جستجو
Close this search box.

بررسی مراتب جرح و تعديل در نزد اهل سنت

بى ترديد، حال راويان احاديث از جهت ميزان وثاقت و ضبط و يا ضعف و عدم ضبط در آنان، يكسان نيست. از طرف ديگر احتجاج به احاديث، تعيين درجه آنها از جهت صحّت و ضعف، منوط به مشخّص شدن دقيق حال راويان است. از اين رو، محدّثان و اهل علم، به رتبه بندى الفاظى كه علماى جرح و تعديل در وصف راويان به كار برده اند، همّت گماشته اند؛ ليكن مراتب الفاظ جرح و تعديل، به علّت تكامل اين مراتب در طول زمان، نزد علما يكسان نيست.

بديهى است كه دانستن اين مراتب و آگاهى به اختلاف اهل علم در مورد آنها، از مهم ترين امورى است كه طالبان علم رجال مى بايد بدان توجه نمايند.

مبحث اول: بیان مراتب تعديل

اين مراتب، با وجود اتّفاق نسبى اى كه بين محدّثان وجود دارد، يكسان نيست. ابن ابى حاتم و برخى علماى ديگر، همچون ابن صلاح و نووى به تبعيت از وى، مراتب تعديل را به چهار مرتبه تقسيم كرده اند و ذهبى و عراقى، به تعبير سيوطى[1]به پنج مرتبه، و سخاوى به شش مرتبه.

مجموع اين مراتب با ترتيب سخاوى -كه كامل ترين مراتب است به شرح ذيل است:

مرتبه اوّل، الفاظى كه بر مبالغه در توصيف راوى به عدالت و صدق و ضبط دلالت دارند و به صيغه اَفعَل و دالّ بر تفضيل اند، مانند: «أوثق البشر»، «أثبت الناس» و«أصدق الناس»؛ و مبالغه هاى قوى ديگرى كه به صيغه اَفعَل نيستند، مانند: «اليه المنتهى فى التثبّت» و «لا أعرف له نظيراً»، به اين مرتبه ملحق مى شوند. اين الفاظ را براى اوّلين بار، ابن حجر از مرتبه اوّل تعديل دانسته است [2] و شاگردش سخاوى از وى پيروى كرده است.

مرتبه دوم، الفاظى كه مانند الفاظ رتبه اوّل، بر مبالغه در توصيف راوى به اين صفات، دلالت دارند؛ ليكن مبالغه آنها خفيف تر است، مانند: «فلانٌ لا يسأل عنه»، «لا يسأل عن مثله» و «من مثل فلان؟».

سخاوى گفته است كه برخى، اين مرتبه را مرتبه اوّل قرار داده اند. وى بعد از آن كه مرتبه اوّل را از استاد خود ابن حجر نقل كرده، چنين گفته است:

ثمّ يليه ما هو المرتبة الأولى عند بعضهم، قولهم: «فلان لا يسأل عن مثله» ونحو ذلك.[3]

مرتبه سوم، الفاظى كه بر توثيق راوى دلالت دارند و تكرار شده اند؛ چه اين تكرار، لفظى باشد و چه معنوى؛ مانند: «ثقة ثقة»، «ثبت ثبت»،[4]«ثقة ثبت» و«ثقة حجة».

تقدّم اين رتبه بر رتبه چهارم -كه همين الفاظ بدون تكرار است به خاطر آن است كه به سبب تكرار، تأكيد حاصل مى شود.

مرتبه چهارم، انفراد الفاظى است كه بر توثيق راوى دلالت دارند، مانند: «ثقة»، «ثبت»، «حجة»، «كأنه مُصْحَف [5]»، «امام»، «متقن»، «ضابط» و «حافظ».

دو لفظ اخير، براى آن كه در اين رتبه قرار گيرند، مى بايد بر عادل اطلاق شوند[6]؛ زيرا دو وصف «حفظ» و «ضبط»، از صفاتى هستند كه در غير عادل نيز قابل تحقّق اند، چنان كه در سليمان بن داوود شاذكونى كه فردى ضعيف بوده، صفت «حفظ» تحقّق داشته و از حفّاظ شمرده شده است.[7]

سخاوى، لفظ «مُتقن» را نيز در عدم افاده توثيق، به دو وصف پيشين (حفظ و ضبط) ملحق كرده و دليل آن را نزديكى معناى اتقان به ضبط دانسته است، با اين تفاوت كه در توصيف راوى به متقن بودن، به زياد بودن ضبط راوى اشاره دارد[8]. البته چنان كه سخاوى گفته است، توصيف راوى عادل به ضابط و حافظ و مُتقن بودن، در صورتى در اين مرتبه (يعنى مرتبه چهارم) قرار مى گيرد كه معدّل، اين سه لفظ را مقرون به لفظ «عدل» نكرده باشد، يعنى عدالت راوى از محلّ ديگرى معلوم شده باشد؛ زيرا اگر چنين كرده باشد، رتبه اين سه لفظ به مرتبه سوم -كه تكرار الفاظ توثيق بود ارتقا مى يابد. به همين جهت، ابن حجر، لفظ «عدلٌ ضابط» را در مرتبه تكرار الفاظ توثيق قرار داده است.[9]

از نكات ديگرى كه سخاوى به هنگام ذكر الفاظ مرتبه چهارم متذكّر آن شده، تقدّم لفظ «حجة» از نظر وى بر لفظ «ثقة» و بالطبع، ساير الفاظ اين مرتبه است، وى بر صحّت اين مدّعاى خود، به سخن ابو داوود تمسّك جسته است كه در پاسخ سؤال شخصى درباره احوال سليمان شرحبيل گفته است: ثقة يخطئ كما يخطئ الناس، قلت: هو حجة، قال: الحجة أحمد بن حنبل.

و نيز سخاوى براى اثبات صحّت مدّعاى خود، به سخن عثمان بن ابى شيبه تمسّك جسته كه در مورد احمد بن عبد اللَّه بن يونس گفته است: «ثقة، وليس بحجة»، و نيز به سخن ابن معين در مورد محمّد بن اسحاق كه نظير جمله ياد شده را گفته است. [10]

چنان كه ملاحظه مى شود، با وجود توصيف سه راوىِ مزبور به لفظ «ثقة»، حجّت بودن از آنان سلب گرديده است و اين، به حسب ظاهر دلالت دارد بر آن كه نزد گويندگان عبارات فوق، لفظ «حجة» از لفظ «ثقة» رفيع تر است، اگرچه تمسّك جُستن به اين عبارات براى رفيع تر بودن لفظ «حجة» نزد ساير محدّثان، قابل مناقشه است.

مرتبه پنجم، توصيف به الفاظى چون: «ليس به بأس»، «لا بأس به»،[11]«صدوق»، «مأمون» و «خيار».

مرتبه ششم، الفاظى كه تقريباً نزديك به الفاظ جرح اند و پست ترين مرتبه از مراتب تعديل به شمار مى آيند، مانند: «محلّه الصدق»،[12]«إلى الصدق ما هو»،[13]«روى الناس عنه»، «شيخ وسط»، «وسط»،[14]«شيخ»، «مقارب الحديث»، [15]«صالح الحديث»، «حسن الحديث»، «صُوَيْلح»، «جيّد الحديث»، «ما أقرب حديثه»، «أرجو أن ليس به بأس» و«صدوق إن شاء اللَّه».

از الفاظ ديگرى كه ملحقِ به اين مرتبه اند – اگر چه در تقريب التهذيب، [16]به جهت آن كه صحابيان را برخلاف ترتيب جمهور اهل علم در مرتبه اوّل قرار داده و مرتبه دوم و سوم را در يكديگر ادغام كرده است، در مرتبه پنجم قرار گرفته اندالفاظ ذيل اند : «صدوق سئ الحفظ»، «صدوق يَهِمُ»، «صدوق له أوهام»، «صدوق تغيّر بآخره»،[17]و نيز راويان صادقى كه از منظر اهل سنّت، به نوعى از بدعت (چون: تشيّع، نصب و ارجاء) متّهم شده اند.

مراتبى كه ذكر شد، مراتب تعديل به شيوه سخاوى بود كه كامل ترينِ مراتب تعديل به شمار آمده است و پيش از وى، ابن ابى حاتم رازى به دليل عدم توجّه به حصر الفاظ تعديل در رتبه بندى، مراتب تعديل را به چهار مرتبه تقسيم كرده بود و ابن صلاح و نووى نيز از وى متابعت كرده اند. چهار مرتبه مزبور، عبارت اند از:

(1.) ثقة، أو متقن ثبت؛

(2.) صدوق، أو محلّ الصدق، أو لا بأس به؛

(3.) شيخ؛

(4.) صالح الحديث.[18] (90)

بعد از عدّه مزبور، ذهبى مراتب تعديل را در چهار مرتبه به شكل ذيل ذكر كرده است:

(1.) ثبت حجة، و ثبت حافظ، أو ثقة مُتقن، و ثقة ثقة؛

(2.) ثم: ثقة؛

(3.) ثم: صدوق، ولا بأس به، وليس به بأس؛

(4.) ثمّ: محلّه الصدق، وجيّد الحديث، وصالح الحديث، وشيخ وسط، وشيخ حسن الحديث، وصدوق إن شاء اللَّه، و صويلح.[19]

چنان كه ملاحظه مى شود، ذهبى مرتبه اى بالاتر از مرتبه اوّل در نزد ابن ابى حاتم را به مراتب تعديل افزوده و آن را به عنوان مرتبه اوّل از مراتب تعديل، قرار داده است و مرتبه سوم و چهارم از مراتب تعديل در نزد ابن ابى حاتم را در يكديگر ادغام كرده و آن را مرتبه چهارم قرار داده است و لفظ «محلّه الصدق» را نيز از مرتبه دوم ابن ابى حاتم، حذف كرده و به مرتبه چهارم، انتقال داده است.

عراقى نيز از ذهبى تبعيت كرده است با اين تفاوت كه در ترتيب مراتب، به جاى كلمه «ثم»، كلمات «المرتبة الأولى، والمرتبة الثانية و…» را گذارده[20] و در هر مرتبه، تعداد الفاظ را افزايش داده است.[21]

به هر حال، چنان كه گفتيم، منشأ اصلى اين اختلاف در مراتب، عدم توجه به حصر الفاظ تعديل در رتبه بندى است، به گونه اى كه از الفاظ رتبه اوّل و دوم -به ترتيبى كه سخاوى ذكر كرده به كلّى غفلت شده و مرتبه سوم از الفاظ تعديل خودْ مرتبه اوّل از مراتب تعديل در نزد ذهبى و عراقى قرار گرفته است و مرتبه چهارم از مراتب تعديل، مرتبه اوّل در نزد ابن ابى حاتم و ابن صلاح و نووى قرار گرفته است و دومين مرتبه نزد ذهبى و عراقى، و به همين ترتيب، اختلاف هايى در ساير مراتب تعديل، پديد آمده است.

حكم مراتب تعديل

احتجاج به روايات صاحبان مراتب چهارگانه اوّل، مورد اتّفاق محدّثان است؛ زيرا الفاظ ذكر شده در اين چهار مرتبه، بر هر دو شرط لازم در راوى (يعنى عدالت و ضبط) دلالت دارند و چنين راويانى، احاديثشان صحيح بوده، مورد احتجاج قرار مى گيرد؛ اگرچه صحّت احاديث مراتب مزبور، به معناى يك نواخت بودن درجه صحّت آنها نيست، بلكه احاديث اهل مرتبه اوّل، نسبت به احاديث اهل مرتبه دوم و سوم و چهارم، از درجه صحّت بيشترى برخوردار است و نيز احاديث اهل مرتبه دوم، نسبت به اهل مراتب سوم و چهارم و….

روايات اهل مرتبه پنجم، مورد احتجاج قرار نمى گيرند؛ زيرا الفاظ اين مرتبه، بر ضبط راوى دلالت ندارند؛ امّا عدم احتجاج به روايات آنان، به معناى ردّ روايات آنان نيست؛ بلكه احاديث اهل اين مرتبه، مورد توجّه قرار گرفته، نوشته مى شوند تا اگر ضابط بودن آنان از طريق موافقت احاديث آنان به نقل همان احاديث از طريق اهل ضبط و اتقان معلوم گرديد، احاديثشان پذيرفته گردد؛ و اگر شناخت ضبط اهل اين مرتبه، دشوار و غير ميسور شد، روايات آنان مورد اعتبار قرار گيرد؛ يعنى روايات اهل اين مرتبه، اگرچه به تنهايى ضعيف و غيرقابل احتجاج اند، ليكن قابل تقويت به درجه احاديث «حَسَن لغيره»،[22] می باشند و اين، در صورتى است كه روايات آنان به نقل همان روايات، از طُرُق چهارمرتبه اوّل از مراتب تعديل و يا حداقل به هم شأن خودشان تقويت شوند.

به عبارت ديگر، ضعف روايات اهل اين مرتبه (از ناحيه ضبط)، تا حدّى قابل جبران است و اگر چنين شود، روايات آنان پذيرفته مى گردد.

روايات اهل مرتبه ششم نيز از جهت حكم، مانند روايات اهل مرتبه پنجم است با اين تفاوت كه روايات آنان، در درجه اى پايين تر از اهل مرتبه پنجم است.

آنچه تا اكنون در مورد احكام اهل مرتبه پنجم و ششم گفته شد، مضمون و حاصل سخنان علما در كتاب هاى «مصطلح الحديث» و مقدمات كتاب هاى رجالى در اين موضوع (يعنى احكام مراتب تعديل) است.[23] ليكن با مراجعه به بحث «حديث حَسَن» در كتاب هاى «مصطلح الحديث»، چنين به نظر مى رسد كه روايات اهل دو مرتبه اخير (بخصوص مرتبه پنجم)، از مراتب تعديل بدون امتحان و مقايسه با روايات اهل ضبط و اتقان نيز در شمار روايات حَسَن بوده، مورد احتجاج قرار مى گيرند، و اگر مورد امتحان و مقايسه مزبور قرار گرفتند، چنانچه ضابط بودن آنان كشف شد، رواياتشان به درجه احاديث «صحيح لذاته» ارتقا مى يابد، و اگر چنين نشد – يعنى ضابط بودن آنان كشف نگرديد -، آن دسته از احاديث آنان كه با تعدّد طُرُق تقويت شود، به درجه احاديث «صحيح لغيره» (در مقابل «صحيح لذاته») ارتقا مى يابد و بقيه احاديث اهل دو مرتبه اخير (از مراتب تعديل)، در درجه احاديث حَسَن، باقى مى ماند.

از آن جا كه تفصيل اثبات مدّعاى فوق به درازا مى انجامد، به ذكر عبارتى از ابن صلاح در بحث حديث حَسَن كه به وضوح بر مدّعاى فوق دلالت دارد، بسنده مى كنيم. وى در «تنبيه» سوم از تنبيهات حديث حَسَن، چنين گفته است:

هرگاه راوىِ حديثى در درجه حفظ و اتقان، متأخّر باشد؛ ليكن از مشهوران به صدق و سِتر باشد [24] و در عين حال، حديث وى از طريق راوى ديگرى نيز روايت شده باشد، در چنين صورتى، از دوجهت در آن حديث، قوّتْ جمع شده و چنين قوّتى حديث وى را از درجه حَسَن، به درجه صحيح (لغيره) ترقّى مى دهد. براى مثال، در حديثى از محمّد بن عمرو از ابو سلمه از ابوهريره از رسول خدا نقل شده كه فرموده است: «لو لا أن أشقّ على أمتى لأمرتهم بالسواك عند كل صلاة».

در اين روايت محمّد بن عمرو بن علقمه، از مشهوران به صدق و صيانت است، ليكن وى از اهل اتقان نبوده، به گونه اى كه حتى برخى وى را به جهت سوء حفظش تضعيف كرده اند و برخى ديگر، وى را به جهت صدق و جلالتش توثيق كرده اند. بنا بر اين، حديث وى از اين جهت، حسن (لذاته) است و زمانى كه به حديث وى، روايت شدن آن حديث از وجوه و طُرُق ديگرى ضميمه شود، به سبب اين ضميمه، سوء حفظ وى -كه از آن هراسان بوديم، زايل مى گردد و اين نقص آسان، به سبب ضميمه مزبور، جبران مى شود. بنا بر اين، اسناد اين حديثْ درست شده و به درجه صحيح (لغيره) ملحق مى گردد.[25]

مبحث دوم: بیان مراتب جرح

اين مراتب نيز نزد محدّثان با وجود اتّفاق نسبى اى كه در آنها وجود دارديكسان نيست . مراتب جرح، نزد ابن ابى حاتم و علمايى كه از وى متابعت كرده اند (مانند: ابن صلاح و نووى) چهار مرتبه است و ايشان، مراتب را از ضعيف تر به ضعيف، مرتّب كرده اند. مراتب جرح نزد ذهبى و عراقى پنج مرتبه، و نزد ابن حجر و سخاوى شش مرتبه است. اين عدّه، ترتيب مراتب جرح را (مطابق رويه معمول)، از ضعيف آغاز كرده اند و به ضعيف ترين مرتبه پايان داده اند.

مراتب جرح با ترتيب سخاوى -كه كامل ترين مراتب است به شرح ذيل است:

مرتبه اوّل، الفاظى كه بر جرح و اسباب آن، به نحو مبالغه اى دلالت دارند و صريح ترين آنها به صيغه اَفعَل است، مانند: «أكذب الناس»، «إليه المنتهى فى الوضع»، «هو ركن الكذب»، «معدن الكذب» و«منبع الكذب». اين مرتبه از الفاظ جرح را براى اوّلين بار، ابن حجر بدترين دانسته است [26] و شاگرد وى سخاوى نيز از او پيروى كرده است.

مرتبه دوم، توصيف به الفاظى كه بر جعل و وضع حديث توسط راوى دلالت دارند؛ ليكن با الفاظى ضعيف تر از الفاظ مرتبه اوّل، مانند: «كذّاب»، «وضّاع»، «دجّال»، «يضع الحديث»، «يكذب» و«وضع حديثاً».

سه لفظ اوّل، به خاطر مبالغه اى كه در آنها هست، بدتر از سه لفظ اخيرند و به نظر مى رسد كه الحاق سه لفظ اخير -كه از درجه ضعيف ترى برخوردارند، به مرتبه سوم، اُولى هستند.

مرتبه سوم، توصيف به الفاظ: «يسرق الحديث»،[27] «متّهم بالكذب أو الوضع»، «ساقط»، «هالك»، «ذاهب الحديث»، «متروك»،[28] «متروك الحديث»،[29] «تركوه»، «مجمع على تركه»، «هو على يدى عدل»،[30] «مُودٍ»،[31] «فيه نظر»، «سكتوا عنه»، «لا يعتبر به»، «لا يعتبر بحديثه»، «ليس بثقة» و«غير ثقة ولا مأمون».

دو لفظ «فيه نظرٌ» و «سكتوا عنه»، در مرتبه ششم از الفاظ جرح -كه ضعيف ترين الفاظ جرح اند قرار مى گيرند؛ امّا چنان كه سخاوى گفته است، بخارى در اغلب موارد، اين دو لفظ را در مورد كسانى كه حديث آنان ترك مى شود (يعنى متروك الحديث اند)، استعمال كرده است[32] و حتى ابن كثير گفته است كه اين دو لفظ در نزد بخارى، از پست ترين و بدترين الفاظ جرح بوده اند.[33] بنا بر اين، تنها به خاطر استعمال خاصّ بخارى، اين دو لفظ در اين مرتبه (يعنى مرتبه سوم) وبلكه در مرتبه دوم قرار مى گيرند.

مرتبه چهارم، توصيف به الفاظ: «رُدّ حديثه»، «ردّوا حديثه»، «مردود الحديث»، «ضعيف جداً»، «واهٍ بمرّةٍ»،[34] «طرحوا حديثه»، «فلان ارْمِ به»،[35] «مطروح الحديث»، «مطروح»، «لا يكتب حديثه»، «لا تحلّ كتابة حديثه»، «لا تحلّ الرواية عنه»، «ليس بشى ء»، [36]«لا شى ء»، «لا يساوى فلسا» و«لا يساوى شيئاً».

مرتبه پنجم، توصيف به الفاظِ: «ضعيف»، «منكر الحديث»،[37] «له ما ينكر»، «له مناكير»، «مضطرب الحديث»،[38] «واهٍ»، «ضعّفوه»، «لا يحتجّ به».

مرتبه ششم، توصيف به الفاظ: «فيه مقال»، «فيه أدنى مقال»، «ضعف»، «فيه ضعف»، «فى حديثه ضعف»، «فلان تَعرِف وتُنكِر»،[39] «ليس بذاك»،[40] «ليس بذلك القوى»، «ليس بالمتين»، «ليس بالقوى»، «ليس بحجّة»، «ليس بعمدة»، «ليس بمأمون»، «ليس من إبل القِباب»،[41] «ليس من جِمال المحامل»،[42] «ليس بالمرضى»، «ليس بالحافظ»، «غيره أوثق منه»، «فى حديثه شى ء»، «مجهول»، «فيه جهالة»، «لا أدرى ما هو»، «للضعف ما هو»، «فيه خلف»، «طعنوا فيه»، «مطعون فيه»، «نزكوه»، «سئ الحفظ»، «لَيِّن»،[43] «ليِّن الحديث»،[44] «فيه لين»، «تكلّموا فيه»، «سكتوا عنه» و«فيه نظر».

مراتبى كه ذكر شد، مراتب جرح به مبناى سخاوى بود كه كامل ترين مراتب جرح به شمار مى آيد. پيش از وى، مانند مراتب تعديل، به دليل عدم توجّه به حصر الفاظ جرح به هنگام رتبه بندى، ابن ابى حاتم -چنان كه در اوّل بحث نيز گفته شدمراتب جرح را به چهار مرتبه تقسيم كرده بود و ابن صلاح و نووى نيز از وى متابعت كرده اند . چهار مرتبه مزبور -كه ترتيب ذكرشان از ضعيف به بدتر است عبارت اند از :

(1.) ليِّن الحديث؛

(2.) ليس بقوى؛

(3.) ضعيف الحديث؛

(4.) متروك الحديث، أو ذاهب الحديث، أو كذّاب. [45]

بعد از عدّه مزبور، ذهبى مراتب جرح را در پنج مرتبه و برعكس ابن ابى حاتم، مراتب را از بدتر آغاز كرده و به ضعيف ترين مرتبه، پايان داده است. پنج مرتبه مزبور عبارت اند از:

(1.) دجّال، كذّاب، وضّاع، يضع الحديث؛

(2.) ثم: متّهم بالكذب، و متّفق على تركه؛

(3.) ثم: متروك، و ليس بثقة، و سكتوا عنه، و ذاهب الحديث، و فيه نظر، و هالك، و ساقط.

(4.) ثم: واهٍ بمرة، و ليس بشى ء، و ضعيف جداً، و ضعّفوه، ضعيف واهٍ، منكر الحديث؛

(5.) ثم: يضعَّف، و فيه ضعف، و قد ضعِّف، و ليس بالقوى، ليس بحجّة، ليس بذاك، يعرف و ينكر، فيه مقال، تكلّم فيه، ليّن، سىّ ء الحفظ، لا يحتجّ به، إختلف فيه، صدوق لكنّه مبتدع. [46]

چنان كه ملاحظه مى شود، ذهبى دو لفظ «متروك الحديث» و«ذاهب الحديث» را كه ابن ابى حاتم در بدترين مراتب جرح قرار داده، به مرتبه سوم از مراتبى كه خود ذكر كرده، انتقال داده است و در عوض، الفاظ ديگرى را كه براى قرار گرفتن در بدترين مراتبْ مناسب ترند، اضافه نموده است. و لفظ «ضعيف الحديث» كه ابن ابى حاتم، آن را در مرتبه پيش از بدترين مرتبه قرار داده است، اگرچه ذهبى مرتبه آن را معيّن نكرده؛ ليكن با توجّه به سياق مراتبى كه وى ذكر كرده، از منظر وى در مرتبه چهارم و يا سوم قرار مى گيرد و ذهبى، دو لفظ «ليّن الحديث» و «ليس بقوى» را كه ابن ابى حاتم، اوّلى را در مرتبه ضعيف ترين الفاظ جرح ذكر كرده است و دومى را در مرتبه پيش از آن، ادغام كرده و با اضافه نمودن الفاظ ديگرى در ضعيف ترين مرتبه از منظر خود، قرار داده است و در عوض اين ادغام، در مرتبه پيش از مرتبه ضعيف ترين الفاظ جرح (يعنى مرتبه چهارم)، الفاظ ديگرى را ذكر كرده است. علاوه بر آنچه گفته شد، مرتبه دومى كه ذهبى ذكر كرده است، از اضافات وى نسبت به مراتبى است كه ابن ابى حاتم، ذكر كرده است.

عراقى نيز مانند ذهبى، مراتب جرح را به پنج مرتبه تقسيم كرده و مراتب را از بدترين، آغاز كرده و به ضعيف ترين مرتبه، پايان داده است؛ امّا وى در ترتيب مراتب، به جاى كلمه «ثم»، از كلمات «المرتبة الأولى، والمرتبة الثانية و…» استفاده نموده و رتبه برخى از الفاظى را كه ذهبى ذكر كرده، تغيير داده است. وى رتبه سه لفظ «متروك» و «ذاهب الحديث» و «فيه نظر» را كه ذهبى در مرتبه سوم از منظر خود قرار داده است، در مرتبه دوم ذكر كرده، و رتبه سه لفظ «واهٍ بمرّة» و «ليس بشى ء» و «ضعيف جداً» را كه ذهبى در مرتبه چهارم از منظر خود قرار داده، در مرتبه سوم ذكر كرده است. بقيه اختلافات وى با ذهبى در ذكر الفاظى است كه وى به هر مرتبه، افزوده است.[47]

حكم مراتب جرح

حكم اهل چهار مرتبه اوّل از مراتب جرح، عدم احتجاج به روايات آنان است و حتى در باب «شواهد و متابعات» نيز براى تقويت روايات اهل مرتبه پنجم و ششم از مراتب تعديل، و نيز مرتبه پنجم و ششم از مراتب جرح، قابل استفاده نيستند.

و حكم اهل دو مرتبه اخير از مراتب جرح، نوشتن روايات آنان براى استشهاد و اعتبار است؛ يعنى روايات اهل دو مرتبه اخير، اگرچه به تنهايى ضعيف و غيرقابل احتجاج اند؛ ليكن روايات اين عدّه، قابل تقويت به درجه احاديث «حَسَن لغيره» است و اين، در صورتى است كه روايات آنان، به سبب نقل همان روايات، از طريق اهل مراتب تعديل و يا حدّاقل، راويان هم شأن خودشان تقويت گردد.

به عبارت ديگر، ضعف روايات اهل دو مرتبه اخير از مراتب جرح، تا حدّى قابل جبران است و اگر چنين شود، روايات آنان، به عنوان «حَسَن لغيره» مورد پذيرش قرار مى گيرد؛ و اگر هم تقويت مزبور صورت نگيرد، چنين رواياتى در باب فضايل اعمال -كه احاديث ضعيف نيز پذيرفته مى شوند مطلوب تر از ديگر روايات ضعيف اند. البته بايد توجّه داشت كه تقويت مذكور، هرگز به معناى ترقّى و تقويت حال خود اهل دو مرتبه اخير از مراتب جرح و در نتيجه، تقويت تمام احاديث آنان نيست؛ بلكه پذيرش روايات آنان، منحصر است به آن دسته از روايات آنان كه اين تقويت براى آنها حاصل شده و از چنين حدّى تجاوز نمى كند.[48]

[1] .تدريب الراوى، ج 1، ص 186.

[2] . شرح النخبة، ص 134.

[3] . فتح المغيث، السخاوى، ج 1، ص 391.

[4] . اين لفظ -چنان كه سخاوى در فتح المغيث (ج 1، ص 392) گفته است در صورت سكون باء، به معناى توصيف راوى به ثبات قلب و زبان و كتاب و دليل است و در صورت فتحه باء، به معناى كتابى است كه محدّث، مسموعات خودش و نام محدّثانى كه مشاركِ وى در سماع آنها بوده اند، در آن ذكر كرده است.

[5] . مصحف، در لغت به معناى كتاب است، ليكن در اصطلاح، بر راوى اى اطلاق مى گردد كه قوّه حفظ وى قوى و خطاها و اغلاطش بسيار نادر است.

[6] . مقدمة ابن الصلاح، ص 94.

[7] . ر. ك: ميزان الاعتدال، ج 2، ص 205.

[8] . ر.ك: فتح المغيث، السخاوى، ج 1، ص 392.

[9] . ر.ك: همان، ص 393.

[10] . همان جا.

[11] . اين لفظ، مانند لفظ پيش از آن، بر ضبط راوى دلالت ندارد و از صراحت لازم براى توثيق راوى برخوردار نيست. به همين دليل، در مرتبه پنجم قرار گرفته است، ليكن محدّثان متقدّم، بخصوص يحيى بن معين، آن را در موضع توثيق صريح راويان، استعمال كرده اند، چنان كه ابن معين به ابن ابى خيثمه گفته است: «إذا قلت لك: لا بأس به، فهو ثقة»؛ امّا بايد توجه داشت كه مراد ابن معين از اطلاق «لا بأس به» در موضع توثيق راويان، به معناى مساوى بودن قوّت اين لفظ با لفظ «ثقة» در نزد وى نيست (براى اطّلاع بيشتر ر.ك: فتح المغيث، العراقى، ص 180؛ تدريب الراوى، ج 1، ص 186).

[12] . یعنی راوی، نزدیک به وصف صدق است؛ اما به مرتبه ای نرسیده که اصطلاح«صدوق» بر او اطلاق گردد.

[13] . یعنی راوی، نزدیک به وصف صدق است؛ اما به مرتبه ای نرسیده که اصطلاح«صدوق» بر او اطلاق گردد.

[14] . يعنى راوى نسبت به ثقات بزرگ، در درجه وسط قرار دارد.

[15] . مقارب، هم با كسره «راء» قرائت شده و هم با فتحه «راء» و معناى آن چنين است كه حديث راوىِ موصوف به آن، قريب به حديث راويان ثقه است. به عبارت ديگر، حديث وى شاذ و منكر نيست.

[16] . تقريب التهذيب، ص 74.

[17] . يعنى در اواخر عمر راوى، در ضبط و حفظ وى، اختلال پديد آمده است.

[18] . الجرح والتعديل، ج 2، ص 37.

[19] . ميزان الاعتدال، ج 1، ص 4.

[20] . بنا بر اين، سخن سيوطى مبنى بر اين كه ذهبى و عراقى، مراتب تعديل را به پنج مرتبه تقسيم كرده اند، درست نيست؛ زيرا دو نفر مزبور، اگرچه يك مرتبه به مراتب ابن ابى حاتم افزوده اند، ليكن دو مرتبه از مراتبِ نزد ابن ابى حاتم را در يكديگر ادغام كرده اند.

[21] . ر.ك: فتح المغيث، العراقى، ص 179 – 180.

[22] . براى اطّلاع بيشتر درباره اين اصطلاح، ر. ك: فصل پنجم، ص 195.

[23] . ر.ك: مقدمة ابن الصلاح، ص 94 – 95؛ فتح المغيث، العراقى، ص 179 – 180؛ فتح المغيث، السخاوى، ج 1، ص 395؛ تدريب الراوى، ج 1، ص 186 – 187.

[24] . اغلب از چنين اشخاصى به «صدوق» تعبير مى شود.

[25] . مقدمة ابن الصلاح، ص 35.

[26] . شرح النخبة، ص133.

[27] . سخاوى در فتح المغيث (ج 1، ص 398) گفته است: سرقت حديث، به دو گونه مى تواند باشد: اوّل آن كه سارق، مدّعىِ شنيدن فلان حديث از شيخ محدّثى گردد كه آن محدّث، به نقل آن حديث از شيخش منفرد است؛ دوم آن كه سارق، نقل حديثى را كه مشهور به فلان راوى است، به راوى اى ديگر كه با آن راوى در طبقه اشتراك دارد، نسبت دهد.

[28] . در تفسير اين لفظ، عبدالرحمان بن مهدى گفته است كه ما نزد شعبه بوديم كه از وى سؤال شد: «حديث چه كسى ترك مى شود؟» و شعبه در پاسخ گفت: «من يتّهم بالكذب، ومن يكثر الغلط، ومن يخطئ فى حديث يجمع عليه فلا يتّهم نفسه، ويقيم على غلطه، و رجل روى عن المعروفين مالا يعرفه المعروفون». چنان كه ملاحظه مى شود، در عبارت شعبه، متروك بر چند گروه اطلاق گرديده است: متّهم به دروغ؛ كسى كه اشتباهاتش زياد است؛ كسى كه در لفظ حديثى كه ساير راويان روى لفظ آن اتّفاق دارند، خطا كند؛ كسى كه از راويان معروف روايتى را نقل كند كه مشهوران به روايت از آنان، آن را روايت نكرده اند.

[29] . همان تفسیر.

[30] . اين لفظ، بر خلاف ظاهر آن، به معناى عادل بودن نزد شخص نيست، بلكه كنايه از ضعف شديد است (ر.ك: فتح المغيث، ج 1، ص 403).

[31] . ضبط اين لفظ، مورد اختلاف است. اين لفظ، با تخفيف و بدون همزه (يعنى «مُودٍ») به معناى «هالك» از «أودَى إيدائاً» است و با تشديد و همزه (يعنى «مؤدٍّ») از «الأداء» و به معناى «حَسَن الأداء» است كه البته، كسانى موصوف به آن مى شوند كه صدوق، ولى «سى ء الحفظ (بد حفظ)» هستند.

[32] . فتح المغيث، السخاوى، ج 1، ص 399.

[33] . الباعث الحثيث، ص 107.

[34] . «باء» در اين لفظ، زايد و براى تأكيد است و معناى آن چنين است كه موصوف به اين لفظ، جداً و بدون ترديد (به قول واحد) ضعيف است.

[35] . يعنى حديث موصوف به اين لفظ، مردود است و از آن، دورى جُسته مى شود، حتى در صورت تعدّد طُرُق.

[36] . جمهور علما، اغلب، اين لفظ را در جرح شديد راويان استعمال كرده اند و مرادشان آن است كه موصوف به اين عبارت، هيچ بهره اى از عدالت و حفظ و اتقان ندارد؛ ليكن مراد ابن معين -كه بيش از ساير علما، اين عبارت را استعمال كرده، از استفاده اين عبارت، آن بوده كه احاديث موصوف به اين عبارت، اندك بوده، يعنى كثير الروايه نبوده است. بنا بر اين، در اصطلاح خاصّ ابن معين، اين عبارت، منافاتى با وثاقت راوى ندارد.

[37] . مراد متأخّران از اين لفظ، راوى اى ضعيف است كه روايت هاى زيادى را كه مخالف روايات ثقات است، روايت كرده؛ ليكن در نزد برخى از قدما (بخصوص احمد بن حنبل)، به معناى تفرّد راوى در نقل حديث است، ولو آن كه آن راوى، ثقه باشد و تنها به نقل يك روايت، تفرّد جُسته باشد. بنا بر اين، لفظ مذكور در نزد قدما، از الفاظ جرح نبوده، به غير از بخارى كه بر خلاف ساير متقدّمان، آن را حتى در موضع جرحى، شديدتر از استعمال متأخّران استعمال كرده است؛ زيرا خود وى چنان كه سخاوى در فتح المغيث (ج 1، ص 400) نقل كرده است، آن را به معناى عدم حلّيت نقل روايت از كسانى كه وى آنان را موصوف به آن مى كند، تفسير كرده است.

[38] . يعنى راوىِ موصوفِ به اين لفظ، يك حديث را به چند وجه مختلف كه غيرقابل جمع اند، روايت كرده است. بنا بر اين، لفظ مذكور بر عدم ضبط راوى و ضعف حديث وى دلالت دارد.

[39] . اين عبارت به صيغه مجهول، يعنى «يُعرَف ويُنكَر» نيز قرائت شده است و مراد از آن اين است كه راوىِ موصوف به آن، گاهى احاديث معروف و شناخته شده را روايت مى كند و گاهى ديگر، راوىِ احاديث منكر است. از اين رو، احاديث وى بر احاديث ثقات معروف، عرضه مى گردد تا احاديث معروف وى، از احاديث منكرش تمييز داده شود.

[40] . مراد از اين عبارت و عبارت هاى مشابه آن است كه راوىِ موصوف به آن، در درجه اى از اعتبار و وثاقت نيست كه بتوان در صورت تفرّد وى، به نقل روايتى به آن روايت احتجاج كرد. بنا بر اين، روايات موصوف به اين عبارت، محتاج تقويت به تعدّد طُرُق است.

[41] . «إبل القِباب»، به شتر باريكْ ميانى گفته مى شود كه تحمّل سفرهاى طولانى را دارد و اتّصاف راوى به آن، كنايه از كمال عدالت و قوّت حفظ و اتقان وى است به گونه اى كه براى مدّتى طولانى مى تواند روايات را در قوّه حافظه خود، بدون تغيير و تحريف، نگاه دارد و بر عكس، با ورود كلمه نفى (ليس)، عبارت مزبور، كنايه از ضعف خفيف راوىِ موصوف به آن است؛ يعنى به حدّ رُوات پيشين نرسيده است.

[42] . «جمال المحامل»، شترهاى نرى اند كه قادر به حمل بارهاى سنگين در مسافرت هاى طولانى هستند. دلالت و كنايه اين عبارت در شكل مثبت و منفى آن، مانند عبارت پيشين است.

[43] . مراد، وجود سستى و ضعف در حفظ و ضبط راوىِ عادل است. بنا بر اين، روايات راوىِ موصوف به اين لفظ، محتاج تقويت به تعدّد طُرُق است.

[44] . همان.

[45] . الجرح والتعديل، ج 2، ص 37.

[46] . ميزان الاعتدال، ج 1، ص 4.

[47] . ر.ك: فتح المغيث، العراقى، ص 182 – 183.

[48] . ر. ك: فتح المغيث، السخاوى، ج 1، ص 400؛ نظرية نقد الرجال، ص 331 – 342.

نوشته: محمد رضا جدیدی نژاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط