حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام)ازجمله شخصیت هایی است که در تاریخ، علی رغم جایگاه رفیع،مورد بی مهری و جفا قرار گرفته و عده ای دانسته یا ندانسته موجباتک در نمودن شخصیت نورانی آن حضرت را فراهم آورده اند.
از جمله کارهای این افراد مطرح کردن چند روایت میباشد که در آنها به امام حسن مجتبی(علیه السلام)نسبت مطلاق داده شده است. و این روایات به گونه ای مطرح شده که در ذهن شنونده سوء برداشت را نسبت به سید شباب اهل الجنه در پی دارد. لذا بر خود وظیفه دانستیم تا با بررسی اجمالی پیرامون این روایات به این سوال پاسخ دهیم که آیا این نسبت صحیح است يا خير؟
قبل از بررسی روایات لازم است با تکیه بر آیات و روایات مسلمه به شخصیت نورانی و مقام عظیم آن حضرت اشاره ای کنیم تا در قضاوت به خطا نرویم.
امام حسن(علیه السلام) مصداق آیه تطهیر:
آیهی «إِنَّمَايُرِيدُاللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[1] در شان خمسه طیبه نازل گردیده و خداوند دعای رسولش را درحق اهل بیتش اجابت کرده و هرگونه رجس و پلیدی را از آنها دور کرده است[2]،لذا عصمت ائمه از مسلمات نزد شیعیان مي باشد. نووی از علماي بزرگ اهل سنت در شرح صحیح مسلم پس از بیان چند احتمال در باره معنای رجس از قول ازهری، میگوید: رجس اسم برای هر عمل مستقذر(مکروه و ناپسند) است[3].يعني خداوند اراده كرده تا اهل بيت را پاك و مطهر نمايد لذا هيچ عمل مكروه و ناپسندي از اهل بيت صادر نمي شود.
امام حسن(علیه السلام) مصداق قربی:
مفسران شیعی و سنی در تفسیر آیه ی شریفه «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًاإِلَّاالْمَوَدَّةَفِي الْقُرْبَى»[4] اعتراف به این مساله کرده اند که آیه در باره امیرالمومنین و حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)نازل گردیده است.
ابن عباس بعد از نزول این آیه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)میپرسد: «یا رسول الله من هولاء الذین نودهم؟ قال:علی و فاطمه وابناهما»[5].و كساني كه به فرمان خداوند مامور به مودت آنها هستيم حتما از تمام امور ناپسند مبري هستند.
امام حسن(علیه السلام) مصداق آیه مباهله:
در جریان مباهله رسول خدا(صلی الله علیه و اله) با نصارای نجران، یکی از افرادی که حضرت مامور به بردن او بودند، امام حسن (علیه السلام) بود. و زمانی که نصاری آن چهره های درخشان و اقمار هاشمی را دیدند،پشیمان شدند و جزیه را قبول کردند.
امام حسن (علیه السلام) سید جوانان بهشت
در بسیاری از روایات از آن حضرت به همراه برادرشان تعبیر به «سیدی شباب اهل الجنه»شده است.[6]
اینها تعدادی از آیات در شان ان امام همام بود و در روایات فراوان فریقین نیز به سجایای اخلاقی آن حضرت اشاره شده است که ما برای جلوگیری از طولانی شدن تنها به دو روایت اشاره میکنیم.
در باب ویژگیهای اخلاقی و رفتاری رسول اکرم آوردهاند که امام حسن(علیه السلام) شبیه ایشان بوده اند.[7]همچنین آوردهاند ایشان 25 بار با پای پیاده به زیارت خانهی خدا رفتند و در علت پیاده رفتن خویش میفرمودند: من از خدای خود حیا میکنم که به زیارت خانه اش با پای پیاده نروم.[8]
حال که به نمونه هایی از فضایل کریم اهل بیت اشاره کردیم،پرسش اساسی این است که اگر ازدواجهاي آن حضرت امري ناپسند و نادرست بوده چطور قابل جمع با شخصیتي است که خدا و رسول، مودت او را واجب کرده اندو مباهله با بودن او برگزار میگردد، و درخلقیات شبیه به پیامبر اکرم میباشد، و خدا او را از هرگونه رجس و آلودگی پاک کرده است. آيا این نسبتها می تواند در حق او درست باشد؟؟؟ آیا با چند خبر که به اعتراف علما دارای اضطراب متن و سند می باشند،میتوان در مسائل مهم اعتقادی(امامت) اظهارنظر نمود؟ آیا با این همه احادیث جعلی که در منقبت برخی ر و همچنین در مخدوش جلوه دادن چهره اهل بیت که از سوی بنی امیه و بنی عباس وعمالشان وارد شده می توان به اینگونه روایات اعتنا کرد؟
لذا به نظر میرسد باید جواب سوال را در جای دیگر جست! و به بررسی دقیق تر روایات و زوایای پنهان این قضیه پرداخت.
الف) مناقشه در این نسبت بلحاظ تاریخی:
مساله ضبط زندگانی بزرگان در تاریخ همیشه مورد اهمیت بوده است و امام حسن(علیه السلام) نیز علاوه بر سبط رسول خدا بودن به عنوان دومین امام معصوم برای ما شیعیان و خلیفه پنجم اهل سنت دارای جایگاه رفیعی میباشد حال اگر واقعا این همه ازدواج صورت گرفته باشد باید در تاریخ به اسامی این همسران اشاره ای میشد و حال آنکه نهایت تعداد همسری که به آن حضرت نسبت داده شده 15 تن است. علاوه بر آنکه تعداد فرزندان نیز با این همه ازدواج همخوانی ندارد!لذا باید گفت این نسبت کار دشمنان اهل بیت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)می باشد.به عنوان نمونه نقش عباسیان را در پایه گذاری این تهمت و شبهه نمی توان نادیده گرفت، این گونه نسبت های ناروا برای خنثی سازی شورش های علوی و حرکتهای ضد حکومتی نوادگان امام حسن(علیه السلام) صورت میگرفته است. مثلا منصور عباسی پس از دستگیری عبدالرحمن بن حسن که علیه ظلم و جور قیام کرده بود، در برابر بسیاری از مردم سخنرانی کرد و امیر المومنین و امام حسن (علیه السلام) را مورد دشنام و ناسزا گویی قرار داد گفت: حسن بن علی همهی کارها را به معاویه واگذار نمود و به زنان روی آورد[9].
ب) مناقشه به لحاظ روایی:
روایت اول:
«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ (علیه السلام) طَلَّقَ خَمْسِينَ امْرَأَةً فَقَامَ عَلِيٌّ (علیه السلام) بِالْكُوفَةِ فَقَالَ يَا مَعَاشِرَ أَهْلِ الْكُوفَةِ لَا تُنْكِحُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَنُنْكِحَنَّهُ فَإِنَّهُ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ ابْنُ فَاطِمَةَ (علیها السلام) فَإِنْ أَعْجَبَتْهُ أَمْسَكَ وَ إِنْ كَرِهَ طَلَّقَ».[10]
ترجمه:«امام حسن(علیه السلام) پنجاه زن را طلاق دادند لذا امیر المومنین بر بالای منبر فرمودند: ای اهل کوفه به او زن ندهید، زیرا او مطلاق است. پس مردی ایستاد و گفت:به خدا قسم به او زن میدهیم که او فرزند رسول الله و پسر فاطمه (علیهم السلام) است اگر خواست نگه دارد و اگر نخواست طلاق دهد».
مناقشه سندی: در سند این روایت یحیی بن ابی اعلاء قرار دارد که مردد بین یحیی بن ابی اعلاء خزاعی است و دیگری یحیی بن ابی اعلاء رازی و حال آنکه در مورد او توثیقی وارد نشده است؛[11]لذا روایت از این ناحیه مجهول و غیر قابل اعتماد میگردد. علامه مجلسی نیز پس از ذکر روایت فوق، آن را مجهول دانسته است.
مناقشه در محتوا:با دقت در متن روایت عدم انطباق آن با عقاید شیعه را مییابیم،به این دلیل که اولا: آیا نهی امیر المومنین (علیه السلام) نهی از منکر بوده است یا نهی از امر حلال ؟ در هر دو صورت هیچ یک درست نمی باشد، نهی از منکر نمی تواند باشد زیرا به شهادت آیه تطهیر، هرگز فعل قبیح و منکر از امام معصوم مشاهده نمیشود تا مورد نهی قرار گیرد و نهی از حلال هم نمی تواند باشد زیرا در کدام شریعت از حلال نهی شده است که در اسلام چنین باشد!.
ثانیا: آیا نهی امام (علیه السلام) با مقدمه قبلی بوده یا بدون مقدمه؟ اگر بدون مقدمه بوده که با شان امیر المومنین(علیه السلام) همخوانی ندارد که حضرت آبروی فرزند خویش را بدون یادآوری بریزند. و اگر پس از یادآوری بوده و امام حسن(علیه السلام) زیر بار نرفته که با مقام امام حسن(علیه السلام) سازگاری ندارد که این گونه پدر و امام خویش را در تنگنا قرار دهد و اسباب شرمندگی ایشان را فراهم سازد.[12]
روایت دوم:
«حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ عَلِيّاً قَالَ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ لَا تُزَوِّجُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَنُزَوِّجَنَّهُ وَ هُوَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ ابْنُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَإِنْ شَاءَ أَمْسَكَ وَ إِنْ شَاءَ طَلَّقَ».[13]
ترجمه: «امیرالمومنین بر بالای منبر فرمودند: به حسن همسر ندهید زیرا مردی مطلاق است؛ مردی از همدان برخاست و گفت: به خدا قسم به او همسر میدهیم که او فرزند رسول الله و امیرالمومنین(علیهم السلام) است، پس اگر خواست نگهدارد و اگر نخواست طلاق دهد».
مناقشه سندی: در سند این روایت حمید بن زیاد واقفی مذهب است[14] که علامه روایتش را در صورت عدم معارض قبول میکند[15]. همچنین حسن بن محمد بن سماعه نیز واقفی مذهب است.[16]لذا این روایت نیز سندا غیر حجت است. مناقشه در متن نیز همان حرف های گفته شده در حدیث اول است که از تکرار آن خودداری میکنیم.
روایت سوم:
«عَنْ البرقِی (فِی المـحاسن) عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:أَتَى رَجُلٌ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ جِئْتُكَ مُسْتَشِيراً أَنَّ الْحَسَنَ (علیه السلام) وَ الْحُسَيْنَ (علیه السلام) وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ (ره) خَطَبُوا إِلَيَّ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) الْمُسْتَشَارُ مُؤْتَمَنٌ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ مِطْلَاقٌ لِلنِّسَاءِ وَ لَكِنْ زَوِّجْهَا الْحُسَيْنَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لِابْنَتِک».[17]
ترجمه: «مردی برای مشورت نزد امیرالمومنین آمد و عرض کرد: امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) و عبدالله جعفر به خواستگاری دخترم آمده اند، حضرت فرمودند: مشورت شونده امین است، همانا حسن بسیار طلاق دهندهی زنان است؛ لکن دخترت را به حسین بده او برای دخترت بهتر است».
اگر چه که این حدیث در محاسن برقی است که گفته شده از ضعفا روایت نقل میکند و اعتماد بر مراسیل میکند.اما از آنجایی که ممکن است در همه ی اینها خدشه شود لذا به اشکالات متنی میپردازیم.
مناقشه متنی: در متن این حدیث نیز ابهاماتی وجود دارد اولا:امام در پاسخ این مشورت کننده از امام حسن(علیه السلام)شروع کرده و میفرمایند: او مطلاق است، بعد بلافاصله میفرمایند دخترت را به امام حسین بده و اسمی از عبدلله نمیآورند،و علتی برای عدم صلاحیتش نمیآورند. اگرچه که او در مقام امام حسین(علیه السلام) نبوده است، اما سائل همچنین برتری را احساس نمیکرده لذا همه را در عرض هم قرار داده بود لذا لازم بود دليلي بر عدم تزويج به عبدلله جعفر نيز آورده مي شد.ثانیا: اگر امام حسن(علیه السلام)آنطور که در روایت آمده این صفت رادارا بوده اند، دیگر سوال کردن سائل چه وجهی داشته؟ و یا اینکه بیان امیرالمومنین(علیه السلام) لغو بوده است. ثالثا:با دقت در لفظ «رجل» که در روایت آمده گمان ما به جعلی بودن آن را قوی میکند؛ زیرا کسی که سه شخصیت نامبرده از دخترش خواستگاری کرده اند باید دارای اصل و نسبی معروف باشد که هر سه بزرگوار رغبت به ازدواج با دخترش کرده اند و اين با عدم ذكر نام اين فرد همخواني ندارد.[18]
روایت چهارم:
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ « قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) لِأَهْلِ الْكُوفَةِ لَا تُزَوِّجُوا حَسَناً فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ[19]».
مناقشه سندی: اولا: روایت مرسل است. ثانیا: بین علمای ما حول کتاب دعایم الاسلام اختلاف زیاد است.
مناقشه متنی:اشکال محتوایی به این روایت همان مسائل مطرح شده در روایت اول است لذا تکرار نمیکنیم.
روایت پنجم:
أبوطالب المكيفي قوت القلوبإنه عليهالسلام تزوج مائتي نوخمسين امرأة،وقدقيل ثلاث مائةوكان علي(عليه السلام)يضجرمن ذلك،فكان يقول في خطبته: « إنالحسن مطلاق فلاتنكحوه[20]».
ترجمه: «امام حسن دویست و پنجاه همسر اتخاذ کرده و گفته شده: سیصد همسر و امیرالمومنین از این قضیه ناراحت شده و در خطبه اش فرمود: همانا حسن مطلاق است و به او زن ندهید».
مناقشه سندی: این روایت كه اگر بتوانیم به آن روایت بگوییم زیرا ابوطالب مکی در سال 383 یا 386 ه ق وفات یافته که با زمان حیات امام حسن(علیه السلام) فاصله زیادی دارد، لذا باید سندی را ارایه میکرد؛ لذا خبرش برای ما حجتی ندارد. همچنین گفته اند: در کتابش احادیثی را ذکر کرده که بدون اصل است و حرفهایی میگفته که مردم او را از شهر بیرون کرده اند.[21]
اینها مجموعه ای از روایاتی بود که در مورد کثرت طلاقه ای امام حسن (علیه السلام) وارد شده بود. که نه تنها از لحاظ سندی دارای مشکلاتی بودند بلکه به لحاظ محتوایی نیز مشکلات عدیده ای داشتند.
ج: مناقشه به سبب مخالفت با کتاب الله
در روایات فراوانی از ائمه معصومین وارد شده است که«مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوه».[22]
ترجمه: «آنچه که با کتاب خدا مخالف است رهایش کنید».
لذا اگر هم ضعف سندی این روایات را نپذیریم با توجه به این قاعدهی مسلم و مخالفت و تعارض این روایات با آیه تطهیر و… باید این روایات را ترک و از آنها اعراض کنیم.لذا با توجه به مقدماتی که در مورد شخصیت آن حضرت آوردیم، می گوییم : اگر ازدواجهای متعدد مورد طعن و اشکال می باشد،صدور آن از امام معصوم ممتنع است و روایات ساختهی دشمنان می باشد.
[1] – الاحزاب-آیه 33.
[2] – نیشابوری،مسلم-صحیح مسلم، ج7،ص130،دار الفکر، بیروت.
[3] – النوی، شرح المسلم، ج15،ص195،سال چاپ1407،دار الکتب الاسلامی، بیروت.
[4] – شوری-آیه23 .
[5] – قرطبی، تفسیر القرطبی-ج16،ص22،سال چاپ1405،دار احیاء التراث العربی،بیروت.
[6] – حاکم نیشابوری- المستدرک،ج3، ص167 و ترمذی، سنن ترمذی،ج5،ص321.
[7] – عسقلانی، ابن حجر- فتح الباری، ج6، ص411، دار المعرفه، بیروت.
[8] – ابن عساکر- ترجمه امام حسن(ع)، ص141، اول، 1400، موسسه محمودی ،بیروت.
[9] – مروجی،محمد جواد، سبط اکبر، ص339، دوم،1388،زائر، قم .
[10] -كلينى، ابو جعفر، محمد بن يعقوب، الكافي، ج6،ص56 ، دار الكتب الإسلامية، تهران، چهارم، 1407ه ق.
[11] – خویی، ابوالقاسم- معجم الرجال الحدیث و تفصیل طبقات الروات، ج21، ص 27، پنجم، نشر ثقافه الاسلام، تهران، 1413 ه ق.
[12] – مروجی،محمد جواد، سبط اکبر، ص335، همان.
[13] -كلينى، ابو جعفر، محمد بن يعقوب، الكافي، ج6،ص56، دار الكتب الإسلامية، تهران، چهارم، 1407 ه ق.
[14] – خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج22، ص240، همان .
[15] – علامه حلی، الرجال، ج1،ص59،دار الذخایر، قم،1411.
[16] – خویی ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج6، ص126 ، همان.
[17] – برقى،احمد بن محمد،المحاسن، ج2،ص601، دار الكتب الإسلامية، قم – ايران، دوم، 1371 ه ق.
[18] – سید هاشم العلی، سید عبدالله، تاملات تاریخیه،ص 168، اول، 1420 ه ق.
[19]-مغربى، ابو حنيفه، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، ، ج2،ص285 ، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم، دوم، 1385 ه ق.
[20] – مجلسي، محمد باقر، بحار الأنوار، ج44،ص169، دار إحياء التراث العربي، بيروت، دوم، 1403 ه ق
[21] – ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج11، ص366، دار إحياء التراث العربي، بيروت، اول، 1408 ه ق.
[22] – كلينى، ابو جعفر، محمد بن يعقوب، الكافي،ج1،ص69، دار الكتب الإسلامية، تهران، چهارم، 1407 ه ق.
نوشته:عباس لکزا بابکی