگری درباره مناقب اهل بیت علیهم السلام علاوه بر آنکه مورد سفارش ائمه عليهم السلام است، بستر مناسبی برای شناخت هر چه بیشتر این بزرگواران را فراهم می آورد.
در طول تاریخ، بزرگان امامی در عرصه مناقب نگاری قلم فرسایی کردند. کوشش این دانشمندان گاهی در قالب نگاشته ای متمرکز با عناوینی چون «المناقب» و … سامان یافت و در موارد فراوان به طور ضمنی و مناسبتی بدان پرداختند.
نوشتار حاضر، جریان مباهله را به عنوان یک دلیل قرآنی بر فضيلت امیر مؤمنان، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام، با تکیه بر منابع امامیه، مورد بحث و بررسی قرار می دهد.
از آنجا که پارهای از روایات این نوشتار، به شأن نزول آیه مباهله و چگونگی وقوع این داستان، اشاره دارد، از آوردن شأن نزول به طور جدا گانه، صرف نظر شده و به طور مستقیم به روایات آن می پردازیم.
روايات:
منابع حديثي، تفسيري و گاه دعا نگاري اماميه گزارشهای فراوانی را پيرامون واقعه مباهله در خود گرد آوردند. رهاورد این گزارشها، توجه ائمه علیهم السلام به این واقعه در قالبهای متنوع آن است.
در اين نوشتار تعداد 15 روايت از 11 منبع ناقل اين جريان، استفاده شده است. قديميترين منبع در ميان اينها، محاسن برقي، برجاي مانده از قرن سوم هجري است. اين روايات توسط 7 تن از ائمه عليهم السلام به ثبت رسيده است.
در ادامه مشروح اين روايات تقديم مي گردد:
امام علي عليه السلام
امير مؤمنان عليه السلام جريان مباهله را به عنوان منقبتي براي خود دانسته و در مقابل ديگران بدان احتجاج کرده است.
تعداد روايات مباهله از امام علي عليه السلام چهارتاست. يک روايت در خصال شيخ صدوق رحمة الله عليه، ديگري در امالي شيخ طوسي رحمة الله عليه و دوتاي ديگر در تفسير عياشي، به تفصیل ذیل وجود دارد.
روايت يکم: مکحول از امام علي عليه السلام
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حُكَيْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مَكْحُولٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ لَيْسَ فِيهِمْ رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبَةٌ إِلَّا وَ قَدْ شَرِكْتُهُ فِيهَا وَ فَضَلْتُهُ وَ لِي سَبْعُونَ مَنْقَبَةً لَمْ يَشْرَكْنِي فِيهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَأَخْبِرْنِي بِهِنَّ فَقَالَ عليه السلام … الرَّابِعَةُ وَ الثَّلَاثُونَ فَإِنَّ النَّصَارَى ادَّعَوْا أَمْراً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» فَكَانَتْ نَفْسِي نَفْسَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ النِّسَاءُ فَاطِمَةَ ع وَ الْأَبْنَاءُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ثُمَّ نَدِمَ الْقَوْمُ فَسَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ ص الْإِعْفَاءَ فَأَعْفَاهُمْ وَ الَّذِي أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ عَلَى مُوسَى وَ الْفُرْقَانَ عَلَى مُحَمَّدٍ ص لَوْ بَاهَلُونَا لَمُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِير.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الخصال، ص 576، تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ 1403 – 1362
حافظان از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله مي دانند كه در ميان آنها كسى نيست كه فضيلتى داشته باشد جُز آنكه من با او شريكم و بر او برترى دارم و من هفتاد منقبت دارم كه هيچ كدام از آنان با من شريک نيستند. عرض كردم يا امير المؤمنين مرا از آنها آگاه كن فرمود: … فضيلت سي و چهارم آن است که: نصارى مدعى شدند با رسول خدا صلي الله عليه وآله مباهله كنند، خداوند آيه «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ …» را نازل کرد. من به منزله جان رسول خدا صلي الله عليه وآله بودم، و از زنان، فاطمه عليها السلام را آورد، مقصود از فرزندان هم حسن و حسين عليهما السلام بودند. سپس جمعيت نصارى پشيمان شدند و از رسول خدا صلي الله عليه وآله طلب بخشش کردند، پيامبر صلي الله عليه وآله هم پذيرفت. قسم به آنكه تورات را بر موسى عليه السلام و قرآن را بر محمد صلي الله عليه وآله فرستاد، اگر آنها با ما مباهله مي كردند، تبديل به ميمون و خوك مي شدند.
روايت دوم: ابوذر غفاري از امام علي عليه السلام
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا الْعَاصِمِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ الْعَدْلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الرَّبِيعُ بْنُ يَسَارٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْجَعْدِ، يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ عُثْمَانَ وَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ وَ سَعْدَ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، أَمَرَهُمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ يَدْخُلُوا بَيْتاً … قَالَ لَهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعُوا مِنِّي مَا أَقُولُ، فَإِنْ يَكُنْ حَقّاً فَاقْبَلُوهُ، وَ إِنْ يَكُنْ بَاطِلًا فَأَنْكِرُوهُ. قَالُوا: قُلْ … قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَنْزَلَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِيهِ وَ فِي زَوْجَتِهِ وَ وَلَدَيْهِ آيَةَ الْمُبَاهَلَةِ وَ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَفْسَهُ نَفْسَ رَسُولِهِ، غَيْرِي قَالُوا: لَا.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالي، ص 545 الي 551، تحقيق : قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـ
ابوذر مي گويد: عمر بن الخطاب دستور داد تا امير مومنان عليه السلام، عثمان، طلحه، زبير، عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابي وقاص گرد هم آيند و در باره خلافت بعد از او با هم جلسه شوري تشکيل دهند … امام علي عليه السلام فرمود: دوست دارم آنچه که مي گويم گوش فرا دهيد، اگر درست بود قبول کنيد و اگر نادرست بود، انکارش کنيد. گفتند: بگو. حضرت فرمود: آيا غير از من در ميان شما کسي هست که خدوند آيه مباهله را درباره او و زن و فرزندانش نازل کرده باشد و او را به منزله نفس و جان رسول خدا صلي الله عليه وآله قرار داده باشد؟ گفتند: خير.
روايت سوم: امام صادق از امام علي عليهما السلام
عن حريز عن أبي عبد الله عليه السلام قال إن أمير المؤمنين عليه السلام سئل عن فضائله فذكر بعضها ثم قالوا له: زدنا، فقال: إن رسول الله صلي الله عليه وآله أتاه حبران من أحبار النصارى من أهل نجران فتكلما في أمر عيسى عليه السلام فأنزل الله هذه الآية «إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ» إلى آخر الآية فدخل رسول الله صلي الله عليه وآله فأخذ بيد علي و الحسن و الحسين و فاطمة ثم خرج … و دعاهم إلى المباهلة.
محمد بن مسعود العياشي( متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج 1 ص 176، تحقيق : الحاج السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر : المكتبة العلمية الإسلامية – طهران
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: همانا از امير مؤمنان عليه السلام درباره فضائلش سوال شد، ايشان برخي از فضائل را بيان نمود، گفتند: بيشتر از اين مقدار بيان کن. حضرت فرمود: دو دانشمند از دانشمندان نصاراي نجران نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله آمدند و درباره حضرت عيسي عليه السلام گفتگو کردند. در اين هنگام خداوند آيه «إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ» را نازل کرد. رسول خدا صلي الله عليه وآله وارد شد و دست من، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را گرفت، سپس خارج شد و آنها را [به دليل انکارشان] به مباهله دعوت نمود.
در رابطه با روایات تفسیر عیاشی لازم است بدانیم گرچه روایات آن فاقد سند بوده و به اصطلاح «مُرسل» است اما از سخن کسی که این تفسیر را جمع نمود، چنین بر می آید که این روایات در اصل دارای سند بودند و او به چند جهت، از جمله آسان شدن کار، اَسانید آن را حذف کرده است. در مقدمه تفسیر عیاشی آمده است:
انى نظرت في التفسير الذي صنفه أبو النصر محمد بن مسعود بن محمد بن عياش السلمي باسناده … حذفت منه الاسناد وكتبت الباقي على وجهه ليكون أسهل على الكاتب والناظر فيه.
محمد بن مسعود العياشي( متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج 1 ص 2، تحقيق : الحاج السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر : المكتبة العلمية الإسلامية – طهران
همانا من در این تفسیر که محمد بن مسعود عیاشی با اِسناد خود آن را تالیف نمود، نظر کردم … و سندهای آن را حذف نمودم و بقیه را همانگونه که بود، آوردم تا آنکه بر نویسنده و او که در آن نظر می کند راحت تر باشد.
علامه مجلسی در ابتدای بحار الانوار می نویسد:
وكتاب تفسير العياشي روى عنه الطبرسي وغيره ورأينا منه نسختين قديمتين لكن بعض الناسخين حذف أسانيده للاختصار.
کتاب تفسیر عیاشی، طبرسی و غیر او از آن روایت کردند. دو نسخه قدیمی از آن را دیدیم اما برخی از نسّاخ اسانید آن را به جهت اختصار حذف نمودند.
المجلسي، محمد باقر (متوفاى1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 1 ص 28، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ – 1983م.
شاهد دیگر بر مُسند بودن روایات عیاشی آنستکه در مواردی دیده می شود روایت او را دیگران با سلسله سند به ثبت رساندند. از باب نمونه روايتی از امام هادي عليه السلام که در بخش پایانی این نوشتار آورده ایم، به صورت «مُرسل» در این کتاب وجود دارد در حالی که شیخ صدوق رحمة الله علیه، همان را «مُسند» آورده است.
روايت چهارم: منذر از امام علي عليه السلام
عَنِ الْمُنْذِرِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيٌّ عليه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ «تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ» الْآيَةَ قَالَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ ابْنَيْهِمَا فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ النصاري لَا تَفْعَلُوا فَتُصِيبَكُمْ عَنَتٌ فَلَمْ يَدْعُوهُ.
محمد بن مسعود العياشي( متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج 1 ص 177، تحقيق : الحاج السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر : المكتبة العلمية الإسلامية – طهران
منذر از امام علي عليه السلام نقل مي کند: زماني که آيه مباهله نازل شد، رسول خدا صلي الله عليه و آله دست علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را گرفت، در اين هنگام مردي از نصارا گفت: با آنها مباهله نکنيد چرا که به سختي و مشقت مي افتيد. آنها هم مباهله نکردند.
امام مجتبي عليه السلام
امام مجتبی علیه السلام نیز از داستان مباهله استفاده نموده و آن را فضیلتی برای اصحاب مباهله به شمار آورده است.
از امام دوم علیه السلام، دو روایت پیرامون مباهله داریم که هر دوی آن در امالی شیخ الطائفه رحمة الله علیه، به شرح ذیل به ثبت رسیده است. البته هر دو روایت از یک واقعه حکایت دارند.
روايت پنجم: امام سجاد از امام حسن علیهما السلام
حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الطُّوسِيُّ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْهَمْدَانِيُّ بِالْكُوفَةِ وَ سَأَلْتُهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ قَيْسٍ الْأَشْعَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ الْوَاسِطِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ كَثِيرٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: لَمَّا أَجْمَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى صُلْحِ مُعَاوِيَةَ خَرَجَ حَتَّى لَقِيَهُ، فَلَمَّا اجْتَمَعَا قَامَ مُعَاوِيَةُ خَطِيبا ً… ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا حَسَنُ، فَقَامَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَخَطَبَ فَقَال … أَقُولُ مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ أَكْرَمَنَا اللَّهُ بِالْإِسْلَامِ … فَأَدْخَلَنَا فِيمَا أَدْخَلَ فِيهِ نَبِيَّهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ أَخْرَجَنَا وَ نَزَّهَنَا مِمَّا أَخْرَجَهُ مِنْهُ وَ نَزَّهَهُ عَنْهُ … فَقَالَ اللَّهُ (تَعَالَى) لِمُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حِينَ جَحَدَهُ كَفَرَةُ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ حَاجَّوْهُ «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» فَأَخْرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مِنَ الْأَنْفُسِ مَعَهُ أَبِي وَ مِنَ الْبَنِينَ إِيَّايَ وَ أَخِي وَ مِنَ النِّسَاءِ أُمِّي فَاطِمَةَ مِنَ النَّاسِ جَمِيعاً، فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ لَحْمُهُ وَ دَمُهُ وَ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ مِنْهُ وَ هُوَ مِنَّا.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالي، ص 561 الي 564، تحقيق : قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـ
امام سجاد عليه السلام فرمود: زماني كه امام حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد از محل خود خارج شد تا با هم روبرو شدند معاويه به پا خاست و به منبر رفت و به امام حسن عليه السلام گفت: بر خيز، امام بلند شد و خطبه خواند. آنگاه فرمود: ما خانداني هستيم كه خداوند ما را بواسطه اسلام گرامى داشت … و ما را در آنچه که پيامبرش را داخل آن گرداند، وارد نمود و از هر چه پيامبر صلى الله عليه و آله را منزه نمود و خارج كرد، ما را نيز منزه نموده و خارج كرد … آنگاه موقعى كه اهل كتاب نبوت او را انكار كردند خداوند فرمود «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ …» پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پدرم را به عنوان «انفس»، من و برادرم را به عنوان «ابناء» مادرم را به عنوان «نِساءَنا» از ميان تمام مردم، براى مباهله بُرد. پس ما خانواده او و گوشت و خون و نفس اوئيم. ما از اوييم و او از ما است.
روايت ششم: زاذان از امام حسن علیه السلام
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ الْعَرْزَمِيُّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُثْمَانَ أَبِي الْيَقْظَانِ، عَنْ أَبِي عُمَرَ زَاذَانَ، قَالَ: لَمَّا وَادَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) مُعَاوِيَةَ صَعِدَ مُعَاوِيَةُ الْمِنْبَرَ وَ جَمَعَ النَّاسَ فَخَطَبَهُمْ وَ قَالَ: إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ رَآنِي لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا وَ لَمْ يَرَ نَفْسَهُ لَهَا أَهْلًا وَ كَانَ الْحَسَنُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَسْفَلَ مِنْهُ بِمِرْقَاةٍ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ كَلَامِهِ قَامَ الْحَسَنُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَحَمِدَ اللَّهَ (تَعَالَى) بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ ذَكَرَ الْمُبَاهَلَةَ فَقَالَ: فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مِنَ الْأَنْفُسِ بِأَبِي وَ مِنَ الْأَبْنَاءِ بِي وَ بِأَخِي وَ مِنَ النِّسَاءِ بِأُمِّي وَ كُنَّا أَهْلَهُ وَ نَحْنُ لَهُ وَ هُوَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُ.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالي، ص 559، تحقيق : قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـ
زاذان مي گويد: هنگامى كه امام حسن عليه السلام با معاويه وداع كرد، معاويه مردم را جمع كرد و بر فراز منبر رفت و گفت: حسن بن على مرا براى مقام خلافت لايق دانست و خودش را لايق آن نمي داند. امام حسن عليه السلام يك پله از معاويه پایين تر نشسته بود موقعى كه سخنرانى معاويه تمام شد، امام عليه السلام بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى خداي متعال، داستان مباهله را شرح داد و فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله پدرم على را به عنوان نفس و جان خود، من و برادرم را به عنوان فرزندانش، و ماردم را به عنوان مصداق«نسائنا»، آورد. اهل پيامبر صلي الله عليه وآله ما هستيم. او از ما و ما از او هستيم.
امام باقر عليه السلام
امام باقر علیه السلام ضمن گزارش دعای رسول خدا صلی الله علیه وآله در خصوص روز مباهله، می فرماید آن حضرت از طرف خداوند مأمور شد تا امام علی، حضرت فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را برای مباهله به میدان آورد.
این روایت را سید بن طاووس رحمة الله علیه در کتاب «اقبال الاعمال» چنین گزارش می دهد.
روایت هفتم: امام صادق از امام باقر علیهما السلام
[ومن الدعاء في يوم المباهلة دعاء رسول الله صلي الله عليه وآله] رَوَيْنَاهُ بِإِسْنَادِنَا إِلَى الشَّيْخِ أَبِي جَعْفَرٍ الْفَرَجِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي قُرَّةَ بِإِسْنَادِهِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام لَوْ قُلْتُ إِنَّ فِي هَذَا الدُّعَاءِ الِاسْمَ الْأَكْبَرَ لَصَدَقْتُ وَ لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِيهِ مِنَ الْإِجَابَةِ لَاضْطَرَبُوا عَلَى تَعْلِيمِهِ بِالْأَيْدِي وَ أَنَا لَأُقَدِّمُهُ بَيْنَ يَدَيْ حَوَائِجِي فَيَنْجَحُ وَ هُوَ دُعَاءُ الْمُبَاهَلَةِ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ …» وَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ نَزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَأَخْبَرَهُ بِهَذَا الدُّعَاءِ قَالَ تَخْرُجُ أَنْتَ وَ وَصِيُّكَ وَ سِبْطَاكَ وَ ابْنَتُكَ وَ بَاهِلِ الْقَوْمَ وَ ادْعُوا بِهِ … اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِيٌّ …
ابن طاووس، رضي الدين علي بن موسي بن جعفر السيد ابن طاووس (متوفاي664هـ)، إقبال الاعمال، ج 2 ص 356 الي 359، تحقيق: جواد القيومي الاصفهاني، ناشر : مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة الأولى 1416
امام باقر عليه السلام درباره دعاي روز مباهله مي فرمايد: اگر بگويم بزرگترين اسم خدا در اين دعا نهفته است، راست گفتم. اگر مردم ميدانستند که اين دعا چگونه زود مستجاب ميشود، براي آموختن آن مي شتافتند. من آن را پيش از خواسته هايم مي خوانم و حوائجم برآورده ميگردد. اين دعا، همان دعاي مباهله است که خداوند متعال درباره ي آن مي فرمايد: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا …» همانا جبرئيل بر رسول خدا صلي الله عليه وآله نازل شد و اين دعا را به آن حضرت آموخت و سپس عرض کرد: تو و جانشين و دو نوه و دخترت از منزل بيرون بياييد و با قوم نصاري به مباهله بپردازيد و اين دعا را بخوانيد … آن دعا اين است: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ …
امام صادق عليه السلام
امام صادق علیه السلام گاهی جریان مباهله را به اختصار بیان نموده و در برخی مواقع تفصیل ماجرای مباهله را گزارش داده است.
از امام ششم دو روایت پیرامون مباهله بر جای مانده است که در دو منبع متقدم امامیه، محاسن برقی و تفسیر قمی، موجوداند. متن روایات به ترتیب چنین است:
روايت هشتم: ابن سنان از امام صادق علیه السلام
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ نَصَارَى نَجْرَانَ لَمَّا وَفَدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ كَانَ سَيِّدُهُمْ الْأَهْتَمَ وَ الْعَاقِبَ وَ السَّيِّدَ وَ حَضَرَتْ صَلَاتُهُمْ فَأَقْبَلُوا يَضْرِبُونَ بِالنَّاقُوسِ وَ صَلَّوْا، فَقَالَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص هَذَا فِي مَسْجِدِكَ فَقَالَ دَعُوهُمْ فَلَمَّا فَرَغُوا دَنَوْا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالُوا إِلَى مَا تَدْعُونَ، فَقَالَ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عِيسَى عَبْدٌ مَخْلُوقٌ يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يُحْدِثُ قَالُوا فَمَنْ أَبُوهُ فَنَزَلَ الْوَحْيُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ قُلْ لَهُمْ مَا تَقُولُونَ فِي آدَمَ عليه السلام أَ كَانَ عَبْداً مَخْلُوقاً يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يَنْكِحُ فَسَأَلَهُمُ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله فَقَالُوا نَعَمْ، فَقَالَ فَمَنْ أَبُوهُ فَبُهِتُوا فَبَقُوا سَاكِتِينَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ «إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ» الْآيَةَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِلَى قَوْلِهِ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَبَاهِلُونِي فَإِنْ كُنْتُ صَادِقاً أُنْزِلَتِ اللَّعْنَةُ عَلَيْكُمْ وَ إِنْ كُنْتُ كَاذِباً نَزَلَتْ عَلَيَّ فَقَالُوا أَنْصَفْتَ فَتَوَاعَدُوا لِلْمُبَاهَلَةِ فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى مَنَازِلِهِمْ قَالَ رُؤَسَاؤُهُمْ السَّيِّدُ وَ الْعَاقِبُ وَ الْأَهْتَمُ إِنْ بَاهَلَنَا بِقَوْمِهِ بَاهَلْنَاهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ بِنَبِيٍّ وَ إِنْ بَاهَلَنَا بِأَهْلِ بَيْتِهِ خَاصَّةً فَلَا نُبَاهِلُهُ فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ إِلَّا وَ هُوَ صَادِقٌ فَلَمَّا أَصْبَحُوا جَاءُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ مَعَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عليهم السلام فَقَالَ النَّصَارَى مَنْ هَؤُلَاءِ؟ فَقِيلَ لَهُمْ هَذَا ابْنُ عَمِّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ خَتَنُهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هَذِهِ بِنْتُهُ فَاطِمَةُ وَ هَذَانِ ابْنَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عليهم السلام فَعَرَفُوا وَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله نُعْطِيكَ الرِّضَى فَاعْفُنَا مِنَ الْمُبَاهَلَةِ فَصَالَحَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله عَلَى الْجِزْيَةِ وَ انْصَرَفُوا.
القمي، أبي الحسن علي بن ابراهيم (متوفاى310هـ) تفسير القمي، ج 1 ص 104، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر – قم، الطبعة: الثالثة، صفر 1404.
امام صادق عليه السّلام فرمود: وقتى كه نصاراى نجران خدمت پيامبر صلي الله عليه وآله رسيدند بزرگان آنها اهتم، عاقب و سيد بودند. آنها براى نماز گزاردن مي خواستند ناقوس بزنند، اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله گفتند: نصارى قصد دارند در مسجد شما براى انجام مراسم مذهبى خود ناقوس بنوازند، فرمود آنها را بخوانيد همين كه آمدند گفتند: به چه دعوت مي کنيد؟ فرمود: شهادت به وحدانيّت خداوند، رسالت من و به اين كه عيسى عليه السلام آفريده خداست مانند ساير افراد بشر مي خورد و مي آشاميد و محدث مي شد. گفتند: [اگر او يكى از افراد و مخلوقات بود] پس پدرش كيست؟ آيه ي «إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ» نازل شد.( همانا مَثل خلقت عيسي عليه السلام نرد خداوند مَثل خلقت آدم عليه السلام است.) پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به آنها فرمود: نظر شما در باره ي آدم ابو البشر چيست؟ آيا او مخلوق و بنده ي خدا بود و مثل ساير مردم مي خورد و مي آشاميد و ازدواج مي کرد؟ گفتند: بلى . فرمود: پدر او کيست؟ نصارى مبهوت شده و سخن نگفتند. سپس پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود: بيائيد با هم مباهله كنيم اگر من در ادعاى خود راستگو باشم لعنت خدا بر شما باد و چنان چه دروغ مي گويم لعنت خدا بر من باد. گفتند: به انصاف گفتي. روز بعد را براى مباهله معين نموده و به منزل خود رفتند. بزرگان نجران گفتند: اگر فردا او با اصحابش حضور يافت، معلوم مي شود که پيامبر نيست و مباهله مي كنيم و چنان چه با اهل بيت خود حاضر شد مباهله نخواهيم كرد زيرا اهل بيت خودش را مقدم نمي دارد مگر آن كه راستگو باشد. چون صبح شد براى مباهله آمدند ديدند پيامبر صلي الله عليه وآله آمد و با او امير المؤمنين، حضرت فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام هستند. نصارى پرسيدند: اينها چه کساني اند؟ گفتند: او داماد و وصىّ پيامبر، علي بن ابي طالب است، آن يکي، دخترش فاطمه و آن دو فرزندان دخترش مي باشند. همين كه دانستند آنها خاندان او هستند گفتند: ما مباهله نمي كنيم ولى حاضر به پرداخت جزيّه مي باشيم به قدرى كه راضى شويد. پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله براى آنها جزيه مقرر نمود و آنها مراجعت كردند.
روايت نهم: خشّاب از امام صادق علیه السلام
عَنْهُ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّهْدِيِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ الْقَصِيرِ عَنْ حَجَّاجٍ الْخَشَّابِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ لِأَبِي جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ مَا يَقُولُ مَنْ عِنْدَكُمْ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» فَقَالَ كَانَ الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ يَقُولُ فِي أَقْرِبَائِي مِنَ الْعَرَبِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام لَكِنِّي أَقُولُ لِقُرَيْشٍ الَّذِينَ عِنْدَنَا هِيَ لَنَا خَاصَّةً فَيَقُولُونَ هِيَ لَنَا وَ لَكُمْ عَامَّةً فَأَقُولُ خَبِّرُونِي عَنِ النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله إِذَا نَزَلَتْ بِهِ شَدِيدَةٌ مَنْ خَصَّ بِهَا أَ لَيْسَ إِيَّانَا خَصَّ بِهَا حِينَ أَرَادَ أَنْ يُلَاعِنَ أَهْلَ نَجْرَانَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليه السلام … أَ فَلَكُمُ الْحُلْوُ وَ لَنَا الْمُر.
البرقي، أحمد بن محمد بن خالد، (متوفاي 274) المحاسن، ج 1 ص 145، تحقيق: السيد جلال الدين الحسيني، الناشر: دار الكتب الإسلامية – طهران، 1370 – 1330 ش.
حجاج خشاب مي گويد: امام صادق عليه السلام به ابو جعفر احول فرمود: آنها که نزد شما هستند درباره آيه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» چه مي گويند؟ او گفت: حسن بصري مي گفت: محبت با خويشاوندان من از نژاد عرب است. امام صادق عليه السلام فرمود: من به قريش مي گويم اين آيه مخصوص ما است ولي آنها مي گويند براي ما و شما هست. من مي گويم: به من بگوييد: وقتى براى پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله پيش آمد و حادثه سختي رخ مي داد چه كسى را انتخاب مىنمود؟ مگر در جريان نفرين بر اهل نجران نبود که دست على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را گرفت و با خود برد؟ … آيا خوشى براي شما و تلخى براى ما است؟
امام کاظم عليه السلام
امام کاظم علیه السلام می فرماید: اراده خداوند بر آن شد که پیامبر صلی الله علیه و آله بوسيله امیر مؤمنان، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام با نصاری نجران مباهله کند، به همین دلیل رسول خدا صلی الله علیه و آله تنها اين چند نفر را به صحنه مباهله آورد. به فرموده امام کاظم علیه السلام، انحصار اصحاب مباهله به این چند نفر، مورد اتفاق اُمت اسلامی است.
شیخ صدوق در «عيون أخبار الرضا عليه السلام» شیخ مفید در « الاختصاص » و شیخ طوسی در «مصباح المتهجد» روایات امام کاظم علیه السلام درباره مباهله را جمع آوری نمودند.
لازم به ذکر است، ظاهراً روایت شیخ صدوق و شیخ مفید رحمة الله علیهما، به یک داستان نظر دارند.
روايت دهم: محمد بن محمود از امام کاظم علیه السلام
حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ هَانِي [بْنُ] مُحَمَّدِ بْنِ مَحْمُودٍ الْعَبْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَحْمُودٍ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا دَخَلْتُ عَلَى الرَّشِيدِ قَال … كَيْفَ قُلْتُمْ إِنَّا ذُرِّيَّةُ النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله وَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله لَمْ يُعْقِبْ وَ إِنَّمَا الْعَقِبُ لِلذَّكَرِ لَا لِلْأُنْثَى وَ أَنْتُمْ وُلْدُ الْبِنْتِ وَ لَا يَكُونُ لَهَا عَقِبٌ فَقُلْتُ … قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» وَ لَمْ يَدَّعِ أَحَدٌ أَنَّهُ أَدْخَلَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله تَحْتَ الْكِسَاءِ عِنْدَ الْمُبَاهَلَةِ لِلنَّصَارَى إِلَّا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عليهم السلام فَكَانَ تَأْوِيلُ قَوْلِهِ تَعَالَى «أَبْناءَنا» الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ «نِساءَنا» فَاطِمَةَ وَ «أَنْفُسَنا» عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام.
القمي، ابي جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1 ص 80 الي 81، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 – 1984 م
امام کاظم عليه السلام فرمود: بر هارون وارد شدم او گفت: … چگونه مي گوييد که ذريه رسول خدا صلي الله عليه وآله هستيد در حالي که پيامبر صلي الله عليه وآله فرزند پسر نداشت و شما فرزند دختر او هستيد؟ گفتم: … بر اساس آيه «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» چرا که غير از علي وفاطمه و حسن وحسين عليهم السلام کسي ادعا نکرد که رسول خدا صلي الله عليه وآله هنگام مباهله او را با خود برده باشد. بنا بر اين؛ مقصود از « أَبْنَائِنَا » در اين آيه، حسن و حسين عليهما السلام بودند. [مطابق اين آيه امام حسن و حسين که فرزند فاطمه بودند، به عنوان فرزند پيامبر صلي الله عليه وآله معرفي شدند] و مقصود از « نِسَائِنَا» فاطمه سلام الله عليها است و مقصود از « أَنْفُسَنا » علي بن ابي طالب ع است.
روايت یازدهم: زبرقان دامغانی از امام کاظم علیه السلام
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْعَلَوِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الزِّبْرِقَانِ الدَّامَغَانِيُّ الشَّيْخُ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع لَمَّا أَمَرَهُمْ هَارُونٌ الرَّشِيدُ بِحَمْلِي دَخَلْتُ عَلَيْه … فَقَالَ «هارون» لِمَ لَا تَنْهَوْنَ شِيعَتَكُمْ عَنْ قَوْلِهِمْ لَكُمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ وُلْدُ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ إِنَّمَا هِيَ وِعَاءٌ وَ الْوَلَدُ يُنْسَبُ إِلَى الْأَبِ لَا إِلَى الْأُمِّ فَقُلْتُ … اجْتَمَعَتِ الْأُمَّةُ بِرُّهَا وَ فَاجِرُهَا أَنَّ حَدِيثَ النَّجْرَانِيِّ حِينَ دَعَاهُ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله إِلَى الْمُبَاهَلَةِ لَمْ يَكُنْ فِي الْكِسَاءِ إِلَّا النَّبِيُّ ص وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عليهم السلام فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» فَكَانَ تَأْوِيلُ أَبْنَائِنَا الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ نِسَائِنَا فَاطِمَةَ وَ أَنْفُسِنَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام …
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاى413 هـ)، الاختصاص، ص 56، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 – 1993 م
محمد بن زبرقان از قول امام کاظم عليه السلام نقل مي کند: زماني که هارون الرشيد مأمورانش را فرستاد تا مرا نزد او ببرند، وارد بر او شدم … هارون گفت: چرا وقتي شيعيان، شما را از طرف مادر به رسول خدا صلي الله عليه وآله نسبت مي دهند و مي گويند «يا بن رسول الله»، آنها را نهي نمي کنيد در حالي که شما فرزند علي و فاطمه عليهما السلام هستيد و هر فرزندي به پدر نسبت داده مي شود نه به مادر؟ امام کاظم عليه السلام فرمود: تمام اُمت اتفاق نظر دارند وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله نجراني را به مباهله دعوت کرد، تنها پيامبر، علي، فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بودند که براي مباهله آمدند. و مقصود از « أَبْنَائِنَا » در اين آيه، حسن و حسين عليهما السلام بودند. [مطابق اين آيه امام حسن و حسين که فرزند فاطمه بودند، به عنوان فرزند پيامبر صلي الله عليه وآله معرفي شدند] مقصود از « أَنْفُسَنا » علي بن ابي طالب عليه السلام است و مقصود از « نِسَائِنَا» فاطمه سلام الله عليها است.
روايت دوازدهم: محمد بن صدقه از امام کاظم علیه السلام
(دعاء آخر) أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَخْزُومٍ قَالَ أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَدَوِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَةَ الْعَنْبَرِيِ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهما السلام قَالَ: يَوْمُ الْمُبَاهَلَةِ الْيَوْمُ الرَّابِعُ وَ الْعِشْرُونَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ تُصَلِّي فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ مَا أَرَدْتَ مِنَ الصَّلَاةِ … وتَقول … اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَصْحَابُ الْكِسَاءِ وَ الْعَبَاءِ يَوْمَ الْمُبَاهَلَةِ اجْعَلْهُمْ شُفَعَاءَنَا … اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَخِيهِ وَ ثَانِي الْخَمْسَةِ الْمَيَامِينِ الَّذِينَ فَخَرَ بِهِمُ الرُّوحُ الْأَمِينُ وَ بَاهَلَ اللَّهُ بِهِمُ الْمُبَاهِلِينَ فَقَالَ وَ هُوَ أَصْدَقُ الْقَائِلِينَ «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ» إِلَى آخِرِ الْآيَة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، مصباح المتهجد، ص 764 الي 767، ناشر : مؤسسة فقه الشيعة – بيروت – لبنان، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1411 – 1991 م
امام کاظم عليه السلام فرمود: بيست و چهارم ذي الحجه، روز مباهله است. در اين روز آنچه از نماز خواستي مي خواني و بعد از آن [اينگونه دعا مي کني]: خدايا؛ اينها اصحاب کساء و مباهله هستند، آنها را شفيعان ما قرار ده. خدايا درود فرست بر محمد و برادر او، همان که دومين نفر از آن پنج نفر است که جبرئيل بر آنها افتخار کرد و خداوند بوسيله آنها با مباهله کنندگان، مباهله نمود. و خداوند که راستگوترين گويندگان است، در اين باره فرمود: فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ …
امام رضا عليه السلام
امام رضا علیه السلام در جلسه ی علمی که مأمون تشکیل داده بود، به مناسبتی بحث از آیه مباهله را پیش کشید و ضمن معرفی افرادی که پیامبر صلی الله علیه وآله برای صحنه مباهله با خود آورد، به طور ویژه بر روی واژه «أَنْفُسَنا» تاکید نمود. مطابق گزارش امام رضا علیه السلام، این واژه تنها بر امیر مؤمنان علیه السلام تطبیق می کند و اوست که به منزله جان و نفس رسول خدا صلی الله علیه وآله قرار گرفت. این خود فضيلتي بی نظير و ویژگی انحصاری براي امام علي عليه السلام است، کسی از او پیشی نگرفت و احدی بدان مرتبت نائل نخواهد شد.
این روایت را شیخ صدوق رحمة الله علیه با سندی کاملا معتبر و قابل قبول در دو کتاب «امالی» و «عیون اخبار الرضا علیه السلام» اینگونه آورده است:
روایت سیزدهم: ریان بن الصلت از امام رضا علیه السلام
حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ شَاذَوَيْهِ الْمُؤَدِّبُ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ: حَضَرَ الرِّضَا عليه السلام مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ بِمَرْوَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ فِي مَجْلِسِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ عُلَمَاءِ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ خُرَاسَانَ … فَقَالَ الْمَأْمُونُ هَلْ فَضَّلَ اللَّهُ الْعِتْرَةَ عَلَى سَائِرِ النَّاسِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَانَ فَضْلَ الْعِتْرَةِ عَلَى سَائِرِ النَّاسِ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ أَيْنَ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا عليه السلام فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض» … قَالَتِ الْعُلَمَاءُ فَأَخْبِرْنَا هَلْ فَسَّرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الِاصْطِفَاءَ فِي الْكِتَابِ فَقَالَ الرِّضَا عليه السلام فَسَّرَ الِاصْطِفَاءَ فِي الظَّاهِرِ سِوَى الْبَاطِنِ فِي اثْنَيْ عَشَرَ مَوْضِعاً … أَمَّا الثَّالِثَةُ حِينَ مَيَّزَ اللَّهُ الطَّاهِرِينَ مِنْ خَلْقِهِ فَأَمَرَ نَبِيَّهُ ص بِالْمُبَاهَلَةِ فِي آيَةِ الِابْتِهَالِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ فَقُلْ يَا مُحَمَّدُ «تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» فَأَبْرَزَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ فَاطِمَةَ عليهم السلام وَ قَرَنَ أَنْفُسَهُمْ بِنَفْسِهِ فَهَلْ تَدْرُونَ مَا مَعْنَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ «وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» قَالَتِ الْعُلَمَاءُ عَنَى بِهِ نَفْسَهُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام غَلِطْتُمْ إِنَّمَا عَنَى بِهَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام وَ مِمَّا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ قَوْلُ النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله حِينَ قَالَ لَيَنْتَهِيَنَّ بَنُو وَلِيعَةَ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْهِمْ رَجُلًا كَنَفْسِي يَعْنِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَهَذِهِ خُصُوصِيَّةٌ لَا يَتَقَدَّمُهُ فِيهَا أَحَدٌ وَ فَضْلٌ لَا يَلْحَقُهُ فِيهِ بَشَرٌ وَ شَرَفٌ لَا يَسْبِقُهُ إِلَيْهِ خَلْقٌ أَنْ جَعَلَ نَفْسَ عَلِيٍّ عليه السلام كَنَفْسِهِ …
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الأمالي، ص 615 الي 618، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة – قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
القمي، ابي جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا عليه السلام ج 1 ص 207 الي 210، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 – 1984 م
ريان بن صلت مي گويد: امام رضا عليه السلام در مجلس مأمون که عده اي از دانشمندان عراق و خراسان هم در آن بودند، حاضر شد … مأمون گفت: آيا خداوند عترت پيامبر صلي الله عليه وآله را بر ديگر مردم برتري داد؟ امام عليه السلام فرمود: خداوند در کتابش برتري عترت بر ساير مردم را آشکار کرد. مأمون گفت: اين مطلب در کجاي کتاب خدا است؟ امام عليه السلام فرمود «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض» [خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است] حاضران گفتند: آيا خدا اصطفاء را در کتاب خود تفسير كرده است؟ امام عليه السلام فرمود: اصطفاء را نه در باطن و حقيقت بلکه در ظاهرِ قابل فهم، در دوازده جا تفسير کرد … مورد سوم: آنجا كه خداوند مخلوقين پاك خود را امتياز داد و به پيامبر صلي الله عليه وآله دستور مباهله داد، فرمود « فقُل تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ …» پيامبر صلي الله عليه وآله، على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام را با خود آورد و خود را با آنها قرين نمود. سپس امام عليه السلام فرمود: آيا معناي «أنفسنا و أنفسكم» را مي دانيد؟ علماى حاضر گفتند: مقصود خود پيامبر صلي الله عليه وآله است، امام عليه السلام فرمود: به خطا رفتيد. همانا مقصود، امير مؤمنان عليه السلام است. از جمله دلائل و شواهدش آنست كه پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود: بنو وليعه دست بردارند و گر نه شخصى را كه چون خود من است به سوي آنها مي فرستم که مقصودش على بن ابى طالب عليه السلام بود. آنگاه فرمود: اينکه على عليه السلام را همانند نفس خود دانست، خصوصيتى است كه احدى از آن پيش نيفتد و فضلى است كه بشرى بدان نرسد و شرافتى است كه فوق آن براى آفريده اى نباشد.
