جستجو
Close this search box.

بمناسبت هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع (علیهم السلام)

بسم الله الرحمن الرحیم

قبرستان تاریک و خاموش بقیع، آرامگاه چهار امام معصوم، بسیاری از صحابه بزرگوار، یاران پیشوایان معصوم و شهیدان گران قدر صدر اسلام است. در این قبرستان، بیش از هزار نفر از صحابه گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله، تابعان، قاریان و سادات بنی هاشم مدفونند. البته بیشتر قبور آنان جز چند تنِ معدود، گمنام و نامعلوم است. در کتاب های زیارت و دعا آمده است که هنگام زیارت بقیع، به سبب قداست آن مکان که روزی قدم های مبارک پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بر آن نهاده شده و بهترین اولیای خدا در آن مدفونند، با پاهای برهنه وارد شوید.[1]

در کمتر کشوری به اندازه سرزمین حجاز، آثار مربوط به قرون نخستین اسلام وجود داشته است؛ چرا که زادگاه اصلی اسلام آنجاست و آثار گران بهایی از پیشوایان اسلام در جای جای این سرزمین دیده می شود. ولی متأسفانه، متعصّبان خشک مغز وهّابی، بیشتر این آثار ارزشمند را به بهانه واهی آثار شرک، از میان برده اند و کمتر چیزی از این آثار پرارزش باقی مانده است. نمونه بارز آن، قبرستان بقیع است. این قبرستان، مهم ترین قبرستان در اسلام است که بخش مهمی از تاریخ اسلام را در خود جای داده و کتاب بزرگ و گویایی از تاریخ مسلمانان به شمار می آید.[2]

با سلطه عوامل وهابیت در سرزمین حجاز، آنان براساس معتقدات خود، به تخریب بسیاری از آثار تاریخی پرداختند. آنها پس از تسلط بر حجاز، به هتک حرمت قبور مقدس بقیع و دیگر بقعه های مدینه، اعم از شهدای احد، حضرت حمزه، عبدالله پدر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز بقعه های مکه و دیگر نقاط مشغول شدند.[3]

این روز از سوی برخی از مراجع تقلید به نام روز عزا، عاشورای دوم و روز بقیع نامگذاری شده که نشان از اهمیت آن دارد. مقاله ای که در پی می آید بر گرفته از کتاب ارزشمند سلفی گری استاد علی اصغر رضوانی و خلا صه ای از مبانی اندیشه های وهابیان سلفی در خصوص تخریب قبور و پاسخ منطقی وعلمی به آنهاست.

بنای بر قبور

از جمله موضوعات مورد اختلاف مسلمانان با وهابيان، موضوع بنا و ساختن گنبد و بارگاه و گلدسته بر روي قبور است. مسلمانان در طول تاريخ به اين سنّت عمل کرده و بر جواز و استحباب آن، به ادله ‏اي از کتاب و سنّت، تمسک کرده ‏اند. خصوصاً اين عمل موافق با منطق عقل و روش عقلا است. ولي از زمان ابن تيميه مخالفت با اين عمل شروع شد و بناها و گنبد و گلدسته‏ ها از مظاهر شرک شناخته شد، تا زمان آل سعود که اين عقيده به حدي اوج گرفت که آل سعود عملاً به مخالفت با آن پرداختند و با فتوايي که از علماي وهابي صادر شد، امر به تخريب گنبد و بارگاه و گلدسته‏ ها و بناهاي قبور داده شد. تمام آن‏ها به جز بارگاه پيامبر اکرم ‏صلي الله عليه وآله آن هم از خوف مسلمين، تخريب گشت. و با اين عمل خسارتي بزرگ بر اسلام و مسلمين وارد شد.

فتواهاي وهابيان

1 – ابن تيميه مي‏ گويد: «مشاهدي که بر روي قبور انبيا و صالحين از عامه و اهل‏بيت بنا شده، همه از بدعت ‏هاي حرامي است که در دين اسلام وارد شده است».[4]

2 – و در جايي ديگر مي‏گويد: «شيعه مشاهدي را که روي قبور ساخته ‏اند تعظيم مي‏کنند، شبيه مشرکين در آن‏ها اعتکاف مي‏کنند، براي آن‏ها حج انجام مي ‏دهند همان‏گونه که حجاج به سوي بيت عتيق حج انجام مي‏دهند».[5]

3 – صنعاني مي‏ گويد: «مشهد به منزله بت است، اين‏ها آنچه که مشرکان در عصر جاهليت بر بت‏هاي خود انجام مي‏دهند، بر قبور اولياي خود انجام مي‏دهند…».[6]

4 – اعضاي استفتاي دائمي وهابيان مي‏نويسند: «بناي بر قبور بدعت منکر است که در آن غلو در تعظيم صاحب قبر و راهي به سوي شرک است و لذا بر وليّ امر مسلمين يا نايب اوست که امر به تخريب بناهايي کند که روي قبور ساخته شده، و آن‏ها را با زمين يکسان سازد، تا با اين بدعت عملاً مقابله شده و راه شرک بسته شود».[7]

5 – ناصرالدين الباني در پيشنهادش به آل سعود براي تخريب گنبد سبز پيامبر اکرم ‏صلي الله عليه وآله مي‏گويد: «از جمله اموري که جاي تأسّف دارد اين‏که: مدت زيادي است که بر روي ساختمان قبر پيامبرصلي الله عليه وآله گنبدي سبز ساخته شده است… به اعتقاد من اگر دولت سعودي مي‏خواهد داعي توحيد داشته باشد، بايد مسجد نبوي را به حالت سابقش برگرداند».[8]

بررسي ايرادهاي وهابيان

1. بناي بر قبور از مظاهر شرک يا راهي به سوي شرک است.

پاسخ:

اوّلاً: شرک دو رکن و عنصر دارد: يکي اين‏که انسان عملي انجام دهد که نشانه خضوع براي کسي باشد. و ديگر اين‏که اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت آن کس داشته باشد که براي او خضوع مي‏کند. اين دو رکن که از آيات و تعاريف به دست آمده است، در مورد بناي بر قبور صادق نيست؛ زيرا کسي که بيوت و مشاهد اولياي الهي را تعظيم مي‏کند، بناي آن‏ها به قصد تعظيم، با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت نيست.

ثانياً: در مبحث «مقدمه» گفته شده که مطلق مقدمه حرام، حرام نيست، بلکه مقدمه موصله حرام است؛ يعني اگر کسي به طور حتم اين قبور را براي شرک بنا کند حرام است. ولي اگر کسي براي تعظيم شعائر الهي بنا کند، نه تنها اشکالي ندارد بلکه مستحب است.

2. بناي بر قبور از اعمال مشرکين است [9]

پاسخ:

اوّلاً: مشرکين اگر بناي بر قبور بزرگان خود مي‏ ساختند به جهت تعظيم و تکريم آن‏ها به عنوان ربّ بوده است؛ همان‏گونه که در جاي خود مورد بررسي قرار گرفته است؛ لذا اسلام، آنان را از اين جهت مذمّت نموده است و اين به خلاف بناي بر قبور اولياي الهي در ميان مسلمين است.[10]

ثانياً: مطلق تشبّه به مشرکين و کفار حرام نيست، مگر در امور اختصاصي و در شعائر آنان خصوصاً به قصد احياي شعائر و آيين کفار.

3. بناي بر قبور، بدعت منکر است

پاسخ :

در بحث ميزان بين بدعت و سنّت، گفته شده که بدعت دو رکن دارد: يکي زياده يا نقيصه در دين، ديگري نبودِ دليل عام يا خاص بر امر حادث. در مورد جواز بناي بر قبور، هم دليل خاص داريم که سنّت و سيره سلف از مسلمين است[11] و هم دليل عام داریم.[12]

4. ادعاي اجماع

علماي وهابي مدينه منوره در استفتاي آل سعود درباره بناهاي بقیع نوشتند: «بناي بر قبور اجماعاً ممنوع است؛ به جهت صحت رواياتي که در منع از آن وارد شده است…».[13]

پاسخ:

اوّلاً: اجماعي که ادّعا مي‏کنند مدرکي است؛ که به مدرک آن خواهيم پرداخت، پس اجماع آنان مستقلاً اعتباري ندارد.

ثانياً: در اجماعي که ادّعا شده، سه احتمال است:

الف) اجماع تقديري: به اين بيان که رواياتي وجود دارد که اگر علما به آن توجّه کنند، به مضمونش فتوا مي‏دهند. اين فرض باطل است؛ زيرا اين احتمال فرع صحت حديث از حيث سند و تماميّت آن از حيث دلالت است، که هر دو ناتمام است.

ب) اجماع محقق: به اين معنا که همه علما فتوا به تحريم داده‏اند، هم از حيث حدوث و هم از حيث بقا. اين احتمال هم به طور قطع باطل است؛ زيرا اوّلاً: بحث غالب علما در بناي بر مطلق قبور است؛ در حالي که بحث ما در قبور اولياي الهي است. ما نيز در قبور غير اوليا کراهت را قبول داريم. ثانياً: غالب علما قائل به کراهتند، نه حرمت و حتي برخي تصريح به عدم کراهت دارند.

قائلين به عدم حرمت

1 – عبدالرحمن جزيري مي‏گويد: «کراهت دارد که بر روي قبر، قبّه يا بنا ساخته شود».[14]

2 – امام نووي مي‏گويد: «بناي بر قبور اگر در ملک باني باشد، مکروه است و اگر در مقبره‏اي باشد که راه مردم است، حرام است».[15]

3 – از مالک بن انس – رئيس مذهب مالکيه – نقل شده که مي‏گفت: «کراهت دارم که قبور، گچ مالي شده و بر آن، بنا شود…».[16]

4 – شافعي مي‏گويد: «دوست دارم که روي قبر بنايي نشود و نيز گچ مالي نگردد؛ زيرا اين عمل زينت کاري است و قبر جاي اين امور نيست.» [17]

5 – ابن حزم مي‏گويد: «اگر بر روي قبر بنا يا ستوني ساخته شود، کراهت ندارد».[18]

6 – نووي بناي بر قبور را مکروه مي‏داند، ولي مي‏گويد: «به ابوحنيفه نسبت داده شده که کراهت ندارد».[19]

آن همه فتوا که غالباً بر کراهت بود، در صورتي است که بنا بر قبر فرد عادي باشد، ولي اگر بنا بر قبر يکي از اولياي الهي باشد از اين کراهت مستثنا است.

عبدالغني نابلسي در کتاب «الحديقة الندية» مي‏گويد: «حکم به کراهتِ روشن کردن چراغ در صورتي است که فايده‏ اي بر آن مترتب نباشد، اما در صورتي که فايده ‏اي از قبيلِ… يا اين‏که صاحب قبر از اولياي الهي باشد، يا عالمي از محققين باشد، به جهت تعظيم روح او، روشن کردن چراغ بر سر قبرش اشکالي ندارد».[20]

ج) مراد از اجماع، سيره ‏عملي مسلمين‏ باشد از زمان وفات‏ پيامبرصلي الله عليه وآله تااين زمان، که اين برخلاف چيزي است که ‏آن را به‏ اثبات رسانديم؛ زيرا با مروري بر تاريخ مسلمانان پي مي‏بريم که مسئله بناي بر قبور از سيره و سنّت هميشگي مسلمين بوده است.

استدلال به برخي از احاديث

عمده استدلال وهابيان بر حرمت بناي بر قبور، رواياتي است که از طريق اهل سنّت وارد شده است که ما به آن‏ها اشاره کرده و جواب هر کدام را خواهيم داد.

1. حديث ابي الهياج

مسلم از يحيي بن يحيي و ابوبکر بن ابي شيبه و زهير بن حرب، از وکيع، از سفيان، از حبيب بن ابي ثابت، از ابي وائل، از ابي الهيّاج اسدي نقل مي‏کند که علي بن ابي طالب ‏عليه السلام فرمود: «تو را به مأموريّتي مي‏فرستم که رسول خداصلي الله عليه وآله به آن فرستاد: اين‏که هيچ تمثالي نيابي مگر آن‏که محو کني و هيچ قبر مشرفي نيابي مگر آن‏که مساوي سازي».[21]

اشکالات این حدیث

اوّل، از حيث سند؛ چند نفر از رجال اين حديث تضعيف شده ‏اند:

1 – وکيع بن جراح بن مليح رواسي کوفي که در حقّ او تضعيفات زيادي رسيده است.[22]

2 – سفيان بن سعيد بن مسروق ثوري کوفي که ابن حجر و ذهبي او را متهم به تدليس درحديث کرده ‏اند؛يعني حديثي را به‏ کسي نسبت مي‏دهد که او رانديده ‏است.[23]

3 – حبيب بن ابي ثابت قيس بن دينار که او نيز به تدليس نسبت داده شده است.[24]

4 – ابووائل اسدي که از منحرفين از امام علي‏ عليه السلام بوده است.[25] همچنين از واليان عبيداللَّه بن‏ زياد درکوفه بوده ‏است، کسي که ظلم و غارتگري او بر احدي مخفي‏ نيست.

5 – ابوالهياج که در نقل حديث مشهور نيست، لذا سيوطي در حاشيه سنن نسايي مي‏گويد: «در کتب حديث غير از اين حديث از او نرسيده و کسي غير از ابن حبان او را توثيق نکرده و ابن حبّان کسي است که مجهول‏ ها را توثيق مي‏کند. عجلي هم او را توثيق کرده ، که دأبش زياده‏روي در توثيق تابعين است، به جهت خوشبيني که نسبت به آنان دارد».[26]

دوّم، از حيث دلالت؛ حديث از حيث دلالت، اشکال‏ هاي متعددي دارد:

1 – از حيث متن و سند اضطراب دارد؛ زيرا در حديثي ابي الهياج مي‏گويد: «قال لي عليّ» و در حديث ديگر ابي وائل مي‏گويد: «إنّ عليّاً قال لأبي الهياج» و در حديث ديگر چنين آمده است: «لأبعثنّک…». و مي‏دانيم که اضطراب سند و متن موجب سقوط حديث از حجّيت و اعتبار است.

2 – حديث مربوط به هدم و خراب کردن قبور همه عالم نيست، بلکه مورد خاصي بوده که حضرت او را مأمور به آن کرده است. شايد برخي از قبور مشرکين بوده که مورد پرستش آنان قرار گرفته بوده است. و بر فرض که مطلق قبور بوده، چه ربطي به قبور اولياي الهي دارد که به جهت توجّه مردم به خدا از طريق آنان و اقامه شعائر الهي، بدون هيچ توجّه شرک‏آلود به آنان بنا شده است.

3 – اهل لغت و عرف به اين نکته توجّه کرده ‏اند که ماده «تسويه» در صورتي که قرين مساوي با او ذکر نشود به معناي صاف کردن آن است في نفسه. و اين حديث اين‏چنين است؛ زيرا در آن نيامده که آن را مثلا با زمين مساوي کنيد، پس معناي آن اين است که هر قبري که به مانند تَل و مثل کوهان شتر است او را صاف کن؛ زيرا در روايات آمده که تمام قبور شهدا همانند سنام و کوهان شتر بوده است.[27]

4 – روايت، ربطي به بناي سقف، ديوار و وجوب خراب کردن آن ندارد.

5 – اين حديث مورد اعراض علما و مسلمين در طول تاريخ بوده که اين اعراض سبب وهن روايت خواهد شد.

2)حديث جابر

مسلم از ابوبکر بن ابي شيبه، از حفص بن غياث، از ابن جُريح، از ابي الزبير، از جابر نقل کرده که فرمود: رسول خدا از گچ‏کاري در قبور و از اين‏که کسي بر روي قبور بنشيند و از بناي بر قبور نهي نموده است.[28] به اين مضمون روايات ديگري هم از طرق مختلف، نقل شده است. لکن در اين احاديث هم مجموعه ‏اي از نقاط ضعف وجود دارد که باعث مي‏شود از حجيت و اعتبار بيفتد:

اوّلاً: در تمام احاديث جابر، ابن جريح و ابوالزبير – با هم يا به تنهايي – وجود دارند.

ابن حجر مي‏گويد: از يحيي بن معين درباره حديث ابن جريح سؤال شد، گفت: تمام احاديثش ضعيف است.[29]

از احمد بن حنبل نيز نقل شده که درباره ابن جريح مي‏گويد: احاديث منکر نقل کرده است.[30] مالک بن انس در شأن او مي‏گويد: ابن جريح مانند کسي است که در شب به دنبال جمع هيزم است. کنايه از اين‏که هر نوع حديثي را نقل مي‏کند.[31]

درباره ابوالزبير نيز تضعيفاتي وارد شده است؛ احمد بن حنبل از ايّوب نقل مي‏کند که ابوالزبير ضعيف الروايه است. شعبه مي‏گويد: ابوالزبير نمازش را درست ادا نمي‏کرد. و نيز مي‏گويد: او اهل تهمت بود. ابوحاتم رازي مي‏گويد: حديث او نوشته مي‏شود ولي به آن احتجاج نمي‏گردد.[32]

ثانياً: حديث از حيث متن شديداً اضطراب دارد؛ زيرا با تعبيرهاي گوناگون از جابر نقل شده است. در برخي از روايات از گچ‏کاري و اعتماد بر قبر نهي شده و در بعضي، از گچ‏کاري و کتابت و بناي بر قبر و راه رفتن بر آن، و در پاره ‏اي، تنها از کتابت بر آن و در برخي ديگر از نشستن و گچ‏کاري کردن و بنا و کتابت بر آن، و در برخي هم اضافه بر اين‏ها زياده بر قبر وارد شده و روشن است که اضطراب متن، روايت را از حجيت ساقط مي‏کند.

ثالثاً: بر فرض صحّت سند روايت و قطع نظر از اضطراب در متن، تنها دلالت بر نهي از بناي بر قبور دارد، ولي دلالت صريح بر حرمت ندارد؛ زيرا نهي بر دو قسم است: نهي کراهتي که استعمال زيادي در کلام شارع دارد و نهي تحريمي. درست است که اصل در نهي، حرمت است، ولي علما و فقها از اين نهي، کراهت فهميده ‏اند، لذا مشاهده مي‏کنيم که ترمذي در صحيح خود، اين حديث را تحت عنوان «کراهت بناء بر قبور» آورده است. و از اين رو شارح صحيح ابن ماجه، سندي از حاکم نيشابوري نقل مي‏کند که احدي از مسلمين به اين نهي عمل نکرده است.

بر فرض استفاده کراهت از اين احاديث، مي‏توان به سبب عناوين ديگر؛ همچون اقامه شعائرالهي و عناوين ‏ديگر آن‏را از کراهت خارج ‏کرده و داخل دراستحباب نمود، همانند لباس مشکي پوشيدن در سوک اولياي الهي خصوصاً عزاي امام حسین ‏عليه السلام.

حال با چند حديث اين چنيني آيا مي‏توان يک عمل را تحريم کرده و آن را شرک‏آلود دانست، و عمل کننده را نيز مشرک ناميد؟

3.حديث ابوسعيد و ام سلمه

وهابيان به دو حديث ديگر نيز تمسک کرده ‏اند: يکي از ابوسعيد خدري که فرمود: رسول خداصلي الله عليه وآله نهي کرد از بناي بر قبور. [33] و ديگر از ام‏سلمه که رسول خداصلي الله عليه وآله نهي کرد از بناي بر قبر و گچ‏کاري کردن قبر.

در ضعف سند حديث اول وجود وهب که مجهول است، کافي است.

و در حديث دوم عبداللَّه بن لهيعه است که ذهبي از ابن معين نقل کرده که او ضعيف است و به احاديثش احتجاج نمي‏شود. همچنين از يحيي بن سعيد نقل شده که او ابن لهيعه را چيزي به حساب نمي‏ آورده است. [34]

استدلال به اینکه زمين بقیع موقوفه است

از جمله ادّعاهايي که وهابيان براي توجيه تخريب قبور ائمه بقیع دارند، اين است که: زمين بقیع موقوفه است و اين بناها مخالف با نظر واقف است، لذا بايد وليّ امر مسلمين آن‏ها را خراب کند.

در جواب آنان مي‏گوييم: اوّلاً: در هيچ کتابي، حديثي يا تاريخي اشاره نشده که زمين بقیع موقوفه است؛ خصوصاً آن‏که زمين حجاز و مدينه چندان ارزشي نداشته که بخواهد کسي آن را وقف نمايد.

ثانياً: بنا به نقل سمهودي، بقعه ‏اي که در برگيرنده اجساد ائمه طاهرين در بقیع است خانه شخصي عقيل بن أبي طالب بوده است. لذا سمهودي مي‏گويد: «عباس بن عبدالمطلب کنار قبر فاطمه بنت اسد بن هاشم در اوّل مقابر بني هاشم در خانه عقيل دفن شد».[35] حال با اين وضع مي‏توان به صرف ادّعاي وقف، بارگاه مطهر اولياي الهي را خراب نمود؟

فرق بين بناي بر قبر با دفن در بنا

بعضي از نويسندگان وهابيان براي فرار از اشکال گفته ‏اند: آنچه حرام است «ساختن بنا بر قبر» است، امّا اصحاب، جنازه پيامبرصلي الله عليه وآله را داخل بنا دفن کردند نه اين‏که برقبر او ساختماني را بناکنند و دفن جنازه دربنايي که از قبل موجود بوده مانعي ندارد.

اين‏ سخن فقط براي‏ توجيه يک‏ واقعيت خارجي است که در برابر آن قرار گرفته‏ اند. و ما به عنوان پاسخ به اين جواب غيرقابل قبول، چند سؤال را مطرح مي‏کنيم:

1 – آيا اگر براي مؤمنين و علماء، قبل از مرگ، مقبره ساخته شود و بعد از وفات،آن‏ها را در مقبره دفن کنند، مانعي دارد يا خير؟ آيا وهّابي‏ها چنين کاري را اجازه مي‏دهند؟ قطعاً چنين اجازه ‏اي نمي ‏دهند. اگر بودن بنا بر قبر حرام است، هر انسان عاقل و باانصافي حکم مي‏کند که فرقي نمي‏کند که بنا از قبل موجود باشد يا بعداً ساخته شود.

وهّابي‏ها عملاً فرقي قائل نيستند، امّا در مورد بحث، جوابي مي‏دهند که خودشان هم قبول ندارند و قائل به فرق مي‏شوند.

ما مي‏گوييم: شما که قياس را در دين جايز مي‏دانيد، در اينجا بايد قطعاً قياس جاري کنيد. شما که گاهي قياس را در بين دو امري که مناسبت خيلي دور با هم دارند جاري مي‏کنيد، در اينجا که اصلاً تفاوتي وجود ندارد، حتماً بايد جاري کنيد.

به هر حال ما فرقي بين اين دو مورد؛ يعني دفن در مقبره و بناي بر قبر نمي‏بينيم و حکم هر دو را – هرچه که باشد – واحد مي‏دانيم.

وهابي‏ها هم همان طور که گفتيم در عمل، قائل به فرق نيستند و لذا اجازه نمي‏دهند که اول مقبره ساخته شود و بعد از مرگ، بدنها در آن دفن شود. امّا از آنجا که در پاسخ اشکال طرف مقابل، به هرحال بايد جوابي داد! جوابي مي‏دهند که خودشان هم ملتزم به لوازم آن نيستند.

2 – آيا در مورد مقابري که وهابيان تخريب کرده و يا الآن تخريب مي‏کنند، تحقيق کرده ‏اند و بر ايشان ثابت شده که اين بناها پس از احداث قبر ساخته شده است؟ و يا اين‏که اصلاً تحقيقي نکرده ‏اند و چه بسا با علم به اين‏که بناها از قبل موجود بوده، دست به تخريب آن‏ها زده‏ اند؟

اساساً از ديدگاه اصولي، برفرض آن‏که احداث بنا بر قبر حرمت داشته باشد، در هر موردي که ما شک کنيم که مسلمين قرون گذشته اين بناها را بعد از دفن اموات ساخته ‏اند يا از قبل موجود بوده، بايد فعل آن‏ها را حمل بر صحّت کرد و گفت: حتماً بنا از قبل موجود بوده،وگرنه مُسلِم کار حرام انجام نمي‏دهد. به عبارت ديگر: ظاهر حال مُسلِم و مؤمن اين است که چنين فعل حرامي را مرتکب نمي‏شود. بنابراين در تمامي موارد شک بايد گفت: بناها موجود بوده و جنازه‏ ها را بعداً در آن دفن کرده ‏اند.

بلکه مواردي به طور يقين بوده که افرادي را در مقبره و سردابي دفن کرده ‏ اند؛ همچون خانه عقيل.

بنابراين، مسأله تنها، «حمل به صحت» و «ظاهر حال مُسلِم» نيست بلکه شواهد و قراين نيز اين مطلب را تأييد مي‏کند.

3 – آيا حرمت فقط در احداث بنا بر قبر است يا استمرار و بقاي بنا نيز حرام است؟ به عنوان مثال: تصرّف در زمين ديگران بدون رضايت آن‏ها، هم ابتدائاً حرام است و هم استمراراً و بقائاً؛ يعني اگر مثلاً خانه‏اي در ملک ديگران ساخته است، هم ساختنش حرام بوده و هم باقي ماندن آن خانه حرام است؛ زيرا مستلزم تصرّف در ملک ديگران است. در مورد قبور، سؤال اين است که آيا هم احداث بنا حرام است و هم بقاي ساختمان‏هايي که بنا شده است؟ و يا تنها احداث بنا حرمت داشته ولي بعد از ساخت بناء ديگر بقاي آن مانعي ندارد و تخريب آن واجب نيست؟

اگر بگوييد: تنها احداث بنا حرام است و بقاي بنا حرام نيست، مي‏گوييم وقتي ابقاء و استمرار بنا حرام نباشد، خراب کردنش هم جايز نيست. پس به چه مجوّزي صحن و سرا و قبّه و بارگاه ائمه بقیع ‏عليهم السلام را خراب کرده ‏ايد و تا اين حد بر آن اصرار و پافشاري داشته و داريد؟! و اگر هم بگوييد احداث بنا حرام است و هم ابقاي آن، همان طور که از جملات ابن قيّم و ابن تيميه هم پيداست که مي‏گويند: «يجب هدم المشاهد الّتي بنيت علي القبور ولايجوز إبقآؤُها» ما مي‏گوييم حال که ابقاي بنا حرام است، چرا اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله سبب بقاي خانه پيامبرصلي الله عليه وآله شدند و آن را تخريب نکردند؟ آيا مي‏ توان گفت: که اصحاب به منشأ ابقاي خانه، مرتکب حرام شدند؟!

اگر پيامبرصلي الله عليه وآله از ساختن بناي بر قبور نهي فرموده است و نهي او دلالت بر حرمت دارد و قبر خودش را هم استثنا نکرده است، اوّلين بنايي که بايد خراب شود، بناي قبر خود ايشان است؛ زيرا قطعاً به بقاي بنا – که حرام است! – راضي نخواهدبود.

ما فرض مي‏کنيم که اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله بنايي بر قبر آن حضرت نساخته ‏اند امّا چرا با ابقاي بناي واقع بر قبر آن حضرت مرتکب حرام شدند؟!

بنابراين، بايد گفت استمرار و ابقاي بناهاي واقع بر قبور مانعي ندارد خصوصاً آن‏که آن‏ها فعل اصحاب را حجّت مي‏دانند.

البته در اينجا هم ممکن است کسي بگويد:بنايي که بر قبر ساخته شود و بنايي که از قبل موجود بوده فرق دارند؛ يعني ابقاي بناي اوّل حرام است امّا ابقاي دوّمي حرام نيست! ولي کدام عاقلي است که بين اين دو، فرق قائل باشد و لذا مي‏بينيم جواب معقولي براي ابقاي ساختمان قبر پيامبرصلي الله عليه وآله ندارند.

در پابان این نکته را یادآور می شویم که بقیع و قبور آن متعلق به تمامی مسلمین است وهیچ کس حق ندارد بر اساس تفسیر شخصی خود در مورد آنها تصمیم بگیرد وبا تخریب آن قلوب مسلمین را جریحه دار نماید . و السلام

[1] . اصغر قائدان، 1374، چ 2، صص 354 ـ 355.

[2] ناصر مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دوراهی، ، چ 1، صص 63 ـ 64.

[3] اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره،ج 2، صص 355 ـ 356.

[4] . منهاج السنة، ج 2، ص 437 – 435.

[5] . منهاج السنة، ج 1، ص 479 – 474.

[6] . کشف الارتياب، ص 286 از تطهير الاعتقاد صنعاني.

[7] . اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، رقم فتوي 7210.

[8] . تحذير المساجد من اتخاذ القبور مساجد، الباني، ص 68 و 69.

[9] منهاج السنة، ج 1، ص 474.

[10] . ر.ک: مقالات الکوثري، ص 246 به نقل از شرح صحيح مسلم، آبي مالکي، ج 2، ص 234.

[11] با مراجعه به تاريخ پي مي‏بريم که ساختن زيارتگاه و مزار براي بزرگان، سنتي هميشگي در طول تاريخ بوده است. که به دو نمونه ی آن اشاره مي‏کنيم: مزار بلال حبشي: قبر او در دمشق در باب الصغير است. ابن جبير مي‏گويد: و در سر قبر مبارک او تاريخي به اسم او است، و دعا در آن موضع مبارک مستجاب است. بسياري از اوليا و اهل خيري که به زيارت اوليا متبرکند اين مطلب را تجربه کرده ‏اند.» (رحلة ابن جبير، ص 229)؛ مزار سلمان فارسي: خطيب بغدادي مي‏گويد: قبر او الآن ظاهر و معروف است نزديک ايوان کسري. و بر روي آن ساختماني است. و در آنجا خادمي اقامت کرده تا آنجا و عمارتش را حفظ نموده و در امر مصالحش نظر کند. من آن موضع را ديده ‏ام و چندين بار نيز زيارت کرده ‏ ام.» (تاريخ بغدادي، ج 1، ص 163) وبسیاری از مراقد مسلمانان و بزرگان دین که به دلیل اطاله کلام از ذکر آنهاخودداری می کنیم.

[12]. بناي بر قبور، تعظيم شعائر الهي است (وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ)؛ حج آیه32 «و هر کس شعائر دين خدا را بزرگ و محترم دارد، اين، صفت دل‏هاي باتقواست.»

بناي بر قبور از مصاديق مودت ذوي القربي.(قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي)؛ شوری آیه 23«بگو از شما تقاضاي اجر و مزدي نمي‏کنم مگر مودّت ذوي القربي را.»

[13] . جريدة ام القري، تاريخ 17 شوال 1344 ه.ق.

[14] . الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، ص 421.

[15] . شرح صحيح مسلم، نووي، ج 7، ص 27 کتاب الجنائر.

[16] . مقالات الکوثري، ص 247، به نقل از المدونة الکبري، ج 1، ص 90.

[17] . همان، به نقل از کتاب الأمّ، ج 1، ص 246.

[18] . المحلّي، ج 5، ص 133.

[19] . المجموع، ج 5، ص 298.

[20] . الحديقة الندية، ج 2، ص 630.

[21] . صحيح مسلم، ج 3، ص 61، کتاب الجنائز.

[22] . تهذيب التهذيب، ج 11، ص 123.

[23] . همان، ج 4، ص 115.

[24] . همان، ج 2، ص 179.

[25] . تهذيب التهذيب، ج 4، ص 362.

[26] . زيارة القبور، علامه بدر الدين حوثي.

[26] . کنز العمال، ج 15، ص 736، ح 42932.

[28] . صحيح مسلم، ج 3، ص 62.

[29] . تهذيب التهذيب، ج 6، ص 406.

[30] . همان.

[31] . همان، ج 6، ص 404.

[32] . همان، ترجمه ابي الزبير.

[33] . سنن ابن ماجه، ج 1، ص 474.

[34] . ميزان الاعتدال، ج 2، ص 476؛ تهذيب التهذيب، ج 1، ص 444.

[35] . وفاء الوفاء، ج 2، ص 96.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط