ولادت حضرت
1 – خطيب بغدادي به سندش از سهل بن زياد ازدي نقل ميکند که ولادت ابومحمّد حسن بن علي بن محمّد بن علي بن موسي، در سال(231 ه.ق) بوده است.[1]
2 – ابن اثير تاريخ ولادت آن حضرت را در سال( 232 هجري) ميداند.[2]
3 – ابن صبّاغ مالکي ميگويد: «کنيۀ او ابو محمّد است. و امّا لقب او: خالص، سراج و عسکري است.
او و پدر و جدّش هر کدام در زمان خود به (ابن الرضا) معروف بود. و رنگش بين گندمگون و سفيد است. و نقش انگشترش (سبحان من له مقاليد السموات و الارض) ميباشد».[3]
تاريخ شهادت
1 – خطيب بغدادي ميگويد: «… در روز جمعه وفات يافت. و برخي از راويان ميگويند: در روز چهارشنبه هشتم ربيع الاول، سال 260 ه.ق وفات يافت».[4]
2 – ابن اثير در حوادث سال 260 ه.ق ميگويد: «در آن سال ابومحمّد علوي عسکري وفات يافت… و او پدر محمّد است… مولد او در سال 232 ه.ق بوده است».[5]
3 – يافعي در حوادث سال 260 ه.ق مينويسد: «در آن سال، شريف عسکري ابومحمّد حسن بن علي… وفات يافت… او در روز جمعه ششم و بنابر نقلي هشتم ربيع الاول رحلت نموده، در کنار قبر پدرش در سامرا مدفون شد».[6]
نص بر امامت آن حضرت
ابن صبّاغ مالکي از يحيي بن يسار عنبري نقل کرده که گفت:
«اوصي ابوالحسن علي بن محمّد إلي ابنه ابي محمّد الحسن قبل موته اربعة اشهر، وقد اشار إليه بالأمر من بعده، واشهدني علي ذلک وجماعة من الموالي»؛ «ابوالحسن علي بن محمّد به فرزندش ابي محمّد حسن چهار ماه قبل از و فاتش وصيّت نمود و به عنوان جانشين خود در امامت به او اشاره کرد. و در اين امر من و جماعتي از مواليان خود را شاهد گرفت».[7]
امام حسن عسکري در کلمات اهل سنت
با مراجعه به کتب تاريخ و تراجم و رجال اهل سنت پي ميبريم که امام حسن عسکري (عليه السلام) مورد توجه و احترام خاص و ويژهاي نزد آنان بوده است. اينک به ذکر برخي از آنان اشاره ميکنيم:
1 – ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (ت: 250 ه.ق)
او هنگام مدح و ستايش از ده نفر از امامان ميگويد: «کل واحد منهم عالم زاهد ناسک شجاع جواد طاهر زاک… وهذا لميتفق لبيت من بيوت العرب ولا من بيوت العجم»؛ «… هر کدام از آنان عالم، زاهد، ناسک، شجاع، جواد، طاهر و تزکيه کنندهاند… اين سلسله براي هيچ خانوادهاي از عرب يا عجم اتفاق نيفتاده است».[8]
2 – محمّد بن طلحه شافعي (ت: 652 ه.ق)
«اعلم انّ المنقبة العليا والمزية الکبري الّتي خصّه اللَّه بها وقلّده فريدها ومنحه تقليدها وجعله صفة دائمة لايبلي الدهر جديدها، ولاتنسي الألسنة تلاوتها وترديدها، انّ المهدي محمداً نسله المخلوق منه وولده المنتسب إليه وبضعته المنفصلة عنه»؛ «بدان که منقبت عالي و مزيّت بزرگي را که خداوند به او اختصاص داده و نمونه آن را بر گردن حضرت آويزان نموده و به او عنايت فرموده و آن را صفت دائمي قرار داده که روزگار آن را کهنه نخواهد کرد، و زبانها با تلاوت کردنش او را به فراموشي نخواهند سپرد، اين است که مهدي (محمّد) از نسل او و متولّد يافته از او است. و فرزند منتسب به او پاره تن جدا شده از او است».[9]
3 – سبط بن جوزي (ت: 654 ه.ق)
«هو الحسن بن علي بن محمّد بن علي بن موسي الرضا بن جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب… وکان عالماً ثقة…»؛ «او حسن بن علي بن محمّد بن علي بن موسي الرضا بن جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب – عليهم السلام – است. او شخصي عالم و ثقه بود…».[10]
4 – ابن صبّاغ مالکي
«… فلا يشک في امامته احد ولا يمتري… واحد زمانه من غير مدافع… وسيد اهل عصره، امام اهل دهره. اقواله سديدة وافعاله حميدة. واذا کانت لأفاضل زمانه قصيدة فهو في بيت القصيدة. وان انتظموا عقداً کان مکان الواسطة الفريدة. فارس العلوم الّذي لايجاري، ومبيّن غوامضها فلا يحاول ولا يماري. کاشف الحقائق بنظره الصائب، مظهر الدقائق بفکره الثاقب، المحدث في سرّه بالامور الخفيات، الکريم الاصل والنفس والذات. تغمّده اللَّه برحمته واسکنه فسيح جنّاته بمحمّدصلي الله عليه وآله وسلم آمين»؛[11] «…هرگز کسي در امامت او شک و ترديد نکرده است… او نمونه زمان خود و بي نظير بود… او سيد اهل عصرش و امام اهل زمانش بود. اقوالش محکم و افعالش مورد ستايش بود. هر گاه دانشمندان زمانش قصيدهاي ميسرودند آن حضرت در مدح و قصيده آنان وجود داشت… او سواره بر علومي بود که پناهي نداشت و او بيان کننده مشکلات علومي بود که کسي از حلّ آنها بر نميآمد. او پرده بردارنده از حقايق به نظر دقيق و واقع بين خود و ظاهر کننده دقايق به فکر تيزبين خود بود. او از امور مخفي خبر ميداد. اصلي کريم النفس داشت. خداوند او را غريق رحمتش کند و در مکان گسترده بهشتهايش جاي دهد به حقّ محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم)، آمين».
5 – نورالدين علي بن عبداللَّه سمهودي (ت: 911 ه.ق)
«امّا ولده ابومحمّد الحسن الخالص، فکان عظيم الشأن… وقد سبقت له کرامة جليلة لمّا حبسه المعتمد علي اللَّه ابن المتوکل العباسي»؛[12]«امّا فرزند او – امام هادي (عليه السلام) – ابومحمّد حسن خالص است. او شخصي عظيم الشأن بود… هنگامي که معتمد علي اللَّه فرزند متوکّل عباسي او را حبس نمود کرامتي جليل بر او سبقت گرفت».
6 – احمد بن فضل بن محمّد باکثير حضرمي شافعي (ت: 1047 ه.ق)
«ابومحمّد الحسن الخالص بن علي العسکري، کان عظيم الشأن جليل المقدار… ووقع له مع المعتمد لمّا حبسه کرامة ظاهرة مشهورة»؛ «ابومحمّد حسن خالص فرزند علي عسکري، او مردي عظيم الشأن و جليل القدر بود. و هنگامي که معتمد او را حبس کرد از او کرامتي ظاهر و مشهور صادر گشت».[13]
7 – عبداللَّه بن محمّد بن عامر شبراوي شافعي (ت: 1171 ه.ق)
«… ويکفيه شرفاً انّ الامام المهدي المنتظر من اولاده. فللَّه درّ هذا البيت الشريف والنسب الخضيم المنيف وناهيک به من فخار وحسبک فيه من علوّ مقدار. فهم جميعاً في کرم الارومة وطيب الجرثومة کاسنان المشط متعادلون فيالها من بيت عالي الرتبة سامي المحلّة… وکم اجتهد قوم في خفض منارهم واللَّه يرفعه… احيانا اللَّه علي حبّهم واماتنا عليه وادخلنا في شفاعة من ينتمون في الشرف إليه…»؛[14]«…او را از حيث شرف بس است اينکه امام مهدي منتظر از اولاد او است. خداوند اين بيت عظيم و نسب عظيم را خير دهد. و بس است تو را به اين نسبت از افتخار، و بس است تو را در اين نسبت از علوّ قدر. آنان همگي کريم النسبند، همانند دندانهاي شانه متعادلند… خوشا به حال اين خانواده عالي مرتبه و بلند مقام… چه بسيار اقوامي که درصدد پايين آوردن منزلت آنان بودند ولي خداوند آنان را بالا برد… خداوند ما را به محبّت آنان زنده بدارد و بر آن بميراند، و ما را مشمول شفاعت آنان گرداند…».
8 – عباس بن نورالدين مکّي (ت: 1180 ه.ق)
«ابومحمّد الامام الحسن العسکري: نسبه اشهر من القمر ليلة اربعة عشر، يعرف هو وابوه بالعسکري وامّا فضائله فلا يحصرها الألسن»؛[15] «ابومحمّد امام حسن عسکري؛ نسبش مشهورتر از ماه شب چهارده است. او و پدرش معروف به عسکرياند. و امّا فضايلش را زبانها نميتوانند شماره کنند».
9- شيخ مؤمن شبلنجي (ت: بعد از 1308 ه.ق)
«… فضايلش بسيار است».[16]
آنگاه از کتاب «الفصول المهمة» نقل کرده که چون خبر وفات آن حضرت پخش شد، بازارها تعطيل و مغازهها بسته شد. و بني هاشم و نويسندگان و قضات و ساير مردم در تشييع جنازه او شرکت کردند. سامرا در آن روز شبيه به قيامت بود…».[17]
10 – يوسف نهباني (ت: 1350 ه.ق)
«الحسن العسکري احد ائمة ساداتنا اهل البيت العظام وساداتهم الکرام… وقد رأيت له کرامة بنفسي»؛ «حسن عسکري يکي از امامان سادات ما اهل بيت عظام و سادات کرام است… من خودم از او کرامتي مشاهده کردم».[18]
11 – علي جلال الحسيني (ت: 1351 ه.ق)
«ابو محمّد الحسن الزکي ويقال له العسکري ايضاً. ولد في سنة 232 وکان اوحد زمانه في الفضل والعفاف والزهد والعبادة…»؛ «ابومحمّد حسن زکي که به او عسکري ميگويند: در سال 232 ه.ق متولد شد. او نمونه زمان خود در فضيلت و عفاف و زهد و عبادت بود».[19]
12 – خيرالدين زرکلي (ت: 1396 ه.ق)
«… با او بعد از وفات پدرش به عنوان امام بيعت شد. او بر روشهاي سلف صالحش بود. مردي باتقوا و اهل عمل و عبادت بود…».[20]
13 – محمّد بن عبدالغفار هاشمي حنفي
«وکثر اتباعه وذاع صيته واتجهت إليه الانظار…»؛ «او پيروان بسيار داشت. موقعيّتش همه جا را گرفته و همه نظرها را به خود متوجه ساخته بود…».[21]
14 – محمّد ابوالهدي افندي
«قد علم المسلمون في المشرق والمغرب انّ رؤساء الاولياء وائمة الأصفياء من بعده عليه الصلاة والسلام من ذريّته واولاده الطاهرين يتسلسلون بطناً عن بطن وجيلاً بعد جيل إلي زماننا هذا. وهم الاولياء بلا ريب وقادتهم إلي الحضرة القدسية المحفوظة من الدنس والعيب…»؛ «مسلمانان در شرق و غرب عالم ميدانند که رؤساي اوليا و ائمه اصفيا از بعد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و از ذريه و اولاد پاک او که يکي پس از ديگري تا اين زمان آمدند همگي بدون شک از اولياي خدا؛ بلکه از رهبران اوليا به سوي حضرت قدسي خداوند بودند. کساني که از هر پليدي و عيب مصون بودند…».[22]
15 – عارف احمد عبدالغني
«کان من الزهد والعلم علي امر عظيم…»؛ «او از حيث زهد و علم در مکاني عظيم قرار داشت…».[23]
گردآورنده: علی اصغر رضوانی
[1] . تاريخ بغداد، ج 7، ص 366.
[2] . الکامل في التاريخ، ج 7، ص 274.
[3] . الفصول المهمة، ص 284.
[4] . تاريخ بغداد، ج 7، ص 366.
[5] . کامل ابن اثير، ج 7، ص 274.
[6] . مرآة الجنان، ج 2، ص 172.
[7] .همان،ص266.
[8] . رسائل جاحظ، ص 106.
[9] . مطالب السؤول، ج 2، ص 148.
[10] . تذکرة الخواص، ص 324.
[11] . الفصول المهمة، ص 279.
[12] . جواهر العقدين، ص 448.
[13] . وسيلة المآل في عدّ مناقب الآل، ص 426.
[14] . الاتحاف بحبّ الأشراف، ص 178و179.
[15] . نزهة الجليس، ج 2، ص 184.
[16] . نور الابصار، ص 185 – 183.
[17] . همان.
[18] . جامع کرامات الأولياء، ج 2، ص 21و22.
[19] . الحسينعليه السلام، ج 2، ص 207.
[20] . الأ ئمة الهدي، ص 138.
[21] . ضوء الشمس، ج 1، ص 119.
[22] . الجوهر الشفاف في انساب السادة الأشراف، ج 1، ص 160و161.
[23] . دائرة المعارف، ج 7، ص 45.