جستجو
Close this search box.

سلمان فارسی مسافر حقيقت

حق جويي و حق طلبي يكي از نعمتهايي است كه خدا به بندگانش عرضه داشته و چه سعادتمندند بندگاني كه خود را از دامهاي روزمرگي و عادت رهانيده و با ناديده گرفتن عصبيتهاي قومي و بريدن از علاقات واهي و خرافات و استقامت در طلب حق و تلاش هر چه بيشتر در همراهي با صادقان و ايستادگي در مقابل كوردلان و ناآگاهان خود را به سرمنزل مقصود رسانيده وبدينسان مورد عنايت خاص خداوند قرار مي گيرند .

بي شك يكي از اين بندگان صالح خداوند, جواني است ايراني به نام” روزبه” همو كه عطش خداجويي و فطرت توحيدي اش مانع ازاين مي شد كه به عادات و آداب و آيين مرسوم در جامعه اش تن در دهد و آن همه آموزه هاي خرافي و انحرافي ثنوي و شرك آلود و خلاف فطرت را به عنوان دين و روش زندگي بپذيرد, لذا همواره در پي يافتن حقيقتي بود كه بتواند نياز دروني اورا برآورده سازد و روح مشتاقش راسيراب معارف سازد وبه پرسشهاي بي شمارش در مورد خداوند و هستي و انسان و… پاسخ دهد.

روزي در برخورد با قديسي كه آموزه هاي اصيل و وحياني آيين عيسوي را بيان مي كرد حس نمود كه دريچه اي به حقيقت برايش گشوده شده است لذا پشت پا به همه رسومات و تعلقات عاطفي و خانوادگي و .. زده و خود را به دست حقيقت سپرد و آن گونه كه تاريخ بيان مي دارد مدتها در نزد عالمان و قديسان بزرگ در شهرهاي مختلفي به سر بردو ملازم آن قدسيان و خداجويان بود وسعي در شناخت خود و هستي و خداوند و… نمود و هر گاه عمر يكي از معلمان به سر آمده سراغ پير فرزانه ديگر رفته و مدتي در نزد اوبه تلمذ و تذهيب مي پرداخت تا آنكه آخرين معلم فرزانه اش سري از اسرار الهي را از زبان نبي خداوند عيسي مسيح«علیه السلام» براي او بيان كرد:

طبق آنچه حضرت عيسي«علیه السلام»فرموده و پيشگويي هايي كه بزرگان عيسوي نموده اند به زودي در شبه جزيره عربستان و از سرزمين حجازآخرين نبي از انبياء الهي ظهور مي كند كه قرار است خاتم انبياء الهي باشد و اگر خواهان تكامل حقيقي هستي و سعادت واقعي مي طلبي بايد محضر اين آخرين سفير الهي را درك نمايي و به آيينش ايمان آوري و تعاليمش را جامه عمل بپوشاني…

جوان ايراني كه مدتها بود در جستجوي حقيقت از شهري به شهر ديگر و از محضر عالمي به عالم ديگر ميرفته, احساس نمود كه گويا ساحل سعادت به او رخ نموده و بايد براي كسب معارف حقيقي در جستجوي اين آخرين فرستاده الهي برآيد، لذا بار سفربه شبه جزيره عربستان بسته و در آنجا در انتظار شنيدن خبرهاي خوش و نغمه هاي جان فزا, شب و روز مي گذرانيد وبا التجاء وتضرع به درگاه خداوند مصرانه دعا مي كرد كه خداوند توفيق زيارت و همراهي آخرين فرستاده را نصيب او فرمايد …

تا روزي كه اين نويد را به او دادند كه: مردي به نام محمد«صلی الله علیه وآله» آمده كه ادعا مي كند فرستاده خداوند است و مي گويد خداوند او را براي هدايت و راهنمايي بشر مبعوث نموده است … ديگر درنگ جايز نبود ديگر صبر و انتظار به سر آمده بود و هر چه سريعتر مي بايست برود مگر نه آنكه عيسي بشارت اين پيامبر الهي را داده بود و مگر نه آنكه قدسيان و راهبان چنين روزي را به او نويد داده بودند, آري انتظار به سر آمده بود و خداوند دعايش را اجابت كرده بود, بايد به محضر حجت الهي مي رفت و با او پيمان مي بست بايد به سخنانش گوش ميداد و با جديت به فرامينش جامه عمل مي پوشاند .. . پس حركت كرد

در مدينه به خدمت رسول خدا«صلی الله علیه وآله»رسيدو تمام علائم را صادق يافت لذا از صميم جانش ابراز اسلام نمود و بدينسان به شرافت صحبت آخرين پيامبرالهي نائل آمد و با تمام وجود در راه اعتلاي اسلام و ياري پيامبر قيام نمود و همواره در مصاحبت پيامبر بوده و از زلال معارف وحياني, جان تشنه خويش را سيراب مي نمود.

او مسلماني را حيات واقعي خويش يافت و آن را بمنزله تولدي دوباره حس نمود و به اشاره پيامبر گرامي اسلام نام “سلمان” را برگزيد و عرصه اي جديد فرا رويش گشوده شد, عرصه اي براي خودشناسي و خودسازي ,عرصه اي براي درك هستي و عرصه اي براي عبوديت و بندگي ,عرصه اي براي رها شدن از ماديات و همنوا شدن با عرشيان ,عرصه اي براي آزادي و آزادگي,عرصه اي براي جهاد و تلاش.[1]

سلمان كه به خاطر اصالتش و زادگاهش به سلمان فارسي معروف بود از جمله افرادي بود كه به حق توانست ظرف وجود خويش را از تعاليم نوراني لبريز سازد و با عمل به آموزه هاي نبوي و استقامت در راه تحصيل و ترويج دين به مرحله اي رسيد كه ديگر او را سلمان محمدي خواندند .

آري آنچه در نظام تربيتي پيامبر اهميت دارد تقوا و پرهيزكاري و اصالتهاي انساني است و لذا قبيله و شهرت و نسب و زادگاه و … اعتباري ندارد و در اين نظام شايسته سالار بود كه پيامبر اسلام«صلی الله علیه وآله»به سبب ايمان و اخلاص و صداقت و مجاهده سلمان فرمودند : سلمان منا اهل البيت و سلمان را از اهل بيت خود دانستند.[2]

واين گونه بود كه ديگر سلمان فارسي را سلمان محمدي«صلی الله علیه وآله» هم خواندند و اين فضيلتي شد براي صحابه ايراني رسول خدا كه نشان از مقام والاي او در نزد پيامبر داشت.

از ديگر احاديثي كه در فضائل جناب سلمان از پيامبر اعظم نقل شده است, حديثي است كه انس بن مالك از پيامبراسلام«صلی الله علیه وآله»نقل كرد :

«ثلاثه تشتاق اليهم الجنة علي و عمار و سلمان».[3]

سه نفر هستند كه بهشت مشتاق آنان است حضرت علي بن ابي طالب«علیه السلام» و سلمان فارسي و عمار .

اين حديث نبوي مقام معنوي سلمان را به خوبي تبيين نموده است و تائيدي است بر شخصيت و انديشه جناب سلمان و استمرار ايشان در مسير حق و حقيقت .

به هر حال جناب سلمان تا آخرين لحظات حيات پيامبر مصاحب و ملازم ايشان بود و از محضر پيامبر كسب مدارج و مقامات علمي و معنوي نمود و بعد از رحلت پيامبراكرم«صلی الله علیه وآله» با عمل به توصيه هاي مكرر پيامبر و عمل به سنت قطعي ايشان در محضر اهل بيت گرامي پيامبر و بخصوص اميرالمؤمنان علي بن ابي طالب«علیه السلام»بود و با تمسك به تعاليم نبوي, مرجعيت سياسي و علمي اهل بيت را پذيرفته واز مدافعان حريم ولايت واهل بيت پيامبر بود به گونه اي كه از ياران و فدائيان مكتب علوي به شمار مي آمد و در محضر اميرالمؤمنان به تهذيب نفس و علم آموزي و طي مراحل تكامل و معرفت مي پرداخت و سعي در تبيين عملي مباني ولايت علوي داشته و برعهد و پيمان خويش با پيامبر خاتم تا آخرين لحظه حيات پايداري نمود .

در زمان خليفه دوم به پيشنهاد خليفه و با مشورت و اشاره امام علي«علیه السلام» فرمانداري مدائن را پذيرفت و در مدت حكومت خويش نمايي از يك حاكم اسلامي پرورش يافته در مكتب نبوي و متاثر از سيره علوي را به نمايش گذاشت كه هنوز هم حق جويان و عدالت خواهان در حيرت آن همه زهد وصفا و حسن مديريت قرار دارند. حاكمي كه از دسترنج خويش كسب درآمد مي كرد وآنچه كه به عنوان حقوق ازخزانه به او مي پرداختند همه را درميان ضعفا و فقرا جامعه تقسيم مي كرد و به همان اندك مالي كه از دسترنج و كار خويش به دست مي آورد قناعت مي كرد.

نقل است آنچنان زاهدانه با مردم رفتار مي كرد و از هر گونه خود آرايي و تجمل و ايجاد حق اختصاصي براي خود به دور بود كه اگر كسي ايشان را نمي شناخت,گمان نمي برد كه ايشان از بزرگان شهر باشد چه رسد به اينكه حاكم شهر باشد.

روزي غريبه اي از شام به شهر وارد مي شود و با مشاهده وضع لباس و ظاهرش به گمان اينكه او كارگري است باربر،از او مي خواهد كه بارش را به منزلي برساند سلمان در كمال تواضع مي پذيرد و بار غريبه را به دوش كشيده و حركت مي كند, مردم شهر كه حاكم را شناختند به غريبه تاختند كه او حاكم شهر است و … ولي سلمان مانع آنها شد و به غريبه گفت به عهدم بايد عمل كنم و اين بار را تا مقصد مي رسانم.[4]

اين همه تواضع و دوري از هواي نفس و تشخصهاي وهمي و پشت پا زدن به اعتبارات گذراي دنيوي, امري نيست كه به آساني به دست آيد است بلكه حاصل سالها مجاهدت و استفاده از محضر پيامبر«صلی الله علیه وآله»و وصي ايشان است كه سلمان را به معرفت ناب مي رساند .

آري آنانكه از سرچشمه اصيل معارف سيراب گشتند و جانشان به شميم محمدي معطر گشت و با تمسك به تعاليم نوراني قرآن و اهل بيت از ظلمات ماديات و خواهشهاي نفس گذشتند, انسانهاي جاودانه اي شدند كه تاريخ همواره آنان را به نيكي و راستي ياد مي كند و اينان الگوهاي عملي براي آيندگان هستند كه خواهان تحصيل كمالات و رسيدن به سعادت دنيا وآخرت مي باشند .

زندگي جناب سلمان سرشار از آموختني هايي است كه در اين عصر و زمان هم مي تواند راهگشاي حق طلبان و حقيقت جوياني باشد كه مي خواهند علي رغم تمام دشواريها و زحمات طاقت فرسا در مسير عبوديت و شناخت به مقامي دست يابند كه غايت خلقت انسان است و در عرصه اجتماع حضوري فعال و سازنده داشته باشند به گونه اي كه وجودشان منشاء خير بوده و كردارشان نشان از حضورشان در مكتب نبوي وتجسمي از آموزه هاي وحياني و مبلغي راستين براي برترين هديه الهي به بشريت يعني اسلام عزيز باشد .

و سرانجام جناب سلمان اين صحابي راستين پيامبر و ياور باوفاي امام علي«علیه السلام» در هشتم ماه صفر سال 36 هجري در مدائن چشم از جهان فرو بست و تا آخرين لحظه حيات پر بركتش مصداق اين آيه شريفه بود كه :

«من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه و منهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا».[5]

حسن ختام اين مقال را حديثي از امام صادق«علیه السلام»در شان و منزلت جناب سلمان قرار مي دهيم :

منصور بن بزرج روايت نمود كه گفت به حضرت امام صادق«علیه السلام»گفتم كه اي مولاي من از شما بسيار ذكر سلمان فارسي مي شنوم سبب آن چيست؟

آن حضرت در جواب فرمودند :مگو سلمان فارسي بگو سلمان محمدي وعلت اینکه من از سلمان زیاد نام می برم وجود سه ویژگی است كه سلمان بدانها آراسته بود :

اول :ولايت و محبت امام علي«علیه السلام»را بر هواي نفس خود مقدم داشت.

دوم : فقرا را دوست مي داشت و آنان را مقدم براغنياء قرار مي داد .

سوم: محبت او به علم وعلماء.

«ان سلمان كان عبدا صالحا حنيفا مسلما و ما كان من المشركين»[6]

[1] . آنچه گذشت برداشتي آزاد از مضمون روايتي بود كه در كتب فريقين راجع به دوران حيات و اسلام آوردن سلمان مطرح شده است طبيعي است خوانندگان عزيز براي مطالعه جزئيات اين وقايع و نظرات مختلف در اين باب بايد به كتب مفصل روايي و تاريخي مراجعه نمايند .

[2]. مستدرك حاكم نيشابوري ج 3 ص 598؛عيون اخبار الرضا شيخ صدوق ج 1 ص 70 ؛مجمع الزوائد هيثمي ج 6،ص 130؛شرح اصول كافي مولا محمد صالح مازندراني ج7ص 7 ؛مجمع كبير طبراني ج 6 ص 213؛الغارات ابراهيم بن محمد الثقفي ج 2 ص823؛اختصاص شيخ مفيد ص 341اين بحث در اختصاص و الغارات اين گونه آمده :«فصعد رسول الله صلي عليه آله و سلم المنبر فخطب فقال :ان الناس من عهد آدم الي يومنا هذا مثل اسنان المشط لا فضل للعربي علي العجمي و لا للاحمر علي الاسود الا بالتقوي,سلمان بحر لا ينزف و كنز لا ينفد سلمان منا اهل بيت سلسال يمنح الحكمه و يوتي البرهان».

[3]. سنن ترمذي ج 5 ص332؛مناقب علی بن ابی طالب(ع) محمد بن سلميان ج 1 ص242؛كنرالعمال متقي هندي ج 11 ص 640؛شرح الاخبار قاضي نعمان مغربي ج 2 ص 465 ؛سير اعلام النبلاء ذهبي ج 1 ص 413.

[4] . طبقات الكبري ابن سعد ج 4 ص 75.

[5] .سورۀ احزاب/23.

[6] . امالي شيخ طوسي ص 133.

نوشتۀ:یاسر اسحاقی فر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط