جستجو
Close this search box.

بررسی فضیلت روزه ی عید غدیر خم بر اساس نقل خطیب بغدادی

فضیلت روزه ی عید غدیر خم در برخی از منابع عامه همچون: «تاریخ بغداد» تألیف: خطیب بغدادی(م456هـ) و «تاریخ مدینة دمشق» تألیف ابن عساکر(م:571هـ) بیان شده است.[1]

خطیب بغدادی این روایت را از طریق «شهر بن حوشب» از «ابوهریرة»،[2] روایت نموده که گفته است: «هرکس روز هجدهم ماه ذی حجه را روزه بدارد، (ثواب) شصت ماه روزه برای وی نوشته می شود و این روز، روز غدیر خم است، هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) دست علی بن ابی طالب (علیه السلام) را گرفته و فرمودند: «آیا من ولی(وسرپرست) مؤمنین نیستم»؟ گفتند بله یا رسول الله (صلی الله علیه وآله). (در این هنگام) آنحضرت فرمودند: « هر کس که من مولا و ولی او هستم، علی نیز ولی اوست. پس عمر گفت: بَه بَه از تو اى ابو الحسن، مولاى من و مولاى هر مسلمانى شدى. پس خدای متعال در این هنگام آیه ی (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ) را نازل فرمود».[3]

اشکال البانی بر سند حدیث:

«ناصرالدین البانی» در کتاب: «سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة» به نقد این روایت پرداخته و از آنجا که متن آن با اعتقاد او سازگاری نداشته آنرا در ردیف روایات «موضوع» و ساختگی قرار داده است. وی سپس به سند این روایت پرداخته و سند آنرا به واسطه ی وجود «شهر بن حوشب»‌ و «مطر الوراق» تضعیف نموده و نوشته است: « وهذا إسناد ضعيف أيضاً؛ لضعف شهر ومطر».[4]

بررسی حال راوی اول: «شهربن حوشب»

اما آیا ضعف این دو راوی به اندازه ای هست که سند این روایت را تضعیف نمود؟ راوی اصلی این روایت «شهر بن حوشب» است. وی از کبار تابعین و از حافظان قرآن بوده که به گفته ی خویش هفت بار قرائتش را بر «ابن عباس» عرضه داشته.[5] وی از «ابو هریرة» و «ابو سعید خدری» و «عایشه» و «ام سلمة» و «عبدالله بن عمرو» و عده ای دیگر روایت نموده است. و «بخاری» به سماع وی از «ابو هریره» تصریح نموده است.[6]

گروهی از عالمان رجال وی را توثیق نموده و گروهی بر قدرت حفظ وی خدشه نموده اند.[7] در این میان «یحیی بن معین»؛[8] و «احمد بن حنبل»؛[9] و «عجلی»؛[10] وی را توثیق نموده اند. و «یحیی بن معین» علاوه بر توثیق وی (که چنین لفظی-ثقة- متضمن بیان عدالت و قوه ی حفظ راوی است)؛ بر «ثبت» بودن و اتقان وی نیز تصریح نموده است.[11]

«بخاری» وی را «حسن الحدیث» دانسته؛[12] و «ابو زرعه ی رازی» اشکالی بر وی ندانسته،[13] و «ابو حاتم رازی» نیز احادیث وی راقابل احتجاج دانسته است.[14] «ابن حجر» در مورد وی قائل است که او کثیر الارسال و الاوهام بوده است؛ اما با این حال به راستگویی وی تصریح می کند.[15] و «ذهبی» در قولی که در واقع جمعی میان اقوال است به این نتیجه رسیده که صداقت و علم وی غیر قابل انکار بوده و آنچه در مورد وی رجحان داشته، احتجاج به روایات وی است.[16] بنابراین راوی مذکور از دیدگاه بیشتر حدیث شناسان مورد قبول بوده و روایات وی مورد احتجاج می باشد.

بررسی حال راوی دوم: «مطر الوراق»

وی از رجال «صحیح مسلم» است که چنین امری فی نفسه متضمّن عدالت و ضبط وی است. [17] «ذهبی» در ترجمه ی وی او را با عناوین «الإِمَامُ، الزَّاهِدُ، الصَّادِقُ» ستوده است و معتقد است که روایت وی از درجه ی «حسن» تنزّل نمی کند: « وَلاَ يَنحَطُّ حَدِيْثُه عَنْ رُتبَةِ الحَسَنِ»؛[18] بنابراین از دیدگاه وی روایات وی به تنهایی قابل احتجاج است.

«عِجلی» وی را در کتاب «ثقات» خویش آورده و وی را صدوق دانسته است.[19] «یحیی بن معین» و «ابوزرعه رازی» و «ابوحاتم رازی» وی را «صالح الحدیث» دانسته اند.[20] برداشت «شعیب ارنووط» از «صالح الحدیث» بیان وثاقت راوی است؛ همچنان که در ذیل روایتی که «مطر الوراق» در سلسله ی سند آن است نوشته است:‌ «وثّقه ابن مَعين وأبو زرعة وأبو حاتم».[21]

در مقابل برخی نیز همچون «نَسائی» که از متشدّدین در امر تعدیل است وی را قوی ندانسته است.[22] و «احمد بن حنبل» نیز حدیث وی از «عطاء بن ابى رباح » را ضعیف دانسته است.[23]

در مجموع می توان روایت وی، در غیر روایتش از «عطاء بن ابی رباح» را در درجه ی «حسن» دانست. شاهد چنین امری احکام روایی «شعیب ارنووط » و «البانی» بر روایات اوست.

«شعیب ارنووط» در تعلیقه ی بر مسند «احمد بن حنبل» در موارد متعددی حکم به صحت اسناد و صحت روایاتی که «مطر الوراق» درطریق آنها قرار داشته نموده.[24] «البانی» نیز در موارد متعددی روایت وی را «حسن لغیره» دانسته است؛ اما با این حال در موارد ی حکم به صحت اسناد و سند روایات نموده است.[25]

نتیجه:

فضیلت روزه ی عید غدیر بنابر روایت «شهر بن حوشب» و «مطر الوراق» بر اساس روایت خطیب بغدادی در کتاب: «تاریخ بغداد» آمده است. خطیب که خود از بزرگان رجالی و حدیثی عامه است اشکالی بدان وارد نساخته و اشکال البانی بر سند این روایت قابل پذیرش نیست.

[1] . تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج8، ص289؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج42، ص234.

[2] . این روایت هر چند موقوف به ابو هریرة است؛ ‌اما از آنجا که مضمون آن قابل اجتهاد نیست،‌ در حکم حدیث مرفوع است.

[3] . تاریخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج8، ص289، دار الكتب العلمية – بيروت: «حبشون بْن مُوسَى بْن أيوب، أَبُو نصر الخلال: سمع علي بْن سعيد بْن قتيبة الرملي، وَالحسن بْن عرفة العبدي، وَعلي بْن عَمْرو الأنصاري، وَعلي بْن الْحُسَيْن بن أشكاب، وعبد الله بن أيوب المخرمي، وسليمان بْن توبة النهرواني، وَحنبل بْن إسحاق الشيباني. روى عنه أَبُو بَكْر بْن شاذان، وأَبُو الْحَسَن الدارقطني، وَأبو حفص بْن شاهين، وَأحمد بن الفرج بن الحجاج، وأبو القاسم بن الثلاج، وَغيرهم، وَكَانَ ثقة يسكن باب الْبَصْرَة. أنبأنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بشران أنبأنا عليّ بن عمر الحافظ حدّثنا ضمرة ابن رَبِيعَةَ الْقُرَشِيُّ عَنِ ابْنِ شَوْذَبٍ عَنْ مَطَرٍ الْوَرَّاقِ عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ. قَالَ: مَنْ صَامَ يَوْمَ ثَمَانِ عَشْرَةَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ كُتِبَ لَهُ صِيَامُ سِتِّينَ شَهْرًا، وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ، لَمَّا أَخَذَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ: «أَلَسْتُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ؟» قَالُوا: بَلَى يا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ» فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الخطّاب: بخ بخ لك يا ابن أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ[المائدة 3]وَمَنْ صَامَ يَوْمَ سَبْعَةٍ وَعِشْرِينَ مِنْ رَجَبٍ، كُتِبَ لَهُ صِيَامُ سِتِّينَ شَهْرًا، وَهُوَ أَوَّلُ يَوْمٍ نَزَلَ جِبْرِيلُ [عَلَيْهِ السَّلامُ] عَلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ بِالرِّسَالَةِ. اشْتُهِرَ هَذَا الْحَدِيثُ مِنْ رِوَايَةِ حَبْشُونَ. وَكَانَ يُقَالُ إِنَّهُ تَفَرَّدَ بِهِ، وَقَدْ تَابَعَهُ عَلَيْهِ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ النِّيرِيِّ فَرَوَاهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَعِيدٍ».

[4] . سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، الالبانی، ج10، ص594.

[5] . ر.ک: سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج5، ص219، دار الحديث- القاهرة.

[6] . «رواه البخاري في ترجمة شهر، ثم قال: سمع من أبي هريرة، وأبي سعيد، وأم سلمة، وجندب بن عبد الله، وعبد الله بن عمرو». (ر.ک: سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج5، ص219).

[7] . افرادی همچون شعبه و یحیی بن سعید قطان که به احادیث وی احتجاج نمی نمودند.(ر.ک: الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم الرازی، ج4، ص383).

[8] . «سمعت يحيى يقول شهر بن حوشب شامي نزل البصرة وهو ثقة وكان من الأشعريين من أنفسهم». (تاريخ ابن معين – رواية الدوري، يحيى بن معين أبو زكريا، ج4، ص216، ترجمه ی:4031، مركز البحث العلمي وإحياء التراث الإسلامي – مكة المكرمة).

[9] . «شهر بن حوشب الأشعري تابعي مشهور وثقه ابن معين وأحمد بن حنبل وقال أبو حاتم ما هو بدون أبي الزبير وقال النسائي وغيره ليس بالقوي».(المغني في الضعفاء، الإمام شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي، ج1، ص301).

[10] . «شهر بن حوشب شامي تابعي ثقة». ( الثقات، العجلی،‌ ج1، ص461، ترجمه: 741، مكتبة الدار – المدينة المنورة).

[11] . «روى عباس، عن يحيى بن معين: شهر ثبت». (ر.ک: سیر اعلام النبلاء، الذهبی،ج5، ص219).

[12] . «وقال الترمذي: قال محمد – يعني البخاري: شهر حسن الحديث، وقوى أمرهم».(ر.ک: سیر اعلام النبلاء، الذهبی،ج5، ص219).

[13] . «نا عبد الرحمن قال سئل أبو زرعة عن شهر بن حوشب فقال: لا بأس به». (الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم الرازی، ج4، ص383، طبعة مجلس دائرة المعارف العثمانية – بحيدر آباد الدكن – الهند).

[14] . «وليس بدون ابى الزبير لا يحتج بحديثه». (الجرح و التعدیل، ج3، ص383)؛ ابو الزبیر بنابرتصریح ابن حجر مقبول می باشد: « يوسف بن الزبير المكي مولى آل الزبير وقلبه بعضهم مقبول من الثالثة». (تقریب التهذیب، ابن حجر، ج78، ص63).

[15] . «بخ شهر بن حوشب الأشعري الشامي مولى أسماء بنت يزيد بن السكن صدوق كثير الإرسال والأوهام من الثالثة مات سنة اثنتي عشرة».(تقریب التهذیب، ابن حجر، ترجمه: 2830).

[16] . «قلت: الرجل غير مدفوع عن صدق وعلم، والاحتجاج به مترجح». (سیر اعلام النبلاء،‌ ج5، ص231، دار الحديث- القاهرة). ذهبی همچنین در رابطه با نسبت وی به عدم امانت از بیت المال می نویسد: (لقد باع شهر دينه بخريطة * فمن يأمن القراء بعدك يا شهر أخذت بها شيئا طفيفا وبعته * من ابن جرير إن هذا هو الغدر قلت: إسنادها منقطع، ولعلها وقعت، وتاب منها، أو أخذها متأولا أن له في بيت مال المسلمين حقا، نسأل الله الصفح».

[17] . ر.ک: نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ابن حجر العسقلانی، ص39: « ورواتُهُما قد حَصَلَ الاتِّفاقُ على القَوْلِ بتَعديلِهِمْ بطريقِ اللُّزوم، فهُمْ مقدَّمون على غيرِهم في رِواياتِهم، وهذا أصلٌ لا يُخْرَجُ عنهُ إِلاَّ بدلیل».

[18] . سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج6، ص166، دار الحديث- القاهرة.

[19] . تاريخ الثقات، العجلى الكوفى، ج1، ص431، الناشر: دار الباز:« «مطر الوراق: بصري، صدوق، وقال مرة: لا بأس به».

[20] . ر.ک: الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم الرازی، ج8،‌ ص288.

[21] . مسند احمد، احمد بن حنبل، المحقق: شعيب الأرنؤوط – عادل مرشد، وآخرون، ج11، ص241.

[22] . ر.ک: سیر اعلام النبلاء،‌ الذهبی،‌ ج6، ص166.

[23] . ر.ک: الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم الرازی، ج8،‌ ص288.

[24] . ر.ک: حدیث شماره :6660؛ 6705؛ 6781؛ 18118.

[25] . صحيح وضعيف سنن ابن ماجة، محمد ناصر الدين الألباني، ج5، ص414؛ ج7، ص455:« حدثنا مطر الوراق عن شهر بن حوشب عن أبي هريرة…». که سند این روایت با سند مورد بحث یکی است؛ ج9، ص129.

نوشته: حسن سعادت پرور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 17
مطالب مرتبط