نگاهى به موضوع تولّد حضرت على عليه السلام در «خانه خدا» در اشعار شاعران فارسى[1]
فضايل پايان ناپذير امام على عليه السلام، دستمايه آفرينش هاى ادبى و سرچشمه الهام نويسندگان، شاعران و هنرمندان بوده و خواهد بود.
تولّد آن حضرت در خانه خدا و شكافته شدن ديوار كعبه، موهبت و فضيلتى است كه تا كنون به اين صورت براى هيچ بشرى پيش نيامده و از منقبتهاى منحصر به فرد اميرمؤمنان به شمار مى رود.[2]
اين مسأله، مانند مسائل ديگر مربوط به شخصيّت والاى پيشواى نخستين شيعه، به صورت گستردهاى در ادبيّات فارسى و آثار شاعران انعكاس يافته است. نوشته حاضر، نگاهى است گذرا به اين بازتاب نورانى در رواق ذهن و زبان و سروده شاعران متعهّد، از ديرباز تا زمان حاضر.
اين نكته كه خانه زاد خدا، حضرت على عليه السلام موجب حرمت و شرافت بيت اللَّه شده، تولّد حضرت در كعبه، به آن اعتبار و آبرويى ويژه بخشيده است، به طور گسترده در اشعار شاعران مطرح شده است.
«شيخ حسن كاشى» مى سرايد:
در كعبه بزاد آن جهاندار آن جفت بتول و شير كرّار
در كعبه كسى چو او نزاده اين منزلتش خداى داده
پذيرايى خدا از ميهمانى عزيز در خانه خويش، سوژه ديگرى است كه در اين آثار ديده مىشود.
برترى حضرت فاطمه بنت اسد بر مادر عيسى بن مريم علیهم السلام، به لحاظ كيفيّت به دنيا آوردنِ نوزاد خويش و اينكه به مريم گفته شد از بيتالمقدس و معبد الهى بيرون برود، ولى مادر اميرالمؤمنين علیهما السلام، به دورن كعبه مقدّس برده شد، نكته ديگرى است.
پيوند وجودى حضرت امير علیه السلام با خانه خدا، چه در تولّد و چه در شهادت، دستمايه سرودن هاى نغز ديگرى است و اين بيت مشهور را همه مى دانند كه:
كسى را ميسّر نشد اين سعادت به كعبه ولادت، به مسجد شهادت
اينگونه ولادت و شهادت، به عنوان «حُسن مَطلع» و «حُسن ختام» براى آن حضرت شمرده شده و شاعران چنين سروده اند:
در كعبه شد پديد و به محراب شد شهيد نازم به حسن مطلع و حسن ختام او
تفاخر كعبه به عرش به خاطر اين افتخار كه نصيبش شده بود، محور سروده هاى ديگرى از شاعران است.
اينكه كعبه، قبله موحّدان عالم است و همه خداپرستان در حال نماز، روى بر كعبه مى كنند، گوياى اين حقيقت است كه توجّه به خدا از راه توجّه به حجّت خدا است و توحيد با ولايت پيوند دارد، موضوع ديگرى است كه در آثار ادبا طرح شده است.
اكنون نظرى به برخى از اين سرودهها مىافكنيم و تجلّى ولايت علوى و مناقب حيدرى را در آيينه ادبيات مى نگريم:
«صغير اصفهانى» در قصيده «غيب الغيب» خويش، از جمله در ابياتى، اين اشارات را دارد:
در حريم كعبه شاه انس و جان آمد پديد آنچه مقصود دو عالم بود، آن آمد پديد
كعبه خود قلب جهان است و ز غيب ذات خويش سرّ غيبالغيب در قلب جهان آمد پديد
پيش از آن كايد فرود «ايّاك نعبد، نستعين» از درون كعبه وجه مستعان آمد پديد
«شمس اصطهباناتى» نيز در مسمّطى كه با «امشب كه چهر آسمان دارد صفاى ديگرى …» آغاز مى شود، در ترسيم شب ميلاد على عليه السلام در يك بند چنين مى گويد:
چون صبح فردا آفتاب از كوه بطحا سر زند روح القدس بهر خبر، اللَّه اكبر برزند
اوّل حصار كعبه را پيراهن ديگر زند و آنگه درون خانه را آيين زيباتر زند
لوحى به شكل «يا على» بر بام و بر سر در زند نقشى براى جاى پا بر دوش پيغمبر زند
بر مشركان چشمك زند، لبخند بر خيبر زند يعنى رسيد آن كو كزو نسل عدو گردد تلف
و در ادامه، به زمينه سازى خدا براى ميهمان نوازى از «مولود كعبه»، دربندى ديگر چنين مى سرايد:
اين خانه را بايد خدا يك روز معمارى كند آدم بنايش برنهد، نوحش پرستارى كند
و آنگه خليلش با پسر تا سقف حجّارى كند آن يك در و بامش نهد و آن نقش و گچكارى كند
هر يك ز آباء رسول، پس خانه سالارى كند كامروز اندر خانه اش يك ميهمان دارى كند
وز اين گرامى ميهمان امرى عجب جارى كند پس نقشه هاى ما سَلَف، بُد بهر اين زيبا خَلَف
و در بندى ديگر به پيامدهاى فرخنده اين ميلاد مى پردازد:
تا خانه زاد كبريا بنهاد اندر خانه پا هم بيت و هم ركن و مقام، هم مروه هم كوه صفا
هم دامن بنت اسد، هم چاه زمزم هم منا شد قبله اهل زمين، شد برتر از هفتم سما
معناى تكبير آشكار، شد از حريم كبريا هم خانه زاد است اين پسر، هم خانه هم خانه خدا
كامروز والا مقدمش شد فخر اين عالى سرا زين خانه زاد آمد قلم در وصف و در تحرير، جف
«دكتر قاسم رسا» نيز با اين نگاه به مسأله نگريسته است:
در حريم كعبه نور آفتاب افتاده است يا فروغى از جمال بوتراب افتاده است؟
خانه زاد حقّ كه در اثبات حقّانيتش مدّعا واللَّه اعلم بالصّواب افتاده است
به ماجراى ميلاد در كعبه، گاهى به عنوان يك وصف و منقبت در اشعار اشاره شده است، گاهى هم آن حادثه به صورت يك تصوير فنّى و روايت، بازگو شده است. از جمله كسانى كه گزارشگر اين فضيلت اند.
«محمّد رضا رحمانى تهرانى» است، كه چنين سروده است:
مقابل حرم كعبه ايستاد، زنى به تن ز شرم و حيا و وقار، پيرهنى
گشود است دعا سوى آسمان و گريست شكفت غنچه هفت لب، به زير لب سخنى
كه يا رب از كرم آسان نماى مشكل من كه بار دارم و آزرده جان و خسته تنى
ندا به فاطمه بنت اسد رسيد ز حق قدم به خانه من نه، ميهمانِ منى
در آن مكان مقدس قدم نهاد و بزاد گرفت دست خدا را به دست، شير زنى
خدا نهاد «على» نام خانه زادش را كه روح نامتناهى دميد بر بدنى
پيمبر آمد و زد بوسه بر لب و دهنش كه آفرين خدا بر چنين لب و دهنى
«ملك الشعراى بهار» نيز قصيده اى دارد كه برخى ابياتش چنين است:
زهى به كعبه شرافت فزاى ركن و حطيم زهى مقام تو فخر مقام ابراهيم
زهى حريم تو چون كعبه، لازم الإكرام زهى وجود تو چون قبله، واجب التعظيم
ميان لجّه شرع محمّدى، كعبه است همان صدف كه در او زاد چون تو دُرّ يتيم
در سروده هاى فراوانى توجّه به كعبه در عبادت و نماز، با توجّه به مولاى متّقيان قرينه سازى شده است.
«محمّد على فتى تبريزى» در ولادت حضرت مى سرايد:
امروز كعبه را شرف و مرتبت فزود كانجا بزرگ آيت دادار، رخ نمود
زين پيشتر نداشت چنين حرمتى حرم شد مولد على و از آن حرمتش فزود
مهر على است هادى حق دوستان پاك بر كعبه مى برند اگر روز و شب سجود
پيوند كعبه هم با تولّد على عليه السلام است، هم با شهادتش. جامه سياه كعبه را هم پوشيدن لباس عزا در سوگ اين خانه زاد حرم تصوير كرده اند؛ از جمله «حسان» مى گويد:
كعبه ز كف داده چو مولود خويش گشته سيه پوش عزاى على
شيوه روايى از ماجراى ميلاد، در شعر «نعمت آزرم» نيز اين چنين آمده است:
گرد حريم قدس، چنان روزهاى پيش جمعى بدند يكسره در گفت و در شنيد
آنجا زنى كه جان جهانى نهفته داشت از التهاب شوق نيارست آرميد
زيرا كه روى دامن آن گلبن عفاف مى خواست تازه غنچه توحيد بشكفيد
برد التجا به كعبه، كه اى آستان پاك يارم چگونه از نظر مردمان رهيد؟
ديوار كعبه كرد دهان با خروش باز كاين خانه جاى توست كه آرى گهر پديد
پا هشت در درون سرايى كه غير او دست كسى به ساحت پاكش نمى رسيد
شد در درون كعبه و ديوار شد به هم چونان كه بُد نخست به ستوارىِ حديد
وا شد ز طاق عرش كلاف سفيد نور تابيد روى كعبه چنان هاله اى سپيد
تا آنجا كه مى گويد:
باليد كعبه از شرف و بانگ تهنيت از ساكنان عرش به گوش جهان رسيد
ديوار كعبه بدرقه را، كرد سينه باز چونان صدف كه گوهر خود را كند پديد
مادر برون شد از حرم و كودكش به بر وز اين شكفت حادثه، حيرت لبان گزيد
اين شيوه، در شعر بلند «شمس اصطهباناتى»- كه قسمتى از آن پيشتر آمد- نيز ديده مى شود كه حالتى تصويرى از آن واقعه شگفت دارد و همان گونه كه در آغاز سخن ياد شد، مقام مادر على عليه السلام را برتر از مادر عيسى مى شمارد و مى گويد:
آمد نداى ادخلي او را ز حىّ ذوالكرم يعنى تو غير از مريمى، باز آ و چون مريم مرم
از شاعران معاصر، مرحوم «محمّدعلى مردانى» از جمله دلدادگان اميرالمؤمنين عليه السلام است كه در مجموعه شعرش به نام «على مظهر عدل و فاطمه مظهر تقوا» در ابيات فراوان به اين منقبت علوى اشاره دارد، كه برخى از آنها را مى آوريم:
در شعر سالار جوانمردان كه ترسيمى زيبا از شب ميلاد است، از جمله مى گويد:
نهاد بنت اسد پا به كعبه مقصود كه تا نهد اسداللَّه پا به ملك وجود
على ولىّ خداوندگار، ربّ ودود ز امر صانع كلّ كردگار غيب و شهود
عيان به كعبه شد آن پاى تا به سر اعجاز
سه روز بنت اسد بود ميهمان اله به خانه زاد خدا جز خدا نَبُد همراه
كه از ولادت سرّ خدا شود آگاه به قاف قدر رفيعش نبرد غيرى راه
كه بود لطف كريمش مغيث و محرم راز
پس از سه روز عيان گشت نشئه دگرى ز برج كعبه درخشيد مهرى و قمرى
خدا به شير زن مكّه داد شير نرى تبارك اللَّه از اين مادر و چنين پسرى
كه در جلالت و قدرند از بشر ممتاز
در جاى ديگر چنين آورده است
ديوار كعبه كرد دهن باز و با جلال بنهاد پا به خانه حق مام اطهرش
شير خدا به بيت خدا ديده باز كرد بر روى مام نيك فر شير پرورش
بنت اسد ز ديده فروريخت اشك شوق زين موهبت كه دولت گل شد مسخّرش
وجه خدا به جلوه دل از عاشقان ربود در آستان كعبه به دامان مادرش
خورشيد عشق از افق كعبه پركشيد شد غرق نور، مكّه ز روى منورش
مولود كعبه ديده حق بين گشود و ديد محمود را چو آينه در پيش منظرش
مولود كعبه مظهر عشق است و عدل و داد خيزد عبير عدل ز محراب و منبرش
همچنان كه در اين شعر نيز- مثل برخى اشعار ديگر- ملاحظه مى شود، گشوده شدن راهى به درون كعبه، ميلاد حضرت امير در بيت اللَّه، افتخار و فضيلتى هم براى فرزند محسوب مى شود و هم امتيازى براى مادر به شمار مى آيد. وى در جاى ديگر به همين حقيقت ناب چنين اشاره دارد:
تا بسپرد به خانه خدا خانه بر خانهزاد خود نظرى دارد
حق ميزبان و مظهر حق ميهمان در كعبه نور حق مقرى دارد
فخر زمانه مادرِ وجه اللَّه فرزانه طفل نامورى دارد
مانده سه روز در دل بيتاللَّه دعوت ز حىّ دادگرى دارد
شمسى ز برج كعبه نمايان شد خورشيد را به كف، قمرى دارد
فرياد مى زند كه على دارم به به چه مير حيّه درى دارد
با اين شاعر، در قصيده ديگرى هم همراه مى شويم:
ديوار كعبه كرده دهن باز و عالمى در انتظار حادثه اى غير باور است
امروز كعبه فخر به هفت آسمان كند امروز قدر زمزم، افزون ز كوثر است
بر گِرد كعبه گشته به پا شور و هلهله در بستهاست وديده خلقى برآن در است
بنت اسد ز كعبه خرامد برون چو شير شير افكنى به دامن آن شير پرور است
نوزاد كعبه صاحب اورنگِ «انّما» ست بر آسمان عدل و شرف مهر انور است
دست على گلى به سر كعبه زد كز او بابش ز هشت باب جنان جانفزاتر است
نوزاد كعبه در شب معراج با رسول همراز و همكلام و هم آواز و هم براست
«ژوليده نيشابورى» از شاعران صاحبدلى است كه در مدح اهل بيت، سروده هاى زيبايى دارد. در يكى از سروده هايش به اين فضيلت اينگونه اشاره مى كند:
از امر حق به خانه حق شد ولادتت تا حق شود ز جلوه تو جلوهگر، على!
از يمن مقدم تو حرم گشت محترم اى داده از تو نخل ولايت ثمر، على
تا آنكه يادبود تو ماند به يادگار بهر توگشت معجز شقّ القمر، على
شرط قبول حجّ و طواف حرم تويى سعى و صفا و ركن و منا و حجر، على
آرى … حرمت حرم، از مولود حرم است. اين مضمون در شعرى از «مظاهر اصفهانى» چنين آمده است:
على امشب حرم را محترم مى دارد از مقدم كه جبريل امين گِرد حرم پر مى زند امشب
در شعر «عماد تهرانى» است:
حرم كعبه تو را مولد از آن شد، يعنى اى مهين بنده، تويى صاحب اين خانه ما
و «حاج اسماعيل شيرازى» مى سرايد:
در مرحله على نه چون است و نه چند در خانه حق زاده به جانش سوگند
بى فرزندى كه خانه زادى دارد شك نيست كه با شدش به جاى فرزند
خانه زادى مولا نسبت به كعبه و خداى كعبه به تعابير گوناگون بيان شده است. از جمله در اين رباعى:
روزى كه على به كعبه آمد به وجود از بهر على خدا درِ كعبه گشود
در بست بداد خانه خود به على حقّا كه على است خانه زاد معبود
برداشتهاى لطيف و نكته سنجى هاى ظريف نسبت به اين واقعه شگفت، شاهد مجذوب شدن دلها به صاحب ولايت و مولود كعبه است. در غير شعر نيز اينگونه لطافتهاى ادبى ديده مى شود؛ مثلًا «محمود عقاد» نويسنده برجسته مصرى مى نويسد:
حضرت على عليه السلام در درون كعبه زاده شد و خداى متعال عنايتى كرد كه وى بر بتهاى كعبه سجود نكرد، گويا ميلاد او در كعبه پيام آور دوران جديدى براى كعبه و عبادت در آن است.[3]
علامه امينى از تفسير «آلوسى» سخنى را اينگونه نقل مى كند:
اين افتخار كه نصيب على عليه السلام شد و در كعبه به دنيا آمد، حضرت دوست داشت كه به نحوى اين مكرمت و موهبت را جبران كند. تلافى كردنش آن بود كه بتهاى خانه كعبه را به پايين افكند و در برخى روايات نيز آمده است كه كعبه، از اينكه در اطرافش بتها مورد پرستش قرار مى گرفتند به خداى متعال شكايت كرد كه: پروردگارا! تا كى اين بتها پيرامون من پرستيده خواهد شد؟ خداوند نيز وعده داد كه كعبه را از اين آلودگى پاك خواهد ساخت.[4]
بارى … تولّد حضرت على در اين مكان، تجلّى ديگرى از نور خدا در عرصه هستى است. «دكتر قاسم رسا» در شعر ديگرى مى گويد:
كعبه امروز تماشاگر اهل نظر است كز سراپرده حق نور خدا جلوهگر است
آمد از كعبه برون قبله نمايى كه در اوست آنچه منظور دل مردم صاحب نظر است
حجت الهى و وصىّ رسول، براى نشان دادن «جهت» و سمت و سوى توجّه به حقّ است. اين همان خصلت «قبله نمايى» است كه در شعر فوق، به آن اشاره شده است.
امامان حق را خداى متعال براى همين «جهتيابى» و گم نكردن راه و هدف، تعيين كرده است. وقتى «صائب تبريزى» مىگويد:
غفلت نگر كه پشت به محراب كرده ايم در كشورى كه قبله نما موج مى زند
مى توان گفت: در سرزمينى كه نور ولايت علوى تابيده است، نبايد كسانى در يافتن راه و جهت، دچار سردرگمى و حيرت و انحراف شوند. شاعرى ديگر اينگونه سروده است:
خانه و زادگاه تو، بيت خداست يا على چهره دلگشاى تو قبله نماست يا على
زمزمه ولادتت، سوره مؤمنون بود روز نخست بر لبت ذكر خداست يا على
اين سخن اشاره به روايتى است كه: وقتى حضرت على عليه السلام در كعبه متولّد شد، همان دم بر زمين سجود آورد، در حالى كه مى گفت: «أشهد أن لا إله الّااللَّه، وأشهَدُ أنّ محمّداً رسول اللَّه …» و پس از سه روز كه از كعبه بيرون آمد، در برخورد با پدرش ابوطالب بر او سلام داد، آنگاه آيات نخست سوره مؤمنون (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون) را تلاوت كرد.[5]
«حسان»، شاعر معاصر در يكى از سروده هايش اينگونه به وصف اين منقبت درخشان پرداخته است:
بيا به خانه خدا، به كوى و بام و در نگر تمام نور عشق را، بيا به يك نظر نگر
نشاط عاشقان ببين، گره گشاى از جبين على امير مؤمنين به كعبه مستقر نگر
چو كعبه ديد مادرش، به احترام حيدرش شكافت در برابرش، شكوه و عزّ و فر، نگر
به كعبه زادگاه او، خداست تكيه گاه او به اوّلين نگاه او، به بهترين بشر نگر
در پايان اين بررسى گذرا، كلام «شيخ مفيد» را زينت بخش اين نوشته مى سازيم كه در ارشاد نوشته است:
«نه پيش از على عليه السلام و نه پس از وى، هيچ مولودى در خانه خدا به دنيا نيامده است، مگر او. اين از روى بزرگداشت خداوند نسبت به مقام و موقعيّت اوست».[6]
[1] . نویسنده: جواد محدثی.
[2] . عدّهاى از علماى شيعه و سنّى تصريح كردهاند كه روايات در اين مورد در حدّ تواتر است و برخى كتاب مستقلّى در همين زمينه نوشته اند. نگ: الغدير، ج 6، ص 22 به بعد.
[3] . مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 173.
[4] . . الغدير، ج 6، ص 24.
[5] . مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 173.
[6] . الغدير، ج 6، ص 24.