جستجو
Close this search box.

محل دفن سر امام حسين (عليه السلام)

يکي از سوالاتي که معمولا از سوي ارادتمندان اهل بيت(عليهم السلام) مطرح مي شود در باره ي محل دفن سر مقدس حضرت ابا عبد الله الحسين (عليه السلام)است و اينکه بعد از جدا شدن سر آن حضرت و انتقال آن به سوي کوفه وشام، چه سرنوشتي پيدا کرد؟ در اين خصوص اقوال مختلفي در کتب شيعه وسني وجود دارد که قول مشهور و درست اين است که اين سر مقدس در کربلا به جسد مطهر ملحق شده و دفن گرديد. در اين مقاله اقوال مختلف در اين خصوص جمع آوري شده و در نهايت قول مشهور از ميان آنها ترجيح داده مي شود.[1]

درباره محل دفن سر شريف جاهاى گوناگونى از جمله موارد زير نقل شده است:

1. كربلاى مقدس: بسيارى از علماى ما بر اين تصريح كرده ‏اند- به طورى كه در ميان آنها مشهور گشته و بلكه برخى ادّعاى اجماع كرده‏اند- و برخى از علماى اهل تسنن نيز اين را نوشته و برخى روايات نيز بر آن دلالت دارد.

شيخ صدوق از فاطمه، دختر على (عليه السلام)نقل مى‏كند كه گفت: در بيت المقدس هر سنگى را كه از روى زمين برداشتند، زير آن خون تازه ديده شد و مردم ديدند كه آفتاب بر روى ديوار، همانند ملحفه‏هاى رنگ شده قرمز رنگ است، تا آنكه على بن الحسين (عليهما السلام)با زنان خارج شد و سر حسين (عليه السلام)را به كربلا باز گرداند»[2]

از سيّد مرتضى چنين پرسيدند: «آيا آنچه درباره بردن سر مولاى شهيدمان ابا عبدالله (عليه السلام)به شام نقل شده درست است؟ و اين چه وجهى دارد؟ او در پاسخ گفت: اين امرى است كه همه راويان و مصنّفان درباره روز طف نقل كرده‏اند و همه بر آن اتّفاق نظر دارند. همچنين نقل كرده ‏اند كه سر پس از بردن به آنجا باز گردانده شد و همراه با جسد در طف دفن گرديد» [3]

طبرسى گويد: «سّيد اجلّ، مرتضى، در برخى مسائل خويش نوشته است كه سر حسين بن على (عليهما السلام)از شام به بدنش در كربلا باز گردانده شد و به آن ملحق گرديد، و خدا دانا است»[4]

ابن فتّال نيشابورى مضمون آنچه را كه شيخ صدوق نقل كرده آورده كه دالّ بر تأييد آن است.[5]

ابن نماى حلّى پس از ذكر اقوال گوناگون درباره محل دفن مثل مدينه و دمشق- نزد باب الفراديس، كنار برج سوّم، در سوى مشرق- و مصر مى‏گويد: «قول مورد اعتماد اين است كه سر، پس از گردانده شدن در شهرها، باز گردانده و همراه جسد دفن شد». [6]

سيّد بن طاووس در الملهوف گويد: «امّا سر حسين (عليه السلام)؛ نقل شده است كه باز گردانده شد و در كربلا با پيكر شريفش دفن گرديد و عمل شيعيان نيز بر طبق معناى ياد شده مى‏باشد».[7]

از بيرونى[8] و شيخ بهايى[9] نيز نقل كرديم كه بر الحاق سر شريف به جسد، در كربلا، تصريح دارند.

سيّد در الاقبال وجهى را براى چگونگى الحاق ذكر كرده است [10]

سيّد محمّد بن ابى‏طالب گويد: «اما سر حسين (عليه السلام)؛ نقل شده است كه به كربلا باز گردانده و با جسد شريفش دفن گرديد؛ و مبناى عمل طايفه همين بود»[11]

خوارزمى كارى را كه سليمان بن عبد الملك با سر شريف انجام داد اين گونه نقل مى‏كند:

«سر شريف مدّت سه روز در دمشق به دار آويخته شد و آنقدر در صندوقخانه ‏هاى بنى اميه ماند كه سليمان بن عبد الملك به حكومت رسيد؛ و آن را طلب كرد. چون نزد وى آوردند، چيزى جز استخوان سفيد و خشك نبود. پس آن را درون سبدى گذاشت و خوشبو كرد و رويش پارچه‏اى گذاشت و بر آن نماز خواند و در قبرستان مسلمانان به خاك سپرد. چون عمر بن عبد العزيز به حكومت رسيد، به آن مكان فرستاد و آن را از او طلب كرد؛ و او داستان را برايش نقل كرد. پس از محلّى كه در آن دفن شده بود پرسيد، آن گاه آن را نبش كرد و سر را برداشت و خدا مى‏داند كه چه كرد. اما از ظاهر دينش چنين بر مى‏آيد كه آن را به كربلا فرستاد و با جسدش دفن كرد». [12]

درباره اين خبر بايد گفت: اگر كه اين خبر درست باشد در حقّ يكى ديگر از شهيدان واقعه طف است نه سيّد الشهدا (عليه السلام) زيرا مشهور نزد ما اين است‏كه سر آن حضرت به وسيله امام زين العابدين (عليه السلام)به جسد ملحق گرديد، از اين رو علامه مجلسى در پاسخ اين نقل گفته است: «مى‏گويم: اينها گفته‏ هاى مخالفان در اين باره است؛ و مشهور در ميان علماى اماميه اين است كه سر آن حضرت با جسدش دفن شد. على بن الحسين (عليهما السلام)آن را باز گرداند».[13]

شبراوى گويد: «وگويند (سر) پس از چهل روز از شهادتش، نزد جسدش به كربلا باز گردانده شد».[14]

شبلنجى گويد: «اماميه بر اين باور است كه (سر) به جسد باز گردانده شد و چهل روز پس از شهادت در كربلا دفن گرديد». [15]

حتى گاه گفته مى‏شود: اين تنها در ميان اماميه نيست كه دفن در كربلا شهرت دارد، بلكه نزد همه مسلمانان شهرت دارد. چنانكه سبط ابن جوزى گويد: درباره سر چندين قول مختلف وجود دارد كه مشهورترينش اين است كه همراه اسيران به مدينه باز گردانده شد. سپس به نزد جسد به كربلا باز گردانده شد و همراهش دفن گرديد. اين را هشام و ديگران گفته‏اند.[16]

پوشيده نماند كه هر چند روايت‏هاى شيعه درباره چگونگى الحاق با ديگران اختلاف دارد- زيرا ميان آنان مشهور است كه امام على بن الحسين (عليهما السلام)سر پدرش را به پيكرش ملحق كرد، در حالى كه ديگران يا آن را پس از بازگشت اسيران و يا جز آن ذكر مى‏كنند- اما مهم اصل ملحق شدن به جسد و دفن آن در زمين كربلا است.

2. نجف اشرف: علامه مجلسى گويد: اخبار بسيارى رسيده است كه كنار قبر امير المؤمنين (عليه السلام)دفن است . [17]

مى‏گويم: گويا سخن ايشان ناظر بر روايات وارده در باب زيارت امير المؤمنين (عليه السلام)است.

از آن جمله است روايت كلينى كه به نقل از يزيد بن عمر بن طلحه مى‏گويد: اباعبدالله (ع)، در حيره به من گفت: آيا آنچه را به تو وعده كردم نمى‏خواهى؟ گفتم: چرا- يعنى رفتن به قبر امير المؤمنين صلوات الله عليه- گويد: حضرت سوار شد و پسرش اسماعيل نيز با او سوار گرديد.[18] من نيز با آن دو سوار شدم تا آنكه از الثويه گذشت .[19] ميان حيره و نجف كنار ذكوات زمين بايرى بود. حضرت فرود آمد و اسماعيل هم فرود آمد و من نيز با آن دو فرود آمدم. او نماز گزارد، اسماعيل نماز گزارد و من هم نماز گزاردم. پس به اسماعيل فرمود: برخيز و بر جدّت حسين(عليه السلام)سلام كن. گفتم: فدايت شوم، مگر قبر حسين (عليه السلام)در كربلا نيست؟ فرمود: بلى، اما هنگامى كه سرش را به شام بردند، يكى از مواليان ما آن را دزديد و در كنار امير المؤمنين (عليه السلام)دفن كرد.[20]

ابان بن تغلب گويد: با ابا عبد الله (عليه السلام)همراه بودم، چون از پشت كوفه گذر كرد، فرود آمد و دو ركعت نماز گزارد. آن گاه كمى پيش رفت و دو ركعت نماز گزارد. آن گاه كمى حركت كرد و فرود آمد و دو ركعت نماز گزارد. آن گاه فرمود: اينجا محل قبر امير مؤمنان (عليه السلام)است. گفتم: فدايت شوم؛ و آن دو جايى كه در آن نماز گزاردى؟ فرمود: جايگاه سر حسين (عليه السلام)و جايگاه فرود آمدن قائم .[21]

ابن قولويه نقل مى‏كند: ابو عبد الله (عليه السلام)فرمود: چون به «غرى» رسيدى دو قبر مى‏بينى، قبرى كوچك و قبرى بزرگ. اما قبر بزرگ از آنِ اميرمؤمنان است و آن قبر كوچك سر حسين بن على (عليه السلام)است. [22]

از يونس بن ظبيان نقل است كه گفت: در يك شب مهتابى و در هنگام وارد شدن امام صادق (عليه السلام)بر ابو جعفر در حيره نزد ايشان بودم. حضرت نگاهى به آسمان كرد و فرمود: اى يونس! آيا مى‏بينى كه اين ستارگان چقدر زيبايند؟ بدان كه اينها امان اهل آسمان هستند و ما امان براى اهل زمين هستيم. سپس فرمود: اى يونس! كدام را بيشتر دوست دارى، استررا يا الاغ را؟. گويد: گمان كردم كه حضرت به دليل قدرت استر، آن را بيشتر دوست دارد و گفتم: الاغ را. فرمود: دوست دارم كه آن را به من بدهى. گفتم: مانعى ندارد.پس من و او هر دو سوار شديم. چون از حيره بيرون آمديم گفت: اى يونس! پيش برو. گويد: پس به طور پيوسته مى‏فرمود: راست برو، چپ برو؛ و چون به ذكوات حمر رسيد فرمود: همين جاست؟ گفتم: بلى. پس به طرف راست رفت و سپس آهنگ جايى را كرد كه در آن آبى و چشمه‏اى بود. آنگاه وضو ساخت و سپس به پشته نزديك شد و در كنارش نماز گزارد، آن گاه بر روى آن خم شد و گريست. سپس به سوى پشته‏اى پايين‏تر از آن رفت و همان كار را تكرار كرد. سپس فرمود: اى يونس كارى را كه من انجام دادم تو نيز انجام ده. من چنان كردم و چون فراغت يافتم به من فرمود: اى يونس! آيا اين مكان را مى‏شناسى؟ گفتم: نه. فرمود: جايى كه اوّل در كنارش نماز خواندم، قبر اميرمؤمنان است و پشته ديگر جايگاه سر حسين بن على بن ابى طالب (عليه السلام) است. هنگامى كه عبيدالله زياد ملعون سر حسين (عليه السلام)را به شام فرستاد آن را به كوفه باز گرداند. او گفت: آن را از شهر بيرون ببريد كه مردم آشوب به پا مى‏كنند. پس خداوند آن را نزد اميرمؤمنان (عليه السلام)برد. پس سر با جسد است و جسد با سر.[23]

علامه مجلسى در توضيح اين خبر مي گويد: «اين كه مى‏فرمايد «پس سر با جسد است» يعنى پس از آنكه به ظاهر در اينجا دفن شد در كربلا به جسد ملحق شد، يا- چنانكه در برخى اخبار آمده است- همراه جسد به آسمان برده شد. يا اينكه بدن اميرمؤمنان (عليه السلام)براى اين سر به مثابه بدن است، چونكه آن دو از يك نور واحدند».[24]

شيخ طوسى به نقل از مفضّل بن عمر گويد: امام صادق (عليه السلام)بر برجى مايل در راه غرى گذر كرد. آن گاه دو ركعت نماز در كنارش خواند. به ايشان گفته شد: اين چه نمازى بود؟ فرمود: اينجا محلّ سر جدّم حسين بن على (عليهما السلام)است كه آن را در اينجا گذاشتند. [25]

ولى ممكن است گفته شود: آن، جاى گذاشتن سر بود نه محل دفن آن. مگر اينكه اين احتمال با فعل امام يعنى نماز دفع شود. تأمّل كنيد، چون فعل و كار امام (عليه السلام)اعمّ از آن است كه اينجا محل قرار دادن سر و يا مدفن آن باشد.

شيخ عبد الكريم بن طاووس گويد: محمد بن مشهدى در كتاب مزارش مطلبى آورده كه صورت آن چنين است: «محمّد بن خالد طيالسى به نقل از سيف بن عميره گويد: پس از ورود ابوعبدالله (عليه السلام)، همراه صفوان بن مهران جمّال و گروهى از اصحابمان به غرى رفتيم و اميرمؤمنان (عليه السلام)را زيارت كرديم. چون از زيارت فراغت يافتيم، صفوان صورتش را به سوى حرم ابا عبد الله (عليه السلام)برگرداند و گفت: ما حسين بن على (عليهما السلام)را از اين مكان و از كنار سر اميرمؤمنان (عليه السلام)زيارت مى‏كنيم. صفوان گويد: و همراه مولايم امام صادق (عليه السلام)زيارت كردم و او نيز چنين كرد».[26] سپس شيخ حرعاملى گويد: اين شامل قصد زيارت از دور و شامل قصد زيارت سر حسين (عليه السلام)مى‏شود .[27] به هر صورت اين مكان از مكان‏هاى مقدّسى است كه شايسته است مؤمن عارف اظهار ادب كند و مولايش را زيارت كند. و مى‏بينيم كه شيخ حرّ عاملى در كتاب «وسائل الشيعه» بابى را زير عنوان «باب استحباب زيارت سر حسين (عليه السلام)كنار قبر اميرمؤمنان (عليه السلام)و استحباب خواندن دو ركعت نماز براى زيارت هر يك از آن دو» باز مى‏كند.[28]

عمل عارف كامل، فقيه مجدّد مجاهد، بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، حضرت آيت الله العظمى امام خمينى- اعلى الله مقامه الشريف- را نيز بايد بر همين معنا حمل كرد.

ايشان- آن طور كه گفته شده است- [29] در طول مدت چهارده سال اقامت در نجف هرگز از بالاى سر امام اميرمؤمنان (عليه السلام)گذر نكرد، به احتمال وجود سر شريف در آنجا و براى احترام به آن.

اما سبط ابن جوزى در نقلى مى‏گويد: «عبدالله بن عمرو ورّاق در كتاب المقتل نوشته است كه چون سر حسين (عليه السلام)را پيش ابن زياد آوردند به حجامت گرى فرمان داد و گفت: آن را اصلاح كن. او اصلاحش كرد و گوشت و رگهاى زير گلو و گوشهاى اطرافش را پاك كرد.

آن گاه عمرو بن حريث مخزومى بر خواست و به ابن زياد گفت: تو به مقصود خود از اين سر رسيدى، حال چيزى را كه از آن جدا كردى به من بده. گفت: با آن چه مى‏كنى؟ گفت: دفنش مى‏كنم. گفت: بگير. عمرو آن را گرفت و درون پارچه‏اى از خز پيچيد و به خانه برد و غسل داد و خوشبو ساخت و كفن كرد و در خانه‏اش دفن كرد؛ آنجا امروزه در كوفه به سراى خزّ، سراى عمرو بن حريث مخزومى مشهور است».[30]

درباره اين روايت بايد گفت كه بر فرض درستى آن، عمرو آنچه را كه به سر شريف متصل بود دفن كرد و نه خود سر را- خبر هم به صراحت همين را مى‏گويد: زيرا اين كار پيش از فرستادن سر شريف به شام صورت گرفت. خداوند كسى را كه مرتكب اين كار شد و به اين جنايت و فاجعه بزرگ رضايت داد براى هميشه لعنت كند.

3. مدينه (بقيع): بقيع- مدينه- يكى از مكانهايى است كه گفته مى‏شود سر شريف در آن دفن گرديد. ابن سعد گويد: آن گاه عمرو بن سعيد فرمان داد سر حسين (عليه السلام)را كفن كرده در بقيع و در كنار قبر مادرش دفن كردند.[31]

ابن نما گويد:«اما سر شريف، مردم در باره‏اش اختلاف دارند. گروهى گفته‏اند: عمرو بن سعيد آن را در مدينه دفن كرد»، آن گاه پس از نقل ديگر اقوال، قول دفن در كربلا را اختيار مى‏كند ومى‏گويد: «اين قول مورد اعتماد است».[32]

خوارزمى به نقل از حافظ ابو العلا مى‏گويد: «يزيد سر حسين (عليه السلام)را نزد عمرو بن سعيدبن عاص فرستاد كه در آن هنگام كارگزارش در مدينه بود. پس عمرو گفت: دوست داشتم كه آن را پيش من نمى‏فرستاد. آن گاه فرمان داد كه آن را دفن كردند در بقيع نزد قبر مادرش فاطمه دفن نمودند».[33]

باعونى گويد: «مشهور در ميان مورّخان و سيره نويسان اين است كه سر حسين (عليه السلام)را زياد بن ابيه فاسق نزد يزيد بن معاويه و يزيد آن را نزد عمرو بن سعيد اشدق فرستاد كه آن هنگام در مدينه بود. پس آن را مهيّا ساخته در نزد قبر مادرش در بقيع دفن كرد».[34]

در شذرات الذهب آمده است: «درست اين است كه سر محترم در بقيع كنار مادرش، فاطمه (س)، دفن شد. به اين صورت كه يزيد آن را نزد كارگزار خود در مدينه، عمرو بن سعيد اشدق، فرستاد و او آن را كفن‏كرده و دفن نمود». [35]

شبلنجى گويد: «گويند در بقيع كنار قبر مادرش و برادرش حسن (عليه السلام)دفن گرديد. اين قول ابن بكّار، علّامه همدانى و ديگران است». [36]

به هر حال اين احتمال ناشى از ارسال سر شريف به مدينه است. چنانكه ابن حجر مى‏گويد: «يزيد سرش را به همراه باقيمانده فرزندانش به مدينه فرستاد». [37]

پاسخ همان است كه علامه مجلسى داده است. اما فرستادن سر به مدينه هيچ مشكلى را ايجاد نمى‏كند زيرا ممكن است كه اين جريان در دوران حضور اهل بيت (عليه السلام)در شام انجام شده باشد؛ و سخن يزيد هم كه به امام سجاد (عليه السلام)گفت: چهره پدرت را هرگز نخواهى ديد،[38] بر همين مطلب حمل مى‏شود. هيچ منعى ندارد كه پس از رسيدن سر از مدينه به شام رأى او عوض شده و آن را به امام سجاد (عليه السلام)تسليم كرده باشد.

اما سخن ابن حجر مبنى بر اينكه يزيد سر و خانواده حسين (عليه السلام)را به مدينه فرستاد، با گذشتن آنها از كربلا و دفن سر در آنجا و سپس رفتن آنان به مدينه منافاتى ندارد؛ و خبر بلاذرى پيرامون بازگشت سر شريف از مدينه به شام خواهد آمد. [39]

4. شام: بلاذرى گويد: كلبى گفت: يزيد سر او را به مدينه فرستاد. پس آن را بر چوبى نصب كردند و سپس به دمشق بازگرداندند و در آنجا در ديوارى دفن گرديد و به قولى در دار الاماره و به قولى در گورستان. [40]

گويند: مقصود از ديوار، باغ يا بوستان و منظور از دارالاماره، قصر الخضراء (كاخ سبز) بود كه در كنار مسجد اموى و در سوى جنوب آن واقع بود.[41]

گويد: «و سر حسين (عليه السلام)در ديوارى در دمشق دفن گرديد، ديوار قصر يا ديوارى ديگر؛ گروهى گفته‏اند: در قصر گودالى عميق كندند و آن را دفن كردند».[42]

ابن عساكر به نقل از ريّا مى‏نويسد: «سر در انبارهاى سلاح ماند تا آنكه سليمان بن عبد الملك به حكومت رسيد. او به دنبال آن فرستاد و چون نزد وى آوردند خشك شده بود و استخوانى سفيد باقى مانده بود. سپس آن را درون سبدى نهاد و خوشبو كرد و رويش پارچه انداخت و در قبرستان مسلمانان دفن كرد. چون عمر بن عبد العزيز به حكومت رسيد، دنبال انباردار- انباردار اسلحه خانه- فرستاد كه سر حسين (عليه السلام)را نزد من بفرست. او نوشت و سليمان آن را گرفت و درون سبدى نهاد و برآن نماز خواند و دفنش كرد، و اين سخن نزد او درست آمد. هنگامى كه مسوّده وارد شدند از جاى سر پرسيدند پس آن را نبش كردند و برداشتند. و خدا مى‏داند كه پس از آن چه كردند».[43] ابن كثير گويد: مسوّده يعنى بنى عباس.[44]

خوارزمى حكايت مى‏كند: «سليمان بن عبد الملك بن مروان، پيامبر (صلي الله عليه وآله) را به خواب ديد كه گويا با او نيكى و مهربانى مى‏كند. پس حسن بصرى را فرا خواند و داستان را برايش گفت و تأويل آن را پرسيد. حسن گفت: شايد درباره خاندانش كار نيكى كرده‏اى. سليمان گفت: من سر حسين بن على (عليه السلام)را در گنجينه يزيد بن معاويه پيدا كردم. پس آن را با پنج پارچه ديبا پوشاندم و همراه گروهى از يارانم بر آن نماز خواندم و به خاك سپردم. حسن گفت: پيامبر (ص) به سبب اين كار از تو خوشنود شده است. پس به حسن بصرى نيكى كرد و فرمان داد به او جايزه دادند». [45]

ابن جوزى گويد: «ابن ابى الدنيا نوشته است كه آنان در گنجينه يزيد سر حسين (ع) را ديدند و آن را كفن كردند و در دمشق، كنار باب الفراديس دفن كردند». [46]

وى اين مطلب را در «الرّد على المتعصّب العنيد» نيز به نقل از ابن ابى الدنيا از حديث عثمان بن عبد الرحمن از محمد بن عمر بن صالح آورده و سپس خبر را آن طور كه در «المنتظم» آمده، نقل كرده وسپس گفته است: «و عثمان و محمّد نزد اهل حديث چيزى نيستند و روايت نخست- يعنى دفن در بقيع- درست است».[47]

ابن نما به نقل از منصور بن جمهور گويد: « (سليمان) وارد گنجينه يزيد بن معاويه شد چون آن را گشود، خمى بزرگ وسرخ رنگ در آن ديد. پس به غلامش سليم گفت:

اين را نگهدار، كه گنجى از گنجهاى بنى اميه است. چون آن را باز كرد، سر حسين (عليه السلام)در آن بود كه با رنگ سياه خضاب گشته بود. پس به غلامش گفت: پارچه ‏اى برايم بياور.

چون آورد، آن را درونش پيچيد و در دمشق كنار باب الفراديس، كنار برج سوم در سوى مشرق دفن كرد».[48]

سپس به نقل ديگر اقوال مى‏پردازد و قولى را كه در كربلا دفن شده است مى‏پذيرد. [49]

سبط ابن جوزى به ذكر آنچه را كه جدّش از ابن ابى الدنيا به عنوان قول سوم در مسأله نقل مى‏كند مى‏پردازد؛ و در آن آمده است: «پس آن را كفن كردند و در باب الفراديس در دار الاماره دفن كردند. واقدى نيز چنين گفته است».[50]

آنگاه مى‏گويد: «قول چهارم اين است كه سر در مسجد رقّه بر ساحل فرات در شهر مشهور است». اين مطلب را عبدالله بن عمر ورّاق در كتاب المقتل آورده و گفته است:

«چون سر حسين (عليه السلام)را به حضور يزيد بن معاويه آوردند گفت: من آن را به جاى سر عثمان نزد آل ابى معيط خواهم فرستاد. آنها در رقّه سكونت داشتند. او فرستاد و آنان سر را در يكى از سراهايشان دفن كردند. سپس آن سرا داخل مسجد جامع قرار گرفت.

گويد: و اكنون در كنار سدره موجود است و همانند نيل نه بر آن زمستان مى‏گذرد و نه تابستان».[51]

ذهبى به نقل از ابو اميّه كلاعى گويد: «از ابو كرب شنيدم كه گفت: من در ميان كسانى بودم كه به وليد بن يزيد در دمشق حمله كردند. سبدى را برداشتم و گفتم بى‏نيازى من در اين است. آن گاه اسبم را سوار شدم و از دروازه توما بيرون رفتم. چون آن را باز كردم، سرى را در آن ديدم كه بر آن نوشته بود: اين سر حسين بن على (عليه السلام)است. پس با شمشيرم گودالى كندم و آن را دفن كردم».[52]

ابن كثير نقل ابن ابى الدنيا را از طريق عثمان بن عبد الرحمان از محمد بن عمر بن صالح نقل كرده مى‏گويد كه آن دو ضعيفند. سپس مى‏افزايد: «گفتم: امروزه محلّ آن به مسجد الرأس در باب الفراديس دوّم مشهور است. آن گاه آنچه را كه ابن عساكر از ريّا نقل كرد، بازگو كرده است». [53]

ابن حورانى گويد: «داخل باب الفراديس بارگاه حسين (عليه السلام)است و مسجد الرأس ناميده مى‏شود و اينك مشهور است؛ و آن بارگاهى است با جلال و شكوه و براى مخارجش‏ موقوفه‏هايى دارد. مردم براى زيارت، دعا، تبرّك و درخواست حاجت به اين مسجد مى‏روند و بسيار مورد قبول است».[54]

در دايرة المعارف آمده است: «و در باب الفراديس بارگاه حسين بن على است». [55]

از همه آنچه گفته شد چنين معلوم مى‏شود كه روايات پيرامون دفن سر شريف در شام بر چند نوع است. برخى از آنها از راه ضعيف نقل شده است، چنانكه به آن اعتراف كرده‏اند و برخى را خود راويان نپذيرفته ‏اند.

اقوال مربوط به تعيين مكان سر شريف گوناگون و به شرح زير است:

الف) دمشق- در يكى از ديوارهايش-.

ب) در دار الاماره در دمشق.

ج) در گورستان، در دمشق.

د) در كاخ سبز در دمشق.

ه) كنار باب الفراديس در دمشق.

و) در مسجد رقّه.

ز) نزديك دروازه توما.

5. مصر: ابن نما گويد: گروهى از اهل مصر برايم نقل كردند كه آنان «مشهد الرأس» را بارگاه كريم مى ‏نامند و مقدارى روكش طلا دارد. بسيارى از مردم در مراسم به آنجا مى‏روند، زيارتش مى‏كنند و مى‏ پندارند كه در آنجا دفن است. [56]

سبط ابن جوزى گويد: «درباره سر حسين (عليه السلام)چندين قول وجود دارد … پنجم اينكه خلفاى فاطمى آن را از باب الفراديس به عسقلان بردند و سپس به قاهره انتقال دادند. او در آنجا است؛ و بارگاهى عظيم دارد كه زيارتگاه عده‏اى است». [57]

ما سخن ابن نما و سبط بن جوزى را در پذيرش اينكه سر شريف در كربلا دفن شده است نقل كرديم.

ابن كثير گويد: «طايفه موسوم به فاطميان كه بر سرزمين مصر قبل از سال چهارصد تا پس از سال 660 فرمانروايى كردند، ادعا كردند كه سر حسين (عليه السلام)به سرزمين مصر رسيد و آنها آن را در آنجا دفن كردند؛ بعد از سال پانصد بر آن بارگاهى ساختند كه امروز در مصر به تاج الحسين (ع) مشهور است. اين در حالى است كه بسيارى پيشوايان اهل علم تصريح كرده‏اند كه اين اصالت ندارد».[58] آن گاه ابن كثير به پندار خودش به ذكر علّتش مى‏پردازد كه كينه ‏اش را به خوبى از لابه‏ لاى آن آشكار ساخته است.

شبلنجى گويد: «درباره سر حسين (عليه السلام)اختلاف كرده‏اند كه پس از بردنش به شام به كجا رفته و در كجا استقرار يافته است. گروهى بر اين باورند كه يزيد فرمان داد آن را در شهرها بگردانند. پس آن را گرداندند تا به عسقلان رسيدند؛ و امير شهر در آنجا دفنش كرد. هنگامى كه فرنگيان بر عسقلان چيره شدند طلائع، وزير نيك فاطميان در ازاى مال فراوانى آن را گرفت و چند منزل به پيشوازش رفت؛ و آن را درون كيسه‏اى از حرير سبز بر تختى آبنوس نهاد. زير آن را با مشك و عنبر فرش كرد و بارگاه معروف حسين (عليه السلام)در قاهره را در نزديكى خان خليلى بر آن بنا كرد … همان جايى كه گروهى از صوفيه از آن به بارگاه قاهرى ياد مى‏كنند.

مناوى در طبقاتش گويد: «يكى از افراد اهل كشف و شهود برايم گفت كه اطلاع يافته است كه سر با جسد در كربلا دفن گرديده و بعدها در بارگاه قاهرى آشكار شده است! زيرا حكم حالت در برزخ، حكم انسانى است كه در آبى جارى باشد؛ و پس از آن در مكان ديگرى برود. پس چون سر جدا شده است به اين محلّ، موسوم به بارگاه حسينى مصرى، آمده است؛ و نوشته كه سر با او سخن گفته است». [59]

در كتاب خطط مقريزى، پس از صحبت درباره بارگاه حسين (عليه السلام)چنين آمده است:

«حمل سر شريف از عسقلان به قاهره و رسيدنش به آنجا در روز يك شنبه هشتم جمادى الآخر سال 548 بود … گفته مى‏شود كه اين سر شريف چون از بارگاه واقع در عسقلان بيرون آورده شد ديدند كه خونش هنوز تازه است و بويى همانند بوى مشك دارد».[60]

شبراوى گويد: «علامه شعرانى گفته است: چون سر شريف در بلاد مشرق دفن گرديد و مدّتى بر آن گذشت، وزير طلائع بن رزيك براى آن رشوه پرداخت و با خرج سى هزار دينار آن را به مصر انتقال داد و بارگاه شريف را بر آن بنا كرد؛ و او و لشكرش با پاى برهنه به طرف صالحيه در راه شام به استقبال سر شريف رفتند. سپس طلايع آن را درون جامه‏اى از حرير سبز بر تختى آبنوس نهاد و زير آن را با مشك و عنبر فرش كرد و من بارها آن را زيارت كرده‏ام … آن گاه به ذكر خواب شيخ شهاب الدين احمد بن شبلنجى حنفى مى‏پردازد».[61]

طلائع بن رزيك نايب مصر بود. شبراوى بر اين مطلب تصريح كرده [62]و تفصيل وقايعى را كه در هنگام انتقال سر از عسقلان به قاهره در سال 548 ه روى داد ذكر مى‏نمايد. [63]

در صورتى كه اين موارد درست باشد، به يكى از اصحاب امام حسين (عليه السلام)كه همراه ايشان به شهادت رسيدند مربوط مى‏شود؛ هيچ يك از اهل بيت (عليهم السلام)درباره دفن سر شريف در مصر چيزى نگفته است و اهل خانه به آنچه در آن مى‏گذرد آگاه‏ترند.

بنا بر اين قول برگزيده همان قول مشهور است كه سر شريف به جسد مطهر در كربلا ملحق گرديد.

سخن را با نوشته‏اى از سبط ابن جوزى به پايان مى‏بريم: سر و پيكر او در هر كجا كه دفن باشد، او در قلبها و جانها جاى دارد و ساكن درون و ذهن دوستان است. آنگاه مى‏گويد:

يكى از بزرگان ما در اين باره سروده است:

سرورمان حسين را در شرق و غرب زمين مجوييد؛

همه جا را واگذاريد وبه من روى آوريد كه بار گاهش در قلب من است. [64]

[1]. اين مقاله برگرفته از کتاب با کاروان حسيني ج6 ، ص296 الي 310 ، تاليف محمد امين پور اميني است .

[2] . امالى صدوق، ص 231، مجلس 31، ح 243؛ به نقل از آن، بحار الانوار، ج 45، ص 140.

[3] . رسائل الشريف المرتضى، ج 3، ص 130.

[4] اعلام الورى، ص 250.

[5] . روضة الواعظين، ج 1، ص 192.

[6] . مثير الاحزان، ص 106.

[7] . الملهوف، ص 225؛ به نقل از آن، بحار الانوار، ج 45، ص 144.

[8] . الآثار الباقية، ص 321.

[9] . . توضيح المقاصد، ص 6.

[10] . گويد: در پاسخ به اينكه بازگشت سر مولايمان حسين( ع) در روز بيستم صفر چگونه بود: بدان كه بازگشت سر مقدس مولايمان حسين- صلوات الله عليه- به پيكر شريفشان از مواردى است كه قرآن كريم به آن گواهى مى‏دهد، آنجا كه خداى- جل جلاله- مى‏فرمايد:« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»( و آنهايى را كه در راه خدا كشته شدند مرده بر نشمريد، بلكه زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى مى‏خورند). آيا با آنكه خداوند خبر داده است كه او از حيث به شهادت رسيدن زنده است و نزد پروردگار روزى مى‏خورد و مصون است، جاى شكّى باقى مى‏ماند. بنابراين شايسته نيست كه عارفان در اين باره شك كنند. اما چگونگى زنده شدن ايشان پس از شهادت و چگونگى جمع شدن سر شريف ايشان به پيكر مطهّرشان پس از جدا شدن از آن؛ پرسشى است كه نشان بى‏ادبى بنده نسبت به پروردگار- جل جلاله- كه چگونگى تدبير و توانايى‏هايش را به‏او بشناساند. اين نشان جهل بنده واقدام به چيزى است كه نه وظيفه دارد آن‏را بداند و نه از اوصاف آن پرسش كند. اما تعيين روز بازگشت، روز چهلم از قتل وى و وقتى كه حسين صلوات الله و سلامه عليه در آن كشته شد و خداوند- جل جلاله- او را به شرافت فضل خويش انتقال داد، اسلام زير و رو شد و حقّ مغلوب گرديد؛ و بازگشت از امور دنيوى نيست و روشن است كه به قدرت خداوند انجام شد. اما من نزديك به ده روايت گوناگون در بحث از سر شريف ديدم كه همه آنها منقولاتى بيش نيست. من تاكنون نام كسى را به ياد ندارم و پيدا نكرده‏ام كه از اهل شام بوده و سر را به جسد شريفش در كربلا برگردانده باشد- كه كامل‏ترين درود و سلام‏ها بر صاحبش باد- و از كيفيت ورود به حرم معظّم ايشان و كندن ضريح مقدّس و مكرّمش اطلاعى ندارم؛ و نمى‏دانم كه آن را در جاى خودش از جسد گذاشت يا در ضريح ضميمه آن ساخت. پس بهتر است كه انسان به وظيفه واجب خويش يعنى تصديق قرآن عمل كند؛ مبنى بر اينكه جسد مقدس پس از شهادت سخن گفت و اينكه او زنده است و در سراى سعادت روزى مى‏خورد؛ و آنچه در بيان قرآن كريم آمده است، ما را از آوردن دليل و برهان بى‏نياز مى‏كند.( اقبال الاعمال، ص 588).

[11] . تسلية المجالس، ج 2، ص 459.

[12] . مقتل خوارزمى، ج 2، ص 75.

[13] . بحار الانوار، ج 45، ص 145.

[14] . الاتّحاف بحبّ الاشراف، ص 70.

[15] . نور الابصار، ص 133.

[16] . تذكرة الخواص، ص 265.

[17] . بحار الانوار، ج 45، ص 145.

[18] . كذا در روايت كامل الزيارات.

[19] . محلى است نزديك كوفه و يا در كوفه؛ و گفته‏اند خرابه كوچكى است در كنار الحيره به فاصله يك ساعت از آن. ر. ك: معجم البلدان، ج 2، ص 101، شماره 2584.

[20] . الكافى، ج 4، ص 571 باب موضوع رأس الحسين( ع)، ح 1؛ كامل الزيارات، ص 34، باب 9، ح 4؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 400، ح 1926؛ بحار الانوار، ج 45، ص 178؛ نيز ر. ك: تهذيب الاحكام، ج 6، ص 35، ح 72؛ به نقل از آن وسائل الشيعة، ج 14، ص 399، ح 19455.

[21]. الكافى، ج 4، ص 572، ح 2؛ كامل الزيارات، ص 34، باب 9، ح 5؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 400، ح 19457؛ نيز ر. ك: تهذيب الاحكام، ج 6، ص 34، ح 71؛ به نقل از آن، وسائل الشيعة، ج 14، ص 399، ح 19454.

[22] . . كامل الزيارات، ص 35، ح 6 به نقل از آن وسائل الشيعة، ج 14، ص 402، ح 19460.

[23] . كامل الزيارات، ص 36، باب 9، ح 10؛ به نقل از آن، وسائل الشيعة، ج 14، ص 402، ح 19461؛ بحار الانوار، ج 45، ص 178، ح 29.

[24] . بحار الانوار، ج 45، ص 178.

[25]. وسائل الشيعة، ج 14، ص 401، ح 19459.

[26] . فرحة الغرى، ص 96.

[27]. همان، ص 398، كتاب الحجّ، ابواب المزار ما يناسبه، باب 32.

[28] . همان، ص 398، كتاب الحجّ، ابواب المزار ما يناسبه، باب 32.

[29] . حجة الاسلام و المسلمين آقاى قرهى اين مطلب را براى نويسنده گفتند.

[30] . تذكرة الخواص، ص 259.

[31] . الطبقات( ترجمة الامام الحسين( ع))، ص 85؛ نيز ر. ك: المنتظم، ج 5، ص 344؛ الرّد على المتعصّب العنيد، ص 49؛ تذكرة الخواص، ص 265؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 315؛ نهاية الاردب، ج 20، ص 481؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 205- از ابن سعد.

[32] . مثير الاحزان، ص 106.

[33] . مقتل خوارزمى، ج 2، ص 75؛ بحار الانوار، ج 45، ص 145؛ تاريخ الاسلام، ذهبى، ص 20.

[34] . جواهر المطالب، ج 2، ص 299.

[35]. شذرات الذهب، ج 1، ص 67.

[36] . نور الابصار، ص 133.

[37] . الصواعق المحرقة، ص 294.

[38] . الملهوف، ص 226.

[39] . انساب الاشراف، ج 3، ص 419.

[40] . همان.

[41] . عبرات المصطفين، ج 2، ص 341.

[42] . انساب الاشراف، ج 3، ص 416.

[43] . تاريخ مدينة دمشق، ج 7، ص 421.

[44] . البداية والنهاية، ج 8، ص 205. اوّل اين روايت در جواهر المطالب، ج 2، ص 211 و الاتحاف، ص 69 نقل شده است.

[45] . مقتل خوارزمى، ج 2، ص 75؛ بحار الانوار، ج 45، ص 145. مضمون خواب در نظم در السمطين، ص 226 و الاتحاف، ص 70 نيز نقل شده است.

[46] . المنتظم، ج 5، ص 344.

[47] . الرّد على المتعصّب العنيد، ص 50؛ نيز ر. ك: جواهر المطالب، ج 2، ص 229.

[48] . جواهر المطالب، ج 2، ص 229.

[49] . مثير الاحزان، ص 106.

[50] . تذكرة الخواص، ص 265.

[51] . همان.

[52] . سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 316؛ تاريخ الاسلام، ص 20؛ سير اعلام النبلاء ج 3، ص 319.

[53] . البداية والنهاية، ج 8، ص 205.

[54] . الاشارات الى اماكن الزيارات، ص 25.

[55] . دائرة المعارف، ج 8، ص 2.

[56] . مثير الاحزان، ص 106.

[57] . تذكرة الخواص، ص 265.

[58] . البداية والنهاية، ج 8، ص 205.

[59] . نور الابصار، ص 133.

[60] . نور الأبصار، ص 135.

[61] . . الاتحاف، ص 75.

[62] . . همان، ص 97.

[63] . همان، ص 78- 82.

[64] . تذكرة الخواص، ص 266.

نوشته: واحد پژوهش موسسه مذاهب اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط