زرتشت
lهیچ امتی نبوده مگر این که خداوند پیامبری برای هدایت آنان در میانشان مبعوث کرده است.[1] بی تردید ایرانیان نیز در زمرهی امت هایی هستند که پیامبری برای ابلاغ پیام الهی به سوی ایشان فرستاده شده است. برخی از پژوهشگران بر این باورند که زرتشت، همان پیامبر ایرانیان عهد باستان بوده و با تعالیم کتاب آسمانی «اوستا» مردم را هدایت نموده است. در مقابل، برخی دیگر اعتقاد دارند که زرتشت آن پیامبری نیست که اسلام به خاطر ظهور او در میان ایرانیان، حکم بر اهل کتاب بودن آنها داده، بلکه پیامبری دیگر با کتابی دیگر، در میان ایرانیان بوده است؛ به هر حال، این که زرتشت کیست، او و آیینش از دیدگاه اسلام چه جایگاهی دارند، آموزههای اصیل زرتشت کدام بوده و چه انحرافاتی بر آیین وی وارد شده است، از جمله سؤالاتی است که سعی شده در این نوشتار به آنها پاسخی هر چند کوتاه داده شود.
آیا آیین زرتشت جزو ادیان الهی است؟
یافتن پاسخ سؤال فوق در گرو پاسخی است که به سؤال دیگر، یعنی سؤال از الهی یا غیر الهی بودن آیین مجوس، خواهیم داد؛ زیرا «آیین زرتشت» و «آیین مجوس» ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و بدون تفکیک این دو، تشخیص الهی یا غیر الهی بودن آیین زرتشت مشکل خواهد بود. مراجعه به تاریخ صدر اسلام نشان میدهد که سؤال از الهی یا غیر الهی بودن یک آیین در بین مسلمانان از زمانی آغاز شد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بعد از تثبیت پایههای حکومت اسلامی در مدینه و آغاز گسترش مرزهای این حکومت نوپا، به فرمان الهی، غیر مسلمانان را به دو گروه تقسیم کرد و دو راهکار متفاوت را در ارتباط با آنان در پیش گرفت:
گروه اول مشرکین بودند. اینان به خداوند متعال شرک ورزیده و بت پرستی را پیشهی خود ساخته بودند. پیامبر(صلی الله علیه وآله)ابتدا این گروه را به دین اسلام دعوت میکردند، اگر آنان دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نمیپذیرفتند، پیامبر(صلی الله علیه وآله) طبق فرمان الهی با آنان وارد جنگ میشدند[2]؛
گروه دوم کسانی بودند که در اصطلاح قرآن از آنان به «اهل کتاب» تعبیر میشود و طبق اعتراف خود آنان، از سوی خداوند برای آنان کتابی نازل شده بود و قرآن کریم نیز نازل شدن کتاب بر آنان را قبول میکند. بر همین اساس نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) با این افراد به گونهی دیگر برخورد میکردند؛ یعنی بعد از دعوت این گروه به دین اسلام اگر آنان این دین را نمیپذیرفتند و در ضمن با مسلمانان وارد کارزار نمیشدند، بر اساس فرمان الهی به گرفتن «جزیه» از این گروه اکتفا میکردند.[3] همین عملکرد متفاوت با مشرکین و اهل کتاب، این سؤال را مطرح میساخت که «اهل کتاب» چه کسانی هستند؟ با مراجعه به آیهی 14 سورهی حج، که در آن مردم به سه گروه مؤمنین، اهل کتاب و مشرکین تقسیم شدهاند، تااندازهای پاسخ این سؤال روشن میشود. خداوند میفرماید: «کسانی که ایمان آوردند و آنان که یهودی شدند و صابئیها و نصاری و مجوس و کسانی که شرک ورزند، خدا در روز رستاخیز میانشان امتیاز مینهد و از هم جدایشان میکند…»[4].
طبق مضمون این آیه، یهودی ها، مسیحی ها، صابئین و مجوسها نه جزو مؤمنین هستند و نه جزو مشرکان، بلکه اهل کتاب محسوب میشوند و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز نشان میدهد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با این چهار گروه، طبق احکام اهل کتاب برخورد مینمودند و اگر اسلام را نمیپذیرفتند، آنان را به پرداخت «جزیه» محکوم میکردند. با وجود کتابهای تورات و انجیل، همگان اهل کتاب بودن قوم یهود و مسیحیان را به راحتی میپذیرفتند؛ اما پذیرش این واقعیت در مورد صابئین و به خصوص مجوس، که در امپراطوری ایران ساسانی دین رسمی بود،[5] مشکل مینمود؛ زیرا ساکنین شبه جزیرهی عربستان، کتاب جاافتاده و معمول در دست مجوسیان عصر خود ندیده بودند و از سوی دیگر آنان را بیشتر به دوگانه پرستی میشناختند و شاهد چندانی برای اهل کتاب و توحیدی بودن آیین آنان پیدا نمیکردند؛ به همین دلیل این سؤال در میان برخی از مسلمانان و سایر گروههای ساکن در شبه جزیره مطرح بود که آیا مجوس دینی آسمانی و الهی است و مجوسیان نیز دارای کتاب آسمانیاند؟ همین امر موجب شد تا عدهای از مشرکین بکوشند تا همانند مجوس، که از دیدگاه آنان دوگانه پرست و مشرک بودند، از امتیاز «جزیه» استفاده کنند؛ پس به حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) نامه نوشتند و از آن حضرت خواستند که از آنان نیز جزیه بگیرد و در بت پرستی آزادشان بگذارد. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)جواب فرستادند که من از غیر اهل کتاب جزیه قبول نمیکنم. مشرکین در جواب نامهی آن حضرت نوشتند: تو میگویی از غیر اهل کتاب جزیه نمیگیری، درحالی که از مجوس هجر[6]جزیه میگیری.[7]
پیامبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ دادند: مجوس پیامبری داشتند که او را کشتند و کتابی داشتند که پیامبرشان در پوست دوازده هزار گاو نوشته و آورده بود که آن را سوزاندند.[8]
بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) برخی از اطرافیان خلفا نمیتوانستند باور کنند که مجوسیان جزو اهل کتاباند؛ لذا سعی میکردند آنان را از زمرهی اهل کتاب خارج کنند؛ لکن در نهایت، خلفا نیز با مجوس همان رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) را ادامه دادند و به اخذ جزیه از مجوسیانی که اسلام را نمیپذیرفتند، اکتفا کردند. بعد از تثبیت این امر که مجوس نیز دارای کتاب آسمانی است، این سؤال مطرح میشود که آیین مجوس چه آیینی است و پیامبرش کیست و کتابش چه نام دارد؟
اکثر مورخین «زرتشت» را پیغمبر آیین مجوس معرفی کرده و به تبع آن نتیجه گرفتهاند که کتاب او نیز «اوستا» نام دارد. چنان که مسعودی مینویسد: زردشت در بلخ ظهور کرد… او از اهل آذربایجان بود… او پیامبر مجوس است که برای آنها کتاب آورد. نام آن کتاب در نزد عوام الناس «زمزمه» است، ولی در نزد مجوس «بستاه» (اوستا) نامیده میشود.[9]
دینوری نیز نقل میکند: گویند زرادشت، پیامبر مجوس، نزد گشتاسب شاه آمد و گفت: «من پیامبر خدا به سوی تو هستم» و کتابی را که در دست مجوس است، برای او آورد و گشتاسب آیین مجوس را پذیرفت و به او ایمان آورد و مردم کشور خود را بر آن دین واداشت و ایشان با رغبت و زور و خواه و ناخواه پذیرفتند.[10]
بعدها برخی از مستشرقین نیز این نظریه را که آیین مجوس همان آیین زرتشت و پیامبرش شخصی به نام «زرتشت» است که کتاب «اوستا» را آورده، پذیرفتند. آنان چنین پنداشتند که زرتشت اولین پیامبری بود که آیین یکتاپرستی را در بین ایرانیان رواج داد. چنان که مؤلف تاریخ باستان مینویسد: عامهی مردم ایران هم چنان خدایان متعددی را میپرستیدند… اما در قرن ششم قبل از میلاد رهبر مذهبی بزرگی به نام زرتشت در ماد ظهور کرد که دینی مبارز، اخلاقی و مبنی بر توحید آورد.[11] هم چنین جان بی ناس دربارهی آیین ایرانیان قبل از زرتشت مینویسد: … دین عامهی مردم ایران در آن دورهی باستانی، عملاً همان آیینی بوده است که در وداها ملاحظه میشود؛ یعنی اکثر خلایق قوای طبیعت را میپرستیدهاند و آنها را «دیو» میگفتهاند…[12].
و در مورد ظهور زرتشت میگوید: دینی که این پیغمبر ایرانی تعلیم فرمود، یک آیین اخلاقی و طریقهی یگانه پرستی است. وی مانند موسی نبی موحد عبرانی، خود موجد و شارع دینی نوین گردید؛ هر چند مبادی و معتقدات بازمانده از پیشینیان را پایه و مبنای تعالیم خود قرار داد…[13]. پاسخی که برخی از مورخین اسلامی به سؤال از چیستی آیین مجوس دادهاند و بعدها اکثر مستشرقین پذیرفتهاند، با برخی از شواهد تاریخی سازگار نیست و جای این سؤال هنوز باقی است که اگر آیین مجوس همان آیین زردشتی است، چرا آن را آیین مجوس مینامند؟ واقعیت این است که هیچ دلیل قاطعی بر انطباق نام مجوس بر آیین زردشتی وجود ندارد و مترادف دانستن آیین مجوس با آیین زرتشت از سوی بعضی از تاریخ نگاران اسلامی و عدهای از مستشرقین، نتیجهی برخی گزارشهای غلط تاریخی و نبودن منابع دست اول از این دو آیین است؛ اما با مراجعه به منابع حدیثی شیعه و روایات ائمهی معصومین(علیهم السلام) در مییابیم که آنان بین این دو آیین فرق گذاشته و مردم را از یکی دانستن این دو برحذر داشتهاند؛ به عنوان مثال، در روایتی طولانی که فردی زندیق از امام صادق(علیه السلام)در مورد مطالب گوناگون سؤال میکند، وقتی از پیامبر آیین مجوس میپرسد، امام صادق(علیه السلام)می فرماید: ما من امة الا خلافیها نذیر؛[14] هیچ امتی نیست مگر این که از سوی خداوند منذری برای آنهامبعوث شده است. برای مجوس نیز از سوی خداوند پیامبری با کتاب آسمانی فرستاده شد، لکن آنها او را تکذیب کرده و کتابش را انکار نمودند.
زندیق میپرسد: آن پیغمبر خالد بن سنان است؟ حضرت میفرماید: «خالد یک نفر عرب بدوی بوده و پیغمبر نبوده است…» زندیق میپرسد: آیا زردشت پیامبر مجوس است؟ امام میفرماید: زردشت در میان مجوس با زمزمه آمد و ادعای نبوت کرد و عدهای از آنان به او ایمان آورده و عدهای او را انکار کرده و بیرونش کردند تا این که در بیابان طعمهی درندگان شد.[15] در این حدیث امام صادق(علیه السلام) بین مجوس و آیین زرتشت فرق گذاشته و میفرماید که مجوس پیامبر داشتهاند؛ ولی ادامهی حدیث نشان میدهد که پیامبر آنان خالد بن سنان یا زردشت نیست، بلکه شخص دیگری است.
در حدیث دیگری امام(علیه السلام) میفرماید: مجوس پیامبری داشت که او را کشتند و کتابش را سوزاندند. او کتابی که در پوست دوازده هزار گاو نوشته شده بود را به میان آنان آورد و به او جاماسب گفته میشود.[16] طبق مضمون دو حدیث فوق و احادیث دیگری که در کتب روایی شیعه ذکر شده،[17]زرتشت بنیان گذار آیین مجوس نبوده و این آیین توسط پیامبر دیگری تبلیغ شده است. به تعبیر دیگر، آیین مجوس، پیامبری غیر از زردشت و کتابی غیر از اوستا داشته است و دو آیین مجوس و زرتشت مترادف هم نیستند؛ بنابراین نمیتوانیم به این دلیل که پیامبر(صلی الله علیه وآله)و ائمهی معصومین(علیهم السلام)مجوسیان را از اهل کتاب شمردهاند، زردشت را پیامبر و اوستا را کتاب آسمانی بدانیم.
مترادف نبودن مجوس و زردشت در دیگر منابع نیز پذیرفته شده است؛ چنانکه مؤلف تاج العروس مینویسد:
مجوس بر وزن صبور مردی بود با گوشهای کوچک که برای ملت مجوس دینی وضع کرد و مردم را به آن فراخواند، به طوری که بعضیها گمان کردهاند آن «زردشت» فارسی نیست؛ زیرا زردشت بعد از ابراهیم بوده، در صورتی که مجوس دین قدیم است و زردشت بعدها آن را تجدید کرده و تغییراتی داده است. کلمهی مجوس معرب «منج گوش» است.[18]
از مستشرقین نیز مؤلف کتاب دینهای ایران باستان مینویسد: … تااندازهای قطعی است که یک دین مزدایی نه تنها پیش از زردشت وجود داشته، بلکه دیرزمانی پس از او هم بی آن که برخوردی با ساختمان دین او داشته باشد، وجود داشته است. من میان دین مزدایی و دین زردشت، که تنها پرداخت ویژهای از دین مزدایی است، جدایی مینهم.[19] طبق اظهارنظر مؤلف تاج العروس و دینهای ایران باستان، زردشت، مصلح در میان مجوس بوده و آیین زردشت در طول آیین مجوس و از شاخههای آن است که با گذشت زمان گسترش یافته و جایگزین و تنها قرائت از دین مجوسی شده است؛ لذا بیشتر اعتقادات واندیشههای اصلی آیین زرتشتی ریشه در دین مجوس دارد و برای بررسی آیین زرتشت نباید از دین مجوس غافل بود؛ ولی وابستگی این دو آیین موجب نخواهد شد تا زردشت را پیامبر و کتاب اوستا را کتاب آسمانی بشماریم.
اصول اعتقادی و عملی زرتشت
1. توحید یا دوگانه پرستی
برخی از مستشرقین، مردم قبل از زرتشت را طبیعت پرست معرفی میکنند و معتقدند که زرتشت یگانه پرستی را آورد و رواج داد؛ ولی طبق مفاد احادیث اسلامی[20] معلوم میشود که ایرانیان قبل از آمدن زرتشت نیز موحد بودهاند و آیین آنان جزو ادیان توحیدی به حساب میآمده است. این اعتقاد به توحید بعد از ظهور زرتشت نیز ادامه یافت و وی نیز به عنوان منادی توحید به تبلیغ آیین خود پرداخت. او به خدای یکتا قایل بود و او را اهورامزدا، یعنی دانای توانا میخواند.[21]
دلایل متعددی وجود دارد که این یگانه پرستی بعد از زرتشت نیز مدتها ادامه یافته است و پیروان آیین زرتشت هم چنان رابطهی خود را با دیگر ادیان توحیدی ادامه دادهاند. برای روشن شدن موضوع به چند مورد که نشان دهندهی اعتقاد زرتشتیان به توحید و رابطهی آنان با دیگر ادیان توحیدی است، اشاره میشود:
الف) کورش بعد از فتح بین النهرین به قوم یهود کمک کرد تا به فلسطین بازگردند و «معبد»شان را که بنوکد نصر ویران کرده بود از نو بنیان نهند. وی در فرمان خود مینویسد: من، کورش، پادشاه پارس، اعلام میدارم که خداوند خدای آسمان ها، تمام ممالک جهان را به من بخشیده است و به من امر فرموده است که برای او در شهر اورشلیم که در یهودا است خانهای بسازم؛ بنابراین از تمام یهودیانی که در سرزمین من هستند، کسانی که بخواهند میتوانند به آن جا بازگردند و خانهی خداوند خدای اسرائیل را در اورشلیم بنا کنند خدا همراه ایشان باشد.[22]
ب) وجود ساختمانی همانند کعبه در پاسارگاد، پایتخت کورش، که در میان کاخ ها، پادگان و مقبرهی کورش واقع شده و تمثالی از کعبه است و رعایت جهت قبله در مقبرهی کورش، همگی نشان دهندهی ارتباط بین کعبه، که نماد ادیان توحیدی به شمار میرود، و آیین زرتشت است. بعد از کورش نیز توحیدگرایی در میان اخلاف او باقی ماند. چنان که در کتیبهی خشایارشا نوشته شده است: در میان این کشورها، که به فرمان خشایارشا گردن نهادند، کشوری بود که در گذشته دیوان را میپرستیدند؛ آن گاه که من به فضل اهورامزدا جای دیو را تباه ساختم و اعلام کردم که دیوان را نباید پرستید، آن جا که در گذشته دیو پرستیده میشد، اهورامزدا را بر طبق قانون پرستیدم…[23]. وجود ساختمان دیگری که باز شبیه به کعبه بوده و امروزه کعبهی زرتشت نامیده میشود و در نقش رستم واقع شده است، دلیل دیگری بر ارتباط آیین زرتشت با ادیان توحیدی است؛ به خصوص که مقبرهی چند تن از شاهان هخامنشی، از جمله مقبره خشایارشاه در اطراف این بنا قرار گرفته و این نشان دهندهی اهمیت بنای مذکور است و گویا این بناها، به نوعی، یادبود از بنای کعبه بوده است، والا هیچ مناسبتی نمیتوان برای وجود این دو بنا، یعنی کعبهی زرتشت در نقش رستم و ساختمانی همانند آن در پاسارگاد، پیدا کرد.
ج) ارتباط با ادیان توحیدی و اعتقاد به ارسال رسل از سوی خداوند متعال بعد از هخامنشیان و در دورهی اشکانیان نیز ادامه داشته است. مهم ترین شاهد این مدعا حضور عدهای از مجوسیان ایرانی در فلسطین برای یافتن پیامبر تازه تولدیافته، یعنی حضرت عیسی است. طبق نقل انجیل متی: چند مجوس ستاره شناس از مشرق زمین به اورشلیم آمده پرسیدند: کجاست آن کودکی که باید پادشاه یهود گردد؟ ما ستارهی او را در سرزمینهای دوردست شرق دیدهایم و آمدهایم تا او را بپرستیم… وقتی وارد خانهای شدند که کودک (عیسی) و مادرش مریم در آن بودند، پیشانی بر خاک نهاده کودک را پرستش کردند. سپس هدایای خود را گشودند و طلا و عطر و مواد خوشبو به او تقدیم کردند؛ اما در راه بازگشت به وطن از راه اورشلیم مراجعت نکردند، تا به هیرودیس گزارش بدهند؛ زیرا خداوند در خواب به آنها فرموده بود که از راه دیگری به وطن بازگردند.[24]
همین شواهد تاریخی نشان میدهد که آیین زرتشت علاوه بر ریشههای توحیدی رابطهی تنگاتنگی با ادیان ابراهیمی داشته و همانند آن ادیان، توحید در خالقیت یکی از ارکانش بوده است؛ چنان که جان بی ناس مینویسد: برخلاف عقاید بعضی متأخران جماعت زرتشتیان، آن پیغمبر باستانی میگفت که برحسب مشیت و ارادهی متعال اهورامزدا، تمام موجودات آفریده شدهاند و چنان که در آیهی آخرین از گاتها صراحت دارد، اهورامزدا موجب و موجد هم نور و هم ظلمت، هر دو است.[25] بنابر آنچه در اعتقادات رسمی کتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا مانند خدای متعال و برتر از همگان مورد پرستش است. وی دارای ذاتی متعال و وجودی بی شبه و مثال است… ولی این نظریهی توحید خالص بعدها تجزیه و انقسام پذیرفت[26] واندیشهی توحید که زرتشت تعلیم میداد دست خوش تغییراتی شد.
2.اعتقاد به جهان آخرت
زرتشت خود را پیامبر میدانست و مردم را به پرستش اهورامزدا فرا میخواند و آنان را به پاداش اخروی نوید میداد که در صورت عمل به نیکیها بدان نایل میشدند؛ چنان که در نیایش با اهورامزدا میگوید:
من روانم را با «منش نیک» به فراترین سرای خواهم برد؛ چه از پاداشی که «مزدا اهوره» برای کردارها برنهاده است، آگاهم.[27]
مؤمنین به زرتشت، با توجه به پیامهای صریحی که در اوستا آمده است، معتقد به جاودانگی روحاند و میگویند: روان پس از ترک جسم تا روز رستاخیز در عالم برزخ میماند هم چنین آنان به صراط، میزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند. بهشت آیین زردشت چیزی مانند بهشت اسلام است.[28]
3. اصول عملی
گزارش دقیق و مفصّلی دربارهی احکام عملی زردشت به دست ما نرسیده و آنچه از آنان میشناسیم تنها مربوط به فرقهی «مزدیسنی»، شاخهای از زرتشتی است؛ ولی تأکید احادیث اسلامی بر وجود پیامبر و کتابی آسمانی در میان مجوسیان[29] و از سوی دیگر، اعتقاد به توحید و ارتباط تنگاتنگ زرتشتیان دورهی هخامنشی و اشکانی با دیگر ادیان ابراهیمی که در اعلامیهی کورش نمود پیدا کرده است و وی خود را از سوی خداوند مأمور بازسازی معبد اورشلیم یهودیان میداند، نشان میدهد که رفتار عملی طرف داران این آیین نیز برگرفته از احکام الهی بوده است و رفتار و کرداری همانند سایر موحدان داشتهاند.
عدم اطلاع از احکام عملی آیین زرتشت در دورهی قبل از ساسانیان، ناشی از این است که این آیین سنت کتبی و نوشتاری نداشته و بیشتر به سنت شفاهی متکی بوده است و منابع موجود که برخی از احکام اعتقادی و عملی زرتشتیان را نشان میدهند بیشتر در دورهی ساسانی و حتی بعد از ظهور اسلام گردآوری شدهاند[30] و نسبت دادن آنها به زرتشت و زرتشتیانِ قبل از دورهی ساسانی چندان به واقعیت نزدیک نخواهد بود. با این همه، از همین بازماندههای مکتوب نیز میتوان به دست آورد که آیین زرتشت، مانند دیگر آیینها، مدعی هدایت انسانها به سوی رستگاری است و وعده میدهد که در صورت عمل به این آیین میتوان به سعادت دنیوی و اخروی رسید. مهم ترین منبعی که به ارائهی برنامههای عملی آیین زرتشت پرداخته، بخش «وندیداد» کتاب اوستاست. این قسمت که تقریباً از بیست و دو «فرگرد» تشکیل شده، حلال و حرام، نجس و پاک و برخی قوانین جزایی و اصول عملی و رفتاری آیین زردشت را توضیح داده است.[31] با مطالعهی این بخش و سایر بخشها میتوان نتیجه گرفت که مقصود از آفرینش و نتیجهی زندگی این است که آدمی در آباد کردن جهان و شادمانی خود و دیگران بکوشد و با «اندیشهی نیک»، «گفتار نیک» و «کردار نیک» خود را شایستهی رسیدن به اوج کمال و پیوستن به بهروزی جاودانی نشان دهد.[32]
قوانینی که در اوستا به آنها اشاره شده، هر چند در مقایسه با ادیان ابراهیمی و به خصوص دین اسلام آمیخته با خرافات بسیاری است،[33] ولی به دو نکته یعنی وظیفهی انسان در مقابل اهورامزدا و هم چنین وظیفهی او در هم زیستی با همگنان خود بیش از سایر موارد اهمیت میدهد؛ هر چند در این میان به دلیل وجود برخی از کجاندیشیها و افراط و تفریطها از جادهی حق دور شده و به ورطهی گمراهی کشیده میشود.
این همه که گذشت بیشتر بر جنبهی مشترک آیین زرتشت در اصول اعتقادی و عملی با سایر ادیان ابراهیمی توجه داشت، ولی این آیین وجوه افتراق متعددی نیز با این ادیان دارد به گونهای که برخی از احکام عملی که در بخش «وندیداد» ذکر شده است هیچ مناسبتی با ادیان الهی ندارد؛ به طور مثال دربارهی زنی که بچهی مرده به دنیا بیاورد چنین حکم داده شده است که آن زن باید به نقطهای دوردست برده و دور از آب و آتش نگه داری شود و تنها بعد از خوردن چندین جام «گُمیز» (پیشاب گاو نر) آمیخته با خاکستر میتواند شیر بنوشد، ولی باز حق نوشیدن آب را تا چندین روز ندارد.[34]
در همین بخش وندیداد احکامی ذکر شده که انجام آن عادتاً محال است؛ به طور مثال اگر کسی سگ آبی را بکشد، باید «ده هزار تازیانه با اسپهه ـ اشترا، ده هزار تازیانه یا سرو شو چرن بدو بزنند و باید اَشَوَنانه و پرهیزگارانه ده هزار بسته هیزم سخت و خشک و پاک را چون تاوانی به روان سگ آبی به آتش اهوره مزدا بیاورد…» و البته حکم به این جا ختم نمیشود، بلکه باید ده هزار مار، ده هزار سنگ پشت، ده هزار قورباغه، ده هزار مورچه، ده هزار کرم خاکی، ده هزار مگس و… را بکشد و خانه و زمینی را به روان سگ آبی داده، هیجده استبل ویران شده را بازسازی و هیجده سگ را از ناپاکیها پاک کرده، هیجده مرد را طعام دهد[35] و… تا گناه او بخشیده شود. این گونه احکام بیشتر قسمتهای وندیداد را به خود اختصاص داده و مطالعهی آنها فقط این مطلب را ثابت میکند که احکام مذکور در این کتاب هرگز نمیتواند راه نمایی برای هدایت جامعه و مایهی سعادت دنیوی و اخروی انسان باشد.
انحرافات در آیین زرتشت
هر چند در نگاه اول، آغاز انحراف در ادیان و مذاهب به صورت تدریجی صورت میگیرد، ولی بررسی عمیق نشان میدهد که برخی از حوادث اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… نقش بیشتری در شروع تحولات و انحرافات اساسی دارند و میتوان این حوادث را سرآغاز انحرافهای بنیادین شمرد.
آیین زرتشت نیز در دورهای خاص، یعنی به هنگام به قدرت رسیدن شاهان ساسانی، تحولی اساسی یافت و در اثر حوادث سیاسی اجتماعی این دوره تغییرات و انحرافات مهمی را تجربه کرد.
بر اساس شواهد تاریخی، اردشیر بابکان، که اجدادش از بزرگانِ معبدی در فارس و شهر استخر بودند به عنوان یک شخص مذهبی قیام کرد و بعد از پیروزی بر دشمنان خود، یکی از فرقههای آیین زرتشت را که «مزدیسنی» نامیده میشود بر سرتاسر ایران گسترش داد[36]و سایر فرقهها را منکوب خود ساخت «و در این کار موبدی به نام «کرتیر» وی را یاری میکرد.[37] ساسانیان سعی میکردند قیام خود علیه اشکانیان را قیامی مذهبی جلوه دهند و «منکر گرایش اشکانیان به کیش مزدیسنی بودند.»[38]
با روی کار آمدن ساسانیان، شاخهی مزدیسنی تنها قرائت صحیح از آیین زرتشتی معرفی شد و بر آیین زرتشت غلبه یافت. این غلبهی سیاسی بعدها موجب غلبه در عقاید شد و آیین مزدیسنی را تنها نمایندهی آیین زردشت جلوه داد و انحرافاتی که مؤسسین شاخهی مزدیسنی ایجاد کرده بودند بعدها پررنگتر شد و دامن آیین زرتشت را فرا گرفت و این آیین را که با ادیان ابراهیمی قرابتهایی داشت از اصل خود دور و زمینههای پدید آمدن انحرافهای بیشتر را فراهم کرد. برخی از گزارشهای تلمود[39] نشان میدهد که ایرانیان در زمان اشکانیان با ادیان توحیدی ارتباط داشتند؛ مثلاً در اجرای احکام دین یهود به پیروان این دین کمک میکردند؛ ولی این کار بعد از روی کار آمدن ساسانیان برافتاد و «اردشیرِ اول یهود را از اعمال کیفرهای سخت بر هم دینان خود محروم ساخت.»[40] و بعدها هنگامی که قسطنطین، مسیحیت را آیین رسمی امپراطوری روم معرفی کرد، ساسانیان به کلی ارتباط خود با دیگر ادیان الهی را قطع کردند و بر جدایی آیین زرتشتی مزدیسنی از دیگر ادیان پای فشردند و به تقویت آیین مزدیسنی، که بیشتر بر جنبهی مسیحیت ستیزی آن تأکید میشد، پرداختند و همین امر باعث شد تا بستر ایجاد انحرافات جدید بیش از پیش فراهم شود.
تعیین علت و زمان وقوع برخی از انحرافات مشکل مینماید، ولی اگر بخواهیم اهم این انحرافات را بشناسیم میتوانیم به موارد ذیل اشاره کنیم:
1. انحراف از توحید
همهی آنهایی که زرتشت را موحد میدانند، اظهار میدارند که توحید زردشتی بعدها دچار انحراف شد. جان بی ناس در این مورد مینویسد: اندیشهی توحید که زردشت تعلیم داد نیز دست خوش تغییراتی گردید؛ بنابر آنچه در اعتقادات رسمی کتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا مانند خدای متعال و برتر از همگان مورد پرستش میباشد. وی دارای ذاتی متعال و وجودی بی شبه و مثال است و مقام روحانیت و لطف او بالاتر از آن است که بتوان برای او تصویری یا تندیسی از چوب و فلز ساخت؛ ولی این نظریهی توحید خالص بعدها تجزیه و انقسام پذیرفت.[41] با استقلالی که اهریمن در مقابل اهورامزدا به دست آورد، توحید اولیه خدشهدار و به نوعی دوگانهپرستی نزدیک شد. زرتشتیان گمان میکردند با استناد بدیها و شرور به اهریمن، به تنزیه و تقدیس اهورامزدا پرداختهاند، ولی نمیدانستند که این اعتقاد آنان را به شرک نزدیک میکند.
در برخی از احادیث ذکر شده است که امام صادق(علیه السلام) فرمود: انّ القدریة مجوس هذه الامة و هم الذین ارادو ان یصفوا الله بعدله فاخرجوه من سلطانه؛[42] قدریه[43] مجوس این امت هستند و آنها کسانی هستند که میخواستند خداوند را به عدلش توصیف کنند، ولی او را از قدرت و حکومتش خارج کردند.
یعنی همان گونه که قدریه با این که موحد بودند، به دلیل اصرار بر قرائتی خاص از صفت عدل خداوند، از توحید واقعی دور شدند، زرتشتیان نیز دچار این توهم شده بودند که خدای نیکیها نمیتواند خالق شر و پلیدی باشد و میخواستند این مشکل را حل کنند که در نهایت ناخواسته از راه توحید دور شدند و در دام نوعی ثنویت گرفتار آمدند.
2. تقدیس آتش
از آثار به جای مانده از دورهی هخامنشیان و دورهی قبل از آنان، اثری که با قطع و یقین بتوان آن را آتشکده نامید، وجود ندارد وگویا تعظیم و تقدیس آتش ـ بهاندازهای که توهم پرستش را پیش آورد ـ از زمان اشکانیان آغاز شده ودر دورهی ساسانیان به اوج خود رسیده است، به گونهای که برخی از مردم، زرتشتیان راآتش پرست نامیدهاند. جان بی ناس مینویسد:
باید دانست که زردشت خود آتش را نمیپرستید… و معتقدات او با آنچه بعدها آتش پرستان اخیر عنوان کردهاند اختلاف دارد، بلکه او آتش را فقط یک رمز قدوسی و نشانی گران بها از اهورامزدا میدانسته است که به وسیلهی آن به ماهیت و عصارهی حقیقت علوی خداوند دانا میتوان پی برد.[44]
زرتشتیان هرگز خود را آتش پرست نمیدانند، ولی افراط آنان در تقدیس آتش منجر شد تا عدهای آنان را آتش پرست بنامند.
3. دفن نکردن مردگان
زرتشتیان به جاودانگی روح عقیده دارند. آنان میگویند: روان پس از ترک جسم تا روز رستاخیر در عالم برزخ میماند؛ هم چنین آنان به صراط، میزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند؛[45] با این همه مردگان خود را دفن نمیکنند، بلکه اجساد مردگان خویش را در درون دخمه یا برج خاموشان قرار میدهند، تا خوراک پرندگان گوشت خوار شوند؛[46] اما باید دانست که این رسم نیز جزو رسوم اصیل آیین زرتشتی و مجوسی نیست و وجود مقبرههای متعدد از دورهی هخامنشیان در پاسارگاد، تخت جمشید و نقش رستم، بهترین گواه بر این مدعاست و ثابت میکند که زرتشتیان نیز همانند سایر موحدان، مردگان خود را دفن میکردهاند، ولی گویا بعدها به دلیل افراط در تقدیس خاک و آب و آتش، از دفن مردگان در زمین ـ که به گمان آنان موجب آلودگی خاک میشد ـ خودداری کرده و به گذاشتن آنان در دخمهها اکتفا نمودند.
4. ازدواج با محارم
یکی از خصوصیاتی که در بیشتر کتابها به زرتشتیان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (یعنی خواهر، مادر و دختر) است و در تاریخ نیز به این امر اشاره شده است که برخی از پادشاهان و بزرگان زرتشتی با محارم خود ازدواج کردهاند؛ ولی مهم این است که این امر ریشه در عقاید زرتشت ندارد و بعدها در این آیین متداول شده است؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام به انحرافی بودن این عمل اشاره کرده میفرمایند این عمل بعدها وارد آیین زرتشت شده است.
علامه طباطبایی(ره) مینویسد: در کتاب توحید روایت شده که اشعث بن قیس از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرسید که به کدام وجه از مجوس اخذ جزیه میکنند با آن که ایشان را نه پیغمبر است و نه کتاب؟ حضرت فرمودند: این چنین نیست که تو میگویی؛ زیرا ایشان را هم کتاب بوده و هم پیغمبر، تا آن که پادشاه ایشان شبی مست شده با دختر خود زنا کرد. قوم او چون از این امر شنیع مطلع شدند، صبح نزد پادشاه آمدند و گفتند: دین ما را ضایع کردی باید که اجرای حد بر تو کرد. پادشاه ایشان گفت که مرا در این کار عذری است مقبول؛ زیرا حق سبحانه و تعالی را کریمتر و بزرگتر از آدم مخلوقی نبود و او دختران خود را به پسران خود میداد؛ پس اگر من نیز با دختر خود دخول کرده باشم گناهی نکرده ام. قوم او گفتند: راست گفتی دین حق همین است. بعد از این حق تعالی به واسطهی مکافات این گناه عظیم علمی را که در سینهی ایشان بود محو کرد و کتابی را که برایشان نازل کرده بود از میان ایشان برداشت.[47]
براساس حدیث فوق، پذیرش ازدواج با محارم موجب نابودی آیین زردشت شد. آنچه باقی مانده در حقیقت بیشتر مجموعهای است از عقاید انحرافی که بعدها نیز دچار تغییر و تحول گردید. این مجموعه بعد از ورود اسلام به ایران تغییرات اساسی یافت و برخی از عقاید و اعمال خرافی آن کنار گذاشته شد و بزرگان این آیین سعی نمودند تا این آیین را از نو بسازند و بیش از پیش قابل پذیرش جلوه دهند؛ لکن در این امر توفیق چندانی نیافتند و هم چنان گرفتار انحرافاتی هستند که در هیچ آیینی وجود ندارد.
پی نوشتها
[1]. فاطر: 24.
[2]. توبه: 5.
[3]. توبه: 29.
[4]. حج: 17.
[5]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، «خدمات متقابل اسلام و ایران»، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377)، ج 14، ص 157.
[6]. هجر مرکز بحرین است که در قسمت شمال شرقی شبه جزیره عربستان و کنارههای جنوب غربی خلیج فارس قرار گرفته است.
[7]. ثقة الاسلام کلینی، الکافی، ج 4، ص 14، به نقل از نرم افزار نور 2.
[8]. همان.
[9]. علی بن حسین بن علی مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 237، تحقیق عبدالامیر علی مهمّنا، (مؤسسه اعلمی، بیروت 1411 هـ. ق).
[10]. ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، ص 49، ترجمهی محمود مهدوی دامغانی، (نشر نی، چاپ سوم 1368).
[11]. چارلز الکساندر رابینسن، تاریخ باستان، ص 214، ترجمهی اسماعیل دولت شاهی، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ اول 1370).
[12]. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 450، ترجمهی علی اصغر حکمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم 1370).
[13]. همان، ص 454.
[14]. فاطر: 24.
[15]. علامه محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 179، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403 هـ. ق)؛ و احمد بن علی طبرسی، احتجاج، (انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1416)، ج 2، ص 236.
[16]. شیخ محمد بن حسن طوسی، التهذیب، (بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1412)، ج 6، ص 175.
[17]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، (مؤسسه آل البیت، چاپ دوم، 1414)، ج 29، ص 222.
[18]. سید محمد مرتضی حسینی، تاج العروس، تحقیق محمد الطناحی، (دارالهدایه، 139 ق)، ج 16، ص 495.
[19]. هنریک ساموئل نیبرگ، دینهای ایران باستان، ترجمهی سیف الدین نجم آبادی، (تهران: مرکز ایرانی مطالعهی فرهنگ ها، تهران، 1359)، ص 25.
[20]. ر. ک: الکافی، ج 4، ص 14؛ احمد بن علی طبرسی، احتجاج، (انتشارات اسوه، چاپ دوم 1416)، ج2، ص 236؛ و مجلسی، بحارالانوار، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سم 1403)، ج 10، ص 179؛ و شیخ محمد بن حسن طوسی، التهذیب، (بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1412)، ج 6، ص275.
[21]. محمد جواد مشکور، خلاصه ادیان در تاریخ دینهای بزرگ، (انتشارات شرق، چاپ چهارم، 1369)، ص 97.
[22]. کتاب مقدس کتاب عزرا، ج 1، ص 2 ـ 4 و ص 466.
[23]. ریچارد ن. فرای، میراث باستانی ایران، ترجمهی مسعود رجب نیا، (انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1377)، ص 192.
[24]. انجیل متی، 2/2، 3، 11 و 12، کتاب مقدس، ص 894.
[25]. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی علی اصغر حکمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، 1370)، ص 458.
[26]. همان، ص 468.
[27]. جلیل دستخواه، اوستا، (انتشارات مروارید، چاپ اول، 1370)، ج 1، ص 8، یسنه هات، 28/4.
[28]. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول، 1379)، ص 66.
[29]. ثقة الاسلام کلینی، الکافی، ج 4، ص 12، به نقل از نرم افزار نور 2.
[30]. ر.ک: استاد مرتضی مطهری، مجموعه آثار، (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ص 213 و 214.
[31]. جلیل دوستخواه، همان، ج 2، ص 659 ـ 888.
[32]. همان، مقدمهی ج 1، ص 37.
[33]. مرتضی مطهری، همان، ص 235.
[34]. اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم، ص 46 ـ 57.
[35]. جلیل دوستخواه، همان، ج 2، ص 822، وندیداد، فرگرد چهاردهم.
[36]. استاد مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 14، خدمات متقابل اسلام و ایران، (انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377)، ص 156.
[37]. همان.
[38]. ر. ک: ریچارد ن. فرای، میراث باستانی ایران، ترجمهی مسعود رجب نیا، (انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1368)، ص 321.
[39]. تلمود، مجموعه سنتهای ربانی است که قوانین و مقررات موسی را شرح و تفسیر میکند. در تلمود دو قسمت مشخص دیده میشود: میشنه که در آن سنن شفاهی را به صورت مجموعهای درآوردهاند و گمارا که تفسیر آن است. فرهنگ معین.
[40]. ریچاردن فرای، همان، ص 321.
[41]. جان بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی علی اصغر حکمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، 1370)، ص 468.
[42]. شیخ صدوق، التوحید، ص 382، به نقل از نرم افزار نور 2.
[43]. در کتاب «هفتاد و سه ملت» آمده است که قدریه گویند: سررشتهی اختیار به دست ماست. طاعت و معصیت و خیر و شر فعل بندگان است نه «قضا»ست و نه «قدر» و نه خواست کس دیگر. ارادت و مشیت و خواست حق جل جلاله با کار ما کاری ندارد؛ اگر نه چرا باید آدمی گرفتار کردار خود باشد…»؛ محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم 1375، ص 356.
[44]. جان بی ناس، همان، ص 463.
[45]. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول 1379)، ص 66.
[46]. ر. ک: جان بی ناس، همان، ص 482.
[47]. ترجمهی تفسیر المیزان، ج 14، ص 21؛ نورالثقلین، ج 2، ص 475، انوار درخشان، ج 11، ص 154، به نقل از نرم افزار تفسیر جامع.
پدید آورنده : حجت الاسلام دکتر رسول رضوی