جستجو
Close this search box.

نگاهی گذرا به حدیث «علی خیر البشر»

بسم الله الرحمن الرحیم

نگاهی گذرا به حدیث «علی خیر البشر»

نوشته: حسن سعادت پرور

چکیده:

حدیث«علی خیر البشر»، حدیثی است که در منابع شیعی و سنی با طرق مختلف نقل گردیده است، این حدیث بیانگر جایگاه عظیم حضرت امیر علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می باشد، ما در این مقاله به گونه ای مختصر به ابعاد این حدیث می پردازیم.

کلید واژه: علی خیر البشر، نوادر الاثر، محمد بن کثیر الکوفی، عبدالعزیز الغماری.

شخصیت امیر المؤمنین علی علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ممتاز به فضائلی است که این فضائل بعد از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله در احدی تجلی ننموده است.

یکی از روایاتی که بیانگر این درجۀ از فضليت و کمال است روایتی معروف از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مي باشد که آن حضرت فرمودند:«علی خیر البشر، من شک فیه فقد کفر»؛ علی بهترین انسان است. كسی كه این امر را قبول نكند محققاً كافر شده است.

این روایت با شش طریق با الفاظی نظیر هم از امام علی، امام حسین علیهماالسلام، جابر بن عبدالله انصاری، حذیفة بن یمان، عایشه، عبدالله بن مسعود وابن عباس نقل شده است.

در طرق دیگری هم بر برتری آن حضرت بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله تصریح شده است؛ همچنان که در روایت امام علی علیه السلام و سلمان وابورافع وابوهریره این امر آمده است:« انت یا علی سید الخلائق بعدی؛[1] وهو خیر امتی؛[2] افضل من ترکت بعدی؛[3] انت خیر امتی فی الدنیا و الاخرة؛[4] خیر هذه الامة من بعدی علی [5] ».

اولین کتابی که در رابطه با این روایت نگاشته شده، کتاب «نوادر الاثر فی ان علیا خیرالبشر»، تالیف: «ابومحمد جعفر بن احمد بن علی القمی الایلاقی معروف به ابن الرازی» است.[6]

ابن الرازی این روایت را از سه طریق با هفتاد و شش روایت نقل نموده است.[7]

برخی از نقلهای این روایت بنابر روایت ابن رازی عبارت است از:

الف) روایت جابر بن عبدالله انصاری:

1….عن الاعمش، عن عاصم ابن عمرو،عن جابر بن عبدالله، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله:«علی خیر البشر، من شک فیه فقد کفر».

2. …عن الاعمش، عن عطیة، قال دخلنا على جابر بن عبد الله وقد سقط حاجباه على عينيه فقلنا: اخبرنا عن هذا الرجل علي بن ابی طالب علیه السلام، فرفع حاجبيه بيديه فقال ذاك خير البشر.

3….الاعمش، عن عطیة، قال :قلنا لجابر: ماکان علی علیه السلام فیکم؟ فرفع حاجبیه ثم قال :«هاه، کان خیر البشر».

4….عن الاعمش، عن عطیة، قال: قلت لجابر بن عبدالله : ای رجل کان علی علیه السلام فیکم؟فرفع راسه وقال:«علی علیه السلام خیر البشر، وما شک فیه الا منافق».

5….عن الاعمش، عن عطیة، عن جابر قال:«خیر الناس- اوقال: خیرالبشر- وما شک فیه الا منافق».

عن الاعمش، عن عطیة، قال دخلنا على جابر بعد ان کبر و وقع حاجباه علی عینیه، فقلنا له : ما کنتم تعدون علیا علیه السلام فیکم؟ فقال:«یا غلام ارفع ، ذاک خیر البشر-اومن خیر البشر-».

6….عن الاعمش، عن عطیة، عن جابر، انه قال:«هو- یعنی: علیا علیه السلام- خیر الناس، وما یشک فیه الا کافر».

7….عن الاعمش، عن عطیة، عن جابر،قال:«علی علیه السلام خیر البشر ،من ابی فقد کفر».

8….عن الاعمش، عن عطیة، قال کنا عند جابر فتذکروا امر علی علیه السلام، فقال: «وهل یشک فی انه خیر البشر الا کافر؟».

9….عن ابی عوانة، عن الحجّاف، عن عطیة، قال: قال جابر: «علی خیر البشر بعد رسول الله صلی الله علبه وآله من قال غیر هذا فقد کفر».

10….عن عطیة، قال: اتیت جابرا فقلت : ای رجل کان علی علیه السلام فیکم ؟ قال:«ذاک خیر هذه الامة بعد نبیّها».

11….عن عطیة، قال: سالت جابرا بعد ما کبر و سقط حاجباه علی عینیه عن علی علیه السلام؟ فقال:«ذاکم خیر البشر، ما کنا نعرف نفاقا علی عهد رسول الله الا ببغض علی علیه السلام».

12….عن عطیة، عن جابر ، قال : سالته عن علی علیه السلام ؟ فقال «ذاکم خیر هذه الامة بعد نبیها».

13….عن الاعمش، عن عطیة، عن جابر، قال: سئل جابر عن علی علیه السلام؟ فقال: «ذاک خیر البشر، لا یبغضه الا کافر».

14….عن ابی زبیر، عن جابر، انه سئل عن علی علیه السلام؟ قال:«ذاک خیرالبشر، لا یشک فیه الا منافق او فاسق».

ب) روایت حذیفه بن یمان:

15….عن حذیفة بن الیمان، قال: سمعت النبی صلی الله علیه وآله یقول:«علی بن ابی طالب علیه السلام خیر البشر، من ابی فقد کفر».

16….عن ربعی، قال: سئل حذیفة بن الیمان عن علی علیه السلام ؟ قال:«ذاک خیر الامة بعد نبیها، لایشک فیه الا منافق».

ج) روایت عایشه

17….عن الاعمش، عن عطاء، قال: سئلت عایشة عن علی علیه السلام ؟ قالت:«ذاک خیر البشر، لا یشکّ فیه الاّ کافر».

مرحوم شیخ صدوق روایت فوق را در کتاب«الامالی» مجلس دوازدهم از طریق عایشه و حذیفه و جابر و امام علی علیه السلام نقل نموده است.[8]

همچنین مرحوم سید هاشم بحرانی نیز در کتاب « غاية المرام و حجة الخصام في تعيين الإمام من طريق الخاص و العام‏» در فصل (فضل امیر المومنین علی بن ابی طالب) این روایات را به همراه روایات دیگری بدین مضمون جمع آوری نموده است.

بهترین کتابی که به جمع آوری این روایت از منابع اهل سنت پرداخته است کتاب «احقاق الحق» تالیف شهید قاضی نورالله شوشتری (م:1019) با ملحقات مرحوم آیت الله مرعشی نجفی است.

آیت الله مرعشی با تتبع گسترده خود نقلهای متعدد این روایت را از طرق عامه که درکتب مختلف روایی آنها موجود است را جمع آوری نموده اند.

ایشان درشش موضع ازکتاب ملحقات احقاق الحق[9]درمجلد چهارم،ص254،و375؛ مجلدپانزدهم،ص267؛ مجلد بیستم،ص268؛ مجلدبیست و دوم،ص188؛ مجلد بیست و سوم،ص614؛ مجلد سی و یکم ،ص125، این روایت را با نقلهای مختلف ذکر نموده اند.

برخی از حفاظ اهل سنت که روایت فوق را در کتابهایشان نقل نموده اند عبارتند ازحافظ ابوبکر بن مردویه(م:410) در کتاب «المناقب»؛ حافظ ابو بکر خطیب بغدادی (م: 463) در کتاب«تاریخ بغداد»؛ متقی هندی(م:975) در کتاب «کنز العمال»؛ سید علی همدانی(م:786) در کتاب «مودة ذوی القربی»؛ قندوزی(م:1294) در کتاب «ینابیع المودة لذوی القربی».

دیدگاه ائمۀ جرح و تعدیل اهل سنت درباره اين روايت

با اینکه روایت فوق در کتب روایی اهل سنت با طرق مختلف آمده؛ اما بيشتر حدیث شناسان اهل سنت به این روایت نظر مثبتي نداشته و به صورت کلی دو خدشه به این روایت وارد نموده اند.

الف) خدشه محتوايي

مضمون اين روايت با اعتقادات اهل سنت سازگاری ندارد؛ زيرا در نظر آنان ابوبکر، عمر و عثمان برترين انسانها بعد از انبیاء لذا برخی این روایت را از اساس باطل دانسته اند و برخی آنرا توجیه نموده اند که مراد برتری آن حضرت بعد از ابوبکر و عمر و عثمان، و یا برتری آن حضرت بر دیگران در زمان خلافتشان است.

ب) خدشه سندی

بهترین طریق حدیث در منابع عامه، طریقي است که به امام علی علیه السلام منتهي مي شود: « محمد بن منصور الطوسي حدثنا محمد بن كثير الكوفى حدثنا الأعمش عن عدى بن ثابت عن زر عن عبد الله عن على قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من لم يقل على خير الناس فقد كفر».[10]

برخی که قصد خدشه در سند این روایت را دارند آنرا به واسطه وجود«محمد بن کثیر کوفی» تضعیف نموده اند و دليل ضعف را شيعه[11] بودن وي دانسته اند؛ در حالی که اولا: شیعه بودن به تنهایی موجب خدشه بر راوی نخواهد بود؛زیرا که ملاک صحت حدیث بر پایۀ دو امر استوار است:الف)ضابط بودن راویان حدیث، ب)عدالت و وثاقت راویان؛ لذا اگر راویان حدیثی را افراد ضابط و موثق تشکیل دادند نمی توان روایت آنان را به صرف اینکه برخی از آنان شیعه و یا اینکه گرایش به تشیع دارند رد نمود؛ زیرا فرض این است که شخص راستگوست و راستگو در نقل روایت مورد اعتماد است.[12]

و ثانیا: چنین احادیثی که در باب مناقب می باشد و طرق متعددی برای آنان موجوداست، تعدد طرق، ضعف سند آنها را جبران می نماید.

پاسخ شیخ عبدالعزیزالغماری به خدشۀ سندي:

محدث معاصراهل سنت شیخ عبدالعزیزالغماری الحسنی(م:1418ه) در پاسخ سوال از صحت طریق این روایت نوشته است: «حدیث (علی خیر البشر فمن ابی فقد کفر) لا یحکم علیه بالوضع فی نظری لانّ حدیث علی علیه السلام فی طریقه محمد بن کثیر القرشی الکوفی و قد قال فیه ابن معین: شیعی لم یکن به باس. وقال الذهبی فی (المیزان): مشّاه ابن معین[13] ومن کان هذا حاله یکون حدیثه یعمل به لا سیّما فی المناقب کما هو معلوم؛ فالحدیث ثابت و له طرق اخری و ان کانت ضعیفة فهی صالحة للاعتبار و الشواهدقد یقول الجاهل: انّ محمد بن کثیر رمی بالتشیع، و جوابه :انّ هذه تهمة لا یعمل بها النقاد من اهل الحدیث، و انما هی نفثة مصدورضاق ذرعا بما ورد فی مناقب علی علیه السلام فلم یجد طریقا لردّها الا بهذه الخرافة»؛[14]حديث (علی بهترین انسان ها است، كسی كه این امر را قبول نكند محققاً كافر شده است)، به عقيده من نبايد حکم به دروغ بودن آن کرد زيرا در طريقي که به علي عليه السلام منتهي مي شود محمد بن کثیر قرشی کوفی وجود دارد که ابن معين درباره او مي نويسد: او شيعی است و اشکالي در او نمي بينم و ذهبي در کتاب ميزان الاعتدال مي نويسد: محمد بن کثير کوفي مشاه ابن معين (يعني وي از جمله کساني است که ابن معين روايت او را -علي رغم اشکالاتي که در مورد راوي گفته شده – قبول کرده يا از او روايت نوشته يا او را تعديل نموده است.) کسي که چنين حالي داشته باشد به روايتش عمل مي شود مخصوصا در بحث ذکر مناقب همانطور که اين مساله روشن است.

بنابراين، حديث ثابت است و طرق ديگري نيز – گرچه ضعيف اند-داردکه اين طرق مي توانند به عنوان شاهد و مويد صحت حديثي باشد که در طریق اش محمد بن کثیر قرشی کوفی باشد؛ممکن است کسي که جاهل به علم حديث است بگويد: همانا محمد بن کثير متهم به تشيع است، جواب ما به اين سخن اين است : هيچ کدام از جارحين اهل حديث اين تهمت را مورد توجه قرار نمي دهند -و آن را به عنوان ضعف راوي محسوب نمي کنند- اين گونه تهمتها مانند دمیدن شخصی است که بیماری سینه دارد و در کارش فرو مانده است – يعني کارش بيهوده و بي فايده است ودر مقابل فضائل امیر المؤمنین علیه السلام در مانده است وراهی برای رد آنها جز به وسیلۀ این خرافه ندارد.

وبر فرض این حدیث ضعیف باشد در باب مناقب حجت است چنانچه علما بدان تصریح نموده اند.

کتابنامه:

1.نوادر الاثر فی ان علیا علیه السلام خیر البشر، ابی محمد جعفر بن احمد القمی الایلاقی(من علماء القرن الرابع الهجری)،تحقیق: السید محمد جواد الحسینی الجلالی، دارالاعتصام، قم.

3.الامالی، الشیخ الصدوق(381ق)، مؤسسة البعثة، 1417.

2. غاية المرام و حجة الخصام في تعيين الإمام من طريق الخاص و العام‏،السید هاشم البحرانى‏(1107 ق)‏، مؤسسة التأريخ العربي‏، 1422 ق‏، تحقيق السيد على عاشور.

3. شرح احقاق الحق، السید شهاب الدین المرعشی النجفی(1411ق)، منشورات مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1409.

4. تاریخ بغداد( او مدینة السلام)،ابوبکر احمد بن علی الخطیب البغدادی(463ق)، دارالکتب العلمیة، 1417.

5. الموضوعات، ابن الجوزی(597ق)، المکتبة السلفیة، 1386.

6. فتح الملک العلی بصحة حدیث باب مدینة العلم علی، احمد بن محمد الصدیق الغماری(1380ق)،انتشارات دلیل ما.

[1] . غایة المرام،السید هاشم البحرانی، ج5،ص9:«أبو الحسن الفقيه محمد بن أحمد بن شاذان في المناقب المائة من طريق العامة في مناقب أمير المؤمنين والأئمة من ولده قال : فأول منقبة ما حدثني بها الحسين بن سختويه بالكوفة في سنة أربع وسبعين وثلاثمائة بإسناده عن حبة العرني عن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) قال : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) : ” أنا سيد الأولين والآخرين وأنت يا علي سيد الخلائق بعدي».

[2] .مناقب الامام علی بن ابی طالب،محمد بن سلیمان الکوفی،ص387: ( حدثنا ) محمد بن منصور عن عباد عن علي بن هاشم عن إسماعيل البزار ، عن خالد بن شراحيل عن قيس بن ميناء : عن سلمان الفارسي قال : أتيت النبي صلى الله عليه وآله فقلت : يا رسول الله إنه لم يكن نبي فيما مضى إلا وله وصيي من قومه فمن وصيك ؟ ( قال : ) فأعرض عني فشق ذلك علي مشقة شديدة ، فأدبرت فقال : يا سلمان يا سلمان فقلت : لبيك لبيك فأقبلت سريعا فقال : تسألني عن وصيي . فقلت : نعم . قال : هل تعلم من كان وصي موسى ؟ قلت : يوشع بن نون . قال : فإن وصيي علي بن أبي طالب هو خير أمتي بعدي ؛… رجوع شود به کتاب احقاق الحق،ج20،ص551.

[3] .الامالی، الصدوق، ص564،ح762؛غایة المرام،السید هاشم البحرانی،ج5،ص19.

[4] .شرح احقاق الحق،مرعشی نجفی، ج15،ص281.

[5] . شرح احقاق الحق،مرعشی نجفی،ج4،ص251؛غایة المرام،السید هاشم البحرانی،ج5،ص10.

[6]. برخی از محدثین وی را هم طبقۀ شیخ صدوق دانسته که که روایت ایشان با شیخ صدوق مدّبج است (الذریعة،آقابزرگ طهرانی ج1،ص386؛) و برخی دیگر وی را هم طبقۀ شیخ مفید دانسته اند.(مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج3ص309ط سنگی، الفوائد الرضویة،شیخ عباس قمی، 60).

[7] .کتاب ابن الرازی در حال حاضر به سه نسخه مخطوط موجود است.

نسخه ای به خط محمد بن رجب علی طهرانی در سال 1363؛ که به اشراف علامه ابوالحسن شعرانی به چاب رسیده است.

نسخه ای به خط محمد حسین ارموی به سال1347که در کتابخانۀ آستان قدس رضوی موجود است.

نسخه ای ناقص که در کتابخانۀ آیت الله مرعشی نجفی موجود است.(مقدمۀ کتاب نوادر الاثر با تحقیق سید محمد جواد حسینی جلالی ، چاپ دارالاعتصام).

[8] . روایات شیخ صدوق در الامالی(ص136،مجلس 18) عبارتند از:

1. حدثنا يعقوب بن يوسف بن يعقوب الفقيه شيخ لأهل الري ، قال : حدثنا إسماعيل بن محمد الصفار البغدادي ، قال : حدثنا محمد بن عبيد بن عتبة الكندي ، قال : حدثنا عبد الرحمن بن شريك ، قال : حدثنا أبي ، عن الأعمش ، عن عطاء ، قال : سألت عائشة عن علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) ، فقالت : ذاك خير البشر ، ولا يشك فيه إلا كافر.

2. حدثنا يعقوب بن يوسف بن يعقوب ، قال : أخبرنا عبد الرحمن الخيطي ، قال : حدثنا أحمد بن يحيى الأودي ، قال : حدثنا حسن بن حسين العرني ، قال : حدثنا إبراهيم بن يوسف ، عن شريك ، عن منصور ، عن ربعي ، عن حذيفة ، أنه سئل عن علي عليه السلام ، فقال : ذاك خير البشر ، ولا يشك فيه إلا منافق.

3. حدثنا محمد بن أحمد الصيرفي وكان من أصحاب الحديث ، قال : حدثنا أبو جعفر محمد بن العباس بن بسام مولى بني هاشم ، قال : حدثنا أبو الخير ، قال : وحدثنا محمد بن يونس البصري ، قال : حدثنا عبد الله بن يونس وأبو الخير قالا : حدثنا أحمد بن موسى ، قال : حدثنا أبو بكير النخعي ، عن شريك ، عن أبي إسحاق ، عن أبي وائل ، عن حذيفة بن اليمان ، عن النبي ( صلى الله عليه وآله ) ، أنه قال : علي ابن أنه قال : علي ابن أبي طالب خير البشر ، ومن أبى فقد كفر.

4. حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل ( رضي الله عنه ) ، قال : حدثنا محمد بن يحيى العطار ، قال : حدثنا محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري ، عن محمد ابن السندي ، عن علي بن الحكم ، عن فضيل بن عثمان ، عن أبي الزبير المكي ، قال : رأيت جابرا متوكئا على عصاه وهو يدور في سكك الأنصار ومجالسهم ، وهو يقول : علي خير البشر ، فمن أبى فقد كفر . يا معشر الأنصار ، أدبوا أولادكم على حب علي ، فمن أبى فانظروا في شأن أمه.

5. حدثنا محمد بن عمر الحافظ البغدادي ، قال : حدثني أبو محمد الحسن بن عبد الله بن محمد بن علي بن العباس الرازي ، قال : حدثني أبي عبد الله بن محمد بن علي بن العباس بن هارون التميمي ، قال : حدثني سيدي علي بن موسى الرضا ( عليه السلام ) ، قال : حدثني أبي موسى بن جعفر ، قال : حدثني أبي جعفر بن محمد ، قال : حدثني أبي محمد بن علي ، قال : حدثني أبي علي بن الحسين ، قال : حدثني أبي الحسين بن علي ، قال : حدثني أخي الحسن بن علي ، قال : حدثني أبي علي بن أبي طالب علیه السلام، قال : قال لي النبي ( صلى الله عليه وآله ) : أنت خير البشر ، ولا يشك فيك إلا كافر .

[9] . ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي سال چاپ: 1409 ق‏.

[10] . تاریخ بغداد، ج3،ص190،ط دارالکتب العلمیة.

[11] .الموضوعات، ابن الجوزی، ج1،ص349:«اما حدیث علی ففیه محمد بن کثیر الکوفی و هو المتهم بوضعه، فانه کان شیعیا».

[12] .محدث معاصر شیخ احمد بن الصدیق الغماری در کتاب:«فتح الملک العلی بصحة حدیث باب مدینة العلم علی»، ص:185- 190،در این رابطه می گوید:«إن الجرح بالتشيع ، ورد الحديث به باطل عقلا ونقلا ، أما الأول فإن مدار صحة الحديث على أمرين لا ثالث لهما وهما بالضبط والعدالة ، فمن اتصف بهما وجب أن يكون خبره مقبولا وحديثه صحيحا ، لأن بالضبط يؤمن الخطأ والخلل وبالعدالة يؤمن الكذب والاختلاق ، والضبط هو أن يكون الراوي حافظا متيقظا غير مغفل ولا متهور حتى لا يحدث من حفظه المختل فيهم ولا من كتابه الذي تطرق إليه الخلل وهو لا يشعر . وأما العدالة فالمراد بها في الحقيقة هو صدق الراوي وتجنبه للكذب في حديث رسول الله صلى الله عليه وآله خاصة لا لمطلق الكذب ولا لغيره من المعاصي ، لأن العدالة تتجزأ فيكون الرجل عدلا في شئ غير عدل في غيره ، والمطلوب لصحة الحديث إنما هو عدالته فيه ، وأمانته في نقله».

وی در رد اشکال اینکه مبتدع به واسطۀ بدعتش فاسق می گردد جواب می دهد:« وهذا أيضا باطل لأن الفسق هو الخروج عن أوامر الله تعالى بمخالفة حدوده وانتهاك محارمه والمبتدع لم يخالف حد الله ولا خرج عن أمره في معتقده ، حتى يكون فاسقا بل ما حمله على التعلق بمعتقده إلا امتثال أمر الله وطلب مرضاته ، باعتقاد ما هو الحق في نظره أو اجتهاده وإن كان مخطئا في ذلك لأنه بخطئه يكون ضالا لا فاسقا ، وفرق بين المقامين وعلى تسليم تسميته فاسقا وأن هذا اصطلاح لأهل السنة في تسمية من خالفهم ، فليست مادة فسق هي الموجبة لرد الخبر حتى يتصف بذلك كل من سمي بلفظ مشتق من مادتها ، بل ولا معناها الذي هو الخروج عن أمر الله هو الموجب لذلك أيضا في حد ذاته لأنه غير منحصر في الكذب ولا الكذب من لوازمه ، فقد يكون الرجل زانيا ولا يكون كاذبا ، وإنما الموجب لرد الخبر هو الإقدام على ارتكاب المحرم الذي لا يؤمن معه الإقدام على الكذب لأنه من جملة المحرمات فمن ليس له خوف يحجزه عن شرب الخمر وأكل مال الغير مثلا كذلك لا يحجزه عن الكذب على رسول الله صلى الله عليه وآله ، أو مطلق الكذب وليس المبتدع الذي سمي فاسقا بهذه المثابة ، لأنه ما أقدم على محرم في نظره ولا اجترأ بالبدعة على مخالفة في نظره حتى يخشى أن يتسرب من جرأته على الكذب في الحديث ، بل في المبتدعة من يعتقد أن ارتكاب الكبيرة كفر وأن صاحبها مخلد في النار مما صار به مبتدعا فاسقا فحكمتم برد خبره من أجل هذا الفسق الذي هو أعلى ما يطلب في إثبات الخبر ، كما أن في غير هم من طوائف المبتدعة من بلغ الغاية القصوى في الدين والورع والخشية والتقوى ، فتسمية بدعتهم فسقا يرد به الخبر ينافي ما أصلتموه من قبول خبر من وجدت فيه هذه الصفات ويقتضي مساواتهم بالمنهمكين في المعاصي وارتكاب المخالفات ، لأن اسم الفسق الذي هو علة رد الخبر شامل لجميعهم فكما يرد خبر يزيد بن معاوية، والحجاج الثقفي ، وأبي نؤاس ، كذلك يرد خبر عكرمة مولى ابن عباس ، وجابر ابن زيد ، والأعمش ، وعبد الرزاق ، وقتادة ، ووكيع ابن الجراح ، فهؤلاء بسوء رأيهم وفساد معتقدهم ، وأولئك بفجورهم ومخالفتهم وهذا في غاية البطلان.

[13] . بمعنى أنه قَبل ذلك الراوي أو كتب عنه أو عدَّله رغم ما فيه من كلام.

[14] .این متن در جواب نامۀ استاد معظم حجت الاسلام والمسلمین سید حسن آل مجدد شیرازی از اساتید علوم حدیث از طرف شیخ عبدالعزیز الغماری مرقوم گشته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط