جستجو
Close this search box.

اسلام و مسالۀ تقليد

يکي از مسائلي که اين روزها مورد هجوم برخی افراد مغرض قرار گرفته، مسأله تقليد و پيروي جاهل از عالم است. مسأله‏ اي که نه تنها قرآن و روايات بر آن تصريح دارد بلکه مقتضاي عقل و فطرت نیز بر همان است.

انسان در همه گزينش‏هاي خود و براي رسيدن به مقصود، بايد از آگاهي لازم برخوردار باشد و با کسب علم و معرفت و تحقيق و بررسي، راه و رسم زندگي فردي، اجتماعي، دنيوي و اخروي خويش را مشخص سازد؛ و چون استعدادها، توانايي‏ها و آگاهي‏ هاي او محدود است ناچار است از نظريات ديگران پيروي کند. بنابراين، براي تکامل فرد و جامعه و سامان گرفتن نظام رفتاري و اعتقادي انسان، تقليد، ضرورتي اجتناب‏ ناپذير است.

در پرتو تقليد و پيروي از متخصّصان و عالمان در هر فن و علمي، در جامعه انساني و اسلامي قانون و حق حاکم مي‏گردد و بي‏ نظمي و هرج و مرج‏طلبي از جامعه رخت برمي‏ بندد و هر کس در فن و تخصصي که به او مربوط نيست دخالت و اظهار نظر نمي‏ کند.

ولي در عين حال از برخي از افراد ناآگاه يا مغرض شنيده شده که اين مسأله را زير سؤال برده و در سخنراني‏ هاي خود آن را به استهزا کشانده‏ اند. لذا جا دارد تا حدودي اين مسأله را مورد بررسي قرار دهيم.

تقليد از ديدگاه قرآن

در قرآن درباره ضرورت تقليد از هدايت يافتگان از واژه «اسوه» و «قدوه» استفاده شده است. اينک به برخي از اين آيات اشاره مي‏کنيم:

1 – حضرت ابراهيم‏«عليه السلام» به عموي خود خطاب کرد و فرمود:«يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِکَ صِراطاً سَوِيّاً»[1]؛«اي پدر! براي من دانشي آمده که براي تو نيامده است؛ بنابراين از من پيروي کن، تا تو را به راه راست هدايت کنم» .

حضرت ابراهيم‏«عليه السلام»براي عمويش آذر اثبات مي‏کند که اعتقاد او باطل و منطق او ناصواب است و راهي براي توجيه اعتقاد باطل خود ندارد، و در مقابل، اعتقاد خود را بر حق مي‏داند. و چون ابراهيم«‏عليه السلام»به واقعيت‏هايي دست يافته که در پرتو آن راه سعادت را مي ‏شناسد، مي ‏تواند ديگران را به سوي نيک‏بختي و سعادت هدايت کند. و از آنجا که آزر از آن حقايق بي‏ بهره است و طريق صواب را نمي‏داند، بايد از حضرت ابراهيم‏«عليه السلام»پيروي کند تا او را به ساحل نجات برساند. لذا دعوت حضرت ابراهيم«‏عليه السلام» در حقيقت، دعوت جاهلان و ناآگاهان به پيروي و تقليد از عالمان و فرهيختگان و کساني است که راه راست و هدايت را مي ‏شناسند و مي‏ توانند با چراغ معرفت خويش، ديگران را نيز هدايت کنند.

2 – خداوند متعال مي‏فرمايد:«أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي فَما لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُونَ»؛[2]«آيا کسي که به سوي حق هدايت مي‏کند براي پيروي شايسته‏ تر است يا آن کس که خود هدايت نمي ‏شود مگر هدايتش کنند، چگونه داوري مي‏کنيد؟!» .

مضمون و پيام اين آيه، همه حوزه ‏هاي زندگي انسان و همه مسائلي است که انسان با آن‏ها سروکار دارد؛ هم مسائل شرعي و تعبّدي و اخلاقي را پوشش مي‏دهد و هم شامل حوزه مباحث اجتماعي و سياسي مي‏شود. خداوند با استفهام و سؤال، عقل و فطرت منکران حقيقت را مورد خطاب قرار مي‏دهد و آنان را به قضاوت و داوري فرا مي‏خواند که آيا کسي که خواهان سعادت و حق است از کسي پيروي مي‏کند که خدا او را هدايت کرده است و او راه حق را مي‏ شناسد و به آن يقين دارد و مي‏تواند ديگران را نيز به سوي حق هدايت کند، يا از کسي که حق را نمي ‏شناسد و هدايت نشده است و اگر هم بخواهد هدايت شود بايد ديگري او را هدايت و راهنمايي کند؟ عقل و فطرت چه قضاوتي دارد و کدام گزينه را انتخاب مي‏کند؟

مسلّماً انسان را به پيروي کسي دعوت مي‏کنند که به حق هدايت شده است و مي‏تواند ديگران را هدايت کند و راهي را که خود شناخته و به آن يقين دارد به آن‏ها بنماياند.

3 – خداوند متعال به مشرکان و مخالفان دعوت پيامبر اسلام‏«صلي الله عليه وآله»خطاب کرده و مي‏ فرمايد:«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛[3]«اگر نمي‏دانيد از آگاهان بپرسيد» .

روشن است که وقتي انسان فاقد علم و تخصص است بايد به متخصّص فن رجوع کند؛ خصوصاً در ارتباط با مسائل ديني که حياتي‏ ترين نيازمندي‏هاي زندگي انسان هستند بايد به سراغ کساني رفت که به حقايق و معارف ديني آشنايي کامل دارند تا در پرتو هدايت و راهنمايي و پيروي از آنان، وظايف ديني خود را بشناسند و به آن‏ها عمل کنند.

تقليد از ديدگاه عقل و فطرت

وقتي کسي از دانش و تخصّصي برخوردار است و ديگران از آن محروم هستند، عقل و فطرت انسان ايجاب مي‏ کند که از آن دانشمند و متخصص در زمينه تخصصش پيروي شود و حرف او مورد پذيرش قرار گيرد. و همه عقلاي عالم از تمام اقوام و نژادها و پيروان همه اديان و مذاهب، فطري و عقلايي بودن مراجعه جاهل به عالم و تقليد از او را مي‏ پذيرند و لذا اين مسأله قابل انکار نيست. بر اين اساس، وقتي ما از علم و تخصصي بي‏ بهره هستيم و نياز به آن علم و تخصص داريم به سراغ کساني مي‏رويم که داراي آن تخصص هستند و از تخصص آن‏ها استفاده مي‏کنيم. و لذا مطابق اين قاعده و اصل، کساني که وظايف ديني و احکام شرعي را نمي‏ دانند، به مقتضاي فطرت و عقل خود، بايد به سراغ کساني بروند که در مسائل ديني تخصّص داشته و به درجه اجتهاد نايل آمده‏اند و از آنان تقليد کنند.

روان‏شناسان و جامعه‏ شناسان نيز به اهميت نقش تقليد در زندگي انسان پي برده و اصلي‏ترين عاملي را که موجب اجتماعي شدن و فرهنگ‏ پذيري انسان مي‏گردد را عامل تقليد مي‏دانند. اگر عامل تقليد نمي‏ بود ما نمي‏توانستيم از ميراث گذشتگان استفاده کنيم. هر نسلي که روي کار مي‏آمد اگر بنا نباشد که تقليد کند و اموري را از ديگران اخذ نمايند، بايد در حوزه نيازمندي‏ها و سامان‏ بخشي به زندگي اجتماعي و کسب معلومات از صفر شروع کند، اين تقليد است که باعث مي‏شود تا ميراث گذشتگان به آيندگان منتقل گردد و لذا يگانه عامل انتقال مواريث فرهنگي و تمدن بشري، تقليد است.

ضرورت اجتهاد و تقليد در حوزه دين

شکّي نيست که براي تشخيص و شناخت احکام شرعي نمي‏توان رواياتي را که در زمينه احکام از اهل بيت‏«عليهم السلام»رسيده ترجمه کرد و در اختيار مردم قرار داد تا مردم خود از آن روايات، احکام را استخراج کنند، چون علاوه بر اين‏که فهم بسياري از روايات نياز به جنبه علمي و اجتهاد دارد و از عهده هر کسي بر نمي‏آيد، بايد روايات از حيث سند، جهت و حيثيت صدور و نيز از نظر اطلاق و تقييد، عام و خاص، اجمال و وضوح، تباين و تعارضي که بين برخي از آنان است، ملاحظه گردد. و اين ملاحظه و تتبّع روايات و مقايسه آن‏ها با يکديگر به جهت استخراج احکام تنها از فقيهي برمي‏ آيد که در زمينه استفاده و استنباط احکام از کتاب و سنت تخصّص داشته باشد. همچنين در زمينه رفتار و سيره عملي معصومين‏«عليهم السلام»که ما خواستار تأسّي و اقتدا به آن‏ها هستيم، بايد توجه داشت که گاه رفتاري روشن و واضح است و گاه مجمل بوده و قيد زماني، مکاني و… دارد. و اين کار متخصص فن است که با اصول و مباني استنباطي که به دست آورده مي‏تواند خصوصيات يا اطلاق سيره و قول را به دست آورد.

انگيزه تقليد

انسان از آن رو که داراي عقل و خرد و قوّه انديشيدن است بايد انگيزه ‏اش از تقليد در حوزه امور اعتقادي و فکري و نظري، کشف حقيقت باشد؛ يعني چون مسائلي را نمي‏داند و دانش او اندک است و از تخصص کافي براي فهم و درک آن مسائل برخوردار نيست و حتي در مواردي به جهت دشواري و پيچيدگي مسائل نظري، قدرت تشخيص و تمييز نظر صحيح از نظر فاسد را ندارد، بايد از کساني تقليد کند که در زمينه آن مسائل فکري و نظري تخصّص دارند و مي ‏توانند او را به حقيقت نايل سازند. امّا برخي که با انگيزه کشف حقيقت از ديگران تقليد و پيروي نمي‏ کنند بلکه با انگيزه غلط و اهداف ناصحيح به دنبال ديگران راه مي‏ افتند، اين گروه گرچه ممکن است اتفاقاً از آغاز، مسير صحيحي را برگزيده باشند، امّا چون اهداف صحيح و انگيزه هاي درستي ندارند و از کساني که اهليّت و شايستگي ندارند پيروي مي‏کنند از مسير صحيح منحرف مي‏ گردند و در نهايت به نتايج نامطلوبي مي‏ رسند. همچنين کسي که انگيزه او در تقليد از ديگري کشف حقيقت است، امّا توجّه و دقت کافي در گزينش و انتخاب متخصص نمي‏ کند به نتيجه مطلوب دست نمي ‏يابد.

گونه‏ هاي تقليد مذموم

تقليد، هر چند در برخي از موارد صحيح و ممدوح است؛ مثل تقليد جاهل از عالم در مسائل فقهي، لکن در برخي از موارد نيز صحيح به نظر نمي‏ رسد.

اينک نمونه‏ هايي از اين قبيل را ذکر مي‏ کنيم.

تقليد از آداب ناپسند گذشتگان

تقليد از رسوم و آداب جاهلي و ناپسند گذشتگان، باعث انحطاط و سقوط بسياري از اقوام، در طول تاريخ گذشته است. حتي عمده عاملي که باعث گرديد تا ملّت‏ها در برابر دعوت پيامبران به توحيد و يکتاپرستي بايستند، وابستگي به رسوم جاهلي و حفظ آيين‏هاي بت‏ پرستي بر جاي مانده از گذشتگان است.

وقتي که پيامبران به آنان مي ‏گفتند: چرا بت مي ‏پرستيد؟ تنها پاسخ آن‏ها اين بود که چون پدران ما آن‏ها را مي‏ پرستيدند ما نيز آن‏ها را مي‏ پرستيم.

خداوند متعال در اين باره مي‏ فرمايد: «وَکَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلي أُمَّةٍ وَإِنّا عَلي آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»؛[4]«و اين‏گونه در هيچ شهر و دياري پيش از تو پيامبر انذارکننده‏ اي نفرستاديم مگر اين‏که ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: ما پدران خود را بر آييني يافتيم و به آثار آنان اقتدا مي‏ کنيم».

آنان تقليد از پدران و گذشتگان خويش را سنتي مي‏ دانستند که بايد پايدار بماند، هر چند دليلي منطقي براي کار خود نداشتند و کار پدرانشان نيز جاهلانه و نابخردانه بود.

خداوند متعال در اين باره مي‏ فرمايد:« وَإِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَلَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلا يَهْتَدُونَ»؛[5]«و هنگامي که به آن‏ها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده، پيروي کنيد. مي‏ گويند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروي مي‏ نماييم. آيا اگر پدران آن‏ها، چيزي نمي‏ فهميدند و هدايت نيافتند [باز از آن‏ها پيروي خواهند کرد]؟».

اينان چون روز قيامت با عذاب الهي روبه ‏رو مي‏ شوند بر کساني که آن‏ها را الگوي خود قرار داده بودند نفرين مي‏ کنند و عذاب دو چنداني را از خدا برايشان مي‏ خواهند. خداوند متعال در اين باره مي‏ فرمايد:«يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ، وَقالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَکُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ، رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِيراً»؛[6]«در آن روز که صورت‏هاي آنان در آتش [دوزخ] دگرگون خواهد شد [از کار خويش پشيمان مي‏ شوند و]مي‏ گويند: اي کاش! خدا و پيامبر را اطاعت کرده بوديم. و مي‏ گويند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کرديم و ما را گمراه ساختند، پروردگارا! آنان را از عذاب، دو چندان ده و آن‏ها را لعن بزرگي فرما» .

پيامبر«صلي الله عليه وآله»نيز در حديثي اين نوع تقليد را مذمّت کرده و مي‏فرمايد: «امّتي نباشيد که مي‏ گويند: اگر مردم خوب کردند ما نيز خوب خواهيم کرد و اگر مردم ظلم کردند ما نيز ظلم خواهيم نمود. ولي خود را آماده سازيد که اگر مردم کار خوبي به جاي آوردند شما نيز چنين کنيد و اگر کار بد کردند شما چنين نکنيد».[7]

تقليد به جهت کسب شهرت

گاهي انگيزه افراد در تقليد از ديگران کسب شهرت و موقعيّت اجتماعي است. و برخي از افراد که شخصيت و هويّت ثابت و مستقلّي در اجتماع ندارند در تکاپو هستند تا به شخصيتي مورد احترام و توجه مردم تبديل گردند. از اين رو، وقتي مي‏نگرند که در جامعه تيپ‏هاي خاصي از افراد مشهورند و به اصطلاح چهره شده ‏اند از آنان تقليد مي‏کنند و تيپ و فرم رفتار و پوشش و آداب آن‏ها را براي خود برمي‏گزينند.

بي‏ترديد چنين تقليدي که از افراد فاقد انديشه سالم سرمي ‏زند، از پشتوانه منطقي و عقلي برخوردار نيست. چنين افرادي يا حوصله کافي براي فکر کردن و انديشيدن ندارند و يا هنوز عقلشان به رشد کافي نرسيده که راهشان را با استدلال عقلاني برگزينند.

تقليد در راستاي منافع حزبي

گاهي افرادي مي‏ دانند که انديشه و يا رفتاري نادرست است و عقل آن را نمي‏ پسندد و نه فقط فايده‏ اي ندارد بلکه زيان هم دارد، امّا به جهت تأمين منافع حزبي و جناحي خود حاضرند از آن رفتار و کردار غلط تقليد کنند. بي‏شک اين نوع تقليد با اين انگيزه بي‏ ارزش‏تر و حقيرتر از انگيزه حفظ آثار و سنت‏هاي نيکان و نيز کسب شهرت و اعتبار اجتماعي براي تقليد است.

چنين رفتارهايي تازگي ندارد؛ به عنوان نمونه، خداوند متعال از قول حضرت ابراهيم‏«عليه السلام» نقل مي‏کند که خطاب به مشرکان فرمود: (إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِکُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا)؛[8] «شما غير از خدا بت‏هايي را براي خود انتخاب کرده‏ايد که مايه دوستي و محبت شما در زندگي دنيا باشد».

پاسخ به شبهات

بعد از تقرير بحث اينک به طرح شبهات در اين زمينه پرداخته و به آن‏ها پاسخ خواهيم داد:

الف: عدم امکان تأسي به معصومين‏

گاهي گفته مي‏شود: در زمان حضور معصومين«‏عليهم السلام» براي مسلمانان که با آن حضرات مستقيماً ارتباط داشتند ممکن بود که به رفتار آنان اقتدا کنند ولي ما در زماني زندگي مي‏کنيم که دستمان از آنان کوتاه است و امام زمان«‏عليه السلام»نيز در غيبت به سر مي‏برند، حال با اين وضع چگونه مي‏توانيم به رفتار آنان تأسّي نماييم؟

پاسخ: هر چند براي ما ميسّر نيست که به طور مستقيم به معصومين تأسّي نماييم امّا مي‏توانيم از لابه‏ لاي احاديث و سنت بر جاي مانده از آنان، چهره و سيماي روشني از آنان را در ذهن خود ترسيم کرده و از اين طريق از آنان پيروي نماييم.

ب: تأثير نقش زمان و مکان

گاهي گفته مي‏شود: شرايط زماني و مکاني در رفتار معصومين‏«عليهم السلام» دخالت داشته است و اساساً نمي‏توان نقش زمان و مکان را در اين مسأله ناديده گرفت. چه بسا رفتاري در برهه ‏اي خاص از زمان امکان تحقق داشته است ولي در زمان ديگر نمي‏توان آن رفتار و عمل را انجام داد. و لذا با توجه به اين‏که بيش از هزار و چند صد سال از زمان آن حضرات مي‏گذرد، ديگر امکان تقليد و تأسّي به آنان وجود ندارد.

پاسخ: ساحت‏ها و زمينه‏ هاي تقليد بر چند قسم است:

الف) ساحت باورها، مسائل فکري، نظري و اعتقادي که نمي‏توان آن‏ها را با برهان عقلي ثابت کرد و عقل متعارف به آن دسترسي ندارد؛ نظير سؤال قبر و احوال قيامت. در اين بخش از باورها و مسائل اعتقادي، ما نيازمند تقليد هستيم به معناي اين‏که علم به آن‏ها را از معصومان اخذ نماييم. اين همان تقليدي است که در مباحث اجتماعي و روان‏شناسي مطرح مي‏گردد و فراتر از تقليد اصطلاحي است.

ب) ساحت ارزش‏ها و بايد و نبايدها و خوب و بدها. البته اگر باورها و اعتقادات را به معناي عام آن در نظر بگيريم شامل ارزش‏ها نيز مي‏شود. در اين ساحت نيز ممکن است تقليد صورت گيرد.

ج) ساحت روش‏ها، راه‏کارها و به اصطلاح، تاکتيک‏ها و روش‏هاي عملي جهت دست‏يابي به اهداف ارزشمند.

توضيح اين‏که: ما براساس ارزش‏هايي که داريم، هدفي را براي زندگاني خود ترسيم مي‏کنيم که عبارت است از رسيدن به مقام قرب الهي، و همچنين اهداف متوسطي که راه ‏هاي رسيدن به آن هدف متعالي و نهايي هستند. بي ترديد رسيدن به اين هدف بلند و والا، روش و راه‏کارهاي خاصي دارد که با استدلال عقلي و يقيني و از طريق تجربه يقيني، ما مي‏ توانيم به برخي از آن روش‏ها دست يابيم. در اين صورت، آن روش‏هايي که ما با استدلال عقلي و تجربه به آن دست يافتيم ما را در رسيدن به اهداف بلند و متعالي ياري مي‏ دهد و لذا در آن‏ها نيازمند به تأسّي از ديگران نيستيم. امّا گاهي ما نمي‏ توانيم از پيش خود راه کارها و روش‏هاي رسيدن به اهداف متعالي مبتني بر ارزش‏هايي را که به آن‏ها اعتقاد داريم، بشناسيم؛ يا از آن جهت که تجربه ما ناکافي است و يا از اين جهت که قدرت استدلال ما ضعيف است و ما را به يقين نمي‏ رساند، بايد اين راه کارها و روش‏ها را از ديگران فرا گيريم و با تبعيّت و تأسّي از منبع معتبري، راه کار رسيدن به اهداف و ارزش‏هاي والا را شناسايي کنيم.

پيچيده ‏ترين بخش پرسش مربوط به اين ساحت است؛ زيرا انتخاب روش‏ها، راه‏کارها، تاکتيک‏ها و آنچه که به امور روزمره ما مربوط مي‏شود، و تعيين قلمرو تقليد و تأسّي از ديگران و نحوه آن دشوار است. بخشي از روش‏ها و راه‏کارها فقهي هستند و حکم و ابعاد آن‏ها را به وسيله اجتهاد در فقه و يا تقليد از فقيه بايد شناخت، و بخش ديگر روش‏ها و راه‏کارها نيازمند تخصص در زمينه مباحث اجتماعي و ساير تخصص‏هاي انساني است.

د) ساحت ابزارها و وسايل؛ اين ساحت براي تقليد، ابزارها و وسايلي است که توسط آن‏ها نيازهاي مردم برطرف مي‏شود، مثل نوع و فرم لباس و سخن گفتن و ابزار و وسايلي که مردم در زندگي روزمره خود از آن‏ها استفاده مي‏کنند. در اين زمينه ما به هر کسي که بتواند اين ابزار را در اختيار ما قرار دهد مراجعه مي‏کنيم. مثلاً کسي که مي‏خواهد زبان و خطّ انگليسي راياد بگيرد لازم نيست که نزد انسان باتقوا برود تا زبان انگليسي را به او ياد دهد او حتي مي‏تواند نزد شخص کافري اين نوع زبان را ياد بگيرد. البته رعايت مسائل جنبي معاشرت حکم ديگري دارد. ولي اموري که جنبه وسيله‏اي و ابزاري دارد و يا ارزشي بر آن‏ها مترتّب نيست تقليد از هر شخصِ ممکن کفايت مي‏کند.

خلاصه اين‏که در مورد شبهه مطرح شده مي‏گوييم: در مورد ساحت اول و دوم يعني باورها و ارزش‏ها، با توجه به اين‏که آن‏ها مي‏توانند ثابت باشند و شرايط زماني و مکاني و اقليمي در آن‏ها تغييري پديد نمي‏آورد مي‏توانيم در اين دو ساحت از وحي و حاملان و مبلّغان آن يعني پيامبر و ائمه«‏عليهم السلام» تقليد کنيم. امّا در مورد ساحت سوم يعني راه‏کارها و روش‏ها که در آن‏ها تغيير رخ مي‏دهد و متناسب با تغيير شرايط، راه‏کارهاي جديدي بايد اتّخاذ گردد، در اين مورد گرچه دست ما از معصومين کوتاه است ولي مي‏توانيم از جانشين عام او که فقيه در دين است پيروي کنيم. وضع ساحت چهارم نيز روشن شد، که تقليد در آن اشکالي ندارد.

براي روشن شدن مطلب مي‏گوييم: رفتار بزرگان دين، هم داراي شکل و قالب است و هم داراي محتوا و معنا. شکل آن رفتار ممکن است در زمان‏هاي مختلف و با تحوّل شرايط متفاوت گردد و لازم نيست به شکل و قالب رفتار آن بزرگان پايبند بود، امّا روح و معناي رفتار آنان ثابت است که ما بايد آن را بشناسيم و به آن پايبند باشيم.

در روايات آمده که حضرت علي‏«عليه السلام» در زمان حکومت خود از نان خشک جو استفاده مي‏کردند. تأسّي به آن حضرت به اين نيست که ما هم نان جو بخوريم بلکه بايد روح و معناي رفتار بزرگان دين را بشناسيم و به آنان تأسّي کنيم. روح اين رفتار حضرت علي‏«عليه السلام» اين است که بايد زندگي مسؤولان، پايين‏تر از سطح زندگي افراد متوسط جامعه باشد.

ج: اکتفا به حکم عقل

يکي ديگر از شبهات مربوط به تقليد که مطرح مي ‏شود اين است که هر انساني عقل دارد و بايد به تشخيص و صلاحديد عقل خود عمل نمايد نه آن‏که از ديگران تقليد و تبعيّت نمايد.

پاسخ: اين شبهه مبتني است بر مغالطه بين عام و خاص، و تعميم حکم رفتاري و کارهايي که تقليد در آن‏ها روا نيست؛ يعني اموري که عقل و منطق، تقليد در آن‏ها راه نمي پذيرد، به تقليد در حوزه احکام شرعي و بدين ترتيب، تقليد در اين حوزه از مصاديق تقليد مذموم معرفي مي‏گردد. سپس شبهه را توسعه مي‏ دهند و مي‏ گويند: اساساً تبعيّت از ديگران و حتي انبياي الهي صحيح نيست و در هر صورت انسان بايد به تشخيص عقل خود عمل نمايد. آنان پا را نيز از اين فراتر نهاده و مي‏ گويند: قرآن نيز نقدپذير است؛ زيرا برخي از گزاره‏ هاي آن درست نيست و لذا بايد صحت و نادرستي قرآن را با محک علمي بسنجيم.

پاسخ ما به اين مغالطه و شبهه اين است که بي‏شک در مواردي تقليد مذموم است و قرآن نيز آن را مذمت مي‏کند، ولي در مواردي، تقليد، نه تنها مذموم نيست بلکه واجب نيز هست. ملاک درستي و نادرستي در تبعيت از گفتار و نظر و رفتار ديگران در اين است که آيا دليل عقل‏ پسندي براي آن تبعيّت وجود دارد يا اين‏که نه تنها دليل عقلي بر تقليد وجود ندارد بلکه دليل عقلي بر خلاف آن است. در جايي ما معتقد به درستي تقليد و تبعيت از ديگران مي‏شويم که عقل آن را تأييد کند و آن تقليد به جهت حکم عقل صورت پذيرد.

مذمّت قرآن از تقليد برخي افراد از آن رو است که آنان نياکان و کساني را پيروي مي‏ کردند که دليلي بر مرام و رفتار خود نداشتند و يا دليلي که بر مرام خود مي‏ آوردند نادرست بود و از اين جهت نبايد از آنان پيروي کنند، نه اين‏که صرف تقليد از اجداد و نياکان يا اشخاص ديگر حتي اگر بر خلاف عقل نباشد مستحق مذمّت و نکوهش است. مطابق قرآن اگر مرام و روشي فراروي ما نهاده شد که دليل معتبري بر آن بود و مورد تأييد عقل قرار گرفت، بايد آن را بپذيريم.

البته در اينجا منظور ما اين است که به چيزي عمل کنيم که درستي آن با برهان و دليل عقلي که به بديهيات منتهي مي‏شود قابل اثبات باشد يعني دليلي که براي هر عاقلي پس از ارائه توضيحات لازم قابل پذيرش باشد. امّا در مواردي که عقل ما به نتيجه نمي‏ رسد و مستقلاً راهي براي اثبات امري ندارد؛ خواه آن امر مربوط به امور حسّي باشد و خواه مربوط به امور معنوي، و خواه مربوط به قوانين اجتماعي و ارزش‏ها، در اين موارد پاسخ به آن‏ها مربوط به اسناد و منقولات تاريخي است، همان‏گونه که مسائلي که مربوط به علوم طبيعي است و مجراي تجربه است عقل حکمي ندارد.

اين‏که ما مي‏ گوييم: بايد از پيامبر«صلي الله عليه وآله»پيروي کرد بدان جهت نيست که او انسان عاقل و فردي مصلح و متفکّر و خيرانديش براي جامعه است؛ چون هيچ يک از اين ويژگي‏ها باعث نمي ‏شود که کلام و رفتار او براي ما حجّت باشد؛ بلکه اطاعت و پيروي از او به آن جهت است که او متّصل به خدا و دريافت کننده وحي او است. و اين امتياز اصلي او از ديگران است.

افزون بر اين، ما شيعيان معتقديم که سخنان اهل بيت‏«عليهم السلام»همانند سخنان پيامبر«صلي الله عليه وآله»براي ما حجّت است و لذا همان‏گونه که اطاعت و تقليد از پيامبر«صلي الله عليه وآله»براي ما فرض و واجب است پيروي از آن‏ها نيز واجب و ضروري است، و اين مطلبي است که قرآن و روايات پيامبر«صلي الله عليه وآله» بر آن دلالت دارد.

در زمان غيبت معصوم، مسأله تقليد از مراجع تقليد مطرح مي‏شود. و اين کار امري گزافه و فاقد دليل منطقي نيست بلکه مبتني بر سيره عقلايي است که بر رجوع جاهل به عالم استوار است و بي‏ترديد اين بناي عقلا داراي پشتوانه عقلي نيز هست.

وقتي که انسان تخصّصي را فرا نگرفته و به کار يا مطلبي آشنايي ندارد و عقل او نيز راهي براي اثبات آن نمي‏ يابد، حال اگر بداند که کسي در اين زمينه تحصيل کرده و به تخصص لازم رسيده است به سراغ او مي‏رود و از اين طريق نيازش را به آن مطلب و کار ناشناخته برآورده مي‏کند. او گرچه مي‏داند کسي که به او مراجعه مي‏کند معصوم از خطا نيست ولي وقتي خود در آن زمينه هيچ گونه شناخت و آگاهي ندارد و درصد خطا و اشتباهش بيشتر از متخصص آن فن است، چاره ‏اي جز مراجعه به آن عالم و متخصص نيست. بنابراين، مراجعه به اعلم در فقه، صرف تعبّد نيست بلکه مبتني بر روش و بناي عقلايي است.

ما در تقليد از مجتهد نه از روي تعصّب و نه از روي هوس عمل مي‏کنيم، بلکه ملاک ما داشتن علم و تقوا و عدالت است و وقتي کسي را اعلم از ديگران يافتيم او را بر سايرين ترجيح مي‏دهيم.

خلاصه مطلب اين‏که: تقليد و پيروي در حوزه دين مبتني بر دليل عقلي و سيره عقلايي است؛ يعني آنچه را که عقل مستقيماً درک نمي‏کند و راهي براي اثبات آن ندارد و يا در مواردي با وجود امکان تحقيق و بررسي و اجتهاد به دلايلي انسان درصدد تحقيق برنمي‏ آيد، ملزم به تبعيّت و پيروي از کسي است که راه را به او مي‏ نماياند. در مقام پيروي از مرجع صلاحيّت‏ دار در درجه اوّل و به حکم عقل بايد از کسي تقليد و پيروي کرد که از هر گونه خطا و اشتباهي مصون مي‏ باشد و آنان کساني غير از پيامبران و امامان معصوم«‏عليهم السلام» نيستند. در درجه دوّم در صورتي که دسترسي به آنان مقدور نيست، به حکم عقل و بناي عقلا بايد از کساني تقليد کنيم که به جهت شباهت بيشتري که به معصوم دارند و به جهت تخصص در زمينه دين و معارف الهي، احتمال خطا و اشتباهشان کمتر است و بهتر از ديگران مي‏توانند ما را به مسائل و نيازمندي‏هاي ديني راهنمايي کنند. از اين جهت است که ما در زمينه مسائل فقهي از مراجع تقليد که متخصص و کارشناس در فقه اسلامي هستند تقليد مي‏کنيم؛ زيرا خطا و اشتباه آنان در اين زمينه به مراتب از ديگران کمتر است.

د: اختلاف در سيره معصومين

گاهي گفته مي‏شود که شيوه‏ هاي رفتاري پيشوايان ديني متفاوت است و اين بدان جهت بوده که هر کدام برداشت‏هاي مختلفي از دين داشته ‏اند. با اين وجود چگونه مي‏توان از آنان تقليد و پيروي کرد؟ در عصر غيبت امام نيز که کسي به آنان دسترسي ندارد، فتاوا و شيوه‏ هاي رفتاري علما و مراجع به طريق اولي مختلف مي‏باشد و آنان برداشت‏ها و قرائت‏هاي مختلفي را از دين خواهند داشت. با وجود اين تقليد از آنان چگونه امکان‏پذير است؟

پاسخ: با توجه به اعتقاد ما در مورد عصمت پيامبر و ائمه معصومين‏«عليهم السلام» و با توجه به تحقيقات گسترده‏ اي که در باره زندگي پيشوايان ديني ما شده، ثابت گرديده که آن‏ها نور واحد و به مثابه امام واحدي هستند که به اقتضاي شرايط گوناگون، رفتارهاي مختلفي بروز داده‏ اند. اين اختلاف به معناي اختلاف سليقه و يا اختلاف در فکر و انديشه نيست. همچنين اين اختلاف ناشي از تأثير زمان در حکم نيست تا گفته شود هر حکمي تاريخ مصرف دارد، بلکه اين اختلاف به جهت تغيير موضوعات و مصاديق است، چون احکام تابع موضوعات مي ‏باشند و هر حکمي بر موضوع و عنوان خاصّي مترتّب گرديده است و هر گاه آن موضوع تحقق يافت آن حکم نيز تحقق مي‏ يابد. و ممکن است که در يک زمان و يک منطقه هم احکام مختلفي معتبر باشد که اختلاف آن‏ها تابع اختلاف قيد موضوع باشد.

حاصل آن‏که: اختلاف در احکام به معناي وجود قرائت‏ها و برداشت‏هاي مختلف از اسلام نيست، بلکه ناشي از موضوعات مختلفي است که در پي هم تحقق مي‏يابد. اگر خداوند متعال به پيامبر و ائمه معصومين‏«عليهم السلام» مقام تشريع را افاضه کرده و آنان به تناسب موضوعات و شرايط گوناگون، احکام و دستوراتي را صادر مي‏ کنند، اين به معناي تغيير حکم يا اختلاف برداشت يا تأثير زمان در تغيير احکام و برداشت‏ها نيست، بلکه احکام اوليه‏ اي که از سوي پيشوايان ديني تشريع شده و همچنين رفتاري که در هر مقطع خاصي از هر يک از آن بزرگواران سر زده، منطبق بر موضوعات و عناوين و شرايط خاصي بوده است.

بنابراين، احکام و دستوراتي که از سوي هر يک از پيشوايان ديني صادر گشته متناسب با شرايط و مصالح و تابع تحقق قيودي بوده که برخي از آن‏ها براي ما قابل شناسايي نيست ولي براي فقيه دين‏ شناس امکان شناخت آن شرايط و قيود ميسّر است. البته وجود احکام متعدد براي عناوين گوناگون، دليل بر کمال و انعطاف‏پذيري قانون و شريعت است.

همچنين حاکم اسلامي در محدوده اختيارات خود و بر اساس مصالح جامعه اسلامي، احکامي را صادر مي‏ کند. او در حوزه اختيارات ممکن است حکم به تحريم و يا وجوب و يا تحليل چيزي کند که قبل از آن، حکم ديگري داشت، نظير تحريم تنباکو از سوي ميرزاي شيرازي ‏رحمه الله که حکمي حکومتي و در جهت مصالح جامعه اسلامي بوده است.

منشأ اختلاف فتاوا

پيشوايان ديني معصومند و به حقايق و احکام واقعي الهي آگاهي دارند و به همين جهت اختلاف نظر ندارند. امّا از آنجا که فقها معصوم و واقف به همه احکام واقعي الهي نيستند و تنها از طريق کاوش در منابع فقه، احکام شرعي را ارائه مي‏ دهند گاهي تفاوت‏هايي در استنباطهاي آن‏ها پديد مي‏ آيد که اين اختلاف فتاوا امري طبيعي و عادي است.

توضيح اين‏که: بخشي از منابع فقهي از حيث سند و دلالت قطعي است و لذا اختلافي در استنباط فقها از آن‏ها رخ نمي ‏دهد ولي بسياري از ادله فقهي، يا از حيث سند قطعي نيستند و يا از جهت دلالت، در نتيجه از آن جهت که برداشت‏ها در چنين مواردي مختلف است فتاواي آن‏ها نيز متفاوت مي‏گردد. و چون در عصر غيبت دسترسي به معصوم امکان‏پذير نيست و غالب ادلّه؛ از قبيل دوّم است لذا اختلاف فتاوا امري طبيعي و بديهي به نظر مي‏رسد.

اختلاف فتاواي فقها نظير اختلاف نظري است که ساير متخصصان در علوم ديگر نيز دارند و ما بايد طبق بنا و سيره عقلا عمل کنيم و سيره آن‏ها در چنين مواردي مراجعه به حاذق ‏ترين و عالم‏ ترين افراد است. بدين جهت است که فقها گفته‏ اند بايد از فقيه اعلم تقليد کرد؛ زيرا فتواي او به واقع نزديک‏تر بوده و موجب اطمينان نوعي است.

البته استنباط و اجتهاد در منابع فقه و استخراج احکام شرعي، ضابطه ‏مند و در چارچوب قواعد و اصول مشخصي انجام مي‏ پذيرد که فقيه، حقّ تخطّي از آن را ندارد.

[1] . سوره مريم، آيه43.

[2] . سوره يونس، آيه 35.

[3] . سوره نحل، آيه 43.

[4] . سوره زخرف، آيه 23.

[5] . سوره بقره، آيه 170.

[6] . سوره احزاب، آيات 68-66.

[7] . الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 341.

[8] . سوره عنکبوت، آيه 25.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 21
مطالب مرتبط