جستجو
Close this search box.

پاسـخ به شبهات وهابیــان بر روایت عایشـه در توسـل به پیامبر صلی الله علیه وآله پس از وفات

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده:

عایشه یکی از همسران رسول خدا و از جمله اصحاب ایشان است که از او در باب توسل به پیامبر روایت رسیده است. براساس این روایت مردم در خشکسالی طبق سفارش عایشه از سقف واقع بر قبر روزنه ای بر قبر گشودند و باران رحمت نازل شد. این روایت از جهت سند ثابت بوده و از جهت متن بر وقوع توسل به پیامبر پس از حیات ایشان دلالت می کند. وهابیان این نوع از توسل را نامشروع و بدعت می دانند. لذا آنها همواره به طرح شبهاتی در خصوص سند و دلالت روایت پرداخته­اند تا راه را بر هرگونه استفاده مخالفان عقیده خود ببندند. نویسنده در این مقاله تمامی شبهات مطرح شده از سوی وهابیان بر روایت مذکور را بیان نموده و به آنها پاسخ خواهد داد.
کلید واژه:

توسل به پیامبر، توسل به قبر پیامبر، سفارش عایشه به توسل، پاسخ به شبهات وهابیت
مقدمه

بدون شک ادله معتبر روایی سهم به سزایی در تشخیص موارد و مصادیق مشروع و نامشروع توسل دارد.

در منابع حدیثی اهل سنت روایات متعددی در باب توسل ذکر شده که روايت منقول از عایشه همسر پیامبر یکی از آنهاست.

این روایت موقوفه[1] بوده و ماجرای آن در عام الفتق[2]، (پس از وفات رسول خدا) سالی که مردم مدینه به قحطی شدیدی مبتلا شده و در پی آن به عایشه همسر پیامبر شکایت بردند، اتفاق افتاده است.

وهابیان معتقدند سند و دلالت این روایت ضعیف و مخدوش بوده و هرگونه احتجاج به این روایت برای اثبات جواز توسل به پیامبر پس از حیاتِ آن حضرت نارواست. سایر مسلمانان سند این روایت را تمام و دلالت آن بر جواز توسل به پیامبر پس از حیات ایشان را پذیرفته اند.

ابن تیمیه اولین کسی بود که در سند و دلالت این روایت خدشه کرد [3] پس از او پیروانش با افزودن بر حجم اشکالات بر صحت ادعاهای ابن تیمیه در این باب پافشاری کردند.

در مقابل عالمان مسلمان (به ویژه عالمان اهل سنت) از زمان سربرآوردن ابن تیمیه و پدیدار شدن شبهات مربوط به روایات توسل تاکنون همواره در صدد پاسخگویی و دفاع از این روایات برامده اند که می توان به آثاری همچون «شفاء السقام فی زیاره خیر الانام» اثر تقی الدین سبکی شافعی(متوفای 756 هـ) ، «الجوهر المنظم فی زیاره قبر الشریف النبوی المکرم» اثر ابن حجر هیتمی (متوفای 974 هـ )، «ارغام المبتدع الغبی بجواز التوسل بالنبی» اثر عبدالله غماری، «رفع المناره لتخریج احادیث التوسل و الزیاره» اثر محمود سعید ممدوح، به عنوان مشتی از خروار اشاره کرد.

هدف این مقاله اثبات درستی سند و دلالت روایت سفارش عایشه به مردم برای توسل به قبر پیامبر و جواز توسل به پیامبر پس از حیات است. این هدف با گرد اوری تمامی شبهات وهابیان بر روایت و پاسخ منطقی به انها دنبال می شود.
متن روایت توسل به قبر پیامبر در زمان قحطی به سفارش عایشه

َحدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ زَيْدٍ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَالِكٍ النُّكْرِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو الْجَوْزَاءِ أَوْسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: قُحِطَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ قَحْطًا شَدِيدًا، فَشَكَوْا إِلَى عَائِشَةَ فَقَالَتْ: ” انْظُرُوا قَبْرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَاجْعَلُوا مِنْهُ كِوًى إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ. قَالَ: فَفَعَلُوا، فَمُطِرْنَا مَطَرًا حَتَّى نَبَتَ الْعُشْبُ، وَسَمِنَتِ الْإِبِلُ حَتَّى تَفَتَّقَتْ مِنَ الشَّحْمِ، فَسُمِّيَ عَامَ الْفَتْقِ .. [4]

ابو محمد عبدالله بن عبدالرحمن دارمی از ابونعمان محمد بن فضل سدوسی از سعید بن زید از عمرو بن مالک نکری از ابوالجوزاء اوس بن عبدالله روایت می کند: مردم مدینه به قحطی و خشکسالی شدیدی مبتلا شدند به عایشه همسر پیامبر شکایت بردند عایشه به آنان گفت کنار قبر رسول خدا بروید روزنه و شکاف هایی را در سقف حجره ایجاد کنید به طوریکه دیگر بین قبر شریف و آسمان سقفی نباشد. ابوالجوزاء گوید: آنان چنین کردند پس آنقدر باران بارید که گیاه رویید و شتران فربه شدند تا آنجا که از شدت چاقی ترک های بر بدن آنها نمودار شد. به همین مناسبت آن سال را عام الفتق (به معنی سال شکاف) نامیدند.
بخش اول: پاسخ به شبهات مربوط به سند روایت
شبهه اول: اختلاط ابو نعمان در اوخر عمر

البانی در کتاب « التوسل أنواعه وأحكامه[5] » گفته دارمی این روایت را از «ابونعمان محمد بن الفضل سدوسی» دریافت کرده است. رجال شناسان و علمای جرح و تعدیل ضمن تنصیص بر وثاقت ابونعمان این نکته را نیز تذکر داده اند که وی در سال های پایانی عمرش به اختلاط در روایت مبتلا شد.[6]

از جمله قواعد علم درایه آن است که چنانچه راوی ثقه به اختلاط در روایت مبتلا شود روایات او به سه دسته تقسیم می شود.

دسته اول: روایات پیش از اختلاط

دسته دوم: روایات پس از اختلاط

دسته سوم: روایاتی که معلوم نیست پیش از اختلاط دریافت شده یا پس از اختلاط.

در میان اقسام سه گانه مذکور، تنها روایات دسته اول قابل احتجاج است اما روایات دسته دوم و سوم قابل احتجاج نیست.[7]

نکته مهم آنکه برخی از علماء رجال، اسامی کسانی را که پیش از ابتلاء ابونعمان به اختلاط از وی روایت اخذ نموده اند ذکر کرده اند که نام دارمی در ردیف این دسته از افراد دیده نمی شود در نتیجه باید گفت حال که معلوم نیست عبدالله بن عبدالرحمن دارمی چه زمانی این روایت را از ابونعمان محمد بن الفضل سدوسی اخذ نموده است پس این روایت و سایر روایات عبدالله بن عبدالرحمن دارمی از ابونعمان قابل احتجاج نیست.
پاسخ

پاسخ به این شبهه در قالب چند نکته بیان می گردد:

ابونعمان محمد بن الفضل سدوسی[8] شیخ بسیاری از محدثین همچون احمد بن حنبل[9]، محمد بن یحیی،[10] عبد بن حمید،[11] ابوحاتم،[12] بخاری[13]و مسلم[14] و ذهلي[15] و أبو زرعة[16] وابن وارة[17] ويعقوب فسوي[18] است. زمان ولادت او بین سالهای 141 و142 و 143 هجری قمری محتمل است[19] و سال های [20]223 و [21]224 هجری قمری به عنوان سال های درگذشت ابونعمان گزارش شده است.
عدالت و ضبط دو رکن اصلی در توثیق افراد هستند. گاه یک روای عادل و ضابط در اثر کهولت سن یا نابینا شدن یا از بین رفتن کتابهایش و … به اختلاط مبتلا می شود. اختلاط به معنای کم حافظه شدن و از یاد بردن بخشی از محفوظات یا در هم آمیختگی محفوظات است. صلاح الدين أبو سعيد علایی در مقدمه کتاب «المختلطین» راویان مبتلا به اختلاط را به سه دسته تقسیم نموده است:

دسته اول کسانی که عروض اختلاط هیچگونه ضعفی را برایشان ثابت نساخته و از مرتبه وثاقت سقوط نمی کنند. این دسته از یکی از این سه عامل برخوردارند:

دسته دوم کسانی که پیش از آنکه به اختلاط مبتلا شوند ضعیف و متکلم فیه بوده اند اختلاط موجب شدت یافتن ضعف در انها شده است. ابن لهیعه و محمد بن جابر سحیمی از این قبیل هستند.

دسته سوم کسانی که روایاتشان مورد احتجاج و استناد بوده سپس به اختلاط در روایت مبتلا شدند یا آنکه عمرشان ادامه یافته و در آخر عمر به اضطراب در روایت مبتلا شده اند. احتجاج به روایات این دسته متوقف بر شناسایی و جداسازی روایات پیش از عارضه اختلاط از روایات پس از آن است. [22]

از آنچه گفته شد چند نکته به دست می آید:

الف: اختلاط اعم از اختلاط در روایت است توضیح آنکه اختلاط به معنای کم حافظه شدن و از یاد بردن بخشی از محفوظات و در هم آمیختن محفوظات است که گاه منحصر در سخنان غیر روایی است و گاه در روایت های شخص راوی نیز نمایان می شود. بروز اختلاط در روایات نیز دارای اقسام مختلفی است.

ب: برخی از گونه های اختلاط با وثاقت قابل جمع است. تنها برخی از انواع اختلاط خروج از دائره وثاقت را در پی دارد.

تا کنون انواع و اقسام اختلاط بیان شد از این پس باید برای تبیین کیفیت اختلاط ابونعمان کوشید.

گزارش های رسیده از رجال شناسان درباره ابونعمان، متشکل از یک وجه مشترک و چند وجه افتراق است. وجه مشترک گزارش های رسیده از رجال شناسان این است که ابو نعمان در اواخر عمرش به اختلاط مبتلا شد. اما در این میان برخی تنها به ذکر پدیدار شدن اختلاط در ابونعمان بسنده کرده اند بدون آنکه بگویند پس از پدیدار شدن این ضعف در ابونعمان روایت منکری از وی شنیده شد یا خیر. عجلی از آن جمله است.

برخی گفته اند ابونعمان در حال اختلاط نیز به نقل روایات می پرداخته و همین موجب بروز روایات منکر در روایات ابونعمان شده است ابوحاتم، ابن حبّان، ابوداود و رازی بر این باورند.

در مقابل برخی معتقدند گرچه ابونعمان در اواخر عمرش به اختلاط مبتلا شد اما در طول این دوران هیچ روایت منکری از ابونعمان شنیده نشد. دارقطنی و شمس الدین ذهبی و ابن حجر عسقلانی بر این باورند. [23]

اعتدال از جمله شرایط قبول رأی شخص جارح است. نام ابوحاتم و ابن حبّان و ابو داود در شمار جارحین متشدّد و متعنّت ذکر شده است. از سوی دیگر دارقطنی در ردیف جارحین معتدل آمده است.
علاوه بر این صلاح الدین ابوسعید علایی و شمس الدین ذهبی و ابن حجر عسقلانی از علمای جرح و تعدیل سخن دارقطنی را بر سخن ابن حبان ترجیح داده اند. شمس الدین ذهبی پس از ذکر نظر دارقطنی درباره ابونعمان، می نویسد: (( این سخن حافظ عصر دارقطنی است کسی که پس از نسائی همانند او نیامده است. این سخن دارقطنی درباره ابونعمان کجا و سخن ابن حبّان خسّاف[24] متهوّر[25] کجا !! ….. ابن حبان درحالی این سخن را می گوید که حتی یک حدیث منکر از ابونعمان در کتابش نیاورده است. این پندار ابن حبّان چه جایگاهی دارد؟[26]))

ابن حجر نیز پس از ذکر قول ابن حبّان و دارقطنی می گوید: (( والقول فيه ما قال الدارقطني[27])) قول درست همان سخن دارقطنی است.

صلاح الدین ابوسعید علایی پس از ذکر سخن ابن حبان می نویسد:

این سخن ابن حبّان تندروی و اسراف است زیرا بخاری در صحیح خویش روایات زیادی را از وی روایت کرده است. همچنین احمد بن حنبل و عبد بن حمید از وی روایت کرده اند و مسلم به روایات وی احتجاج کرده است. [28]

ابن صلاح در کتاب مقدمه اش می نویسد:

محمد بن فضل در پایان عمرش به اختلاط مبتلا شد سزاوار است آنچه که بخاری و محمد بن یحیی ذهلی و دیگر حفاظ از او روایت کرده اند بر زمان قبل از اختلاط او حمل نمود. [29]

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ دارِمِىُّ (مولف سنن) در ردیف حافظان و محدثین بزرگ اهل سنت برشمرده شده است. به عنوان مثال عبدالله از پدرش احمد بن حنبل پرسید: چه کسانی حفاظ هستند؟ احمد بن حنبل پاسخ داد: آنان محمد بن اسماعیل بخاری، عبید الله بن عبدالکریم رازی، عبداللله بن عبدالرحمن سمرقندی (همان دارمی) و حسن بن شجاع بلخی بودند.[30]

دیگر آنکه محمد بن بشار معروف به بندار گفته است: حافظان دنیا چهار نفرند که یکی از آنها عبدالله بن عبدالرحمن دارمی است. [31]

پس بر حسب سخن ابن صلاح باید دارمی را از جمله کسانی دانست که پیش از اختلاط ابونعمان محمد بن الفضل از وی روایت نموده اند.

دارمی نیز از جمله حفاظ و شیوخ کبار بخاری و مسلم است. مسلم در صحیح خویش بیش از پنجاه مورد از «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ دارِمِىُّ» روایت کرده است. در نتیجه بر حسب سخن علائی نیز باید روایت دارمی از ابونعمان را بر زمان قبل از اختلاط حمل نمود.

بررسی زمان آغاز اختلاط و در نتیجه مقدار ابتلاء به این ضعف از نکات مهم و پرفائده است.
الف: عجلی بدون انکه زمان حدوث اختلاط را بیان کند تنها می نویسد ابونعمان در یکی دو سال پایانی حیاتش به اختلاط مبتلا شد.
ابوداود میگوید به ما خبر رسیده که ابونعمان عارم در سال 213 قمری به نکارت در نقل روایات مبتلا شد پس از مدتی عقلش به او باز گشت اما در سال 216 اختلاط وی شدت و قوت یافت.[33]
ابن ابی حاتم به نقل از پدرش می گوید کسانی که پیش از سال 220 از ابونعمان روایت شنیده اند سماعشان درست است.[34]

معنی این سخن آن است که ظهور اختلاط یا استحکام آن در سال 220 بوده است نه سال 216.

شیخ محمد راغب طباخ با توجه به این نکته که ابونعمان در سال 224 درگذشته است میگوید: براساس سخن ابوداود مدت زمان اختلاط ابونعمان هشت سال و بر اساس سخن ابوحاتم چهار سال طول کشیده است[35].
ابن حجر عسقلانی بر این باور است که بخاری تنها در سال 213هـ ق و پیش از اختلاط ابونعمان از او روایت دریافت کرده است.[36] از سوی دیگر به تصریح علمای رجال شناس، دارمی از جمله شیوخ کبار بخاری و بسیاری از محدثین بزرگ به شمار می رود.[37] براین اساس، دارمی در طبقه های متقدم بر بخاری جای می گیرد. چنانچه بخاری پیش از اختلاط از ابونعمان تلقی روایت نموده باشد به طریق اولی شیخ وی (دارمی) پیش از اختلاط از ابونعمان تلقی روایت نموده است به ویژه آنکه ابوحاتم معتقد است کسانیکه پیش از سال 220 هجری از ابونعمان روایت شنیده اند سماعشان نیک است.

بنابراین اختلاط ابونعمان چه انکه در سال 216 اتفاق افتاده باشد یا سال 220؛ در هرحال ضرری به روایت دارمی از او نمی رساند و سند روایت از این جهت خالی از اشکال است. به ضمیمه سخن دارقطنی که گفته است ابونعمان هیچ روایت منکری را در دوران اختلاط نقل نکرده است و این سخن مورد تایید ذهبی و ابن حجر نیز واقع شده است.

حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک چهارده روایتاز ابونعمان محمد بن الفضل آورده و آن ها را صحیح و بر شرط شیخین دانسته است.[38] وی در ذیل روایتی که عارم در سند آن دیده می شود چنین می نویسد:

(( عَارِمٌ هَذَا هُوَ أَبُو النُّعْمَانِ مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ الْبَصْرِيُّ حَافِظٌ ثِقَةٌ[39] ))

((عارم همان ابونعمان محمد بن فضل سدوسی بصری است که حافظ و ثقه است.))

حاکم نیشابوری روایات متعددی را از محمد بن الفضل در کتاب المستدرک نقل کرده است ذهبی در تلخیص المستدرک، پنج مورد از این روایات را صحیح دانسته است از میان این موارد برخی را تنها صحیح[40] برخی را تنها بر شرط بخاری[41] و برخی را تنها بر شرط مسلم[42] و برخی را بر شرط بخاری و مسلم[43] هر دو دانسته است.
شبهه دوم: ضعف سعيد بن زيد بن درهم

سعید بن زید بن درهم ازدی کنیه اش ابوالحسن و اهل بصره و برادر حماد بن زید است و در سال 167 هجری قمری درگذشت.[44]. وی دومین فرد واقع در سند این روایت است. وهابیان[45] گفته اند: بسیاری از علمای رجال به ضعف سعيد بن زيد بن دِرْهم تصریح کرده اند. ابن عدی در کتاب الکامل فی ضعفاء الرجال سعيد بن زيد را ذکر نموده است.[46] دارقطنی وی را ضعیف توصیف نموده است.[47] عبدالله فرزند احمد بن حنبل می گوید از پدرم درباره سعید بن زید پرسیدم او پاسخ داد: ليس به بأس.[48] ابن حجر در تقریب التهذیب درباره سعید بن زید می نویسد: صدوق له أوهام [49]

بر این اساس روایت مذکور از رتبه صحت و حسن نزول کرده و قابل استناد نخواهد بود.
پاسخ

پاسخ شبهه مذکور در سه محور بیان می شود.

محور نخست: وهابیان تنها سخنان جرح آمیز علمای جرح و تعدیل را ذکر می کنند. حال آنکه در میان سخنان علماء می توان تعدیل هایی را هم یافت. به عنوان مثال یحیی بن معین و ابن سعد[50] و عجلي[51] وی را توثیق کرده اند[52]. ابوزرعه گفته است از سلیمان بن حرب شنیدم که می گفت سعید بن زید بر ما روایت می خواند و او ثقه است. [53] از طرف دیگر بخاری در کتاب تاریخ الکبیر نام سعید بن زید و نظر «مسلم بن ابراهیم ازدی فراهیدی» مبنی بر صدوق و حافظ بودن سعید را آورده است و نظری بر خلاف آن ابراز نکرده است البته تذکر این نکته لازم است که برخی از علما بر این باورند که از آنجا که روش و عادت بخاری در کتابش بر ذکر جرح افراد است پس سکوت بخاری از یکسو و اکتفا به نقلِ صدوق بودنِ سعید بن زید دلیلی مناسب برای وثاقت شخص است.[54]

شمس الدین ذهبی در کتاب من تكلم فيه وهو موثق أو صالح الحديث از سعید بن زید نام برده است. این درحالیست که ذهبی در مقدمه کتاب خود می نویسد:

این فصل سودمندی است برای شناخت راویان ثقه ای که برخی از ائمه درباره شان سخنی گفته اند که موجب رد اخبار این راویان نمی شود و تنها در آنها مقدار کمی از لین وسستی هست در حالی که از آنها با اتقان تر و حافظ تر هست. پس این دسته از افراد اگر روایتشان در اعلی مراتب صحت نباشد از رتبه حسن پایین تر نمی اید مگر آنکه آن راوی دارای روایاتی باشد که منکر برشمرده می شود و موجب طعن در راوی شده که در این صورت شایسته است در خصوص این دسته از احادیث منکر توقف نمود. [55]

بر اساس این سخن ذهبی اگر روایات سعید بن زید در اعلی مراتب صحت نیست اما حداقل در رتبه حسن هست.

ضمن آنکه مسلم و صاحبان سنن اربعه و طحاوی در کتب خود به روایات سعید بن زید احتجاج نموده اند.[56] ذهبی در کتاب دیوان الضعفاء درباره سعید بن زید چنین می نویسد:

سعید بن زید برادر حماد است جماعتی او را توثیق کرده و قطان حکم به ضعف او نموده است. مسلم و ابوداود و ابن ماجه از وی نقل روایت نموده اند. [57]

ابتدا تذکر این نکته مهم لازم است که تضعیف قطان در مقابل توثیق جماعتی از رجالیون کار ساز نیست به ویژه که قطان از جمله متعنتین است.

از سوی دیگر بین محدثین این قاعده معروف است که : ((من روى له أحد الشيخين فقد جاوز القنطرة ولا يسمع فيه لوم لائم[58])) کسی که بخاری یا مسلم از او روایت کنند از پل عبور نموده سرزنش ملامت کنندگان درباره او شنیده نمی شود.

محور دوم: احمد بن حنبل درباره سعید بن زید گفته است: «لا باس به».[59] این تعبیر در مرتبه پنجم از مراتب تعدیل به کار می رود. حال آنکه وهابیان چنان وانمود می کنند که انگار این لفظ برای جرح در راوی وضع شده است.

برخی از محققین معاصر[60] نیز در تحقیق خود بر مسند احمد درباره سعید بن زید گفته اند وی صدوق و حسن الحديث است.[61]

محور سوم: وهابیان بر اشکال خود چندان پایبند نبوده اند. البانی در کتاب ارواء الغلیل روایتی را به سند سعید بن زید آورده و در ذیل آن می نویسد: (( اِسناد این روایت حسن است رجال آن همگی ثقه اند گرچه درباره سعید بن زید (که برادر حماد است) سخنی هست که به خاطر آن اِن شاء الله حدیثش از مرتبه حسن پایین تر نمی رود و ابن قیم نیز در الفروسیه درباره این اسناد گفته است: این روایت «جیّد الاسناد» است.)) [62]

ما نیز می گوییم ضعف سعید بن زید به مقداری نیست که از مرتبه حسن ساقط شود. حتی اگر این روایت حسن باشد بازهم قابل احتجاج است.

محور چهارم:هدف اصلی ابن عدی از نگارش کتاب الکامل فی ضعفاء الرجال، جمع آوری اسامی تمام راویانی است که جرحی درباره آنها رسیده است نه داوری. [63] اگر چه وی خود در برخی از موارد برای تببین حقیقت سعی نموده است اما این مساله مقصود اصلی و اولویت اول او نیست؛ با این حال در پایان ترجمه سعید بن زید می نویسد:

ابن عدی معتقد است سعید بن زید غیر از روایاتی که من ذکر کرده ام احادیث حسن زیادی دارد و غیر از آنچه که من از روایات وی ذکر کردم متن منکری برای او نمی توان یافت که فرد دیگری آن را نقل نکرده باشد. سعید بن زید نزد من از جمله کسانی است که منسوب به صدق و راستگویی است. [64]
شبهه سوم: ضعف عمرو بن مالك النكري

عمرو بن مالک نکری کنیه اش ابومالک و از اهالی بصره است که در سال 129 قمری در گذشته است. وی یکی از راویان این روایت است. وهابیان گفته اند: عمرو بن مالک نکری فردی ضعیف است. زیرا ابویعلی وی را فردی ضعیف الحفظ خوانده است.[65] ابن عَدی او را سارق الحدیث و منکر الحدیث از ثقات خوانده است و معتقد است روایت عمرو بن مالک نکری از ابوالجوزاء محفوظ نیست.[66] بخاری عمرو بن مالک نکری را فردی ضعیف می داند. تنها ابن حبان نام او را در کتاب الثقات آورده و معتقد است وی مبتلا به خطا و غرابت در روایت است و روایات وی تنها برای اعتبار (یعنی متابعات و شواهد) صلاحیت دارند اما قابل احتجاج نیستند. از میان متقدمین تنها ابن معین به وثاقت عمرو بن مالک حکم کرده است که البته توثیق صادره از ابن معین با جرح بخاری، ابن حبّان و ابن عدی تعارض می نماید. در نهایت دو عامل کثرت تعداد جارحین و مفسَّر بودن جرح موجب شده جرح بر تعدیل مقدم شود. بر اساس انچه گفته شد هرگاه روایات عمرو بن مالک نکری مبتلا به تفرد و نکارت باشد قابل احتجاج نبوده و تنها در متابعات و شواهد قابل استفاده است و نمی توان به روایت عمرو بن مالک و افراد مشابه وی چندان اعتماد نمود.[67]
پاسخ

پاسخ به این شبهه در قالب چند نکته بیان می گردد:

ابن حبان از عمرو بن مالک در کتاب «الثقات» خود یاد کرده و می گوید آن دسته از احادیث وی که از طریق فرزندش نیست معتبر است. ابن حبان در کتاب «مشاهیر علماء الامصار» درباره عمرو بن مالک می گوید:

(( آنچه از روایات منکر از عمرو بن مالک رسیده است همه از روایاتی است که به وسیله فرزندش نقل شده اما خود عمرو بن مالک فردی صدوق اللهجه است.))[68]

از سخنان ابن حبان استفاده می شود که عمرو بن مالک فردی صدوق و راستگو است و روایاتی که از او به واسطه غیر فرزندش نقل می شود معتبر و قابل احتجاج هستند مانند روایتی که مورد بررسی است.

نور الدین هیثمی نیز عمرو بن مالک را توثیق نموده است. توضیح آنکه هیثمی در کتاب مجمع الزوائد ابتدا روایت مرفوعه ای را ذکر نموده سپس تذکر می دهد که این روایت را احمد بن حنبل و طبرانی نیز آورده اند و به جز عمرو بن مالک تمامی افراد واقع در سند همگی از جمله رجال صحیح بخاری اند که البته او نیز ثقه است[69].

محمد ناصر الدین البانی وهابی معاصر که برای اثبات ضعف و جرح عمرو بن مالک و خدشه در سند این روایت تلاش نموده است اما در دیگر آثار خود عمرو بن مالک را توثیق نموده است. وی در کتاب «سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها» ذیل روایتی که عمرو بن مالک در سند آن دیده می شود چنین می نویسد:

((اسناد این روایت صحیح است و تمام رجال آن ثقه بوده و از راویان مسلم هستند. تنها عمرو بن مالک نکری از جمله راویان مسلم نیست که وی نیز ثقه است. چنانکه ذهبی در میزان الاعتدال گفته است و همچنین کسانیکه حدیث او را تصحیح کرده اند او را توثیق نموده اند.)) [71]

مقصود البانی از کسانی که حدیث عمرو بن مالک را صحیح دانسته اند حاکم نیشابوری و شمس الدین ذهبی است. حاکم نیشابوری ذیل همان روایت که البانی بیان نموده گفته است:

«هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ وَلَمْ يُخْرِجَاهُ[72]»

ذهبی نیز در تلخیص المستدرک ذیل همین روایت مستدرک می گوید:

(( صحیح [73]))

این روایت صحیح است.
شبهه چهارم: ضعف أوس بن عبد الله

اوس بن عبدالله[74] این روایت را از عایشه همسر پیامبر نقل می کند. ابن عدی بر این باور است که گرچه اوس بن عبدالله از برخی از صحابه همچون ابن عباس و عایشه و ابن مسعود و دیگران به طور مستقیم روایت کرده است اما وی هیچگاه از صحابه روایت نشنیده است. بخاری نیز در مواجهه با سند روایتی که اوس بن عبدالله از عایشه و ابن عباس روایت می کند تامل نموده و گفته است: «فی اسناده نظر.» این سخن بخاری گویای این نکته است که اوس بن عبدالله از افرادی همچون ابن مسعود و عایشه و دیگر صحابه روایتی نشنیده مگر آنکه ضعیف است. بر این اساس انقطاع در سند رخ داده و همین موجب بروز ضعف در سند خواهد شد.[75]
پاسخ

پاسخ به این شبهه در قالب چند نکته بیان می گردد.

الف:بخاری در «التاریخ الکبیر» ذیل ترجمه « اوس بن عبدالله » می نویسد:

مسدد برای ما از جعفر بن سلیمان از عمرو بن مالک نکری از ابوالجوزاء نقل کرد که ابوالجوزاء گفت من دوازده سال با ابن عباس و عایشه همنشین بودم آیه ای در قرآن نیست مگر آنکه درباره اش از آنها پرسیدم.

سپس بخاری گفته است: اسناد این روایت محل نظر است.[76]

v علما در مواجهه با این عبارت بخاری، دو گونه سخن گفته اند. عده ای همچون ابن عدی[77] و ابن عبدالبَرّ[78] معتقدند مقصود از این عبارت بخاری، عدم لقاء و سماع ابوالجوزاء از ابن عباس و عایشه است بر این اساس روایات ابوالجوزاء از ابن عباس و عایشه را مرسل دانسته اند. اولین بار ابن عدی در کتاب «الکامل فی ضعفاء الرجال» از عبارت « فِي إِسْنَادِهِ نَظَرٌ» عدم سماع ابوالجوزاء از ابن عباس و عایشه را ذکر نمود[79] دیگران نیز از وی پیروی نمودند. ابن عدی و پیروانش مرجع ضمیر « إِسْنَادِهِ » را «اوس بن عبدالله ابو الجوزاء» دانسته اند. در مقابل گروه دومی همانند أبو الحسين يحيى بن علي[80] ، ابن حجر عسقلانی در کتاب تهذیب التهذیب[81]، بشّار عواد[82] و شعيب الأرنؤوط و محمد عوامه[83] معتقدند ادعای عدم سماع ابوالجوزاء از عایشه و ابن عباس و سایر صحابه نه تنها اشتباه و بدون دلیل است[84] بلکه ادله و قرائنی بر خلاف آن دلالت دارد. این گروه بر این باورند که سخن بخاری در التاریخ الکبیر به معنای خدشه در خبر و سند نقلی است که از هم صحبتی ده ساله ابوالجوزاء با ابن عباس و عایشه خبر می دهد و ضمیر در عبارت « فِي إِسْنَادِهِ نَظَرٌ» به خبر باز می گردد نه اوس بن عبدالله ابوالجوزاء. نظر گروه دوم مستند به چند دلیل است:

v بر حسب تحقیقات انجام شده برخی از محققین (محمد عوّامه) عبارت «و فی اسناده نظر» در استعمالات بخاری مفید جرح در ذات راوی نیست.[85]

v ابن اثیر، سماع ابوالجوزاء از عایشه و ابن عباس را حکایت نموده است.[86]

v مسلم در صحیح خویش روایت مرفوعه ای را با سند ابوالجوزاء اوس بن عبدالله از عایشه از پیامبر آورده است. [87] روایت مزبور به شماره 498 و در ذیل باب 46 «باب مایجمع صفه الصلاه و ما یفتتح به و یختتم به» از «کتاب الصلاه» صحیح مسلم آمده است.

با مراجعه به روایت مذکور در صحیح مسلم دو نکته مهم به دست می آید. اول آنکه این روایت دارای متابعات و شواهد نیست بلکه مسلم پس از ذکر این روایت باب را خاتمه داده و باب جدیدی را آغاز نموده است. نکته دوم آنکه سند این روایت معنعن است. که شاید خواننده را به اشتباه بیاندازد. لذا تذکر این نکته لازم است که روایات معنعن فراوانی در صحیح بخاری و مسلم یافت می شود بلکه تعداد این روایات در صحیح مسلم بیش از صحیح بخاری است. مسلم معتقد است هرگاه در روایت معنعن، راوی و مروی عنه هر دو ثقه و هم عصر باشند آن روایت ثابت و قابل احتجاج است و باید چنین روایاتی را بر سماع راوی از مروی عنه حمل نمود.[88] در نتیجه باید گفت آنچه به عنوان عدم سماع ابوالجوزاء اوس بن عبدالله از عایشه نقل شده است مورد پذیرش مسلم نبوده است.[89]

v بخاری در صحیح خویش (در غیر تعلیقات) روایت موقوفه­ای را به وسیله ابوالجوزاء از ابن عباس آورده است. این در حالیست که معاصرت و وقوع حدّاقل یکبار لقاء میان راوی و شیخ روای از جمله شروطی است که بخاری در روایات کتاب صحیح خویش مراعات نموده است. [90] چنانچه بخاری در کتاب التاریخ الکبیر در صدد انکار سماع ابوالجوزاء از ابن عباس و عایشه بوده است این روایت کتاب صحیح بخاری ضعیف و خطایی فاحش از جانب بخاری به شمار می رود. حال آنکه جمهور اهل سنت تمام روایات صحیح بخاری و مسلم را تلقّی به قبول کرده­اند. از سوی دیگر بخاری هیچگاه روایات و راویان صحیح خویش را تضعیف نمی کند.[91]

v

در نتیجه باید گفت سخن صحیح آن است که عبارت « فی اسناده نظر» به معنای خدشه در سند روایت دانست نه انکار سماع ابوالجوزاء از عایشه و ابن عباس.
شبهه پنجم: نقل روایت توسط فرد معروف به کذب و دروغگویی

ابن تیمیه گفته است: و إنما نقل ذلك من هو معروف بالكذب[92]

(( این روایت تنها به وسیله کسی نقل شده که به دروغگویی معروف است. ))
پاسخ

متاسفانه ابن تیمیه نگفته است کدامیک از روایان این روایت به دروغگویی و کذب در روایت شهرت دارد. نویسنده نیز در ترجمه هیچ یک از راویان چنین توصیفی را ندیده است.اعتبار تمام راویان این حدیث ثابت شد بر این اساس چنین سخنی مکابره و بهتان محض است.
شبهه ششم:نبودن سعید بن زید از رجال و روایان کتاب صحیح مسلم

عبدالله بن فهد الخليفي در کتاب «الإسعاف من إغاثة السقاف » می نویسد:

(( گرچه مشهور است که سعید بن زید بن درهم ازدی از جمله روات مسلم است اما در این­باره تردید وجود دارد زیرا نام وی در کتاب «الجمع بین رجال الصحیحین» اثر «محمد بن طاهر المقدسيابن القيسراني» یافت نشد.[93]))
پاسخ

محمود بن احمد غیتابی حنفی در کتاب «مغاني الأخيار» ذیل ترجمه «سعید بن زید بن درهم» می نویسد:

مسلم و ابوداود و ترمذی و ابوجعفر طحاوی از سعید بن زید بن درهم روایت نقل نموده اند. [94]

«حافظ عبدالغنی مقدسی» کتاب «الکمال فی اسماء الرجال» را در شرح حال رجال و راویان کتب سته اهل سنت نوشت پس از وی جمال الدین یوسف مزّی کتاب وی را تهذیب نمود و آن را «تهذیب الکمال فی اسماء الرجال» نامید ابن حجر عسقلانی نیز کتاب «تهذیب الکمال» را تلخیص نموده و «تقریب التهذیب» نامید. وی در این کتاب نتائج آراء خود را ارائه کرده است.

ترجمه «سعید بن زید بن درهم» در تمام کتب مذکور که بر پایه ذکر راویان کتب سته اهل سنت تالیف شده اند، همراه با رموز زیر است: (( خت- م- د- ت – ق))[95]حرف «م» به عنوان رمز برای صحیح مسلم جعل شده است. بر این اساس تردید در وقوع سعید بن زید در میان راویان مسلم، مخالفت با سخن حافظان بزرگ است. علاوه بر این «خت» علامت بخاری در تعلیقات کتاب صحیح بخاری است.[96]
شبهه هفتم: ضعف کتاب سنن دارمی

محمد بشير سهسواني هندي گفته است:روایت تنها در کتاب سنن دارمی آمده است. این کتاب جزو کتب صحاح نیست. گرچه برخی سعی نموده­اند لفظ الصحیح را بر این کتاب اطلاق کنند اما محدثین این کتاب را از جمله کتب صحاح بر نشمرده­اند. به عنوان مثال «علاء الدين مغلطاي» در این باره می­گوید: برخی واژه صحیح را بر کتاب سنن دارمی اطلاق کرده­اند که ابن حجر در دنباله این سخن می­گوید: من چنین سخنی را در میان سخنان کسانی که برای من قابل اعتماد هستند ندیده­ام. از سوی دیگر عراقی درباره کتاب سنن دارمی می­گوید: کتاب سنن دارمی دارای بسیاری از روایات مرسل، معضل و منقطع و مقطوع است.[97]
پاسخ

پاسخ به این شبهه در قالب چند نکته بیان می­گردد.

بدون شک کتاب سنن دارمی مشتمل بر احادیث صحیح، حسن و ضعیف است. ادعای نبود روایات صحیح و حسن در سنن دارمی از هیچ یک از محدثین سر نزده است. روایت مورد بحث نیز از جمله روایات صحیح یا حسن این کتاب به شمار می­رود.
گر چه بسیاری از روایات کتب سنن اربعه از سوی علمای اهل سنت و سلفی تضعیف شده­اند با این حال این کتابها همچنان از جمله صحاح سته به شمار می روند و به روایات صحیح و حسن کتب سنن احتجاج و عمل می نمایند بنابراین وجود روایات ضعیف در یک کتاب موجب رد کتاب نمی شود.
جالب آنکه برخی از محدثین اهل سنت مانند صلاح الدین علایی[98] و ابن حجر عسقلانی[99] بر این باور بودند که رتبه کتاب «سنن دارمی» بر «سنن ابن ماجه» مقدم بوده و شایستگی لازم برای قرار گرفتن در شمار کتب سته را دارد.[100] زرکشی شافعی و نور الدين علي ابن عراق كناني نیز این مطلب را حکایت کرده اند.[101]

شبهه هشتم: قابل احتجاج نبودن روایت موقوف نزد محققین

برخی از وهابیان همچون البانی گفته اند: بر فرض که این روایت صحیح باشد بازهم قابل احتجاج نیست زیرا این روایت از عایشه بوده و موقوف است و این احتمال می­رود که وی این سخن را بر اساس اجتهاد شخصی خود نقل کرده باشد. اجتهادات صحابه قابل احتجاج و حجت نیست چه بسا صحابه در اجتهاد خویش به خطا روند برای همین ما ملزم به پیروی از اجتهادات صحابه نیستیم.[102]
پاسخ

پاسخ به این شبهه در قالب چند نکته بیان می گردد.

روایات موقوفه دو قسم اند 1) موقف صریح 2) موقوفی که حکم رفع را دارد. قسم دوم از روایات موقوف حجت اند. توضیح آنکه محدثان معتقدند اگر روایت موقوف با برخی از قرائن همراه باشد در حکم روایت مرفوعه بوده و قابل احتجاج است:
بهره بردن صحابی از تعابیری که مفید مرفوعه بودن روایت است. محدثان این دسته از تعابیر و صیغه ها را برشمرده اند. عبارت های «اُمِرنا بکذا، نُهِینا عن کذا ، من السنّه کذا، اَصبت السنّه، کنّا نفعل کذا، کنّا نقول کذا، کنّا نری کذا علی عهد النبی و …» از این قبیل هستند.
بیان اسباب و شان نزول آیات قرآن توسط صحابی در حکم روایت مرفوعه است.
چنانچه صحابی از جمله افراد معروف به اخذ روایات اسرائیلیات نباشد و فعل او از جمله موارد محل رای و اجتهاد نباشد این روایت قابل اخذ است.[103]

روایت عایشه از قرینه سوم برخوردار است. زیرا اهل سنت در این مساله اتفاق نظر دارند که عایشه همسر پیامبر از جمله برترین اصحاب پیامبر و آگاه ترین افراد به سنت و مرجع پاسخگویی و حل اختلافات صحابه بود[104] در نتیجه احتمال اینکه وی از روایات اسرائیلی اخذ و نقل کرده باشد مردود است. از سوی دیگر مساله جواز یا عدم جواز توسل به پیامبر پس از وفات، از دو حال خارج نیست یا مساله ای اجتهادی است یا آنکه مساله ای اعتقادی. در فرض اول نظر اجتهادی عایشه و عدّه­ای از صحابه به بر جواز اینگونه از توسل بوده است. بر فرض دوم عایشه نمی تواند چنین دستوری را داده باشد مگر آنکه هیچ نوع شرک یا ذریعه ای به شرک در این مساله وجود نداشته باشد و الّا لازم می آید که عایشه و عدّه­ای از اصحاب به دام شرک افتاده باشند و دیگر صحابه با عدم انکارشان آنان را تایید کرده باشند؛ در حالیکه قطعا چنین نیست.

ابن عثیمین معتقد است روایات موقوف به سه شرط قابل احتجاج است: 1. شخص صحابی از جمله فقهاء باشد. 2. روایت صحابی مخالف با نص نباشد 3. با سخن صحابی دیگر مخالف نباشد.[105]

روایت موقوف محل بحث حائز سه شرط فوق است. زیرا اولاً عایشه محل مراجعه و پاسخگویی به پرسش های بزرگان صحابه بوده است.[106] ثانیاٌ این روایت با هیچ نص یا سخنی از سایر صحابه در تعارض نیست. چنانچه تعارضی باشد به نحو تعارض بدوی و قابل رفع است.

حتی اگر سفارش عایشه بر حسب اجتهاد باشد بازهم روایت قابل اخذ است. زیرا همواره چنین رخدادهایی در معرض دید صحابه بوده و از شهرت برخوردارند و رد و انکاری از سوی صحابه بر این سخن عایشه رخ نداده و گزارش نشده است که همین مطلب از مقبولیت نزد صحابه خبر می دهد.
دیگر آنکه چگونه ممکن است عایشه از افعال شرک آمیز یا ذرائع شرک مطلع نبوده و بدان سفارش کند و در اجتهاد و فتوای خویش تا این حد به دام غلط بیافتد.

در نتیجه باید گفت ادعای غیر قابل احتجاج بودن روایات موقوف به طور عام، سخنی ناصواب است و روایت مذکور از جمله روایات موقوفی است که در حکم مرفوع اند.
بخش دوم: شبهات مربوط به متن روایت
شبهه اول: کیفیت قبر پیامبر در زمان حیات عایشه

ابن تیمیه و پیروان او معتقدند: برحسب روایات صحیحه قسمتی از سقف حجره عایشه در زمان حیات رسول خدا دارای شکاف و روزنه بود. این سخن بر حسب روایتی از عایشه است که پیامبر نماز عصر را درحالی می خواند که هنوز خورشید در خانه عایشه بود و سایه در آن پدیدار نشده بود[107]. پیامبر در همین حجره دفن شد. پس از رحلت رسول خدا تا زمان ولید بن عبدالملک، حجره عایشه بر همان حال باقی ماند. ولید بن عبدالملک با توسعه دادن مسجد النبی حجره را خراب نمود و این حجره در داخل مسجد واقع شد. بر اساس آنچه آمد نیازی به گشودن روزنه و شکاف بر قبر پیامبر نبود. در نتیجه روایت دارمی به دلیل مخالفت و تعارض با حقایق تاریخی نادرست و دروغ است.[108]
پاسخ

پاسخ به این شبهه در قالب چند نکته بیان می گردد:

سخن در وجود یا عدم وجود روزنه در سقف خانه پیامبر است. روزنه و شکاف می تواند در سقف یا در دیوار خانه باشد. حال باید دید ابن تیمیه بر اساس چه دلیلی احتمال وجود روزنه در دیوار را نادیده گرفته و بر احتمال اول اصرار می ورزد.
در کتب روایی از عایشه چنین روایت شده است: (( أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يصلي العصر والشمس في حجرتها لم يظهر الفيء بعد[109] ))

همانا پیامبر در حالی نماز عصر را می خواند که خورشید در حجره بود و هنوز سایه در حجره پدید نیامده بود.

تذكّر اين نكته لازم است كه پیامبر فریضه عصر را همانند سایر فرائض در مسجد می خواند. بر این اساس باید روایت را بر روزهای بیماری پیامبر حمل نمود.

ابن تیمیه معتقد است از عبارت « والشمس فی حجرتها» به دست می آید که بخشی از خانه عایشه مسقّف نبوده و خورشید به سادگی بدون هیچ مانعی در حجره عایشه می­تابیده است. حال آنکه با قرار دادن این روایت در کنار سایر روایات و اقوال مورخین و شارحین حدیث این نتیجه به دست می آید که چنین برداشتی تنها پنداری باطل است.

این روایت با تفاوت های اندکی در متن نیز نقل شده است که توجه و ذکر آنها در کنار روایت مورد استناد ابن تیمیه به حل شبهه کمک می کند.

« كان النبي يصلى العصر والشمس طالعة في حجرتي لم يظهر الفيء بعد»[110]

«كان يصلي العصر وإن الشمس لطالعة في حجرتي» [111]

«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّي العَصْرَ، وَالشَّمْسُ لَمْ تَخْرُجْ مِنْ حُجْرَتِهَا» وَقَالَ أَبُو أُسَامَةَ، عَنْ هِشَامٍ: «مِنْ قَعْرِ حُجْرَتِهَا»[112]

تعبیر «طالعه » و تعبیر «و لم تخرج من حجرتها» به خوبی بر تابیدن نور خورشید در خانه دلالت دارد. نور خورشید می تواند از روزنه کوچکی که بر بام خانه است یا پنجره ای که در قسمتی از دیوار جای گذاری شده در خانه بتابد. غیر مسقف بودن بخشی از خانه تنها یکی از دو راه تابش نور آفتاب در خانه است. متاسفانه وهابیان همواره در میان احتمالات ممکن، تنها احتمال سازگار با عقیده خویش را بیان می کنند و سایر موارد محتمل را کتمان می کنند.

برخی از مورخین و محدثین کیفیت حجره همسران پیامبر را گزارش و توصیف نموده اند که در میان این توصیفات خبری از غیر مسقف بودن بخشی از حجره عایشه نیست. در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:

الف: از داود بن قیس روایت است که من حجره همسران پیامبر را دیدم که از برگ های نخل پوشیده و روی آنها پارچه هایی که از مو بافته شده، بر ان اندخته شده بود.[113] عطاء خراسانی نیز همین مطلب را گزارش نموده است.[114]
ب: حسن بصری گفته همواره در نوجوانی و زمان خلافت عثمان بن عفان بر خانه های همسران پیامبر داخل می شد و دستم به سقف خانه می رسید.[115]

مسقف نبودن بخشی از خانه پیامبر برای اولین بار در آثار ابن تیمیه ذکر شده است و از استنباطات اوست. پیش از وی در هیچ یک از منابع تاریخی و حدیثی چنین سخنی ذکر نشده است. اگر چنین مطلبی حقیقت داشت حتما نقل می شد و شهرت می یافت زیرا این مطلب از جمله مطالبی است که انگیزه های نقل آن بسیار است.[116]
جالب آنکه فقهاء، محدثان و شارحان حدیث در برخورد و مواجهه با روایات مورد استدلال ابن تیمیه، سخنی نگفته اند که بر وجود روزنه در سقف دلالت کند.[117]

ضمن آنکه تعارض روایت عایشه با روایات تابیدن خورشید در حجره عایشه ، تعارضی بدوی است. بر حسب روایت عایشه یقینا بخشی از سقف که محاذی با قبر است بدون روزنه بوده است. اما در روایات تابیدن خورشید، منفذ نور می تواند از روزنه سقف یا دیوار و پنجره یا در باشد. عادتا وجود منفذ در دیوار (پنجره) یا از راه باز بودن در بیشتر است. اما حتی اگر وجود روزنه در سقف پذیرفته شود می توان گفت آن روزنه در محلی غیر از قسمت محاذی با قبر واقع شده بود.
شبهه دوم: سکونت عایشه در خانه بدون سقف

رفاعی در کتاب التوصل إلى حقيقة التوسل می گوید: دستور تخریب مقداری از سقف توسط عایشه از یک جهت به سختی و تکلف انداختن دیگران است از سوی دیگر با سکونت وی در این خانه منافات دارد زیرا در این صورت عایشه در خانه بدون سقف سکونت داشته است زیرا پیامبر در خانه عایشه دفن شد. عایشه پس از وفات پیامبر در همان خانه باقی ماند.[118]
پاسخ

این سخن رفاعی نشانگر اضطراب و تشویش در آراء و سخنان وهابیان است. ابن تیمیه معتقد بود بخشی از خانه عایشه در زمان حیات و پس از حیات پیامبر غیر مسقف بوده و عایشه پس از درگذشت پیامبر در همین خانه زندگی می کرده است. با این حال رفاعی از قبح سکونت عایشه در خانه عاری از سقف سخن می گوید.

در پاسخ به این سخن باید گفت: بر حسب روایات محل سکونت عایشه از مقبره پیامبر جدا بود. به عنوان مثال، از مالک بن انس روایت است که، عایشه پس از وفات پیامبر با ساخت دیوار، حجره را دو بخش نمود و بخشی که قبر پیامبر در آن بود و بخشی که عایشه در آن سکونت داشت.[119] مثال دیگر آنکه ابن سعد روایتی را از محمد بن عبدالرحمن از پدرش نقل می کند که زمانی که دیوار مجاور قبر پیامبر فرو ریخت من خیلی زود خودم را کنار قبر رساندم و دیدم قبر پیامبر تنها یک وجب با دیوار خانه عایشه فاصله دارد.[120]

نکته پایانی آنکه چنانچه ایجاد روزنه با تکلف و سختی همراه باشد تحمل این مقدار از سختی برای رسیدن به مقصود بزرگی همچون رفع خشکسالی، عقلا و عادتا امری لازم است. همین امر موجب شد که مخاطبین عایشه امر وی را امتثال نمایند.
شبهه سوم: حرمت نبش قبر

محمد نسيب رفاعي نویسنده کتاب التوصل إلى حقيقة التوسل معتقد است: بخشی از خانه عایشه مسقف نبوده است پس گشودن روزنه به معنای برداشتن بخشی از سقف نیست بلکه به معنای نبش قبر است. لازمه چنین سخنی آن است که عایشه مردم را به نبش قبر پیامبر سفارش نموده باشد و قبر پیامبر مورد هتک و اهانت قرار گرفته باشد. پس چون لازم باطل است ملزوم نیز باطل خواهد بود.[121]
پاسخ

این شبهه بر پایه چند مطلب سست استوار است. از جمله پایه های نادرست این شبهه، برداشت و فهم نادرست از روایت تابش آفتاب در خانه پیامبر است. از روایات تابش نور در حجره عایشه نمی توان وجود روزنه در سقف را اثبات کرد. حال آنکه ابن تیمیه و پیروان او بی هیچ دلیلی وجود روزنه در سقف را ثابت دانسته اند.

ضمن انکه ایجاد روزنه و نبش قبر دو مفهوم کاملا متفاوت هستند. انچه حرام است نبش قبر است نه ایجاد روزنه.
شبهه چهارم: دروغ بودن روایت به دلیل وقوع قحطی های فراوان در زمان حیات پیامبر

محمد نسيب رفاعي نویسنده کتاب التوصل إلى حقيقة التوسل معتقد است: اگر قبر پیامبر موجب جلب رحمت خداوند می شود پس چرا زمانی که پیامبر در قید حیات بودند مردم به خشکسالی و قحطی مبتلا می شدند حال آنکه جسم زنده پیامبر از شرافت بیشتری برخوردار است.[122]

اگر واقعا قبر پیامبر دارای چنین برکاتی است پس چرا هنگام بازسازی مقبره آن حضرت بر روی آن قبه بنا شد. حال آنکه در صورت ثابت بودن اثار و برکات قبر لازم بود برای هیشه قبر عاری از سقف و حائل میان خود و آسمان باشد تا همیشه آثار رحمت خداوند را جلب نماید.[123]

اگر این روایت صحیح می بود می بایست مردم حجاز و مدینه کمتر از جاهای دیگر به قحطی و خشکسالی مبتلا می شدند و باغ ها و زراعت های آنان آبادتر از جاهای دیگر می بود. حال آنکه چنین نیست.[124]

برحسب این روایت نزول باران سرسبزی فراوانی را در برداشت تا جایی که شتران به قدری چاق شدند که بر روی بدن آن ها ترک هایی نمودار شد. حال سخن در این است که چرا در این روایت فقط به شتران اشاره شده است. در همان زمان عده ای از مردم صاحب گاو ، گوسفند و اسب بودند اگر نزول این باران چنین اثر اعجاب آوری داشته است چرا این اثر در گوسفند و گاو و اسب نمایان نشده است. چرا این اثر در شتر ها نمایان شد اما در سایر چهارپایان اهلی دیده نشد. از سوی دیگر فتق و شکافتن شتران به معنای ضرر و آسیب مالی دیدن صاحبان آنهاست. بر این اساس این باران نقمت و عذاب بوده است نه رحمت و نعمت. [125]
پاسخ

پاسخ به این شبهه در قالب چند نکته بیان می گردد:

تحقق خشکسالی اسباب خاص خود را دارد و رفع و دفع ان شیوه های خاص خود را دارد. یکی از راه های رفع خشکسالی توسل به پیامبر است. بر اساس گزارش سمهودی شافعی(متوفی 911) توسل به پیامبر در هنگام قحطی امری مرسوم میان اهالی مدینه بوده است. او از زین الدین مراغی نقل می کند که از جمله سنّت های رایج و ماندگار تا به حال میان اهل مدینه ان است که آنان در مواقع قحطی و خشکسالی روزنه ای از قبه به قبر پیامبر می گشودند این روزنه در جهت قبله قبر بود. سپس سمهودی گفته است اما در زمانه ما گشودن درب مقابل صورت پیامبر سنت و مرسوم است.[126]
ذکر شتر بر عدم فربهی سایر حیوانات دلالت ندارد بلکه از آنجا که مهم ترین دارایی عرب های آن زمانه شتر بود لذا در مثل ها و تشبیهات و سخنان خویش بیشتر از این کلمه استفاده شده است.
هر منصفی به خوبی در می یابد که تعبیر «ظهور تَرَک بر بدن شتران» برای بیان مقدار برکت ناشی از بارش باران به کار رفته است. این نکته از تقابل دو مفهوم قحطی و بارش باران به دست می آید.

شبهه پنجم: عدم دلالت این روایت بر توسل

روایت عایشه بر توسل دلالت ندارد زیرا افرادی که کنار قبر پیامبر رفتند برای نزول باران این کار را انجام دادند و هیچ دعایی نخواندند.[127]
پاسخ:

توسل انواع و اقسامی دارد و منحصر در توسل به دعا نیست. در این روایت به پیامبر توسل جسته شده است. این سخن وهابیان ادعایی گزاف و بی دلیل است.
شبهه ششم: شذوذ و مخالفت با روش استسقاء بیان شده در سایر روایات

به اتفاق اهل علم آنچه در این روایت امده با روش استسقاء مرسوم میان صحابه در هنگام خشکسالی مخالف است. زیرا صحابه هنگام خشکسالی و قحطی به وسیله دعای مشروع از خداوند درخواست باران و استسقاء می نمودند. استسقاء گاه در مسجد و هنگام نماز جمعه رخ می داد و گاه با خروج به صحرا همراه بود. بر این اساس به دلیل مخالفت این روایت با این حقیقت یقینی و استسقاء مرسوم میان صحابه، روایت مذکور نادرست و دروغ است.
پاسخ

پاسخ به این شبهه در قالب چند نکته بیان می گردد:

در پاسخ به شبهه چهارم گزارش سمهودی شافعی(متوفی 911) مبنی بر باقی ماندن سنت توسل و استسقاء به قبر پیامبر در قرن دهم میان اهالی بیان شد.
توسل جستن به روشی غیر از شیوه رایج دلیل بر عدم جواز و نامشروع بودن آن شیوه نیست. ای بسا مردم مدینه ابتدا نماز خوانده بودند اما استجابت نشده بود برای همین به عایشه پناه بردند و از وی درخواست راهنمایی نمودند.
هیچ روایتی مبنی بر رد و انکار صحابه بر این سفارش عایشه نمی توان یافت.
ادعای مخالفت مضمون این روایت با روش صحابه از سخنان پر تکرار وهابیان است. این ادعای واهی ناشی از روش غلط وهابیان در این قبیل از مباحث است که در ذیل به اختصار بیان می شود:

الف: اصرار بر روایات صحابه، تابعین و اتباع تابعین

حجم روایات رسیده در باب صحابه و تابعین و اتباع آنها، کم است. این روایات تنها بخش کمی از رفتارهای آنان را گزارش نموده است. با این حال وهابیان همواره بر این دسته از روایات اصرار دارند.

ب: برخورد گزینشی با روایات بیانگر رفتارهای سلف

در میان روایات مربوط به سلف برخی موافق و برخی مخالف با عقیده وهابیان است. آنان همواره روایات موافق با عقیده خویش را برگزیده و به بزرگنمایی آنها پرداخته اند سپس برای تضعیف و خدشه در سند ودلالت روایات دسته دوم تلاش نموده اند.

از سوی دیگر وهابیان بدون توجه به گونه های مختلف تعارض( مستقر و غیر مستقر) و راه های حل تعارض، همواره سعی کرده اند پای هرگونه مخالفت و تعارض را به میدان تعارض مستقر و حذف یکی از ادله بکشانند که البته همواره روایات اصل پیروز این میدان بوده اند.
نتیجه

در نتیجه باید گفت روایت عایشه خالی از هرگونه اشکالی است که راه را بر استناد به این روایت ببندد. سند این روایت صحیح یا حسن است ودلالت آن بر توسل به پیامبر پس از حیات امری غیر قابل انکار است. از جمله دستاوردهای این تحقیق این مطلب است که فقدان دلیل روایی دال بر عدم جواز توسل به پیامبر پس از حیات، وهابیان را وادار ساخته تا در سند و دلالت روایات مخالف عقیده خود خدشه کنند.

کتابنامه

الطبقات الكبرىأبو عبد الله محمد بن سعد بغدادي (المتوفى: 230هـ)تحقيق: محمد عبد القادر عطادار الكتب العلمية – بيروت، چاپ اول، 1410 هـ – 1990 م
صحيح بخاري، بخاري، محمّد بن اسماعيل (م 256)تحقيق: محمد زهير بن ناصر، دار طوق النجاة، چاپ اوّل، 1422هـ. ق
أبو زرعة الرازي وجهوده في السنة النبوية، كتاب الضعفاء: لأبي زرعة الرازي، لسعدي بن مهدي الهاشمي، عمادة البحث العلمي بالجامعة الإسلامية، المدينة النبوية، المملكة العربية السعودية، 1402هـ/1982م
استدلال الشیعه بالسنه النبویه فی میزان النقد العلمی، عبدالرحمن دمشقیه، دارالصفوه، قاهره، چاپ اول، 1429
الأدب المفرد بالتعليقات، محمد بن إسماعيل بن إبراهيم بن المغيرة البخاري، أبو عبد الله (المتوفى: 256هـ)، تحقیق سمير بن أمين الزهيري
الاستذكار، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)، تحقيق سالم محمد عطا، محمد علي معوض، دار الكتب العلمية – بيروت، چاپ اول، 1421 – 2000
الاستيعاب في معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)، تحقیق علي محمد البجاوي، دار الجيل، بيروت، چاپ اول، 1412 هـ – 1992 م
ديوان الضعفاء والمتروكين وخلق من المجهولين وثقات فيهم لين، شمس الدين محمد بن أحمد ذهبي (المتوفى: 748هـ)، تحقیق حماد بن محمد الأنصاري، مكتبة النهضة الحديثة – مكة، چاپ دوم، 1387 هـ – 1967 م
لسان الميزان، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت،چاپ سوم، 1406 – 1986 تحقيق : دائرة المعرف النظامية – الهند

الإسعاف من إغاثة السقاف
الإصابة في تمييز الصحابة، أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ) تحقيق عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، دار الكتب العلمية – بيروت، چاپ اول- 1415 هـ
إطراف المُسْنِد المعتَلِي بأطراف المسنَد الحنبلي، أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)، دار ابن كثير – دمشق، دار الكلم الطيب – بيروت
اکمال تهذیب الکمال
الباعث الحثیث شرح اختصار علوم الحدیث، ابن کثیر، تحقیق احمد محمد شاکر، تعلیق محمد ناصر الدین البانی، دارلمعارف، ریاض، 1417 ق،
بلوغ الآمال من مصطلح الحدیث و الرجال، محمود محمد احمد بکار، دارالسلام، قاهره، چاپ اول، 1433 هـ
بلوغ غاية الأماني في الرد على مفتاح التجاني
تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام، شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ)، تحقیق بشار عوّاد معروف، دار الغرب الإسلامي، چاپ اول، 2003 م
التاريخ الكبير ، بخاري، محمّد بن اسماعيل (م 256)، ، دائرة المعارف العثمانية، حيدر آباد، الدكن، بي تا. صحيح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: 261هـ)، محمد فؤاد عبد الباقي، دار إحياء التراث العربي – بيروت
تاريخ بغداد، أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت بن أحمد بن مهدي الخطيب البغدادي (المتوفى: 463هـ)، بشار عواد معروف، دار الغرب الإسلامي – بيروت، چاپ اول، 1422هـ – 2002 م
تاريخ بغداد، أحمد بن علي خطيب البغدادي (المتوفى: 463هـ)، دار الكتب العلمية – بيروت، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، چاپ اول، 1417 هـ
تاريخ دمشق، أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله ، معروف بابن عساكر (المتوفى: 571هـ) تحقیق عمرو بن غرامة العمروي، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415 هـ – 1995 م
تحفة الأشراف بمعرفة الأطراف، جمال الدين أبو الحجاج يوسف بن عبد الرحمن المزي (المتوفى: 742هـ)، تحقیق عبد الصمد شرف الدين، المكتب الإسلامي، والدار القيّمة،1403هـ، 1983م
تخريج أحاديث إحياء علوم الدين، العِراقي (725 – 806 هـ)، ابن السبكى (727 – 771 هـ)، الزبيدي (1145 – 1205 هـ)، استِخرَاج: أبي عبد اللَّه مَحمُود بِن مُحَمّد الحَدّاد (1374 هـ -؟)، دار العاصمة للنشر – الرياض، چاپ اول، 1408 هـ – 1987 م
تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)، أبو قتيبة نظر محمد الفاريابي، دار طيبة
تذكرة الحفاظ، محمد بن أحمد ذهبي، (م 748)، ، دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ اوّل، 1419هـ. ق.
تعليقات الدارقطني على المجروحين لابن حبان، أبو الحسن علي بن عمر بن أحمد بن مهدي بن مسعود بن النعمان بن دينار البغدادي الدارقطني (المتوفى: 385هـ)، تحقيق: خليل بن محمد العربي، الفاروق الحديثة للطباعة والنشر، دار الكتاب الإسلامي – القاهره ، چاپ اول، 1414 هـ – 1994 م
التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)، تحقيق مصطفى بن أحمد العلوي , محمد عبد الكبير البكري، وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية – المغرب، 1387 هـ
توجيه النظر إلى أصول الأثر، طاهر بن صالح (أو محمد صالح) ابن أحمد بن موهب، السمعوني الجزائري، ثم الدمشقيّ (المتوفى: 1338هـ)، تحقیق عبد الفتاح أبو غدة، مكتبة المطبوعات الإسلامية – حلب، چاپ اول، 1416هـ – 1995م
التوسل أنواعه وأحكامه، محمد ناصر الدين الألباني، تحقیق محمد عيد العباسي، مكتبة المعارف للنشر والتوزيع – الريا، چاپ اول، 1421 هـ – 2001 م.
التوصل إلى حقيقة التوسل – المشروع والممنوع، أبو غزوان، محمد نسيب بن عبد الرزاق بن محيي الدين الرفاعي (المتوفى: 1413هـ)، دار لبنان للطباعة والنشر، بيروت، چاپ سوم، 1399 هـ – 1979 م
توضيح الأفكار لمعاني تنقيح الأنظار
تهذيب التهذيب، احمد بن علي عسقلاني، (م 852)، ، مطبعة دائرة المعارف النظامية، هند، چاپ اوّل، 1326 هـ.ق.
تهذيب الكمال في أسماء الرجال، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي، تحقيق بشار عواد معروف، مؤسسة الرسالة – بيروت، چاپ اول، 1400 هـ- 1980م
ثاريخ الثقات، أبو الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح العجلى الكوفى (المتوفى: 261هـ)، دار الباز، چاپ اول، 1405هـ-1984م
الجداول الصغرى مختصر الطبقات الكبرى، العلامة عبد الله بن الإمام الهادي الحسن بن يحيى القاسمي، چاپ اول، 1407 هـ ق
خلق أفعال العباد، محمد بن إسماعيل بخاري(المتوفى: 256هـ)، تحقیق عبد الرحمن عميرة، دار المعارف السعودية – الرياض
الدر المنثور، عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)، دار الفكر – بيروت

ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق، شمس الدين ذهبي (المتوفى: 748هـ)، تحقیق محمد شكور بن محمود الحاجي أمرير المياديني، مكتبة المنار – الزرقاء، چاپ اول، 1406هـ – 1986م
رجال صحيح مسلم، أحمد بن علي بن محمد بن إبراهيم، أبو بكر ابن مَنْجُويَه (المتوفى: 428هـ)، تحقیق عبد الله الليثي، دار المعرفة – بيروت
الرد على البكري – ابن تيمية ](تلخيص كتاب الاستغاثة)، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس، تحقيق : محمد علي عجال، مكتبة الغرباء الأثرية – المدينة المنورة، چاپ اول، 1417 ق
الرد على البكري (تلخيص كتاب الاستغاثة)، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس، مكتبة الغرباء الأثرية – المدينة المنورة، چاپ اول، 1417
سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن نجاتي بن آدم، الأشقودري الألباني (المتوفى: 1420هـ)، مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، الرياض، چاپ اول ، (لمكتبة المعارف)
سنن دارمی (مسند الدارمي المعروف بـ (سنن الدارمي)، عبد الله بن عبد الرحمن دارمي(المتوفى: 255هـ) تحقيق: حسين سليم أسد الداراني، دار المغني للنشر والتوزيع، المملكة العربية السعودية، چاپ اول، 1412 هـ – 2000 م
سؤالات السلمي للدارقطني، أبو عبد الرحمن السلمي (المتوفى: 412هـ)، تحقيق: جمعی از محققین بإشراف سعد بن عبد الله الحميد و د/ خالد بن عبد الرحمن الجريسي، چاپ اول، 1427 هـ
سير أعلام النبلاء، ذهبي، محمّد بن احمد (748تحقيق: مجموعة من المحققين بإشراف الشيخ شعيب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بيروت، چاپ سوّم، 1405 هـ.ق.
سير أعلام النبلاء، شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ)، دار الحديث- القاهرة، الطبعة: 1427هـ-2006م
شرح المنظومة البيقونية في مصطلح الحديث، محمد بن صالح العثيمين، تحقیق فهد بن ناصر بن إبراهيم السليمان، دار الثريا للنشر، چاپ دوم، 1423 هـ – 2003م
شرح علل الترمذي، زين الدين عبد الرحمن بن أحمد بن رجب بن الحسن، السَلامي، البغدادي، ثم الدمشقي، الحنبلي (المتوفى: 795هـ)، تحقیق همام عبد الرحيم سعيد، مكتبة المنار – الزرقاء – الأردن، چاپ اول، 1407هـ – 1987م
شرح نخبة الفكر في مصطلحات أهل الأثر، علي بن (سلطان) محمدملا هروي قاري (المتوفى: 1014هـ)، تحقیق محمد نزار تميم وهيثم نزار تميم، دار الأرقم – لبنان / بيروت
الشريعة، أبو بكر محمد بن الحسين بن عبد الله الآجُرِّيُّ البغدادي (المتوفى: 360هـ)، تحقیق عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي، دار الوطن – الرياض / السعودية، چاپ دوم1420 هـ – 1999 م
شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، تقی الدین سبکی شافعی، چاپ چهارم، 1419.
صحيح ابن خزيمة، أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة بن المغيرة بن صالح بن بكر السلمي النيسابوري (المتوفى: 311هـ)، تحقیق محمد مصطفى الأعظمي ،المكتب الإسلامي – بيروت
صيانة الإنسان عن وسوسة الشيخ دحلان، محمد بشير بن محمد بدر الدين السهسواني الهندي (المتوفى: 1326هـ)، المطبعة السلفية – ومكتبتها، چاپ سوم،
الضعفاء الكبير، أبو جعفر محمد بن عمرو بن موسى بن حماد العقيلي المكي (المتوفى: 322هـ)، تحقیق عبد المعطي أمين قلعجي، دار المكتبة العلمية – بيروت، چاپ اول، 1404هـ – 1984م
الطبقات الكبرى، محمد بن سعد هاشمي (المتوفى: 230هـ) تحقيق محمد عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية – بيروت، چاپ اول، 1410 هـ – 1990 م
معرفة أنواع علوم الحديث، مقدمة ابن الصلاح، عثمان بن عبد الرحمن، أبوعمرو، تقي الدين المعروف بابن الصلاح (المتوفى: 643هـ)، تحقیق نور الدين عتر، دار الفكر- سوريا، دار الفكر المعاصر – بيروت، 1406هـ – 1986م
عمدة القاري شرح صحيح البخاری، أبو محمد محمود بن أحمد غيتابى حنفى (المتوفى: 855هـ)، دار إحياء التراث العربي – بيروت
فتح الباري شرح صحيح البخاري، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار المعرفة – بيروت، 1379، رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي، قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب
فتح الباري شرح صحيح البخاري، زين الدين عبد الرحمن بن أحمد بن رجب بن الحسن، السَلامي، البغدادي، ثم الدمشقي، الحنبلي (المتوفى: 795هـ) تحقيق جمعی از محققین، مكتبة الغرباء الأثرية – مدينة./ مكتب تحقيق دار الحرمين – قاهرة، چاپ اول، 1417 هـ – 1996 م
فتح المغيث بشرح الفية الحديث للعراقي، محمد بن عبد الرحمن سخاوي (المتوفى: 902هـ)، تحقیق علي حسين علي؛ مكتبة السنة – مصر چاپ اول، 1424هـ / 2003م
فتح المنان شرح سنن الدارمی،سید ابوعاصم نبیل بن هاشم العمری، دارالبشائر الاسلامیه، بیروت
فیض القدیر شرح الجامع الصغير، زين الدين محمد مناوي لقاهري (المتوفى: 1031هـ)، المكتبة التجارية الكبرى – مصر،چاپ اول، 1356 هـ
قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، محمد جمال الدين بن محمد سعيد بن قاسم الحلاق القاسمي (المتوفى: 1332هـ)، دار الكتب العلمية -بيروت-لبنان
قواعد فی علوم الحدیث، تهانوی
الكامل في ضعفاء الرجال، أبو أحمد بن عدي الجرجاني (المتوفى: 365هـ)، تحقيق عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، أبو بكر بن أبي شيبة، عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن عثمان بن خواستي العبسي (المتوفى: 235هـ)، تحقیق كمال يوسف الحوت، مكتبة الرشد – الرياض، چاپ اول، 1409 هـ

المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين، محمد بن حبان ،(المتوفى: 354هـ) تحقیق محمود إبراهيم زايد، دار الوعي – حلب، چاپ اول، 1396هـ
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، أبو الحسن نور الدين علي بن أبي بكر بن سليمان الهيثمي (المتوفى: 807هـ) تحقیق حسام الدين القدسي، مكتبة القدسي، القاهرة، 1414 هـ، 1994 م
مختصر الأحكام = مستخرج الطوسي على جامع الترمذي، أَبو عَلِيٍّ الحسنُ بنُ عَليِّ بنِ نَصْرٍ الطُّوْسِيُّ، المُلَقَّبُ: بِكَرْدُوشٍ (المتوفى: 312هـ)، تحقیق أنيس بن أحمد بن طاهر الأندونوسي، مكتبة الغرباء الأثرية – المدينة المنورة – السعودية، چاپ اول، 1415هـ
المختلطين، صلاح الدين أبو سعيد خليل بن كيكلدي بن عبد الله الدمشقي العلائي (المتوفى: 761هـ)، تحقیق رفعت فوزي عبد المطلب، علي عبد الباسط مزيد، مكتبة الخانجي – القاهرة، چاپ اول، 1417هـ – 1996م
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، أبو الحسن نور الدين ملا هروي قاري (المتوفى: 1014هـ)، دار الفكر، بيروت – لبنان، چاپ اول، 1422هـ – 2002م
المستدرك على الصحيحين، : أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ) فتحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية – بيروت، چاپ اول، 1411 – 1990
المستدرك على الصحيحين، أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية – بيروت، چاپ اول، 1411 – 1990
مسند إسحاق بن راهويه، أبو يعقوب إسحاق بن إبراهيم بن مخلد بن إبراهيم الحنظلي المروزي المعروف بـ ابن راهويه (المتوفى: 238هـ) ،تحقیق عبد الغفور بن عبد الحق البلوشي، مكتبة الإيمان – المدينة المنورة، چاپ اول، 1412 – 1991
مسند الإمام أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل (المتوفى: 241هـ)، تحقیق شعيب الأرنؤوط – عادل مرشد، و دیگران، ناشر: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421 هـ – 2001 م
مشاهير علماء الأمصار وأعلام فقهاء الأقطار، محمد بن حبان بن أحمد بن حبان (المتوفى: 354هـ) تحقیق مرزوق على ابراهيم، دار الوفاء للطباعة والنشر والتوزيع – المنصورةف چاپ اول، 1411 هـ – 1991 م
مغاني الأخيار في شرح أسامي رجال معاني الآثار، أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين العينى (المتوفى: 855هـ)، تحقيق محمد حسن محمد حسن إسماعيل، دار الكتب العلمية، بيروت – لبنان، چاپ اول، 1427 هـ – 2006 م
مقدمة ابن الصلاح ومحاسن الاصطلاح مؤلف «علوم الحديث»: عثمان بن الصلاح عبدالرحمن بن موسى بن أبي النصر الشافعي (577 هـ – 643 هـ). مؤلف «محاسن الاصطلاح»: عمر بن رسلان بن نصير بن صالح الكناني، العسقلاني الأصل، ثم البلقيني المصري الشافعيّ، أبو حفص، سراج الدين (المتوفى: 805هـ). المحقق: د عائشة عبد الرحمن (بنت الشاطئ) أستاذ الدراسات العليا، كلية الشريعة بفاس، جامعة القرووين. الناشر: دار المعارف.
مقدمة في أصول الحديث، عبد الحق بن سيف الدين بن سعد الله البخاري الدهلوي الحنفي (المتوفى: 1052هـ)، تحقیق سلمان الحسيني الندوي، دار البشائر الإسلامية – بيروت – لبنان، چاپ دوم، 1406هـ – 1986م
موسوعة أقوال أبي الحسن الدارقطني في رجال الحديث وعلله، مجموعة من المؤلفين (الدكتور محمد مهدي المسلمي – أشرف منصور عبد الرحمن – عصام عبد الهادي محمود – أحمد عبد الرزاق عيد – أيمن إبراهيم الزاملي – محمود محمد خليل)، چاپ اول، 2001 م
موسوعة أقوال الإمام أحمد بن حنبل في رجال الحديث وعلله، گردآوری سيد أبو المعاطي نوري – أحمد عبد الرزاق عيد – محمود محمد خليل، عالم الكتب، چاپ اول، 1417 هـ / 1997 م
موسوعة العلامة الإمام مجدد العصر محمد ناصر الدين الألباني ، محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن ألباني، گردآورنده شادي بن محمد بن سالم آل نعمان، مركز النعمان للبحوث والدراسات الإسلامية وتحقيق التراث والترجمة، صنعاء – اليمن، چاپ اول، 1431 هـ – 2010 م
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، محمّد بن احمد ذهبي، (م 746)، ، تحقيق: بجاوي علي محمّد، دارالمعرفة للطباعة والنشر، بيروت، چاپ اوّل، 1382 هـ.ق.
وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى ، نور الدين أبو الحسن السمهودي (المتوفى: 911هـ)، دار الكتب العلمية – بيروت، چاپ اول- 1419
هذه مفاهيمنا، صالح بن عبد العزيز بن محمد بن إبراهيم آل الشيخ، إدارة المساجد والمشاريع الخيرية الرياض، چاپ دوم، 1422هـ-2001م

[1]. روایات به سه دسته تقسیم می شود. مرفوعه، موقوفه، مقطوعه. آن دسته از روایاتی که به پیامبر نسبت داده می شود مرفوعه نامیده می شود.آن دسته از روایاتی که به صحابه نسبت داده می شود موقوف نامیده می شود. ان دسته از روایاتی که به تابعین و دیگران نسبت داده می شود مقطوع نامیده می شود.

[2]. وجه تسمیه در ادامه مقاله روشن می شود.

[3]. شفاء السقام فی زیاره خیر الانام ص 292 .

[4]. سنن الدارمي.عبد الله بن عبد الرحمن دارمي.باب ما اکرم الله تعالی نبیه بعد موته، روایت شماره 98، ج1ص227….. فتح المنان شرح سنن الدارمی،سید ابوعاصم نبیل بن هاشم العمری، روایت شماره 98 ج1 ص 558 …… مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ج9ص3839….. جمع الفوائد من جامع الأصول ومجمع الزوائد ج1ص345.

[5]. التوسل أنواعه وأحكامه ،ص: 127… این شبهه در منابع ذیل این شبهه آمده است: الدعاء ومنزلته من العقيدة الإسلامية ج2 ص 252 … التوصل إلى حقيقة التوسل ص271 …..

[6]. المجروحين، ابن حبان ج2ص 294 / الضعفاء الكبير، عقيلي ،ج4 ص121 / المختلطين ،علائي ص 116

[7].البانی برای تبیین این قاعده به سخن برهان الدين الحلبي در مقدمه کتاب “المختلطين” استناد کرده است.

[8]. برخی از رجال شناسان و علمای جرح و تعدیل گفته اند وی ملقب به عارم بوده است در مقابل برخی معتقدند عارم نام وی بوده است. بخاری در کتاب صحیح خویش از وی با عنوان َابُو النُّعْمَانِ عَارِمُ بْنُ الفَضْلِ یاد کرده است. صحيح البخاري ج1 ص22 روایت شماره 60 …. مسلم نیز در صحیح خویش از وی با عنوان أَبُو النُّعْمَانِ عَارِمٌ یاد کرده است. صحيح مسلم ج 8 ص 165 روایت شماره 7412

[9]. لسان الميزان،ابن حجر عسقلانی،ج7ص 371.

[10].لسان الميزان،ابن حجر عسقلانی،ج7ص 371.

[11]. لسان الميزان،ابن حجر عسقلانی،ج7ص 371.

[12].مقدمة ابن الصلاح ومحاسن الاصطلاح ص 327 ….

[13].علایی در کتاب المختلطین ص 116 می نویسد ابو نعمان یکی از شیوخ کبار و بزرگ بخاری است …./ …. ابوداود گفته است در کتاب زهره المتعلمین آمده است که بخاری بیش از صد روایت از وی اخذ کرده است. اکمال تهذیب الکمال، مغلطای بن قلیج بکجری ج 10 ص 312.. تهذيب التهذيب ج9ص405…./ …. ابن حجر در موارد متعددی تذکر می دهد که ابونعمان شیخ بخاری است. فتح الباري، ابن حجر، ج1ص 441 …. فتح الباري، ابن حجر ج1ص356 …. فتح الباري لابن حجر ج6ص 253 / ….. نام ابونعمان در صدر سند برخی از روایات صحیح بخاری دیده می شود. برخی از روایات ابونعمان در صحیح بخاری از این قرار است: صحيح البخاري ج1ص 22 روایت 60/ صحيح البخاري ج 1 ص 58 روایت شماره 244/ صحيح البخاري ج1ص 62 روایت شماره 270 / صحيح البخاري ج9ص 21روایت شماره 6947/ صحيح البخاري ج 9 ص 49 روایت شماره 7074 / صحيح البخاري ج 9ص 47 روایت شماره 7054 / صحيح البخاري ج9ص23 روایت شماره 6953 /

[14].نام ابونعمان در صدر سند برخی از روایات صحیح مسلم دیده می شود. برخی از روایات ابونعمان در صحیح مسلم از این قرار است: صحيح مسلم ج6ص165 روایت شماره5684 / ج6ص75روایت شماره 5188 / ج5ص 19 روایت شماره 3998 /

[15]. الجداول الصغرى مختصر الطبقات الكبرى، ج2ص 463 …

[16].الجداول الصغرى مختصر الطبقات الكبرى، ج2ص 463 …

[17]. تذكرة الحفاظ = طبقات الحفاظ ، ذهبي ج1ص 300

[18]. تذكرة الحفاظ = طبقات الحفاظ ، ذهبي ج1ص 300

[19]. “التاريخ الكبير” (1/208) ، و”الجرح والتعديل” (8/58) ، و”ضعفاء العقيلي” (4/121) ، و”تهذيب الكمال” (26/287 الترجمة 5547) ، و”سير أعلام النبلاء” (10/265- 272) ، و”ميزان الاعتدال” (4/7- 9) .

[20].تقريب التهذيب ـ م م (ص: 889)

[21].تقريب التهذيب ـ م م (ص: 889) … رجال صحيح مسلم ج2ص 202 ……..

[22]المختلطين للعلائي (ص: 3) ………

[23]. …. سؤالات السلمي للدارقطني، أبو عبد الرحمن السلمي ص 312 .. …./…… تهذيب التهذيب ج9ص404 …./…..

[24]. خسف به معنای فرو رفتن زمین است. خسّاف صیغه مبالغه و کنایه از آن است که ابن حبان بسیاری از روات را از جایگاه واقعیشان به پایین می کشاند و جرحشان می کند.

[25]. بی باک در جرح روات

[26]. ميزان الاعتدال ج4ص 8

[27]. تهذيب التهذيب ج9ص404

[28]. المختلطين ،علائي ص 116.

[29]. مقدمة ابن الصلاح ص 395 و 396 .

[30]. تاريخ دمشق ،ابن عساكر، ج13، ص 112 و 113 …../…. موسوعة أقوال الإمام أحمد بن حنبل في رجال الحديث وعلله ج1ص255 …./…. سير أعلام النبلاء ج9ص 535 …/… تهذيب الكمال ج6ص 173…./…. تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي ج2ص 940 ….

[31] . إكمال تهذيب الكمال ج11ص 171 …./….. تهذيب الكمال في أسماء الرجال ص15ص 214 …./…. تاريخ الإسلام ج5 ص 1077 …./…. تاريخ بغداد ج2ص 16…./…. شرح علل الترمذي ج1ص 497 …

[32]. التقييد والإيضاح شرح مقدمة ابن الصلاح (ص: 462) …. وأما من سمع منه قبل الاختلاط فأحمد بن حنبل وعبد الله بن محمد المسندي وأبو حاتم الرازي وأبو على محمد بن أحمد بن خالد الزر يقي وكذلك ينبغي أن يكون من حدث عنه من شيوخ البخاري أو مسلم وروى عنه في الصحيح شيئا من حديثه ومع كون البخاري روى عنه في الصحيح فقد روى في الصحيح أيضا عن عبد الله بن محمد المسندي عنه.

[33]. عقیلی در الضعفاء الکبیر چنین می نویسد: أَبُو دَاوُدَ قَالَ: بَلَغَنَا أَنَّ عَارِمًا، أَنْكَرَ سَنَةَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ , ثُمَّ رَاجَعَهُ عَقْلُهُ وَاسْتَحْكَمَ الِاخْتِلَاطَ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَمِائَتَيْنِ ….علایی نیز در کاب المختلطین این سخن را بدین صورت آورده است وقال أبو داود: استحكم به الاختلاط سنة ست وعشرين ومائتين. المختلطين ،علائي ص 116 ………… تهذيب التهذيب ج9ص404

[34]. المختلطين ،علائي ص 116…. تهذيب التهذيب ج9ص403 …. فتح الباري، ابن حجر، ج1ص 441

[35]فإذاً كان اختلاطه ثمانى سنين على قول ابى داود وأربع سنين على قول أبى حاتم. التقييد والإيضاح شرح مقدمة ابن الصلاح (ص:

[36](( قلت إِنَّمَا سمع مِنْهُ البُخَارِيّ سنة ثَلَاث عشرَة قبل اخْتِلَاطه بِمدَّة وَقد اعْتَمدهُ فِي عدَّة أَحَادِيث وروى أَيْضا فِي جَامعه عَن عبد الله بن مُحَمَّد المسندي عَنهُ وروى لَهُ الْبَاقُونَ)) فتح الباري، ابن حجر ،1ص 441

[37] …

[38] . المستدرك على الصحيحين للحاكم ج 1ص 180 روایت 431 ….. المستدرك على الصحيحين للحاكم ج2ص 62 روایت 2328 …. المستدرك على الصحيحين للحاكم ج3ص 31 روایت 4322 …. المستدرك على الصحيحين للحاكم ج3ص 531 روایت 5972 –

[39]. المستدرك على الصحيحين للحاكم ج1 ص 180 ….

[40]. روایت 5237 ج 3 ص 320 و روایت 2328 ج 2 ص 62 از مستدرک حاکم.

[41]. روایت 820 ج1 ص 348

[42]. روایت 2339 ج 2 ص 65

[43]. روایت 3881 ج 2 ص 554

[44]. ميزان الاعتدال ج2ص 139 ….. التاريخ الكبير ،بخاري، تحقیق و حاشیه محمود خليل ج3 ص472

[45] . هذه مفاهيمنا ، ص: 79 ، … التوسل أنواعه وأحكامه ص 126 …. الدعاء ومنزلته من العقيدة الإسلامية ، ج2 ص252 …. التوصل إلى حقيقة التوسل ص 271 …

[46] . الكامل في ضعفاء الرجال، ابن عدی، ج4 ص 422

[47]. موسوعة أقوال أبي الحسن الدارقطني في رجال الحديث ، ج1 ص 131

[48]. موسوعة أقوال الإمام أحمد بن حنبل في رجال الحديث وعلله ، ج2 ص 34

[49]. تقريب التهذيب ج1 ص 353

[50].الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد بغدادی، ج7 ص 211

[51].الثقات، عجلي ، ص 148

[52]. تعليقات الدارقطني على المجروحين لابن حبان ص 106

[53]. (( قال أبو زرعة: “سمعت سليمان بن حرب يقول: حدثنا سعيد بن زيد وكان ثقة” )) ….. الضعفاء لأبي زرعة الرازي في أجوبته على أسئلة البرذعي – أبو زرعة الرازي وجهوده في السنة النبوية ج 3 ص 728

[54]. کل من ذکره البخاری فی تواریخه و لم یطعن فیه فهو ثقه فمن عادته ذکر الجرح و المجروحین. …. سکوت البخاری فی تواریخه عن الراوی توثیق له …. قواعد فی علوم الحدیث تهانوی ص 223 و پاورقی 403

[55]. من تكلم فيه وهو موثق او صالح، ذهبی (ص: 27) … (( اما بعد فهذا فصل نافع في معرفة ثقات الرواة الذين تكلم فيهم بعض الأئمة بما لا يرد أخبارهم وفيهم بعض اللين وغيرهم أتقن منهم وأحفظ فهؤلاء حديثهم إن لم يكن في أعلى مراتب الصحيح فلا ينزل عن رتبة الحسن اللهم إلا أن يكون للرجل منهم أحاديث تستنكر عليه وهي التي تكلم فيه من أجلها فينبغي التوقف في هذه الأحاديث والله الموفق بمنه))

[56]. مغاني الأخيار في شرح أسامي رجال معاني الآثار ، ج1 ص 389

[57]. ديوان الضعفاء (ص: 158) … (( 1607 – سعيد بن زيد. أخو حماد: وثقه جماعة، وضعفه القطان. -م، د، ق-))

[58] تخريج أحاديث إحياء علوم الدين ج2ص 1017

[59]مقدمه فتح الباری، ابن حجر، ص 457

[60] . شعيب أرنؤوط ، عادل مرشد، عبد الله بن عبد المحسن تركي

[61]مسند أحمد ط الرسالة ج21ص433 … سعيد بن زيد: هو سعيد بن زيد بن درهم أخو حماد بن زيد، وهو صدوق حسن الحديث.

[62] إرواء الغليل في تخريج أحاديث منار السبيل ج5 ص 338 … (( قلت: وهذا إسناد حسن , رجاله كلهم ثقات , وفى سعيد بن زيد ـ وهو أخو حماد بن زيد ـ كلام لا ينزل به حديثه عن رتبة الحسن إن شاء الله تعالى , وقال ابن القيم فى ” الفروسية ” : ” وهو حديث جيّد الإسناد “.))

[63] الكامل في ضعفاء الرجال ج1ص78و 79، ابن عدی…. ((وذاكرٌ في كتابي هذا كلَّ من ذُكِر بضربٍ من الضعف ومن اختلف فيهم))

[64] الكامل في ضعفاء الرجال ج4 ص 425 .. قال الشَّيْخ: ولسعيد بْن زيد غير ما ذكرت أحاديث حسان وليس له متن منكر لا يأتي به غيره، وَهو عندي في جملة من ينسب إلى الصدق.

[65] الكامل في ضعفاء الرجال ج 2 ص 107

[66] الكامل في ضعفاء الرجال ج2 ص 107

[67] هذه مفاهيمنا ص 78 ….. الدعاء ومنزلته من العقيدة الإسلامية ج2ص252 و 253 …..

[68] مشاهير علماء الأمصار ص 244 … (( وقعت المناكير في حديثه من رواية ابنه عنه ، وهو في نفسه صدوق اللهجة ))

[69] مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج8 ص 77

[70] رفع المناره لتخریج احادیث التوسل و الزیاره، ص 259 و 260

[71]. سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها ج5 ص 608 … ((قلت: وهذا إسناد صحيح رجاله ثقات رجال مسلم، غير عمرو بن مالك النكري، وهو ثقة، كما قال الذهبي في ” الميزان ” ذكره فيه تمييزا، ووثقه أيضا من صحح حديثه هذا ممن يأتي ذكرهم))

[72] المستدرك على الصحيحين للحاكم (2/ 384)

[73] .المستدرك على الصحيحين للحاكم (2/ 384)

[74]. أوس بْن عَبد اللَّهِ ربعي کنیه اش أَبُو الجوزاء و اهل بصره است.

[75]. الدعاء ومنزلته من العقيدة الإسلامية ج2ص253.

[76] التاريخ الكبير ج2ص 16…(( وَقَالَ لَنَا مُسَدد: عَنْ جَعفَر بْنِ سُليمان، عَنْ عَمرو بْنِ مَالِكٍ النُّكرِي، عَنْ أَبي الْجَوْزَاءِ، قَالَ: أَقَمْتُ مَعَ ابْنِ عَبّاس، وَعَائِشَةَ، اثْنَتَيْ عَشَرَةَ سَنَةً، لَيْسَ مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إلاَّ سألتُهم عَنْها. قَالَ مُحَمد: فِي إِسْنَادِهِ نَظَرٌ. ))

[77] . الكامل في ضعفاء الرجال ،ج 2 ،ص 107…… وأَبُو الجوزاء روى عن الصحابة بن عَبَّاس وعائشة، وابن مسعود وغيرهم وَأَرْجُو أَنَّهُ لا بَأْسَ بِهِ، ولاَ يصحح روايته عنهم أَنَّهُ سمع منهم ويقول البُخارِيّ فِي إسناده نظر أَنَّهُ لم يسمع من مثل بن مسعود وعائشة وغيرهما إلا أَنَّهُ ضعيف عنده وأحاديثه مستقيمة مستغنية عَن أن أذكر منها شيئا في هذا الموضع مَن اسْمُه أنيس واويس.

[78] التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد ج20ص 205 …قَالَ أَبُو عُمَرَ اسْمُ أَبِي الْجَوْزَاءِ أَوْسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرَّبَعِيُّ لَمْ يَسْمَعْ مِنْ عَائِشَةَ وَحَدِيثُهُ عَنْهَا مرسل

[79] . الكامل في ضعفاء الرجال ،ج 2 ،ص 107…… وأَبُو الجوزاء روى عن الصحابة بن عَبَّاس وعائشة، وابن مسعود وغيرهم وَأَرْجُو أَنَّهُ لا بَأْسَ بِهِ، ولاَ يصحح روايته عنهم أَنَّهُ سمع منهم ويقول البُخارِيّ فِي إسناده نظر أَنَّهُ لم يسمع من مثل بن مسعود وعائشة وغيرهما إلا أَنَّهُ ضعيف عنده وأحاديثه مستقيمة مستغنية عَن أن أذكر منها شيئا في هذا الموضع مَن اسْمُه أنيس واويس.

[80] وی شیخِ رشید عطار نویسنده کتاب «غرر الفوائد المجموعة» است. (غرر الفوائد المجموعة ص 338)

[81] تهذيب التهذيب ج1ص 384

[82] تهذيب الكمال في أسماء الرجال ج3ص 393

[83] الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ج1ص 71 …

[84] صحيح ابن حبان ج 5ص 64. تعليق شعيب الأرنؤوط (( والقول بأنه لم يسمع من عائشة يفتقر إلى دليل، وهو مفقود هنا.))

[85] الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة ج1ص 71… وعلى كل: فهذه الكلمة من البخاري ليس فيها جرح لذات الرجل

[86] جامع الأصول في أحاديث الرسول ج12ص 183…. أوْس بن عبد الله هو أبو الجَوْزاء أوس بن عبد الله، ويقال: أوس بن خالد الرَّبَعي بن الغطريف الأصغر بن عبد الله بن الغطريف الأكبر، بطن من الأزد، من أهل البصرة. تابعي مشهور الحديث. سمع عائشة، وابن عبَّاس، وابن عمرو بن العاص.

[87]روایت مزبور به شماره 498 و در ذیل باب 46 «باب مایجمع صفه الصلاه و ما یفتتح به و یختتم به» از «کتاب الصلاه» صحیح مسلم آمده است.

[88]. بلوغ آلامال من مصطلح الحدیث و الرجال، محمد محمود احمد بکار، ، ص 241.

[89]. قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، ص 190

[90]. بلوغ آلامال من مصطلح الحدیث و الرجال، محمد محمود احمد بکار، ص 239 و 240 .

[91]. إكمال تهذيب الكمال، مغلطاي بن قليج، ج2ص 293

[92]. الرد على البكري ج1ص 163 … هذه مفاهيمنا ص 79

[93]. الإسعاف من إغاثة السقاف ص 16

[94]. مغاني الأخيار في شرح أسامي رجال معاني الآثار ،ج1،ص 389…

[95]. تهذيب الكمال في أسماء الرجال ج10ص 441 ….. إكمال تهذيب الكمال ج5 ص295 ../… تهذيب التهذيب ج4ص 32 …/….

[96] تهذيب الكمال في أسماء الرجال (1/ 149) .. وعلامة ما أخرجه البخاري في الصحيح: (خ) ، وعلامة ما استشهد به في الصحيح تعليقا: (خت) .

[97].صيانة الإنسان عن وسوسة الشيخ دحلان ص 245

[98] . النكت على كتاب ابن الصلاح ، ابن حجر ج1ص 486 —- فتح المغيث بشرح ألفية الحديث ج1ص 115 —-

[99] بحوث مختصرة في مناهج أصحاب الكتب الحديثية المعتبرة. ج7ص3 —— منهج الإمام البخاري ص 24 ——

[100]. النكت على كتاب ابن الصلاح لابن حجر ج1ص 486 — فتح المغيث بشرح ألفية الحديث ج1ص 115—-

[101] النكت على مقدمة ابن الصلاح للزركشي ج1ص351… وَقد أطلق جمَاعَة عَلَيْهِ اسْم الصَّحِيح —- تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأخبار الشنيعة الموضوعة ج1ص139 ..

[102]التوسل أنواعه وأحكامه، ص 126…. بلوغ غاية الأماني في الرد على مفتاح التجاني ص 33 …. صيانة الإنسان عن وسوسة الشيخ دحلان ص 246

[103]. بلوغ الآمال من مصطلح الحدیث و الرجال، محمود محمد احمد بکار،ص 121 تا 126

[104]. الشريعة آجري، بَابُ ذِكْرِ عِلْمِ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا ، ج 5، ص2410…./…… الإصابة في تمييز الصحابة ج8ص233 …../….. مصنف ابن أبي شيبة ج6 ص239 …. ( 31037 – حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنْ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْرُوقٍ، أَنَّهُ قِيلَ لَهُ: هَلْ كَانَتْ عَائِشَةُ تُحْسِنُ الْفَرَائِضَ؟ فَقَالَ: «إِي وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَقَدْ رَأَيْتُ مَشْيَخَةَ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْأَكَابِرَ يَسْأَلُونَهَا عَنِ الْفَرَائِضِ» )…../ …..

[105]. شرح المنظومة البيقونية – ابن عثيمين (ص: 54) … وقد تقدم الخلاف في حجية قول الصحابي، وبيان الخلاف فيه وأن القول الصحيح هو أنه حجة بثلاثة شروط: 1 – أن يكون الصحابي من فقهاء الصحابة. 2 – ألا يخالف نصاً. 3 – ألا يخالف قول صحابي آخر.

[106]الاستيعاب في معرفة الأصحاب ج4ص 1883

[107]. أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- كَانَ يُصَلِّى الْعَصْرَ وَالشَّمْسُ فِى حُجْرَتِهَا لَمْ يَظْهَرِ الْفَىْءُ فِى حُجْرَتِهَا… صحيح مسلم ج2ص 104…

[108].الرد على البكري ج1ص 93 …. هذه مفاهيمنا ص 79 …. التوسل أنواعه وأحكامه ص 127…. موسوعة الألباني في العقيدة ج3ص 716 …استدلال الشیعه بالسنه النبویه فی میزان النقد العلمی، عبدالرحمن دمشقیه، ص 138

[109]صحيح بخاري ج1ص 114

[110]تحفة الأشراف بمعرفة الأطراف ج13ص 378 …. مسند إسحاق بن راهويه ج2 ص108 ….. مختصر الأحكام = مستخرج الطوسي على جامع الترمذي ج 1ص 418 …..

[111]إطراف المسند المعتلي بأطراف المسند الحنبلي ج9ص 126 …. صحيح البخاري ج1ص 114 …..

[112]صحيح البخاري ج1ص 114

[113]عن دَاوُدُ بْنُ قَيْسٍ قَالَ: رَأيتُ الحُجراتِ مِن جَريدِ النَّخلِ مُغشَّاة مِن خَارجٍ بمسُوح الشَّعرِ وَأظُنُ عَرْضَ البَيتِ مِن بَاب الحُجرةِ إِلَى بَاب البيتِ نَحْوًا مِن سِتِ أَو سبعِ أَذرعٍ، وأحْزِرُ البيتِ الدَّاخِلَ عَشرَ أَذرعٍ، وأَظنُ سُمكَهُ بَين الثَّمانِ والسَّبْعِ نَحو ذَلك، ووقَفتُ عِند بَاب عَائشةَ فَإذا هُو مُستَقبِلَ المَغربَ. ..

صحيح الإسناد. … ….. الدر المنثور في التفسير بالمأثور (7/ 554) …. الأدب المفرد بالتعليقات (ص: 230)

[114]وقال عطاء الخراساني (29): أدركت حُجَر أزواج رسول الله صلّى الله عليه وآله من جريد النخل، على أبوابها المسوح من شعر (30).

[115]. الاستذكار ج1ص 33 …. وَقَدْ ذَكَرْنَا فِي كِتَابِ ((التَّمْهِيدِ)) عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ قَالَ كُنْتُ أَدْخُلُ بُيُوتَ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا مُحْتَلِمٌ فَأَنَالُ سُقُفَهَا بِيَدِي وَذَلِكَ فِي خِلَافَةِ عُثْمَانَ …… الدر المنثور في التفسير بالمأثور ج7ص 554 …..الأدب المفرد ص: 230

[116]لو کان لاشتهر لان ذلك مما يتوفر الدواعي على نقله.

[117]فتح الباري لابن رجب (4/ 277) …. فتح الباري- تعليق ابن باز (2/ 25) … التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد (8/ 97) … صحيح ابن خزيمة، كتاب الصلاة، باب استحباب تعجيل صلاة العصر،ج1ص 170

[118]التوصل إلى حقيقة التوسل، ص267 ..

[119] عمدة القاري شرح صحيح البخاري ج8 ص 227 … الطبقات الكبرى ط العلمية ج2ص 224 … أَخْبَرَنَا مُوسَى بْنُ دَاوُدَ: سَمِعْتُ مَالِكَ بْنَ أَنَسٍ يَقُولُ: قُسِمَ بَيْتُ عَائِشَةَ بِاثْنَيْنِ: قِسْمٌ كَانَ فِيه الْقَبْرُ. وَقِسْمٌ كَانَ تَكُونُ فِيهِ عَائِشَةُ. وَبَيْنَهُمَا حَائِطٌ. فَكَانَتْ عَائِشَةُ رُبَّمَا دَخَلَتْ حَيْثُ الْقَبْرُ فُضُلا. فَلَمَّا دُفِنَ عُمَرُ لَمْ تَدْخُلْهُ إلا وهي جامعة عليها ثيابها.

[120] . الطبقات الكبرى ط العلمية ج2 ص 234 و 235 ….. أَخْبَرَنَا سُرَيْجُ بْنُ النُّعْمَانِ عَنْ هُشَيْمٍ. أَخْبَرَنِي رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ يُقَالُ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَقَطَ حَائِطُ قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – في زمنعُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ وَهُوَ يَوْمَئِذٍ عَلَى الْمَدِينَةِ فِي وِلايَةِ الْوَلِيدِ. وَكُنْتُ فِي أَوَّلِ مَنْ نَهَضَ فَنَظَرْتُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – فَإِذَا لَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ حَائِطِ عَائِشَةَ إِلا نَحْوٌ مِنْ شِبْرٍ.

[121]. التوصل إلى حقيقة التوسل ص268

[122]. التوصل إلى حقيقة التوسل ص 268

[123]التوصل إلى حقيقة التوسل (ص: 269)

[124]التوصل إلى حقيقة التوسل (ص: 269)

[125]التوصل إلى حقيقة التوسل (ص: 269)

[126]. وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى ج2ص 123 … قال الزين المراغي: واعلم أن فتح الكوة عند الجدب سنة أهل المدينة حتى الآن، يفتحون كوة في سفل قبة الحجرة: أي القبة الزرقاء المقدسة من جهة القبلة، وإن كان السقف حائلا بين القبر الشريف وبين السماء. قلت: وسنتهم اليوم فتح الباب المواجه للوجه الشريف من المقصورة المحيطة بالحجرة، والاجتماع هناك، والله أعلم.

[127]. التوسل أنواعه وأحكامه (ص: 128) … لو صح ذلك لكان حجة ودليلاً على أن القوم لم يكونوا يقسمون على الله بمخلوق ولا يتوسلون في دعائهم بميت، ولا يسألون الله به، وإنما فتحوا على القبر لتنزل الرحمة عليه، ولم يكن هناك دعاء يقسمون به عليه، فأين هذا من هذا، والمخلوق إنما ينفع المخلوق بدعائه أو بعمله

نویسنده: محسن عبدالملکی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط