جستجو
Close this search box.

امام علی علیه السلام مظلوم در اوج اقتدار

از ویژگی های امیر المؤمنین«علیه السلام» مظلومیّت در اوج اقتدار آن حضرت است.آن حضرت در این رابطه می فرمایند :

«فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ( صلى‏ الله ‏عليه ‏وسلم )حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا»[1] .

به خدا سوگند از هنگام وفات پيغمبر (صلي الله عليه وآله) تا هم اكنون از حق خويشتن محروم مانده ‏ام، و ديگران را به ناحق بر من مقدم داشته ‏اند.

مظلومیّت آن حضرت به گونه ای است که معاویّة آنرا به عنوان مذمّت نقل نمود وامام در جواب او فرمودند:وَ قُلْتُ:

«انّى كُنْتُ اقادُ كَما يُقادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشَ حَتَّى ابايعَ، وَ لَعَمْرُ اللهِ لَقَدْ ارَدْتَ انْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ انْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ، وَ ما عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضاضَةٍ فى انْ يَكُونَ مَظْلُوماً ما لَمْ يَكُنْ شاكّاً فى دينِهِ وَ لا مُرْتاباً بِيَقينِهِ وَ هذِهِ حُجَّتى الى غَيْرِكَ قصْدُها وَ لكنّى اطْلَقْتُ لَكَ مِنْها بِقَدرِ ما سَنَحَ مِنْ ذِكْرِها» [2].

«و امّا آنچه در نامه خود نوشته‏اى كه مرا مانند شترى كه چوب در استخوان بينى او نموده و او را مهار كرده باشند براى بيعت مى ‏كشيدند سوگند به خدا كه خواستى مرا بدين سرگذشت مذمّت و عيب كنى لكن نفهميده مرا ستايش نموده و تمجيد كرده ‏اى، و خواستى مرا رسوا كنى و ندانسته خود را رسوا كرده ‏اى (چون عدم بيعت من از روى اختيار، دليل بر بطلان آنهاست و تو كه خود را تابع آنها مى‏دانى بر بطلان خود و سيره خود اعتراف نموده و خود را رسوا كرده‏اى). بدان كه براى مؤمن هيچ نقص و خوارى نيست در اينكه مظلوم واقع شود مادامى كه از آن ستم شكى در دين او پيدا نشود و در يقين او رَيب و شكّى داخل نگردد» .

داستان مظلومیّت آن حضرت به گونه ای است که رعیّت او هم به او ظلم میکند در کجای عالم حاکم دچار ظلم رعیّت خود می شود:

«قَدْ أَصبَحَتِ الاُْمَمُ تَخافُ ظُلْمَ رُعاتِها، وَ أَصْبَحَتُ أَخافُ ظُلْمَ رَعِيَّتي»[3].

ملّت هاي جهان همواره از ستم حاکمان خود بيمناکند، در حالي که من از ستم رعيّت و پيروان خويش ‍ مي ترسم.

از جهات مظلومیّت آن حضرت سعی فراوان درکتمان فضائل آن حضرت و یا تحریف و جعل آن فضائل برای دیگران بوده است که یک مورد از باب نمونه بیان می شود.

در داستان حضرت سلیمان «علی نبیّنا و علیه السلام»هنگامی که آن حضرت خواستند قدرت سلطنت مادی ومعنوی خود را به ملکه سبا نشان دهند فرمودند: اى گروه بزرگان! كداميك از شما توانايى داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من بيايند و تسليم شوند براى من بياوريد؟

«قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ».[4]

عفريتى از جن رو به سوى سليمان كرد و گفت من تخت او را پيش از آنكه مجلس تو پايان گيرد و از جاى برخيزى نزد تو مى‏ آورم.

«قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِك».

دومين نفر مرد صالحى بود كه آگاهى قابل ملاحظه‏اى از” كتاب الهى” داشت، چنان كه قرآن در حق او مى‏گويد:” كسى كه علم و دانشى از كتاب داشت«علمی از کتاب داشت» ،گفت من تخت او را قبل از آنكه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد”!!

«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ».

هنگامى كه سليمان با اين امر موافقت كرد او با استفاده از نيروى معنوى خود تخت ملكه سبا را در يك” طرفة العين” نزد او حاضر كرد.

اکثر قریب به اتفاق مفسرین اهل سنت وقتی به این آیه رسیده اند آن مرد صالح را «عاصف ابن برخیا» وزیر حضرت سلیمان دانسته اند و او را دارای مقام« صدیقیت »و «اسم اعظم »دانسته اند به گونه ای که وقتی دعا می نمود دعایش مستجاب می گشت. که نمونه ای از این کلمات بیان می شود.

1-«سیوطی» در در المنثور می نویسد:

«وأخرج ابن أبي حاتم عن يزيد بن رومان قال : هو آصف بن برخيا . وكان صديقاً يعلم الاسم الأعظم»[5] .او عاصف بن بر خیا بود که صدّیق«بسیار راستگو به گونه ای که هرگز خلاف واقع نگفته باشد که این مقام یعنی عصمت» و عالم به اسم اعظم بود.

باز سیوطی نقل می کند:

وأخرج ابن جرير وابن أبي حاتم عن قتادة في قوله «قال الذي عنده علم من الكتاب» قال : كان رجلا من بني اسرائيل يعلم اسم الله الاعظم اذا دعي به أجاب[6].

مردی در میان بنی اسرائیل بود که اسم اعظم می دانست و هنگامی که دعا می نمود دعایش به اجابت می رسید.

2-«زمخشری» در مورد او می گوید:

[هو] رجل كان عنده اسم الله الأعظم[7].

3-«ابن کثیر »در تفسیرش می نویسد:

قال ابن عباس: وهو آصف كاتب سليمان. وكذا رَوَى محمد بن إسحاق، عن يزيد بن رومان:« أنه آصف بن برخياء، وكان صدّيقا يعلم الاسم الأعظم».[8]

4-«ثعالبی» درتفسیر خود می گوید:

«وجمهورُ المفسرين على أن هذا الذي عنده علم من الكتاب كان رجلاً صالحاً من بني إسرائيل اسمه آصف بن برخيا ، روي أنه صلى ركعتين ، ثم قال لسليمان عليه السلام : يا نبي اللّه؛ امدد بصرَك نحوَ اليَمَنِ ، فمد بصره؛ فإذا بالعرش ، فما رد سليمان بَصره إلا وهو عنده».[9]

جمهور مفسرین بر این باورند که این شخصی که در نزد او علمی از کتاب بوده مردی صالح از بنی اسرائیل بوده واسم او عاصف بن بر خیا بوده است روایت شده که او دو رکعت نماز خواند و به حضرت سلیمان «علیه السلام» گفت: ای پیامبر خدا ،به سمت یمن نگاه کن ،سلیمان به آن سمت توجه نمود اما قبل از اینکه نگاه بنماید ناگاه عرش بلقیس را در نزد خود حاضر دید.

5-«آلوسی» در تفسیرش می گوید:

«…فالجمهور و منهم ابن عباس يزيد بن رومان . والحسن على أنه آصف بن برخيا بن شمعيا بن منكيل ، واسم أمه باطورا من بني إسرائيل كان وزير سليمان على المشهور ، وفي «مجمع البيان» أنه وزيره وابن أخته وكان صديقاً يعلم الاسم الأعظم»[10].

آیه دیگری در قرآن کریم است که شباهت زیادی به این آیه دارد که ما آنرا بیان می کنیم و نظر عجیب مفسرین اهل سنت رانیزنقل می نماییم.

آیۀ قبل:«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ».

آیۀ دیگر:«و يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ».[11]

آنها كه كافر شدند مى‏گويند تو پيامبر نيستى، بگو كافى است كه خداوند و كسی كه علم الكتاب«عالم به همۀ علم الکتاب است،نه اینکه عالم به بعض آن باشد» نزداوست گواه (من) باشند.

در سوره نمل سخن از کسی بود که بهره ای از علم الکتاب داشت و مشخص است که این علم منحصر در علوم ظاهری نبوده چون در این صورت افرادی که دارای این علم بوده اند نیز می توانستد چنین کاری را انجام دهنددر حالی که کسی قادر به این کار نبوده.لذا اکثر مفسرین اهل سنت او را دارای اسم اعظم می دانند.

در آیه43 سوره رعد نیز سخن از علم الکتاب است اما نه بهره ای از علم الکتاب که فرمود:«الذی عنده علم من الکتاب » بلکه«ومن عنده علم الکتاب»کسی که در نزد او تمام علم الکتاب است .که این دو آیه شبیه دیگری در قرآن ندارند و هر انسان منصفی با نگاه به این دو آیه آنچه به نظرش می رسد این است که مراد از علم الکتاب در آیۀ دوم نیز علوم ظاهری نیست بلکه حقیقتی بسیار برتر از آن است .

اما ببینیم مفسرین اهل سنت در رابطه با تفسیر این آیه چه گفته اند:

1-«فخر رازی» در مفاتیح الغیب می گوید:

و من عنده علم الكتاب المراد به: الذي حصل عنده علم التوراة و الإنجيل، يعني: أن كل من كان عالما بهذين الكتابين علم اشتمالهما على البشارة بمقدم محمد صلّى اللّه عليه و سلم، فإذا أنصف ذلك العالم و لم يكذب كان شاهدا على أن محمدا صلّى اللّه عليه و سلم رسول حق من عند اللّه تعالى. مراد از علم الکتاب یعنی :کسی که عالم به تورات و انجیل باشد یعنی :کسی که عالم باشد به تمام این دو کتاب هنگامی که از در انصاف وارد شود و دروغ نگوید او شاهدی است بر اینکه پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله»رسولی از جانب خداوند متعال است.

2-«ابن جریر طبری» می گوید:

«فالذين عندهم علم الكتاب: هم أهل الكتاب من اليهود و النصارى»[12].

3-«ثعالبی» می گوید:

«وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ: قال قتادة: يريد من آمن منهم كعبد اللّه بن سلام و غيره».[13]

4-«قرطبی» می گوید:

«وهم مؤمنو أهل الكتاب كعبد الله بن سلام و- سلمان الفارسي و- تميم الداري و- النجاشي و- أصحابه»[14].

5-«سیوطی»می گوید:

«وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ من مؤمني اليهود و النصار».[15]

6-«مراغی» نیز در تفسیرش می گوید:

«(وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ) و هم من أسلم من أهل الكتابين التوراة و الإنجيل كعبد اللّه بن سلام و أضرابه فإنهم يشهدون بنعته فى كتابهم».[16]

یعنی مصداق آیه دوم را اهل یهود ونصاری همچون«عبدالله بن سلام»می دانند واین امر هم از جهات مظلومیـت آن حضرت است که کسی از امت پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله »در تاریخ پیدا نشد که بگوید «سلونی قبل ان تفقدونی» کسی که به نص قرآن نفس پیامبر «صلی الله علیه وآله» است و باب مدینة العلم بود و…با این حال دیگران به دروغ مصداق آیه معرفی شوند؟

در حالی که:

اولا: قرآن این احتمال را رد می کند چون مراد از «علم الکتاب» علم به تمام کتاب است در حالی که قرآن کریم در بارۀ الواح نازلۀ به حضرت موسی«علیه السلام»می فرماید:

«وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ»[17]؛

«و براى او در الواح اندرزى از هر موضوعى نوشتيم و بيانى از هر چيز كرديم پس آن را با جديت بگير و به قوم خود بگو به نيكوترين آنها عمل كنند (و آنها كه به مخالفت برخيزند كيفرشان دوزخ است) و به زودى (اين) دار فاسقان را به شما نشان خواهيم داد».

«علامۀ طباطبایی» در تفسیر این آیۀ شریفه می فرمایند: من” در جمله” مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ” به شهادت سياق بعديش، تبعيض را مى‏رساند، و از ظاهر سياق بر مى‏آيد كه كلمه” موعظة” بيان” كُلِّ شَيْ‏ءٍ” است و جمله” وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ” عطف است بر آن، و اگر” تفصيلا” را نكره آورده براى اين است كه ابهام و تبعيض را افاده كند. بنا بر اين برگشت معناى آيه به اين مى‏شود:

ما براى موسى در الواح كه همان تورات است منتخبى از هر چيز نوشتيم، به اين معنا كه ما براى او مقدارى موعظه نوشته و از هر مطلب اعتقادى و عملى آن مقدارى را كه مورد احتياج قوم او بود تشريح نموده و تفصيل داديم.

بنا بر اين، آيه شريفه به خوبى دلالت دارد بر اينكه تورات نسبت به معارف و شرايعى كه مورد نياز بشر است كتاب كاملى نيست.

و همين طور هم هست، هم چنان كه در آيه«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ »[18]و اين كتاب [قرآن‏] را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مى‏كند، و حافظ و نگاهبان آنهاست.[19]

بنابراین بر فرض که عبد الله بن سلام عالم به تمام کتاب موسی «علیه السلام»بوده باشد علم به بعضی از اموری داشته که خدا بر حضرت موسی «علیه السلام » فرو فرستاده نه اینکه «علم الکتاب» در نزد او بوده باشد.

ثانیا:قرآن کریم در تمام موارد از یهودیان و مسیحیان و عالمان آنها به اهل کتاب یاد می کند و غیر از این استعمال دیده نشده لذا نمی توان از عالمان آنها به کسانی که عالم به «علم الکتاب » هستند تعبیر نمود،که مواردی متذکر می شود:

1-«لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُون؛[20]اهل كتاب همه يكسان نبودند طائفه‏اى شب‏زنده‏دار و تلاوت آيات خدا در لحظه لحظه‏هاى شب داشتند و سجده مى‏كردند؛آنها به خدا و روز قيامت ايمان داشته و امر به معروف و نهى از منكر مى‏كردند و در كارهاى خير از يكديگر پيشى مى‏گرفتند. و ايشان از صالحانند».

2- «وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِساب».[21]بعضى از اهل كتاب كسانى هستند، كه به خداوند و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خود آنان نازل گرديده، ايمان دارند، در برابر (فرمان) خدا خاضعند، و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمى‏فروشند، پاداش آنها نزد پروردگارشان است، خداوند سريع الحساب مى‏باشد (و به سرعت حساب تمام اعمال نيك آنها را كرده و به آنان پاداش مى‏دهد)

3-«قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ …»[22].اى اهل كتاب! شما هيچ موقعيتى نداريد مگر اينكه تورات و انجيل و آنچه بر شما از طرف پروردگارتان نازل شده است بر پا داريد …

ثالثا:سورۀ رعد مکی است در حالی که این افراد در مدینه مسلمان شدند لذا برخی از مفسرین اهل سنت متوجه این اشتباه شده اند لذا یا از فردی اسم نیاورده اند و یا مصداق حقیقی آیه را بیان نموده اند.

ثعالبی در این باره روایت می نماید:

أحمد بن مفضل حدثنا مندل بن علي عن إسماعيل بن سلمان عن أبي عمر زاذان عن ابن الحنيفة وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قال: هو علي بن أبي طالب (رضي اللّه عنه) [23].

حاکم حسکانی نیز می گوید:

عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال سألت رسول الله ص عن قول الله تعالى: وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قال: ذاك أخي علي بن أبي طالب.[24]

نگاهی به تفاسیر شیعه

در تفاسیر شیعی این آیه مصداقی جز امام علی «علیه السلام»ندارد .

طبرسی در مجمع البیان نقل می کند:

عاصم بن ابى النجود از ابى عبد الرحمن سلمى نقل كرده است كه گفت: احدى نديدم كه قرآن را بهتر از على بن ابى طالب«علیه السلام» قرائت كند. ابو عبد الرحمن نيز از عبد اللَّه مسعود نقل كرده است كه مى‏گفت:

اگر كسى به قرآن عالمتر از من بود، به او مراجعه مى‏كردم. گفتند: على چطور؟ پاسخ داد: مگر من به على مراجعه و از او استفاده نكرده‏ام[25]؟

در كتاب بصائر الدرجات به سند خود از ابى حمزه ثمالى از ابى جعفر (علیه السلام) روايت كرده كه در ذيل آيه مورد بحث فرمود: مقصود على (علیه السلام) است.

و در همان كتاب اين روايت را با چند سند از جابر و بريد بن معاويه و فضيل بن يسار از امام ابى جعفر (علیه السلام) و به سند خود از عبد اللَّه بن بكير و عبد اللَّه بن كثير هاشمى، از ابى عبد اللَّه (علیه السلام). و به سند خود از سلمان فارسى از على (علیه السلام) روايت نموده است[26]

و در كافى به سند خود از بريد بن معاويه روايت كرده كه در تفسير آيه مورد بحث فرمود: ما را منظور داشته كه اولمان و افضلمان و بهترين ما بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) على (علیه السلام) است.[27]

و در «معانى الاخبار» به سند خود از خلف بن عطيه عوفى از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت: من از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از معناى گفتار خداى جل ثنائه كه فرموده:« قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» پرسش نمودم.

فرمود: او جانشين برادرم سليمان بن داوود بود، گفتم: يا رسول اللَّه! در آيه« قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ » منظور كيست؟ فرمود: او برادرم على بن ابى طالب است .[28]

و در تفسير عياشى از عبد اللَّه بن عطا، روايت كرده كه گفت: خدمت حضرت ابى جعفر (علیه السلام) عرض كردم:

اين پسر عبد اللَّه بن سلام بن عمران چنين معتقد است كه منظور از« مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»پدر اوست، آيا صحيح است، يا نه؟ فرمود: دروغ مى‏گويد، منظور على بن ابى طالب است .[29]

و در تفسير برهان از ابن شهر آشوب روايت كرده كه گفته است:

محمد بن مسلم و ابى حمزه ثمالى و جابر بن يزيد، از ابى جعفر (علیه السلام)، و على بن فضال و فضيل بن داوود ازابى بصير از امام صادق (علیه السلام)، و احمد بن محمد كلبى و محمد بن فضيل از حضرت رضا (علیه السلام) و به طريقى كه اسم نبرده، از موسى بن جعفر (علیه السلام)، و از زيد بن على، و از محمد بن حنفيه و از سلمان فارسى و از ابى سعيد خدرى و اسماعيل سدى روايت كرده‏اند كه همگى گفته‏اند:

منظور از” مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ” در آيه” قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ” على بن ابى طالب (ع) است [30]

و در تفسير برهان از ثعلبى در تفسير خود به سند خود از معاويه از اعمش از ابى صالح از ابن عباس روايت كرده، و از عبد اللَّه عطاء از ابى جعفر نيز روايت شده كه شخصى به او گفت:

مردم گمان كرده‏ اند منظور از جمله” مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ” عبد اللَّه بن سلام است، آيا صحيح است يا نه، او (يعنى هم ابن عباس و هم حضرت ابى جعفر) گفت: نه، منظور على بن ابى طالب است .[31]

و نيز روايت شده كه شخصى از سعيد بن جبير پرسيد: منظور از جمله” مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ” عبد اللَّه بن سلام است؟ گفت: نه، چطور ممكن است او باشد با اينكه اين سوره در مكه نازل شده است؟ [32].

در تفسير برهان هم از فقيه« ابن المغازلى شافعى» روايت كرده كه او به سند خود از على بن عابس نقل كرده كه گفت: من و ابو مريم وارد شديم بر عبد اللَّه بن عطا، او به ابى مريم گفت: اى ابا مريم! على را به آن حديثى كه از ابى جعفر برايم نقل كردى حديث كن.

ابو مريم گفت: من نزد ابى جعفر«علیه السلام» نشسته بودم كه پسر عبد اللَّه بن سلام گذشت، گفتم خدا مرا فدايت كند، اين پسر آن كسى است كه نزد او علم كتاب است؟ گفت: نه، و ليكن صاحب شما على بن ابى طالب (علیه السلام) است آن كسى كه آياتى از كتاب خدا در شانش نازل شده، و از آن جمله فرمود:« وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»، و نيز فرمود:« أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»، و نيز فرمود:« إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ …». [33]

علاوه بر اينكه ابن منذر از شعبى روايت كرده كه گفته است: خداوند در قرآن هيچ آيه‏اى در باره عبد اللَّه بن سلام نازل نكرده است.

و الحمد للَّه رب العالمين.

[1] .نهج البلاغة/خطبۀ/6.

[2] .نهج البلاغة،نامه28.

[3] .نهج البلاغة،خطبه،97.

[4] . نمل/38.

[5]. الدر المنثور،ج6،ص360.

[6] . همان ص361.

[7] . الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل،ج3ص372.

[8] . تفسير القرآن العظيم،ج6ص192.

[9]. الجواهر الحسان في تفسير القرآن،ج3ص137.

[10] . روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني،ج14ص479

[11] .الرعد/43

[12] . جامع البيان في تفسير القرآن، ج‏13، ص: 11.

[13] .جواهر الحسان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 373

[14] .الجامع لأحكام القرآن، ج‏10، ص: 335

[15] . تفسير الجلالين، ص: 258. الدر المنثور في تفسير المأثور، ج‏4، ص: 6.

[16] . تفسير المراغي، ج‏13، ص: 11

[17] .الاعراف/145.

[18] .مائده/48.

[19] . ترجمه الميزان، ج‏8، ص: 31.

[20] .آل عمران/113.

[21] .آل عمران/199.

[22] .المائده/68.

[23]. الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج‏5، ص: 304.

[24] .شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏1، ص: 400.

[25] . مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏6، ص: 463.

[26] . بصائر الدرجات، ص 216.

[27] . اصول كافى، ج 1، ص 229.

[28] . معانى الاخبار.

[29] . تفسير عياشى، ص 220، ح 77.

[30] . البرهان ج 2 ص 304 ش 20 و 21 و 22.

[31] .همان.

[32] .همان.

[33] .البرهان، ج 2، ص 304، ح 25.

گردآوری:حسن سعادت پرور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 23
مطالب مرتبط