جستجو
Close this search box.

نقدی بر مقاله مساله فدک از دیدگاه اهل سنت (منتشر شده در سایت سنی آنلاین)

«مساله فدک از ديدگاه اهل سنت»

الحمدلله رب العالمين و صلى اللّه‏ عليه سيدنا محمد و آله الطاهرين

شبكه «سنى آنلاين» مقاله‏اى تحت عنوان «مسأله فدك از ديدگاه اهل‏سنّت» درج كرده بود . اين مقاله داراي اشكالات فراوانى است كه پرداختن به تمام آنها وقت زيادى مى‏طلبد ولى به عنوان نمونه 10 اشكال مطرح مى‏شود اميدواريم با انصاف به اين اشكالات توجه فرماييد:

اگر مقصود شما از اين مقاله تبيين مسأله فدك براى اهل ‏سنّت و فقط مخاطبان سنى است كه نيازى چندان به نظر نمى‏رسد زيرا اهل ‏سنّت خليفه اول را افضل الناس بعد رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏دانند و مى‏گويند خداوند فرموده: لو كنت متخذا خليلاً لا تخذت ابابكر خليلاً هر كارى از او صادر شود يقينا مطابق و موافق شرع مى‏دانند و اگر مقصود شما پاسخ به شيعيان و مخاطبان شيعى است استناد به كتب نويسندگان سنى غلط است زيرا نويسنده بجاي استناد به روايات شيعه به روايات فراواني از خود اهل ‏سنّت استناد كرده‏است و از نظر شيعه اين روايات اعتباري ندارد تا براي شيعه به آن روايات استناد شود.

آيا اگر يك شيعه براى اثبات دعاوى خود به كتب شيعه استدلال كند شما مى‏پذيريد يا مى‏گوييد ما كتب شما را قبول نداريم شيعيان نيز كتب شما را قبول ندارند و اين روش در مناظره و گفتگوى ميان اديان و مذاهب كاملاً مردود و واضح البطلان است از جمله نمونه استدلال شما از كتب خودتان:

الف) ص 1 نزول آيه «ويتجنبها الاتقى الذى يؤتى ما له يتزكى» درباره ابوبكر و نيز حديث عشره مبشره (ابوبكر فى الجنة و عمر فى الجنة) فقط در منابع اهل ‏سنّت است و طبيعى است كه طرفداران هر فردى درباره او فضايل زيادى نقل كنند ولى براى ديگران حجت و سند قابل قبول نخواهد بود هر چند حديث عشره مبشره بر مبناى اهل ‏سنّت نيز اشكالاتى دارد.

ب) ص 4 ادعا كرده‏ايد در روايات شيعه و سنى صحيح و ثابت است كه ابوبكر خود را به درسراى زهرا عليها السلام آورد و على را شفيع خود ساخت تا آنكه زهرا از او خشنود شد.

آدرس را فقط از معارف القرآن مفتي محمد شفيع عثمانى (از علماى پاكستانى سنى) قرار داده‏ايد چرا يك روايت صحيح السند از نظر شيعه را به عنوان مدرك ادعاى خود ذكر نكرديد با اينكه به دروغ نوشتيد در روايات شيعه و سنى صحيح و ثابت است.

ج) ص 4 در ادامه نقل كرده‏ايد كه مفتى محمد تقى عثمانى (عالم سنى پاكستانى) اين جريان را (بخشيدن فدك به حضرت فاطمه عليها السلام را رد كرده و در ادامه حديثى را نقل مى‏كند (بدون ذكر مدرك) سخن يك عالم سنى در دفاع از ابوبكر نمى‏تواند دليل قانع كننده براى يك شيعه باشد.

د) ص 5 نوشتيد: كلام رحمة للعالمين صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم «ما تركناه صدقة» اظهر من الشمس است چرا يك مدرك از كتب شيعه براى آن ذكر نكرديد آرى در كتب اهل ‏سنّت از جمله صحيح بخارى اين مطب ادعا شده است.

ه) در صفحه 6 حديثى نقل مى‏كنيد كه على(ع) و عباس و عده‏اى گفتند ما شنيديم كه رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرموده: «لانورث ما تركناه صدقة» آدرسى از شيعه نمى‏دهيد و فقط در ادامه مطالب محمد تقى عثمانى آن را نقل مى‏كنيد.

و) در صفحه 7 براى اثبات اينكه راوى روايت «لانورث» فقط ابوبكر نبوده و چندين نفر ديگر نيز نقل كرده‏انده به سخن ابن تيميه استدلال مى‏كنيد و مى‏نويسيد: شيخ الاسلام ابن تيميه رحمة اللّه‏ چنين گفته… (البته ما نمى‏دانيم كه ابن تيميه كه شيخ الاسلام وهابيون است، شيخ اسلام شما نيز هست با آن همه دروغ‏هاى بزرگى كه گفته كه در صورت تمايل دروغ هايش را اثبات خواهيم كرد.)

ز) در صفحه 11 نيز حديثى را به امام باقر(ع) نسبت مى‏دهيد که از كتاب «فضايل ابى بكر الصديق» كه يك سنى آن را تأليف كرده است، نقل مي کنيد.

اى آقاى نويسنده مقاله: روش تدوين مقاله علمى اين نيست كه در رد ادعاى گروه مخالف به كتب مذهب خودت استدلال كنى !!

ح) در صفحه 12 مى‏نويسيد: شاه عبدالعزيز مى‏فرمايد: خلفا وصل الامر الى على بن ابى طالب(ع) فى رد فدك فقال انى لاستيحى من اللّه‏ ان ارد شيئا منع منه ابوبكر… استدلال به سخن يك عالم سنى كه عليه شيعه كتاب نوشته (و دروغ‏هايى به شيعه نسبت داده كه اگر مايل بوديد بخشى از دروغ‏هاى او را نيز با آدرس از كتابش ثابت خواهيم كرد)هيچ حجيت و اعتباري براى شيعه ندارد.

ط) در صفحه 12 روايتى را به امام سجاد(ع) نسبت مى‏دهيد كه خلفاى ثلاثه هنگام دفن حضرت زهرا حضور داشتند و حضرت على به ابوبكر فرمودند: «تقدم يا ابابكر» يعنى تو امام جماعت نماز جنازه باش. هيچ آدرسى براى آن از كتب شيعه نمى‏دهيد تنها در ادامه سخنان منقول از شاه ولى اللّه‏ آن را نوشته‏ايد و معلوم نيست که مدرك آن ، كتاب شاه ولى اللّه‏ است يا كتاب ديگرى كه شايد شرم كرده‏ايد نامش را ببريد اين آدرس‏ها چه ارزش علمى براى شيعه دارد؟

2. چگونه است كه نزد شما صحيح بخارى بر كتب ديگر مقدم است و آن را «اصح الكتب بعد كتاب اللّه‏» مى‏دانيد ولى در اين مسأله که چه كسى بر حضرت فاطمه عليها السلام نماز خواند و آيا ابوبكر آنجا حضور داشت يا نه، حديث بخارى را دروغ فرض مى‏كنيد و نامى از آن نمى‏آوريد كه صريحا نوشته «فلما توفيت دفنها زوجها على ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلى عليه» يعنى همين كه حضرت فاطمه عليها السلام وفات نمود همسرش على شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر اطلاع نداد و خود بر او نماز خواند.

در اين باره حديثى را که از كتاب‏هاى ديگر بست و بطور يقين اعتبارش نزد اهل سنت به اندازه صحيح بخارى نيست ،‌ُمقدم مى‏داريد (صحيح بخارى، كتاب المغازى، اواخر باب غزوه خيبر) البته اين كار از برخي نويسندگان متعصب بعيد نيست چنان كه بخارى در همانجا مى‏نويسد: حضرت فاطمه(ع) شش ماه پس از پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم زنده بود و در اين مدت على(ع) هرگز با ابوبكر بيعت نكرد (وعاشت بعدالنبى صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ستة اشهر… ولم يكن يبايع على تلك الاشهر) و عده‏اى از شما در اينجا به سخن بخارى ‏اعتنا نکرده و روايات كتب دست دوم و سوم را كه مى‏گويد «حضرت على(ع) فورا يا با فاصله اندكى با ابوبكر بيعت كرد مقدم مى‏داريد . همچنين نزد شما صحيح مسلم بعد از بخارى اصح الكتب است ولى در مسأله حديث ثقلين و اينكه آن دو ثقلى كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بعد از خود براى امت باقى گذارده وسفارش به آنها نموده چيست ، حديث صحيح مسلم را كه مى‏گويد: آن دو ثقل عبارت است از كتاب اللّه‏ و اهل بيت من . و حتى آن حضرت صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم کلمه اهلبيتى را سه بار تكرار كرد، ناديده مى‏گيريد و مى‏گوييد حديث ثقلين را با عبارت «كتاب اللّه‏ و سنتى» قبول داريم و نه «كتاب اللّه‏ و اهل بيتى» اينجا گويا بايد نام صحيح مسلم را عوض كرد و غلط مسلم ناميد.

3. در صفحه 2 نوشته‏ايد: برخى… ادعا مى‏كنند كه ابوبكر رضى اللّه‏ عنه با جعل حديث و منسوب كردن آن به سردار كونين صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم باغ فدك را از ملك شخصى زهراى مرضيه رضى اللّه‏ عنها غصب كرده…»

آيا اين نظر خود حضرت زهراى مرضيه عليها السلام نبود كه ابوبكر اين حديث را جعل كرده و به آن حضرت نسبت داده است اگر آن حضرت حديث را جعلى نمى‏دانست بايد از ابوبكر به خاطر خواندن حديث پدرش و عمل به آن تشكر كند نه اينكه بر او غضب كند و تا آخر با او قهر كند همچنان كه در صحيح بخارى كتاب المغازى مى‏گويد: ابوبكر گفت: پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرموده «لانورث ما تركناه صدقة…» «فوجدت فاطمة على ابى ابكر فهجرته لم تكلمه حتى توفيت» آيا امكان دارد زنى كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم او را سرور تمام زنان اهل بهشت معرفى كرده (صحيح بخارى) از عمل به سخن آن حضرت ناراحت باشد در حالى كه بهشت كرامت الهى است و «ان اكرمكم عنداللّه‏ اتقيكم» اگر در بهشت سرور همه زنان است، كاشف از اين است كه تقوايش از تمام زنان عالم بيشتر است. آيا حضرت على(ع) و جناب عباس عمومى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ابوبكر را در نقل اين حديث صادق مى‏دانستند؟ جواب را از صحيح مسلم از زبان خليفه دوم بشنويد او به حضرت على و عباس گفت پس از آنكه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از دنيا رحلت نمود شما دو نفر آمديد يكى (عباس) ارث برادر زاده‏اش را و ديگرى (حضرت على) ارث همسرش را مطالبه مى‏كرد ابوبكر گفت پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرموده‏اند «لانورث» از ما ارثى نمى‏ماند اما شما او را انسانى دروغگو مى‏دانستيد «فرأيتماه كاذبا» (صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير باب حكم الفى‏ء)

4. در صفحه 4 نوشته‏ايد: ادعاى هبه (فدك) به حضرت فاطمه در كتب اهل ‏سنّت موجود نيست آيا حافظ جلال الدين سيوطى عالم بزرگ شما نيست كه در تفسير معروفش «الدرالمنثور» در تفسير آيه «وآت ذالقربى حقه» روايت نقل مى‏كند كه همين كه اين آيه نازل شد رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فاطمه عليها السلام را صدا زد و فدك را به او داد «لما نزلت الاية و ات ذالقربى حقه دعا رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فاطمة فاعطاها فدكا» آيا بدون مطالعه مى‏نويسيد اين مطلب در كتب اهل ‏سنّت نيست يا عمدا براى فريب مردم دروغ مى‏نويسيد.

5. در صفحه 4 بند الف حديثى را نقل كرده‏ايد كه حضرت فاطمه از پدرش پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم تقاضا كرد كه فدك را به او بدهد و پدرش قبول نكرد و به او نداد «ان فاطمة رضى اللّه‏ عنها سألتها اين يجعلها لها فابى فكانت كذلك فى حياة رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم حتى مضي لسبيله»

سبحان اللّه!‏ آيا شما اين حديث را صحيح مى‏دانيد در حالى كه در صحيح بخارى روايت كرده فاطمه زهرا كسى را سراغ ابوبكر فرستاد و ارثش را از رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، از فى‏ء و فدك و باقيمانده خمس خيبر مطالبه نمود. «ارسلت فاطمة الى ابى بكر تسأله ميراثها من رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مما افاء اللّه‏ عليه بالمدينة و فدك و ما بقى من خمس خيبر»

اگر حديثى را كه نقل كرديد صحيح بدانيد معنايش اين است كه حضرت سيدة نساء العالمين با اينكه پدرش از دادن فدك به او خوددارى كرد بعد از فوت پدر نعوذ بالله خواست سوءاستفاده كند و مجددا فدك را مطالبه نمود وبه خاطر چيزى كه حقش نبود از ابوبكر ناراضى شد در حالى كه او بخشى از وجود پدرش محسوب مى‏شود زيرا فرمود: «فاطمة بضعة منى» و او كسى است كه از پدر بزرگوارش نقل شده كه فرمود خدا به خاطر غضب تو غضب مى‏كند و به خاطر رضاى تو راضى مى‏شود «ان اللّه‏ يغضب لغضبك و يرضى لرضاك» (المستدرك على الصحيحين كتاب معرفة الصحابة)

6. در صفحه 4 بند ج نوشته‏ايد: «غضب حضرت فاطمه و نيز ترك كلام وى با ابوبكر صديق رضى اللّه‏ عنه را هم اگر بپذيريم…»

چرا لفظ «اگر» را به كار مى‏بريد كه بيان‏گر شك و احيانا انكار است در حالى كه در صحيح بخارى كتاب المغازى صريحا آمده «فوجدت فاطمه على ابى ابكر فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت.» مگر شما احاديث صحيح بخارى را قبول نداريد مگر علماى شما ننوشته‏اند اول كتابى كه فقط احاديث صحيح را نوشته و مجرد و خالى از غير صحيح است، صحيح بخارى است و بعد از آن صحيح مسلم است. «اول مصنف فى الصحيح المجرد صحيح البخارى ثم بعده مسلم» كتاب التقريب تأليف محيى الدين نووى. چرا به خاطر بى‏جوابى مسلمات اهل ‏سنّت را زير پا گذاريد.

7. در صفحه 7 ص 1 مطلبى را از قلم محمدتقى عثمانى نقل مى‏كنيد كه فاطمه زهرا عليها السلام فرمودند رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمفدك را به من داده است ابوبكر گفت شاهد و دليلى دارى؟ حضرت فاطمه، حضرت على را آورد و ايشان شهادت داد و سپس ام ايمن را آورد او نيز شهادت داد. ابوبكر پاسخ داد آيا با شهادت مردى و زنى مستحق دريافت فدك مى‏شوى؟ زيدبن على گفت به خدا قسم اگر اين كار را به من واگذار مى‏كردند من نيز همانند ابوبكر قضاوت مى‏كردم. و در ادامه نوشته است اين قصه از روايت اهل ‏سنّت ثابت نيست.

اگر واقعا اين مطلب را ساختگى مى‏دانيد و همچنين مطلبى كه به زيد بن على نسبت داده‏اند دروغ است چرا نقل نموديد و چرا هدفتان را از نقل آن بيان نكرديد و اما اگر آن راست مى‏دانيد و مى‏خواهيد حقانيت ابوبكر را با آن ثابت كنيد، مى‏پرسيم آيا ابوبكر در مورد حضرت فاطمه احتمال دروغ مى‏داد و آيا احتمال مى‏داد كه به دروغ مى‏گويد پدرم فدك را به من داده و از اين راه مى‏خواسته اموال مسلمين را به ناحق صاحب شود و درباره شهادت حضرت على(ع) نيز احتمال شهادت ناحق مى‏داده كه شهادت آنها را كافى ندانسته در حالى كه خود شما در صفحه 7 همين مقاله از قول شاه عبدالعزيز دهلوى نقل كرده‏ايد كه گفت اين جماعت كه نام اينها در حديث ذكر شد (حضرت على، عباس و…) خبر يكى از اينها مفيد يقين است.

چگونه حضرت زهرا عليها السلام خبر مى‏دهد كه پدرم فدك را به من داده اما ابوبكر نمى‏پذيرد و شاهد مى‏خواهد اما هنگامى كه ابوبكر خبر مى‏دهد كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرموده از ما ارثى نمى‏ماند «لانورث» حضرت فاطمه و على(ع) بايد بدون هيچ شاهدى سخن او را بپذيرند.

8. در ابتداى صفحه 7 حديثى را از صحيح بخارى، كتاب فرض الخمس نقل كرديد كه عمر از على(ع) و عباس پرسيد: آيا مى‏دانيد كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرموده‏اند: «لانورث» از ما ارثى نمى‏ماند؟ آنها گفتند آرى.

از شما مى‏پرسم چگونه ممكن است آنها بگويند ما مى‏دانيم اين حديث را پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرموده ولى با اين حال بيايند و يكى از عمر ارث برادرزاده‏اش را و ديگرى ارث همسرش را مطالبه كند؟ در ادامه همان حديث چنين آمده: «جئتنى يا عباس تسألنى نصيبك من ابن اخيك و جائنى هذا (يريد عليا) يريد نصيب امراته من ابيها.»

9. در صفحه 10 نوشته‏ايد وقتى ابوبكر براى حضرت فاطمه رضى اللّه‏ عنها بيان كرد كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرموده‏اند از ما ارثى نمى‏ماند، ديگر دليلى براى نارضايى حضرت زهرا عليها السلام نمى‏ماند و در ادامه نوشته‏ايد پس از شنيدن حديث نبوى ناخشنود شدن خلاف تصريح قرآنى است و در ادامه نوشته‏ايد اين خلاف عقل سليم است كه اولاد آن حضرت گفته ايشان را نپذيرند و حضرت فاطمه رضى اللّه‏ عنها نيز در اين اصل داخل است.

از شما مى‏پرسم مگر صحيح بخارى ننوشته است كه حضرت فاطمه عليها السلام بعد از آن كه ابوبكر اين حديث را نقل كرد و فدك و ساير مطالبات آن حضرت را نداد حضرت فاطمه بر ابوبكر غضب كردند (صحيح بخارى كتاب المغازى) آيا مى‏خواهيد بگوييد آن حضرت خلاف صريح قرآن عمل كرد يا مى‏خواهيد بگوييد اين گفتگويى كه صحيح بخارى نقل كرده دروغ است؟ گمان نمى‏كنم هيچ يك از اين دو مطلب را بپذيريد. تنها راهى كه مى‏ماند اين است كه آن حضرت هرگز قبول نداشتند كه پدرشان چنين سخنى فرموده و الا اگر آن را راست مى‏دانستند هرگز از ابوبكر به خاطر عمل به سخن پدرشان ناراضى نمى‏شدند آن هم در حدى كه با او قهر كنند و ديگر تا آخر عمر با او سخن نگويند.

در اينجا يك سؤال مهم ديگر مطرح است و آن اين است كه هر انسان فهميده و عاقلى اگر مطلبى مورد نياز فردى خاص باشد آن مطلب را يا به طور خصوصى به او مى‏گويد و يا در ميان جمعى كه او نيز هست مى‏گويد تا او نيز بشنود ولى ممكن نيست مطلب مورد نياز فردى خاص را به شخصى كه هرگز مورد نيازش نيست بگويد و به فردى كه مورد نيازش هست نگويد مگر اينكه دسترسى به او نداشته باشد و بخواهد با واسطه آن مطلب را به گوش او برساند.

اينك مى‏گوييم اگر وارثان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از قانون كلى ارث «يوصيكم اللّه‏ فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين» نباشند عمل ارث ايشان به دخترشان مى‏رسد (و بنابر قول شما اهل‏سنّت) به عمويش عباس نيز مى‏رسد و ارث جمع همسران ايشان يك هشتم خواهد بود پس اين مسأله كه كسى از آن حضرت ارث مى‏برد يا نه اولاً فقط مورد نياز دخترش و عمويش (بنابر قول اهل‏سنّت) و همسرانش مى‏باشد چگونه است كه آن حضرت اين مسأله را به خود آنها نگفته و به ابوبكر گفته است كه هرگز مورد ابتلا و نياز او نيست مگر پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مأمور به رساندن احكام به مردم نيست؟ مگر بگوييد آن حضرت دسترسى به دخترش و عمويش نداشت كه اين حكم به مورد نيازشان را به آن‏ها بگويد يا نعوذبالله مى‏خواهيد بگوييد آن حضرت به آنها حكم اللّه‏ را گفته بود ولى عمدا مى‏خواستند مال حرام بخورند و به حكم خداوند راضى نبودند؟

چرا لااقل به همسرانش اين حكم را نگفته بود كه آنها نيازشان بود مگر بگوييد آن‏ها در دسترس ايشان نبودند.

10. در صفحه 10 نوشته‏ايد: عبارت «فهجرته فلم تکلمه حتى ماتت» قول حضرت عايشه رضى اللّه‏ عنها نيست بلكه گويند اين عبارت مرد است زيرا لفظ «قال» به كار رفته است پس گوينده اين عبارت هم ابن شهاب زهرى است… جزء اصلى روايت نيست بلكه بنابر اصطلاح علم الحديث «ادراج» است و اين نوع ادراج از نوع وقوع الادراج فى وسط الحديث است. دكتر محمود طحان تصريح مى‏كند كه ادراج به اجماع علماى محدثين و فقها حرام است.

اينكه سؤال مى‏كنم: الف) چرا به دروغ مى‏نويسيد عبارت «فهجرته فلم تكلمه» قول حضرت عايشه نيست گوينداش مرد است، چون لفظ قال به كار رفته.

در حالى كه هرگز قبل از اين جمله كلمه «قال» ندارد مگر در چاپ‏هاى جديد اين كلمه را قبل از عبارت «فهجرته» اضافه كنيد همچنان كه گذشتگان شما كلماتى را از صحيح بخارى كم كردند. مانند كلمه «الى اجل» كه آن را از حديث مربوط به ازدواج موقت حذف كردند (صحيح بخارى، كتاب النكاح باب النهى عن التبتل و الاحضاء) در حالى كه ابن قيم در زادالمعاد و ابن تيميه در المنتقى در بحث نكاح متعه اين حديث را با كلمه «الى اجل» از صحيح بخارى نقل كرده‏اند و اگر مقصود شما آن كلمه «قال» است كه در اول حديث وجود دارد پس بايد بگويد كل اين حديث از ابن شهاب است و ربطى به حضرت عايشه ندارد.

ب) شما گفتيد جمله «فهجرته» سخن عايشه است و ابن شهاب آن را در وسط حديث ادراج كرده (اضافه) كرده و ادراج به اجماع علماى محدثين و فقها حرام است.

در پاسخ مى‏گويم بنابراين ابن شهاب فردى فاسق بوده كه فعلى را كه به اجماع همه محدثين و فقها حرام است انجام مى‏داده است با اين حال چرا علماى شما اين قدر او را قبول دارند و چرا بخارى و مسلم و ساير علماى شما از چنين فردى اين همه حديث نقل كرده‏اند آيا با اين وضع باز هم اعتبار كتب حديثى شما پابرجا مى‏ماند و همچنان صحيح بخارى و صحيح مسلم تمام احاديثشان بر صحت باقى هستند.

والسلام على من اتبع الهدى

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط