جستجو
Close this search box.

پرتویی از کلام امام صادق علیه السلام

با مراجعه به کتب اهل سنت پي به وجود احاديث ارزشمندي از امام صادق‏ عليه السلام مي‏بريم که مي‏توان با عمل کردن به آن‏ها راه‏گشايي به سوي سعادت باشد. اينک به برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

1 – ابونعيم اصفهاني از امام صادق‏ عليه السلام نقل کرده که فرمود: «اذا انعم اللَّه عليک بنعمة فاحببت بقاءها و دوامها، فأکثر من الحمد و الشکر عليها، فانّ اللَّه عزوجل قال في‏کتابه:«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّکُمْ»،[1]و اذا استبطأت الرزق فأکثر من الاستغفار، فانّ اللَّه تعالي قال في کتابه:«اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً، يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْکُمْ مِدْراراً، وَيُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَيَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً».[2]يا سفيان! اذا حزنک امر من سلطان او غيره فأکثر من لاحول و لاقوة الاّ باللَّه، فانّها مفتاح الفرج و کنز من کنوز الجنة…؛[3]هرگاه خداوند بر تو نعمتي عنايت فرمود و دوست داشتي که آن نعمت باقي مانده و دوام داشته باشد، بسيار بر آن حمد و شکر نما؛ زيرا خداوند عزّوجلّ در کتابش فرمود:«اگر شما سپاس‏گزار باشيد من بر شما زياد خواهم کرد». و هر گاه روزي به تو دير رسيد، زياد استغفار نما؛ زيرا خداوند متعال در کتابش فرمود:«از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد که او بسيار آمرزنده است، تا باران‏هاي پر برکت آسمان را پي در پي بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغ‏هاي سرسبز و نهرهاي جاري در اختيارتان قراردهد». اي سفيان! هر گاه امري از سلطان يا غير سلطان تو را محزون کرد بسيار«لاحول و لاقوّة الاّ باللَّه»بگو؛ زيرا آن ذکر کليد فرج و گنجي از گنج‏هاي بهشت است…».

2 – و نيز از حضرت نقل شده که فرمود:«اصل الرجل عقله، و حسبه دينه، و کرمه تقواه، و الناس في آدم مستوون؛[4]اصل مرد عقل او است، و حسب او دينش، و کرمش تقواي او است. و مردم در اين‏که از آدم زاده شده‏اند با يک‏ديگر مساوي هستند».

3 – و نيز نقل شده که فرمود:«يابن آدم! ما لک تُأَسِّف علي مفقود لايردّه اليک الفوت، و ما لک تفرح بموجود لايترک في يديک الموت؛[5]اي فرزند آدم! تو را چه شده که تأسّف مي‏خوري بر شي‏ء مفقودي که فوت و زمان، آن را به سوي تو باز نمي‏گرداند، و تو را چه شده که به شي‏ء موجودي شاد مي‏شوي که مرگ، آن را در دست تو رها نخواهد کرد».

4- و نقل شده که فرمود: «الغضب مفتاح کلّ شرّ؛[6]غضب کليد هر پليدي است».

5 – «رأس الخير التواضع. فقيل له: و ما التواضع؟ فقال: ان ترضي من المجلس بدون شرفک، و ان تسلّم من لقيت، و ان تترک المراء و ان کنت محقّاً؛[7] رأس خير تواضع است. به حضرت عرض شد: تواضع چيست؟ فرمود: اين‏که در مجلس به مکاني پايين‏تر از شرفت راضي شوي، و اين‏که هر کس را مشاهده نمودي بر او سلام کني، و جدال را ترک کني گرچه حقّ با تو باشد».

6 – «من اراد عزّاً بلاعشيرة و هيبة بلاسلطان، فليخرج من ذلّ المعصية الي عزّ الطاعة؛[8]هر کس عزّتي بدون عشيره و هيبتي بدون سلطنت مي‏خواهد، بايد از بار ذلت معصيت خارج شده و در عزّت اطاعت وارد شود».

7 – «من يصحب صاحب السوء لايسلم، و من يدخل مدخل السوء يتّهم، و من لايملک لسانه يندم؛[9]هر کس با انسان بدکار مصاحبت کند سالم نمي‏ماند، و هر کس در مکان بد داخل شود متّهم مي‏شود، و هرکس زبانش را مالک نباشد پشيمان مي‏گردد».

8 – «حکمة تحريم الربا ان لايتمانع الناس المعروف؛[10]حکمت تحريم ربا آن است که مردم از کار خير بي بهره نشوند».

9 – «کفّارة عمل السلطان الإحسان الي الإخوان،[11]کفاره کار کردن براي سلطان، احسان و نيکي به برادران ديني است».

10 – «المؤمن اذا غضب لم يخرج عن حقّ، و اذا رضي لم يدخله رضاه في باطل؛[12]مؤمن هرگاه غضب کند غضبش او را از حق خارج نمي‏کند و هر گاه راضي شود رضايتش او را در باطل داخل نمي‏کند».

11 – «ثلاثة لايزيد اللَّه بها الرجل المسلم الاّ عزّاً: الصفح عمّن ظلمه، و الإعطاء لمن حرمه، و الصلة لمن قطعه؛[13]سه چیز است که خداوند توسط آن‏ها عزّت مردم مسلمان را زياد مي‏کند: گذشتن از کسي که به او ظلم کرده است. و بخشش بر کسي که او را محروم ساخته است. و صله رحم از کسي که با او قطع رحم کرده است».

12 – «الفقهاء أمناء الرسل مالم يأتوا ابواب السلاطين، فاذا رأيتم الفقهاء قد رکنوا الي ابواب السلاطين فاتّهموهم؛[14]فقيهان امينان از طرف انبيايند مادامي که به درب خانه‏ هاي سلاطين نروند، و هر گاه فقها را مشاهده کرديد که به درب خانه‏ هاي سلاطين آمده‏اند آنان را متّهم سازيد».

13 – «منع الجود سوء الظنّ بالمعبود؛[15]امتناع از بخشش، سوء ظن به خدا است».

14 – «البنات حسنات و البنون نعم، و الحسنات يثاب عليها و النعم مسؤول عنها؛[16]دختران حسنات، و پسران نعمت‏هاي الهي‏اند، بر حسنات ثواب داده مي‏شود، و از نعمت‏ها سؤال مي‏گردد».

15 – «لا زاد افضل من التقوي، و لا شي‏ء أحسن من الصمت، و لا عدوّ اضرّ من الجهل، و لاداء ادوي من الکذب؛[17]توشه‏اي بهتر از تقوا نيست. و چيزي بهتر از سکوت نيست. و دشمني باضررتر از ناداني نيست. و دردي بي درمان‏ تر از دروغ نيست».

16 – «يا بنيّ! إقبل وصيّتي و احفظ مقالتي، فانّک ان حفظتها تعيش سعيداً و تموت حميداً. يا بنيّ! من رضي بما قسّم له استغني، و من مدّ عينه الي ما في يد غيره مات فقيراً. و من لم يرض بما قسّمه اللَّه له اتّهم اللَّه في قضائه، و من استصغر زلّة نفسه استعظم زلّة غيره، و من استصغره زلّة غيره استعظم زلّة نفسه. يا بنيّ! من کشف حجاب غيره انکشف عورات بيته. و من سلّ سيف البغي قتل به، و من احتفر لأخيه بئراً سقط فيها. و من داخل السفهاء حقر، و من خالط العلماء وقر. و من دخل مداخل السوء اتّهم. يا بنيّ! ايّاک ان تزري بالرجال فيزري بک. و ايّاک و الدخول فيما لايعنيک فتذلّ لذلک. يا بنيّ! قل الحق لک او عليک تستشان من بين اقرانک. يا بنيّ! کن لکتاب اللَّه تالياً و للسلام فاشياً، و بالمعروف آمراً و عن المنکر ناهياً، و لمن قطعک واصلاً، و لمن سکت عنک مبتدئاً، و لمن سئلک معطياً. و ايّاک و النميمة! فانّها تزرع الشحناء في قلوب الرجال. و ايّاک و التعرض لعيوب الناس، فمنزلة التعرّض لعيوب الناس بمنزلة الهدف. يا بنيّ! اذا طلبت الجود فعليک بمعادنه، فانّ للجود معادن، و للمعادن اصولاً، و للأصول فروعاً، و للفروع ثمراً، و لايطيب ثمر الاّ بالأصول، و لااصل ثابت الاّ بمعدن طيّب. يا بنيّ! ان زرت فزرالأخيار، و لاتزر الفجّار، فانّهم صخرة لاينفجر ماءها و شجرة لايخضر ورقها، و ارض لايظهر عشبها؛[18]اي فرزندم! وصيتم را قبول و گفتارم را حفظ کن؛ زيرا اگر آن را حفظ کني زندگي با سعادت خواهي داشت و با ستايش خواهي مرد.

اي فرزندم! هر کس به آنچه براي او تقسيم شده راضي باشد خود را بي نياز کرده، و هرکس چشمانش را به آنچه در دست ديگري است اندازد، فقير خواهد مرد. و هر کس به آنچه خداوند براي او تقسيم کرده راضي نباشد خدا را در قضايش متهم ساخته است. و هر کس لغزش نفسش را کوچک شمارد، لغزش ديگران را بزرگ شمارد. و هر کس لغزش ديگران را کوچک شمارد، لغزش خود را بزرگ به حساب آورد.

اي فرزندم! هر کس حجاب ديگري را کشف کند پوشش‏ هاي خانه‏ اش کشف شود. و هر کس شمشير ظلم بر کشد توسط آن کشته شود. و هر کس براي برادرش چاهي حفر کند، خود در آن سقوط نمايد. و هرکس با سفيهان نشست و برخاست کند حقير شود. و هرکس با علما معاشرت کند باوقار گردد. و هر کس در مکان‏هاي سوء وارد شود متهم گردد.

اي فرزندم! بپرهيز از اين‏که بر مردم عيب‏ گيري، که به تو عيب گرفته خواهدشد. و بپرهيز از اين‏که در اموري وارد شوي که تو را فايده نمي‏دهد، که به واسطه آن خوار خواهي شد.

اي فرزندم! حق را بگو، خواه به نفع تو باشد يا به ضررت، که در اين صورت بين هم سالان خود کسب شأن خواهي نمود.

اي فرزندم! کتاب خدا را تلاوت و آشکارا سلام کن، و امربه معروف و نهي از منکر نما. و با کسي که قطع رحم کرده صله رحم کن. و با کسي که با تو قهر کرده تو ابتداي به سخن کن، و هر کس که از تو درخواست نمود به او عطا کن. از سخن چيني بپرهيز که کينه را در قلب‏هاي مردم مي‏نشاند.

اي فرزندم! هر گاه جود را طلب نمودي پس بر تو باد به معادنش؛ زيرا براي جود معادني است و براي معادن آن هم اصول و براي اصول آن نيز فروع و براي فروعش ثمر است. و هرگز ثمري به بار نخواهد نشست مگر به واسطه اصول آن، و هيچ اصلي ثابت نخواهد گشت جز به معدن پاکيزه آن.

اي فرزندم! اگر خواستي ديدن کسي بروي به زيارت خوبان برو، و به ديدن انسان‏هاي فاجر نرو؛ زيرا آنان به مانند صخره‏اي هستند که آبشان شکافته نخواهد شد، و به مانند درختي‏اند که برگش سبز نخواهد گشت، و به مانند زميني هستند که علفش رشد نخواهدکرد».

17 – «لقد تجلّي اللَّه تعالي لعباده في کلامه و لکن لايبصرون؛[19]هر آينه خداوند متعال براي بندگانش در کلامش تجلّي نموده است ولي مردم مشاهده نمي‏کنند».[20]

[1] . سوره ابراهيم، آيه 7.

[2] . سوره نوح، آيه 12 – 10.

[3] . حليةالاولياء،ابونعیم الاصبهانی،ج 3،ص 193،دارالکتب العربی؛الدرالمنثور،السیوطی،ج4ص71،دارالمعرفة؛ تاریخ مدینةدمشق،ابن عساکر،ج52،ص200،دارالفکر؛سیراعلام النبلاء،الذهبی،ج6،ص262،موسسةالرسالة؛بحارالانوار،المجلسی،ج66،ص407.

[4] . صفة الصفوة،ابن الجوزی، ج 2، ص 171، دارالمعرفة.

[5] . تفسیر الثعلبی، ج9ص246، دار احیاءالتراث.

[6]. ربيع الابرار،الزمخشری، ص 173.الکافی، الکلینی،ج3،ص303.

[7]. نهاية الارب،عبد الوهاب النویری، ج 3، ص 236.

[8].الجليس الصالح الكافي،أبوالفرج معافى بن زكرياالنهرواني الجريري،ج 1 ،ص 583 ،ط بيروت سنة 1402 .

[9].همان.

[10].إسعاف الراغبين، ابن الصبان،ص 253 .

[11]. الفصول المهمة،ابن صباغ، ص 210؛ نورالابصار،الشبلنجی، ص 99،ط عثمانیة مصر.

[12]. همان.

[13] . همان.

[14]. سیر اعلام النبیلاء، الذهبی، ج6،ص262،مؤسسة الرسالة.

[15]. الفصول المهمة، ص 210؛ نور الابصار، ص 199.

[16] . همان.

[17] . حلية الاولياء، ج 3، ص 196، دارالکتاب العربی.

[18]. حلية الاولياء، ج 3، ص 195، دارالکتاب العربی.

[19]. عوارف المعارف، ص 165.

[20] بر گرفته از کتاب مرجعیت دینی اهل بیت علی hصغر رضوانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 21
مطالب مرتبط