کلمات کلیدی: امام باقر(علیه السلام)، شکافنده علوم، امام پنجم، خلفای اموی، هشام بن عبدالملک
وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) از سوی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) مورد تحیت و اکرام واقع شده است. این مطلب نشان دهنده عظمت آن حضرت است که در واقع به دلیل تأثیری است که آن حضرت در امت اسلامی پدید آورده و در حقیقت مکتب علمی تشیع را که حقیقت اسلام در آن تجلی نموده را معرفی نموده است. اینک به شمه ای از زندگانی آن حضرت میپردازیم.
ولادت
تاریخ ولادت آن حضرت را در روز جمعه، اول رجب سال 57 هـق، در مدینه بیان کرده اند.[1] نام شریفش محمد و کنیه اش ابوجعفر و لقبش باقر میباشد؛ زیرا حقیقتا او شکافنده علوم بود و این مطلب علاوه بر اینکه از دیدگاه شیعه گفته شده، اهلسنت نیز به آن پرداخته اند.[2] مادر آن حضرت ام عبدالله، فاطمه دختر امام حسن(علیه السلام) بوده است.[3] مادر آن حضرت علاوه بر شأن نسبی از زنان فاضل به شمار میرود. آن حضرت فرمودند: مادرم كنار ديوارى نشسته بود ناگاه ديوار مشرف به خرابى شد كه ما صداى شديد انهدام آن را شنيديم در اين موقع مادرم با دست اشاره كرد و گفت: نه، به حق محمد مصطفى، خدا اجازه خراب شدن به تو نداده. ديوار همان طور معلق ايستاد تا مادرم رد شد و به همین دلیل پدرم صد دينار صدقه داد.[4] روزى امام صادق(عليه السلام) نام آن بانو را برد و فرمود: شخصيت راستگو و درست كردارى بود كه در ميان فرزندان امام حسن (عليه السلام) چون او نيامده.[5] بنابراین امام باقر(علیه السلام) از طرف مادر هم هاشمی، علوی و فاطمی است[6] و اولین کسی است که از نسل امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) به دنیا آمد و نیز به امامت رسید. در واقعه جانسوز کربلا در میان اسراء خردسالی چهار ساله بود و سی و نه سال امامت پدر بزرگوار خویش را درک نمود و مدت هجده سال امامت را برعهده داشت.[7]
سلام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
لقب شریف باقر را پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به آن حضرت اعطاء نمود و با اهداء سلامی از جابر بن عبدالله انصاری خواست تا این بشارت و سلام را به آن حضرت برساند و جابر نیز در مواقع مختلف این خبر را ابراز میکرد. محمد بن مسلم مكى گفت ما نزد جابر بن عبد الله انصارى بوديم كه حضرت على بن الحسين(علیه السلام) با پسرش محمد كه كودكى بود وارد شد. به پسرش فرمود سر عمويت را ببوس حضرت باقر جلو رفته سر جابر را بوسيد،آن وقت چشم هاى جابر كور شده بود؛ پرسيد اين كيست؟ فرمود اين پسرم محمد است. جابر او را در آغوش گرفته گفت محمد حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به تو سلام مي رساند. از جابر پرسيد چگونه چنين پيامى را ميرسانى؟ گفت من در خدمت پيغمبر بودم؛ در حالی که حضرت حسين روى زانويش نشسته بود و با او بازى ميكرد، فرمود: جابر براى اين فرزندم پسرى به نام على متولد مىشود كه روز قيامت منادى پروردگار فرياد ميزند سرور عبادت كنندگان از جاى برخيزد؛ على بن الحسين از جاى برميخيزد. براى آن على فرزندى به نام محمد متولد مى شود كه تو او را خواهى ديد؛ سلام مرا باو برسان.[8] همچنین این مطلب از اهلسنت نقل شده که جابر چنین سلامی را به او رساند و در روایتی دیگر آوردهاند که جدش امام حسین(علیه السلا) نیز سلام پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) را به او رسانده است.[9]
امامت و فضائل آن حضرت
شیعه معتقد است که امامت و ولایت از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) و امامان اعلام میشود. در مورد امام باقر(علیه السلام) نیز اعلام امامت رخ داده است. امام زین العابدین(علیه السلام) در حال احتضار که گروهى نیز برای عیادت نزد آن حضرت بودند به فرزندش امام باقر(علیه السلام) توجه نمود و فرمود محمد اين صندوق را ببر به خانه ات. سپس فرمود داخل صندوق طلا و نقره نيست؛ پر از علم و دانش است.[10] در روايت ديگر آمده است كه برادران ادعاى ارث از صندوق نمودند، فرمود به شما چيزى از آن نمي رسد؛ اگر شما نصيبى داشتيد صندوق را به من اعطا نمی کرد، در صندوق اسلحه پيغمبر(صلی الله علیه و اله و سلم) و نامه هايش بود. همچنین گفته شده است: امام زین العابدین(علیه السلام) در آن بيمارى كه از دنيا رفت، تمام فرزندان خود محمد و حسن و عبد الله و عمر و زيد و حسين را جمع نموده، وصيت به فرزندش محمد بن على(علیهما السلام) نمود و او را باقر ناميد و رسيدگى به كارهاى خانواده خود را به او سپرد.[11]
ابوخالد نقل ميكند كه گفت به امام زین العابدین(علیه السلام) عرض كردم امام بعد از شما كيست؟ فرمود محمد پسرم كه علم را مي شكافد.[12]
وصیت آن حضرت نه فقط در برابر بستگان بوده، بلکه برای بزرگان اهلسنت نیز این وصیت اعلام شده است؛ چنانکه زهری در عیادت از امام زین العابدین(علیه السلام) در حال پرسش از حضرت مشاهده نمود که محمد داخل شد و مدتى با ایشان آرام آرام صحبت ميكرد. در بين سخنانش فرمود حسن خلق را از دست مده. من متوجه شدم كه نزديك وفات آن حضرت است. عرض كردم اگر پيش آمدى رخ داد كه هيچ كس را از آن گريزى نيست، بايد بعد از شما به كه پناه ببريم. فرمود اين پسرم، اشاره به محمد كرد. او وصى و وارث و حافظ علم من است و معدن دانش است و باقرالعلم است.
عرض كردم، معنى باقرالعلم چيست؟ فرمود به زودى ارادتمندان پاك من نزد او ميروند و او براى ايشان به واقع دانش را مي شكافد. بعد امام (عليه السلام) فرزندش محمد را پى كارى به بازار فرستاد. پس از بازگشت عرض كردم يا ابن رسول الله چرا وصيت به فرزند بزرگترت نكردى؟ فرمود امامت به كوچكى و بزرگى نيست؛ اینچنين پيغمبر به ما دستور داده و در لوح و صحيفه نام او نوشته شده است. عرض كردم پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم) نام چند نفر وصى و امام را بیان كرده. فرمود در صحيفه و لوح نام دوازده نفر با اسم پدر و مادرشان ذكر شده سپس فرمود از نژاد اين پسرم محمد هفت نفر امام خواهند بود كه مهدى(صلوات اللَّه عليه) جزء همين هفت نفر است.[13]
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: عمر بن عبد العزيز براى ابن حزم پيغام داد كه دفتر موقوفات امیرالمومنین على(علیه السلام) و عمر و عثمان را بياورد. ابن حزم پيش زيد بن حسن كه از همه بزرگتر بود فرستاد و تقاضاى دفتر موقوفات را نمود. زيد گفت متولى بعد از حضرت على(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام) و پس از او حضرت حسين(علیه السلام) و پس از ايشان على بن الحسين(علیه اسلام) و بعد از او محمد بن على(علیه اسلام) است؛ باید از ایشان درخواست این موضوع را داشته باشید. ابن حزم نیز براى پدرم پیغام فرستاد. پدرم نیز دفتر موقوفات را توسط من براى او فرستاد. يكى از ما به پدرم گفت: آيا بازماندگان امام حسن(علیه السلام) جريان امامت را ميدانند؟ فرمود: بلى چنانچه ميدانند الآن شب است، اين مطلب (امامت) را هم ميدانند ولى حسد آنها را نميگذارد. اگر جوياى حق باشند از راه درست براى آنها بهتر است ولى افسوس كه طالب دنيايند. [14]
یکی دیگر از اسنادی که از فضائل آن حضرت حکایت میکند، از حدیث لوح استفاده میشود که خداوند آن را برای پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم ) فرستاده است.[15] خداوند عزوجل در مورد امام باقر(علیه السلام) فرموده است:[16]
وَ ابْنُهُ شَبِيهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ لِعِلْمِي وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي
فرزندش (فرزند امام زین العابدین علیه السلام) که شبیه جد ستایش شده اش میباشد یعنی محمد که شکافنده علم من و معدنی برای حکمت من است.
همانطور که بیان شده است این حدیث به دلیل اهمیت آن از طریق پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به فاطمه(سلام الله علیها) اعطاء شده و از آن حضرت به ائمه اهلبیت(علیهم السلام) انتقال یافته و همچنین برای جابر بن عبدالله انصاری نقل شده و او نسخه ای از آن را برای خود نگاه داشت. امام محمد باقر(علیه السلام) نیز با اینکه از حدیث مطلع بودند، با جابر نیز در ارتباط بوده و با او در این زمینه ملاقاتی داشته تا موقعیت این حدیث عظیم الشأن محفوظ مانده و روشن گردد.[17] چنانکه آن حضرت آن را برای فرزندان و اقوامش نیز یادآوری مینموده است.[18]این مطلب تلاش علمی آن حضرت را در بحث امامت و حدیث بیان میکند که اکنون به این مقوله میپردازیم.
شکافنده زمزهای علوم
بدون شک روشنگری و مبارزه علمی شیعه به صورت یک مکتب اصیل اسلامی در برابر مکاتب و مذاهب دیگر اسلامی از دوره امام باقر(علیه السلام) شروع شد که نشان دهنده اهتمام آن حضرت به بحث علمی است. اتقان و استحکام استدلال و بیان در آن زمان متعلق به مکتب اهلبیت(علیه السلام) بود که بدون در اختیار داشتن قدرت سیاسی و نظامی رسمی توانست پرچمدار علم در جهان اسلام باشد. با تضعیف حکومت بنیامیه امام باقر(علیه السلام) توانست فرصتی را برای نشر معارف دینی پیدا کند و از این فرصت با روشهای مختلف و در موضوعات گوناگونی استفاده نمود که نمونه ای از مباحث علمی آن حضرت عبارتست از:
1. بنیان گذاری علوم پایه ای چون فقه و تفسیر و اعتقادات.
2. پاسخ به سوألات.
3. تبیین احکام و اعتقادات.
4. بحث با سران حکومت و مذاهب و مکاتب.
5. بحث با عالمان دیگر ادیان.
شیخ مفید در این باره نوشته است:
«لم يظهر عن أحد من ولد الحسن و الحسين (عليهما السلام) من علم الدين و الآثار و السنة و علم القرآن و السيرة و فنون الآداب ما ظهر عن ابی جعفر(علیه السلام).»
آنچه از علم دین و روایات و سنت و علم قرآن و سیره و فنون و آداب رفتاری از فرزندان امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) نقل شده، به مقداری که از امام باقر(علیه السلام) اظهار شده است، نمیرسد.[19]
اهل سنت نیزدر برابر عظمت علمی امام(علیه السلام) سر تواضع فرود آورده اند. چنانکه ابن عمر در مورد آن حضرت گفته است: ایشان خاندانی هستند که موید به تأیید الهی میباشند. همچنین گفته شده است که حکم بن عیینه از بزرگان اهلسنت در برابر امام باقر(علیه السلام) همانند بچهای در برابر معلمش است، چنانکه عالمان در برابر او بی قدر بودند.[20] آن حضرت در مناظرات علمی صریحا از مبانی اعتقادی آن چنان استفاده مینمود و در بیان آن با نهایت ظرافت عمل مینمود که تمام افرادی که مغرض نبوده و از دشمنان آن حضرت نبوده باشند به آن کلام ایمان میآورند. عبدالله بن نافع بن ازرق از سران خوارج، قتاده از مفسران بزرگ اهلسنت از جمله عالمانی هستند که در برابر آن حضرت حرفی برای گفتن نداشتند. دیگر شاگردان آن حضرت از اهلسنت عطاء بن أبي رياح، الاعرج، عمرو ابن دينار،أبو إسحاق السبيعي، الزهري، يحيى بن أبي كثير، ربيعة الرأي، ليث بن أبي سليم، ابن جريج، قرة بن خالد، حجاج بن أرطاة، الاعمش، مخول بن راشد، حرب بن سريج، القاسم بن الفضل الحداني، الاوزاعي هستند.[21] به گفته ذهبی آن حضرت یکی از افرادی بودند که بین سیادت و علم و عمل و شرف و وثاقت جمع کرده بود و صلاحیت برای خلافت داشتند.[22] با این حال که قدر و عظمت آن حضرت مورد اعتراف عالمان اهلسنت است و از ایشان به عنوان امام و مجتهد و کبیرالشأن نیز یاد شده است.[23] اما تعصب مذهبی باز جلوی آزادی بیان و قلم نویسندهای چون ذهبی را گرفته است و به نظر خود خواسته تا با چشم پوشی از حقایق تارخی و روائی و عقلی، مقام عالمان خودشان را برتر از آن حضرت معرفی کنند و در کلامی تعجب برانگیز گفته است:
«ولكن لا يبلغ في القرآن درجة ابن كثير و نحوه، و لا في الفقه درجه أبي الزناد، و ربيعة، و لا في الحفظ و معرفة السنن درجة قتادة و ابن شهاب.[24]»
حضرت باقر(علیه السلام) اهل قرآن بوده اما به درجه ابن کثیر و امثال ابن کثیر نمی رسد!! همچنین ایشان در فقه به پایه ابوالزناد و ربیعه نمیرسد!! چنانکه در شناخت سنن و حفظ به درجه قتاده و ابن شهاب نمیرسد!!
همچنانکه ذهبی عقیده عصمت را مختص به پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) و ملائکه میکند و عصمت حضرت باقر(علیه السلام) را قبول نکرده و گفته ایشان در حد یک مجتهدی است که گاهی صحیح نظر می دهد و گاهی خطاء میکند.[25]
اما ذهبی توجهی به حقائق نداشته تا ببیند این راه پر افتخار که توسط آن حضرت پایه گذاری شد، توسط فرزندش امام صادق(علیه السلام) به اوج خود رسید و تمام مذاهب اسلامی را تحت تأثیر خود قرار داد.
جامعه سیاسی و اجتماعی در زمان امام باقر(علیه السلام)
امام باقر(علیه السلام) در دوران حکومت امویان می زیست و فرز و نشیب های سیاسی مختلفی را از نزدیک دیده بود. واقعه عاشورا، واقعه حره و آتش زدن کعبه، قیام توابین و انتقام گیری مختار، تسلط زبیریان بر حجاز و امویان بر شام را در دوران کودکی و نوجوانی خویش احساس نموده است. از سال 73 هجری با کشته شدن عبدالله بن زبیر تسلط امویان بر تمامی قلمروی اسلامی را شاهد بود و تا پایان عمر شریفش شاهد سلطه ایشان بود. دوران امامت آن حضرت با حکومت وليد بن يزيد اموی و سليمان و عمر بن عبدالعزيز و يزيد بن عبد الملك و هشام بن عبدالملک و وليد بن يزيد و ابراهيم بن ولید همراه بود.[26] کنترل حکومت از حضرت باقر(علیه السلام) به صورت دائمی بوده و علت این مطلب نیز این بود که میدانستند شیعیان و به خصوص اهل عراق به امامت و ولایت این خانواده معتقد هستند و از این جهت هشام بن عبدالملک آن حضرت را اینگونه شناسائی میکند: المفتون به اهل العراق.[27]همچنین ترور شخصیت نیز از جمله کارهای سیاسی دشمنان و امویان بر علیه آن حضرت بود، بطوری که ایشان را درغگو و ساحر معرفی میکردند.[28] این وضعیت نشان دهند ضعف دشمنان در برابر استدلال و منطق امام و نیز فشار بیش از حد دشمنان را حکایت میکند.
اما جامعه شیعه در زمان امامت حضرت باقر(علیه السلام) عموما بر امامت آن حضرت اعتقاد داشتند ولی انحرافاتی که در گذشته و نیز در زمان آن حضرت از برخی رخ داده بود که باعث انشعاباتی در شیعه شده بود که از جمله آنها بتریه،کیسانیه و مغیریه است.[29] این جریانات که از تشیع به انحراف کشیده شدند، در امامت آن حضرت و نیز در مورد شخصیت و َشأن آن امام همام عقاید باطلی را ابراز میکردند که با این اعتقادات مواضع تند امام(علیه السلام) را نسبت به خود بر میانگیختند. بتریه کسانی بودند که علاوه بر ولایت و امامت علی(علیه السلام)، به ولایت دیگران نیز معتقد بودند.[30] کیسانیه گروهی بودند که امامت را در خاندان محمد بن حنفیه میدانستند و یا اینکه او را مهدی موعود قلمداد میکردند و اما مغیریه نیز طرفدارن فردی گزافه گو به نام مغیره بن سعید که در ابتدا از یاران امام(علیه السلام) بود اما بعد از مدتی عقاید باطلی را ترویج میکرد[31] و بر آن حضرت دروغ بست و الوهیت آن حضرت را تبلیغ میکرد. سپس ادعاي رسالت از سوي امام باقر (ع) را نمود.[32] او براي جلب توجه مردم به نيرنگ دست ميزد و نزد زني يهودي به آموختن سحر و جادو و شعبده پرداخت[33] و از اين اعمال برای جمع کردن طرفداران خویش استفاده میکرد تا اینکه افرادزیادی به او ملحق شدند و به كمك او فرقه مغيريه را پيريزي كردند.[34] و یکی دیگر از ضرباتی که به شیعه وارد کردند این بود در احادیث امام باقر(علیه السلام) دستبرد زده بود و احادیث دروی به ایشان نسبت داده بود.[35]
امام باقر (عليه السلام) وقتي به عقايد كفرآميز مغيره واقف شد، قسم ياد نمود كه ديگر او را به محضر خود راه ندهد.[36] و با مکاتباتی افشاگرانه به سران اصحاب و شيعه، ايشان را به بيزاري و دوري جستن از مغيره و اصحابش امر نمود. شيعيان به دستور امام (عليه السلام) از مغيره و اصحابش دوري گزيدند و آنان را مغيريه رافضه نام نهادند.[37]
یکی از مواضع تند و روشنگر امام (علیه السلام) در برابر مغیره این است که امام در معرفی او اینچنین فرمودند: او مانند بلعم است که اسم اعظم به او اعطاء شده بود: خداوند میفرماید: ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَاَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ.[38]
آيات خود را به او داديم ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد.
از سوئی دیگر برخی از نوادگان امام حسن مجتبی(علیه السلام) که سلسله حسنی سادات را تشکیل میدادند، با سادات حسینی که خاندان اهلبیت(علیهم السلام) بودند حسادت داشتند. از این رو برخی از مشکلات جامعه تشیع به این گروه باز میگشت که با تدبیر امام (علیه السلام) مرتفع میشد.
شهادت
دشمنان که مدیریت آن حضرت را بر نمی تابیدند با حیله تصمیم به ترور آن حضرت گرفتند. مسئولیت مستقیم این خیانت بر عهده بنیامیه است. شهادت آن حضرت در سن پنجاه و هفت سالگی در ماه ذی الحجه سال 114 ذکر شده و علت آن نیز سمی بوده است که دشمنان به بدن آن حضرت سرایت داده اند. آن حضرت وصیت نمود که در ایام حج در منی به مدت 10 سال برای ایشان عزاداری برقرار کنند و یاد او را زنده نگاه دارند. بدن مطهر ایشان را در بقیع در کنار پدر بزرگوارش علی بن الحسین (علیهما السلام) به خاک سپردند.[39]
[1] – علامه مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت، موسسة الوفا، 1404 ، ج 46، ص 213
[2] – فضل بن الحسن، طبرسی، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 264 وشمس الدین، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 402، 403و 404
[3] – فضل بن الحسن، طبرسی، اعلام الوری،، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 264و 265
[4] – علامه مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت، موسسة الوفا، 1404 ، ج 46، ص 215
[5] – همان، ج 46، ص 213
[6] – فضل بن الحسن، طبرسی، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 264
[7] – همان، ص 265
[8] – علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنی هاشم،ج2، ص 119
[9] – شمس الدین، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 404
[10] – فضل بن الحسن، طبرسی، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 265
[11] – فضل بن الحسن، طبرسی، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 266
[12] – فضل بن الحسن، طبرسی، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 266
[13] – علامه مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت، موسسة الوفا، 1404 ، ج 46، ص 232
حضرت در این روایت به حدیث لوح اشاره کردهاند که برای بررسی آن به مقاله حدیث لوح رجوع شود.
[14] – فضل بن الحسن، طبرسی، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه،ص 266
[15] – علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنی هاشم،ج2، ص 124
[16] – احمد بن علی، طبرسی، احتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضی، اول، 1403هـ ق،ج1، ص 68
[17] – شيخ مفيد ،الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم، اول، 1413 ق، ج2، ص 138 و شيخ صدوق، كمال الدين، قم، دار الكتب الإسلاميه، 1395 هـق، ج1، ص 311
[18] – علامه مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت، موسسة الوفا، 1404 ، ج36، ص 201
[19] – شيخ مفيد ،الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم، اول، 1413 ق، ج2، ص 157
[20] – علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنی هاشم،ج2، ص 117
[21]- شمس الدین، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 402
[22] – همان ، ص 402
[23] – شمس الدین، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 402
[24] – همان،ج4، ص 402
[25] – همان، ج 4، ص 402
[26] – فضل بن الحسن، طبرسی، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه،ص 265
[27] – شمس الدین، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 405 و علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنی هاشم،ج2، ص 136
[28] – علامه مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت، موسسة الوفا، 1404 ، ج 69 ، 187
[29] – – علامه مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت، موسسة الوفا، 1404 ، ج 69، ص 178
[30] – همان، ج 69 ، ص 181
[31] – ابوالحسن الاشعري، مقالات الاسلاميين، دارالاحيا الثراث العربي، بيروت، ص 3.
[32] . نعمان بن محمد تميمي مغربي، دعائم الاسلام، دارالمعارف، مصر، 1385 هـ ق، ج 1، ص 49.
[33] . علامه مجلسي محمد باقر، بيروت، موسسة الوفا، 1404، ج 25، ص 289.
[34] . نعمان بن محمد تميمي مغربي، دعائم الاسلام، دارالمعارف، مصر، 1385 هـ ق، ج 1، ص 49.
[35] – علامه مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت، موسسة الوفا، 1404 ، ج 2، ص 250.
[36] . محمد بن عمر كشي، رجال كشي، يك جلد، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348 هـ ش، ص 228.
[37] . نعمان بن محمد تميمي مغربي، دعائم الاسلام، دارالمعارف، مصر، 1385 هـ ق، ج 1، ص 49.
[38] – سوره اعراف، آیه 175
[39] – فضل بن الحسن، طبرسی، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 264