جستجو
Close this search box.

عنوان بصری جستجوگر حقیقت

سوداى حقيقت و رسيدن به سرچشمه يقين «عنوان‏ بصرى‏» را آرام نمى ‏گذاشت. طى مسافت ها كرد و به مدينه آمد، شهری كه مركز انتشار اسلام و مجمع فقها و محدثين بود. خود را به محضر مالك بن انس، محدث و فقيه معروف مدينه، رساند. در محضر مالك طبق معمول احاديثى از رسول خدا صلی الله علیه وآله روايت و ضبط مى ‏شد. عنوان بصرى نيز در رديف ساير شاگردان مالك به نقل و دست به دست كردن و ضبط عبارت هاى احاديث و به ذهن سپردن سند آنها، يعنى نام كسانى كه آن احاديث را روايت كرده ‏اند، سرگرم بود تا بلكه بتواند عطش درونى خود را به اين وسيله فرو نشاند.

در آن مدت امام صادق عليه السلام در مدينه نبود. پس از چندى كه آن حضرت به مدينه برگشتند، عنوان بصرى عازم شد چندى هم به همان ترتيبى كه شاگرد مالك بوده در محضر امام شاگردى كند. اما امام به منظور اينكه آتش شوق او را بیشتر كند از او پرهيز نمود؛ روزى به او فرمود: من آدم گرفتارى هستم، علاوه بر اینکه اذكار و اورادى در ساعات شبانه روز دارم، وقت ما را نگير و مزاحم نباش. همان‏طور كه قبلا به مجلس درس مالك مى‏ رفتى حالا هم همان جا برو.

اين سخنان که صراحتا پاسخ منفی ای به عنوان بود همچون پتكى بر مغز عنوان بصرى فرود آمد و از خودش بدش آمد. با خود گفت اگر در من نورى و استعدادى و قابليتى مى ‏ديد مرا از خود نمى‏راند. از دلتنگى داخل مسجد پيامبر صلی الله علیه وآله شد و سلامى داد و بعد با هزاران غم و اندوه به خانه خويش رفت. فرداى آن روز از خانه بيرون آمد و يكسره به روضه پيامبرصلی الله علیه و آله رفت، دو ركعت نماز خواند و روى دل را به سوی محبوب نمود و عرضه داشت: خدايا تو كه مالك همه دلها هستى از تو مى‏خواهم كه دل جعفربن محمد را با من مهربان كنى و مرا مورد عنايت او قرار دهى و از علم او به من بهره برسانى كه راه راست تو را پيدا كنم.

بعد از اين نماز و دعا بدون اينكه به جايى برود، مستقيما به خانه خودش برگشت. ساعت به ساعت احساس مى‏كرد كه بر علاقه و محبتش نسبت به امام صادق علیه السلام افزوده مى ‏گردد. به همين جهت از مهجورى خويش بيشتر رنج مى‏برد. رنج فراوان، او را در كنج خانه اش محبوس نموده بود و جز براى اداى فريضه نماز از خانه بيرون نمى ‏آمد. چاره ‏اى نبود، از يك طرف امام رسما به او گفته بود ديگر مزاحم من نشو، و از طرف ديگر ميل و عشق درونى اش چنان به هيجان آمده بود كه جز يك مطلوب و يك محبوب بيشتر براى خود نمى‏ يافت. رنج و محنتش بالا گرفت و طاقتش طاق شد. ديگر نتوانست بيش از اين صبر كند، كفش و جامه پوشيده به در خانه امام رفت.خادم آمد، پرسيد:

چه كار داری؟ گفت: هيچ، فقط مى‏خواستم سلامى به امام عرض كنم.

خادم گفت: امام مشغول نماز است.

طولى نكشيد كه همان خادم آمد و گفت: بفرمائید، عنوان داخل خانه شد، چشمش كه به امام افتاد سلام كرد. امام جواب سلام را به اضافه يك دعا به او رد كرد و سپس پرسيد: «كنيه ‏ات چيست؟جواب داد: ابوعبد اللَّه».

امام فرمودند:خداوند اين كنيه را براى تو حفظ كند و به تو توفيق عنايت فرمايد.

شنيدن اين دعا بهجت و انبساطى به او داد، با خود گفت اگر هيچ بهره ‏اى از اين ملاقات جز همين دعا نبرده باشم برای من موجب کفایت است. بعد امام فرمود: «خوب، چه كارى دارى؟و چه مى‏خواهى؟ عنوان پاسخ داد: از خدا خواسته ‏ام كه دل تو را به من مهربان كند و مرا از علم تو بهره ‏مند سازد. اميدوارم خداوند دعاى مرا مستجاب فرمايد.

امام فرمودند: اى اباعبد اللَّه! معرفت خدا و نور يقين با رفت وآمد و اين در و آن در زدن و آمد و شد نزد اين فرد و آن فرد تحصيل نمى‏ شود و ديگرى نمى‏ تواند اين نور را به تو بدهد.

اين علم، درسى نيست، نورى است كه هرگاه خدا بخواهد بنده ‏اى را هدايت كند در دل آن بنده وارد مى‏كند. اگر چنين معرفت و نورى را خواهانى، حقيقت عبوديت و بندگى را از باطن روح خودت جستجو كن و در خودت پيدا كن، علم را از راه عمل بخواه، از خداوند بخواه، او خودش به دل تو القا مى‏كند .هنگامى كه اراده دانش اندوزى كردى، پس نخست حقيقت عبوديت را در خودت بجوى و علم را با استفاده از آن طلب كن، از خداوند بپرس او ترا ياد مى‏ دهد.

پرسيدم: حقيقت عبوديت چيست؟ فرمود: سه چيز است: اينكه بنده براى خودش در آنچه كه خداوند به او داده تملكى نبيند؛ زيرا براى بنده مالكيتى نيست و آنان مال را مال خدا مى‏دانند و آن را همانجايى كه خدا فرموده قرار مى‏ دهند. بنده براى خودش تدبير نينديشد و همه اشتغالش در چيزهايى باشد كه خدا بدان دستور داده و از آن نهى كرده است. هنگامى كه بنده در آنچه خداوند به او داده تملكى قائل نشود، انفاق كردن بر او در مواردى كه خداوند فرموده، سهل مى‏ گردد و هنگامى كه تدبير كارش را به مدبر خود واگذاشت سختيه اى دنيا بر او آسان مى‏شود و هنگامى كه بدانچه خداوند فرموده و از آن نهى كرده است، مشغول شد به سوى ستيزه و مباهات با مردم نمى‏ گرايد. چون خداوند بنده ‏اى را با اين سه چيز گرامى داشت، دنيا و نيازمندى او به مردم برايش آسان مى‏شود و براى تفاخر و زياده‏ جويى در پى دنيا نمى‏ رود و در پيش مردمان عزت و سربلندى نمى‏ جويد و روزگار عمر خود را باطل و بى‏ حاصل رها نمى‏ كند. اين نخستين درجه متقين است. خداوند تعالى فرمايد: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».

عرض كردم اى ابو عبد الله مرا سفارشى فرما! گفت: تو را به نه چيز سفارش مى‏كنم اين توصيه من به هر كسى است كه مى‏ خواهد راه خدا را بپويد و از خدا مى‏خواهم تو را در به كار بستن آنها موفق كند. سه تای از آنها در رياضت نفس و سه تا در حلم و سه‏ تاى آخر در علم است. پس آنها را به ياد بسپار و ترا از سهل‏ انگارى و سستى نسبت به آنها بر حذر مى‏ دارم

عنوان گفت: توى دلم از ترس خالى شد. پس فرمود:

آن سه توصیه ای كه در رياضت است:

از خوردن چيزى كه ميل ندارى بپرهيز، زيرا ثمرۀ آن بى‏ خردى است و جز در هنگام گرسنگى غذا مخور و چون خوردى، از طعام حلال بخور و نام خداى تعالى را ببر. و اين حديث پيامبر صلی الله علیه وآله را به ياد آورد كه فرمود: انسان هيچ ظرفى را كه از شكمش بدتر باشد، پر نكرد.

اما سه توصیه ای که در حلم است:

اگر كسى به تو گويد، تو اگر يكى بگويى ده تا مى‏ شنوى تو بگو اگر ده تا بگويى يكى هم نمی شنوی. و اگر دشنامت گفت، بگويى اگر در آنچه گفتى راستگويى، از خدا براى خود آمرزش مى‏ طلبم و اگر دروغگويى، براى تو طلب آمرزش مى‏كنم. و اگر كسى تو را با خيانت وعده داد تو او را با نصيحت و دعا وعده دهى.

اما سه توصیه ای كه در علم است:

از علما آنچه را كه نمى‏دانى بپرس. و مبادا از روى لجاجت يا براى امتحان‏ ايشان، پرسش كنى و مبادا از اين طريق چيزى فروگذارى و تا آنجا كه مى‏توانى در همه كارهايت احتياط پيشه كن و از دادن فتوا بگريز همان گونه كه از شير و گرگ مى‏ گريزى. و گردن خودت را پلى براى مردمان قرار مده.

سپس امام فرمودند: برخيز اى ابو عبد الله! من تو را اندرز گفتم پس دعايم را بر من تباه مكن من مردى بخيل به خود هستم. که‌ بر گذشت‌ عمر و ساعات‌ زندگی‌ حساب‌ دارم‌، و نگرانم‌ از آنکه‌ مقداری‌ از آن‌ بیهوده‌ تلف‌ شود. و تمام‌ مراتب‌ سلام‌ و سلامت‌ خداوند برای‌ آن‌ کسی‌ باد که‌ از هدایت‌ پیروی‌ میکند، و متابعت‌ از پیمودن‌ طریق‌ مستقیم‌ می‌نماید.[1]

1 . بحارالانوار ج1، ص:227 .« وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَآئِیِّ قَدَّسَ اللَهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ:قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ: نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَهُ، عَنْ عُنْوَانِ الْبَصْرِیِّ؛ وَ کَانَ شَیْخًا کَبِیرًا قَدْ أَتَی عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً.قَالَ: کُنْتُ أَخْتَلِفُ إلَی‌ مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ. فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلَامُ الْمَدِینَةَ اخْتَلَفْتُ إلَیْهِ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ ءَاخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ.فَقَالَ لِی‌ یَوْمًا: إنِّی‌ رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی‌ أَوْرَادٌ فِی‌ کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ ءَانَآءِ اللَیْلِ وَ النَّهَارِ، فَلَا تَشْغَلْنِی‌ عَنْ وِرْدِی‌! وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إلَیْهِ.فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ، وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ، وَ قُلْتُ فِی‌ نَفْسِی‌: لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْرًا لَمَا زَجَرَنِی‌ عَنِ الاِخْتِلَافِ إلَیْهِ وَ الاخْذِ عَنْهُ.فدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ، ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إلَی‌ الرَّوْضَةِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ: أَسْأَلُکَ یَا اللَهُ یَا اللَهُ! أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ، وَ تَرْزُقَنِی‌ مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی‌ بِهِ إلَی‌ صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ! وَ رَجَعْتُ إلَی‌ دَارِی‌ مُغْتَمًّا وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إلَی‌ مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی‌ مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ.فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی‌ إلَّا إلَی‌ الصَّلَوةِ الْمَکْتُوبَةِ، حَتَّی‌ عِیلَ صَبْرِی‌.فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی‌ تَنَعَّلْتُ وَتَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَرًا، وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ.فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ، فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ: مَاحَاجَتُکَ؟!فَقُلْتُ: السَّلَامُ عَلَی‌ الشَّرِیفِ.فَقَالَ: هُوَ قَآئِمٌ فِی‌ مُصَلَّاهُ. فَجَلَسْتُ بِحِذَآءِ بَابِهِ. فَمَا لَبِثْتُ إلَّا یَسِیرًا إذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ: ادْخُلْ عَلَی‌ بَرَکَةِ اللَهِ. فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ. فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ: اجْلِسْ! غَفَرَ اللَهُ لَکَ! فَجَلَسْتُ، فَأَطْرَقَ مَلِیًّا، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، وَ قَالَ: أَبُو مَنْ؟! قُلْتُ: أَبُو عَبْدِاللَهِ!قَالَ: ثَبَّتَ اللَهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا مَسْأَلَتُکَ؟! فَقُلْتُ فِی‌ نَفْسِی‌: لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی‌ مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَآءِ لَکَانَ کَثِیرًا. ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْأَلَتُکَ؟!فَقُلْتُ: سَأَلْتُ اللَهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ، وَ یَرْزُقَنِی‌ مِنْ عِلْمِکَ. وَ أَرْجُو أَنَّ اللَهَ تَعَالَی‌ أَجَابَنِی‌ فِی‌ الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ.فَقَالَ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی‌ قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‌ أَنْ یَهْدِیَهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی‌ نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ یُفْهِمْکَ! قُلْتُ: یَا شَرِیفُ! فَقَالَ: قُلْ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! قُلْتُ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ؟! قَالَ: ثَلَاثَةُ أَشْیَآءَ: أَنْ لَا یَرَی‌ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْکًا، لاِنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ، یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ، یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ؛ وَ لَا یُدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرًا؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَی‌ بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ.فَإذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ مِلْکًا هَانَ عَلَیْهِ الإنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی‌ مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْیَا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ وَ نَهَاهُ، لَایَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَی‌ الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ.فَإذَا أَکْرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَةِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا، وَ إبْلِیسُ، وَ الْخَلْقُ. وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلاً.فهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَی‌. قَالَ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‌:تِلْکَ الدَّارُ الاخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی‌ الارْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَـاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! أَوْصِنِی‌! قَالَ: أُوصِیکَ بِتِسْعَةِ أَشْیَآءَ، فَإنَّهَا وَصِیَّتِی‌ لِمُرِیدِی‌ الطَّرِیقِ إلَی‌ اللَهِ تَعَالَی‌، وَ اللَهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لاِسْتِعْمَالِهِ.ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی‌ رِیَاضَةِ النَّفْسِ، وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی‌ الْحِلْمِ، وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی‌ الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا، وَ إیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا!قَالَ عُِنْوَانٌ: فَفَرَّغْتُ قَلْبِی‌ لَهُ. فَقَالَ: أَمَّا اللَوَاتِی‌ فِی‌ الرِّیَاضَةِ: فَإیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ، فَإنَّهُ یُورِثُ الْحَمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ؛ وَ لَا تَأْکُلْ إلَّا عِنْدَ الْجُوعِ؛ وَ إذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالاً وَ سَمِّ اللَهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ:مَا مَلَا ءَادَمِیٌّ وِعَآءًا شَرًّا مِنْ بَطْنِهِ؛ فَإنْ کَانَ وَ لَابُدَّ فَثُلْثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلْثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلْثٌ لِنَفَسِهِ.وَ أَمَّا اللَوَاتِی‌ فِی‌ الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَکَ: إنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْرًا فَقُلْ: إنْ قُلْتَ عَشْرًا لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً!وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ: إنْ کُنْتَ صَادِقًا فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَهَ أَنْ یَغْفِرَلِی‌؛ وَ إنْ کُنْتَ کَاذِبًا فِیمَا تَقُولُ فَاللَهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ.وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَی‌ فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَةِ وَ الرَّعَآءِ.أَمَّا اللَوَاتِی‌ فِی‌ الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَآءَ مَا جَهِلْتَ، وَ إیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتًاوَ تَجْرِبَةً؛ وَ إیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئًا، وَ خُذْ بِالاِحْتِیاطِ فِی‌ جَمِیعِ مَا تَجِدُ إلَیْهِ سَبِیلاً؛ وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الاسَدِ، وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْرا قُمْ عَنِّی‌ یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ؛ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی‌؛ فَإنِّی‌ امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی‌. وَ السَّلَامُ عَلَی‌ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط