جستجو
Close this search box.

شرح حال ابن تيميه

يکي از کساني که در طول چندين قرن، مورد توجّه خاص وهابيان قرار گرفته و براي او ارزش فراواني از نظر علمي قائلند؛ تقي الدين احمد بن عبدالحليم معروف به «ابن تيميه» است. او کسي است که بیشترافکار وهابيان از او سرچشمه مي‏گيرد.

وهابيان براي او کنگره ‏هاي علمي گرفته و کتاب‏هايي در مدح و منزلت و شخصيت علمي‏ اش تأليف نموده‏ اند. و در حقيقت او را مؤسّس مذهب خود مي‏دانند؛ اگر چه آنان در ظاهر اين مطالب را اظهار نکرده و خود را سلفي مي‏ نامند.

ما در اين مقاله قصد داريم که به شرح زندگي او بپردازيم:

نسب ابن تيميه

صاحبان کتب تراجم درباره نسب او چنين گفته ‏اند: وي احمد بن عبدالحليم بن عبدالسلام بن عبداللَّه بن خضر، تقي الدين، ابوالعباس، ابن تيميه، الحراني، الحنبلي، است.

در شهر حرّان در سال 661 ه.ق متولد شد و در سال 728 ه.ق در دمشق وفات يافت. در خانه‏ اي پرورش يافت که اعضاي آن بيش از يک قرن پرچم‏دار مذهب حنبلي بوده ‏اند.[1]

او بعد از شش سال با ساير خانواده‏ اش از شهر خود – به جهت هجوم تاتار – هجرت کرده وارد دمشق شد. در آنجا براي پدرش موقعيت تدريس در مسجد جامع دمشق فراهم گشت و به تربيت دانش ‏پژوهان پرداخت.

شروع تحصيل

او شروع به ‏تحصيل نمود. ابتدانزد پدرش مشغول به‏ تحصيل شد. وسپس اساتيدي را براي خود انتخاب نموده و از آنان بهره‏ مند شد. برخي از اساتيد او عبارتند از:

1 – احمد بن عبدالدائم مقدسي.

2 – ابو زکريّا سيف الدين يحيي بن عبدالرحمان حنبلي.

3 – ابن ابي اليسر تنوخي.

4 – عبداللَّه بن محمّد بن عطاء حنفي.

5 – ابو زکريّا کمال الدين يحيي بن ابي منصور بن ابي الفتح حرّاني.

6 – عبدالرحمان بن أبي عمر، ابن قدامه مقدسي حنبلي.

نزد جماعتي از زنان هم درس فرا گرفت که عبارتند از:

1 – امّ العرب، فاطمه، دختر ابي القاسم بن قاسم بن عليّ معروف به ابن عساکر.

2 – امّ الخير، ستّ العرب، دختر يحيي بن قايماز.

3 – زينب، دختر أحمد مقدسيّه.

4 – زينب دختر مکّي حرانيه.

آخرين استاد او شرف الدين احمد بن نعمه مقدسي (متوفاي 649 ه.ق) بود که اجازه فتوا را به ابن تيميه داد.[2]

جرأت و جسارت

پدرش او را براي رسيدن به اجتهاد و نشستن بر کرسي درس آماده کرد. تا آن‏که بعد از وفات پدرش بر کرسي تدريس در مسجد جامع دمشق نشست و درسش را در زمينه‏ هاي مختلف؛ از قبيل: تفسير، فقه و عقايد گسترش داد. لکن به خاطر کج سليقگي و انحرافي که داشت درصدد مخالفت با عقايد رايج مسلمين برآمد و با تمام مذاهب رايج در آن زمان به مخالفت برخاست. فتوا و نظرات اعتقادي و فقهي‏ اش براي او مشکل ‏ساز شد. در جواب نامه‏ ها و سخنان خود اعتقاداتش را که با عقايد عموم مسلمين سازگاري نداشت – از قبيل تجسيم، حرمت زيارت قبور اوليا، حرمت استغاثه به ارواح اولياي خدا، حرمت شفاعت، حرمت توسل و… – ابراز مي‏کرد.

وقتي افکار و عقايد او به علماي عصرش رسيد با او به مخالفت برخاسته و از نشر آن ممانعت کردند.

ابن کثير – يکي از شاگردان ابن تيميه – مي‏گويد: «در روز هفتم شعبان مجلسي در قصر حاکم دمشق برگزار شد. در آنجا همه متّفق شدند که اگر ابن تيميه دست از افکار باطلش برندارد او را زنداني کنند، لذا با حضور قضات او را به قلعه ‏اي در مصر فرستادند. شمس‏ الدين عدنان با او به مباحثه پرداخت. در آن جلسه عقايد خود را ابراز نمود. به حکم قاضي او را چند روز در برجي حبس نموده و سپس او را به حبس معروفي به نام «جبّ» منتقل ساختند..».[3]

مي‏گويد: «در شب عيد فطر همان سال، امير سيف الدين سالار نائب مصر، قضات سه مذهب را با جماعتي از فقها دعوت نمود، به پيشنهاد آنان قرار شد که ابن تيميه از زندان آزاد گردد؛ البته به شرطي که از عقايد خود برگردد. کسي را نزد او فرستادند و با او در اين زمينه صحبت نمودند ولي او حاضر به پذيرش شروط نگشت. سال بعد نيز ابن تيميه هم چنان در «قلعه الجبل» مصر زنداني بود، تا آن که او را در روز جمعه 23 ربيع الاوّل از زندان آزاد کرده و مخيّر به اقامت در مصر يا رفتن به موطن خود، شام نمودند. او اقامت در مصر را برگزيد، ولي دست از افکار خود برنداشت.

در سال 707 ه.ق باز هم به جهت نشر افکارش از او شکايت شد. در مجلسي ابن عطا بر ضدّ او اقامه دعوا کرد، قاضي بدر الدين بن جماعه متوجه شد که ابن تيميه نسبت به ساحت پيامبرصلي الله عليه وآله گستاخي مي‏کند، لذا نامه‏ اي به قاضي شهر نوشت تا مطابق دستور شرع با او رفتار شود. با حکم قاضي دوباره به زندان رفت، ولي بعد از يک سال آزاد شد. در قاهره باقي ماند تا آن که سال 709 ه.ق او را به اسکندريه تبعيد کردند. در آنجا هشت ماه توقف کرد و بعد از تغيير اوضاع، روز عيد فطر سال 709 ه.ق به قاهره بازگشت و تا سال 712 ه.ق در آنجا اقامت داشت تا آن که به شام بازگشت.[4]

ابن تيميه در سال 718 ه.ق در شام، کرسي تدريس و افتاء را بر عهده گرفت و در آن جا نيز فتاوا و عقايد نادر خود را مطرح نمود. اين خبر به گوش علما و قضات و دستگاه حاکم رسيد، او را خواستند و در قلعه ‏اي به مدت پنج ماه حبسش نمودند. سرانجام روز دوشنبه، عاشوراي سال 721 ه.ق از قلعه آزاد شد. پس از آزاد شدن تا سال 726 ه.ق بر کرسي تدريس قرار داشت. باز هم به خاطر اصرار بر افکار خود و نشر آن، در همان قلعه سابق محبوس و تحت نظر قرار گرفت. در آن مدّت مشغول تصنيف شد، ولي بعد از مدتي از نوشتن و مطالعه ممنوع گشت، و هر نوع کتاب، قلم و دواتي که نزد او بود، از او گرفته شد.[5]

يافعي مي‏گويد: ابن تيميه در همان قلعه از دار دنيا رفت؛ در حالي که پنج ماه قبل از وفاتش از دوات و کاغذ محروم شده بود.[6]

عصر ظهور ابن تيميه

پيشرفت اسلام در اروپا و شکست اندلس براي غرب صليبي بسيار تلخ و ناگوار بود، و لذا آنان را به فکر و انديشه انتقام واداشت و در سال‏هاي پاياني قر ن پنجم، پاپ رم، با فرمان حمله به فلسطين (قبله اول اسلام)، صدها هزار مسيحي برافروخته از کينه ديرينه صليب بر ضد توحيد از اروپا به راه افتادند تا قدس را قتلگاه مسلمانان سازند و به دنبال آن در جنگ‏هاي مشهور صليبي که حدود 200 سال (690 – 489) به طول انجاميد، ميليون‏ها کشته و زخمي بر جاي گذاشت. درهمان زماني که مصر و شام سخت با صليبيان درگير بودند، امت اسلامي با طوفاني مهيب‏ تر؛ يعني حمله مغولان به رهبري چنگيز مواجه گرديد که آثار ارزشمند اسلامي را نابود و يا غارت کردند.

و پنجاه سال بعد از آن (656 ه.ق) توسط هلاکو نواده چنگيز، بغداد به خاک و خون کشيده شد و طومار خلافت عباسي در هم پيچيد. و سپس بر حلب و موصل (660-657 ق) همان بلا را آورد که بر بغداد وارد کرده بود.

ابن اثير مورخ مشهور اهل سنّت مي‏نويسد: «مصايب وارده بر مسلمين از سوي مغول آن‏چنان سهمگين بود که مرا ياراي نوشتن آن‏ها نيست و اي کاش مادر مرا نمي‏زاد».[7]

گفتني است که در طول سلطه مغول، فرستادگان سلاطين همواره مي‏کوشيدند با جلب نظر مغولان و همدستي با آنان، امت اسلامي را از هر سو تار و مار کنند.

افزون بر اين‏که مادر و همسر هلاکو و سردار بزرگش در شامات (کيتو بوقا) مسيحي بودند.

و همچنين اباقاخان (680 – 663 ه.ق) فرزند هلاکو با دختر امپراتور روم شرقي ازدواج کرد و با پاپ و سلاطين فرانسه و انگليس بر ضد مسلمين متحد شدند و به مصر و شام لشکر کشيدند.

و از همه بدتر (ارغون) نوه هلاکو (690 – 683) به وسوسه وزير يهودي‏ اش سعدالدوله ابهري در انديشه تسخير مکه و تبديل به بت‏خانه افتاد و مقدمات اين دسيسه را نيز فراهم ساخت، که خوش‏بختانه با بيماري ارغون و قتل سعدالدوله آن فتنه بزرگ عملي نشد.[8]

در چنين زمان حساسي که کشورهاي اسلامي در تب و تاب اين درگيري‏هاي ويرانگر مي‏سوخت و مسلمانان مورد حمله ناجوانمردانه شرق و غرب قرار گرفته بودند، ابن تيميه مؤسس انديشه‏ هاي وهابيت دست به نشر افکار خود زد و شکافي تازه در امت اسلامي ايجاد کرد.

شوکاني از علماي بزرگ اهل سنّت مي‏گويد: «صرح محمّد بن محمّد البخاري الحنفي المتوفي سنة 841 بتبديعه ثمّ تکفيره، ثمّ صار يصرح في مجلسه: أن من أطلق القول علي ابن تيميه أنه شيخ الإسلام فهو بهذا الاطلاق کافر»؛[9] «محمّد بن محمّد بخاري حنفي متوفاي سال 841 در بدعت‏ گذاري و تکفير ابن تيميه بي پرده سخن گفته است تا آنجا که در مجلس خود تصريح نموده که اگر کسي به ابن تيميه “شيخ الاسلام” اطلاق کند، کافر است».

عصر ظهور وهابيت

از آنجايي که افکار باطل ابن تيميه در منطقه شامات که مهد علم و دانش بود، با انتقادات و اعتراضات علما و دانشمندان مذاهب مختلف مواجه گرديد و باعث انزواي ابن تيميه گشته، افکار و عقايد وي در بوته فراموشي سپرده شد.

ولي در قرن 12 ه.ق اين افکار در منطقه نجد که عاري از تمدن و فاقد فرهنگ بود، مجدداً منتشر شد و پس از آن توسط قدرت سعودي و با پشتيباني قدرت‏هاي استعماري به ترويج آن‏ها پرداخته شد.

طرح مجدد افکار ابن‏تيميه توسط محمّد بن‏ عبدالوهاب دربدترين شرايط تاريخي و اوضاع بسيار نامناسبي صورت گرفت که امّت اسلامي از چهار طرف مورد تهاجم شديد استعمارگران صليبي قرار داشت و بيش از هر زمان نياز به وحدت کلمه داشت.

انگليسي‏ها بخش عظيمي از هند را با زور و تزوير از چنگ مسلمانان خارج ساخته و با پايان دادن به شوکت امپراطوري مسلمان تيموري، خواب تسخير پنجاب و کابل و سواحل خليج فارس را مي‏ديدند و لشگر آنان گام به گام به سمت جنوب و غرب ايران پيش‏روي مي‏کرد.

فرانسوي‏ها به رهبري ناپلئون، مصر و سوريه و فلسطين را با قوّه قهريه اشغال کرده و در حالي که به امپراطوري مسلمان عثماني چنگ و دندان نشان مي‏دادند، در انديشه نفوذ به هند بودند.

