آیا اجرای احادیث مربوط به طبابت و پزشکی سبب کسب ثواب است؟
*توضیح: این مقاله بیانگر دیدگاه گروهی از سلفیه نسبت به روایات پزشکی در منابع حدیثی اهل سنت است و از آنجا که طرح این دیدگاه در میان اهل سنت قابل استفاده برای محققین بوده در این سایت انتشار یافت.
من بر این باورم که بیشتر احادیث مربوط به طبابت و خواص گیاهان؛ مانند: ترغیب به استفاده از نوعی سرمۀ چشم، یا نوع خاصی از غذاها و پارچه و … امثال آنها در محدودۀ «ارشاد» قرار دارند و ترک نمودن آنها موجب ترک اجر و پاداش و انجام دادنشان سبب کسب ثواب و پاداش نمیشود.
مثلاً وقتی رسول خدا(ص) برای کسی که مبتلا به بیماری «عرق النساء» شده دنبۀ گوسفند عربی را تجویز میفرماید، هیچ ارتباطی با امور دینی ندارد، بدین معنا که انجام دهندۀ آن مأجور نمیشود و ترک کنندۀ آن ثوابی را از دست نمیدهد. بلکه صرفاً ارشاد و توجیهی است مبنی بر تجارب خاص بشری در محیط و جامعۀ عربی عصر رسول خدا(ص) و انسان مسلمان در عصر حاضر میتواند آن را انجام ندهد، و برای معالجه بیماری خود به پزشک متخصص مراجعه نماید و راهنماییها و نسخههای او را به کار بگیرد و به هیچ وجه عملی برخلاف سنت را هم انجام نداده است.
همچنین این حدیث که میفرماید: «پیش از خواب سرمه کشیدن بر چشم را فراموش نکنید، زیرا چشم را شستشو داده و رشد مو را بیشتر مینماید.» و حدیث دیگری که میفرماید: «سرمه کشیدن بر چشم را فراموش نکنید، زیرا سبب رشد مو و پاک نمودن ناپاکیها و شستشوی چشم میشود» و احادیث دیگری که مردم را به استفاده از سرمه فرا میخواند، تمامی این احادیث در راستای توجیه تجارب زندگی خاص عصر رسول خدا بوده و چنانچه مسلمانی در طول عمر از سرمه استفاده ننماید و نامی را از آن نشنود، هیچ گناهی را مرتکب نشده و اجری از او ضایع نمیشود، و برای بیماریها و ناراحتیهای چشمی بایستی به چشم پزشک مراجعه شود و چنانچه چشم پزشک به او بگوید: از استعمال سرمه خودداری کن، بایستی سفارش او را عملی نماید و با این کار خود نه تنها برخلاف سنت رسول خدا(ص) عمل ننموده است، بلکه به دستور اسلام در مورد ضرورت مراجعه به پزشک «خبیر» و متخصص و آن فرمودۀ رسول خدا(ص) عمل نموده که فرموده است: «زیانپذیری و ضررسانی در اسلام جایگاهی ندارد» و از طرف دیگر رسالت رسول خدا رسالتی پزشکی و طبی برای معالجه جسم مردم نبوده و طبابت و پزشکی پزشکان و متخصصین خاصی دارد. بلکه رسالت رسول خدا در راستای معالجه بیماریهای فکری و اخلاقی و رفتاری و پرورش انسانها به منظور ایجاد «عدالت و خیر و مصلحت فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی بوده است.»
چنانچه به روایت مربوط به «غمس ذباب» که زمینۀ بسیاری از مناقشات و مباحث را فراهم نموده، از این دیدگاه بنگریم، مشکل حل گردیده و اختلافی باقی نمیماند.
این حدیث بیانگر یک نوع ارشاد و راهنمایی دنیوی است، آن هم در محیطی که از نظر تولید مواد غذایی و درآمدها با مشکل جدی مواجه بوده است. و با توجه به هوای گرم شبه جزیرۀ عربستان و کثرت پشه چنانچه هرگاه یک پشه به داخل ظرف غذایی میافتاد آن را دور میریختند بسیاری از منابع غذایی هدر میرفت و مردم بیشتر در تنگنا قرار میگرفتند. آن هم در جامعهای که تمام سعی و تلاششان آن بود که فرزندان خود را با سختی و مشکلات و آمادگی برای جهاد بار بیاورند.
اما موضع حدیث که «یکی از بالهای آن درد و بال دیگر آن درمان است.»
چیزی است که با شرایط خاص شبه جزیرۀ عربستان و اندک بودن تجارب علمی همخوانی ندارد، و لازم است که تا روشن شدن حقیقت بر اساس آزمایشهای علمی جانورشناسی و بیوشیمی و … از مردود شمردن آن پرهیز نمائیم.
هر چند ما به آنچه که برخی از علماء آن را «طب نبوی» مینامند، افتخار مینمائیم؛ اما در ارتباط با این موضوع همه اتفاق نظر دارند که رسول خدا(ص) نه مدعی طبابت بوده و نه برای این کار مبعوث گردیده است و تا آنجا که من اطلاع دارم در مورد هیچ یک از احادیث صحیح مربوط به خواص خوراکیها و داروهای گیاهان علمای معتبر مدعی عمومیت و مطلق بودن آنها بر همۀ مسلمانان و در همۀ شرایط نبودهاند و هر چند برخی از روایات با الفاظ عام ذکر شدهاند، ولی مخصوص زمان و مکان و اوضاع مخصوص بودهاند.
دیدگاه ابن قیم در مورد احادیث طب نبوی
هر چند ابن قیم به عنوان محققی به طب نبوی اهتمام نموده و با توجه به عصر و شرایط خاص و دانش خود قائل به وجود اسرار و منافع زیادی در طب نبوی بوده، در کتاب «زاد المعاد فی هدی خیر العباد» در این مورد اظهارنظر نموده و به این نکته اشاره مینماید که بسیاری از توجیهات نبوی به طب عام و فراگیر مربوط نبوده و شامل همۀ مردم و در هر شرایط زمانی و مکانی نمیشود، بلکه خاص عصر و زمانی است که این سخنان در آن بیان گردیدهاند.
او در ادامه میفرماید: برای مثال به رهنمود رسول خدا(ص) در مورد معالجۀ بیماری «عرق النساء» توجه کنید. ابن ماجه در کتاب سنن از محمد بن سیرین او هم از انس بن مالک روایت مینماید که گفته است: از رسول خدا شنیدم که میفرمود: «برای معالجۀ بیماری عرق النساء دنبۀ یک گوسفند عربی را ذوب کنید و سپس آن را به سه قسمت کنید و هر روز قبل از صرف غذا یک قسمت را بنوشید.»
ابن قیم میافزاید: «عرق النساء» نوعی بیماری مفصلی است که درد آن از لگن آغاز میشود و از پشت زانو پایین میآید و ممکن است درد آن تا زانو هم برسد، و هر چه زمان بیشتری از آن بگذرد، بیشتر پایین میآید و پا و زانوی بیمار به شدت لاغر میشود. در این حدیث نبوی دو معنی وجود دارد: یکی معنی لغوی و دیگری معنی طبی. اما معنای لغوی آن بیانگر جواز نامگذاری این بیماری به «عرق النساء» است برخلاف کسانی که این نامگذاری را مشروع نمیدانند.
اما در مورد معنای طبی آن – همچنانکه پیشتر نیز گفتیم – کلام رسول خدا(ص) بر دو نوع است:
اول: بخش اول کلام رسول خدا عام و همه جانبه است و همۀ انسانها را در هر شرایط زمانی و مکانی و اوضاع و احوالی که قرار داشته باشند شامل میشود.
دوم: بخش دیگری از فرمودههای ایشان با اوضاع و شرایط خاصی ارتباط دارد، و این حدیث مربوط به معالجه «عرق النساء» جزو این بخش است. و این امر متوجه مردم عرب در حجاز به ویژه اعراب بادیه نشین بوده است. زیرا برای آنها این نوع معالجه بهترین راه بوده است. زیرا علت پیدایش آن بیماری، نوعی یبوست و خشکی در بدن یا مادۀ لزج و چسبندهای است که بهترین راهحل آن ایجاد رطوبت بدنی برای بیمار است و دنبه گوسفند دارای دو خاصیت است: یکی ترمیم و دیگری نرم نمودن است و معالجۀ این بیماری به این دو مورد نیازمند است. و حکمت از تعیین دنبۀ گوسفند عربی به خاطر کمبود مواد زاید و کوچکی اندازه، و ماهیت و ویژگی چراگاه آن که با گیاهان مناطق گرمسیر مانند: شیح و قیصوم تغذیه میکند، خاصیت بسیار عالی دارد، زیرا مواد موجود در این گیاهان در گوشت آن حیوانات نفوذ میکند، و آن را لطیف و مغذی مینماید. تأثیر آن گیاهان بر روی شیر حیوانات بسیار بیشتر از آن تأثیری است که بر روی گوشت برجای میگذارد. اما به خاطر خاصیت ترمیم و نرمکنندگی دنبه که در شیر وجود ندارد، آن را تجویز نموده است. و همچنان که پیشتر نیز گفته شد، بسیاری از اطبای ممالک مختلف هند، از داروهایی مفرد و غیرترکیبی استفاده میکنند، اما اطبای روم و یونان به داروهای ترکیبی بیشتر اهتمام میدهند، آنها هم اتفاق نظر دارند که معالجه نمودن به وسیلۀ مواد غذایی نشانۀ مهارت طبیب است و اگر چنین چیزی میسر نگردید از یک ماده و داروی ترکیبی استفاده نماید و چنانچه این هم میسر نگردید، آن وقت به داروهای مرکب متوسل شود.
همچنانکه پیشتر هم گفتیم مردم عرب ساکن در سرزمین حجاز به ویژه بادیهنشین به خاطر تغذیه ساده تنها به بیماریهای ساده دچار میشوند و تجویز داروهای ساده نیز برای آنها مناسب بود و بیشتر بیماریهای سخت و پیچیده به دلیل استفاده از غذاهای متنوع و مرکب است و به همین دلیل تجویز داروهای مرکب برای اینگونه بیماران متناسب است.»
ابن قیم در مورد حدیث مربوط به «خرمای مدینه» که در صحیحین از سعد بن ابی وقاص روایت شده، همین روش را در پیش میگیرد، سعد بن ابی وقاص میگوید: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «هر کس صبحگاه هفت عدد خرمای «عالیه» را بخورد، در آن روز هیچگونه سم و سحری در او کارگر نخواهد بود.»
و در مورد روایت: «هر کس که هفت عدد خرما را پیش از صرف صبحانه تناول نماید، هیچ نوع سمی در او کارگر نخواهد بود» پس از سخنانی راجع به فوائد تمر یا خرمای خشک – با توجه به دانش آن زمان و در شهری مانند مدینه که قوت غالب آنها خرما بوده، میگوید:
این حدیث از جملۀ احادیثی است که موضوع و مخاطبین خاصی در آن مدنظر است. که در اینجا منظور خوردن خرما توسط مردم مدینه و اطراف آن است. زیرا هر سرزمینی ممکن است که به مواد غذایی و داروهایی دسترسی داشته باشند که آنان را از مواد غذایی و دارویی مناطق دیگر بینیاز نماید. و داروهای گیاهی موجود در آن مناطق برای معالجۀ بیماریهای همان سرزمین بیشتر مناسب باشد. و داروهای وارداتی از مناطق دیگر برای معالجه بیماریهای آنان چندان کارساز نباشد. زیرا آب و هوا و زمین در مواد گیاهان و حتی جسم و تفاوت طبیعت انسانها بیتأثیر نیست و ممکن است در برخی از مناطق پارهای از گیاهان جزو مواد خوراکی باشند و در ممالکی دیگر همان گیاه مانند سم، زیانبار و خطرناک باشد و بسیاری از گیاهان وجود دارند که در یک منطقه به عنوان دارو مورد استفاده قرار میگیرند، اما همان گیاه در یک منطقۀ دیگر جزو مواد غذایی به شمار میآید، و همچنین ممکن است یک ماده دارویی برای مردم یک منطقه مفید و برای مردم مناطق دیگر مضرّ یا بیخاصیت باشد.
ممکن است تمر و خرمای مدینه برای برخی از سموم رایج در آن زمان و در آن زمین همانند پادزهری عمل کرده، و در نتیجه آن فرمودۀ رسول خدا(ص) خاص مردم مدینه باشد و برای مردم ممالک و عصرهای دیگر، آن خاصیت را نداشته باشد. اما موضوع مهمی را در این رابطه نباید به دست فراموشی بسپاریم و آن این است که شرایط بهرهمند شدن انسان بیمار از دارویی که قرار است مصرف نماید آن است که به سودمند بودن آن باور داشته باشد، تا جسم و روان او در پذیرش اثر و منفعت آن هماهنگ شوند. و از داروی مصرف شده نتیجۀ لازم بدست بیاید، و این موضوع در عمل تجربه شده و بسیاری از طبیبان و مردم آن را باور دارند. اما چنانچه انسان بیمار به تأثیر نهادن و سودمند بودن فلان دارو باور نداشته باشد، هر چند داروی مفید و تجربه شدهای برای آن نوع بیماری باشد، به خاطر معتقد نبودن او به تأثیر آن در معالجۀ بیماریش، مؤثر نخواهد گردید و طبیعت جسمی و روحی او پذیرای اثر آن دارو نخواهد شد.»
در اینجا ابن قیم جوزی به مسائل روانی و معنوی و نقش آن در بهبودی یا عدم بهبودی بیماری توجه و اهتمام نموده و اثر «تلقین» را که علم پزشکی نوین نیز نقش آن را مورد تأکید و تأیید قرار میدهد، یادآور شده است.
اما موضعی که در سخنان ابن قیم لازم است، مورد ملاحظه قرار گیرد – و بارها در کتاب «زاد المعاد» آن را یادآور شده – آن است که از احادیث مربوط به طبابت و دارویی، حکم عمومی و فراگیری که همۀ مسلمانان را در هر شرایط زمانی و مکانی شامل شود، استنباط نمیشود و بسیاری از آنها در ارتباط با شرایط خاص زمانی و مکانی عصر رسول خدا(ص) و جزو رأی و تجربۀ شخصی ایشان بوده است. و این موضوع را از این کتاب «مفتاح دارالسعاده» ایشان نقل مینمائیم:
«این حدیث را مورد توجه قرار دهید که میفرماید: «مصرف شیر گاو را فراموش نکنید، زیرا داروست و چربی آن هم باعث شفا است. اما از خوردن گوشت آن پرهیز کنید زیرا گوشت آن سبب بیماری میشود.»
و مشابه همین حدیث را از صهیب روایت مینمایند که «پیوسته از شیر گاو تغذیه کنید زیرا باعث شفا است و چربی آن داروست. اما گوشت آن بیماریزا است.»
همچنین حدیث دیگری میگوید: «شیر گاو شفابخش و روغن آن دارو و گوشت آن بیماریآور است.»
با این روایات چه کار باید کرد؟
میتوان صحت این روایات را به خاطر تضاد با قرآن و سنت رسول خدا(ص) و ناسازگاری با واقعیت زیر سؤال برد. به ویژه حاکم نیشابوری به تساهل در مورد تصحیح حدیث، در میان علمای حدیث شهرت دارد، و ناصر الدین آلبانی هم گاهی تنها به خاطر کثرت طرق روایت حدیثی را صحیح میشمارد و به محتوا و متن آن هیچ توجهی نمیکند، هر چند با عقل و نقل و اصول و موازین دیگر ناسازگار باشد و هر چند در مورد اسناد آن حدیث شک و تردیدهایی وجود داشته باشد.
اما به فرض صحت آن روایات …
اگر صحت آن روایات را هم بپذیریم، باید به این پرسش پاسخ بدهیم که آیا آنها احادیثی دینی و تشریعی هستند که ریشه در وحی دارند و در نتیجه بری از خطا و اشتباه هستند و بر این اساس گوشت گاو بیماریزاست و نباید آن را مصرف نمود؟ آیا این روایت با واقعیتها همخوانی دارد؟
در پاسخ باید گفت: اگر این احادیث به امور تشریعی و دینی ارتباط داشتند، به هیچ وجه نباید با واقعیتها ناسازگار باشند و شرع و قانون، انسان را ملزم به پذیرش اینگونه احادیث کرده، بر این اساس اگر گوشت گاو بیماریزا باشد، خوردنش حرام یا حداقل دارای کراهت تحریمی است زیرا در اسلام «ضررپذیری و زیان رسانیدن به دیگران نارواست.» و در عین حال میبینیم که در حدیث ابن مسعود به صراحت از خوردن گوشت آن نهی شده است.
اما واقعیت نشان میدهد که در سرتاسر جهان همۀ مردم مسلمان و غیرمسلمان از گوشت گاو تغذیه مینمایند و در طول قرنها هم از گوشت آن استفاده شده است. و – بجز در موارد نادر – به هیچ وجه مصرفکنندگان بیمار نشدهاند. و از طرف دیگر خوردن آن را حرام و گناه ندانستهاند. و از سویی در روایتهای صحیح به اثبات رسیده که رسول خدا(ص) برای خود و اهل بیت گاهی اوقات گاوی را قربانی نمودهاند و همچنین ذبح گاو را برای قربانی هفت نفر جائز شمردهاند.
اما تفسیر و برداشت از این احادیث باید به چه صورتی باشد؟ چنانچه رأی ابن قیم را در «زادالمعاد» و «مفتاح دارالسعاده» نپذیریم که میگوید: «رسول خدا تنها در مورد گاوهای بخصوصی و در شرایط زمانی و مکانی خاصی از خوردن گوشت آنها نهی فرموده، نه از خوردن گوشت هر نوعی از انواع گاوها و در هر شرایط زمانی و مکانی» این چند روایت با نص صریح قرآن که در سوره «مائده» و «انعام» و برخی سورههای دیگر که مصرف گوشت گاو را مباح نمودهاند، تضاد و تناقض پیدا مینمایند.
دیدگاه ابن خلدون
ابن خلدون در ارتباط با این موضوع میگوید: احادیث وارد شده در سنت راجع به طب جزو بخش رسالت و تبلیغ به شمار نمیآیند، به بیراهه نرفته و به عقیده و نظر من رأی و نظر و مصون از اشتباه است. و دهلوی نیز همین رأی را درست میداند، و بر این باورند که احادیث وارد شده در سنت به فرهنگ و عادات و سرشت بشری مرتبط است و در مقدمۀ مشهورش میگوید:
« در میان مردم بادیه نشین نوعی طبابت رواج داشت که غالباً بر تجارب ضعیف و محدود برخی اشخاص متکی بود و از پیرمردان و پیرزنان طایفه به ارث رسیده بود. و گاهی برخی از آن داروها مفید واقع میشد، اما اینگونه معالجهها بر اساس دانش و قوانین طبیعی قرار نداشت و با مزاج بیمار سازگار بود، این نوع طبابت در میان مردم عرب بسیار رواج داشت، اما افرادی هم مانند حارث بن کلده بودند که در طبابت از شهرت زیادی برخوردار بودند.»
ابن خلدون در ادامه میگوید: مسائل مربوط به طبابت که در سنت روایت شدهاند، از این قبیلاند و وحی مُنزل به شمار نمیروند، و جزو امور عرفی و عادی مردم عرب بودهاند. و نقل و یادآوری احوال رسول خدا در این ارتباط جزو عادات و رسوم به شمار میآید، و بر این اساس روایت نشدهاند که مبنای حکم و عقل قرار گیرند. و هدف از بعثت رسول خدا(ص) این بوده است تا شریعت و تعالیم دین را در میان مردم گسترش ببخشند و کار و مسئولیت ایشان طبابت و پزشکی و دیگر امور تجربی و عرفی نبوده است. و در این رابطه میتوان به قضیۀ گردهافشانی درخت خرما اشاره نمود، که ایشان پس از آن فرمودند: «أنتم أعلم بأمر دنیاکم.» «شما خود بهتر از امور دنیوی خویش آگاهی دارید.» و هیچ گاه نباید روایات صحیحی را که در ارتباط با طبابت نقل گردیدهاند، مبنای حکم شرعی قرار داد. و هیچ دلیلی برای این کار وجود ندارد. مگر آنکه در جهت تبرک و علاقمندی به عملکرد خاص رسول خدا و اصحاب چنین کاری انجام گیرد که ممکن است از نظر معنوی پیامدهای مطلوبی را به دنبال داشته باشد. و چنین دستاوردی هیچ ارتباطی با خواص آن داروها و طب مزاجی و جسم ندارد، بلکه تنها به خاطر ایمان و علاقمندی معنوی است، همچنان که به وسیلۀ عسل بیماریهای گوارشی زیادی معالجه گردیده است. خداوند کسی است که هادی به راه راست میباشد و آفریدگار و پروردگاری به جز او مشروعیت ندارد.
منبع : سنت سرچشمۀ دانش و تمدن/ مؤلف: دکتر یوسف قرضاوی/ مترجم: عبدالعزیز سلیمی / نشر احسان ۱۳۹۰
نویسنده: دکتر یوسف قرضاوی/ مترجم: عبدالعزیز سلیمی