کلمات کلیدی: میلاد، امام زمان، اشعار، اهل سنت
مقدمه
بر خلاف تصوّر بسياري از افراد، اعتقاد به حضرت مهدي، عجّل الله تعالی فرجه الشريف، و تولد آنحضرت، اختصاص به شيعه ي اثنا عشريه ندارد، بلکه اين مسئله جايگاه و منزلت بارز و دامنه ي وسيعي در ادبيات اهل سنّت(شعر)، از مذاهب، گوناگون دارد.
اسامی برخی از علما و شعرا که در این نوشتار[1] ذکر شده عبارت است از:
>خصکفي حنفي
>شمس الدين ابن طولون حنفي
>احمد جامي (شيخ جام)
>عطار نيشابوري حنفي
>شيخ محيي الدين ابن عربي
>مولوي رومي حنفي
>فضل بن روزبهان شافعي
>مولانا خالد نقشبندي شهرزوري
>ما موستا حاج محمود طالباني قادري (معروف به حکاک)
>قصيدهاي از شاعري از اهل سنت
>ما موستا حاج ميرزا عبدالله خادم
>استاد سيد ابراهيم ستوده
1-خصکفي حنفي
ابوالفضل يحيي بن سلامه ي خصکفي، از علماي نامدار قرن ششم هجري بوده و وفات او در سال 551 ه بوده است. ياقوت حموي، ترجمۀ او را در معجم الأدباء آورده است. شايد او، از نخستين کساني از اهل سنّت است که از حضرت مهدي، عجّل الله فرجه الشریف ، به زبان شعر، به عنوان «دوازدهمين امام» و به عنوان «آن مهدي که شيعۀ اماميّه به او اعتقاد دارد» نام ميبرد. او، در ضمن يک قصيده ي مفصّل، به زبان بليغ و زيباي عربي، ميگويد:
و سائلي عن حبّ أهل البيت هل اُقِرّ إعلاناً به أم أجحدُ
هيهات ممزوجٌ بلحمي و دمي حُبُّهُمُ و هوالهُدي والرَّشَدُ
حيدرةٌ و الحسنان بعدَه ثمّ عليٌ و ابنُه محمد
و جعفر الصادق و ابن جعفر موسي و يتلوهُ عليُّ السيدُ
اعني الرضا ثم ابنُه محمدٌ ثم عليٌّ و ابنُه المسدّدُ
الحسن التالي و يتلو تِلوَه محمد بن الحسن المعتقدُ
قومٌ هم ائمتي و سادتي و ان لَحاني معشرٌ و فنّدوا
اي کسي که از من، درباره ي محبّت اهل بيت ميپرسي: «آيا به طور آشکار به آن اقرار کنم، يا آن را انکار»
هيهات! (که اين محبت را انکار کنم!) بلکه محبت ائمۀ هدي با گوشت و خونم آميخته شده است.
علي، و پس از او، حسن، حسين، سپس علي، و فرزندش محمّد، و جعفر صادق، و فرزند جعفر [يعني]موسي.
و به دنبال او، فرزندش علي بزرگوار – مقصودم رضا است -، سپس فرزندش محمّد سپس علي و فرزند مؤيدش حسن و آن که به دنبال او ميآيد، يعني، محمّد فرزند حسن (عسکري) که مورد اعتقادم است.
اينان، همگي امامان و سروران مناند، گرچه گروهي، دربارهي آنان با من به جدال بنشينند و بخواهند عقيده ي مرا درباره ي آنان ابطال کنند.
اين قصيده را سبط بن جوزي حنفي، در کتاب(تذکرة الخواص)[2] و عماد اصفهاني در کتاب خود (خريدة العصر) آورده اند.
نيز در صدر کتابي به نام الائمة الاثنا عشر که تاليف شمس الدين ابن طولون است، اين شعر آمده است.
اين شخص را گرچه ابن اثير (صاحب الکامل في التاريخ) از متقدّمين، و مرحوم شيخ عباس قمي در الکني و الالقاب[3] از متأخّرين، شيعه قلمداد کرده اند، ولي تتمۀ سخن او، در همين قصيده، و دفاع او از خلفاي سه گانه و اعلام اين که او يک شافعي مذهب است نشان ميدهد که وي، فردي از اهل سنّت و پابند به مذهب خود است.
با هم بخوانيم:
و لست أهواکم ببغضي غيرکم إني إذن أشقي بکم لاأسعُد
فلا يظن رافضيٌ انّني وافقته أو خارجيٌ مفسدُ
محمدُ و الخلفاءُ بعدَه أفضلُ خلقِ الله فيما أجِدَ
و الشافعيُ مذهبي مذهبُه لأنّه في قولِهِ مؤيَّد
گمان نشود که من، در کنار مودّت و محبّت شما اهل بيت، خلفا را مبغوض ميدارم.. چرا که در اين صورت، من، به وسيله ي شما، بدبخت ميشوم، نه خوشبخت و سعادتمند.
پس هيچ رافضي (يعني شيعه) يا خارجي مفسد، گمان نکند که من، با او، در بغض داشتن خلفا، موافق ام.
محمّد و خلفاي پس از او، بهترين خلق خدايند که من يافته ام و مذهب شافعي، مذهب من است؛ زيرا او، در کلام اش، تاييد شده است!
2-شمس الدين ابن طولون حنفي
شمس الدين محمّد بن علي بن طولون (متوفي 955 هجري) از علماي اهل سنّت است که علاوه بر علوم معمولي اسلامي از علوم ادبي بهره زيادي داشت. وي، داراي منزلت بس بلندي نزد علماي دمشق بود.
او علاقه ي وافري به اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) داشت. لذا کتابي مستقل در معرّفي شخصيّت و سيرۀ اهل بيت به نام الائمة الاثنا عشر نگاشت. در آن فقط، از منابع اهل سنّت، مطالب جامعي دربارۀ يکايک امامان دوازده گانۀ اهل بيت عليهم السلام آورده است.
اين کتاب، اخيراً، از سوي يکي از دانشمندان محقّق معروف اهل سنّت لبنان، آقاي دکتر صلاح الدين المنجد (مؤلف کتاب معروف نقش کليسا در ممالک عربي) تصحيح و به وسيلۀ انتشارات دار صادر و دار بيروت، در حدود سال 1958 ميلادي، به چاپ رسيد.
آقاي ابن طولون، در ابتداي اين کتاب، قصيده ي آقاي خصکفي را که داراي 48 بيت ميباشد، به طور کامل آورده است و سپس شخصيّت يک يک امامان را مورد بحث قرار داده است.
اين مطلب، در حقيقت، نشانه ي دو مسئله است:
يکم – او، انتساب اين قصيده را به خصکفي حنفي، پذيرفته است.
دوم – اينکه محتواي اين قصيده را نيز پذيرفته است.
نکتۀ جالب اين که تحت «شماره ي 12» و عنوان الحجة المهدي مطالبي را دربارهي حضرت مهدي موعود، عجّل الله فرجه، از منابع اهل سنّت آورده است. او سخنانش را دربارۀ حضرت مهدي، چنين آغاز ميکند:
و ثاني عشرهم ابنُه محمّدُ بن الحسن و هو أبو القاسم محمّدُ بن الحسن بن علي الهادي بن محمّد الجواد بن علي الرضا بن موسي الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين بن علي بن ابي طالب رضي الله عنهم.
سپس، پس از چند سطر، اين چنين مينويسد:
کانت ولادتُه، رضي الله عنه، يوم الجمعة، منتصَف شعبان سنه 255، و لمّا توفي و الدُه المتقدم ذکرُهُ، کان عُمرُه خمسَ سنين.
اين مطالب، هم در مورد نسب حضرت مهدي، عجّل الله فرجه الشريف، و هم در مورد سال ميلاد آن بزرگوار، دقيقاً و تحقيقاً، مطابق نظريّه شيعه است.
ابن طولون، در اثنايِ کلامش پس از ذکر سلسلۀ نسب حضرت مينويسد:
ثاني عشر الأئمة الاثني عشر، علي اعتقاد الإماميّه، المعروف بالحُجّة.
و نيز مينويسد:
و هو الذي تزعَمُ الشيعةُ أنّه المنتظَر و القائم و المهدي.
به نظر ميرسد که او، اين مطلب را از باب تقيّه يا ملاحظات ديگر نوشته است؛ زيرا، وي، در مرکز امويان (دمشق) زندگي ميکرده است.
وي، در خاتمۀ کتاب ياد شده اش، گويا به هيجان در ميآيد و عشق و اعتقاد و ارادت خود به امامان دوازده گانه را در قالب شعري شش بيتي زيبا که متضمّن تشويق مردم بر اقبال به اهل بيت است، انشا ميکند:
عليکَ بالأئمةِ الاثني عشر من آل بيت المصطفي خيرِ البشر
أبو ترابٍ حَسنٌ حسينُ و بغض زين العابدين شينُ
محمّد الباقر کم علمٍ دري و الصادقُ ادعُ جعفراً بين الوري
موسي هو الکاظم و ابنه علي لقّبهُ بالرضا و قدرُهُ عليّ
محمد التقيُّ قلبُه معموُر علي التَّقيُ درّه منثور
و العسکري الحسن المطهّر محمّد المهديُّ سوف يظهر
بر تو باد که به امامان دوازده گانه توجّه کني. اينان که از خاندان مصطفي، خير البشرند.
ابو تراب و حسن و حسين. و زين العابدين که بُغض داشتن نسبت به او، زشت و ننگ است.
محمّد باقر که چه قدر دانشها را ميدانست. و امام جعفر که به اين خصلت در ميان مردم معروف بود، يعني، صادق.
و موسي که کاظم و فرو برندهي غيض بود، و فرزندش علي که او را با لقبش رضا بخوان. او که قدر و منزلتش بلند و والا است.
و محمّد تقي که دلش به تقوا آباد است
و علي نقي که گوهرهايش پخش است. و حسن عسكري كه پاک و مطهر است
و محمد ؛مهدی که در آینده ظهور می کند .
اين شعر، اقرار غير مستقيم به اين حقيقت است که حضرت بقية الله، عجّل الله تعالي فرجه، متولد شده است نه اين که بعدها متولّد خواهد شد.
3-احمد جامي (شيخ جام)
احمد بن ابوالحسن بن محمّد بن جرير بَجَلي نامقي جامي ترشيزي ابو نصر(متوفاي سال 536)، ملقّب به «شيخ الاسلام»که گاهي به «ژنده پيل»و «شيخ جام» و «پير جام» ناميده ميشود از بزرگان صوفيه است. يکي ديگر از شخصيّهاي معروف، و ادباي شاخص اهل سنّت است که به حضرت مهدي موعودي که متولّد شده و اين که روزي براي إصلاح جهان ظهور خواهد کرد، اقرار ميکند.
او اين حقيقت را در قصيده ي زيبايي، سروده است:
من زمهر حيدرم هر لحظه در دل صد صفاست از پس حيدر حسن ما را امام و رهنماست
همچو کلب افتاده ام بر آستان بوالحسن خاک نعلين حسين اندر دو چشمم توتياست
عابدين تاج سر و باقر دو چشم روشنم دين جعفر بر حق است و مذهب موسي رواست
اي موالي وصف سلطان خراسان را شنو ذرّه اي از خاک قبرش دردمندان را دواست
پيشواي مؤمنان است اي مسلمانان تقي گر نقي را دوست داري بر همه مذهب رواست
عسکري نور دو چشم عالم است و آدم است همچو يک مهدي سپهسالار، در عالم کجاست
شاعران از بهر سيم و زر سخنها گفته اند احمد جامي غلام خاص شاه اولياست [4] .
شيخ جام، در اين قصيده ي زيبا، حتّي به امامت دوازده معصوم، تصريح ميکند.
4-عطار نيشابوري حنفي
شيخ فريد الدين عطار نيشابوري ابو حامد – يا ابوطالب – محمّد بن ابي بکر (متوفاسال 618)از عرفاي معروف اهل سنّت و حنفي مذهب است. او،قصيده ي مفصّلي در مدح أئمه ي دوازده گانه سروده است و در کتاب مظهر الصفات آمده است، چنين ميگويد:
مصطفي، ختم رسُل شد در جهان مرتضي، ختم ولايت در عيان
جمله فرزندان حيدر اوليا جمله يک نورند؛ حق، کرد اين ندا
در پايان اين قصيده، چنين ميگويد:
صد هزاران اوليا روي زمين از خدا خواهند مهدي را يقين
يا الهي مهديم از غيب آر تا جهانِ عدل، گردد آشکار
مهدي هادي است تاج اتقيا بهترين خلق بُروجِ اوليا
اي تو ختم اولياي اين زمان وز همه معني نهاني جان جان
اي تو هم پيدا و پنهان آمده بنده عطارت ثنا خوان آمده
ملاحظه ميفرماييد که او، چگونه از حضرت مهدي، عجل الله فرجه به عنوان فردي که در سرا پرده غيبت به سر ميبرد، ياد ميکند.
نکته ي مهم
جالب توجّه اين که در حالات اين اديب بزرگ، گفته شده است که او، هيچ گاه، زبان به مدح کسي از ملوک و امراي عصر خود نگشود و در تمام کتابهايش، يک مديحه پيدا نميشود. خود او، در اشارت به اين معنا گويد:
به عمر خويش مدح کَس نگفتم دُري از بهر دنيا، من، نسُفتم
با اين حال، اين مرد بزرگ، چنين سروده ي زيبايي درباره امامان عليهم السلام سروده است.
او، قصايد زيبايي ديگري در مدح مولاي متقيان (عليه السّلام) سروده است که جالب توجّه است.
5-شيخ محيي الدين ابن عربي
محمّد بن علي بن محمّد ابوبکر حاتمي طائي اندلسي (معروف به محيي الدين ابن عربي) فيلسوف، متصوف و متکلم اهل سنّت است که در مرسيه در اندلس متولد شد و در دمشق استقرار پيدا کرد و در سال 638 هجري وفات يافت. او، کتابهاي زيادي مانند الفتوحات المکيّه، محاضرة الأبرار فصوص الحکم، التجليات الالهية، ديوان شعر و… دارد.
او، از حضرت مهدي (عج) نام برده و حضرتش را مدح کرده است:
ألا إنّ ختم الأولياء شهيد و عينُ إمام العالمين فقيد[5] .
هو السيّد المهدي من آل احمد هو الصارُم الهنديّ حين يبيدُ
هو الشمس يجلو کلَ غم و ظلمةٍ هو الوابل الوسمي حين يجود
هلا! که خاتم أوليا، زنده و ناظر است. او، چشم امام عالميان (يعني پيامبر اکرم) است که در ميان مردم نيست او است سيّد ما، مهدي از آل احمد
او است شمشير برّان (هندي) هنگامي که فاني ميسازد (کافران را) او، آفتابي است که هر تاريکي و غمي را ميزدايد.
او است باران اوّل و بعد از پاييز، هنگامي که به سخاوت ميبارد، زمين را سر سبز ميسازد.
آن چه در اين شعر، شايسته تامّل و سزاوار تدبّر است، اين است که ابن عربي، در سطر اول اين قصيده اقرار ميکند که حضرت بقية الله (عج)، حاضر و ناظر است.
جالبتر اين که ايشان، اين چند بيت شعر را پس از جملاتي گويا و زيبا، دربارهي حضرت مهدي، عجّل الله فرجه، آورده است که چنين است:
(… إن لله خليفة يخرج و قد امتلات الأرض جوراً و ظملاً فيملؤها قسطا و عدلاً. و لو يبق من الدنيا إلّا يوم واحد لطوّل الله ذالک اليوم حتّي يلي هذا الخليفة من عترة رسول الله من وُلد فاطمة يواطيء اسمُه اسمَ رسول الله)
ايشان، چند بيت ديگر، نيز دربارهي حضرت مهدي سروده است که سزاوار طرح و تامل است:
إذا دار الزمان علي حُروفٍ ببسم الله فالمهديُ قاما
و يخرج بالحطيم عقيب صَوم ألا فاقرأه من عندي السلاما
هرگاه زمان، گردش لازم و خاص خود را انجام داد به نام خدا، حضرت مهدي قيام خواهد کرد
و از کنار حطيم (که ميان حجر الأسود و دَرِ خانه کعبه است) خروج خواهد کرد، پس از دوره اي از روزه (يا إمساک و اختفا و سکوت) هلا! سلام مرا به آن حضرت برسان[6].
جالب توجّه اين که در اين دو بيت، محيي الدين بن عربي، از دو لفظ گويا و قابل تدبّر، براي امام زمان (عج) استفاده کرده است و آن دو لفظ «قام» و «يخرج» است. ايشان، در آن دو بيت نگفته است: «يولد»، بلکه گفته است: «خارج ميشود و قيام ميکند.»
بنابر اين، حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه، متولّد شده است و زنده ميباشد و زماني، از حالت اختفا و قعود، خارج ميشود و قيام ميکند. اين حقيقت، هنگامي که بدانيم، قصيده اي در توسّل به دوازده امام دارد که در آخر آن نام حضرت حجت آمده است، بهتر آشکار ميشود.
6-مولوي رومي حنفي
جلال الدين محمّد بلخي رومي، معروف به مولوي (متوفاي سال 672) از شعراي بزرگ و معروف، حنفي مذهب است. در ديوان بزرگ و مشهور خود که به نام شمس تبريزي مشهور است، اين اشعار را که نام ائمۀ دوازده گانه را در بر دارد، سروده است:
اي سرور مردان، علي، مردان، سلامت ميکنند وي صفدر مردان، علي، مردان، سلامت ميکنند
با قاتل کفار گو، با دين و با ديندار گو با حيدر کرّار گو، مستان، سلامت ميکنند
با درج دو گوهر بگو، با برج دو اختر بگو با شبّر و شبر بگو، مستان، سلامت ميکنند
با زينِ دين، عابد بگو، با نور دين باقر بگو با جعفر صادق بگو، مستان، سلامت ميکنند
با موسي کاظم بگو، با طوسي عالِم بگو با تقي قائم بگو، مستان، سلامت ميکنند
با مير دين هادي بگو، با عسکري مهدي بگو با آن ولي مهدي بگو، مستان، سلامت ميکنند
7-فضل بن روزبهان شافعي
فضل الله بن روز بهان بن فضل الله الامين خنجي شيرازي الاصل، شافعي و صوفي مسلک است. او، مشهور به خواجه ملا است. وي، در سال 927 وفات کرد. او، همان کسي است که ردّيه ي مفصّلي بر کتاب منهاج الکرامة از علّامه حلي، قدّس الله سرَّه، نگاشته و مسائل امامت را زير سؤال برده است، ولي خود اين شخصيّت، به رغم اين موضع گيري شديد، قصيده ي غرّايي (15 بيتي) به نام چهارده معصوم سروده است که در آغاز تمام ابياتش، به معصومان پاک سلام داده است و در خاتمه ي آن، پس از سلام به حضرت بقية الله، سخن از طلوع خورشيد جهان تاب آن حضرت و انتشار عدل در عصر شريفش به ميان آورده است:
سلامٌ علي المصطفي المجتبي سلامٌ علي السيد المرتضي
سلامٌ علي ستنا فاطمه مَن اختارها الله خير النسا
سلامٌ من المسک أنفاسُه علي الحسن الالمعيّ الرضا
سلامٌ علي الأورعي الحسين شهيد ثوي جسمه کربلا
سلامٌ علي سيّد العابدين علي بن الحسين الزکي المجتبي
سلامٌ علي الباقر المهتدي سلامٌ علي الصادق المقتدي
سلامٌ علي الکاظم الممتحن رضي السجايا امام التقي
سلامٌ علي الثامن المؤتمن عليِّ الرضا سيّد الأصفيا
سلامٌ علي الأريحي النقي عليّ المکرم هادي الوري
سلامٌ علي السيّد العسکري امام يجهز جيش الصفا
سلامٌ علي القائم المنتظر ابي القاسم الغر نور الهدي
سيطلع کالشمس في غاسق ينحيه من سيفه المنتضي
تري يملأ الارض من عدله کما ملئت جور أهل الردي
سلامٌ عليه و آبائِهِ و انصارِهِ ما تدور السما
سلام بر برگزيده ي عالميان، حضرت مصطفي سلام بر سيّد و سرور، حضرت مرتضي
سلام بر بانوي دو عالم، فاطمه، که خدا، او را به عنوان بهترين زنان عالم برگزيده است.
سلام بر حسن با ذکاوت که مورد رضاي همگان بوده و انفاس مقدسش به پاکي مشک بود
سلام بر حسين که خاک کربلا، جسم شريفش را به دامن گرفته است.
سلام بر سرور عبادت کنندگان، علي بن حسين که پاکتر و برگزيده بود.
سلام بر باقر که بشريت به نور هدايتش ره ميجستند. سلام بر امام صادق که پيشواي جهانيان بود.
سلام بر امام کاظم که آماج بلاها شد. سلام بر امام نقي که داراي اخلاق نيکويي بود.
سلام بر هشتمين اختر تابناک هدايت، علي الرضا که سرور پاکان بود.
سلام بر امام علي النقي بزرگ مرد محترم هدايت کننده ي جهانيان
سلام بر سرور ما، امام عسکري، سلام بر امامي که روزي ارتش راستي و صفا را خواهد آراست.
سلام بر قائم آل محمّد که دنيا، چشم به راه او دوخته است. آن ابوالقاسم که داراي اراده ي آهنين و خورشيد تابناک هدايت است.
هنگامي که دنيار ا ظلمت و جهالت فرا ميگيرد، همانند خورشيد روشنگري، تابيدن گرفته و کساني را که بر پاکي و آراستگي خود همت گماشته اند، نجات خواهد داد.
آن وقت است که ميبيني جهان از عدل و داد لبريز شده است، درست همان هنگامي که خود پرستان، دنيا را پر از ستم و جهالت خود کردهاند.
تا آسمان پابرجا است، سلام بر او و نياکان پاک و ياوران او باد.
او، نه فقط اين قصيده را سروده است، بلکه آن را نيز شرح کرده است و يک يک امامان را بررسي کرده است و هنگامي که به حضرت مهدي، عجل الله فرجه الشريف ميرسد، چنين مينگارد:
اللهم و صلّ و سلّم علي الإمام الثاني عشر، وارث الصفوة المصطفوية و القوة المرتضوية و المکارم الحسنية و العزائم الحسينية و العبادة العلوية و العلوم الباقريّة و الامامة الصادقيّة و الاخلاق الکاظميّة و المعارف الرضويّة و الکرامات التقويّة و المقامات النقويّة و العساکر العسکريَّة الذي فاق الأنام کرامة و فضلاً، الإمام المودود، و المظهر الموعود، أبي القاسم المهدي، العبد الصالح و الحجة القائم المنتظر لزمان الظهور…
اللهم صلّ علي سيّدنا محمّد و آل سيدنا محمّد، سيما الإمام الموعود محمّد المهدي المنتظر و سلّم تسليما.
او حضرت مهدي عجل الله فرجه الشريف را چنين تصويف ميکند:
آن حضرت، وارث قوّت مرتضوي، مکارم حسني، عزيمت هاي حسيني، عبادت امام زين العابدين، علوم امام باقر، امامت امام صادق، اخلاق امام کاظم، معارف امام رضا، کرامتهاي امام محمّد تقي، مقامامت امام نقي، وارث لشکرهاي امام حسن عسکري (عليه السّلام) است. او، کسي است که بر مردم، از روي کرامت و بزرگي و فضائل فائق و غالب شده است. امامي که دلها، او را دوست ميدارد و او، مظهر موعود است که حضرت رسول وعده فرموده که آن حضرت ظاهر خواهد شد و عالم را به انوار عدالت منوّر خواهد ساخت. کُنيت او، مانند پيغمبر، «ابوالقاسم» و لقبش، حضرت «مهدي» است؛ زيرا، راه يافته به اسرار حقايق الهي است. «عبد صالح» نيز از القاب آن حضرت است. از جمله القابش، حجّت قائم و منتظر زمان ظهور است.
ابن روز بهان، پس از بيان حکايت شفا يافتن اسماعيل هرقلي، به دست امام زمان (عليهالسّلام) مينويسد:
و اين فقير را از شوق آن جمال، هنگام کتابت اين حکايت، اين غزل روي نمود:
در رهي ديدم مهي، حيران آن ما هم هنوز عمر رفت و من مقيم آن سر را هم هنوز
چو نسيم صبحگاهي بر من بي دل گذشت من نسيم وصل آن مه را هوا خواهم هنوز
ميفزايد مهر او هر روز در خاطر مرا گرچه من کاهيدهام از درد ميکاهم هنوز
گرچه آه آتشينم خرمن جان سوخته ميرود تا اوج گردون آتش آهم هنوز
شوق آن ديدار، غافل کرده از عالم مرا تو مپنداري که من از خويش آگاهم هنوز
انتظار شاه مهدي ميکشد عمري امين رفت عمر و در اميد طلعت شاهم هنوز[7].
البته اين، تنها کار ادبي ايشان در مورد امامان دوازده گانه نيست، بلکه قصيده ديگري به شرح زير، در توسل به دوازده امام دارد:
مهيمنا به حبيب محمّد عربي به حقّ شاه ولايت علي عالي فن
به هر دو سبط مبارک، به شاه زين عباد به حق باقر و صادق، به کاظم احسن
به حق شاه رضا، ساکن حظيرهي قدس به حقّ شاه تقي و نقي، صبور محن
به حق عسکري، حجت خدا مهدي کزين دوازده نجات روح و بدن
8-مولانا خالد نقشبندي شهرزوري
ايشان، از اکابر و اعاظم علماي کرد اهل سنّت و از مشايخ نامدار طريقه ي نقشبنديه است. او، شافعي مذهب است.
ايشان، شيفته ي نبي اکرم اسلام و اهل بيت گرامي او صلوات الله عليهم بود.
وي، در سال 1197 وفات کردو در کنار کوه قاسيون در دمشق دفن شد.
او، از کساني است که دربارهي دوازده امام، شعر سروده و به حضرت مهدي، عجّل الله فرجه الشريف، اشاره کرده است و آن قصيده که اساساً در مدح حضرت رضا (عليه السّلام) سروده است، چنين است:
اين بارگاه کيست کز عرش برتر است؟ وزنور گنبدش همه عالم منور است؟
وز شرم شمس پاي زرش کعبتين شمس در تخته نرد چرخ چهار هم به شش در است
وزانعکاس صورت گل آتشين او بر سنگ، جاي لغزش پاي سمندر است
نعمان، خجل زطرح اساس خَوَر نقاش کَسري شکسته دل بي طاق مکسّر است
بهر نگاهباني کفش مسافران بر درگهش هزار چو خاقان و قيصر است
اين بارگاه قافله سالار اولياست اين خوابگاه نور دو چشم پيمبر است
اين بارگاه حضرتي است که از شرق تا به غرب وزقاف تا به قاف جهان سايه گستر است
اين روضهي رضاست که فرزند کاظم است سيراب نو گلي زگلستان جعفر است
سرو سهي زگلشن سلطان انبياست نوبادهي حديقهي زهرا و حيدر است
مرغ خرد به کاخ کمالش نميپرد بر کعبه کي مجال عبور کبوتر است
تا همچو جان زمين تن پاکش به برگرفت او را هزار فخر بر اين چرخ اخضر است
بر اهل ظاهر آن چه ز اسرار باطن است در گوشهي ضمير مصفّاش، مضمر است
خورشيد، کسب نور کند از جمال او آري، جزاها موافق احسان، مقرّر است
برگرد حاجيا به سوي مشهدش روان کاين جا توقفي نه چو صد حج اکبر است
بي طيّ ظلمت، آب خضر نوش بر درش کاين دولتي است رشک روان سکندر است
بتوان شنيد بوي محمّد (ص) زتربتش مشتق، بلي، دليل به معني مصدر است
زوار بر حريم وي آهسته پا نهيد کز خيل قدسيان، مفرشش زشهپر است
غلمان خلد کاکل خود دسته بستهاند پيوسته کارشان همه جاروب اين در است
شاها ستايش تو به عقل و زبان من کي ميتوان که وصف تو از عقل برتر است؟!
اوصاف چون تو پادشهي از من گدا صيقل زدن به آيينه مهر انور است
جانا به شاه مسند «لولاک» کز شرف بر تارک شهان اولوالعزم، افسر است
ديگر به حق آن که بر اوراق روزگار ابي زدفتر هنرش باب خيبر است
ديگر به نور عصمت آن کس که نام او قفل زبان و حيرت عقل سخنور است
آن گه به سوز سينهي آن زهر دادهاي کز ماتمش هنوز دو چشم جهانتر است
ديگر به خون ناحق سلطان کربلا کز وي کنار چرخ به خونابه احمر است
ديگر به حقِّ آن که ز بحر مناقبش انشاي بو فراس زيک قطره کمتر است
آن گه به روح اقدس باقر که قلب او مر مخزن جواهر اسرار را در است
ديگر به نور باطن جعفر که سينهاش بحر لباب از در عرفان داور است
آن گه به حقِّ موسي کاظم که بعد از او بر زمرهي اعاظم و اشراف، سرور است
ديگر به قرص طلعت تو کز اشعهاش شرمنده ماه چهارده و شمس خاور است
ديگر به نيکي تقي و پاکي نقي و آن گه به عسکري که همه جسم جوهر است
ديگر به عهد پادشهي کز سياستش با بره، شيره شرزه، بسي بِه زمادر است
بر «خالد» آر رحم که پيوسته همچو بيد لرزان زبيم زمزمه روز محشر است
تو پادشاه دادگري اين گداي زار، مغلوب ديو سرکش و نفس ستمگر است
از لطف چون تو شاه ستمديده بندهاي از جور اگر خلاص شود، وُه چه در خور است!
نا اهلم و سزاي نوازش نِيَم، ولي نا اهل و اهل، پيش کريمان، برابر است
ايشان، در قصيدهي کوتاه ديگري، اشاره به امامان دوادهگانه دارد، و از حضرت بقية الله الاعظم (عج) نيز نام ميبرد:
اماماني کز ايشان زيب دين است به ترتيب اسمشان ميدان چنين است
«علي» «سبطين» و «جعفر» با «محمّد دو «موسي» باز «زينالعابدين» است
پس از «باقر» «علي» و «عسکري» دان «محمّد مهديم» زان پس يقين است
9-ما موستا حاج محمود طالباني قادري (معروف به حکاک)
ايشان، کُرد است و از فضلاي اهل سنّت به شمار ميرود. وي، شافعي است که به فارسي، قصيده ي زيبايي درباره ي ائمه عليهم السلام سروده و به حضرت بقية الله الاعظم (عج) نيز اشاره دارد:
حق مولاي فقيران جهان پادشاهِ اولياي انس و جان
بندهي حق و امير مؤمنين شير ميدان دغا «يعسوب» دين
حق آن دو گوشواره عرش حق فعلشان از مصدر حق کرده شق
آن يکي، زهر، ز خارا نوش کرد وان دگر، خون جوش لب خاموش کرد
مهترانِ ساکنانِ جنّتين ديدهي ايمان «حسن»، ديگر «حُسين»
حق آن بيمار دشت کربلا گشته تاجش البلاء للولا
نو نهال مثمر بستان دين سيّد السّادات «زين العابدين»
حق آن داناي اسرار قدم حرمت آن منبع علم و کرم
با قرآن اسرار قرآن را مبين قرّة الأبصار رأس الرّاسخين
حق آن درويش دل ريش جهان آن که افتاده شهانش پاسبان
يادگار دودهي پيغمبري باغ عرفان را چو گُل کرد «جعفري»
حق آن سر حلقهي صدق و صفا در حليمي يادگار مصطفي
«موسي کاظم» به ميدان فنا آمده موسي صفت برهان نما
حق آن از ماسوا افشانده دست با خدا پيوسته وز ديگر گُسست
جانشين مرتضي در ارتضا شد مقام و نام پاک او «رضا»
حق آن يکتا در بحر شهود کز ازل رفته زخود کرده وجود
صائم و قائم مصفّي و «تقي» آن که معراج فنا را مرتقي
حق آن زيبا نهال باغ دين دان امام و پيشواي مهتدين
عابد و ساجد مزکّي و «نقي» بُغض او را کي پسندد جز شقي؟
حق آن لشکر کش اکبر جهاد مصلح افساد و مولاي عباد
باغ دين را گِشته گلبرگ طري پادشاه اهل ايمان «عسکري»
حق آن نايب مناب ذات حق مظهر نور هدي حين السّبق
جامع اعجاز محبوب انام «مهدي» آخر زمان ختم الإمام[8].
10- قصيده اي از شاعري از اهل سنت
اين قصيده که سراينده آن احتمالاً، از قرن دوازدهم هجري است درباره ي ائمه ي هدي و امام زمان (عليهم السّلام) است. شاعر، بعد از ذکر خلفاي ثلاثه به آن امامان معصوم (عليهم السّلام) پرداخته است.
چون که علي داشت به خاک انتساب کرد نبي کُنْيَتِ او «بوتراب»
وَهْ که از آن خاک، چه گلها دميد نکهت جاويد به عالم وزيد
سنبل و گل را به چمن زيب و زَيْن موي حسن آمد و روي حسين
آن دو نهالاند که تا روز دين بارورند از گل و از ياسمين
هر دم از اين باغ بري ميرسد تازهتر از تازهتري ميرسد
آن دَه و دو، همچون بروج فلک نظم جهان داده سما تا سمک
باز از آن غنچه خونين کفن رسته گلي تازه ترا چون سمن
گلشن دين يافته زين، زيب و زَيْن گلبن توحيد علي حُسَين
گلشن گردون و رياض بهشت در بر آن روضه نمايند زشت
سر زده زان باز نهال، عجب داده ثمرههاي علوم و ادب
شد صدف گوهر عالي فرش ساحت شهري که علي شد درش
علم که در روي زمين وافرست از دم عيسي نفس باقر است
باز شکفته گلي از باغ او داده جلا ديدهي ما زاغ او
بست دهان دگران، راز گفت غنچه شدند آن همه و او شکفت
صادق صديق به صدق و صفا ناظر و منظور به صدق و صفا
باز آن گلبن عالي تبار وه چه رطب بود که آمد به بار
کام ولايت شده شيرين ازو يافته تمکين عجب دين ازو
آن که ببرد از دل اغيار بيم کاظم غيض است به خلق کريم
باز دميد از چمن او گلي کامده روح قدسيش بلبلي
خاک خراسان شده زو مشک بو خَلق به آن بو شده در جستجو
دَم چه زنَم از صفت بي حدش داده پيمبر خبر از مرقدش[9] .
خُلقِ محمّد، کَرَمِ مرتضي هر دو عيان ساخت علي الرضا
باز از آن طينت عنبر سرشت جلوه گري کرد گُلي از بهشت
بُرد به تقوي گِرو از مابقي شهرت از آن يافت به عالم تقي
سر زده زآن باغ علي مَنظري در صف شيران جهان صفدري
زنگ زداي دل هر متّقي کنيت او گشت از آن رو نقي
او به نقاوت شده آيينهاي تا فکند عکس به گنجينهاي
زاده از آن زبدهي پيغمبري محسن احسن، حسن عسکري
بحر سخا، کانِ وفا و کرم سايه دهِ طوبي باغ ارم
باز چه گويم چو گلي زو دميد آه چه گل، گلشني آمد پديد
نکهت او برده ز دلها گمان پر شد از و دامن آخر زمان
رشته که از حق به نبي بسته شد باز به آن سلسله پيوسته شد
نقطهي اوّل چون به آخر رسيد کار بدايت به نهايت کشيد
هادي دين، مهدي آخر زمان خَلقِ جهان يافته از وي امان
گفت نبي: «کز پي ظلم و فساد روي زمين پرکند از عدل و داد»
قاتل دجال به شمشير کين با دَمِ عيسي نَفَسِ او قرين
هر يک از آن گوهر گيتي فروز داده به شب، روشني نيم روز
هر يک از ايشان، عجب و من عجب سلسله شان سلسلهي من وهب
هر که به آن سلسله پيوسته شد از ستم حادثه وارسته شد
من که در آن روضه رياضت کشم زآن گل و گلزار به بوي خوشم
نکهت آن عطر کفن بس مرا خار و خسش سرو سمن بس مرا
11- ما موستا حاج ميرزا عبدالله خادم
وي، از علماي فاضل و نامدار کُرد اهل سنّت است که در سال 1895 ميلادي در شهر (کويه) از استان سليمانيه به دنيا آمد. در سرودن قصيده دست توانايي داشته است. بديعترين مضامين را در کوتاهترين مصراعها، گنجانده است. در بخشي از قصيده ي نخست ديوان وي که اين جا تقديم ميشود، مشاهده ميفرماييد که چگونه توانسته است حقّ مطلب را ادا کند.
حاج ميرزا عبداللّه خادم، در تاريخ 1362 هجري قمري، بر اثر تصادف، در سليمانيه، دار فاني را وداع گفت.
متن کردي قصيده وي که در پايان آن به نام مقدس حضرت مهدي عجل الله فرجه الشريف کرده از اين قرار است:
ديوان به نووکي خامه له وهسفي عهلي تهزين نووسي به ناوي حهزرهتي سولتاني ئهوليا
دهريا کهفي له فهيزي کهفي جودي حهيدهره شهرمهندهي سهخاي ئهوي ههوري رووي سهما
ياراي وهسفي له خامه وله نووسيني من نييه يهزدان له مهدحي ئو بووکه فهرموويه«هل أتي»
له بريزي تا بکهم قهدهحي بادهي ئوميد «يسقون من رحيق» له ئهم شاهي (لافتي)
رهونهق درا به جهوههري عيسمهت له فاتمه(س) نووري جهمالي دين ودله «زبدة النساء»
ئهم خاکه لاله زاره له خويني دووچاوي من بو ماتهمي حهسهن (ع) حهسهني أحسن الهدي
داغي دلم له داغي حسهين(ع) نهقشي بهستووه رهنگي ميسالي خوينهله سهر خاکي کهربهلا
زينالعباده(ع) شافعي جورم و گوناهي من وهختي ئهبم به دهرگههي عولياکهفي دوعا
توز و غوباري رهوزهي باقر(ع) کفايهته بوچاوي زينهارمه ئهيکهم به تووتيا
ئهم خاکه زهري چهعفهري له نيگاهيکي جهعفهره(ع) بهم کيميايهوه مسي قهلبم بووه تهلا
سهحرايي سوبحيکازبه شيواوه کارهوان روخساري ساديقه(ع) شهفهقي سوبحي ئيهتيدا
دهريايي حيلمي مووساکازم(ع) که مهوج ئهدا ئهگري سهفاله نووري روخي پرتهوي وهفا
لهم رهوزهي ريازي رهزايه دلم دهمي گولچين ئهبي که ببي باغهوان رهزا(ع)
فيکري تهقي(ع) بوه و نهقي(ع) تهقواي ههر کهسي مهغزم به عهشقي ئهو پره خالي له ههر ههوا
خالي نهبوو دلم له خهيالاتي عهسکهري تاکو به نووري مهعريفهتي ئهوبي ئاشنا
تيفلي عهزيزي روحهله ناو مههدي(عج) قالبم بوشيري عشقي مههديه(عج) گرياني بوغهزا
من کاسهليسي نيعمهتي ئيوهم ههموو دهمي ئوميده گهر به لوتفي ئيوه ببي حاجهتم رهوا
اينک، ترجمه ي بيت به بيت اين قصيده ي کردي به زبان فارسي تقديم ميگردد.
1- ديوانِ شعر من، به نوک خامهام، تا به وصف علي(ع) رسيد، حيرت زده و مات ماند.
که چه بنويسد؟ و نوشت به نام حضرت سلطانِ اوليا.
2- کي، دريا کفش به مانند کف سخاوت وجود حيدر است؟ همان گونه، نيز شرمسار سخاوت وي گشته ابر در آسمان.
3- يارا و توانايي وصف او، در قدرت قلم من نيست، خداوند متعال، در مدح او «هل أتي» را فرموده است.
4- به اميد آن که لبريز کنم قدح باده ي اميد و آرزوهايم را از دست شاه «لا فتي» بنوشم مگر يسقون من رحيق.
5- و اين را نيز بگويم، فاطمه(س)، زيب و رونق عصمت، هديه اي بود از خدا در جوهره و فطرت او.
آن فاطمه اي که نور زيبايي و جمال دين است و زبدة النساء هم.
6- اين خاک نيز لاله زاري است از خون دو چشم من، در ماتم و سوگِ حسن(ع)، آن حسني که أحسن الهدي بود.
7- و بر دلم از داغ حسين(ع) نقش بسته است، و رنگش هم به مانند خون است بر سر خاکِ کربلا.
8- زين العباد است شافعِ جُرم و گناهِ من.
هنگامي که رو به درگاه اعلاي الهي دست دعا را بر ميدارم.
9- گرد و غبار روضه ي آرامگاه باقر(ع) براي من کافي است و نيز براي ديدگان امانْ جوي من است، که توتياي چشمانم شده است.
10- اين خاکِ زر جعفري از يک پرتو نگاه جعفر(ع) صادق است.
به اين کيمياي به دست آمده، مِسِ قلب من طلا شده است.
11- درجريان زندگي انسان، صحرا و سرابِ صُبح کاذب راه، کاروانها را آشفته ميکند.
امّا دميدن رخسار (صادق(ع)) شفقِ روشن صُبح هدايت بخش خواهد بود.[10]
12- و نگاه کن که درياي حلم و صبر موساي کاظم(ع) چه گونه موج ميزند.
و اين صفا را از پرتو وفاي به عهد و از رخساره ي زيباي پيمان و عهد خويش ميگيرد
13- و در اين روضه، به خاطر رياض و سپيد رضا(ع) است که دلم، يکدم
گلچينِ عشق خواهد شد، به شرطي که باغبان، حضرت رضا(ع) باشد.
14- و فکر تقي بوده است و نقي، نشانهي تقواي هر کسي که ميبيني
و مغز من، پُر از عشق او شده است و خالي ز هر هوا و هوسي
15- و يک لحظه، دلِ من، از خيال (عسکري) خالي نبوده است،
چرا؟… براي اين که هميشه، با نور معرفت وي آشنا گردد
16- و در مهد و گهواره ي قالبِ خاکي تن من، طفلِ عزيز روحم قرار دارد
براي مکيدنِ شير عشق حضرت مهدي(عج)، گريه اي دارد براي جنگ (در رکابش)
17- من، ريزه خوار نعمت شمايم، هر لحظه و همه دم
و نيز اميد آن دارم که به لطفِ شما، حاجتم روا گردد.
12- استاد سيد ابراهيم ستوده
وي، از سادات صحيح النسب باينچوب است که در سال 1309 شمسي در شهر سنندج چشم به دنيا گشود.
او کرد زبان شافعي مذهب بود.
او، صاحب آثاري مانند نوبهار، گلبانگ، تندر، طوفان است. همگي اينها، شامل بهترين اشعار فارسي در قصائد و غزليّات، رباعيّات و قطعات زيبا و دلانگيزي است که سرودهاند.
او، در رديف مهمترين سرايندگان معاصر قرار داشته است.
وي، از علاقهمندان به نظام مقدّس جمهوري اسلامي بود و مسؤوليت انجمن شعر و ادب وزارت ارشاد را تا پايان حيات خود عهده دار بود.
ما، در اين جا، يکي از اشعارش را که در مدح اجداد طاهرينش سرود، ميآوريم. براستي او، از افتخارات بزرگ خطهي اديب پرور کردستان، بلکه ايران اسلامي است. سيره و سلوک پسنديده وي، بايد الگو و سرمشق همهي علاقهمندان و ادباي منطقه و ايران اسلامي قرار گيرد.
وي، در فروردين ماه سال 1379 در پي يک بيماري نسبتاً طولاني، به رحمت ايزدي پيوست و پيکر پاک وي، در روستاي باينچوب، د رجوار مرقد مطهر بابا شيخ احمد باينچوب، از نوادگان حضرت رضا(ع) و از اجداد پاک وي، به خاک سپرده شد.
اينک متن قصيده وي بهزبان کردي:
1. جيلوهي جهلاي نور عيرفان و سه فا ئايهنهي بالانهماي مصطفي
2. ههشتهمين نيهال جوباري بهههشت پهي تهشريف تو به ههشت بي بهههشت
3. سولتان ئيقليم زوهد و قهناعهت زيب ئهفزاي ئهورهنگ وهرع و مهناعهت
4. ديباچهي کيتاب تهسليم و رهزا ماناي رهضاي محض رازي به قهزا
5. رولهي عيلم و حيلم حهوسهله و تاقهت بابوي تهقوا و دين پاکي و سهداقهت
6. ئاگاجه عولووم سيرري و زاهيري قيبلهي پير و مير نهقشي و قادري
7. توربهتت وينهي گولاو جه بوي گول بوي احمد مهدونه دماخ دل
8. مهولانا خاليد کورد شاره زور گلکوش جه رهحمهت باري بو پر نوور
9. جه رووي ئاگاهي و راي باخهبهري ياسهشفهرماوان بهئينشاي دهري:
10. «حاجيپهيرهوزهيرهزاتهشريفبهر ئي بالاته رهن جه حج ئه کبهر»
11. يائيمامرضاشاهخوهراسان قهسهمت مهدو به ذاتي سوبحان
12. بهمهلائيکهي«اَعليعِليّين» به ماناي کهلام «رَبّ العالَمين»
13. به شاي انبيا «خَتمُالمُرسَلين» ساحيب تهشريف کاف، هاوسين
14. به عيلم و تهقواي شاه (لافَتي) شايستهي نزول سورهي (هَل آتي)
15. به پاکي زهرا بِضعَه البَتُول وهشهويسخاس(صِدّيقهورسول)
16. به سهخا و سهفاي (مجتبي حسن) نوور دوديدهي شير بوت شکهن
17. به گيان بازي شاي شههيدان حسين ههسارهي رهخشاي «بَينُ النَيٍّرين»
18. به زين العِباد تهوسيفش به حهق کهس نمهتاوو حههتتا فهرزدهق
19. به شکافهندهي زهرري شهمس عيلم ئيمام باقر دورر دهرياي حيلم
20. به ئوستاي داناي عيلم رهبباني جعفر صادق حيدر ساني
21. به ئهوکهس حيلمش مهشهوورهن نه عام موسيبن جعفر شاي والا مهقام
22. به ويت که نوورت مهدرهخشو چون توور مه کوور و خهففاش نه وينان ئهو نوور
23. به تهقواي تقي و به پاکي علي(ع) موراد و مورشد موتتهقي و وهلي
24. به شاي عسکري حسن بهل ئه حسهن ئايهنهي ئهنوار(ذات ذوالمِنَن)
25. به عهدل مهدي ئيمام مهوعوود (عَجَل اللّهُ عَهدَهُ المَسعود)
26. گاگا ستودهي بي نهوا ياد کهر خاترش وه عيشق ئازيزان شاد کهر
27. کيمياي لوتفت دريغ مه کهرليش با روو سياهي ياران نهيو پيش
28. دلش به خوهرشيد ميهرت رهوشهنبو باير تهبعش گول و گولشهن بو
و اينک ترجمهي اين قصيدهي زيبا، به زبان فارسي بيت به بيت:
1. اي جلوهي نور عرفان و صفاي دل آينهي تمام نماي اوصاف و خصيصههاي مصطفي(ص)
2. هشتمين شجرهي رسته در جويبار بهشت
3. اي که سلطان مملکت زهد و فنا هستي زينتبخش اورنگ و اريکهي ورع و مناعت طبعي
4. اي ديباچهي کتاب تسليم و رضا(ي حق) اي معنا و تفسير رضاي محض(در برابر فضا و قدر الهي) اي رضا به قضاي الهي
5. اي فرزند علم و حلم (و شکيبايي) اي مظهر تقوا و دين و پاکي و صداقت
6. اي آگاه به (اسرار) علوم ظاهري و باطني اي قبلهي رهبران و پيروان دو طريقه (تصوّف عرفان؛ نقشبنديّه و قادريّه)
7. تربت مطهر تو، بوي گلاب ميدهد و بوي عطر رسول خدا(ص) از آن به مشام دل ميرسد
8. مولانا خالد شهرزوري (عارف و شاعر نامدار کُرد از رهبران طريقهي نقشبنديه) -که بارگاهش پر از نور رحمت الهي باد –
9. از روي (بصيرت) و آگاهي و با خبري (از جايگاه و منزلت الهي و معنوي تو) در انشاي شعر به زبان فارسي فرمودند:
10. «اي حاجي! روضهي حضرت رضا تشريف ببر(زيارت) و تشرّف به بارگاه او، از صد حج اکبر بالاتر است. برگردد حاجيا! به سوي مشهدش روان».
11. اي امام رضا شاه خراسان! قَسَمَت ميدهم به ذات سبحان
12. به ملائک (مقام گرفته در) اعلي عليين به معناي کلام رب العالمين
13. به شاه انبيا، ختم المرسلين که صاحب مقام و شرف، کاف،ها و سين است
14. به علم و تقواي شاه لا فتي (علي (ع) (کسي که) شايستهي نزول سوره هل اتي (بود)
15. به پاکي زهرا(س) بضعه البتول عزيز خاصّ، صديقهي رسول
16. به سخاوت و صفاي امام حسن مجتبي(ع)
17. به جانبازي شاه شهيدان امام حسين(ع) ستارهي درخشان بين النيرين (علي(ع) و فاطمه(ع))
18- به زين العابدين که کسي از عهدهي توصيفش، به حق، بر نيايد حتّي فرزدق (شاعر معروف عرب).که شعر بلندش در وصف آن حضرت، معروف است).
19- به شکافندهي ذرات خورشيد علم امام باقر درّ درياي حلم (شکيبايي)
20- به استاد داناي علوم رباني جعفر صادق، حيدر ثاني
21- به آن کسي که حلمش مشهور عام است موسي بن جعفر شاه والامقام
22- به خودت که نورت ميدرخشد چون کوه طور مگر کوران و خفاشان نبينند آن نور
23- به تقواي تقي و به پاکي علي النقي(ع)
24- به شاه عسکري، حسن، آيينهي انوار ذات ذوالمنن
25- به عدالت مهدي امام موعود عَجَلُ اللّه عَهَدهُ المَسعود
26- گاه گاهي، ستوده (نام شاعر) بينوا را ياد کن خاطرش به عشق عزيزان، شاد کن
27- کيمياي لطفت را از وي دريغ مکن تا رو سياه و (شرمنده) ياران نشود
28- دلش را به خورشيد مِهرت روشن کن و (زمين) باير طبعش را گُل و گُلشن کن
[1] . برگرفته از کتاب: ميلاد حضرت مهدی موعود در ادبیات اهل سنت، جعفر الهادی.
[2] تذکرة الخواص ،الباب الثانی عشر فی ذکر الائمة علیهم السلام.ص455،چاپ ذوی القربی.
[3] . الکني و الالقاب، ج 2، ص 162، انتشارات بيدار – قم (افست از چاپ مطبعة العرفان صيدا / لبنان، سال 1358).
[4] . ينابيع المودّه، ج 3، ص 349 ـ 350.
[5] . الفتوحات المکيّة، ج 3، ص 327 – 328.
[6] . ينابيع المودة:ص 416.
[7] وسيلة الخادم الي المخدوم، ص 257 – 7271 تحقيق شده توسط استاد رسول جعفريان.
[8] . ديوان جذبه عشق.
[9] . وسيلة الخادم إلي المخدوم، فضل بن روزبهان، (مقدمه به قلم محقّق عالي قدر آقاي رسول جعفريان).
[10] . تلميحي زيبا به قدرت دانش و بينش امام جعفر صادق(ع) دارد که در عصري که ظهور کردند، نگذاشتند افکار الحادي و سخنانِ منکرانِ دين، در متون ديني و قلوب مردم نفوذ کند و از وجودش صُبحِ صادقِ او، دين، احيا شد.
نوشته:واحد پژوهش موسسه مذاهب