ولادت امام حسن
محبّ الدين طبري به سندش از اسماء دختر عميس نقل کرده که گفت: «فاطمه(عليها السلام) فرزندش حسن را به دنيا آورد. پيامبر(صلي الله عليه وآله)بر او وارد شد و فرمود: اي اسماء! فرزندم را نزد من آر. من او را در پارچهاي زرد پيچيده و به حضرت دادم. حضرت آن پارچه را از او جدا کرد و فرمود: آيا به شما سفارش نکردم که مولودي را در پارچه زرد نپيچيد؟! اسماء ميگويد: فرزند را در پارچهاي سفيد پيچيدم. حضرت او را گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آنگاه به علي (عليه السلام) فرمود: او را چه نام گذاردي؟ حضرت عرض کرد: من هرگز بر نام گذاري از شما سبقت نميگيرم. پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: من نيز از پروردگارم در اين امر سبقت نميگيرم.
جبرئيل در اين هنگام نازل شد و فرمود: اي محمّد! پروردگارت تو را سلام ميرساند و ميگويد: علي نزد تو به منزله هارون نزد موسي است، وليکن پيامبري بعد از تو نيست. فرزندت را به اسم فرزند هارون نامگذاري کن. پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: اي جبرئيل! اسم فرزند هارون چه بوده است؟ جبرئيل عرض کرد: شبّر. حضرت فرمود: زبان من عربي است؟ جبرئيل عرض کرد: نام او را حسن بگذار. لذا حضرت او را حسن ناميد». [1] .
امام حسن از ديدگاه رسول خدا
1 – ترمذي به سندش از ابن عباس نقل کرده: «کان رسول اللَّه (صلي الله عليه وآله) حامل الحسن بن عليّ علي عانقه فقال رجل: نعم المرکب رکبت يا غلام، فقال النبي: ونعم الراکب هو»؛ «روزي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) حسن بن علي را بر دوش خود سوار کرده بود. شخصي عرض کرد: اي غلام! خوب مرکبي را سوار شدهاي. پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: او نيز خوب راکبي است.» [2] .
2 – ابن کثير به سندش از جابر بن عبداللَّه نقل کرده که رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: «من سرّه ان ينظر الي سيّد شباب اهل الجنّة فلينظر الي الحسن بن علي»؛ [3] «هر کس دوست دارد تا به آقاي جوانان اهل بهشت نظر کند، بايد به حسن بن علي نظر نمايد.»
3 – متقي هندي به سندش از عايشه نقل کرده که گفت: «پيامبر (صلي الله عليه وآله) هميشه حسن (عليه السلام) را ميگرفت و او را به خود ميچسبانيد، آنگاه ميفرمود: «اللّهم انّ هذا ابني و أنا أحبّه و احبّ من يحبّه»؛ [4] «بار خدايا! همانا اين فرزند من است و او را دوست دارم، پس تو نيز او را دوست دار و نيز هر کس که او را دوست ميدارد دوست بدار.»
4 – مسلم در صحيح خود از ابوهريره نقل کرده که رسول خدا (صلي الله عليه وآله) درباره حسن (عليه السلام) فرمود: «اللّهم انّي احبّه فاحبّه و أحبب من يحبّه»؛ [5] «بار خدايا! همانا من او را دوست دارم، پس تو نيز او را دوست بدار، و هر کس که او را دوست دارد، دوست بدار.»
6 – از پيامبر (صلي الله عليه وآله) در حديثي روايت شده که فرمود: «لو کان العقل رجلاً لکان الحسن»؛ [6] «اگر قرار بود عقل در شخصي مجسّم گردد آن شخص حسن بن علي بود.»
7 – براء بن عازب از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل کرده که درباه امام حسن (عليه السلام) فرمود: «هذا منّي و أنا منه و هو يحرم عليه ما يحرم عليّ»؛ [7] «اين از من و من از اويم و آنچه بر من حرام است بر او نيز حرام ميباشد.»
امام حسن از ديدگاه صحابه و تابعين
1 – انس بن مالک ميگويد: «حسن بن علي شبيهترين مردم از حيث صورت به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود». [8] .
3 – ابوهريره ميگويد: «… کسي نزد من محبوبتر از حسن بن علي نبود بعد از آنکه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در حقّ او فرمود: «اللّهم انّي احبّه فاحبّه و احبّ من يحبّه»؛ [9] «خدايا! من او را دوست دارم پس تو نيز او را و هرکس که او را دوست دارد دوست بدار.»
4 – مساور مولا بني سعد بن بکر ميگويد: «رأيت اباهريرة قائماً علي المسجد يوم مات الحسن (عليه السلام) يبکي وينادي بأعلي صوته: يا ايّها الناس! مات اليوم حِبّ رسول اللَّه»؛ [10] «ابوهريره را هنگام وفات حسن (عليه السلام) بر در مسجد مشاهده کردم که ميگريست و با صداي بلند ميگفت: اي مردم! امروز محبوب رسول خدا از دنيا رحلت نمود».
6 – ابن عباس ميگويد: «ما ندمت علي شيء فاتني من شبابي الّا انّي لم احجّ ماشياً. ولقد حجّ الحسن بن علي (عليه السلام) خمساً وعشرين حجة ماشياً، وانّ النجائب لتقاد معه، ولقد قاسم اللَّه ماله ثلاث مرّات حتي انّه يعطي الخفّ ويمسک النعل»؛ [11] «من بر هيچ چيز که در جواني از من فوت شده پشيمان نشدم جز آنکه در آن ايّام پياده حج به جاي نياوردم. حسن بن علي 25 بار پياده حج به جاي آورد در حالي که اسبان نجيب او را همراهي ميکردند. اموالش را با خداوند سه مرتبه تقسيم کرد تا اينکه کفش را ميداد و نعل براي خود نگاه ميداشت».
7 – جويريه ميگويد: «لمّا مات الحسن (عليه السلام) بکي مروان في جنازته فقال الحسين (عليه السلام) : أتبکيه وقد تجرعه ما تجرعه؟ فقال: إنّي کنت افعل ذلک إلي أحلم من هذا. واشار بيده إلي الجبل»؛ [12] «هنگامي که حسن (عليه السلام) از دنيا رحلت نمود مروان بر جنازه او گريست. حسين (عليه السلام) به او فرمود: آيا بر او ميگريي در حالي که چه غصههايي را به او خوراندي؟ او گفت: من اين کارها را با کسي ميکردم که از اين بردبارتر بود. در آن هنگام با دستش به کوه اشاره کرد.»
8 – حاکم به سندش از سعيد بن ابي سعيد مقبري نقل ميکند: «ما با ابوهريره بوديم، حسن بن علي بن ابي طالب بر ما وارد شد و سلام کرد. ما جواب سلام او را داديم ولي ابوهريره از آمدن حضرت اطلاع پيدا نکرد. ما گفتيم: اي ابوهريره! اين حسن بن علي است که بر ما سلام نمود. ابوهريره خدمت او رسيده و عرض کرد: و عليک السلام يا سيدي. آنگاه گفت: از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم که ميفرمود: او سيّد و آقا است. [13] .
9 – و نيز به سندش درباره ابوهريره نقل کرده که راوي گفت: ابوهريره را ملاقات کردم در حالي که به حسن (عليه السلام) ميگفت: رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شکم تو را بوسيد، آن موضعي را که حضرت بوسيد بالا بزن تا من نيز ببوسم. او ميگويد: حسن (عليه السلام) آن موضع را بالا زد و ابوهريره آن موضع را بوسيد. [14] .
حاکم بعد از نقل اين حديث ميگويد: «اين حديث صحيح و داراي شرط شيخين است». و ذهبي نيز آن را قبول کرده است.[15] .
هيثمي نيز رجال اين حديث را صحيح دانسته، به جز عمير بن اسحاق که او ثقه است. [16] .
احمد بن حنبل نيز آن را با سند صحيح نقل کرده است. [17] .
امام حسن از ديدگاه علماي اهل سنت
1 – ابن حجر هيتمي مينويسد: «کان الحسن (رضي الله عنه) سيّداً کريماً حليماً زاهداً ذا سکينة ووقار وحشمة، جواداً ممدوحاً»؛ «حسن (رضي الله عنه) آقايي کريم، بردبار، زاهد، داراي سکينه و وقار و حشمت، اهل جود و مورد مدح و ستايش بود». [18] .
2 – ذهبي مينويسد: «الحسن بن علي بن ابي طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف، الامام السيد، ريحانة رسول اللَّه (صلي الله عليه وآله وسلم) وسبطه، وسيّد شباب اهل الجنّة، ابو محمّد القرشي الهاشمي المدني الشهيد. وقد کان هذا الامام سيّداً، وسيماً، جميلاً، عاقلاً، رزيناً، جواداً، ممدحاً، خيّراً، ديّناً، ورعاً، محتشماً، کبيرالشأن»؛ «حسن بن علي بن ابي طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، امام سيّد، دسته گل رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و سبط او، و بزرگ جوانان بهشت، ابومحمّد، قرشي، هاشمي، مدني، شهيد. اين امام، بزرگواري بود تنومند، اهل خير، بسيار ديندار، باورع، داراي حشمت و جاه، و شأني بزرگ». [19] .
3 – ابن عبدالبرّ ميگويد: «وکان ورعاً فاضلاً»؛ «او مردي باورع و فاضل بود». [20] .
4 – ابن صبّاغ مالکي مينويسد: «إنّه کان يجلس في مسجد رسول اللَّه (صلي الله عليه وآله وسلم) ويجتمع الناس حوله فيتکلّم بما يشفي غليل السّائلين ويقطع حجج المجادلين»؛ [21] «او در مسجد رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مينشست و مردم به دور او جمع ميشدند، چنان سخن ميگفت که عطش سؤال کننده را سيراب کرده، و حجتهاي مجادلهکنندگان راقطع مينمود».
5 – شبلنجي ميگويد: «حسن در مسجد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مينشست و مردم به دور او گرد ميآمدند. مردي آمد و شخصي را مشاهده کرد که از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) حديث ميگويد و مردم به دور او جمعند. شخصي به سوي او آمد و گفت: مرا خبر بده از شاهد و مشهود… او فرمود: شاهد، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و مشهود، روز قيامت است. آيا گفتار خداوند – عزّوجلّ – را شنيدهاي که ميفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً»؛ [22] «اي پيامبر! ما تو را گواه فرستاديم و بشارتدهنده و انذارکننده.» و خداوند متعال فرمود: «ذلِکَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَذلِکَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ»؛ [23] «همان روزي است که مردم در آن جمع ميشوند، و روزي که همه آن را مشاهده ميکنند.»
از مردم سؤال کرد که اين مرد کيست؟ به او گفتند: او حسن بن علي بن ابي طالب است». [24] .
6 – دکتر محمّد عبده يماني مينويسد: «… حسن و برادرش در دامان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) تربيت شده و بزرگ شدند. لذا آن دو بر اخلاق خير و اخلاق نبوت پايه گذاري شده تا آنکه بر آن بالا آمدند. در وجود او اوصاف جدّش و نشانههاي حيات معنوي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و اخلاق عظيم و علم واسع او است. او با حشمت و جاه و وقار بزرگ شد. مردم او را دوست داشتند. زبانش عفيف بود. هرگز فحشي از او شنيده نشد. فصيح، بليغ، و زباني روان داشت. بلاغت و فصاحت را از جدّش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و از پدر و مادرش به ارث برده بود…». [25] .
کرم امام حسن
1 – ابن صبّاغ مالکي در اين باره مينويسد: «الکرم والجود عزيزة مغروسة فيه»؛ «کرم و جود غريزهاي بود که در آن حضرت کاشته شده بود». [26] .
2 – ابن عساکر به سندش از عامر نقل کرده که گفت: «انّ الحسن بن علي قاسم اللَّه تعالي ماله مرّتين حتي تصدّق بفرد نعله»؛ [27] «حسن بن علي با خدا اموالش را دو بار تقسيم نمود، حتّي اينکه به يک عدد از نعلينش صدقه داد».
بلاغت امام حسن
محبّالدين طبري به سندش نقل کرده که معاويه به آن حضرت عرض کرد: بلند شو و براي مردم خطبه بخوان. ابوسعيد ميگويد: امام در بين خطبهاش فرمود: «ايّها الناس! من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني فأنا الحسن بن علي بن ابي طالب، أنابن رسول اللَّه، أنابن البشر، أنا بن النذير، أنابن السراج المنير، أنابن مزنة السماء، أنابن من بُعِث رحمة للعالمين، أنابن من بُعِث الي الجنّ و الانس. أنا بن من قاتلت معه الملائکة، أنابن من جعلت له الارض مسجداً و طهوراً. أنابن من اذهب اللَّه عنهم الرجس و طهّرهم تطهيراً…»؛ [28] «اي مردم! هر کس مرا شناخت که شناخته و هر کس که مرا نشناخت، من حسن بن علي بن ابي طالب هستم. من فرزند رسول خدايم. من فرزند بشارت دهندهام. من فرزند بيم دهندهام. من فرزند چراغ نورافشانم. من فرزند زينت آسمانم. من فرزند کسي هستم که به عنوان رحمت عالميان مبعوث شد. من پسر کسي هستم که به سوي جن و انس مبعوث گشت. من فرزند کسي هستم که زمين براي او محلّ سجده و طهارت قرار داده شد. من فرزند کسي هستم که خداوند از آنان پليدي را دور کرده و کاملاً پاکشان نمود…».
حلم امام حسن
ابن خلکان از ابن عايشه نقل کرده که مردي از اهل شام ميگويد: من وارد بر مدينه شدم – که بر ساکن آن برترين سلام و درود باد – مردي را ديدم که بر استر خود سوار است، و همانند او در زيبايي صورت و لباس و چهارپا نديدم. قلبم به او متمايل شد. سؤال کردم که او کيست؟ گفتند: اين شخص حسن بن علي بن ابي طالب است. دلم تبديل به بغض و حسد نسبت به علي (عليه السلام) شد که چگونه فرزندي مثل اين آقا دارد. نزد او رفتم و به او گفتم: آيا تو فرزند علي بن ابي طالب هستي؟ حضرت فرمود: آري، من فرزند اويم. گفتم: به جهت فلان کاري که تو و پدرت کرده ايد شما دو نفر را سبّ ميکنم. سخنانم که تمام شد، حضرت فرمود: گمان ميکنم که تو غريبي؟ گفتم: آري. حضرت فرمود: نزد ما بيا، اگر به منزلي احتياج داري تو را در آن جا ساکن ميکنيم، يا به مالي نيازمندي به تو عطا مينماييم، يا حاجتي داري تو را کمک خواهيم کرد. او ميگويد: من از نزد او رفتم در حالي که کسي محبوبتر از او نزد من نبود. و هر گاه طريقه مقابله او را با خودم ياد ميکنم و آنچه که من با او انجام دادم، او را سپاس گفته و خودم را سرزنش مينمايم. [29] .
خلافت امام حسن
1 – ابن ابي الحديد نقل ميکند: «هنگامي که علي (عليه السلام) از دنيا رحلت نمود، عبداللَّه بن عباس بن عبدالمطلب نزد مردم آمد و خطاب به آنان فرمود: همانا اميرالمؤمنين (عليه السلام) از دنيا رفته و جانشيني از خود به جاي گذارده است. اگر دعوت او را اجابت ميکنيد نزد شما آيد و اگر کراهت داريد، هيچ کس بر ديگري اجباري ندارد. مردم گريستند و گفتند: بلکه نزد ما بيايد. حسن (عليه السلام) وارد شد و براي آنها خطبهاي ايراد کرده و فرمود: «ايّها الناس! اتّقوا اللَّه فانّا امراءکم و انّا اهل البيت الذين قال اللَّه فينا: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً» فبايعه الناس…»؛ [30] «اي مردم! از خدا بترسيد، همانا ما اميران شماييم. و ما اهل بيتي هستيم که خداوند در حقّ ما فرمود: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً». پس مردم با حضرت بيعت کردند…».
2 – ابن عباس بعد از شهادت اميرالمؤمنين (عليه السلام) خطاب به مردم فرمود: «هذا ابن بنت نبيّکم ووصّي امامکم فبايعوه»؛ «اين، فرزند دختر پيامبر شما، و وصيّ امام شما است، پس با او بيعت کنيد». [31] .
6 – ابوالفرج و ديگران نقل کردهاند: هنگامي که خبر شهادت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و بيعت مردم با امام حسن (عليه السلام) به ابوالأسود رسيد، بلند شد و در ضمن خطبهاي فرمود: «وقد اوصي بالإمامة بعده إلي ابن رسول اللَّه…»؛ [32] «… به طور حتم او براي بعد از خود بر فرزند رسول خدا و فرزندش وصيت نمود…».
7 – مسعودي نقل ميکند که همانا اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: «وانّي اوصي الي الحسن و الحسين فاسمعوا لهما و اطيعوا امرهما»؛ [33] «و همانا من به حسن و حسين وصيت ميکنم، پس گوش به سخنان اين دو داده و از آن دو اطاعت نماييد.»
شهادت امام حسن
1- ابن عساکر مينويسد: به سندش از يعقوب و او از امّموسي نقل کرده که گفت: جعده دختر اشعث بن قيس به حسن (عليه السلام) سم داد…. [34] .
2- ابن کثير ميگويد: «هنگامي که مرگ او فرا رسيد طبيبي که به نزد او رفت و آمد ميکرد، گفت: سمّ اندرونش را پاره پاره کرده است». [35] .
3- او همچنين ميگويد: «کان معاوية قد تلطّف لبعض خدمه ان يسقيه سمّاً»؛ «معاويه با حيلههايي که انجام داد، برخي از خادمانش را تحريک کرد تا به حسن (عليه السلام) سم دادند». [36] .
4- ابن عساکر به سندش از محمّد بن سلام جمحي نقل کرده که گفت: «کانت جعدة بنت الأشعث بن قيس تحت الحسن بن عليّ، فدسّ إليها يزيد: أن سمّي حسناً انّي مزوّجک ففعلت، فلمّا مات الحسن بعثت إليه جعدة تسأل يزيد الوفاء بما وعدها، فقال: أنا واللَّه لم نرضک للحسن فنرضک لأنفسنا؟»؛ [37] «جعده دختر اشعث بن قيس همسر حسن بن علي بود. يزيد او را تحريک کرده، گفت: اگر حسن (عليه السلام) را سم دهي من تو را به ازدواج خودم در خواهم آورد. او چنين کرد. و بعد از وفات حسن (عليه السلام) جعده کسي رابه نزد يزيد فرستاد که به وعدهاش وفا کند. يزيد گفت: به خدا سوگند! من راضي نبودم که همسر حسن باشي چگونه راضي شوم که همسر ما باشي؟!»
5- او همچنين به سندش از ابي حازم نقل کرده که گفت: هنگامي که زمان رحلت حسن (عليه السلام) رسيد، به برادرش حسين (عليه السلام) فرمود: «ادفنوني عند ابي يعني النبيّ (صلي الله عليه وآله وسلم) الّا أن تخافوا الدماء، فان خفتم الدماء فلا تهريقوا فيّ دماً، ادفنوني عند مقابر المسلمين»؛ [38] «مرا در کنار قبر پدرم؛ يعني پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) دفن کنيد مگر آنکه از خونريزي بترسيد، در اين صورت مواظب باشيد که به خاطر من خوني بر زمين ريخته نشود، و لذا مرا کنار مقابر مسلمانان دفن کنيد.»
6- او همچنين به سندش از جابر بن عبداللَّه نقل کرده که گفت: ما هنگامي که حسن بن علي از دنيا رحلت نمود، شاهد بوديم، نزديک بود که فتنهاي بين حسين بن علي و مروان بن حکم واقع شود. حسن (عليه السلام) به برادرش وصيت کرده بود تا در کنار رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) دفن شود، و اگر در اين امر خوف جنگ بود بايد در بقيع دفن گردد. مروان از اين کار جلوگيري کرد. و هدف او از اين کار اين بود که رضايت معاويه را نسبت به خود جلب کند؛ زيرا از طرف معاويه عزل شده بود. مروان تا زنده بود دشمن بني هاشم به حساب ميآمد. [39] .
7- ابن ابي الحديد از جويريه فرزند اسماء نقل ميکند: چون حسن (عليه السلام) از دنيا رحلت نمود و جنازه او را براي دفن حرکت دادند، مروان آمد و به زير تابوت حضرت رفته و آن را تشييع نمود. حسين (عليه السلام) به او فرمود: آيا امروز تابوت او را حمل ميکني در حالي که ديروز خون به جگر او ميکردي؟ مروان گفت: من اين کارها را با کسي ميکردم که حلمش هم وزن کوهها بود». [40] .
از کلمات امام حسن
ابونعيم اصفهاني از شعبه، او از حجاج، او از ابي اسحاق همداني و او از حارث نقل کرده که امام علي بن ابي طالب (عليه السلام) از فرزندش حسن(عليه السلام) درباره اموري در امر مروّت سؤال فرمود، از آن جمله فرمود:
– سداد چيست؟
امام حسن (عليه السلام) عرض کرد: دفع منکر به توسط معروف.
– شرف چيست؟
حضرت عرض کرد: انجام دادن کار خوب و ترک گناه.
– مروّت چيست؟
عرض کرد: عفاف و اصلاح مال.
– سماح چيست؟
بخشش در دشواري و رفاه.
– انفاق چيست؟
مواسات و کمک مردم در شدّت و گشادگي.
– ترس چيست؟
جرأت داشتن بر دوست، و دست برداشتن از دشمن.
– غنيمت چيست؟
رغبت در تقوا، زهد در دنيا.
– حلم چيست؟
فرو نشاندن غيظ و نگه داشتن خود.
– بي نيازي چيست؟
رضايت نفس به آنچه خداوند متعال براي او تقسيم کرده، گرچه کم باشد، و همانا بي نيازي همان بي نيازي نفس است.
– فقر چيست؟
حرص نفس در هر چيز.
– ذلّت چيست؟
فزع نزد مردم.
– جرأت چيست؟
موافقت با نزديکان.
– کلفت و زحمت چيست؟
سخن گفتن در چيزهايي که به تو فايده نميبخشد.
– سناء چيست؟
انجام کارهاي زيبا و رهاکردن کارهاي قبيح. تا آخر حديث.[41]
————————————————————————————–
[1]ذخائر العقبی، ص120
[2] سنن ترمذی، ج 5، ص327؛مستدرک حاکم، ج3، ص170
[3] البدایه و النهابه ج 8،ص 35
[4] کنزالعمال، ج13، ص 652.
[5] صحیح مسلم، ج7، ص 129؛ صحیح ترمذی، ج5، ص661.
[6] فرائذ السمطین،ج 2، ص 68
[7] کنزالعمال، ج7، ص 107؛ ذخائر العقبی، ص123
[8] تاریخ دمشق، ترجمه امام الحسن، ص5
[9] مسند احمد، ج2،ص231؛ مستدرک حاکم،ج3،ص 169
[10] مستدرک حاکم، ج3، ص174؛ حلیة الاولیاء، ج2، ص35
[11] سنن بیهقی، ج4، ص331؛ البدایة و النهایة، ج8، ص37
[12] البدایة و النهایة، ج8، ص 38؛ تاریخ الخلفاء، ص191؛ تهذیب التهذیب، ج2، ص289؛ الصواعق المحرقة، ص138.
[13]مستدرک حاکم، ج3، ص169
[14]همان، ص168
[15]همان
[16]صحیح الزوائد، ج9، ص177
[17]مسند احمد، ج9، ص232
[18]صواعق المحرقة،ص82
[19]سیر اعلام النبلاء، ج3،ص 254
[20]الاستیعاب در حاشیه الاصابة، ج1، ص369
[21]الفصول المهمه، ص155
[22]سوره احزاب، آیه 45
[23]سوره هود، آیه 103
[24]نور الابصار، ص 140
[25]علموا اولادکم محبة آل بیت النبی صلی الله علیه و آله، ص124
[26]الفصول المهمه، ص157
[27] تاریخ دمشق، ترجمه امام حسن ،ص143
[28]ذخائر العقبی،ص 140
[29]وفیات الاعیان ،ابن خلکان، ج2،ص68
[30]شرح ابن ابی الحدید، ج4، ص8؛ الغانی، ج6، ص121
[32]همان، ج16، ص30؛الفصول المهمة، ص46
[33]الأغانی، ج6، ص121
[34]اثبات الوصیة، ص 152
[35]ترجمه امام حسن علیه السلام از تاریخ ابن عساکر، ص210،رقم340
[36]البدایةو النهایة،ج8، ص43
[37] تاریخ ابن عساکر، ترجمه امام حسن علیه السلام ، ص211
[38] همان، ص 217
[39] همان،ص 216
[40]شرح ابن ابی الحدید، ج4، ص18
[41]مرجعیت دینی اهل بیت،علی اصغر رضوانی ص25.