امام هادي عليه السلام
پيشواي دهم علیه السلام در پاسخ از پرسش برادرش موسی مبرقع، بي آنکه نامي از اصحاب مباهله ببرد، به طور خلاصه و گذرا، آن را گزارش کرد.
روایت امام هادی علیه السلام را یک بار مرحوم عیاشی و بار دیگر، صدوق رحمة الله علیه به گونه ذیل گرد آوردند. این دو گزارش هم به یک واقعه نظر دارد.
روایت چهاردهم: موسی مبرقع از امام هادی علیه السلام
عن محمد بن سعيد الأزدي عن موسى بن محمد بن الرضا عن أخيه أبي الحسن عليه السلام أنه قال في هذه الآية «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» و لو قال «تعالوا نبتهل فنجعل لعنة الله عليكم» لم يكونوا يجيبون للمباهلة و قد علم أن نبيه مؤد عنه رسالاته و ما هو من الكاذبين.
محمد بن مسعود العياشي( متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج 1 ص 176، تحقيق : الحاج السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر : المكتبة العلمية الإسلامية – طهران.
موسی مبرقع می گوید: امام هادی علیه السلام درباره آیه « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ …» فرمود: اگر به نصارای نجران گفته مى شد « « تعالوا نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» [بياييد مباهله کنيم و لعنت خدا را بر شما قرار دهيم] هرگز به مباهله حاضر نمى شدند در حالی که خدا مي دانست كه پيامبرش همه پيامهاي او را ابلاغ مي كند و از دروغگويان نيست.
روایت پانزدهم: موسی مبرقع از امام هادی علیه السلام
حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي الْخَيْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الدَّارِمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْإِذْخِرِيِّ عَنْ مُوسَى بْنَ مُحَمَّدِ – وَ كَانَ مِمَّنْ يَصْحَبُ مُوسَى بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا- عن أَخِيه عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام قال: … [قَالَ الله] «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» وَ لَوْ قَالَ «تَعَالَوْا نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» لَمْ يَكُونُوا يُجِيبُونَ لِلْمُبَاهَلَةِ وَ قَدْ عَرَفَ أَنَّ نَبِيَّهُ مُؤَدِّي عَنْهُ رِسَالَتَهُ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَ كَذَلِكَ عَرَفَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله أَنَّهُ صَادِقٌ فِيمَا يَقُولُ وَ لَكِنْ أَحَبَّ أَنْ يُنْصِفَ مِنْ نَفْسِهِ.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي 381هـ)، علل الشرائع، ج 1 ص 129، تحقيق وتقديم : السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر : منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها – النجف الأشرف، الطبع: 1385 – 1966 م
موسی مبرقع می گوید: امام هادی علیه السلام فرمود: خداوند متعال به رسولش فرمود « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ» اگر به آنها گفته مى شد « تعالوا نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» [بياييد مباهله کنيم و لعنت خدا را بر شما قرار دهيم] هرگز به مباهله حاضر نمى شدند لذا كلام به صورت خطاب آورده نشد تا آنها به مباهله حاضر شوند با آنكه خدا مي دانست كه پيامبرش همه پيامهاي او را ابلاغ مي كند و از دروغگويان نيست و همچنين پيامبر خودش نيز مي دانست كه در آنچه مي گويد راستگوست ولي دوست داشت كه از طرف خود مطلب منصفانه باشد.
نتيجه گيري
در مقاله حاضر به تبيين رخداد مباهله بر پايه منابع حديثي، تفسيري و دعا نگاري امامیه، پرداخته شد. بر اساس پژوهش صورت گرفته در منابع شيعي اين مسئله در احاديث امير مؤمنان، امام مجتبي، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا و امام هادي عليهم السلام كاوش گرديد؛ محتواي روايات ياد شده حكايتگر اثبات فضیلت پنج تن آل عبا عليهم السلام است، چنانكه در جايگاه اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله براي اثبات حقانيت اسلام به مثابه خاتم اديان و كاملترين تعاليم الهي، در مقابل مسيحيان نجران قرار گرفته و افزون بر تثبيت نبوت رسول اكرم صلي الله عليه و آله، حقانيت اسلام را اثبات نمودند. افزون بر اين، بر اساس آيه ياد شده و احاديث ذيل آن، امير مؤمنان عليه السلام به عنوان نفس رسول خدا صلي الله عليه و آله معرفي گرديد، كه اين امر فضيلتي اختصاصي براي ايشان بوده و قبل و بعد از آن هيچ فردي از اين شاخصه برخوردار نگرديده و هيچ مخلوقي بدان دست نخواهد يافت.