جستجو
Close this search box.

تلاشهاى نافرجام براى فراموشى حادثه ی کربلا

حادثه ی عاشورا از آنجا که بزرگترین قیام تاریخ علیه طاغوت بوده است، همواره به عنوان کاملترین الگو در مبارزه با ظلم وطاغوت، مورد توجه خاص و عام بوده است. با این حال برخی از جریانات و تفکرات در صدد تحریف این واقعه ی بزرگ تاریخی و تطهیر جناح طاغوت بر آمده اند.

در این میان برخى در كتاب‏ها و نوشته‏ هايشان، شيوه ‏هاى گوناگونى را بکار برده تا مانع حيات و جاودانى واقعه عاشورا و عزادارى سيّدالشهداء عليه السلام شوند که ما در اینجا به نمونه‏ هايى از اين شيوه‏ ها اشاره می نمائیم:[1]

1. شيوه ی عرفان و تصوّف‏

شيخ عبدالقادر گيلانى، از  بزرگان صوفيّه است كه قبر او در بغداد به عنوان زيارتگاه معروف است. او اشكالى را كه به اهل سنّت مى‏ شود، مطرح مى ‏كند و مى‏ گويد:

«قد طعن قوم على من صام هذا اليوم العظيم وما ورد فيه من التعظيم وزعموا أنّه لا يجوز صيامه لأجل قتل الحسين بن علي رضى اللَّه عنهما فيه. وقالوا: ينبغي أن تكون المصيبة فيه عامّةً لجميع الناس لفقده فيه، وأنتم تتّخذونه يوم فرح وسرور وتأمرون فيه بالتوسعة على العيال والنفقة الكثيرة والصدقة على الفقراء والضعفاء والمساكين وليس هذا من حق الحسين رضى اللَّه عنه على جماعة المسلمين»؛

گروهی به افرادی که در این روز بزرگ روزه می گیرند و به روایاتی که در مورد تکریم این روز است اشکال نموده اند و گمان نموده اند که جایز نیست در این روز روزه گرفته شود؛ زیرا که حسین بن علی رضی الله عنهما در این روز به شهادت رسیده است. و گفته اند شایسه است که این روز بخاطر چنین امری روز مصیبت بر عموم مردم بوده باشد در حالی که شما این روز را به عنوان روز شادی و فرح قرار داده اید و امر نمودید به نفقه و وسعت بخشیدن به امورات خانواده و دادن صدقه بر ضعیفان و فقیران و مساکین و چنین اموری با حق حسین علیه السلام بر جماعت مسلمین سازگاری ندارد.

آن گاه چنين پاسخ مى ‏دهد:

«وهذا القائل خاطئ ومذهبه قبيح فاسد، لأنّ اللَّه تعالى اختار لسبط نبيّه صلى اللَّه عليه وآله‏ الشهادة … يوم عاشوراء لا يتّخذ يوم مصيبة، لأنّ يوم عاشوراء أن يتّخذ يوم مصيبة ليس بأولى من أن يتّخذ يوم موته فرح و سرور …»؛

اشكال كننده به اشتباه رفته و اعتقادش قبيح و فاسد است؛ زيرا خداوند متعال شهادت را براى سبط پيامبر صلى اللَّه عليه وآله‏ برگزيده است … و روز عاشورا را نبايد روز مصيبت قرار داد؛ زیرا اینکه روز عاشوری روز مصیبت قرار داده شود اولی و بهتر از این نخواهد بود که این روز روز شادی و سرور باشد(چرا كه عاشق به معشوق رسيده است).

عبدالقادر گيلانى در ادامه مى ‏افزايد:

«ولو جاز أن نتّخذ يوم موته [يوم‏] مصيبة لكان يوم الاثنين أولى بذلك، إذ قبض اللَّه تعالى نبيّه [محمّداً] صلى اللَّه عليه وآله فيه وكذلك أبوبكر الصدّيق قبض فيه»؛[2]اگر بنا شد روز عاشورا را روز عزا و ماتم قرار دهيم، بهتر آن است كه روز دوشنبه را كه پيامبر و ابوبكر از دنيا رفته‏ اند روز عزا و غم معرفى كنيم.

2. شيوه ی تقدّس و پرهيزكارى‏

در شيوه ی ديگری با ايجاد ترديد درباره قاتل امام حسين عليه السلام با تبری از قاتلین آنحضرت مخالفت شده است.

غزالى در كتاب إحياء علوم الدين، از راه تقدّس و پرهيزكارى كوشيده تا عزادارى بر سيّدالشهداء عليه السلام را كم اهميت نشان دهد. او مى ‏نويسد:

«فإن قيل: هل يجوز لعن يزيد، لأنّه قاتل الحسين أو آمر به؟ قلنا: هذا لم يثبت اصلًا …. فإن قيل: فهل يجوز أن يقال: قاتل الحسين لعنه اللَّه، أو الآمر بقتله لعنه اللَّه؟ قلنا: الصواب أن يقال: قاتل الحسين إن مات قبل التوبة لعنه اللَّه، لأنّه يحتمل أن يموت بعد التوبة»؛[3]

اگر گفته شود آیا جایز است لعن بر یزید؛ زیرا که یزید قاتل حسین علیه السلام و یا امر کننده ی به قتل آنحضرت بوده. در جواب می گوئیم: چنین امری که یزید قاتل آنحضرت بوده باشد هر گز ثابت نشده. اگر گفته شود: قاتل حسین لعنت خدا بر او باد، ویا امر کننده به قتل آنحضرت لعنت خدا بر او، در جواب می گوئیم: راه درست آن است که گفته شود: قاتل حسین علیه السلام اگر قبل از توبه مرده است پس لعنت خدا بر او باد؛ زیرا که ممکن است قاتل آنحضرت بعد از توبه مرده باشد.

3. شيوه ی تكذيب‏

سومين شيوه، تكذيب حادثه عاشوراست. ابن تيميّه مبارزه خود را با اين شيوه سر گرفته است و مى ‏گويد يزيد، هرگز قاتل امام حسين عليه السلام نبوده و او هيچ گاه همسران و وابستگان امام را اسير نكرده و اين حرف‏ها دروغ است.

وى اين گونه مى‏نويسد:

«إنّ يزيد لم يأمر بقتل الحسين باتّفاق أهل النقل ولكن كتب إلى ابن زياد أن يمنعه عن ولاية العراق والحسين رضي اللَّه عنه كان يظنّ أنّ أهل العراق ينصرونه … فقاتلوه حتّى قتل شهيداً مظلوماً رضي اللَّه عنه. ولمّا بلغ ذلك يزيد أظهر التوجّع على ذلك وظهر البكاء في داره ولم يسب له حريماً أصلًا، بل أكرم أهل بيته وأجازهم حتّى ردّهم إلى بلدهم»؛[4]

همانا يزيد به كشتن سيّدالشهداء عليه السلام‏ امر نكرد و همه ی علما (كه شامل راويان و تاريخ نگاران مى‏ شوند) بر اين مطلب اتّفاق نظر دارند. فقط يزيد به ابن زياد نامه‏اى نوشت كه تو از برپايى حكومت حسين‏ رضي اللَّه عنه‏ در عراق جلوگيرى كن.

حسین رضی الله عنه گمان می نمود که اهل عراق او را یاری خواهند داد…اما آنها با او به جنگ بر خواستند تا اینکه حسین مظلومانه به شهادت رسید خدا از او راضی باد.

و چون این خبر به يزيد رسيد، اظهار ناراحتى كرد و گريست. او هرگز خاندان سيّدالشهداء را به اسارت نبرد؛ بلكه آنان را اكرام و احترام كرد تا به شهر و ديارشان برگشتند!

وى در ادامه مى ‏افزايد:

«وَلَيْسَ مَا وَقَعَ مِنْ ذَلِكَ بِأَعْظَمَ مِنْ قَتْلِ الْأَنْبِيَاءِ…وَقَتْلُ النَّبِيِّ أَعْظَمُ ذَنْبًا وَمُصِيبَةً، …وَكَذَلِكَ قَتْلُ عُثْمَانَ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – أَعْظَمُ ذَنْبًا وَمُصِيبَةً»؛[5] مصيبت و گناه قتل حسين بن على از قتل انبياى الهى بالاتر نيست … و قتل پيامبر بزرگ‏ترين گناه و مصيبت است…و همچنین قتل عثمان بزرگترین گناه و مصیبت است.

4. شیوه ی بی توجهی به حادثه ی عاشوری

بى ‏توجهى به قضيّه سيّدالشهداء عليه السلام، روشى ديگر براى مبارزه و كم رنگ نمودن ماجراى كربلاست كه برخى از علماى عامّه آن را برگزيده ‏اند.

ابن قيّم جوزيّه از برجسته ‏ترين شاگردان ابن تيميّه مى‏ نویسد:

«ونعتقد حبّ آل محمّد وأزواجه وسائر أصحابه رضوان اللَّه تعالى عليهم، ونذكر محاسنهم وننشر فضائلهم ونجلّ ألسنتنا وقلوبنا عن التطلّع فيما شجر بينهم، ونستغفر اللَّه لهم ونتوسّل إلى اللَّه تعالى باتّباعهم ونرى الجهاد والجماعة ماضياً إلى يوم القيامة والسمع والطاعة لولاة الأمر من المسلمين واجباً في طاعة اللَّه تعالى دون معصيته، لا يجوز الخروج عليهم ولا المفارقة لهم. ولا نكفّر أحداً من المسلمين بذنبٍ عمله ولو كبر، ولا ندع الصلاة عليهم، بل نحكم فيهم بحكم النبي، ونترحّم على‏ معاوية، ونكل سريرة يزيد إلى اللَّه تعالى»؛ [6]

ما به خاندان رسول اللَّه‏ صلى اللَّه عليه وآله‏ و همسران پيامبر و ديگر اصحاب او محبّت و اعتقاد داريم و فضايل و مناقب ايشان را نقل مى‏كنيم و زبان و قلب‏هايمان را از نقل كارهاى مورد اختلاف آنها كه از آنها سر زده، باز مى ‏داريم و براى آنها طلب مغفرت مى ‏كنيم و پيروى از ايشان را وسيله توسّل به خدا قرار مى ‏دهيم‏… و كسى حق قيام بر ولىّ امر را ندارد، گرچه از او گناه كبيره ‏اى‏ سر بزند [!] تكفير او بر كسى جايز نيست … و براى معاويه طلب رحمت مى‏ كنيم و يزيد را به خداوند متعال واگذار مى ‏كنيم تا هر چه مقتضى ببيند در موردش عمل كند.

شمس الدين ذهبى، بى‏توجهى خود را به رغم اعتراف به قاتل بودن يزيد و شهيد بودن سيّدالشهداء عليه السلام اين گونه ابراز مى ‏كند:

«افتتح دولته بمقتل الشهيد الحسين عليه السلام واختتمها بواقعة الحرّة، فمقته الناس»؛[7] او (يزيد) حكومتش را با به شهادت رساندن حسين‏ عليه السلام‏ آغاز كرد و سال آخر حكومتش به واقعه حرّه پايان يافت.

اما وی با اين حال در مورد یزید مى‏گويد:

«يزيد ممّن لا نَسُبّه ولا نحبّه»؛[8] يزيد از كسانى است كه ما نه او را دشنام مى ‏دهيم و نه دوست مى ‏داريم.

5.شیوه ی تائید کار یزید لعنه الله

گروهى  در راستاى مبارزه و خاموش نمودن چراغ هدايت، قلم را به گونه‏اى ديگر چرخانده و پا را فراتر نهاده و به قاتل بودن يزيد اعتراف نموده ‏اند؛ اما به جنايت او رنگ و لعابى شرعى داده و او را تأييد مى ‏كنند!

آنان مى ‏گويند: حكومت يزيد، شرعى بوده و امام حسين عليه السلام بر عليه حكومت شرعى الهى قيام نموده است.

به عبارتى ديگر، تكليف شرعى يزيد و يزيديان اين بوده كه حضرت را به قتل برسانند و (العياذ باللَّه) قاتلان آن حضرت، به دستور خود پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله عمل كرده ‏اند!

الف) ابن خلدون و ستيزه ‏جويى با شهادت سيّدالشهداء

ابن خلدون، مورّخ نامى و مشهور، مقدّمه‏اى بر كتاب تاريخ خود نوشته كه با عنوان مقدّمه ابن خلدون در محافل علمى معروف است.

حافظ سخاوى، از بزرگان راويان حديث و تاريخ‏ نگاران ، در شرح حال ابن خلدون مى ‏نويسد: استادم ابن حجر عسقلانى گفت: استادم ابوالحسن هيثمى را ديدم كه به شدّت از ابن خلدون نكوهش مى ‏كرد و عليه او حرف‏هايى مى ‏زد.

ابن حجر در ادامه مى ‏گويد: از هيثمى علّت اين موضع‏ گيرى را درباره ابن خلدون پرسيدم. او در پاسخ گفت:

«أنّه بلغه أنّه ذكر الحسين بن علي رضى اللَّه عنهما في تاريخه فقال: قتل‏ بسيف جدّه»؛چرا كه ابن خلدون در تاريخ خود درباره حسين بن على‏ رضى اللَّه عنهما مى ‏گويد:

آن شمشيرى كه حسين بن على به توسّط آن به قتل رسيده، همان شمشير جدّش پيامبر بوده است!

ابن حجر مى ‏افزايد:

«ولمّا نطق شيخنا بهذه اللفظة أردفها بلعن ابن خلدون وسبّه وهو يبكي»؛ هنگامى كه شيخ ما اين كلام را از قول ابن خلدون نقل كرد، بر او لعنت فرستاد و دشنام داد در حالى كه گريه مى ‏كرد و اشك مى ‏ريخت.

سپس سخاوى از ابن حجر عسقلانى نقل مى ‏كند كه اين كلام ابن خلدون را در نسخه موجود از تاريخش نيافته است.[9]

از اين جا معلوم مى ‏شود كه نسخه‏ هاى تاريخ ابن خلدون متفاوت بوده، ولى بنا بر نسخه موجود در دست حافظ ابوالحسن هيثمى، ديدگاه ابن خلدون درباره شهادت حسين بن على چنين بوده است.

اين تصرفات در بسيارى از كتاب‏هاى تاريخى واقع شده است. آن گاه كه به تاريخ ابن خلدون مراجعه كنيد، خواهيد ديد كه ناشر كتاب متذكر مى ‏شود كه چند صفحه از اين كتاب حذف شده است و در نسخه‏اى از اين چاپ كه در دسترس است، داستان كربلا، سيّدالشهداء عليه السلام، كلام ابن خلدون و تاريخ اين حادثه اصلًا وجود ندارد!

ب) ديدگاه ابن عربى مالكی

ابن عربى قاضى ابوبكر بن محمد بن عبداللَّه بن عربى اشبيلى (543- 468) از مدافعان سرسخت حزب بنى ‏اميه است وی در كتابى كه با عنوان‏ «العواصم من القواصم» نوشته به دفاع جانانه از بنى ‏اميه و يزيد مى ‏پردازد. وی در جايى از اين كتاب مى ‏نويسد:

جاى تعجب دارد كه مردم از پذيرش ولايت و حكومت بنى ‏اميه سرباز مى ‏زنند. در صورتى كه رسول خدا اولين كسى بود كه به آنان امارت داد.[10]

وى در دفاع از يزيد مى ‏نويسد: «اگر گفته شود: يزيد شراب‏ خوار بود؛ در پاسخ مى‏ گوييم: شرب خمر فقط به شهادت دو نفر عادل ثابت مى‏ شود. چه كسى به شراب‏خوارى يزيد شهادت داده است؟ بلكه برعكس انسان عادلى گفت: در فلان تاريخ اميرالمؤمنين يزيد وفات كرد و مى ‏بينيم ليث او را اميرالمؤمنين ناميد».[11]

ابن عربى امام حسين علیه السلام را شخصی خودرأى و مستبد معرفى می نماید كه به نصيحت ديگران گوش نداده و به آشوب دست می زند و سرانجام خود را گرفتار می سازد؟

وی در این رابطه مى ‏نويسد: «حسين به نصيحت دانشمندترين افراد زمانش يعنى عبداللَّه بن عباس گوش نداد و از رأى صحابى بزرگ عبداللَّه بن عمر روى برگردانيد».[12]

ابن عربى، سرانجام گناه قتل امام حسين را به گردن جد آن حضرت رسول خدا مى‏اندازد، و مى ‏نويسد: هیچکس (از قتله کربلا ) بر او (حسین بن علی ) خروج نکرده و با او به جنگ نپرداختند، مگر بر اساس تاویل و وجود احاديث زيادي كه از جدش رسول خدا صلی الله علیه وآله رسيده بود که به زودى فتنه ‏اى در ميان امت پيش خواهد آمد، هر كس بخواهد بين امت تفرقه بيندازد با شمشير گردنش را بزنيد، فرقى نمى ‏كند چه كسى باشد».»[13]

جلوه ‏اى از حقايق‏

همان گونه كه گذشت، مدعيان عرفان و تصوّف گرايان به مبارزه با حادثه عاشورا پرداخته ‏اند. عبدالقادر گيلانى كه مبتكر اين شيوه است، نزد اهل تسنّن بسيار گرامى به شمار مى ‏رود. با اين وجود هيچ گاه حقيقت مخفى نمانده و حقايق بر قلم و گفتار برخى از علماى اهل سنّت جارى شده و اين شيوه مبارزه كردن را رد كرده ‏اند.

ابوالفرج ابن جوزى حنبلى كه از دانشمندان بزرگ عامّه است، در اين باره مى ‏نويسد:

«قد تمذهب قوم من الجهّال بمذهب أهل السنّة، فقصدوا غيظ الرافضة، فوضعوا أحاديث في فضل عاشوراء، ونحن برآء من الفريقين»؛[14]

اين كارها را (يعنى برگزارى جشن و مجالس سرور و شادى در ايّام عاشورا)گروهی از جهال که می پندارند بر مذهب اهل سنت می باشند انجام مى‏ دهند تا به واسطه اين اعمال شيعيان را آزار دهند.

حتّى آنها براى اين كارها احاديثى جعل مى ‏كنند. ما از هر دو گروه (يعنى هم گروه نخست كه عزاداران باشند و هم گروه دوم كه مجالس سرور در روز عاشورا برپا مى ‏كنند) اعلام بى ‏زارى مى ‏كنيم.

منّاوى كه يكى ديگر از دانشمندان است، در ردّ اين ديدگاه به نقل از مجدالدين فيروزآبادى (صاحب قاموس) مى‏نويسد:

«ما يروى في فضل صوم يوم عاشوراء والصلاة فيه والانفاق والخضاب والأدهان والإكتحال، بدعة ابتدعها قتلة الحسين رضي اللَّه عنه. وفي القنية للحنفية الإكتحال يوم عاشوراء لما صار علامة لبغض أهل البيت وجب تركه»؛[15]

آن چه كه در فضيلت روزه‏ روز عاشورا و نماز، انفاق، خضاب كردن، روغن زدن و سرمه كشيدن در آن روز بيان شده است، بدعتى است از بدعت‏هاى قاتلين امام حسين‏ رضى اللَّه عنه‏ و سرمه كشيدن در روز عاشورا نشانه‏اى است بر دشمنى با اهل بيت‏ عليهم السلام‏ و ترك آن واجب است.

اينان كسانى را كه معتقدند روز عاشورا عيد است و درباره آزردن اهل بيت و شيعيانشان حديث جعل كرده ‏اند، به عنوان «نواصب» و دشمنان اهل بيت عليهم السلام خوانده‏اند.

چكيده بحث‏

چنان كه گذشت، برخى به روش‏هاى گوناگون به مخالفت و مبارزه با زنده ماندن روز عاشورا و بقاى نام سيّدالشهداء عليه السلام پرداخته‏ اند. آنان به خوبى مى ‏دانستند كه مسلمانان با شنيدن مقتل، مصيبت‏ها و بلاهايى كه بر فرزند پيامبر صلى اللَّه عليه وآله وارد آورده‏ اند، خود به خود حكومت‏هاى جور و ظلم را زير سؤال خواهند برد، پس بايد با زنده ماندن اين روز مبارزه كرد.

مبارزه آنان گاهى از راه تقوا، گاهى از طريق ايجاد شك در اصل واقعه و در قاتل بودن يزيد و گاهى ديد عرفانى است كه بنا بر آن سيّدالشهداء عليه السلام را شهيد و داراى كمال و درجه والايى مى ‏دانند كه در روز عاشورا بدان دست يافته است و از اين رو، عاشورا را روز فرح و شادى بايد ناميد!

[1] . این نوشتار برگرفته از کتاب «ناگفته هایی از حقائق عاشورا»، تالیف: آیت الله سید علی میلانی است که با تغییراتی در متن و اصلاحاتی در اسناد ارائه می گردد.

[2] . غنية الطالبيين: 684- 687؛ به نقل از نفحات الازهار، ج4،ص245.

[3] . إحياء علوم الدين، الغزالی، ج3،ص125، دارالمعرفة-بیروت.

[4] . منهاج السنّة، ابن تیمیة، ج4، صص 472و557، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية.

[5] .منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص550، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية.

[6] . اجتماع الجيوش الاسلاميّه، ابن قیم، ج1،ص104، دارالکتب العلمیة.

[7] . سير أعلام النبلاء، الذهبی، ج4،ص38، مؤسسة الرسالة.

[8] . همان، ج4،ص36.

[9] . الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، شمس الدين أبو الخير محمد بن عبد الرحمن بن محمد بن أبي بكر بن عثمان بن محمد السخاوي (المتوفى: 902هـ)، ج4،ص147، منشورات دار مكتبة الحياة – بيروت:« قَالَ وَقد كَانَ شَيخنَا الْحَافِظ أَبُو الْحسن يَعْنِي الهيثمي يُبَالغ فِي الغض مِنْهُ فَلَمَّا سَأَلته عَن سَبَب ذَلِك ذكر لي أَنه بلغه أَنه ذكر الْحُسَيْن بن عَليّ رَضِي الله عَنْهُمَا فِي تَارِيخه فَقَالَ قتل بِسيف جده، وَلما نطق شَيخنَا بِهَذِهِ اللَّفْظَة أردفها بلعن ابْن خلدون وسبه وَهُوَ يبكي، قَالَ شَيخنَا فِي رفع الأصر وَلم تُوجد هَذِه الْكَلِمَة فِي التَّارِيخ الْمَوْجُود الْآن وَكَأَنَّهُ كَانَ ذكرهَا فِي النُّسْخَة الَّتِي رَجَعَ عَنْهَا».

[10] . العواصم من القواصم، ابن العربى، قاضى ابوبكر، تحقيق محب‏الدين الخطيب، ص 234، بيروت، مكتبه اسامة بن زيد، 1399:« وعجبا لاستكثار الناس ولاية بني أمية، وأول من عقد لهم الولاية رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم».

[11] . همان، ص 227:« ابن سعد، قال الليث: توفى أمير المؤمنين يزيد في تاريخ كذا فسماه».

[12] . همان، ص 227: «فنهاه ابن عباس وأعلمهم أنهم خذبوا أباه وأخاه، واشار عليه ابن الزبير با لخروج فخرج، فلم يبلغ الكوفة إلا مسلم بن عقيل قد قتل وأسلمه من كان استدعاه. ويكفيك بهذا عظة لمن اتعظ. فتمادى واستمر غضبا للدين وقياما بالحق. ولكنه- ري الله عنه- لم يقبل نصيحة أعلم أهل زمانه ابن عباس،وعدل عن رأي شيخ الصحابة ابن عمر في إيثاره العافية، وحرصه على وحدة المسلمين وتفرغهم لنشر الدعوة والفتوح».

[13] . همان، ص 232. اين همان چيزى است كه از ابن عربى به طور خلاصه گفته مى‏شود:« قتل الحسين بسيف جده». تاریخ ابن خلدون، ج1، ص271، دارالفکر-بیروت: «وقد غلط القاضي أبو بكر بن العربيّ المالكيّ في هذا فقال في كتابه الّذي سمّاه بالعواصم والقواصم ما معناه:إنّ الحسين قتل بشرع جدّه».

[14] . الموضوعات، ابن الجوزی، ج2،ص200، المکتبة السلفیة.

[15] . فيض القدير، المناوی، ج6، ص307، دارالکتب العلمیة.

واحد پژوهش موسسه ی مذاهب اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 21
مطالب مرتبط