کلمات کليدي : اخوان المسلمین؛ مصر؛ ایران؛ انقلاب اسلامی؛
منبع : نشریه سراج منیر شماره 18
مقدمه
جنبش های اسلامی ایران و مصر به دلیل سوابق تاریخی و تفاوت مذهب، که یکی شیعه است و دیگری سنی، اهمیت فراوانی دارند؛ و نیز روابط این دو جریان، با نگاهی به ایران، مهد تاریخی جنبش های شیعه و زادگاه انقلاب اسلامی، و مصر، که زادگاه سنتی جنبش اخوان المسلمین است، آثار بسیاری بر کل جریان های سیاسی و تحولات اسلامی در جهان اسلام دارد. هر دو جنبش اسلامی مذکور، بر بازگشت به ارزش های اسلامی و احیای اسلام اصیل به عنوان تنها راه خروج از بحران های موجود در جهان اسلام تأکید می کنند. هدف از این پژوهش، شناسایی وجوه روابط این جنبش ها در قبل و بعد از به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی ایران و بررسی دیدگاه های نظری و عملی اخوان المسلمین کشورهای مختلف عربی درباره انقلاب اسلامی ایران و دلایل افول روابط بین این دو جنبش است.
این پژوهش به روش کتاب خانه ای- اینترنتی، در پی اثبات این فرضیه است که با اینکه هر دو گروه و جنبش های اسلامی ایران و مصر، با بحران های مشترکی مواجه بوده اند و در پی تلاش برای تحقق اهداف مشترکی همچون اجرای شریعت، برپایی حکومت اسلامی، مبارزه با غرب گرایی و بازگشت به اسلام اصیل به منظور مقابله با بحران های پیش رو در جهان اسلام، همفکر و همسو هستند، اما در برقراری و ادامه ارتباطات مؤثر بین دو جنبش مشکلاتی به وجود آمده که آنها را بررسی می کنیم.
1. شکل گیری اخوان
اخوان المسلمین جنبشی فراملی و اسلام گرا است که در بسیاری از کشورهای عربی مشغول فعالیت هستند. اخوان المسلمین بزرگ ترین گروه اسلام سیاسی معاصر است که در سال ۱۹۲۸ (۱۳۰۷ ه.ش./۱۳۴۷ ه.ق.) در شهر اسماعیلیه مصر به رهبری حسن البنا بنیان نهاده شد و سپس فعالیت خود را به دیگر کشورهای عربی و اسلامی گسترش داد. زمینه های شکل گیری جمعیت و جنبش اخوان المسلمین مصر، در نخستین سال های پس از جنگ جهانی اول بود که در رواج بی دینی میان روشنفکران و تحصیل کنندگان، به ویژه گسترش «سکولاریسم» یا دنیامداری پس از پیروزی آتاتورک در ترکیه و لغوشدن خلافت و برانگیخته شدن احساسات ملی مصریان بر ضد انگلیسی ها و آرزومندی قاطبه مردم به اصلاح اوضاع داخلی مصر، ریشه دارد.[1]
حسن البنا درست در متن بحران و نابسامانی های کشورش متولد شد و رشد کرد. او از یک سو شاهد فروپاشی خلافت اسلامی و پریشانی مسلمانان بود و از سوی دیگر از نهضت سلفی و جنبش دینی- سیاسی پیشینیان خود در مصر اثر پذیرفته بود.[2] سازمان اخوان المسلمین در سال 1928 با بیعت حسن البنا و شش نفر از همفکرانش تشکیل شد. در ابتدا فعالیت های آنان جنبه نیمه مخفی داشت و برای گسترش جنبش از جزوه، نامه، سخنرانی و ملاقات های شخصی استفاده می کردند. دهه 1920، که حسن البنا جنبش خود را بنیان نهاد، افکار سیاسی اسلام بین اندیشه های سه مکتب در نوسان بود: 1. عناصر محافظه کار الأزهر یا سنّت گرایان که هر گونه سازش یا نوسازی جامعه و دگرگونی دین و مذهب را رد می کردند؛ 2. حامیان نوسازی، که هدفشان جامعه ای بود که دین و سیاست از هم جدا باشد؛ 3. اصلاح طلبان پیرو رشید رضا، که خواستار بازگشت به عقاید و اعمال اوّلین نسل از احکام اسلامی بودند، که در این میان حسن البنا به مکتب سوم تمایل داشت.[3]
فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی حسن البنا در سه مرحله می گنجد: 1. از 1928 تا 1939 که تمام سعی و تلاش وی بر کارهای نظری، سخنرانی ها، انتشار مجلات و فراگیرشدن نهضت در کشورهای اسلامی بود؛ 2. از 1939 تا 1945 که وی به سازماندهی سیاسی جنبش پرداخت؛ 3. از 1945 تا 1949 که دوران اثرگذاری اخوان المسلمین در مسائل اساسی مصر بود که با ترور وی در 1949 پایان یافت.[4]
2. رابطه مصر و اخوان قبل از انقلاب با ایران
هر کوششی برای تبیین رابطه بین مصر و اخوان المسلمین با انقلاب اسلامی ایران منوط به بازنگری گذشته دو جنبش و بررسی علل و عواملی است که باعث توسعه یا سردی یا قطع این روابط شده است. بدین منظور روابط مصر و اخوان با ایران و جنبش های اسلامی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران را ارزیابی می کنیم. در دوران معاصر روابط میان ایران و مصر دست خوش تحولات و دگرگونی های بسیاری شده است. با توجه به نفوذ و سلطه انگلیس در این دوره بر هر دو کشور، ما شاهد نزدیکی روابط ایران و مصر هستیم تا جایی که می بینیم ازدواج سیاسی میان خاندان پادشاهی دو کشور صورت می گیرد و فوزیه، خواهر فاروق، پادشاه مصر، با محمدرضا پهلوی، ولی عهد ایران، ازدواج می کند. این ازدواج، دو سال ونیم قبل از سقوط رضاخان و تبعید او به آفریقای جنوبی صورت گرفت، هرچند دوام چندانی نداشت و به جدایی انجامید و روابط دو دولت مصر و ایران را به سردی کشاند.[5] از این زمان به بعد با کودتای افسران آزاد در مصر در 1952 به رهبری جمال عبدالناصر و کودتای 28 مرداد 1332 در ایران، که در مصر منجر به سرنگونی رژیم پادشاهی و در ایران منجر به تثبیت رژیم پهلوی شد روابط دو کشور شدیداً تیره می شود، به طوری که منجر به قطع روابط ایران و مصر شد. رژیم پهلوی دولت ناصر را به دست داشتن در قیام 15 خرداد 1342 متهم کرد و مصر نیز رژیم پهلوی را به دلیل روابط نزدیک خود با اسرائیل هدف هجوم تبلیغاتی خود قرار داد. این وضعیت تا زمان مرگ ناصر در 1969 و روی کار آمدن انور سادات همچنان ادامه داشت.[6]
با روی کار آمدن انور سادات و گرایش های فراوان او به آمریکا روابط ایران و مصر مجدداً رو به گرمی نهاد به نحوی که در سال 1357 شاه ایران اولین منزلگاه خود را برای فرار از ایران، کشور مصر قرار داد و نهایتاً نیز با مرگ شاه در یکی از بیمارستان های قاهره در آن کشور به خاک سپرده شد.[7] از لحاظ مراودات فرهنگی و دینی نیز می بینیم که در این دوره و از اواخر دهه 1940، نهضت جدید و منسجم تری شکل گرفت تا بار دیگر میان شیعیان و اهل سنت نزدیکی ایجاد شود. این نهضت را مرجع تقلید شیعه، آیت الله بروجردی، تأیید کرده بود و آیت الله محمدحسین کاشف الغطاء از مراجع تقلید نجف در عراق و علامه شرف الدین از مراجع لبنان از دیگر حامیان این نهضت از علمای شیعه بودند. در کشور مصر نیز نهضت یادشده را شیخ عبدالمجید سلیم، از دانشگاه الأزهر و تعدادی از شاگردان او، از جمله شیخ محمود شلتوت (رئیس بعدی الأزهر) و حسن البنا، رهبر اخوان المسلمین تأیید کرده بودند.[8] به منظور نهادینه شدن این رابطه نزدیک میان شیعه و سنی، که علما و مراجع دو کشور ایران و مصر عهده دار آن بودند، در سال 1947 «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة» در قاهره تأسیس شد. روند بهبود روابط دینی و مذهبی میان شیعیان و اهل سنت تا جایی پیش رفت که شیخ محمود شلتوت، مفتی الأزهر در 1958، در فتوایی شیعه اثناعشری را به رسمیت شناخت و به دنبال این فتوا برای تدریس تشیع در الأزهر کرسی اختصاص داده شد.[9]
رابطه بین اخوان المسلمین و جنبش اسلامی ایران ابعاد تاریخی نسبتاً عمیقی دارد که به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن 1357 باز می گردد.
با در نظر گرفتن همفکری، همکاری و همنوایی دو جنبش در قبال مسائل جهان اسلام، که بر اثر تلاش مصلحانی چون سید جمال الدین اسدآبادی شکل گرفت، پیدایش انقلابیان و مصلحان واقع بین و وحدت گرایی چون آیت الله کاشانی، آیت الله قمی، نواب صفوی و حسن البنا، عمر تلمسانی، شیخ شلتوت و … در دهه های 40 و 50 ابعاد این همکاری را گسترده تر کرد.[10]
روابط بین جنبش اخوان المسلمین و انقلاب اسلامی ایران را می توان معلول عواملی دانست که اجمالاً چنین است:
۱. دیدگاه وحدت گرایانه رهبران دو جنبش در خصوص مذاهب اسلامی و دوری آنان از تعصبات تفرقه آمیز، مهم ترین مبانی رابطه مزبور بوده است. عمر تلمسانی با طولانی دانستن رابطه اخوان با ایران دلایل این رابطه را چنین بیان می کند: «جماعت اخوان المسلمین هیچ وقت و به هیچ صورتی وارد مناقشات خصمانه مذهبی نشده است».[11]
۲. سرکوب حرکت های اسلامی و فشار بر آنان از جانب رژیم های مصر و ایران، به طور طبیعی دو جنبش مزبور را به منظور کاهش زیان های واردشده به ارتباط و همبستگی بیشتری وا می داشت. پیش از وقوع انقلاب، افسران آزاد در مصر، انقلابیان ایرانی ضرورت چنین ارتباطی را به دلیل شدت سرکوب رژیم شاه بیشتر احساس می کردند، اما پس از وقوع انقلاب، به علت قلع و قمع بی رحمانه اخوان المسلمین به دست ناصر، آنان به نزدیکی بیشتری به جنبش اسلامی ایران متمایل شدند.[12]
۳. جهان در آن زمان دچار حوادث و تحولاتی شد که کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان را هدف قرار داده بود. با وجود این، نظر و تفکر رهبران هر دو جریان به هم نزدیک بود. در تأیید این مطلب سالم بهنساوی درکتاب السنة المفتری علیها چنین می نویسد: «بی تردید برنامه ها و اساس نامه های هر دو جریان به همکاری با همدیگر منتهی می شود».[13]
۴. پیدایش مسئله فلسطین و توطئه انگلیس برای گسیل یهودیان جهان به فلسطین و آثار ویران کننده ناشی از آن و نیز نقش جنبش اسلامی ایران و به خصوص نواب صفوی و آیت الله کاشانی در بسیج افکار عمومی ایران به نفع فلسطینیان ضرورت این همکاری را بیش از پیش ایجاد می کرد.[14]
۵. از جمله عوامل دیگر این رابطه تأسیس مؤسسه «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة» است که در واقع بستر بسیار مناسبی برای روابط فیمابین بود. عمر تلمسانی در این باره می گوید: «در دهه چهل امام محمدتقی قمی، دیدارهای متعددی از «دار المرکز العام» اخوان المسلمین انجام داد و میان او و امام حسن البنا در چند نوبت گفت وگوهایی درباره اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامی صورت گرفت».[15] سالم البهنساوی درکتاب السنة المفتری علیها می گوید: «از ابتدای تشکیل دارالتقریب بین مذاهب اسلامی، پیوسته همکاری میان اخوان المسلمین و شیعیان ادامه داشته است. این همکاری به سفر امام نواب صفوی در سال 1954 به قاهره منجر شد. بی شک برنامه های این دو گروه نیازمند چنین همکاری ای بود».[16]
راشد الغنوشی، رئیس جنبش نهضت تونس، در بررسی ابعاد انقلاب اسلامی ایران می گوید:
نشانه های پیشرفت، تحول و پیروزی جنبش اسلامی ایران در تاریخ معاصر فراوان اند. یکی از این نشانه ها روابط مستحکمی است که میان امام حسن البنا و آیت الله کاشانی، رهبر سابق جنبش اسلامی ایران، در دهه های 40 و 50 میلادی وجود داشت. آنان با کمک یکدیگر خطوط کلی برنامه های همکاری و هماهنگی را برای برپایی دولت اسلامی در هر کجای کشورهای اسلامی وضع کردند و برای تأیید و کسب حمایت از آن قول مساعد دادند.[17]
نواب صفوی، رهبر فداییان اسلام، از جمله رهبران جنبش اسلامی ایران است که گام های بلندی در راه روابط میان دو جنبش برداشته است. در این خصوص عمر تلمسانی می گوید: «از بدو تشکیل انجمن تقریب بین مذاهب اسلامی، که امامان حسن البنا و محمدتقی قمی سهم بسزایی در به وجود آوردن آن داشته اند، همکاری بین اخوان و شیعیان پیوسته رو به گسترش بوده است. به همین علت، امام نواب صفوی، رهبر فداییان اسلام، درسال 1954 از قاهره دیدن کرد».[18]
3. رابطه مصر و اخوان بعد از انقلاب با ایران
پس از نگرش به رابطه بین مصر با ایران و جمعیت اخوان المسلمین با جنبش اسلامی ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و بازنگری ارتباطات گذشته دو جنبش و بررسی علل و عواملی که باعث گسترش آن شد، اینک به بررسی این روابط هنگام پیروزی انقلاب اسلامی می پردازیم.
پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979، که همزمان با مذاکرات کمپ دیوید صورت گرفت، و نیز امضای پیمان مذکور میان مصر و اسرائیل و خروج مصر از جرگه کشورهای عربی در حال جنگ با رژیم غاصب، مناسبات را به حدی تغییر داد که منجر به قطع روابط دو دولت شد و این قطع رابطه تاکنون ادامه دارد.
امضای قرارداد کمپ دیوید، به رسمیت شناختن اسرائیل و پذیرش پناهندگی محمدرضا پهلوی و استقبال قاهره از وی، خصومت تهران و قاهره را افزایش داد. از این پس، کشور مصر تمامی اقدامات را برای مهار انقلاب اسلامی ایران به کار برد و سرکوب گروه های اسلام گرای متهم به حمایت از سوی ایران یکی از این اقدامات بود. دولت مصر، ایران را به صدور انقلاب خود به جهان عرب متهم، و از مخالفان عرب ایران حمایت می کرد، هرچند درنتیجه قرارداد کمپ دیوید در جهان عرب منزوی شده بود، اما احساس خطر اعراب از انقلاب اسلامی ایران و مواضع مصر در قبال سیاست های جمهوری اسلامی ایران بهترین زمینه را برای مصر در خروج از انزوا در بین اعراب فراهم کرد. حمایت مصر از عراق در جنگ با ایران نیز به این امر کمک فراوانی کرد.[19]
از سال 1978، غالب جریان های اسلامی سیاسی مصر، به صورتی صریح یا ضمنی، سیاست های رسمی نظام سیاسی حاکم بر مصر در تأیید شاه ایران و انتقاد نظام حاکم از انقلاب اسلامی ایران و رهبری آیت الله امام خمینی را نقد کردند. برخی از این جریان های اسلامی، هدف این موضع و سیاست رسمی را تلاش برای برانگیختن احساس نفرت توده مردم نسبت به الگوی «اسلام گرا» در ایران قلمداد و تفسیر کردند. دعوت رژیم انور سادات از شاه ایران، برای اقامت در مصر و پس از آن موضع گیری رسمی این رژیم در مسئله گروگان های آمریکایی در تهران، بر فاصله میان دیدگاه دولت و دیدگاه حرکت های اسلامی در مصر افزود.[20] گروه های اسلام گرای مصری، این دیدگاه دولت را، که کمک به شاه را نشانه حق شناسی نسبت به کمک های نفتی و نظامی و اقتصادی وی به مصر در طی جنگ سال 1973 و پس از آن می دانست، به شدت سرزنش کردند. آنان در مقابل، اقدامات شاه در فروش نفت به اسرائیل، در دوره تحریم نفتی سال 1973 و همکاری مستحکم با این رژیم در زمینه نظامی و اطلاعاتی را یادآور شدند. جریان های اسلامی مصر بر آن بودند که اقدامات رژیم سادات در حمایت از شاه، بر اساس تقاضای ایالات متحده آمریکا و به هدف اقناع آمریکا، بر توانایی مصر، برای پرکردن جای رژیم شاه، به عنوان قدرت بزرگ منطقه ای، انجام گرفته است. این جریان ها، رسانه های تبلیغاتی مصر را متهم می کردند که از طریق حمله به آیت الله خمینی و حکومت جدید ایران، با هدف گسترش شکاف میان شیعه و سنی می کوشند.[21]
پس از انقلاب اسلامی ایران به دلیل تحرک دوباره گروه های اسلام گرا و مخالف حکومت مصر، دولت این کشور ایران را متهم به حمایت از این گروه ها کرد و آنها را وابسته به ایران خواند و این مسئله خود موجب تشدید اختلاف دو کشور شد.
از آنجا که مهم ترین وجه انقلاب اسلامی در تأکید بر نقش اسلام در ایجاد حکومت بود، این مسئله سبب شد جنبش های اسلامی برای برقراری حکومت اسلامی در کشور خود به تکاپو بیفتند. در مصر نیز جنبش های اسلامی از دیرباز فعالیت داشتند، و تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران فعالیت نسبتاً گسترده ای آغاز کردند و انقلاب ایران را در تشکیل نوعی از حکومت اسلامی مد نظر قرار دادند. دولت مصر با آغاز دهه 80 میلادی با مخالفت جدی گروه های اسلامی مواجه شد و به علت حمایت های ایران از این جنبش ها، دولت مصر جمهوری اسلامی را به حمایت از این گروه ها و همچنین مداخله در امور داخلی کشور متهم کرد.[22]
گروه های اسلامی، به خصوص اخوان المسلمین، انقلاب ایران و سرنگونی شاه، مبارزه با فساد و فسق و فجور، وحدت و اخوت اسلامی، انقلاب فلسطین و همیاری مسلمانان و بالأخره مخالفت با هر گونه حرکت غیراسلامی، اعم از ناسیونالیستی یا مارکسیستی، را تأیید و حمایت کردند.[23]
برای شناخت روابط بین اخوان المسلمین و انقلاب اسلامی باید مراحل مختلفی را بررسی کرد:
۱. موضع سیاسی اخوان المسلمین بر این اساس بود که هیچ وقت در مقابل ایران نباشند و هر که به ایران حمله می کرد، خارج از اخوان قرار می گرفت. از این رو تاکنون هیچ گاه موضع رسمی و صریحی علیه انقلاب اسلامی از سوی شخصیت های برجسته و مسئول اتخاذ نشده است.[24]
۲. اصولاً فرصت کافی و مناسبی برای برقراری تماس و تحکیم روابط به سبب وقوع حوادث سریع و پیاپی پیش نیامد. مشکلات اخوان مصر و درگیری آنها با رژیم، ترور سادات، مشکلات داخلی ناشی از مواضع محافظه کارانه و انشعاب های پی درپی حاصل از آن، سرکوب اخوان در کشورهای سوریه و تونس، بروز اختلاف میان جناح های مختلف تشکیل دهنده تشکیلات جهانی اخوان و بلافاصله وقوع جنگ ایران و عراق، قطع رابطه سیاسی بسیاری از کشورهای عربی با ایران، محاصره تبلیغاتی و سیاسی همه جانبه ایران، جنگ دوم خلیج فارس، جوسازی و شایعات زیاد محافل استعماری فرصتی مناسب برای ارزیابی و تحلیل انقلاب برای اخوان فراهم نکرد.[25] از این رو عمر تلمسانی، ضمن تأیید این مطلب، می گوید: «در این شرایط، ضروری بود جلسات گفت وگو برگزار شود که انجام نشد، اگر کارها به طور عادی به همان صورتی که در دوران امام حسن البنا جریان داشت، ادامه پیدا می کرد، می توانستیم در راه تقریب و نزدیکی میان مسلمانان گام هایی را برداریم. اما به محض اینکه بخواهیم از محنتی خارج شویم، در محنتی دیگر واقع می شویم».[26]
۳. از آنجا که اخوان المسلمین از طیف های گوناگونی تشکیل شده، بدیهی است رابطه بین انقلاب اسلامی و طیف های متعدد آن یکسان نبوده، بلکه متأثر از موضع هر یک از گرایش های جمعیت در قبال انقلاب بود که خود از اوضاع سیاسی- اجتماعی و نیز گرایش مذهبی هر یک از طیف های مذکور تأثیر می گرفت. برای مثال، رابطه با طیف کشورهای شمال آفریقا، برعکس کشورهای خلیج فارس که اصولاً فاقد هر گونه رابطه ای است، بهترین وجه را داشته است. نزدیکی مذاهب مالکی و شافعی به مذهب شیعی، فقدان اختلاف های عمیق مذهبی- تاریخی بین مذاهب مختلف، وجود دولت های شیعی چون فاطمیان و نفوذ نداشتن وهابیت و ده ها دلیل دیگر، کشورهای شمال آفریقا را ازکشورهای عربی حوزه خلیج فارس متمایز کرده و بالطبع روابط آنان را با انقلاب اسلامی دگرگون ساخته است.[27]
۴. موضع گیری گروه های دیگری از اخوان المسلمین از سایر کشورهای اسلامی که به دلایل گوناگون از این جنبش منشعب شده اند و تشکیلات جداگانه ای راه انداخته اند، خود مقوله دیگری است که در این مبحث نمی گنجد. گروه جهاد اسلامی، طیف قطبیین (هواداران سید قطب)، الجماعة الاسلامیة، التکفیر والهجرة و … از گروه های انشعابی اخوان هستند که هر کدام با توجه به عوامل گوناگون، موضع خاصی در قبال انقلاب اسلامی داشته اند. علاوه بر نکات فوق، موضع گیری اخوان در سطح کادرها، اعضای معمولی و هوادار نیز یکسان نبوده و تفاوت چشمگیری داشته است.[28]
پس از بیان مطالب بالا، روابط ایران و اخوان پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران را بررسی می کنیم. اما پیش از بررسی روابط لازم است مطلبی درباره واکنش ابتدایی تشکیلات اخوان به انقلاب را در نظر بگیریم. به محض پیروزی انقلاب، دبیرخانه تشکیلات بین المللی اخوان المسلمین، هیئتی مرکب از نمایندگان جناح های مختلف اخوان المسلمین روانه ایران کردند که پیروزی انقلاب را به مسئولان و مقامات بلندپایه تهنیت و تبریک بگویند و در خصوص راه های همکاری، گفت وگو و تبادل نظر کنند. در این خصوص طرفین در مسائل ذیل به توافق رسیدند:
الف. صدور جزوه ای از سوی اخوان المسلمین برای معرفی انقلاب ایران و نشان دادن دستاوردهای مثبت و انتشار اظهارات و بیان مواضع رهبری انقلاب؛
ب. ایجاد روابط سازمان یافته با حرکت دانشجویان مسلمان ایرانی از طریق اتحادیه جهانی دانشجویان مسلمان و ترجمه ادبیات و نوشتارهای نویسندگان دو طرف، به ویژه ادبیات اخوان المسلمین از عربی به فارسی و بالعکس.
ج. قراردادن عناصر و فعالیت های فرهنگی و مطبوعاتی اخوان المسلمین در اختیار ایران با هدف استفاده از آنها در مراکز مطبوعاتی و ارگان های انقلابی این کشور.[29]
به طورکلی، برخورد شاخه های مختلف اخوان در کشورهای گوناگون اسلامی، به علل و عوامل فراوان، متفاوت بوده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با وجود مخالفت های نظام حاکم بر مصر علیه انقلاب اسلامی ایران، مواضع اخوان المسلمین مصر به نفع انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی بود. در این باره نویسنده ای مصری می گوید: «پس از پیروزی انقلاب ایران، مسئولان سیاسی مصر، به هر شکلی و در هر موقعیتی علیه انقلاب ایران هجمه تبلیغاتی به راه می انداختند و آن را «انقلاب خونین» توصیف می کردند و مسئولان و رهبران انقلاب را افرادی کافر، انتقام جو، توسعه طلب، تروریست، قدرت طلب و دشمن اعراب معرفی می کردند. در حالی که گروه های اسلامی مصر از ابتدای انقلاب شادمان شدند و مراتب خرسندی خویش را ابراز داشتند».[30]
اخوان المسلمین در سال 1979 کتابی با عنوان خمینی آلترناتیو اسلامی، که نویسنده آن فتحی عبدالعزیز است، منتشر کردند. در این کتاب از شیوه و راه های امام خمینی و انقلاب برای دیگر نظام ها به عنوان راه حل یاد شده است. فتحی عبدالعزیز در این کتاب می گوید: «انقلاب خمینی، انقلاب یک جنبش اسلامی علیه دیگر جنبش ها نیست، بلکه انقلاب ایران مرکز ارزش ها و اعتقادات مشترک است که همه مسلمانان را به وحدت می خواند، همان چیزی که انقلاب ایران برای آن محقق شد».[31]
مجله های الدعوة، الاعتصام و المختار الاسلامی نیز از انقلاب ایران جانبداری کردند و بر اسلامی بودن انقلاب صحه گذاشتند و حمایت خویش را از انقلاب و رهبری آن اظهار داشتند.[32] از سوی دیگر، اخوان المسلمین بیانیه های متعددی در حمایت و تأیید انقلاب اسلامی ایران منتشر کرد. انقلاب ایران این احساس را در دل اخوان المسلمین زنده کرد که پیروزی بسیار نزدیک است و شاه، استعمار و تمام دستگاه های سرکوبگر هیچ کدام قادر نیستند در برابر اسلام و رهبری اعتقادات اسلامی مقاومت کنند.[33] می توان گفت اخوان المسلمین تنها جریان اسلامی مصر است که دیدگاهش درباره شیعه میانه رو است و از انقلاب اسلامی ایران حمایت کرد.[34]
رهبران مشهور اخوان، عموماً، و مصری ها به خصوص نفوذ فراوانی بر سایر شاخه های جمعیت اخوان المسلمین در کشورهای مختلف دارند. به رغم فشارها، مخالفت ها، جوسازی ها، تطمیع ها و … اخوان المسلمین مصر هیچ گاه موضع صریح منفی علیه انقلاب و رهبری آن اتخاذ نکرده است. برخی رهبران این جریان همواره در اوج نارضایتی از برخی عملکردها و رفتارهای انقلابیان ایران باز هم خویشتنداری کردند و در موضع انفعال قرار نگرفتند.[35] در همین زمینه، مرشد اخوان المسلمین، عمر تلمسانی، درباره ادعای مواضع منفی اخوان المسلمین در قبال انقلاب اسلامی ایران می گوید: «ما هیچ وقت هجمه تبلیغاتی علیه انقلاب اسلامی ایران نداشتیم، و بدون حضور در ایران ارزیابی انقلاب اسلامی ایران برای ما ممکن نیست، و برای هیچ انسان منصف و حقیقت طلبی جایز نیست ادعا و اخبار خبرگزاری ها را مبنای کار خودش قرار دهد. زیرا آنها واقعیت ها را به درستی جلوه نمی دهند و مبنای قضاوت و ارزیابی بنده اخبار جهانی نیست و همه آنها مخدوش است».[36]
عمر تلمسانی، در کتاب معروف خود ایام مع السادات، انور سادات را به علت دعوت و پذیرایی از شاه ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی نقد می کند و اقدام او را برخلاف نظر مردم می داند.[37]
4. دلایل افول روابط بین اخوان المسلمین و انقلاب اسلامی ایران
پس از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب اسلامی حمایت های رهبران اخوان المسلمین و هواداران اخوان به انقلاب کمتر شد و رو به سردی گذاشت. با اینکه رهبران اخوان المسلمین دیدگاه منفی و صریحی علیه انقلاب اسلامی ایران در پیش نگرفتند و راه بازگشتی را برای خود به جای گذاشتند. اما در بعضی مکان ها و نشریات داخلی اخوان به برخی کارها و اقدامات جمهوری اسلامی ایران معترض بودند و نارضایتی خودشان را اعلام کردند، از جمله در خصوص اقدامات نظام علیه ضدانقلاب، شیعی بودن رئیس جمهور، انتخاب نظام ولایت فقیه به عنوان سیستم حکومتی کشور، برقراری ارتباط با دولت وقت سوریه (نظام حافظ اسد) و … . مجموع اینها بر روابط بین جنبش اخوان المسلمین و انقلاب اسلامی اثر منفی گذاشت و به تدریج رو به سردی رفت و به قطع ارتباط انجامید. تعدادی از روزنامه ها و مجلات اخوان المسلمین نیز بعد از این اتفاقات به جای حمایت از انقلاب، به انتقاد و هجمه به انقلاب و تشیع رو آوردند.[38]
به نظر می رسد این سردی روابط و درنتیجه قطعی روابط فیمابینی عللی داشته که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:
۱.خط مشی اصول گرایانه، محافظه کارانه و انعطاف پذیر رهبران اخوان المسلمین نمی توانست با اقدامات قاطع و مواضع سازش ناپذیر انقلابیان پیروزمند ایرانی سازگار باشد. اخوان از تشکیل دادگاه های انقلابی و مجازات وابستگان رژیم شاه و مواجهه های خونین با ضدانقلاب داخلی به «حمام خون» تعبیر کرد، و چنین اقداماتی از دید آنان «با روحیه صلح جویانه اسلام» منافات داشت.[39]
از سوی دیگر، از دید انقلابیان ایرانی «جهاد» و «شهادت» عناصر مهمی بودند که جایگاهی ویژه در ایجاد روابط میان جنبش اسلامی ایران و جنبش های اسلامی از جمله اخوان المسلمین داشتند. اما چنین تفکری با خط مشی و بینش جمعیت سازگاری نداشته و همواره مشکل آفرین بوده است.[40]
در مصر موضع اخوان المسلمین از این قرار بود: «حوادثی که در دوران محافظه کاری اخوان المسلمین و بروز جریان جنبش الجهاد و ترور انور سادات انجام گرفت، باعث شد اخوان المسلمین مخالفت خود را با تندروی و اندیشه های جهادی، اعلام کنند. بر این اساس، اخوان المسلمین همسو با موضع گیری خود در قبال حکومت وقت، به عنوان جریانی میانه رو به ناچار در روابط خود با انقلاب ایران تجدید نظر کردند. چون انقلاب ایران در اندیشه های جهادی خود، مردم را به شورش و قیام علیه حکومت های خود و به خصوص حکومت مصر دعوت می کردند.[41] تبلیغات استعمارگران و قدرت های خارجی در جنگ تبلیغاتی و روانی رسانه ای علیه انقلاب ایران را نیز نباید نادیده گرفت، به ویژه بر سر دادگاه های انقلابی و … .
2. فشارهای سیاسی حکام عرب بر اخوان المسلمین کشورهای مختلف عربی با هدف جلوگیری از حمایت و پشتیبانی آنها از انقلاب اسلامی ایران، در سردی و قطع روابط بین اخوان و انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشت. دکتر فهمی شناوی، متفکر مصری، در مقاله ای درباره انقلاب اسلامی در مؤسسه اسلامی لندن در سال 1984 به همین مسئله اشاره می کند و می گوید: «از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، پیرامون آن، دیواری آهنین، محکم تر از دیواری که گرداگرد انقلاب بلشویکی روسیه بود، وجود داشت. اعراب برای کشیدن چنین دیواری به کار گرفته شدند و حزب بعث عراق به علت تضاد تئوری بعث با تئوری اسلام، سردمدار چنین عملیاتی بود. آنگاه وضعیت از یک دیوار جداکننده صرف، به جنگی آشکار تبدیل شد که اعراب از خون و نفت مسلمانان آن زمان تغذیه کردند».[42]
محمد صالح وردانی، نویسنده مصری، در کتاب الحرکة الاسلامیة فی مصر، درباره نقش رژیم مصر در فشار بر اخوان المسلمین مصر با هدف تأییدنکردن انقلاب و موضع گیری علیه آن می نویسد: «مواضع اخوان المسلمین مصر به تدریج دگرگون شد و به تشنج و تزلزل گرایید … اخوان المسلمین مصر در حمایت نکردن از انقلاب و موضع گیری سرسختانه در قبال آن، بحث حمایت ایران از نظام حافظ اسد را بیان می کنند و اینکه رژیم حافظ اسد درصدد نابودی مسلمانان سوری است! اما تغییر مواضع اخوان المسلمین در اصل بر اثر فشارهای سیاسی رژیم وقت مصر بر این جنبش است».[43]
نکته مهم اینکه مواضع منفی و سخت حکام خلیجی تأثیر فراوانی بر افول روابط اخوان المسلمین و انقلاب ایران داشت.[44]
3. به علل فراوانی که در گذشته به آنها اشاره کردیم، زمینه مناسبی برای بیشترکردن اختلافات و کشاندن این اختلافات به مسائل مذهبی و اعتقادی بود، دشمنان و مخالفان بدین وسیله باعث اختلاف افکنی بین دو جنبش شدند. در حالی که برخی مخالفان اخوان المسلمین معتقد بودند: «اخوان المسلمین برای توجیه حمایت نکردن از انقلاب و موضع گیری در قبال آن، به اختلاف میان سنی و شیعه روی آورد».[45] وردانی می نویسد: «پس از شروع جنگ میان ایران و عراق، روابط بین انقلاب ایران و اخوان المسلمین رو به سردی رفت، دیدگاه و موضعشان در خصوص انقلاب تغییر کرد. از این رو کارهای فرقه گرایانه و اختلاف انگیز را علیه انقلاب و شیعه شروع کردند و تعداد زیادی کتاب و مقالات و … بر ضد شیعه نوشتند و به انقلاب ایران هجمه بردند و در آن تردید کردند».[46] دکتر نفیسی می نویسد: «کج فهمی و نداشتن درک درست و دقیق از موقعیت و رویدادهای زمانه خود، اشکال اصلی و آشکارِ شورای مرکزیِ (مکتب الارشاد العام) اخوان المسلمین بوده است، به خصوص در بحث روابط سیاسی با انقلاب اسلامی ایران».[47]
4. از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 تا پایان جنگ خلیج فارس، جمعیت اخوان المسلمین با مشکلات و معضلات داخلی بزرگی دست به گریبان بود که موجب می شد کمتر فرصتی برای تنظیم و ارزیابی روابط خارجی خود داشته باشد. ضربات سهمگین حاصل از پیدایش گرایش های نوین و انشعاب و جدایی پیاپی آنها از جمعیت مادر، همچون سازمان جهاد اسلامی، التکفیر والهجرة و نیز گروه های سلفی و محافظه کار و آغاز جنگ سرد میان گروه های منشعب و جمعیت مادر و …، در مجموع وضعیتی را به وجود آورد که اخوان المسلمین را سخت مشغول مشکلات درونی خود کرد و فرصت مناسب برای اثرگذاری و اثرپذیری با انقلاب اسلامی ایران را از دست داد.[48]
5. رابطه تنگاتنگی که بین مقامات ایرانی و رژیم های حاکم بر کشورهای عرب به طور عام و رژیم سوریه به طور خاص وجود داشت، آثار نامطلوبی بر روابط میان جنبش ایران و جمعیت اخوان المسلمین بر جای گذاشت. رژیم های مذکور به رغم آوازه ای که در آن سال ها به علت اوضاع و احوال سیاسی آن زمان برای خود کسب کرده بودند، از دید توده های مسلمان، خشن ترین و منفورترین رژیم های سیاسی منطقه به شمار می رفتند. این واقعیت آشکاری بود که به هیج وجه نمی توان منکر آن بود. امضای معاهده هم پیمانی راهبردی- نظامی سال 1985 با لیبی، دیدارهای رسمی سران ایران از الجزایر و مهم تر از همه موضع گیری و رابطه راهبردی جمهوری اسلامی ایران با رژیم بعثی سوریه، آن هم پس از قیام و کشتار اخوان المسلمین در شهر حماة، به مثابه بمبی بود که پل ارتباطی بین دو جنبش را ویران ساخت و در نهایت آثار منفی بسیاری تا به امروز بین ایران و اخوان پدید آورد.[49]
البته با بررسی اجمالی اوضاع و احوال سیاسی آن روز ایران به نظر می رسد مقامات ایران به علل زیر نمی توانستند در کنار اخوان سوریه و علیه نظام آن کشور قرار گیرند. البته این به معنای صحت موضع گیری و قرارگرفتن در کنار سوریه علیه اخوان المسلمین آن کشور نیست:
الف. ایران در آن روز در انزوای سیاسی شبه کاملی قرار داشت و تحت تهاجم سیاسی- تبلیغاتی گسترده دولت ها بود. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز با گسترش جبهه متحد اعراب رفته رفته داشت رنگ ناسیونالیستی به خود می گرفت و به جنگ عرب و فارس تبدیل می شد. لذا به نظر می رسد عاقلانه نبود که ایرانی ها تنها هم پیمان یگانه حامی عرب خود را در این موقعیت حساس از دست بدهند.
ب. شورش اخوان المسلمین سوریه علیه نظام این کشور در آن موقعیت به علل گوناگونی غیرعادی به نظر می رسید.
ج. به نظر می رسد افق این درگیری و ناموفق بودن اخوان در سرنگونی نظام بعث سوریه برای جمهوری اسلامی محرز و بر اساس تحلیل های آن روز، با زنده بودن اخوان سوریه روشن بوده است. در نتیجه به نفع ایران نبود که وارد درگیری ای شود که آینده آن این گونه مشخص بوده است.
6. جنگ، عامل اصلی بروز اختلاف هایی در درازمدت در دیدگاه های اخوان المسلمین و ایران بوده و روابط بین دو طرف با توجه به طولانی شدن جنگ و دخالت عوامل مختلف طی هشت سال، از آغاز تا پایان آن با فراز و نشیب های متعددی همراه بوده است.[50]
نکته مهم اینکه به رغم مواضع اولیه اخوان در قبال جنگ و طرفداری از جمهوری اسلامی و موضع بی طرفانه آنها در مقطع دیگر جنگ، آنان (جز اخوان المسلمین سوریه) هیچ گاه به طرفداری عراق در جنگ برنخاستند. حتی در بدترین موقعیت ها و ناملایم ترین مناسبات بین آنان و جمهوری اسلامی، باز این بی طرفی و حمایت نکردن از عراق را حفظ کردند.
5. دیدگاه ها و مواضع اخوان کشورهای مختلف عربی در قبال انقلاب اسلامی ایران
علاوه بر مصر، که مرکز اصلی جمعیت اخوان المسلمین محسوب می شود، سایر شاخه های جنبش اسلامی در کشورهای مختلف عربی نیز موضع گیری هایی شبیه مواضع اخوان المسلمین داشته اند. اما به طور کلی عملکرد شاخه های مختلف اخوان در کشورهای اسلامی با توجه به علل و عوامل فراوانی، متفاوت بوده است. در دوران نهضت اسلامی ایران علیه استعمار و استبداد، همواره سازمان های وابسته به اخوان در نشریات و اجتماعات خود از نهضت مردم مسلمان ایران پشتیبانی می کردند و پس از پیروزی هم، سازمان بین المللی اخوان، که مرکز آن در لوگانو بود، ضمن هماهنگی با مقامات ایرانی، هیئتی را که مرکب از اعضای رهبری اردن، مصر، سوریه، کویت، سودان، پاکستان و بعضی بلاد دیگر بود، با یک پرواز ویژه به ایران فرستاد که هدف اصلی آن تبریک گویی به رهبری انقلاب، حضرت امام خمینی، و مردم ایران و اعلام پشتیبانی بود؛[51] شخصیت هایی چون سعید حوی، از رهبری سوریه، عبدالرحمن خلیفه، مراقب عام اخوان اردن، جابر رزق از مصر، غالب همت از واحد بین الملل و عبدالله العقیل از اخوان کویت از اعضای بلندمرتبه هیئت بودند.[52]
مصر
اخوان المسلمین اولین گروهی بود که به انقلاب اسلامی ایران واکنش نشان داد. این جماعت در اعلامیه ای که در سال 1979 منتشر کرد، ضمن ستایش انقلاب اسلامی ایران آن را الگویی برای مبارزات اسلامی خود علیه دولت وابسته و ضداسلامی مصر دانست. به ویژه در سال های نخست پیروزی انقلاب اسلامی این انقلاب را در چارچوب مبارزه جهانی میان اسلام و کفر قلمداد کرد و با صدور بیانیه های متعددی حمایت خود را از انقلاب اسلامی اعلام کرد. اخوان المسلمین، در سال 1979 آشکارا انقلاب اسلامی ایران را تأیید، و از پناه دادن رژیم مصر به شاه انتقاد کرد. عمر تلمسانی، رهبر اخوان المسلمین نیز از مخالفت جماعت های اسلامی در دانشگاه های مصر با استقبال از شاه پشتیبانی کرد. همچنین، این جماعت، پیش تر از شاه به دلیل به رسمیت شناختن اسرائیل و احیای سنت های ایرانی پیش از اسلام و بی اعتنایی به سنت های اسلامی انتقاد کرده بود.[53]
سودان
در سودان، که جنبش اسلامی رشد سریعی داشت، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تأثیر ژرفی بر آن کشور گذاشت و روابط میان جنبش اسلامی سودان و انقلاب اسلامی ایران نسبت به قبل مستحکم تر شد. دکتر حسن مکی، نویسنده معروف سودان و استاد دانشگاه خارطوم، در این باره می گوید: «پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی باعث شد روحیه اسلام گرایان سودانی تقویت شود. اخوان المسلمین سودان تظاهرات عظیم دانشجویی به راه انداختند که در آن، علاوه بر دانشجویان، مردم نیز شرکت کردند. تظاهرکنندگان نامه ای معترضانه به رئیس جمهور وقت آمریکا با این مضمون نوشتند که از دخالت در امور داخلی ایران خودداری کنند. آنها نامه را تحویل سفارت آمریکا در خارطوم دادند. پیروزی انقلاب اسلامی ایران برای سودانی ها بسیار مهم بود، به گونه ای که بسیاری از سودانی ها بر این تصور بودند که انقلابی مانند انقلاب اسلامی ایران در کشورشان به وقوع خواهد پیوست و همچنین امیدوار بودند میان دو حرکت اسلامی ایران و سودان اتحاد و ارتباط به وجود آید».[54]
همچنین دکتر حسن مکی، اخوان المسلمین سودان را در تأیید انقلاب اسلامی ایران، نسبت به دیگر کشورها پیشتاز می داند و می گوید: «جنبش اسلامی سودان برای تأیید انقلاب اسلامی و حمایت از آن از سایر جناح های اخوان المسلمین پیشی گرفت، و پیام های حمایتی و اعلام پشتیبانی اسلام گرایان سودانی از نهضت اسلامی ایران پی درپی به نوفل لوشاتو، تهران و قم فرستاده می شد».[55]
تونس
در تونس «جنبش اسلامی» این کشور قاطعانه به نفع انقلاب اسلامی ایران موضع گیری کرد. مجله المعرفة، که از جمله مجلات رسمی این جنبش بود، به شدت از انقلاب اسلامی جانبداری می کرد و برای موفقیت آن همواره دعا و آرزوی خیر می کرد و مسلمانان را به همیاری با این انقلاب نوپا فرا می خواند. این حمایت ها چنان گسترده بود که راشد الغنوشی، رهبر جنبش اسلامی تونس، در یکی از شماره های این مجله در مقاله ای امام خمینی را نامزد امامت مسلمانان معرفی کرد. در پی انتشار این مطلب، مجله المعرفة توقیف شد و بورقیبه رهبران جنبش اسلامی تونس را دست گیر و به مجازات های طولانی، حتی اعدام، محکوم کرد.[56]
راشد الغنوشی در کتابش با نام جنبش اسلامی و تجددگرایی می نویسد: «در ایران جنبش و حرکتی به راه افتاده که به احتمال قوی تمام حرکت های منطقه را تحت تأثیر قرار می دهد و مسیرشان را متغیر می کند و اسلام را از قید و بند و سلطه حاکمیت هایی که اسلام را در مقابل گرایش ها و جنبش های انقلابی قرار می دهند، رها می کند».[57]
راشد الغنوشی، پس از گذشت ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی، در جمع بندی درباره موضع گیری و رابطه جنبش اسلامی تونس با جنبش اسلامی ایران می گوید: «نه تنها جنبش اسلامی تونس، بلکه تمام جنبش های اسلامی از همان ابتدای پیدایش انقلاب اسلامی ایران با آن همگام و هم صدا شدند».[58]
اردن
اخوان المسلمین اردن نیز از انقلاب اسلامی ایران حمایت کرده و مواضع خوبی در قبال انقلاب داشته است. محمد عبدالرحمن خلیفه، دبیر کل اخوان المسلمین اردن، حمایت خودش را از انقلاب اسلامی ایران اعلام و تأیید کرده است؛ و نیز افرادی همچون ابراهیم زید الگیلانی و یوسف العظم از دیگر شخصیت های اخوانی بودند که حمایت خویش را از انقلاب اسلامی ایران اعلام کرده اند.[59]
لبنان
حمایت و پشتیبانی جنبش های اسلامی لبنان از انقلاب اسلامی ایران نسبت به دیگر جنبش ها بهتر و بیشتر بوده است. از جمله فتحی یکن، رهبر اخوان المسلمین لبنان و مجله الامان ایشان از انقلاب اسلامی ایران حمایت کردند.[60]
سوریه
عصام العطار، از جمله رهبران برجسته اخوان المسلمین سوریه کتابی جامع با نام ثورة ایران نوشته، و در آن تاریخچه و ابعاد و ریشه های انقلاب اسلامی را بررسی کرده است. ایشان همیشه از انقلاب پشتیبانی کرده و مجله الرائد، که ایشان در آلمان منتشر می کرد، نقش بسزایی در مطرح کردن دیدگاه ها و مواضع انقلاب اسلامی ایران و تبیین اهداف این انقلاب داشته است.[61]
باید یادآور شد که تشکیلات جهانی اخوان در خصوص اتفاقات مختلف سال های نخست پیروزی انقلاب، موضع گیری های مناسب و حمایت های خوبی از انقلاب داشته اند. برای مثال، با اشغال لانه جاسوسی به دست دانشجویان پیرو خط امام «تشکیلات جهانی اخوان» با صدور بیانیه ای از گروگان گیری دانشجویان پشتیبانی کرد.[62]
نتیجه ی مطالب
با بررسی های انجام شده، روابط جماعت اخوان المسلمین با ایران به دو برهه قبل و بعد از انقلاب اسلامی تقسیم می شود؛ قبل از انقلاب اسلامی این روابط حسنه بود، ولی بعد از وقوع انقلاب ارتباطات میان دو جنبش همراه با افت و خیزهایی بوده است، که در اثر عواملی چون اقدامات انقلابی نظام اسلامی در محاکمه و اعدام ضدانقلابیون، شیعه بودن رئیس جمهور ایران، انتخاب نظام ولایت فقیه به عنوان سیستم حکومتی ایران، حمایت از دولت وقت سوریه (نظام حافظ اسد) در برابر اخوان و … رو به افول نهاد و پس از مدتی این ارتباط به طور کامل قطع شد. به نظر می رسد آشنایی بیشتر اندیشمندان اسلامی از شیعه و اخوان المسلمین تا حد زیادی به از سرگیری و بهبود روابط دو جنبش کمک شایانی بکند.
منابع
۱. «الخمینی بین آمال المسلمین و موامرات الصلیبیة والشیوعیة، الدعوة»، در: مجلة الاعتصام، ش34، 1400-1401.
۲. «الرسول ینتخب ایران للقیادة»، مجلة المعرفة، ش8، در: http://www.almarefh.net.
۳. «گفت وگوی راشد الغنوشی با دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاه تهران»، نشریه الجزیرة، 28/3/1991.
۴. آشنایی با کشورهای اسلامی؛ جمهوری عربی مصر، نظارت و تدوین: محمدهادی فلاح زاده، تهران: انتشارات مؤسسه ابرار معاصر، چاپ اول، 1383.
۵. ابراهیم، عز الدین، السنة والشریعة ضجة مفتعله، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1405.
۶. ابوعمر، الحرکة الاسلامیة فی فلسطین، بیروت: القدس للطباعة، 1989.
۷. اسپوزیتو، جان ال.، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ترجمه: محسن مدیر شانه چی، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، چاپ اول، 1382.
۸. خامه یار، عباس، ایران و اخوان المسلمین، تهران: مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، 1390.
۹. آقایی، بهمن؛ صفوی، خسرو، اخوان المسلمین، تهران: رسام، 1365.
۱۰. بهنساوی، سالم، السنة المفتری علیها، کویت: دار البحوث العلمیة، الطبعة الثالثة، 1409/1989.
۱۱. تحقیق اخوان المسلمین، در: http://www.ikhwanwiki.com
۱۲. تلمسانی، عمر، «الشیخ تلمسانی یتحدث للسید خسروشاهی حول المسلمین و لوحدة الاسلامیة»، مجله العالم، لندن، ش91، صفر 1406/ نوامبر 1985.
۱۳. ـــــــــــــ ، ایام مع السادات، قاهره: دار الاعتصام.
۱۴. ـــــــــــــ ، مجلة الدعوة المهاجرة، در: http://www.aldaawah.com
۱۵. جمعی از نویسندگان، جستارهایی در انقلاب اسلامی ایران؛ انقلابی متمایز، قم: بوستان کتاب، 1385.
۱۶. حنفی، حسن، الحرکات الاسلامیة فی مصر، قاهره: المؤسسة الاسلامیة للنشر، 1989.
۱۷. خسروشاهی، سید هادی، اخوان المسلمین و ایران در گذر تاریخ، در: http://www.khosroshahi.org.
۱۸. عبدوس، حامد، بازتاب انقلاب اسلامی ایران بر مصر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در: .http://www.irdc.ir
۱۹. الغنوشی، راشد، الحرکة الاسلامیة والتحدیث، بیروت: مکتبة دار الجیل و خارطوم: مکتبة دار الفکر، 1980.
۲۰. ـــــــــــــ ، مقالات حرکة الاتجاه الاسلامی بتونس، پاریس: دار الکرون، بی تا.
۲۱. فوزی، یحیی، «مقایسه اندیشه سیاسی اخوان المسلمین با جنبش اسلامی شیعی ایران»، برگرفته از: http://rasekhoon.net و http://www.basirat.ir.
۲۲. مجله الطلیعة الاسلامیة، قاهره، 1985، در: http://altaleea.com.
۲۳. محمدی، منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران: نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، بی تا.
۲۴. مکی، حسن، حرکة الاخوان المسلمین فی السودان، خارطوم: دانشگاه خارطوم، بی تا.
۲۵. ــــــــــ ، حرکة البعث الاسلامی، خارطوم: دانشگاه خارطوم، بی تا.
۲۶. النفیسی، اخوان المسلمین والحرکة الاسلامیة رویة مستقبلیة مصر بین التجربة والخطا، بی جا: بی نا، بی تا.
۲۷. نقوی، علی محمد، مقدمه ای بر نهضت شناسی؛ از حسن البنا تا خالد اسلامبولی، تهران: مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، 1401.
۲۸. الوردانی، صالح، الحرکة الاسلامیه فی مصر، قاهره: البدایة للنشر والاعلام والتوزیع، 1986.
پی نوشت ها:
[1]. سایت اخوان ویکی، به آدرس http://www.ikhwanwiki.com.
[2]. یحیی فوزی، «مقایسه اندیشه سیاسی اخوان المسلمین با جنبش اسلامی شیعی ایران»، ص35.
[3]. بهمن آقایی و خسرو صفوی، اخوان المسلمین، ص63.
[4]. علی محمد نقوی، مقدمه ای بر نهضت شناسی؛ از حسن البناء تا خالد اسلامبولی، ص 23.
[5]. آشنایی با کشورهای جهان اسلام؛ جمهوری عربی مصر، ص362-363.
[6]. منوچهر محمدی، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، ص272.
[7]. جان. ال. اسپوزیتو، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ص۱۵۳.
[8]. همان، ص154.
[9]. همان.
[10]. عباس خامه یار، ایران و اخوان المسلمین، ص227.
[11]. مصاحبه با عمر تلمسانی، مجله الدعوة المهاجرة، س3، ش73، شعبان 1402، ص13.
[12]. عباس خامه یار، ایران واخوان المسلمین، ص228.
[13]. السنة المفتری علیها، به نقل از: عباس خامه یار، ایران و اخوان المسلمین، ص229.
[14]. عباس خامه یار، ایران و اخوان المسلمین، ص229.
[15]. مصاحبه با عمر تلمسانی، مجله الدعوة المهاجرة، س3، ش73، شعبان 1402، ص13.
[16]. عزالدین ابراهیم، السنة والشریعة ضجة مفتعله، ص15.
[17]. راشد الغنوشی، مقالات حرکة الاتجاه الاسلامی بتونس، ص83.
[18]. گفت وگوی عمر التلمسانی با هادی خسروشاهی، مجله العالم، ش91، ص44 (چاپ شده در روزنامه بعثت، ش13، مهرماه 1392).
[19]. منوچهر محمدی، بازتاب انقلاب اسلامی ایران بر مصر، ص13؛ آشنایی با کشورهای جهان اسلام؛ جمهوری عربی مصر، ص373-374.
[20]. جمعی از نویسندگان، جستارهایی در انقلاب اسلامی ایران؛ انقلابی متمایز، ص373.
[21]. همان، ص374.
[22]. تحقیق اخوان المسلمین، ص25، در: http://www.ikhwanwiki.com.
[23]. عباس خامه یار، ایران و اخوان المسلمین، ص236.
[24]. همان، ص236.
[25]. همان، ص237.
[26]. گفت وگوی عمر تلمسانی با سید هادی خسروشاهی، مجله العالم، ش91، ص44 (چاپ شده در روزنامه بعثت، ش13، مهرماه 1392).
[27]. عباس خامه یار، ایران و اخوان المسلمین، ص237.
[28]. همان، ص237-238.
[29]. النفیسی، الاخوان المسلمون فی مصر، ص248 و 249 به نقل از: حامد عبدوس، بازتاب انقلاب اسلامی ایران بر مصر.
[30]. حسن حنفی، الحرکات الاسلامیة فی مصر، ص86.
[31]. جان ال. اسپوزیتو، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ص159.
[32]. بهمن آقایی و خسرو صفوی، اخوان المسلمین، ص239.
[33]. همان، ص240.
[34]. صالح وردانی، الحرکة الاسلامیة فی مصر، ص197.
[35]. بهمن آقایی و خسرو صفوی، اخوان المسلمین، ص240-241.
[36]. مجله الطلیعة الاسلامیة، ش18، ص35، در: http://altaleea.com.
[37]. عمر تلمسانی، ایام مع السادات، ص75.
[38]. «الخمینی بین آمال المسلمین و موامرات الصلیبیة والشیوعیة، الدعوة»، ش34، مجله الاعتصام، شماره های ذی الحجة 1400، محرم 1401.
[39]. عباس خامه یار، ایران و اخوان المسلمین، ص252.
[40]. همان، ص252.
[41]. صالح الوردانی، الحرکة الاسلامیه فی مصر، ص198.
[42]. عباس خامه یار، ایران و اخوان المسلمین، ص254.
[43]. صالح الوردانی، الحرکة الاسلامیة فی مصر، ص198.
[44]. «الرسول ینتخب ایران للقیادة»، مجلة المعرفة، ش8، در: http://www.almarefh.net.
[45]. ابوعمر، الحرکة الاسلامیة فی فلسطین، ص156.
[46]. صالح الوردانی، الحرکة الاسلامیه فی مصر، ص197.
[47]. ابوعمر، اخوان المسلمین والحرکة الاسلامیة رویة مستقبلیة مصر بین التجربة والخطا، ص249.
[48]. عباس خامه یار، ایران و اخوان المسلمین، ص259-260.
[49]. همان، ص264.
[50]. همان، ص266.
[51]. سید هادی خسروشاهی، اخوان المسلمین و ایران در گذر تاریخ، ص9.
[52]. همان، ص10.
[53]. جمعی از نویسندگان، جستارهایی در انقلاب اسلامی ایران، ص375.
[54]. حسن مکی، حرکة الاخوان المسلمین فی السودان، ص84.
[55]. حسن مکی، حرکة البعث الاسلامی، ص170.
[56]. عباس خامه یار، ایران و اخوان المسلمین، ص245.
[57]. راشد الغنوشی، الحرکة الاسلامیة والتحدیث، ص16.
[58]. گفت وگوی راشد الغنوشی با دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاه تهران، الجزیرة، 28/3/1991.
[59]. عز الدین ابراهیم، السنة والشریعة ضجة مفتعله، ص30.
[60]. همان، ص30.
[61]. همان، ص28 و 29.
[62]. همان، ص31 و 32.
http://alwahabiyah.com/fa/Article/View/128688/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%86%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
نويسنده : ابراهیم پور خرمشهری، مرتضی