«مساله فدک از ديدگاه اهل سنت»
الحمدلله رب العالمين و صلى اللّه عليه سيدنا محمد و آله الطاهرين
شبكه «سنى آنلاين» مقالهاى تحت عنوان «مسأله فدك از ديدگاه اهلسنّت» درج كرده بود . اين مقاله داراي اشكالات فراوانى است كه پرداختن به تمام آنها وقت زيادى مىطلبد ولى به عنوان نمونه 10 اشكال مطرح مىشود اميدواريم با انصاف به اين اشكالات توجه فرماييد:
اگر مقصود شما از اين مقاله تبيين مسأله فدك براى اهل سنّت و فقط مخاطبان سنى است كه نيازى چندان به نظر نمىرسد زيرا اهل سنّت خليفه اول را افضل الناس بعد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم مىدانند و مىگويند خداوند فرموده: لو كنت متخذا خليلاً لا تخذت ابابكر خليلاً هر كارى از او صادر شود يقينا مطابق و موافق شرع مىدانند و اگر مقصود شما پاسخ به شيعيان و مخاطبان شيعى است استناد به كتب نويسندگان سنى غلط است زيرا نويسنده بجاي استناد به روايات شيعه به روايات فراواني از خود اهل سنّت استناد كردهاست و از نظر شيعه اين روايات اعتباري ندارد تا براي شيعه به آن روايات استناد شود.
آيا اگر يك شيعه براى اثبات دعاوى خود به كتب شيعه استدلال كند شما مىپذيريد يا مىگوييد ما كتب شما را قبول نداريم شيعيان نيز كتب شما را قبول ندارند و اين روش در مناظره و گفتگوى ميان اديان و مذاهب كاملاً مردود و واضح البطلان است از جمله نمونه استدلال شما از كتب خودتان:
الف) ص 1 نزول آيه «ويتجنبها الاتقى الذى يؤتى ما له يتزكى» درباره ابوبكر و نيز حديث عشره مبشره (ابوبكر فى الجنة و عمر فى الجنة) فقط در منابع اهل سنّت است و طبيعى است كه طرفداران هر فردى درباره او فضايل زيادى نقل كنند ولى براى ديگران حجت و سند قابل قبول نخواهد بود هر چند حديث عشره مبشره بر مبناى اهل سنّت نيز اشكالاتى دارد.
ب) ص 4 ادعا كردهايد در روايات شيعه و سنى صحيح و ثابت است كه ابوبكر خود را به درسراى زهرا عليها السلام آورد و على را شفيع خود ساخت تا آنكه زهرا از او خشنود شد.
آدرس را فقط از معارف القرآن مفتي محمد شفيع عثمانى (از علماى پاكستانى سنى) قرار دادهايد چرا يك روايت صحيح السند از نظر شيعه را به عنوان مدرك ادعاى خود ذكر نكرديد با اينكه به دروغ نوشتيد در روايات شيعه و سنى صحيح و ثابت است.
ج) ص 4 در ادامه نقل كردهايد كه مفتى محمد تقى عثمانى (عالم سنى پاكستانى) اين جريان را (بخشيدن فدك به حضرت فاطمه عليها السلام را رد كرده و در ادامه حديثى را نقل مىكند (بدون ذكر مدرك) سخن يك عالم سنى در دفاع از ابوبكر نمىتواند دليل قانع كننده براى يك شيعه باشد.
د) ص 5 نوشتيد: كلام رحمة للعالمين صلى الله عليه و آله و سلم «ما تركناه صدقة» اظهر من الشمس است چرا يك مدرك از كتب شيعه براى آن ذكر نكرديد آرى در كتب اهل سنّت از جمله صحيح بخارى اين مطب ادعا شده است.
ه) در صفحه 6 حديثى نقل مىكنيد كه على(ع) و عباس و عدهاى گفتند ما شنيديم كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرموده: «لانورث ما تركناه صدقة» آدرسى از شيعه نمىدهيد و فقط در ادامه مطالب محمد تقى عثمانى آن را نقل مىكنيد.
و) در صفحه 7 براى اثبات اينكه راوى روايت «لانورث» فقط ابوبكر نبوده و چندين نفر ديگر نيز نقل كردهانده به سخن ابن تيميه استدلال مىكنيد و مىنويسيد: شيخ الاسلام ابن تيميه رحمة اللّه چنين گفته… (البته ما نمىدانيم كه ابن تيميه كه شيخ الاسلام وهابيون است، شيخ اسلام شما نيز هست با آن همه دروغهاى بزرگى كه گفته كه در صورت تمايل دروغ هايش را اثبات خواهيم كرد.)
ز) در صفحه 11 نيز حديثى را به امام باقر(ع) نسبت مىدهيد که از كتاب «فضايل ابى بكر الصديق» كه يك سنى آن را تأليف كرده است، نقل مي کنيد.
اى آقاى نويسنده مقاله: روش تدوين مقاله علمى اين نيست كه در رد ادعاى گروه مخالف به كتب مذهب خودت استدلال كنى !!
ح) در صفحه 12 مىنويسيد: شاه عبدالعزيز مىفرمايد: خلفا وصل الامر الى على بن ابى طالب(ع) فى رد فدك فقال انى لاستيحى من اللّه ان ارد شيئا منع منه ابوبكر… استدلال به سخن يك عالم سنى كه عليه شيعه كتاب نوشته (و دروغهايى به شيعه نسبت داده كه اگر مايل بوديد بخشى از دروغهاى او را نيز با آدرس از كتابش ثابت خواهيم كرد)هيچ حجيت و اعتباري براى شيعه ندارد.
ط) در صفحه 12 روايتى را به امام سجاد(ع) نسبت مىدهيد كه خلفاى ثلاثه هنگام دفن حضرت زهرا حضور داشتند و حضرت على به ابوبكر فرمودند: «تقدم يا ابابكر» يعنى تو امام جماعت نماز جنازه باش. هيچ آدرسى براى آن از كتب شيعه نمىدهيد تنها در ادامه سخنان منقول از شاه ولى اللّه آن را نوشتهايد و معلوم نيست که مدرك آن ، كتاب شاه ولى اللّه است يا كتاب ديگرى كه شايد شرم كردهايد نامش را ببريد اين آدرسها چه ارزش علمى براى شيعه دارد؟
2. چگونه است كه نزد شما صحيح بخارى بر كتب ديگر مقدم است و آن را «اصح الكتب بعد كتاب اللّه» مىدانيد ولى در اين مسأله که چه كسى بر حضرت فاطمه عليها السلام نماز خواند و آيا ابوبكر آنجا حضور داشت يا نه، حديث بخارى را دروغ فرض مىكنيد و نامى از آن نمىآوريد كه صريحا نوشته «فلما توفيت دفنها زوجها على ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلى عليه» يعنى همين كه حضرت فاطمه عليها السلام وفات نمود همسرش على شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر اطلاع نداد و خود بر او نماز خواند.
در اين باره حديثى را که از كتابهاى ديگر بست و بطور يقين اعتبارش نزد اهل سنت به اندازه صحيح بخارى نيست ،ُمقدم مىداريد (صحيح بخارى، كتاب المغازى، اواخر باب غزوه خيبر) البته اين كار از برخي نويسندگان متعصب بعيد نيست چنان كه بخارى در همانجا مىنويسد: حضرت فاطمه(ع) شش ماه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم زنده بود و در اين مدت على(ع) هرگز با ابوبكر بيعت نكرد (وعاشت بعدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم ستة اشهر… ولم يكن يبايع على تلك الاشهر) و عدهاى از شما در اينجا به سخن بخارى اعتنا نکرده و روايات كتب دست دوم و سوم را كه مىگويد «حضرت على(ع) فورا يا با فاصله اندكى با ابوبكر بيعت كرد مقدم مىداريد . همچنين نزد شما صحيح مسلم بعد از بخارى اصح الكتب است ولى در مسأله حديث ثقلين و اينكه آن دو ثقلى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بعد از خود براى امت باقى گذارده وسفارش به آنها نموده چيست ، حديث صحيح مسلم را كه مىگويد: آن دو ثقل عبارت است از كتاب اللّه و اهل بيت من . و حتى آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم کلمه اهلبيتى را سه بار تكرار كرد، ناديده مىگيريد و مىگوييد حديث ثقلين را با عبارت «كتاب اللّه و سنتى» قبول داريم و نه «كتاب اللّه و اهل بيتى» اينجا گويا بايد نام صحيح مسلم را عوض كرد و غلط مسلم ناميد.
3. در صفحه 2 نوشتهايد: برخى… ادعا مىكنند كه ابوبكر رضى اللّه عنه با جعل حديث و منسوب كردن آن به سردار كونين صلى الله عليه و آله و سلم باغ فدك را از ملك شخصى زهراى مرضيه رضى اللّه عنها غصب كرده…»
آيا اين نظر خود حضرت زهراى مرضيه عليها السلام نبود كه ابوبكر اين حديث را جعل كرده و به آن حضرت نسبت داده است اگر آن حضرت حديث را جعلى نمىدانست بايد از ابوبكر به خاطر خواندن حديث پدرش و عمل به آن تشكر كند نه اينكه بر او غضب كند و تا آخر با او قهر كند همچنان كه در صحيح بخارى كتاب المغازى مىگويد: ابوبكر گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده «لانورث ما تركناه صدقة…» «فوجدت فاطمة على ابى ابكر فهجرته لم تكلمه حتى توفيت» آيا امكان دارد زنى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را سرور تمام زنان اهل بهشت معرفى كرده (صحيح بخارى) از عمل به سخن آن حضرت ناراحت باشد در حالى كه بهشت كرامت الهى است و «ان اكرمكم عنداللّه اتقيكم» اگر در بهشت سرور همه زنان است، كاشف از اين است كه تقوايش از تمام زنان عالم بيشتر است. آيا حضرت على(ع) و جناب عباس عمومى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوبكر را در نقل اين حديث صادق مىدانستند؟ جواب را از صحيح مسلم از زبان خليفه دوم بشنويد او به حضرت على و عباس گفت پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رحلت نمود شما دو نفر آمديد يكى (عباس) ارث برادر زادهاش را و ديگرى (حضرت على) ارث همسرش را مطالبه مىكرد ابوبكر گفت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودهاند «لانورث» از ما ارثى نمىماند اما شما او را انسانى دروغگو مىدانستيد «فرأيتماه كاذبا» (صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير باب حكم الفىء)
4. در صفحه 4 نوشتهايد: ادعاى هبه (فدك) به حضرت فاطمه در كتب اهل سنّت موجود نيست آيا حافظ جلال الدين سيوطى عالم بزرگ شما نيست كه در تفسير معروفش «الدرالمنثور» در تفسير آيه «وآت ذالقربى حقه» روايت نقل مىكند كه همين كه اين آيه نازل شد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فاطمه عليها السلام را صدا زد و فدك را به او داد «لما نزلت الاية و ات ذالقربى حقه دعا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فاطمة فاعطاها فدكا» آيا بدون مطالعه مىنويسيد اين مطلب در كتب اهل سنّت نيست يا عمدا براى فريب مردم دروغ مىنويسيد.
5. در صفحه 4 بند الف حديثى را نقل كردهايد كه حضرت فاطمه از پدرش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تقاضا كرد كه فدك را به او بدهد و پدرش قبول نكرد و به او نداد «ان فاطمة رضى اللّه عنها سألتها اين يجعلها لها فابى فكانت كذلك فى حياة رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم حتى مضي لسبيله»
سبحان اللّه! آيا شما اين حديث را صحيح مىدانيد در حالى كه در صحيح بخارى روايت كرده فاطمه زهرا كسى را سراغ ابوبكر فرستاد و ارثش را از رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم، از فىء و فدك و باقيمانده خمس خيبر مطالبه نمود. «ارسلت فاطمة الى ابى بكر تسأله ميراثها من رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم مما افاء اللّه عليه بالمدينة و فدك و ما بقى من خمس خيبر»
اگر حديثى را كه نقل كرديد صحيح بدانيد معنايش اين است كه حضرت سيدة نساء العالمين با اينكه پدرش از دادن فدك به او خوددارى كرد بعد از فوت پدر نعوذ بالله خواست سوءاستفاده كند و مجددا فدك را مطالبه نمود وبه خاطر چيزى كه حقش نبود از ابوبكر ناراضى شد در حالى كه او بخشى از وجود پدرش محسوب مىشود زيرا فرمود: «فاطمة بضعة منى» و او كسى است كه از پدر بزرگوارش نقل شده كه فرمود خدا به خاطر غضب تو غضب مىكند و به خاطر رضاى تو راضى مىشود «ان اللّه يغضب لغضبك و يرضى لرضاك» (المستدرك على الصحيحين كتاب معرفة الصحابة)
6. در صفحه 4 بند ج نوشتهايد: «غضب حضرت فاطمه و نيز ترك كلام وى با ابوبكر صديق رضى اللّه عنه را هم اگر بپذيريم…»
چرا لفظ «اگر» را به كار مىبريد كه بيانگر شك و احيانا انكار است در حالى كه در صحيح بخارى كتاب المغازى صريحا آمده «فوجدت فاطمه على ابى ابكر فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت.» مگر شما احاديث صحيح بخارى را قبول نداريد مگر علماى شما ننوشتهاند اول كتابى كه فقط احاديث صحيح را نوشته و مجرد و خالى از غير صحيح است، صحيح بخارى است و بعد از آن صحيح مسلم است. «اول مصنف فى الصحيح المجرد صحيح البخارى ثم بعده مسلم» كتاب التقريب تأليف محيى الدين نووى. چرا به خاطر بىجوابى مسلمات اهل سنّت را زير پا گذاريد.
7. در صفحه 7 ص 1 مطلبى را از قلم محمدتقى عثمانى نقل مىكنيد كه فاطمه زهرا عليها السلام فرمودند رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلمفدك را به من داده است ابوبكر گفت شاهد و دليلى دارى؟ حضرت فاطمه، حضرت على را آورد و ايشان شهادت داد و سپس ام ايمن را آورد او نيز شهادت داد. ابوبكر پاسخ داد آيا با شهادت مردى و زنى مستحق دريافت فدك مىشوى؟ زيدبن على گفت به خدا قسم اگر اين كار را به من واگذار مىكردند من نيز همانند ابوبكر قضاوت مىكردم. و در ادامه نوشته است اين قصه از روايت اهل سنّت ثابت نيست.
اگر واقعا اين مطلب را ساختگى مىدانيد و همچنين مطلبى كه به زيد بن على نسبت دادهاند دروغ است چرا نقل نموديد و چرا هدفتان را از نقل آن بيان نكرديد و اما اگر آن راست مىدانيد و مىخواهيد حقانيت ابوبكر را با آن ثابت كنيد، مىپرسيم آيا ابوبكر در مورد حضرت فاطمه احتمال دروغ مىداد و آيا احتمال مىداد كه به دروغ مىگويد پدرم فدك را به من داده و از اين راه مىخواسته اموال مسلمين را به ناحق صاحب شود و درباره شهادت حضرت على(ع) نيز احتمال شهادت ناحق مىداده كه شهادت آنها را كافى ندانسته در حالى كه خود شما در صفحه 7 همين مقاله از قول شاه عبدالعزيز دهلوى نقل كردهايد كه گفت اين جماعت كه نام اينها در حديث ذكر شد (حضرت على، عباس و…) خبر يكى از اينها مفيد يقين است.
چگونه حضرت زهرا عليها السلام خبر مىدهد كه پدرم فدك را به من داده اما ابوبكر نمىپذيرد و شاهد مىخواهد اما هنگامى كه ابوبكر خبر مىدهد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده از ما ارثى نمىماند «لانورث» حضرت فاطمه و على(ع) بايد بدون هيچ شاهدى سخن او را بپذيرند.
8. در ابتداى صفحه 7 حديثى را از صحيح بخارى، كتاب فرض الخمس نقل كرديد كه عمر از على(ع) و عباس پرسيد: آيا مىدانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودهاند: «لانورث» از ما ارثى نمىماند؟ آنها گفتند آرى.
از شما مىپرسم چگونه ممكن است آنها بگويند ما مىدانيم اين حديث را پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده ولى با اين حال بيايند و يكى از عمر ارث برادرزادهاش را و ديگرى ارث همسرش را مطالبه كند؟ در ادامه همان حديث چنين آمده: «جئتنى يا عباس تسألنى نصيبك من ابن اخيك و جائنى هذا (يريد عليا) يريد نصيب امراته من ابيها.»
9. در صفحه 10 نوشتهايد وقتى ابوبكر براى حضرت فاطمه رضى اللّه عنها بيان كرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودهاند از ما ارثى نمىماند، ديگر دليلى براى نارضايى حضرت زهرا عليها السلام نمىماند و در ادامه نوشتهايد پس از شنيدن حديث نبوى ناخشنود شدن خلاف تصريح قرآنى است و در ادامه نوشتهايد اين خلاف عقل سليم است كه اولاد آن حضرت گفته ايشان را نپذيرند و حضرت فاطمه رضى اللّه عنها نيز در اين اصل داخل است.
از شما مىپرسم مگر صحيح بخارى ننوشته است كه حضرت فاطمه عليها السلام بعد از آن كه ابوبكر اين حديث را نقل كرد و فدك و ساير مطالبات آن حضرت را نداد حضرت فاطمه بر ابوبكر غضب كردند (صحيح بخارى كتاب المغازى) آيا مىخواهيد بگوييد آن حضرت خلاف صريح قرآن عمل كرد يا مىخواهيد بگوييد اين گفتگويى كه صحيح بخارى نقل كرده دروغ است؟ گمان نمىكنم هيچ يك از اين دو مطلب را بپذيريد. تنها راهى كه مىماند اين است كه آن حضرت هرگز قبول نداشتند كه پدرشان چنين سخنى فرموده و الا اگر آن را راست مىدانستند هرگز از ابوبكر به خاطر عمل به سخن پدرشان ناراضى نمىشدند آن هم در حدى كه با او قهر كنند و ديگر تا آخر عمر با او سخن نگويند.
در اينجا يك سؤال مهم ديگر مطرح است و آن اين است كه هر انسان فهميده و عاقلى اگر مطلبى مورد نياز فردى خاص باشد آن مطلب را يا به طور خصوصى به او مىگويد و يا در ميان جمعى كه او نيز هست مىگويد تا او نيز بشنود ولى ممكن نيست مطلب مورد نياز فردى خاص را به شخصى كه هرگز مورد نيازش نيست بگويد و به فردى كه مورد نيازش هست نگويد مگر اينكه دسترسى به او نداشته باشد و بخواهد با واسطه آن مطلب را به گوش او برساند.
اينك مىگوييم اگر وارثان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از قانون كلى ارث «يوصيكم اللّه فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين» نباشند عمل ارث ايشان به دخترشان مىرسد (و بنابر قول شما اهلسنّت) به عمويش عباس نيز مىرسد و ارث جمع همسران ايشان يك هشتم خواهد بود پس اين مسأله كه كسى از آن حضرت ارث مىبرد يا نه اولاً فقط مورد نياز دخترش و عمويش (بنابر قول اهلسنّت) و همسرانش مىباشد چگونه است كه آن حضرت اين مسأله را به خود آنها نگفته و به ابوبكر گفته است كه هرگز مورد ابتلا و نياز او نيست مگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مأمور به رساندن احكام به مردم نيست؟ مگر بگوييد آن حضرت دسترسى به دخترش و عمويش نداشت كه اين حكم به مورد نيازشان را به آنها بگويد يا نعوذبالله مىخواهيد بگوييد آن حضرت به آنها حكم اللّه را گفته بود ولى عمدا مىخواستند مال حرام بخورند و به حكم خداوند راضى نبودند؟
چرا لااقل به همسرانش اين حكم را نگفته بود كه آنها نيازشان بود مگر بگوييد آنها در دسترس ايشان نبودند.
10. در صفحه 10 نوشتهايد: عبارت «فهجرته فلم تکلمه حتى ماتت» قول حضرت عايشه رضى اللّه عنها نيست بلكه گويند اين عبارت مرد است زيرا لفظ «قال» به كار رفته است پس گوينده اين عبارت هم ابن شهاب زهرى است… جزء اصلى روايت نيست بلكه بنابر اصطلاح علم الحديث «ادراج» است و اين نوع ادراج از نوع وقوع الادراج فى وسط الحديث است. دكتر محمود طحان تصريح مىكند كه ادراج به اجماع علماى محدثين و فقها حرام است.
اينكه سؤال مىكنم: الف) چرا به دروغ مىنويسيد عبارت «فهجرته فلم تكلمه» قول حضرت عايشه نيست گوينداش مرد است، چون لفظ قال به كار رفته.
در حالى كه هرگز قبل از اين جمله كلمه «قال» ندارد مگر در چاپهاى جديد اين كلمه را قبل از عبارت «فهجرته» اضافه كنيد همچنان كه گذشتگان شما كلماتى را از صحيح بخارى كم كردند. مانند كلمه «الى اجل» كه آن را از حديث مربوط به ازدواج موقت حذف كردند (صحيح بخارى، كتاب النكاح باب النهى عن التبتل و الاحضاء) در حالى كه ابن قيم در زادالمعاد و ابن تيميه در المنتقى در بحث نكاح متعه اين حديث را با كلمه «الى اجل» از صحيح بخارى نقل كردهاند و اگر مقصود شما آن كلمه «قال» است كه در اول حديث وجود دارد پس بايد بگويد كل اين حديث از ابن شهاب است و ربطى به حضرت عايشه ندارد.
ب) شما گفتيد جمله «فهجرته» سخن عايشه است و ابن شهاب آن را در وسط حديث ادراج كرده (اضافه) كرده و ادراج به اجماع علماى محدثين و فقها حرام است.
در پاسخ مىگويم بنابراين ابن شهاب فردى فاسق بوده كه فعلى را كه به اجماع همه محدثين و فقها حرام است انجام مىداده است با اين حال چرا علماى شما اين قدر او را قبول دارند و چرا بخارى و مسلم و ساير علماى شما از چنين فردى اين همه حديث نقل كردهاند آيا با اين وضع باز هم اعتبار كتب حديثى شما پابرجا مىماند و همچنان صحيح بخارى و صحيح مسلم تمام احاديثشان بر صحت باقى هستند.
والسلام على من اتبع الهدى