بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت ابوطالب عموي بزرگوار پيامبراعظم(صلي الله عليه و آله) و پدر امام علي(عليه السلام) بزرگترين نقش را در دفاع از حريم رسالت نبوي ايفاء نمود. اين شخصيت موثر در اسلام که همواره در تمام سختي ها و مرارتها پشتيبان آن حضرت بود در طول تاريخ به دلائل واهي از سوي دشمنان ولايت مورد هجمه قرار گرفته و ظالمانه به ايشان تهمت شرک و بت پرستي زده اند؛ در حاليکه شواهد تاريخي و روائي فراوان در باره ايمان ابوطالب وجود دارد که اگر چند در صد آن در باره فرد دیگری می بود، همگي به ايمان آن شخص اعتراف مي نمودند. اما از آنجا که مخالفان ولايت امير المومنين (عليه السلام) هيچ راهي را براي خدشه در شخصيت آن حضرت در دست ندارند با ناديده گرفتن اين شواهد در تاريخ و روايات، حکم به کفر پدر بزرگوار اميرالمومنين(عليه السلام) نمودندتا بلکه از اين رهگذر به هدف خود که تنقيص شخصيت علي بن ابي طالب (عليه السلام) است برسند، مقاله پيش رو، به ذکر شواهد ايمان ابوطالب مي پردازد.
دلائل ايمان ابوطالب
1- آثار ادبى و علمى ابوطالب
دانشمندان و مورّخان اسلامى، قصائد شيوايى را از ابوطالب حكايت كردهاند كه از لابلاى آن آثار بلند علمى و ادبى، مىتوان به ايمان راستين وى پى برد و ما از ميان آن آثار انبوه، به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
ليعلم خيارُ النّاس أنّ محمّداً نبىٌّ كموسى و المسيح ابن مريم
أتانا بهدىٍ مثل ما أتيا بِهِ فكلّ بأمر اللَّه يهدى و يعصم.[1]
مردمان شريف و بزرگوار بايد بدانند كه محمد صلى الله عليه و آله بسان موسى و عيسى پيامبر است و همان روشنايى آسمانى كه آن دو داشتند، او نيز دارد، پس همه پيامبران الهى به فرمان خدا مردم را هدايت نموده و از گناه بازمىدارند.
ألم تعلموا أنا وجدنا محمداً رسولًا كموسى خطّ فى أوّل الكتب
وأنّ عليه فى العباد محبّةً ولا حيف فيمن خصّه اللَّه بالحُب.[2]
آيا نمىدانيد كه ما محمد صلى الله عليه و آله را پيامبرى مانند موسى يافتيم كه در كتابهاى آسمانى بيان گرديده؟ مردم او را دوست مىدارند و نبايد در مورد كسى كه خداى بزرگ، دوستى وى را در دلها قرار داده است، ستم روا داشت.
لقد أكرم اللَّه النّبى محمّداً فَأكرَمُ خلق اللَّه فى الناس أحم
وشقَّ له من اسمِهِ ليُجلَّه فذو العرش محمودٌ و هذا محمّداً.[3]
خداى بزرگ، پيامبر خود محمد را گرامى داشت، بر اين اساس، گرامىترين آفريده خدا احمد است. خداوند نام پيامبر را از نام خود مشتق فرمود تا از مقام وى تجليل نمايد، پس پروردگار صاحب عرش، محمود (ستوده) وپيامبر او احمد (بسيار ستايشگر) است.
والله لن يصلوا إليْك بجمعهم حتّى اوسّد فى التُّراب دفينا
فاصدع بأمرك ما عليكَ غضاضة و ابشر بذلك و قرّمنك عيوناً
و دعوتنى و علمت أنك ناصحي ولقد دعوت و كُنت ثمّ أمينا
و لقد علمتُ بأنّ دين محمدٍ صلى الله عليه و آله من خير أديان البريّة دِينا.[4]
اى رسول خدا، هرگز دشمنان به تو دست نخواهند يافت تا آنگاه كه من در بستر خاك بيارمم، پس بىباك باش و آنچه را بدان مأمورى آشكارساز و مژده ده و چشمها را روشنى بخش. تو مرا به آيين خود فرا خواندى و من مىدانم كه تو خيرخواه من هستى و در دعوت خويش، استوار و درستكارى، و من به روشنى دانستم كه آيين محمد صلى الله عليه و آله بهترين اديان جهان است.
يا شاهد الله علىّ فاشهد أنّى على دين النّبىّ أحمد
من ضَلّ فى الدّين فإنّى مُهتَدى [5]؛
اى گواه خدا برمن، به ايمان من به آيين رسول خدا- محمد- صلى الله عليه و آله- گواهى ده، هركس گمراه باشد، من اهل هدايت هستم.
ابوطالب در واپسين روزهاى زندگانى پربار خويش، بزرگان قريش را در ابياتى كه مىآوريم، به حمايت كامل از رسول خدا صلى الله عليه و آله سفارش نمود:
اوصى بنصر نبى الخير أربعة إبنى عليّاً و شيخ القوم عبّاسا
وحمزة الأسد الحامى حقيقته وجعفراً أن تذودوا دونه النّاسا
كونوا فداءً لكم امّى و ما ولدت فى نصرِ احمد دون الناس أتراسا.[6]
چهار تن را به يارى پيامبر نيكى، سفارش مىنمايم: فرزندم على و بزرگِ قبيله ما عباس، و شير خدا حمزه كه هماره از پيامبر گرامى، حمايت نموده و (فرزندم) جعفر را تا او را يار و ياور باشيد و شما- كه عزيزان من فدايتان باد- هميشه براى رسول خدا در برابر دشمنان، چون سپرها باشيد.
هر انسان با انصاف و وارسته، با مشاهده اين همه آثار ادبى شيوا، كه با صراحت كامل بيانگر عقيده و ايمان ابوطالب به خداى يگانه و رسالت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله مىباشد، به سخن شيعه مبنى بر ايمان راستين وى پى مىبرد و بر اتّهامات بىپايهاى كه برخى نويسندگان با اهداف سياسى ويژهاى، بر مؤمن قريش و عموى پيامبر خدا و پاسدار بزرگ شريعت در شرايط دشوار صدر اسلام، وارد آوردهاند، تأسف مىخورد.
2- طرز رفتار ابوطالب با پيامبر(صلی الله علیه وآله) بيانگر ايمان اوست
همه تاريخ نگاران مشهور اسلامى، فداكارىهاى بىنظير او از ساحت مقدّس رسول خدا را يادآور شدهاند كه خود دليلى است گويا بر اعتقاد راسخ وى.
ابوطالب به منظور حمايت از اسلام و حراست از پيامبر صلى الله عليه و آله سه سال آوارگى و زندگى در «شعب ابىطالب» را در كنار رسول خدا، بر رياست قريش ترجيح داد و تا پايان محاصره اقتصادى مسلمانان، در كنار آن باقى ماند و همه مشكلات را در آن شرايط طاقتفرسا تحمّل نمود.[7]
علاوه بر اين، ابوطالب فرزند گرامى خود، على عليه السلام را به همراهى وهمگامى كامل با رسول خدا فرا خواند و از وى خواست تا در همه شرايط دشوار صدر اسلام، ملازم آن حضرت باشد.
ابن ابى الحديد معتزلى، در شرح نهج البلاغه، اين سخن را از ابوطالب حكايت نموده كه به فرزند خود- على عليه السلام- فرمود:«رسول خدا تو را تنها به نيكى دعوت مىنمايد، پس همواره ملازم و همراه او باش».[8]
روشن است كه اين همه خدمات ارزنده ابوطالب به پيامبر صلى الله عليه و آله و فداكارىهاى بىشائبه وى در دفاع از حريم مقدس اسلام، بارزترين گواه بر ايمان او است.
بر اين اساس، دانشمند بزرگ مسلمان- ابن ابى الحديد- پيرامون نقش حياتى وجود ابوطالب در حفظ وحراست از رسول خدا صلى الله عليه و آله و آيين پاك وى، چنين مىسرايد:
ولولا ابوطالب و ابنه لما مثّل الدين شخصاً فقاما
فذاك بمكة آوى و حامى وهذا بيثربّ جسّ الحماما
و ما ضرّ مجد ابى طالب ججهولٌ لغى أو بصيرٌ تعامى.[9]
اگر ابوطالب و فرزند وى نبودند، هرگز آيين اسلام قوام نمىيافت.
او در مكه به پيامبر صلى الله عليه و آله پناه داد وحمايت نمود وفرزند وى در يثرب، (در راه يارى رسول خدا) در گردابهاى مرگ فرورفت. هيچكس نمىتواند به شكوه ابوطالب، خللى رساند، نه جاهلان بيهوده گو و نه آگاهانى كه خود را به نادانى مىزنند.
طبري هم به سند خود روايت کرده که وقتي رؤساي قريش حمايت ابوطالب را از رسول الله صلى الله عليه و آله ديدند نزد وي اجتماع کرده گفتند: ما عمارة بن وليد را که زيباترين و سخيترين و شجاعترين جوانان قريش است آوردهايم که به تو واگذارش کنيم و تو در عوض برادرزادهات را که باعث تفرقه جماعت ما شده و عقايد ما را خرافات و سفاهت دانسته به ما واگذار کني تا او را بکشيم. ابوطالب فرمود: شما با من انصاف نکرديد، فرزندتان را به من ميدهيد تا آب و نانش دهم و من فرزند خود را به شما واگذار کنم تا او را بکشيد؟
انصاف اين است که شما قريش هم از هر خانواده يک فرزند از فرزندان خود را به من واگذار کنيد تا بکشم، آنگاه گفت:
منعنا الرسول رسول المليک ببيض تلالا کلمع البروق اذ ودوا حمي رسول المليک حماية حام عليه شفيق.[10]
3- وصيّت ابوطالب گواهى است روشن بر ايمان او
مورّخان مشهور جهان اسلام مانند «حلبى شافعى» در سيره خود و «محمد ديار بكرى» در تاريخ الخميس، آخرين سخنان ابوطالب را چنين آوردهاند كه قوم خود را به يارى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرا مىخواند:
«يا معشر قريش كونوا له ولاةً، ولحزبه حماةً، والله لايسلك أحد منكم سبيله إلّا رشد و لا يأخذ أحدٌ بهديه إلّا سعد، ولو كان لنفسى مدّة ولأجلى تأخّر لكففتُ عنه الهزائز و لدفعتُ عنه الدَّواهى. ثم هلك»؛[11] اى خويشاوندان من، دوستدار و پيرو محمّد باشيد و از حزب او (اسلام) حمايت كنيد به خدا قسم وهر كه از نور هدايت او پيروى نمايد، سعادتمند مىگردد. اگر زندگانى من ادامه مىيافت و اجل مرا مهلت مىداد، بىترديد گرفتارىها و سختىها را از وى برطرف مىساختم. اين را گفت و جان به جان آفرين تسليم نمود.
4- محبت رسول خدا نسبت به ابوطالب، گواه بر ايمان اوست
رسول خدا صلى الله عليه و آله در مناسبتهاى گوناگون از عموى خود- ابوطالب- تجليل مىنمود ودوستى خويش را نسبت به وى ابراز مىداشت كه تنها به دو نمونه از آنها اشاره مىنماييم:
الف: گروهى از مورّخان، روايت زير را حكايت نمودهاند كه پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله به عقيل بن ابى طالب فرمود: «إنّى أحبّك حبّين حبّاً لقرابتك منّى و حبّاً لما كنت أعلم من حبّ عمّى إيّاك»؛[12] من تو را به دو جهت دوست مىدارم؛ يكى به خاطر خويشاونديت با من و ديگر به خاطر اين كه مىدانم عموى من (ابوطالب) تو را دوست مىداشت.
ب: حلبى نيز در سيره خود از رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين روايت مىكند كه از مقام عموى خود ابوطالب تجليل مىنمايد:«ما نالت قريش منّى شيئاً أكرهه (أى اشدّ الكراهة) حتّى مات أبوطالب»؛[13] تا ابوطالب زنده بود، كفّار قريش نتوانستند مرا به سختى آزار رسانند.
روشن است كه محبّت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در مورد ابوطالب و تجليل از مقام شامخ وى، گواه روشنى است بر ايمان بى شائبه او؛ زيرا رسول خدا صلی الله علیه وآله بنابر نصّ آيات قرآن، تنها مؤمنان را دوست مىدارد و نسبت به كافران و مشركان سختگير مىباشد. قرآن مجيد در اين زمينه مىفرمايد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِيْنَ مَعَهُ أشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رَحَماءُ بَيْنَهُمْ»؛[14] محمّد صلی الله علیه وآله پيامبر خدا است و كسانى كه با وى هستند، با كافران سختگير و با همديگر مهربانند.
و در جاى ديگر مىفرمايد: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادّاللَّه وَ رَسُولَهُ وَ لَو كَانُوا آباءهُمْ أوْ أبناءهُمْ أوْ إخْوانَهُمْ أوْ عَشِيْرَتُهم اولئِكَ كَتَبَ فىْ قُلُوبِهِمْ الْإيْمانَ …»؛[15] هرگز مردمى را كه به خدا و پيامبر او ايمان دارند، چنين نخواهى يافت كه دشمنان خدا و رسول را دوست بدارند هر چند آن دشمنان، پدران يا فرزندان يا برادران و يا خويشاوندان آنان باشند. آنها هستند كه خدا بر دلهايشان، سطور ايمان را نگاشته است.[16]
با در نظر گرفتن آيات ياد شده و مقايسه آنها با محبّت پيامبر گرامى صلی الله علیه وآله نسبت به ابوطالب و تجليل از وى در مناسبتهاى گوناگون، ترديدى نمىماند كه ابوطالب، داراى- مرتبه والايى از ايمان به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است.
5- گواهى صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله
گروهى از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله بر ايمان راستين ابوطالب گواهى دادهاند كه برخى از آن موارد را يادآور مىشويم:
الف: آنگاه كه شخصى ناآگاه در حضور امير مؤمنان على عليه السلام به مقام ابوطالب اتّهام ناروايى زد، آن حضرت در حالى كه آثار خشم در چهرهاش ظاهر گشت، فرمود:
«مَه، فضّ اللَّه فاك، والّذى بعث محمداً بالحق نبيّاً لو شفع أبى فى كلّ مذنب على وجه الأرض لشفّعه اللَّه»؛[17] ساكت باش، خدا دهانت را بشكند، سوگند به خدايى كه محمد صلى الله عليه و آله را به پيامبرى برانگيخت، اگر پدرم- ابوطالب- بخواهد شفاعت هر گنهكارى را برعهده بگيرد، خداوند او را شفيع مىگرداند.
و در جاى ديگر مىفرمايد:
«كانّ واللَّه ابوطالب عبد مناف بن عبدالمطّلب مؤمناً مسلماً يكتم إيمانه مخافةً على بنى هاشمِ أن تنابذها قريش»؛[18]به خدا سوگند، ابوطالب، عبد مناف بن عبدالمطلب، مؤمن و مسلمان بود و ايمان خود را بر كفّار قريش پنهان مىداشت تا با بنىهاشم دشمنى نكنند.
اين سخنان امام على عليه السلام نه تنها ايمان نيرومند ابوطالب را تأييد مىكند بلكه وى را از زمره اولياى الهى به شمار مىآورد كه به اذن خدا مىتوانند شفيع ديگران گردند.
ب: ابوذر غفارى در مورد ابوطالب چنين مىگويد:
«واللَّه الذى لا إله إلا هو ما مات ابوطالبٍ رضى اللَّه عنه حتّى أسلم»؛[19] سوگند به خداوندى كه جز او خدايى نيست، ابوطالب رخت از جهان نبست مگر اين كه اسلام را اختيار نمود.
ج: از عباس بن عبدالمطلب و ابوبكر بن ابى قحافه نيز با اسانيد فراوانى، چنين روايت شده است:«إنّ أبا طالبٍ ما ماتَ حتّى قال: لا إله إلّااللَّه مُحمّد رسولاللَّه»؛[20] ابوطالب از دنيا نرفت مگر اين كه گفت: لا اله الّا اللّه، محمّد رسولاللَّه.
6- ابوطالب از ديدگاه اهل بيت(عليهم السلام)
طبرسي در مجمع البيان ميگويد: اجماع اهل بيت (علیهم السلام) بر ايمان ابوطالب به ثبوت رسيده، و اجماع آنان حجت است، براي اينکه آنان يکي از دو ثقلي هستند که رسول الله امت را امر به تمسک به آن دو کرده و فرموده است: «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا – مادامي که تمسک کنيد به آن دو، هرگز گمراه نميشويد».[21]
همه امامان اهل بيت علیهم السلام، به ايمان استوار ابوطالب تصريح نموده و در مناسبتهاى گوناگون به دفاع از اين يار فداكار پيامبر گرامى برخاستهاند، و ما تنها به دو نمونه از آن موارد، اشاره مىكنيم:
الف- امام باقر عليه السلام مىفرمايد:«لَو وُضع ايمانُ أبى طالبٍ فى كفّة ميزان و ايمان هذا الخلق فى الكفّة الأخرى لرجح ايمانه»؛[22] اگر ايمان ابوطالب را در يك كفّه ترازو و ايمان اين مردم را در كفّهديگر قرار دهند، ايمان ابوطالب فزونى خواهد داشت.
ب- امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مىكند:«إنّ ا صحاب الكهف أسرّوا الإيمان وأظهروا الكفر فآتاهُماللَّه أجرهم مرّتين، و إنّ أباطالبٍ أسرّ الإيْمنَ وَ أظْهَرَ الشِّركَ فَآتاهُ اللَّهُ أجْره مرّتين»؛[23]اصحاب كهف، ايمان خويش را (به خاطر برخى مصالح) پنهان نمودند و به ظاهر وانمود كردند كه كافر هستند، پس خداوند دوبار به آنان پاداش داد و ابوطالب نيز ايمان و اسلام خود را پنهان نگاه داشت و (به سبب مصلحتى) اظهار شرك نمود، پس خداوند دوبار به وى پاداش عنايت فرمود.
از مجموع دلايل ياد شده، بسان آفتاب روشن مىگردد كه ابوطالب از این مقامات برخوردار بوده است:
1- ايمان نيرومند به خدا و پيامبر گرامى.
2- يارى و حمايت بىشائبه از رسول خدا و فداكارى در راه اسلام.
3- محبوبيّت كم نظير نزد پيامبر گرامى.
4- برخوردارى از مقام شفاعت در نزد خداوند.
و بدينسان بىپايگى اتّهامات ناروايى كه به وى نسبت مىدهند، به ثبوت مىرسد.
از آنچه بيان گرديد، چهره دو حقيقت بر ما آشكار مىشود:
1- ايمان ابوطالب، مورد پذيرش رسول خدا صلى الله عليه و آله صحابه پيامبر، امير مؤمنان و پيشوايان اهل بيت مىباشد.
2- اتّهامات ناروايى كه به وى نسبت دادهاند، پايه و اساسى ندارد و تنها به خاطر برخى از اهداف سياسى و با تحريك گروهى از پادشاهان بنىاميّه و بنىعباس، كه همواره با اهل بيت و فرزندان ابوطالب در ستيز بودهاند، انجام گرفته است.
[1] . الحجّه، ص 57. و نظير آن در مستدرك حاكم، ج 2، ص 623، ط بيروت.
[2] . تاريخ ابن كثير، ج 1، ص 42. شرح نهج البلاغه( ابن ابى الحديد)، ط 2، ج 14، ص 72.
[3] . شرح نهج البلاغه( ابن ابى الحديد)، ط 2، ج 14، ص 78؛ تاريخ ابن عساكر، ج 1، ص 275؛ تاريخ ابن كثير، ج 1، ص 266؛ تاريخ الخميس، ج 1، ص 254.
[4] . خزانة الأدب بغدادى، ج 1، ص 261؛ تاريخ ابن كثير، ج 3، ص 42؛ شرح نهج البلاغه( ابن ابى الحديد)، ج 14، ص 55، ط 2؛ فتح البارى، ج 7، ص 153- 155. الإصابة، ج 4، ص 116، ط مصر، سنه 1358 ه. ديوان ابىطالب، ص 12.
[5] . شرح نهج البلاغه( ابن ابى الحديد)، ط 2، ج 14، ص 78. ديوان ابوطالب، ص 75.
[6] . متشابهات القرآن،( ابن شهر آشوب مازندرانى)، در تفسير سوره حج، ذيل آيه« ولينصرنّ اللَّه من ينصره».
[7] . به منظور آگاهى بيشتر، به مدارك زير مراجعه فرماييد:
1) سيره حلبى، ج 1، ص 134، ط مصر، 2) تاريخ الخميس، ج 1، ص 254- 253، ط بيروت، 3) سيره ابن هشام، ج 1، ط بيروت، ص 189، 4) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ط 2، ج 14، ص 52، 5) تاريخ يعقوبى اول جلد 2، ط نجف، 6) الإصابه، ج 4، ص 115، ط مصر، 7) طبقات كبرى، ج 1، ص 119، ط بيروت، سنه 1380 ه.
[8] . شرح نهج البلاغه( ابن ابى الحديد)، ج 14، ص 53، ط 2.
[9] . مدرك سابق، ص 84.
[10] . رسول را که فرستاده خداي مالک عالم است با شمشيرهائي که چون شعاع برق تلالؤ دارد از گزند دشمنان حفظ نموديم، آري، من دفع ميدهم و حمايت ميکنم از رسول آن خدائي که مالک عالم است و اين حمايتم حمايت کسي است که به وي شفيق و مهربان است. تاريخ طبري ج 2 ص 326 ط مصر.
[11] . تاريخ الخميس، ج 1، ص 301- 300، ط بيروت؛ سيره حلبى، ج 1، ص 391، ط مصر.
[12] . تاريخ الخميس، ج 1، ص 163، ط بيروت؛ الاستيعاب، ج 2، ص 509.
[13] . سيره حلبى، ج 1، ص 391، ط مصر.
[14] . فتح: 29.
[15] . مجادله: 22.
[16] . همچنين آيه 1 از سوره ممتحنه و آيه 23 از سوره توبه و آيههاى 81 و 54 از سوره مائده نيز، بر اين معنا گواهى مىدهند.
[17] . غایة المرام، البحرانی، ج1،ص164؛کشف الغمة، الاربلی، ج2،ص42.
[18] .وسائل الشیعة،الحر العاملی، ج16،ص132؛ الحجه، ص 24.
[19] . الحجه، ص 24.
[20] . الغدير، ج 7، ص 398، ط 3، بيروت، سنه 1378 ه. به نقل از تفسير« وكيع».
[21] . مجمع البيان ج 3 ص 36 ط بيروت. «و قد ثبت إجماع أهل البيت (علیهم السلام) على إيمان أبي طالب و إجماعهم حجة لأنهم أحد الثقلين اللذين أمر النبي (صلی الله علیه وآله) بالتمسك بهما».
[22] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 14، ص 68، ط 2؛ الحجّه، ص 18.
[23] . شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 14، ص 70، ط 2؛ الحجّه، ص 17 و 115.