چکیده:
در «حدیث امان»، رسول خدا (صلیالله علیه وآله) با تشبیه اهلبیت (علیهمالسلام) به ستارههای آسمان، وجود آنان را سبب امنیت امت خواندهاند. متن مشهور این حدیث «النجوم امان لاهل السماء و اهلبیتی امان لامتی» است. باوجوداینکه این حدیث در روایات اهل سنت از طریق پنج راوی از رسولالله (صلیالله علیه وآله) گزارششده، ولی مورد تضعیف برخی نویسندگان قرار گرفته است. بر اعتبار مشهورترین نقل آن، دلایل چندی وجود دارد؛ اما به فرض اگر آنها را نیز نپذیریم، میتوان گفت کثرت طرق نقل، جبرانکننده ضعف برخی رجال آن بوده و صدور این حدیث را از پیامبر (صلیالله علیه وآله) به اثبات میرساند؛ زیرا محدثان اهل سنت روایاتی با این شرایط را پذیرفتهاند. درنتیجه این حدیث بر اساس قواعد رجالی اهل سنت حجت خواهد بود.
کلیدواژهها: حدیث امان، حدیث نجوم، امان امت، اهلبیت (علیهمالسلام)، اختلاف.
1_ مقدمه
پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) در طول حیات پربرکتشان در سخنان فراوانی به تبیین جایگاه اهلبیت (علیهمالسلام) در میان امت اسلامی پرداختهاند. معرفی اهلبیت (علیهمالسلام) بهعنوان یکی از دو ثقل ارزشمند، تشبیه آنان به کشتی نوح و برشماری آنان بهعنوان دوازده خلیفه و امیر، از این همین باب است. گسترۀ این روایات، بیانگر اهتمام رسولالله (صلیالله علیه وآله) به معرفی این منبع مورد وثوق شارع مقدس است.
یکی ازاینروایات، حدیثی است که رسولالله (صلیالله علیه وآله) با تشبیه اهلبیت (علیهمالسلام) به ستارههای آسمان، وجود آنان را سبب امنیت امت خواندهاند. این روایت که از آن بهعنوان «حدیث امان» و یا «حدیث نجوم» یاد میشود، با عبارت «النجوم امان لاهل السماء و اهلبیتی امان لامتی» (ستارگان مایۀ امنیت اهل آسماناند و اهلبیت من مایۀ امنیت امت من هستند) در منابع اسلامی یافت میشود.
ویژگی امنیت بخشی که در این حدیث برای اهلبیت (علیهمالسلام) برشمرده شده است، افزون بر احترام و دوستی، بر لزوم پیروی بیچونوچرا و مراجعه به ایشان در چالشهای مختلف حکایت دارد و بدون شک آگاهی مسلمین از این جایگاه منحصربهفرد، راه گشای بسیاری از اختلافات و دودستگیهای اعتقادی خواهد بود. به دیگر سخن، همانگونه که ستارههای آسمان سبب امنیت و هدایت زمینیان میشوند،[2] اهلبیت پیامبر (صلیالله علیه وآله) نیز سبب امنیت و هدایت مردم هستند.
افزون بر اینکه این تشبیه بیانگر خصوصیتی ممتاز برای اهلبیت (علیهمالسلام) است؛ یعنی همانگونه که برای بهرهگیری از ستارههای آسمان در راهیابی، تنها آگاهی از وجود آنها و نگاه کردن به حرکت آنها، راه درست را به گمشدگان و بیراهه رفتگان نشان میدهد، به همین سان، توجه به سیره عملی ایشان، راه مستقیم و نجات را نمایان میسازد؛ بنابراین این روایت حجیت سیره اهلبیت (علیهمالسلام) را اثبات میکند و بر همین اساس، در مواردی که کلامی از ایشان نقل نشده باشد، عملکردشان تعیینکننده راه حق از باطل خواهد بود.
اما سوگمندانه شاهد کمتوجهی و نادیدهگیری این حدیث نبوی از سوی برخی جریانات فکری هستیم؛ کسانی که با مخدوش کردن روایاتی ازایندست، سعی دارند منزلت اهلبیت (علیهمالسلام) ناشناخته بماند. باآنکه این حدیث در منابع اهل سنت یافت میشود، کسانی قصد دارند با تضعیف سندش، آن را از درجه اعتبار ساقط کنند. ازاینرو نگارنده بر آن شد تا با بررسی الفاظ و اسناد این حدیث، حجیت آن را ثابت کند و جایگاه حقیقی ایشان را در منظومۀ اعتقادی اهل سنت یادآور شود.
با آنکه تاکنون تألیفات ارزشمندی در این موضوع نگاشته شده، ولی بیشتر آنها غیرمستقل و در حوزۀ احادیث امامیه بوده است. نوشتههایی مانند أمان الأمة من الإختلاف،[3] نفحات الازهار[4] و مقاله حدیث امان[5] نیز که به این حدیث از زاویۀ مقارن پرداختهاند، به تمامی اسانید و طرق آن اشارهای نکردهاند و در این باب دچار کاستیاند. نگارنده ضمن ارج نهادن بر تلاشهای صورت گرفته، درصدد جبران این کمبود است؛ هرچند اعتراف دارد که این مقاله از ضعفهای احتمالی پیراسته نیست.
در این نوشتار جهت گردآوری همه اسانید این حدیث در منابع معتبر اهل سنت و پرهیز از سندهای تکراری، کتب حدیثی، تاریخی و رجالی آنان در محدوده شش قرن نخست، موردبررسی قرار گرفته است. به سبب اختلافاتی که در نقل این حدیث دیده میشود، نخست برای دستیابی به متن مورد اتفاق، نگاهی به الفاظ گوناگون حدیث انداخته و متن مشهور را استخراج میکنیم. در پی آن طرق نقل این حدیث ذکر میشود و با استناد به منابع رجالی اهل سنت و بر پایه برخی قواعد مشهور رجالی، برخی اسناد حدیث در ترازوی اعتبار سنجیده شده و میزان ارزشمندی هر یک بررسی میشود.
با توجه به اینکه رسالت این مقاله در حوزه اعتبارسنجی حدیث در روایات اهل سنت است، پیش از ورود به بحث، ذکر چند نکته رجالی ضروری است:
1) مراد از حدیث صحیح در دیدگاه اهل سنت، حدیثی است که سند آن متصل باشد و عدالت و اتقان و ضبط راوی آن ثابت شود[6] و شاذ[7] و معلل[8] نباشد.[9]
همچنین حدیث حسن، حدیثی است که در سند آن، راوی متهم به کذب یا کثیرالغلط نباشد[10] و از درجۀ ضعیف بالاتر ولی به درجۀ صحیح نرسد.[11] چنین حدیثی حجت است[12] و اکثر علمای عامه آن را میپذیرند و فقهایشان به آن عمل میکنند.[13]
نیز حدیث ضعیف حدیثی است که راوی آن متهم به کذب و یا کثیرالغلط باشد. به چنین حدیثی نمیتوان احتجاج کرد.
برخی گفتهاند پایینترین درجه حسن، بالاترین درجۀ ضعیف است.[14] از این سخن فهمیده میشود که حدیث حسن و ضعیف دارای مراتبی هستند و نمیتوان برای همۀ احادیث حسن یا ضعیف حکم واحدی بیان کرد.
2) دانشمندان رجالی را که به توثیق و تضعیف راویان همت گماردهاند بر اساس شیوهشان به سه دسته متشددین، معتدلین و متساهلین تقسیم میکنند. متشددین یا مُتِعَنِّتین کسانی هستند که در تعدیل راویان سختگیری ویژهای دارند و با کمترین قدحی، به ضعف راوی حکم میدهند. از این دسته میتوان به شعبه، یحیی قطان، یحیی بن معین، نسایی، جوزجانی، عقیلی و أبو حاتم اشاره کرد.[15] توثیقات این کسان، به دلیل سختگیری فراوانشان، اعتبار زیادی دارد؛ ولی تضعیفاتشان بهتنهایی کافی نیست و تنها درصورتیکه افراد دیگری دراینباره، اینان را همراهی کرده و بهاصطلاح، جرحشان مفسَّر[16] باشد، دیدگاهشان در خصوص تضعیف راوایان، پذیرفته میشود.
در مقابل این دسته، متساهلین قرار دارند که در توثیقات خود به کمترین قرینهای اکتفا کردهاند؛ درنتیجه تضعیفات آنان موردتوجه است، ولی توثیقات دقیقی ندارند. از این دسته میتوان به ترمذی، حاکم نیشابوری، ابوبکر بیهقی، ابن خزیمه، سیوطی و عجلی اشاره کرد.
اما معتدلین یا متوسطین افرادی هستند که شرایط توثیق و تضعیف آنها مساوی است. کسانی چون سفیان ثوری، عبدالرحمن بن مهدی، أحمد بن حنبل، بخاری،[17] ابو زرعه و ابن عدی از این گروهاند.[18]
3) کافیجی در تقسیمبندی احادیث میگوید:
بالاترین مرتبه صحیح، حدیثی است که شیخین بر آن اتفاق دارند؛ و پسازآن حدیثی که بخاری ذکر کرده و پسازآن حدیثی که مسلم یادکرده و پسازآن حدیثی که بر شرط شیخین باشد و پسازآن حدیثی که بر شرط بخاری باشد و پسازآن حدیثی که بر شرط مسلم باشد و پسازآن حدیثی که در منابعی ذکر شده باشد که مؤلفان آن شرط کردهاند که تنها احادیث صحیح را ذکر میکنند.[19]
بر همین اساس، راویانی که مسلم و بخاری بر آن اتفاق دارند، عدالتشان ثابت میشود؛[20] و همچنین راویانی که تنها در بخاری یا مسلم نامی از آنها وجود داشته باشد یا شرط بخاری و مسلم[21] بر آنها تطبیق کند، مورد اعتبار هستند.
4) هرکسی که پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) را دیده و به ایشان ایمان آورده باشد، «صحابی» به شمار میرود[22] و تمامی صحابه، عادل هستند؛[23] به این معنی که روایات آنها پذیرفته میشود و نیازی به بررسی احوال آنها نیست. حتی اگر راوی، مجهول باشد ولی صحابه بودن او ثابت شود، روایات او بدون بررسی پذیرفته میشود.[24]
5) در منابع رجالی اهل سنت درباره بیشتر راویان ثقه نیز تضعیفاتی بیان شده که اگر همه این سخنان را بپذیریم، بسیاری از صحابه و تابعین نیز ضعیف خواهند بود.[25] ازاینرو آنان ابراز میکنند که نمیتوان به دلیل تضعیف برخی راویان، احادیث آنها را غیر حجت دانست؛ زیرا اختلافات و منازعاتی که میان بعضی از ایشان روی داده، منشأ این تضعیفات است. بر همین اساس برخی نیز تصریح کردهاند که هر «منکر الحدیثی» ضعیف نیست؛[26] چراکه هیچ راویای از ضعف خالی نیست.[27]
6) درصورتیکه علمای جرحوتعدیل، نظرات متضادی درباره راویِ واحدی داشته باشند، درصورتیکه جرحوتعدیلها در رتبۀ مساوی باشند و نتوان نظر هیچیک را ارجح دانست، آن راوی «مختلفٌ فیه» است و بر اساس قاعدۀ پذیرفتهشده نزد مشهور اهل سنت، روایت «مختلفٌ فیه»، در مرتبۀ «حسن» قرار میگیرد.[28]
7) کثرت طرق نقل روایت، جبرانکننده ضعف سند است. بدین معنی که درصورتیکه یک روایت دارای اسناد متفاوتی باشد، حتی اگر همه آن اسناد ضعیف باشند، باعث نمیشود این روایت را ضعیف بدانیم؛ بلکه اسناد گوناگون، یکدیگر را تقویت میکنند[29] و در این حال، روایت حجت خواهد بود؛[30] حتی اگر راویان آن، فاجر و فاسق باشند![31] هرچند برخی، «غیر متهم به کذب» بودن راوی را در این صورت لازم میدانند[32] و اصطلاحاً به این نوع از حدیث، «حسنٌ لغیره» میگویند.[33]
2_ منابع ذکر حدیث
با نگاهی به روایات اهل سنت «حدیث امان» را در تألیفات فراوان ایشان که توسط چهرههای شناختهشدهای نقل شده است میتوان یافت.[34]
رد پای این حدیث از قرن نخست تا قرن ششم و در بیش از 17 منبع روایی اهل سنت قابل پیگیری است؛ امری که نشان از اهمیت این حدیث و توجه علمای اهل سنت به آن دارد. قدیمیترین منبعی که از این حدیث سخن گفته، فضائل الصحابۀ احمد بن حنبل (د. 241 هـ)[35] است. دیگر علمای اهل سنت که این حدیث را در آثار خود آوردهاند، به ترتیب سال وفات عبارتاند از: احمد بن حازم (د.276 هـ)؛[36] فسوی (د.277 هـ)؛[37] کدیمی (د.286 هـ)؛[38] رویانی (د.307 هـ)؛[39] ابوالحسین بن مهتدی بالله (د.330 هـ)؛[40] بغدادی (د.330 هـ)؛[41] جرجانی (د.330 هـ)؛[42] أعرابی (د.340 هـ)؛[43] طبرانی (د.369 هـ)؛[44] روذباری (د.396 هـ)؛[45] حاکم نیشابوری (د.405 هـ)؛[46] ابن صلت (د.405 هـ)؛[47] خطیب بغدادی (د.463 هـ)؛[48] شجری (د.499 هـ)؛[49] عبدالخالق دمشقی (د.564 هـ)[50] و ابن عساکر (د.571 هـ).[51]
با توجه به اینکه در برخی از این منابع بیش از یک سند مستقل[52] برای این حدیث ذکر شده، درمجموع این روایت بیش از 22 سند مستقل دارد. درنتیجه فارغ از بررسی اسناد، این حجم بیانگر اعتماد راویان به صدور این حدیث است.
3_ متن حدیث
با توجه به گسترۀ روایی «حدیث امان»، نقلهای گوناگونی از آن وجود دارد؛ ولی میتوان الفاظ مشترک این حدیث را گردآوری نمود. وجود واژگان متفاوتی که در برخی نقلها دیده میشود، نشان از واگویی چندبارۀ این حدیث از زبان رسولالله (صلیالله علیه وآله) دارد. در تمام این نقلها چند عنصر اساسی وجود دارد: «نجوم»، «امان»، «اهل السماء»، «اهلبیتی» و «اهل الارض»؛ اما در برخی نقلها مؤلفههای دیگری نیز وجود دارند که بهنوعی توضیح و تبیین همان شاکلۀ اصلی روایت هستند؛ تعابیری همچون «النجوم فی السماء امان لاهل السماء»،[53] «النجوم أَمان لأهل السماء، إذا ذهبت النجوم ذهب أهل السماء»،[54] «النجوم أمان لأهل السماء، فإن طمست النجوم أتى السماء ما یوعدون»،[55] «اهلبیتی أمان لأهل الأرض»،[56] «اهلبیتی أمان لأمتی من الاختلاف، فإذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبلیس»،[57] «اهلبیتی أمان لأهل الأرض، فإذا ذهب اهلبیتی أتی أمتی ما یوعدون»[58] و «کما أن النجوم أمان لأهل السماء فویل لمن خذلهم وعاندهم».[59]
همانگونه که هویدا است، تمام این روایات، الفاظ مشترک و مترادفی دارند؛ بنابراین میتوان متن مشهور «حدیث امان» را اینگونه استخراج نمود: «النجوم امان لاهل السماء و اهلبیتی امان لامتی»[60] و این نقل بیشترین تعداد گزارش را در میان روایات به خود اختصاص داده است.
4_ طرق نقل حدیث
باوجوداینکه «حدیث امان» در منابع اهل سنت روایت شده، ولی از جانب برخی علمای ایشان، تضعیف شده است. ذهبی در موضوعات المستدرک[61]، هیثمی در مجمع الزوائد،[62] بوصیری در اتحاف الخیرة المهرة،[63] ابن حجر در المطالب العالیة[64] و ألبانی در سلسلة الاحادیث الضعیفة[65] این روایت را تضعیف کردهاند. قدیمیترین منبعی که به ضعیف بودن این حدیث تصریح میکند، أحادیث مسندة فی أبواب القضاء ابونعیم اصفهانی (د.430 هـ)[66] و سپس تذکرة الحفاظ ابن قیسرانی (د.507 هـ)[67] است. جای این سؤال باقی است که چگونه حدیثی که پنج قرن مورد استناد علمای اهل سنت قرار گرفته، بهیکباره تضعیف شده و از دایرۀ باورهای جامعۀ اهل سنت کنار نهاده شده است؟!
ما در بررسیهای خود دریافتیم که «حدیث امان» در روایات اهل سنت از طریق پنج راوی از پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) گزارش شده که عبارتاند از: علی بن ابیطالب علیهالسلام، عبدالله بن عباس، سلمة بن أکوع أسلمی، جابر بن عبدالله أنصاری و مُنکدر بن عبدالله قرشی.
گزارش حضرت علی علیهالسلام از طریق سه راوی آورده شده است: عبدالله بن عباس،[68] امام حسین علیهالسلام[69] و عنترة بن عبد الرحمن شیبانی.[70]
ناقل روایت ابن عباس، عطاء بن أبی رباح قرشی[71] است.
روایت سلمة بن اکوع که بیشترین تعداد نقل در میان روایات اهل سنت را به خود اختصاص داده، تنها از طریق فرزندش إلیاس[72] حکایت شده است.
گزارش جابر را محمد بن منکدر بن عبدالله[73] نقل نموده و همو کسی است که این حدیث را از پدرش نیز گزارش کرده است.[74]
5_ بررسی سند
پیشتر بیان شد که بر پایۀ قواعد رجالی اهل سنت، درصورتیکه حدیثی دارای اسناد متعددی باشد که در میان آنها راویان ضعیف نیز یافت شود، آن حدیث، ضعیف نخواهد بود و کثرت طرق، جبرانکنندۀ ضعف اسناد هستند. بر همین اساس میتوان پیش از بررسی اسناد، به حجیت «حدیث امان» حکم کرد؛ چه اینکه حتی در صورت ضعف همۀ اسناد آن، کثرت طرق باعث تقویت این حدیث شده و نمیتوان به ضعیف بودن آن حکم نمود. در تأیید کارکرد این قاعده میتوان به حدیث «اقتداء به شیخین» اشاره کرد که با دارا بودن اسناد کمتری نسبت به «حدیث امان» و ضعیف بودن آنها، تنها به دلیل کثرت طرق، از ضعف سندی چشمپوشی شده[75] و این حدیث بهعنوان یکی از فضائل شیخین برشمرده شده است.
برای رعایت اختصار، تنها یکی از اسناد این حدیث را مورد ارزیابی قرار میدهیم. به همین منظور به سراغ سندی میرویم که بیشترین نقل «حدیث امان» را در روایات اهل سنت به خود اختصاص داده و توسط 14 تن از علمای اهل سنت گزارش شده است. راوی حدیث، سلمة بن اکوع است که آن را از پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) نقل نموده و فرزندش الیاس از او و موسی بن عبیدة از الیاس این حدیث را گزارش کردهاند. رجال این گزارش در طبقات بعدی دارای انشعابات زیادی شده و درمجموع، 10 سند مستقل، این حدیث را از موسی بن عبیدة نقل کردهاند. با توجه به وجود اسناد گوناگون در این طریق، تنها یکی از این اسناد را از کتاب مسند الرویانی[76] مورد ارزیابی قرار میدهیم:
«از عمرو از أبوعامر از موسی بن عبیدة از إلیاس بن سلمة از سلمة بن اکوع از رسولالله (صلیالله علیه وآله)»[77]
_ سلمة بن اکوع (د.74 هـ): صحابۀ پیامبر (صلیالله علیه وآله)و از راویان صحیح بخاری و مسلم است.[78]
_ إلیاس بن سلمة أسلمی (د. 119 هـ): او نیز از راویان بخاری و مسلم[79] به شمار رفته و ثقه است.[80]
_ موسی بن عبیدة بن نشیط (د. 152 هـ): درباره موسی بن عبیدة در بین رجالیان اختلافاتی وجود دارد. ابن عدی وی را از موالیان عمر بن خطاب قلمداد کرده است؛ عجلی و وکیع بن جرح، وی را ثقه[81] دانسته و ابن سعد او را «ثقةٌ کثیرالحدیث» معرفی نموده است؛[82] بزار او را «خیار الناس» و از عبّاد میداند؛[83] یعقوب بن شیبه او را «صدوقٌ ضعیف الحدیث» خطاب میکند؛[84] برخی او را «منکر الحدیث» معرفی نمودهاند؛[85] یحیی بن معین قائل است که موسی بن عبیدة کذّاب نیست؛ ولی روایات منکری را از عبدالله بن دینار نقل کرده است؛ و ابو داوود، دیگر روایاتش را «مستوی»[86] میداند.[87] آگاهی از نتیجۀ نهایی پیرامون موسی بن عبیدة نیاز به تحلیل و بررسی مبسوطی دارد که آن را به پایان این بخش واگذار میکنیم.
_ ابوعامر قران بن تمام (د. 181 هـ): ابن معین و ابوحاتم و دارقطنی و احمد بن حنبل او را توثیق کردهاند.[88]
_ عمرو بن علی بن بحر ابوحفص فلاّس (د. 249 هـ): نسایی او را ثقه و حافظ و صاحب حدیث معرفی میکند[89] و ابوحاتم او را صدوق میداند.[90]
درنتیجه تمام رجال این سند ثقه هستند و تنها دربار موسی بن عبیدة اختلافاتی وجود دارد.
مهمترین اشکالی که به موسی بن عبیدة وارد کردهاند، «منکر الحدیث» بودن او است. تعریفهای گوناگونی از «منکر الحدیث» وجود دارد؛ ولی ابن حجر بر این باور است که «منکر الحدیث» در دیدگاه بیشتر اهل حدیث به معنای «ما انفرد به المستور، أو الموصوف بسوء الحفظ، أو المضعف فی بعض مشایخه دون بعض، بشئ لا متابع له ولا شاهد» است.[91] این در حالی است که موسی بن عبیدة، مستور[92] نیست؛ زیرا درباره او توثیقاتی وارد شده و ثقات معتبری از او روایت کردهاند. بهعلاوه اینکه شاید برخی مشایخ او ضعیف باشند، ولی در این سند، شیخ او ثقه است. این سند، تنها متابع[93] ندارد که وجود شواهدی[94] از چهار تن از صحابه، میتواند جبرانکننده این إفراد[95] باشد. افزون بر آنکه این حدیث از طریق ثقات نقل شده و با حدیث دیگری از راویان ثقه، مخالفتی ندارد؛[96] بنابراین متابع نداشتن، خدشهای به حدیث وارد نمیکند؛ زیرا در منابع معتبر اهل سنت، برخی روایاتی متابعی نداشته و منفردند، باز پذیرفتهشدهاند.[97] همچنین میتوان گفت روایت افرادی مانند شعبة بن حجاج (از متشددین) و سفیان ثوری (از معتدلین)،[98] خود گواهی محکم بر اعتبار موسی بن عبیدة است. درنتیجه میتوان گفت موسی بن عبیدة تنها به دلیل نقل روایاتی که مخالف باورهای علمای اهل سنت بوده، «منکر الحدیث» نامیده شده و روایات او را کنار گذاشتهاند![99]
ما نفی نمیکنیم که موسی بن عبیده روایات منکری را از برخی ضعفا نقل نموده است، ولی او «حدیث امان» را از ثقات نقل کرده و وجود شواهد فراوانی در تأیید این حدیث، منکر بودن آن را ناپذیرفتنی و صدورش از پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) را قطعی میکند. در تأیید این سخن میتوان به نقل بخاری از راویانی اشاره کرد که با عبارت «منکر الحدیث» وصف شدهاند،[100] ولی به دلیل وجود شواهد، بخاری به آنها اعتماد کرده و روایاتشان را نقل نموده است. درنهایت میتوان گفت حدیث موسی بن عبیدة به دلیل اختلافات زیادی که درباره شخصیتش وجود دارد، یا «مختلف فیه» است و یا به دلیل تقویت شدن آن با اسناد گوناگون، «حسنٌ لغیره» خواهد بود.
اکنون باید از افرادی مانند ذهبی و ابن حجر و ألبانی پرسید که با چه دلیلی به تضعیف موسی بن عبیدة در «حدیث امان» حکم کردهاند درحالیکه 10 تن از ثقات و راویان بخاری و مسلم، این روایت را از او آوردهاند؟! آیا اینان که دستکم 500 سال فاصلۀ زمانی با او دارند، بهتر او را شناختهاند، یا افرادی که بخاری و مسلم بر وثاقت و عدم کذب آنان تصریح کرده و شاگرد او بودهاند؟!
راویان موسی بن عبیدة در این حدیث به ترتیب سال وفات عبارتاند از: 1_ سفیان ثوری[101] (د. 161 هـ، ثقه حافظ، راوی بخاری و مسلم)؛ 2_ ابوعامر قران بن تمام[102] (د. 181 هـ، ثقه)؛ 3_ عیسی بن یونس[103] (د. 187 هـ، ثقه مأمون، راوی بخاری و مسلم)؛ 4_ سعید بن یحیی لخمی[104] (د. 199 هـ، ثقه، راوی بخاری)؛ 5_ أسباط بن محمد قرشی[105] (د. 200 هـ، ثقه، راوی مسلم)؛ 6_ محمد بن زِبْرِقان[106] (د. 200 هـ، صدوق حسن الحدیث، راوی بخاری و مسلم)؛ 7_ ابوعاصم ضحاک بن مخلد نبیل[107] (د. 212 هـ، ثقه ثبت، راوی بخاری و مسلم)؛ 8_ عبدالله بن داوود[108] (د. 213 هـ، ثقه، راوی بخاری)؛ 9_ مکی بن إبراهیم[109] (د. 214 هـ، ثقه و ثبت، راوی بخاری و مسلم)؛ 10_ عبیدالله بن موسی[110] (د. 219 هـ، ثقه یتشیع، راوی بخاری و مسلم).[111]
هر یک از این راویان، خود در سندهای دیگری واقعاند؛ ازاینرو مجموع طریق موسی بن عبیدة دارای 16 سند مستقل تا قرن ششم هجری است که در صورت ثقه دانستن موسی بن عبیدة، هشت سند صحیح،[112] چهار سند حسن[113] و چهار سند ضعیف[114] خواهد بود.
تمام بررسیهای صورت گرفته تنها درباره یک سند است که البته غرض ما را برآورده کرده و حجیت و صدور این کلام از رسولالله (صلیالله علیه وآله) را به اثبات میرساند؛ و همانگونه که گفتیم، به دلیل پرهیز از طولانی شدن کلام، از بررسی سایر اسناد صرفنظر میکنیم. ولی جا دارد سایر اسناد نیز با بررسیهای علمی مورد ارزیابی قرار گیرند.
6) پیام حدیث
رسول خدا (صلیالله علیه وآله) در این حدیث، بهطور عام و بدون هیچ قید و شرطی، اهلبیت (علیهمالسلام) را ستارگان هدایت و مایۀ امنیت امت از گمراهی و تفرقه و نابودی دانستهاند؛ بنابراین آثار وجودیِ اهلبیت (علیهمالسلام) برای امت، همانند آثار وجودی ستارگان برای ساکنان زمین است.
لازمۀ این معنی آن است که همانگونه که ستارگان تا جهان باقی است، باقیاند و مایۀ امان ساکنان زمین، همانسان باید پیوسته فردی از اهلبیت (علیهمالسلام) در میان امت وجود داشته باشد که به او تمسک جویند و از او پیروی کنند تا از درافتادن در دام گمراهی و تفرقه در امان باشند. این مطلب را از عبارت «اهلبیتی امان لامتی من الاختلاف» بهوضوح میتوان برداشت کرد. همچنین میتوان گفت از آنجاکه ستارگان، امان اهل آسماناند و با نبودشان، اهل آسمان نیز نخواهند بود، به همین سان از آنجاکه اهلبیت (علیهمالسلام) امان اهل زمیناند، با نبودشان، اهل زمین نیز نخواهند بود.
همانگونه که ستارگان، مایۀ امان اهل آسماناند در اصل وجود _ بهگونهای که هرگاه ستارگان بروند، اهل آسمان نابود خواهند شد _ ، اهلبیت نیز چنیناند؛ یعنی تا آنان هستند، امّت اسلامی نیز هستند و هرگاه آنان بروند و کسی از آنان در جهان باقی نمانَد، روزگار امّت اسلامی نیز پایان خواهد یافت.
نکتۀ مهم دیگری که از این حدیث فهمیده میشود، آن است که ایمن ساختن امت از گمراهی و تفرقه توسط اهلبیت (علیهمالسلام)، جز با برخورداری ایشان از علم و عصمت، ممکن نیست؛ چراکه اگر اعمال آنها در جهت هدایت و حفظ وحدت امت، عالمانه و معصومانه نباشد، نهتنها به هدایت و اتحاد امت نمیانجامد، بلکه باب اختلاف و گمراهی را به روی آنان خواهد گشود؛ و یا دستکم، به هنگام ارتکاب گناه، نمیتوان ایشان را مایۀ امان امت خواند.
با توجه به این توضیحات، میتوان نکات زیر را درباره این حدیث برشمرد:
۱. بقای امّت، وابسته به بقای اهلبیت پیامبر (صلیالله علیه وآله) است.
۲. تا پایان عمر جهان، همواره یکی از اهلبیت پیامبر (صلیالله علیه وآله)، در میان مردم خواهد بود.
۳. اهلبیت (علیهمالسلام) که از سوی رسول خدا (صلیالله علیه وآله) بیهیچ قید و شرطی مایۀ بقای امّت و امان مردم خواندهشدهاند، بیتردید باید عالم و معصوم باشند؛ زیرا جاهل و گناهکار، نتوانند امان امت باشند.
7) «اهلبیت» کیاناند؟
پرواضح است که مقصود از اهلبیت در «حدیث امان»، شامل قبیله و بستگان و همسر و فرزندان شخص نمیشود؛ بلکه مقصود، اصطلاحی است که قرآن کریم آن را در آیۀ تطهیر، درباره اهلبیت پیامبر (صلیالله علیه وآله) بهکاربرده است: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهلبیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند.[115]
با توجه به شأن نزول آیه و احادیث متعدد در منابع اهل سنت مراد از «اهلبیت» حضرت امیر (علیهمالسلام)، فاطمۀ زهرا علیهاالسلام و 11 امام معصوم (علیهمالسلام) از نسل ایشان هستند. اهلبیت همانها هستند که دوستی آنان بهعنوان پاداش رسالت نبی اکرم (صلیالله علیه وآله)، بر همۀ مسلمانان واجب بوده[116] و رسول خدا (صلیالله علیه وآله) در حدیث متواتر ثقلین، ایشان را همتای کتاب خدا به شمار آورده است و در حدیث سفینه، آنان را به کشتی نوح تشبیه کرده که تنها راه نجات، سوار شدن بر کشتی هدایتشان است.[117]
امّ سلَمه که یکی از همسران شایسته رسول خدا است، میگوید:
آیه تطهیر در خانۀ من نازل شده است. وقتی آیه نازل شد، از رسول خدا خواستم تا اجازه دهد به جمع اصحاب کسا [=پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهمالسلام)] بپیوندم و از این فیض بزرگ، بهرهمند شوم؛ امّا رسول خدا نپذیرفت و با لحنی عطوفت آمیز، پاسخ داد: «رحمت خدا بر تو باد! تو همواره درراه خیر و صلاح بودهای و چه قدر من از تو راضیام! ولی این [منقبت]، ویژه من و ایشان است».[118]
همچنین، ابن عبّاس و دیگران روایت کردهاند که رسول خدا (صلیالله علیه وآله) پس از نزول آیۀ تطهیر، به مدّت نُه ماه[119] و روزی پنج مرتبه، هنگام فرارسیدن وقت نماز، به درِ خانه علی بن ابیطالب علیهالسلام میآمد و میفرمود:
السلام علیکم و رحمةالله و برکاته أهلَ البیت إنّما یریداللهُ لیذهب عنکم الرجسَ أهلَ البیت و یطهِّرکم تطهیراً. الصلاةَ، رحمَکمالله![120]
بدینسان، رسول خدا، مصداق اهلبیت را برای مسلمانان، بهخوبی روشن نمود و همین مسئله موجب شده که جز معدود افرادی که نظرشان ارزشی ندارد، کسی در اختصاص این آیه به پنجتن، تردید نکند.
باید گفت اطلاق واژۀ اهلبیت در آیۀ تطهیر بر پنجتن، از باب تطبیق بر اهلبیت موجود بوده است، نه انحصار در آنها؛ ازاینرو این واژه، همۀ امامان دوازدهگانه را در برمیگیرد. این مطلب، از روایاتی که در معرّفی اهلبیت نقل شده، بهخوبی استفاده میشود. بهعنوانمثال، طبق برخی روایات، پیامبر اکرم در شب ازدواج حضرت علی و فاطمۀ زهرا علیهماالسلام آیۀ تطهیر را تلاوت کرد و پس از ازدواج آنان، تا چهل روز، پیوسته به درِ خانۀ آنها میآمد و میفرمود:
السلام علیکم أهلَ البیت و رحمةالله و برکاته. الصلاة رحمکمالله! انما یریدالله لیذهب عنکم الرجسَ أهل البیت و یطهِّرکم تطهیراً. أنا حرب لمن حاربتم، أنا سلم لمن سالمتم.[121]
روشن است که در آن زمان، غیر از فاطمۀ زهرا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام، فرد دیگری از اهلبیت وجود نداشت؛ و بااینحال، رسول خدا (صلیالله علیه وآله)، آن دو را با واژۀ «اهلبیت» ندا میداد.
افزون بر این، شیعه و سنّی پذیرفتهاند که امام مهدی عجّلالله تعالی فرجه الشریف که در آخرْ زمان قیام خواهد کرد و با برچیدن بساط ظلم و ستم، حکومتی جهانی بر اساس عدل و داد برپا خواهد ساخت، از اهلبیت رسول خدا است. امام علی علیهالسلام از رسول خدا (صلیالله علیه وآله) نقل میکنند که آن حضرت فرمود: «المهدی منّا أهل البیت».[122] در این حدیث و نظایر آن،[123] رسول خدا (صلیالله علیه وآله)، مهدی عجّلالله تعالی فرجه الشریف را از اهلبیت خود به شمار آورده است؛ حال آنکه مهدی عجّلالله تعالی فرجه الشریف در آن زمان وجود نداشت و تا زمان ولادت وی، حدود 250 سال، زمان باقی مانده بود.
نتیجهگیری
بدون شک یکی از مهمترین سفارشهای پیامبر (صلیالله علیه وآله) درباره اهلبیت (علیهمالسلام) را باید در «حدیث امان» جستجو کرد. رسول خدا (صلیالله علیه وآله) با تشبیه جایگاه اهلبیت (علیهمالسلام) به ستارههای آسمان، امنیت بخش بودن اهلبیت (علیهمالسلام) برای اهل زمین را گوشزد فرمودهاند. «حدیث امان» که مشهورترین نقل آن عبارت «النجوم امان لأهل السماء و اهلبیتی امان لأمتی» است، از طریق پنج راوی از نبی مکرم اسلام (صلیالله علیه وآله) روایت شده و تا قرن ششم توسط 17 تن از اندیشمندان اهل سنت گزارش شده است.
قدیمیترین منبعی که به ضعیف بودن این حدیث تصریح کرده، متعلق به قرن پنجم است و پسازآن افراد دیگری مانند ذهبی و ابن حجر و ألبانی بانگ ضعیف بودن این حدیث را سر دادهاند. پس از بررسیهای صورت گرفته به این نتیجه رسیدیم که بر پایۀ قواعد رجالی اهل سنت، برخی اشکالات مبنی بر ضعیف بودن تعدادی راویان این حدیث، صحیح نیست. حتی اگر ضعف راویان اسناد را نیز بپذیریم، کثرت طرق، جبرانکنندۀ ضعف اسناد خواهند بود؛ بنابراین نمیتوان این حدیث را ضعیف دانسته و آن را از حجیت ساقط کرد؛ بلکه با توجه به پشتوانۀ غنی روایی این حدیث، باید گفت صدور این کلام از رسولالله (صلیالله علیه وآله) قطعی است.
برای کامل شدن این بحث لازم است پیرامون حدیث دیگری که در آن، اصحاب پیامبر (صلیالله علیه وآله) به ستارگان آسمان تشبیه شده و پیروی از آنان، مایۀ هدایت دانسته شده است: «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» پژوهش مستقلی صورت پذیرد و در صورت حجیت هر دو، وجه جمعی میان آنها پیدا شود.
منابع:
قرآن مجید
الآمدی، أبو الحسن علی بن أبی علی الثعلبی (المتوفی: 631 هـ)، الإحکام فی أصول الأحکام، بیروت، المکتب الإسلامی، بی تا.
ألبانی، محمد ناصرالدین (د. 1420 هـ)، احکام الجنائز، المکتب الإسلامی، الرابعة، 1406 هـ _ 1986 م.
__________، إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، بیروت، المکتب الإسلامی، الثانیة 1405 هـ _ 1985 م.
__________، سلسلة الاحادیث الضعیفة و الموضوعة و اثرها السیء فی الامة، الریاض، دار المعارف، الأولی، 1412 هـ / 1992 م.
ابن حبان، محمد بن حبان (د. 354 هـ)، الثقات، بیروت، دار الفکر، الأولی، 1395 _ 1975 م.
ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع (المتوفی: 230 هـ)، الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولی، 1410 هـ _ 1990 م.
ابن الصلاح، عثمان بن عبد الرحمن، مقدمه ابن الصلاح، مکتبة الفارابی، الأولی 1984 م.
ابن الصلت و الفرضی، أحمد بن محمد (405 هـ) و عبیدالله بن محمد بن أبی مسلم (406 هـ)، فوائد منتقاة من روایة الشیخین أبی الحسن أحمد بن محمد بن الصلت وأبی أحمد عبیدالله بن محمد بن أبی مسلم الفرضی، دار البشائر الإسلامیة، الأولی، 1429 هـ _ 2008 م.
ابن العینی، عبد الرحمن بن أبی بکر، شرح ألفیة العراقی فی علوم الحدیث، یمن، مرکز النعمان، الأولی، 1432 هـ _ 2011 م.
ابن مَنْدَه، محمد بن إسحاق (المتوفی: 395 هـ)، معرفة الصحابة، جامعة الإمارات العربیة المتحدة، الأولی، 1426 هـ _ 2005 م.
ابوالحسین، محمد بن علی بن المهتدی بالله (الد.: 330 هـ)، مشیخة ابی الحسن بن المهتدی بالله، الناسخ: ابوالحسین محمد بن احمد بن ابراهیم بن الصائغ، بی تا، بی جا.
أبو یعلی، محمد بن الحسین الفراء (المتوفی: 458 هـ)، العدة فی أصول الفقه، ریاض، جامعة الملک محمد بن سعود الإسلامیة، الثانیة 1410 هـ _ 1990 م
الأصبهانی، أبو نعیم أحمد بن عبدالله (المتوفی: 430 هـ)، أحادیث مسندة فی أبواب القضاء، بر اساس نرم افزار مکتبةالشامله.
اصبهانی، ابونعیم (د. 430 هـ)، معرفة الصحابه، الریاض، دار الوطن، الأولی 1419 هـ _ 1998 م.
الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد (المتوفی: 340 هـ)، معجم ابن الأعرابی، المملکة العربیة السعودیة، دار ابن الجوزی، الأولی، 1418 هـ _ 1997 م.
البغدادی، علی بن احمد بن محمد (الد.:330 هـ)، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، المکتبة الظاهریة الاهلیة، بی تا.
بخاری، محمد بن إسماعیل (د. 256 هـ)، تاریخ الکبیر، بیروت، دار الفکر، بی تا.
بزار، أحمد بن عمرو، البحر الزخار، بیروت، علوم القرآن، 1409.
بوصیری، أحمد بن أبی بکر (د. 840 هـ)، اتحاف الخیرة المهرة بزوائد المسانید العشرة الریاض، دار الوطن، الأولی، 1420 هـ 1999 م.
بکجری، مغلطای بن قلیج (المتوفی: 762 هـ)، إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، بی جا، الفاروق الحدیثة، الأولی، 1422 هـ 2001 م.
الجرجانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر (الد.:330 هـ)، أمالی الجرجانی، المدینةالمنورة، الجامعة الاسلامیة، بی تا.
الجرجانی، أبو أحمد بن عدی (المتوفی: 365 هـ)، الکامل فی ضعفاء الرجال، بیروت، دارالکتب العلمیة، الأولی، 1418 هـ 1997 م.
حرانی، أحمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه (المتوفی: 728 هـ)، مجموع الفتاوی، المدینة المنورة، مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، 1416 هـ/1995 م.
الحموی، یاقوت بن عبدالله (د. 626 هـ)، معجم الأدباء أو إرشاد الأریب إلی معرفة الأدیب، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1411 هـ _ 1991 م.
الخطیب البغدادی، أبو بکر أحمد بن علی (المتوفی: 463 هـ)، تاریخ بغداد، بیروت، دار الغرب الإسلامی، الأولی، 1422 هـ _ 2002 م.
__________، السابق واللاحق فی تباعد ما بین وفاة راویین عن شیخ واحد، الریاض، دار الصمیعی، الثانیة، 1421 هـ/2000 م.
__________، الکفایه فی علم الروایه، المدینة المنورة، المکتبة العلمیة، بی تا.
__________، موضح أوهام الجمع والتفریق، بیروت، دار المعرفة، الأولی، 1407.
الدارقطنی البغدادی، علی بن عمر، سؤالات الحاکم النیسابوری للدارقطنی، الریاض، مکتبة المعارف، الأولی،1404 _ 1984.
الدمشقی، ابن عساکر (الد.: 571 هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، بیروت، دار الفکر، 1995.
الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر (المتوفی: 774 هـ)، التکمیل فی الجرح والتعدیل ومعرفة الثقات والضعفاء والمجاهیل، الیمن، مرکز النعمان، الأولی، 1432 هـ _ 2011 م.
الدمشقی، عبد الخالق بن أسد بن ثابت (المتوفی: 564 هـ)، کتاب المعجم، دار البشائر الإسلامیة، الأولی 1434 هـ _ 2013 م.
ذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد (المتوفی: 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، بیروت، دار الغرب الإسلامی، الأولی، 2003 م.
__________، تذکرة الحفاظ، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولی، 1419 هـ _ 1998 م.
__________، ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق، الزرقاء، مکتبة المنار، الأولی 1406 هـ _ 1986 م.
__________، ذکر من یعتمد قوله فی الجرح والتعدیل، بیروت، دار البشائر، الرابعة، 1410 هـ، 1990 م.
__________، الرواة الثقات المتکلم فیهم بما لا یوجب ردّهم، بیروت، دار البشائر الإسلامیة، 1412 هـ _ 1992 م.
__________، سیر أعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، الثالثة، 1405 هـ / 1985 م.
__________، المغنی فی الضعفاء، المحقق: الدکتور نور الدین عتر، بی جا، بی تا.
__________، موضوعات المستدرک، بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله.
__________، الموقظة فی علم مصطلح الحدیث، حلب، مکتبة المطبوعات الإسلامیة، الثانیة، 1412 هـ.
__________، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، بیروت، دار المعرفة، الأولی، 1382 هـ _ 1963 م.
الروذباری، أَحمد بن عطاء (المتوفی: 396 هـ)، ثلاثة مجالس من أمالی أبی عبدالله الروذباری، مخطوط نُشر فی برنامج جوامع الکلم المجانی التابع لموقع الشبکة الإسلامیة، الأولی، 2004.
الرویانی، محمد بن هارون (المتوفی: 307 هـ)، مسند الرویانی، القاهرة، مؤسسة قرطبة، الأولی، 1416.
زرکشی، محمد بن جمال الدین، النکت علی مقدمة ابن الصلاح، الریاض، أضواء السلف، الأولی، 1419 هـ _ 1998 م.
زرکلی، خیر الدین بن محمود (المتوفی: 1396 هـ)، الاعلام، دار العلم للملایین، الخامسة عشر، مایو 2002 م.
الزیلعی، عبدالله بن یوسف (المتوفی: 762 هـ)، نصب الرایة لأحادیث الهدایة مع حاشیته بغیة الألمعی فی تخریج الزیلعی، دار القبلة، الأولی، 1418 هـ/1997 م.
زینلی، غلامحسین، حدیث امان، حدیث اندیشه، پاییز و زمستان 1385، شماره 2.
سخاوی، ابن جزری، الغایة فی شرح الهدایة فی علم الروایة، مکتبة أولاد الشیخ للتراث، الأولی، 2001 م.
السخاوی، محمد بن عبد الرحمن، فتح المغیث شرح ألفیة الحدیث، لبنان، دار الکتب العلمیة، الأولی، 1403 هـ .
السلیمانی، مصطفی بن إسماعیل، الجواهر السلیمانیة علی المنظومة البیقونیة، مأرب؛ دارالحدیث، بی تا.
السمعانی المروزی، عبد الکریم بن محمد (المتوفی: 562 هـ)، التحبیر فی المعجم الکبیر، بغداد، رئاسة دیوان الأوقاف، الأولی، 1395 هـ _ 1975 م.
السودونی، الدین قاسم بن قُطْلُوبَغا (المتوفی: 879 هـ)، الثقات ممن لم یقع فی الکتب الستة، صنعاء، مرکز النعمان، الأولی، 1432 هـ _ 2011 م.
السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، الریاض، مکتبة الریاض الحدیثة، بی تا.
الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین (المتوفی 499 هـ)، ترتیب الأمالی الخمیسیة، رتبها: القاضی محیی الدین محمد بن أحمد القرشی العبشمی (المتوفی: 610 هـ)، لبنان، دار الکتب العلمیة، الأولی، 1422 هـ _ 2001 م.
شحود، علی بن نایف، المفصل فی علوم الحدیث، بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله.
شوکانی، محمد بن عبدالله، نیل الاوطار، مصر، دار الحدیث، الأولی، 1413 هـ _ 1993 م.
الشیبانی، أحمد بن حنبل (المتوفی: 241 هـ)، فضائل الصحابة، بیروت، مؤسسة الرسالة، الأولی، 1403 _1983.
صافی، لطفالله، امان الامة من الضلال و الاختلاف، قم، المطبعة العلمیة، الاولی، 1397 هـ.
صالح، صبحی ابراهیم، علوم الحدیث ومصطلحه، بیروت، دار العلم، الخامسة عشر، 1984 م.
الصنعانی، محمد بن إسماعیل الکحلانی (المتوفی: 1182 هـ)، سبل السلام، مکتبة مصطفی البابی الحلبی، الرابعة 1379 هـ/ 1960 م،
الطبرانی، سلیمان بن أحمد (260 _ 360 هـ)، المعجم الأوسط، القاهرة، دار الحرمین، بی تا.
__________، المعجم الکبیر، الموصل، مکتبة العلوم والحکم، الثانیة،1404 _1983.
طحان، محمود احمد، معجم المصطلحات الحدیثیة، بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله.
العدوی، مصطفی، مصطلح الحدیث فی سؤال و جواب، بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله.
عسقلانی، احمد بن حجر (المتوفی: 852 هـ)، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولی، 1415 هـ.
__________، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر، الأولی، 1404 _ 1984.
__________، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار المعرفة، 1379.
__________، القول المسدد فی الذب عن مسند احمد، القاهرة، مکتبة ابن تیمیة، الأولی، 1401.
__________، لسان المیزان، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، الثانیة، 1390 هـ /1971 م.
__________، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، دار العاصمة، الأولی، 1419 هـ.
__________، النکت علی کتاب ابن الصلاح، المدینة المنورة، عمادة البحث العلمی بالجامعة الإسلامیة، الأولی، 1404 هـ/1984 م.
العکبری، ابن بطة، الإبانة الکبری، الریاض، دار الرایة، الثانیة، 1415 هـ، 1994 م.
العلائی، أبو سعید بن خلیل، جامع التحصیل فی أحکام المراسیل، بیروت، عالم الکتب، الثانیة1407 _1986.
العونی، حاتم، مباحث فی تحریر اصطلاح الحدیث المرسل وحجیته عند السادة المحدثین، ناقش هذه المباحث: صباح السبت، الموافق: 25/11/1427 هـ.
العینی، بدر الدین (متوفی 855 هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا.
الغفاری الکوفی، أَحمد بن حازم (المتوفی: 276 هـ)، الجزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعة من الصحابة رضیالله عنهم، الریاض، دار الوطن، الأولی، 1419 هـ _ 1998 م.
الفسوی، یعقوب بن سفیان (المتوفی: 277 هـ)، المعرفة والتاریخ، 1/538، بیروت، مؤسسة الرسالة، الثانیة، 1401 هـ _ 1981 م.
القرطبی، یوسف بن عبدالله (المتوفی: 463 هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، الأولی، 1412 هـ _ 1992 م.
قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجة، بیروت، دارالفکر، بی تا.
کافیجی، محمد بن سلیمان (المتوفی: 879 هـ)، المختصر فی علم الأثر، الریاض، مکتبة الرشد، الأولی، 1407 هـ.
الکدیمی، محمد بن یونس (الد.: 286 هـ)، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، الناسخ: یوسف بن خلیل بن عبدالله الدمشقی، المدینةالمنورة، الجامعة الاسلامیة، 966 ق.
مزی، یوسف بن الزکی (654 _ 742)، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، بیروت، مؤسسة الرسالة، الأولی، 1400 _ 1980.
مسلمی، محمد، موسوعة أقوال أبی الحسن الدارقطنی فی رجال الحدیث وعلله، تألیف: مجموعة من المؤلفین (الدکتور محمد مهدی المسلمی _ أشرف منصور عبد الرحمن _ عصام عبد الهادی محمود _ أحمد عبد الرزاق عید _ أیمن إبراهیم الزاملی _ محمود محمد خلیل)، بیروت، عالم الکتب، الأولی، 2001 م.
مقدسی، ابن قیسرانی، تذکرة الحفاظ، الریاض، دار الصمیعی: الأولی، 1415 هـ _ 1994 م.
مناوی، محمد بن تاج العارفین، الیواقیت والدرر فی شرح نخبة ابن حجر، الریاض، مکتبة الرشد، 1999 م.
میلانی، علی، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیةالله السید حامد حسین اللکهنوی، قم، حقائق الاسلامی، الأولی، 1414 هـ.
النسائی، أحمد بن شعیب (المتوفی: 303 هـ)، مشیخة النسائی، مکة المکرمة، دار عالم الفوائد، الأولی 1423 هـ.
نووی، یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، دارالفکر، بی تا.
النیسابوری، الحاکم محمد بن عبدالله (المتوفی: 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الکتب العلمیة، الأولی، 1411 _ 1990.
هیثمی، نورالدین (د. 807 هـ)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دار الفکر، 1412 هـ.
پی نوشت ها:
[1]دانش آموختۀ حوزۀ علمیۀ قم و فارغ التحصیل مرکز تخصصی امامت اهل بیت (علیهمالسلام).
rsl.chegini@yahoo.com
[2]. نحل / 16.
[3]. صافی، لطفالله، امان الامة من الضلال و الاختلاف، 169.
[4]. میلانی، علی، نفحات الازهار، 1/81 و 4/310.
[5]. زینلی، غلامحسین، حدیث امان، مجلۀ حدیث اندیشه، پاییز و زمستان 1385، شمارۀ 2.
[6]. ذهبی، شمس الدین، الموقظة فی علم مصطلح الحدیث، 24؛ عسقلانی، ابن حجر، النکت، 1/234.
[7]. مراد از شاذ، حدیثی است که یا با مشهور مخالف باشد و یا با روایتی ارجح. ر.ک: طحان، محمود احمد، معجم المصطلحات الحدیثیة، 1/25.
[8]. مراد از معلّل، حدیثی است که به دلیل وجود علتی، صحت آن مخدوش باشد. ر.ک: همان، 1/44.
[9]. همان، 1/26.
[10]. عسقلانی، ابن حجر، همان، 1/385.
[11]. ذهبی، شمس الدین، همان، 26.
[12]. عسقلانی، ابن حجر، همان.
[13]. سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، 1/153.
[14]. ذهبی، شمس الدین، همان، 28.
[15]. العدوی، مصطفی، مصطلح الحدیث فی سؤال و جواب، 14.
[16]. مراد از جرح مفسَّر این است که علت ضعف بیان شود و به عبارات «ضعیف» اکتفا نشود. در مقابل آن، جرح «غیر مفسَّر» است که علت ضعف راوی بیان میشود؛ مانند اینکه گفته شود: «وضّاع». ر.ک: ذهبی، شمس الدین، ذکر من یعتمد قوله فی الجرح والتعدیل، 172.
[17]. العدوی، مصطفی، همان.
[18]. ذهبی، شمس الدین، همان.
[19]. کافیجی، محمد بن سلیمان، المختصر فی علم الأثر، 113.
[20]. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، 13/382. در منابع اهل سنت میتوان استدلال به این قاعده برای توثیق راویان را فراوان مشاهده کرد. برای نمونه ر.ک: قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجة، 1/478؛ نووی، یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، 3/351؛ البانی، محمد ناصرالدین، احکام الجنائز، 134.
[21]. بخاری برای اخراج احادیث دو شرط داشته است: معاصرت راوی با استادش و ثبوت سماعش از وی. مسلم تنها شرط تعاصر را لحاظ میکرده است. ر.ک: صالح، صبحی ابراهیم، علوم الحدیث ومصطلحه، 120.
[22]. البته در تعریف «صحابه» اختلافات زیادی در میان اهل سنت دیده میشود و چون بحث ما دراینباره نیست به تعریف موردقبول مشهور اکتفا کردهایم. ر.ک: سلیمانی، مصطفی بن إسماعیل، الجواهر السلیمانیة، 160؛ شحود، علی بن نایف، المفصل فی علوم الحدیث، 1/304.
[23]. عسقلانی، ابن حجر، النکت، 1/154.
[24]. ابن العینی، عبد الرحمن بن أبی بکر، شرح ألفیة العراقی فی علوم الحدیث، 1/106؛ نووی، یحیی بن شرف، المجموع، 6/361.
[25]. ذهبی، شمس الدین، الرواة الثقات المتکلم فیهم بما لا یوجب ردّهم، 23.
[26]. ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، 1/259.
[27]. عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، 2/307.
[28]. برای نمونه، ر.ک: به استدلال این افراد به این قاعده: ذهبی، شمس الدین، تذکرة الحفاظ، 1/224؛ زیلعی، عبدالله بن یوسف، نصب الرایة، 1/71؛ عسقلانی، ابن حجر، القول المسدد، 50.
[29]. عینی، بدر الدین، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، 3/307.
[30]. برای نمونه: عسقلانی، ابن حجر، فتح ، 8/127؛ صنعانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام، 2/11؛ شوکانی، محمد بن عبدالله، نیل الاوطار، 1/54.
[31]. حرانی، ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، 18/26.
[32]. البانی، محمد ناصرالدین، إرواء الغلیل، 1/160.
[33]. «حسن لغیره» را اینگونه تعریف کردهاند: «هو الحدیث الضعیف إذا تعددت طرقه، ولم یکن سبب ضعفه فسق الراوی أو کذبه». طحان، محمود احمد، معجم المصطلحات الحدیثیة، 19.
[34]. این حدیث در منابع روایی شیعه نیز وجود دارد. شماری از محدثان امامیه، از طریق امیرالمؤمنین علیهالسلام از رسول خدا (صلیالله علیه وآله) نقل کردهاند که آن حضرت فرمود: «النجوم امان لأهل السماء فإذا ذهبت النجوم، ذهبت اهل السماء و اهل بیتی امان لأهل الارض فاذا ذهب اهل بیتی ذهب اهل الارض». (ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، 1/205؛ ابن شهرآشوب، المناقب، 1/347؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، 27/310؛ فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الصافی، 4/354).
این حدیث با اندکی تفاوت از طریق صحابۀ دیگری چون سلمة بن اکوع (طوسی، محمد بن حسن ، الامالی، /259؛ ابنبابویه، محمد بن علی، کمال الدین، 1/205)، جابر بن عبدالله انصاری، ابوموسی اشعری، عبدالله بن عباس (طوسی، محمد بن حسن ، همان، /379) و ابوسعید خدری (خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر، 29) نیز نقل شده است. برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: زینلی، غلامحسین، حدیث امان، حدیث اندیشه، 44، پاییز و زمستان 1385، شمارۀ 2.
[35]. الشیبانی، أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة، 2/671.
[36]. الغفاری الکوفی، أَحمد بن حازم، الجزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعة من الصحابة، 47.
[37]. الفسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، 1/538.
[38]. الکدیمی، محمد بن یونس، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، ح 43.
[39]. الرُّویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، 2/258.
[40]. ابوالحسین، محمد بن علی، مشیخة ابی الحسین بن المهتدی بالله، ح 30 و 46.
[41]. البغدادی، علی بن احمد بن محمد، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، ح 33.
[42]. الجرجانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، أمالی الجرجانی، ح 73.
[43]. الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، معجم ابن الأعرابی، 3/977.
[44]. الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، 7/22.
[45]. الروذباری، أَحمد بن عطاء، ثلاثة مجالس من أمالی أبی عبدالله الروذباری، 1/34.
[46]. النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، 3/162.
[47]. ابن الصلت و الفرضی، أحمد بن محمد و عبیدالله بن محمد، فوائد منتقاة من روایة الشیخین ابن الصلت و أبی مسلم الفرضی، 73.
[48]. الخطیب البغدادی، أحمد بن علی بن ثابت، السابق واللاحق، 1/303؛ همو، موضح أوهام الجمع والتفریق، 2/463
[49]. الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیة، 1/203.
[50]. الدمشقی، عبد الخالق بن أسد، کتاب المعجم، 1/404.
[51]. الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، /20.
[52]. مراد از اسناد مستقل، اسنادی است که سلسلۀ راویان آن با دیگر اسناد تفاوت داشته باشد. در مقابل آن اسناد مشترک است که سلسلۀ راویان در اسناد مختلف، یکی است. کثرت اسناد مشترک، غیر از تأیید توسط ناقلین، تأثیر چندانی در اعتبار حدیث ندارد؛ ولی کثرت اسناد مستقل، نشان از شیوع حدیث در میان راویان است.
[53]. الرویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، 2/258؛ النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، 3/162؛ الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، 7/22؛ با اختلاف اندکی در الفاظ.
[54]. الشیبانی، أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة، 2/671؛ النیسابوری، محمد بن عبدالله، همان، 2/486؛ الدمشقی، عبد الخالق بن أسد، کتاب المعجم، 1/404؛ با اختلاف اندکی در الفاظ.
[55]. النیسابوری، محمد بن عبدالله، همان، 3/517.
[56]. الرُّویانی، محمد بن هارون، همان، 2/258؛ الروذباری، أَحمد بن عطاء، همان، 1/34؛ الطبرانی، سلیمان بن أحمد، همان، 7/22؛ با اختلاف اندکی در الفاظ.
[57]. النیسابوری، محمد بن عبدالله، همان، 3/162.
[58]. الکدیمی، محمد بن یونس، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، ح 43؛ ابوالحسین، محمد بن علی، همان، ح 30؛ الشیبانی، أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة، 2/671؛ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، ح 33؛ النیسابوری، محمد بن عبدالله، همان، 2/486 و 3/517؛ الدمشقی، عبد الخالق بن أسد، کتاب المعجم، 1/404؛ با اختلاف اندکی در الفاظ.
[59]. الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیة، 1/200.
[60]. الغفاری الکوفی، أَحمد بن حازم، جزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعة من الصحابة، 47؛ الفسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، 1/538؛ الکدیمی، محمد بن یونس، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، ح 43؛ الرُّویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، 2/258؛ ابوالحسین، محمد بن علی بن المهتدی بالله، مشیخة ابی الحسین بن المهتدی بالله، ح 30 و ح 46؛ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، ح 33؛ الجرجانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، أمالی الجرجانی، ح 73؛ الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، معجم ابن الأعرابی، 3/977؛ الروذباری، أَحمد بن عطاء، ثلاثة مجالس من أمالی أبی عبدالله الروذباری، 1/34؛ ابن الصلت و الفرضی، أحمد بن محمد و عبیدالله بن محمد، همان، 73؛ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی بن ثابت، السابق واللاحق، 1؛ الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیة، 1/203؛ الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، 40/20.
[61]. ذهبی، شمس الدین، موضوعات المستدرک، 18؛ همو، المستدرک علی الصحیحین مع تلعیقات الذهبی، 3/182.
[62]. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، 9/174.
[63]. بوصیری، أحمد بن أبی بکر، اتحاف الخیرة المهره، 7/228.
[64]. عسقلانی، ابن حجر، المطالب العالیة، 18/386.
[65]. ألبانی، محمد ناصرالدین، سلسله الاحادیث الضعیفه و الموضوعه، 10/234.
[66]. اصفهانی، ابونعیم، أحادیث مسندة فی أبواب القضاء، 4.
[67]. مقدسی، ابن قیسرانی، تذکرة الحفاظ، 433.
[68]. الدمشقی، عبدالخالق بن أسد، کتاب المعجم، 1/404.
[69]. الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیة، 1/200.
[70]. الشیبانی، أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة، 2/671.
[71]. النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، 3/162.
[72]. الغفاری الکوفی، أَحمد بن حازم، جزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعة من الصحابة، 47؛ الفسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، 1/538؛ الکدیمی، محمد بن یونس، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، ح 43؛ الرویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، 2/253 و 258؛ ابوالحسین، محمد بن علی بن المهتدی بالله، مشیخة ابی الحسین بن المهتدی بالله، ح 30 و 46؛ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، ح 33؛ الجرجانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، أمالی الجرجانی، ح 73؛ الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، معجم ابن الأعرابی، 3/977؛ الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، 7/22؛ الروذباری، أَحمد بن عطاء، ثلاثة مجالس من أمالی أبی عبدالله الروذباری، 1/34؛ ابن الصلت و الفرضی، أحمد بن محمد و عبیدالله بن محمد، همان، 73؛ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، السابق واللاحق، 1/303؛ الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، همان، 1/203؛ الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، 40/20.
[73]. النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، 2/486.
[74]. همان، 3/517.
[75]. صنعانی درباره این حدیث مینویسد: «اقتدوا باللذین من بعدی ابی بکر و عمر؛ وله طرق فیها مقال إلا أَنه یقوی بعضها». صنعانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام، 1/345. همچنین درباره حدیث دیگری گفته است: «رواه الدارقطنی وأخرجه أحمد والبزار من حدیث أبی الدرداء وابن ماجه من حدیث أبی هریرة و کلها ضعیفة لکن قد یقوی بعضها بعضاً والله أعلم». همان، 3/107.
[76]. مؤلف کتاب، محمد بن هارون أبو بکر رویانی (د. 307 هـ)، امام، حافظ وثقه است. ر.ک: ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، 14/507.
[77]. الرُّویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، 2/253.
[78]. ابن منده، معرفه الصحابه، 1/653؛ اصفهانی، ابونعیم، معرفة الصحابة، 3/1339؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، 3/127.
[79]. بر اساس قاعدۀ رجالی، عدالت راویانی که بخاری و مسلم روایتی را از آنها نقل کرده باشند، محرز است: «و قرر ابن دقیق العید ذلک بأن من اتفق الشیخان علی التخریج لهم ثبتت عدالتهم بالاتفاق بطریق الاستلزام؛ لاتفاق العلماء علی تصحیح ما أخرجاه، ومن لازمه عدالة رواته إلی أن تتبین العلّة القادحة بأن تکون مفسّرة ولا تقبل». عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، 13، /382.
[80]. ذهبی، شمس الدین، همان، 5/244.
[81]. بکجری، مغلطای بن قلیج، اکمال تهذیب الکمال، 12/28.
[82]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، 1/407.
[83]. بزار، احمد بن عمرو، البحر الزخار، 9/255.
[84]. مزی، یوسف بن الزکی، تهذیب الکمال، 29/104.
[85]. همان.
[86]. مستوی در مقابل مضطرب است؛ در تعریف مضطرب گفته شده: «هو ما روی علی أوجه مختلفة متساویة فی القوة». ر.ک: طحان، محمود احمد، معجم المصطلحات الحدیثیة، 42.
[87]. دمشقی، ابن کثیر، التکمیل فی الجرح والتعدیل، 1/259.
[88]. مزی، یوسف بن الزکی، همان، 23/559.
[89]. النسائی، أحمد بن شعیب، مشیخة النسائی، 60.
[90]. ذهبی، شمس الدین، همان، 11/470.
[91]. عسقلانی، ابن حجر، النکت علی کتاب ابن الصلاح، 2/675.
[92]. مراد از راوی مستور کسی است که نام او مشخص باشد ولی توثیق و تضعیفی درباره او وجود نداشته باشد؛ به چنین فردی اصطلاحاً «مجهول الوصف» میگویند که در برابر آن «مجهول العین» قرار دارد. دو دیدگاه درباره روایات راوی مستور وجود دارد: برخی روایات راوی مستور را مطلقاً میپذیرند (سخاوی، ابن جزری، الغایة فی شرح الهدایة فی علم الروایة، 127؛ زرکشی، محمد بن جمال الدین، النکت علی مقدمة ابن الصلاح، 1/319). ولی عدهای قبول روایات مستور را متوقف بر روایت حداقل دو راوی ثقه از او میدانند (مناوی، محمد بن تاج العارفین، الیواقیت والدرر، 2/147) و می گویند کمترین دلیل رفع جهالت حال راوی، روایت دو راوی مشهور از او است. (ابن الصلاح، عثمان بن عبد الرحمن، مقدمه ابن الصلاح، 1/61).
[93]. متابع را چنین تعریف کردهاند: «هو الحدیث الذی یشارک فیه رواته رواة الحدیث الفرد، لفظاً ومعنی، أو معنی فقط، مع الاتحاد فی الصحابی». طحان، محمود احمد، معجم المصطلحات الحدیثیة، 11.
[94]. شاهد را چنین تعریف کردهاند: «هو الحدیث الذی یشارک فیه رواته رواة الحدیث الفرد، لفظاً ومعنی، أو معنی فقط، مع الاختلاف فی الصحابی». همان، 25.
[95]. رجالیان گفتهاند اگر روایتی متابعات نداشته باشد، شاذ یا منکر میشود. تعریف إفراد اینگونه است: «هو ما تفرد به راویة بأی وجه من وجوه التفرد وهو قسمان: أ_ الفرد المطلق: وهو ما ینفرد به واحد عن کل أحد. ب_ الفرد النسبی: هو ما یقع فیه التفرد بالنسبة إلی جهة خاصة، أیاً کانت تلک الجهة». همان، 9.
[96]. در تعیین محدودۀ منکر، آن را بر دو قسم دانستهاند: «1_ وهو المنفرد المخالف لما رواه الثقات. 2_ هو الفرد الذی لیس فی راویه من الثقة والإتقان ما یحتمل معه تفرده». ر.ک: ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن، همان، 46.
[97]. برای نمونه میتوان به روایتی در صحیح مسلم اشاره کرد که بر منفرد بودن آن تصریحشده است: «أبی زکیر یحیی بن محمد بن قیس عن هشام بن عروة عن أبیه عن عائشة رضیالله عنها: أن رسولالله (صلیالله علیه و سلم) قال: کلوا البلح بالتمر فإن الشیطان إذا رأی ذلک غاظه ویقول عاش بن آدم حتی أکل الجدید بالخلق. تفرد به أبو زکیر وهو شیخ صالح أخرج عنه (مسلم) فی کتابه غیر أنه لم یبلغ مبلغ من یحتمل تفرده والله أعلم». همان.
[98]. مزی، یوسف بن الزکی، تهذیب الکمال، 29/107.
[99]. در منابع اهل سنت روایات زیادی از موسی بن عبیده وجود دارد؛ مانند: «إن بنی إسرائیل افترقت علی اثنتین وسبعین ملة وإن أمتی ستفترق علی مثلها، کلها فی النار إلا واحدة، وهی الجماعة». العکبری، ابن بطه، الإبانة الکبری، 1/370 و «إنها ستکون فتنة فإن أدرکت شیئا منها فأت بسیفک عرض الحرة فاضربها به ثم الحق بالربذة وکن رب مَعِیزة حتی تقتلک ید خاطئة أو میتة قاضیة». همان، 2/577 و «لیظهرن الدین حتی یجاوز البحر، وحتی تخاض البحار بالخیل فی سبیلالله، ثم یأتی قوم یقرؤون القرآن، یقولون: ‹من أقرأ منا؟ من أعلم منا؟› ثم التفت رسولالله، فقال: ‹هل فی أولئک من خیر›، قالوا: ‹لا›، قال: ‹أولئک من هذه الأمة، أولئک وقود النار.›» بزار، أحمد بن عمرو، البحر الزخار، 4/151؛ و «عن أبی ذر، قال: قال لی رسولالله: ‹سیصیبک بعدی بلاء› قلت: ‹فیالله؟› قال: ‹فیالله› قلت: ‹مرحبا بأمرالله›، فقال: ‹یا أبا ذر! اسمع وأطع› وأحسبه، قال: ‹ولو لعبد أسود›». همان، 9/264.
[100]. برای نمونه ذهبی بیان میکند: «خالد بن مخلد القطوانی من شیوخ البخاری. صدوق إن شاءالله. قال أحمد بن حنبل: له أحادیث مناکیر. وقال ابن سعد: منکر الحدیث». ذهبی، شمس الدین، المغنی فی الضعفاء، 1/206.
[101]. الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، 7/22.
[102]. الرُّویانی، محمد بن هارون، مسند الرویانی، 2/253.
[103]. الروذباری، أَحمد بن عطاء، ثلاثة مجالس من أمالی أبی عبدالله الروذباری، 1/34.
[104]. الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، 40/20.
[105]. الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، معجم ابن الأعرابی، 3/977.
[106]. الرُّویانی، محمد بن هارون، همان، 2/258.
[107]. الکدیمی، محمد بن یونس، جزء فیه من حدیث أبی العباس البصری، ح 43؛ محمد بن علی بن المهتدی بالله، مشیخة ابی الحسن بن المهتدی بالله، ح 30 و 46؛ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، جزء فیه من حدیث أبی الحسن البغدادی، ح 33؛ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی بن ثابت، موضح أوهام الجمع والتفریق، 2/463؛ الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیة، 1/203.
[108]. الرویانی، محمد بن هارون، همان.
[109]. ابن الصلت و الفرضی، أحمد بن محمد، فوائد منتقاة من روایة الشیخین ابن الصلت و أبی مسلم الفرضی، 73.
[110]. الغفاری الکوفی، أَحمد بن حازم، الجزء فیه مسند عابس الغفاری وجماعة من الصحابة رضیالله عنهم، 47؛ الفسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، 1/538؛ الجرجانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، أمالی الجرجانی، ح 73؛ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، السابق واللاحق، 1/303.
[111]. آمار و احکام مربوط به راویان، برگرفته از نرم افزار تخصصی _ حدیثی جوامع الکلم است.
[112]. 1_ الفسوی، یعقوب بن سفیان، همان، 1/538. 2 و 3 و 4_ الرُّویانی، محمد بن هارون، همان، 2/253 و 258. 5_ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، همان، ح 33. 6_ الأعرابی، أحمد بن محمد بن زیاد، همان، 3/977. 7_ الروذباری، أَحمد بن عطاء، همان، 1/34. 8_ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، همان، 1/303.
[113]. 1 و 2_ الکدیمی، محمد بن یونس، همان، ح 43 و ح 46. 3_ الطبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، 7/22. 4_ الخطیب البغدادی، أحمد بن علی، موضح أوهام الجمع والتفریق، 2/463.
[114]. 1_ البغدادی، علی بن احمد بن محمد، همان، ح 33. 2_ الشجری الجرجانی، یحیی بن الحسین، ترتیب الأمالی الخمیسیة، 1/203. 3_ الجرجانی، محمد بن ابراهیم، أمالی الجرجانی، ح 73. 4_ الدمشقی، ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، 40/20.
[115]. احزاب/33.
[116]. < قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى> (شوری/۲۳).
[117]. «مثل أهلِ بیتی فیکم مثلُ سفینةِ نوح من رکبها نجا و من تخلَّف عنها غَرِق» ر.ک: حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۲/۳۴۳؛ خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، ۱۲/۹۱؛ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاُولیاء، ۴/۳۰۶؛ هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، ۹/۲۶۵؛ سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور، ۴/۴۳۴.
[118]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ۱۰/۲۹۶ _ ۲۹۷؛ سیوطی، جلال الدین، همان، ۵/۱۹۸.
[119]. دراینباره، نقلهای دیگری نیز وجود دارد.
[120]. سیوطی، جلالالدین، همان، ۵/۱۹۹.
[121]. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ۹/۲۶۷؛ سیوطی، جلالالدین، همان، ۶/۶۰۶.
[122]. ابن ماجۀ قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، باب ۳۴؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ۱/۸۴؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۴/۵۵۷.
[123]. ابوسعید خُدری نیز از رسول خدا نقل میکند که فرمود: «المهدی منّی» ر.ک: ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن أبی داوود، کتاب المهدی. از امّ سلمه نیز نقل شده که رسول خدا فرمود: «المهدی مِن عترتی، مِن وُلد فاطمة» ر.ک: ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، باب ۳۴؛ ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، کتاب المهدی، ح ۴۲۸۴؛ سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور ۶/۵۸؛ همو، الحاوی للفتاوی، ۲/۲۲۴. امام علی علیهالسلام از رسول خدا (صلیالله علیه وآله) نقل میکند که فرمود: «لو لم یبقِ من الدهر إلاّ یومٌ، لَبعثالله رجلاً مِن أهلِ بیتی یملأها عدلاً کما مُلئت جوراً». ابوداود، سلیمان بن اشعث، همان، ح ۴۲۸۳.
نویسنده: رسول چگینی[1]
منبع: فصلنامه تخصصی امامت پژوهی، سال چهارم، شماره 15، پائیز 93.