روس‏هاي تزاري که مدعي جانشيني سزارهاي مسيحي روم شرقي بودند با حملات مکرّر به ايران و دولت عثماني مي‏کوشيدند قلمرو حکومت خويش را از يک سو تا قسطنطنيه و فلسطين و از سوي ديگر تا خليج فارس گسترش دهند و بدين منظور اشغال نظامي ايران و دولت عثماني و اروپا و قفقاز را در صدر برنامه‏ هاي خود قرار داده بودند.

حتي آمرکايي‏ها نيز چشم طمع به کشورهاي اسلامي شمال آفريقا دوخته و با گلوله باران شهرهاي ليبي و الجزاير، سعي در رخنه و نفوذ به جهان اسلام داشتند، جنگ اتريش بادولت عثماني بر سر صربستان و همکاري ناوگان جنگي هلند با انگليسي‏ها در محاصره نظامي پايتخت الجزاير نيز در همين دوران بحراني صورت پذيرفت.

عملکرد سياسي

اسلام ديني است که مردم را به دو اصل اساسي دعوت مي‏کند: يکي کلمه توحيد و ديگري توحيد کلمه و وحدت بين مسلمين. پيامبر اکرم‏ صلي الله عليه وآله در طول 23 سال بعثت مردم را به کلمه توحيد و گفتن «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه» و التزام به تبعاتش دعوت کرد. نيز همه را براي پيش‏برد اهداف اسلام به توحيد کلمه و اتحاد فراخواند؛ زيرا در سايه اتحاد است که مسلمين مي‏توانند بر مشکلات فائق آمده، راه نفوذ دشمنان را ببندند. خداوند متعال مي‏فرمايد: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا)؛[10]«همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و متفرّق و پراکنده نگرديد.» در جاي ديگر مي‏فرمايد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ)؛[11]«همانا مؤمنين برادر يکديگرند.» لذا پيامبر اسلام‏ صلي الله عليه وآله بين اوس و خزرج، مهاجرين و انصار عقد اخوت بست. در عين حال مشاهده مي‏کنيم که ابن تيميه به اين سفارش‏ها توجهي نکرده و با ابداع افکاري بر خلاف عموم مسلمين – از صدر اسلام تا زمان خود – و تکفير آنان، سبب ايجاد اختلاف بين مسلمين شد؛ خصوصاً با در نظر گرفتن وضع سياسي آن عصر؛ زيرا سرزمين‏هاي اسلامي از هر طرف مورد هجوم و غارت دشمنان سرسخت اسلام و مسلمين قرار گرفته بود. در آن زمان که مسلمين احتياج مبرمي به اتحاد و يک پارچگي داشتند، ابن تيميه با عناد تمام شروع به نشر افکار خرافي و انحرافي خود نمود و هر کسي که با افکار او مخالفت مي‏کرد او را به کفر و شرک و زندقه متّهم مي‏ساخت. بنابراين همراه با مريداني که پيدا کرده بود، سبب ايجاد اختلاف بين مسلمين گشت.

برخي از فتاوا و آراي ابن تيميه

تحريم نماز و دعا در کنار قبور اوليا.

تحريم زيارت قبور.

تحريم استغاثه به غير خدا.

تحريم برپايي مراسم.

تحريم قسم به غير خداوند.

نسبت دادن جسميت به خدا.

تحريم نماز و دعا در کنار قبور اوليا

ابن تيميه مي‏گويد: «نماز خواندن در کنار قبور مشروع نيست. همچنين قصد مشاهد کردن به جهت عبادت در کنار آن‏ها؛ از قبيل نماز، اعتکاف، استغاثه، ابتهال و قرائت قرآن، مشروع نيست، بلکه باطل است».[12]

تحريم زيارت قبور

از جمله کساني که شديداً با زيارت قبر پيامبرصلي الله عليه وآله و ديگر اولياي الهي مقابله مي‏کند ابن تيميه است. او در جايي مي‏گويد: «تمام احاديث زيارت قبر پيامبرصلي الله عليه وآله ضعيف؛ بلکه دروغ است».[13]

تحريم استغاثه به غير خدا

ابن تيميه مي‏گويد: «اگر کسي به شخصي که از دنيا رفته، بگويد: مرا درياب، مرا کمک کن، از من شفاعت کن، مرا بر دشمنم پيروز گردان و امثال اين درخواست‏ها که تنها خدا بر آن قدرت دارد، از اقسام شرک است».[14] و در جاي ديگر مي‏گويد: «اگر کسي چنين گويد، بايد توبه کند و گرنه کشتنش واجب است».[15]

تحريم برپايي مراسم

ابن تيميه درباره برپايي مراسم جشن در اعياد و ولادت‏ هاي بزرگان دين مي‏گويد: «اعياد، شريعتي از شرايع است که در آن بايد از دستورها متابعت نمود، نه آن که بدعت‏گذاري کرد. اين عمل همانند اعمال نصاري است که حوادث مربوط به حضرت عيسي‏ عليه السلام را عيد مي‏گيرند».[16]

تحريم قسم به غير خداوند

ابن تيميه در اين مورد مي‏گويد: «قسم خوردن به غير خداوند مشروع نيست، بلکه از آن نهي شده است».[17]

نسبت دادن جسميت به خدا

ابن تيميه در يکي از فتواهاي خود مي‏گويد: «آنچه در قرآن و سنّت ثابت شده و اجماع و اتفاقِ پيشينيان بر آن است، حق مي‏باشد. حال اگر از اين امر، لازم آيد که خداوند متّصف به جسميت شود اشکالي ندارد؛ زيرا لازمه حق نيز حق است». [18]

ابن بطوطه مي‏گويد: «در دمشق شخصي بود از بزرگان فقهاي حنبلي به نام تقي‏الدين ابن تيميه، در هر علمي سخن مي‏گفت، ليکن مشکلي در عقل خود داشت. زماني که در دمشق بودم، روز جمعه‏ اي بر او وارد شدم؛ در حالي که بر منبر جامع دمشق مردم را موعظه مي‏کرد. از جمله مطالبي که گفت اين بود که: خداوند به آسمان دنيا مي‏آيد همان‏گونه که من از منبر پايين مي‏آيم. اين را گفت و از منبر پايين آمد».[19]

تناقضات ابن تيميه

با مراجعه به کتاب‏هاي ابن تيميه و بحث و تحليل‏هاي او پي مي‏بريم که در کلام وي تناقضات فراواني وجود دارد. اينک به نمونه‏ هايي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

1 – در عين حال که به صحيح بخاري در موارد زياد استدلال و احتجاج مي‏کند ولي هنگامي که به روايتي در اين کتاب بر مي‏خورد که با افکار او سازگاري ندارد آن را ابطال کرده و کتاب را نيز مورد تنقيص قرار مي‏دهد، و درباره آن مي‏گويد: «در بخاري اغلاطي وجود دارد».[20]

2 – او در حالي که زياد به روايات «سنن» استدلال و احتجاج مي‏کند، ولي هنگامي که شيعه دوازده امامي بر حقانيّت تعليمات مذهبي خود به يکي از روايات کتب «سنن» استدلال مي‏کند، مي‏گويد: «اين حديث در صحيحين نيامده است، بلکه در آن، برخي از اهل حديث همچون ابن حزم و ديگران طعن زده‏اند. ولي اهل سنّت همچون ابي داوود و ترمذي و ابن ماجه آن را روايت کرده و صاحبان مسانيد همچون امام احمد و ديگران آن را نقل کرده‏ اند. پس مطابق اصول شما از کجا اين روايات ثابت شده تا به آن احتجاج کنيد؟ و بر تقدير ثبوت، اين حديث از اخبار آحاد است».[21]

3 – او در باب فضايل عمر به کتاب ترمذي استناد مي‏کند، ولي هنگامي که به روايات فضايل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مي‏رسد، مي‏گويد: «ترمذي احاديثي را در فضايل علي ذکر کرده که بسياري از آن‏ها ضعيف است».[22]

او هم چنين در جاي ديگري مي‏گويد: «ترمذي احاديث متعدّدي را در باب فضايل علي‏ عليه السلام ذکر کرده که در ميان آن‏ها احاديث ضعيف، بلکه جعلي وجود دارد».[23]

او درباره حديث نبوي «انا مدينة العلم و عليّ بابها» مي‏گويد: «گرچه ترمذي آن را نقل کرده ولي از روايات جعلي به حساب مي‏آيد».[24]

4 – او به احاديث احمد بن حنبل در کتاب «المسند» زياد احتجاج مي‏کند، ولي هنگامي که مشاهده مي‏کند شيعه اماميه به برخي از احاديث آن احتجاج کرده مي‏گويد: «گاهي امام احمد و اسحاق و ديگران احاديثي را نقل مي‏کنند که نزد خودشان ضعيف است».[25]

و در جايي ديگر مي‏گويد: «هر چه را که احمد در مسند و غير مسند نقل کرده نزدش حجّت نيست». [26]

و نيز مي‏گويد: «مجرّد روايات احمد موجب نمي‏شود که حديث صحيح بوده و عمل به آن واجب باشد».[27]

در نتيجه بايد گفت: آنچه موافق با هواي نفس ابن تيميه است حجت بوده و آنچه که مخالف با هواي نفس اوست، ضعيف يا جعلي است.

5 – او به روايات حاکم نيشابوري در «المستدرک علي الصحيحين» زياد استدلال مي‏کند ولي همين که شيعه دوازده امامي به يک حديث اين کتاب که درباره آن، حاکم تصريح به صحت بنابر شرط شيخين کرده و ذهبي نيز در «تلخيص المستدرک» با او موافقت نموده، و استدلال مي‏کند، مي‏گويد: «سند آن ضعيف است».[28]

6 – او در مواردي که رأي و نظرش موافق با شهرستاني است به کلامش زياد اعتماد مي‏کند، ولي هر جا که مطلبي از او مشاهده مي‏کند که با رأي او موافق نيست، يا مايه تقويت شيعه اماميه است بر او هجوم برده و مي‏گويد: «شهرستاني خبرويّت ندارد».[29]

7 – او تفسير طبري و ابن ابي حاتم و بغوي را به جهت نقل رواياتي که موافق با آراء و نظريات او است تمجيد کرده ولي در مواردي که شيعه دوازده امامي به روايات آنان استدلال مي‏کند، مي‏گويد: «مجرد نقل يکي از اين افراد دليل بر صحّت روايت نمي‏شود… بلکه اين کتب، جمع کننده چاق و لاغر، و جعلي و دروغي است».[30] .

[1] . تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1496؛ الوافي بالوفيات، ج 7، ص 15؛ شذرات الذهب، ج 6، ص 80.

[2] . ابن تيميه، حياته و عقايده، ص 57.

[3] . البداية و النهاية، ج 14، ص 4.

[4] . البداية و النهاية، ج 14، ص 52.

[5] . المنهل الصافي و المستوفي بعد الوافي، ص 340.

[6] . مرآة الجنان، ج 4، ص 277.

[7] الکامل في التاريخ، ج 12، ص 358..

[8] . جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به کتاب «وهابيت، مباني‏فکري و کارنامه عملي» تأليف دانشمند فرزانه و فقيه توانا حضرت آيت اللَّه سبحاني، ص 24 – 21.

و جهت آگاهي از جنايات مغول و روابط آنان با صليبيون بر ضدّ اسلام، رجوع شود به کتاب «تاريخ مغول» اثر محقق توانمند آقاي عباس اقبال آشتياني، ص 191 و 197 و 226 به بعد.

[9] . البدر الطالع، ج 2، ص 260.

[10] . سوره آل عمران، آيه 103.

[11] . سوره حجرات، آيه 10.

[12] . مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 60.« وقد اتفق أئمة الإسلام على أنه لا يشرع بناء هذه المشاهد التي على القبور ولا يشرع اتخاذها مساجد، ولا تشرع الصلاة عندها، ولا يشرع قصدها لأجل التعبد عندها بصلاة واعتكاف أو استغاثة وابتهال ونحو ذلك».

[13] . التوسل و الوسيله، ص 156.

[14] . الهدية السنيّة، ص 40.

[15] . زيارة القبور، ص 17 و 18.

[16] . اقتضاء الصراط المستقيم، ص 293 و 295.

[17] . مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 17

[18] . الفتاواي، ج 5، ص 192.

[19] . رحلة ابن بطوطه، ص 95؛ الدرر الکامنة، ابن حجر عسقلاني، ج 1، ص 154.

[20] . منهاج السنة، ج 5، ص 101 و 102، ج 7، ص 215.

[21] . منهاج السنة، ج 3، ص 456.

[22] . منهاج السنة، ج 7، ص 178.

[23] . همان، ج 5، ص 511.

[24] . منهاج السنة، ج 7، ص 515.

[25] . همان ص 53.

[26] . منهاج السنة، ج 7، ص 96.

[27] . همان، ص 400.

[28] . همان، ج 5، ص 396.

[29] . همان، ج 6، ص 300 و 305 و 319 و 326 و 362.

[30] . منهاج السنة، ج 7، ص 299.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط