جرح و تعديل علمى است كه درباره خصوصيات، وثاقت و يا عدم وثاقت راويان حديث سخن مى گويد:
برخى از صحابه، تابعان و بسيارى از كسانى كه به علوم حديث اشتغال داشته اند، در مورد اين علم سخن گفته اند; كسانى مانند ابن عباس(م 96 ق) و انس بن مالك (م 93ق)، و از تابعان كسانى مانند شعبى (م 104 ق)و ابن سيرين (م 110 ق). و در پايان دوره تابعان نيز كسانى مانند اعمش(م 148 ق)، شعبه (م 160 ق)و مالك (م 179 ق) درباره اين علم صحبت كرده اند.بعد از اين سه طبقه، طبقه اى ديگرى قرار دارد. كه در ميان آنها، افرادى چون مبارك(م 181 ق)، ابن عينيه(م 197 ق) و عبدالرحمن بن مهدى(م 198 ق) به چشم مى خورند.
پس از آنها اين علم به وسيله كسانى چون يحيى بن معين(م 233 ق) و احمد بن حنبل( م 241 ق) به اوج خود مى رسد.
طبقات ابن سعد(م 230 ق) از كتاب هاى جامعى است كه درباره جرح و تعديل نوشته شده وداراى 15 جلد است. اين كتاب توسط سيوطى(م 911 ق) تحت عنوان انجاز الوعد، المنتفى من طبقات ابن سعد خلاصه شده است.
بخارى (م 256 ق) داراى سه كتاب تاريخى است كه در آن به بحث جرح و تعديل پرداخته است. در برخى ديگر از از كتاب هاى تاريخى نيز مطالبى درباره جرح و تعديل آمده است; مانند تاريخ على بن مدينى (م 234 ق) در 10 جزء، تاريخ ابن حبان(م 354 ق) در 10 جلد و كتاب عماد بن كثير(م 774 ق) با عنوان التكميل فى معرفة الثقات و الضعفاء و المجاهيل. هم چنين بعضى ديگر از علما كتاب هايى در باب جرح و تعديل راويان معين و روايان ثقه نوشته اند، مانند عجلى(م 261 ق)و زين الدين قاسم( 389 ق). درباره راويان ضعيف و متروك نيز تأليفاتى از بخارى، نسايى و ابن جوزى در دست است. در مورد همچين كسانى چون حسين بن على كرابيسى شافعى، نسايى دار قطنى، سيوطى، محمد بن طاهر قدسى[1] درباره مدلسان كتاب هايى نگاشته اند.
علم رجال
دانش است كه به معرفى روايان حديث مى پردازد.
بخارى نخستين كسى است كه در اين علم معروف شد. در قرن هفتم هجرى نيز فخر الدين بن اثير(م 630 ق)كتاب اسدالغابه فى اسماء الصحابه را جمع آورى كرد، ليكن او صحابى و غير صحابى را با هم مخلوط كرده است. بعد از او، ابن حجر عسقلانى (م 852 ق) كتابى به نام الاصابه فى تمييز الصحابه نوشت كه توسط شاگردش، سيوطى(م 911 ق) در كتابى به نام عين الاصابه تلخيص گرديد.
اين علم ويژه مسلمانان بوده و در اديان پيشين سابقه نداشته، به همين جهت مى توان گفت تعاليم ديگر پيامبران و اقوال و حالات آنان با تحريف مواجه شده است. مستشرق آلمانى سينپگر در مقدمه كتاب الاصابة فى احوال الصحابة مى گويد: «در دنيا تا به امروز هيچ ملتّى وجود ندارد كه مانند مسلمانان به دانش مهم و عظيم رجال پرداخته باشد كه در نتيجه آن شرح حال و رخدادهاى زندگانى پانصد هزار مسلمان ثبت شده است».[2]
صحت متن هر حديث مشروط بر صحت سند آن و صحت سند بسته به توانايى راوى در نگهداشت حديث و عدالت اوست.
ائمه حديث همواره كوشيده اند، هشدار پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را در مورد نقل حديث مورد توجه قرار دهند. آن حضرت مى فرمايد:«من كذب علىّ متعمّداً فليتبوّء مقعده من النار». هر كس به عمد بر من دروغ ببندد جايگاه او در آتش است. بنابراين مى توان گفت علم رجال كه متكفل شناخت راويان است از علوم مهم وابسته به علم حديث است .
على بن مدينى(234 هـ)درباره اهميت اين علم مى نويسد:«فقه معانى الحديث نصف العلم و معرفة الرجال نصف العلم»;[3]
تفقه درباره معانى حديث، نصف علم و نصف ديگر آن معرفت رجال است. الفاظ و كلماتى كه در جرح و تعديل به كار مى روند بسيارند. برخى از الفاظ تعديل عبارت انداز: ثبت حجت، ثبت حافظ، ثبت متقن، ثقة ثقة ،ثبت، صدوق، لابأس به، محلّه الصدق، جيد الحديث، صالح الحديث، حديثه يقارب حديثه غيره.
برخى از الفاظ جرح نيز اين چنين است: دجّال، كذّاب، وضّاع،يضع الحديث: متّهم بالذكب، متروك،ليس بثقة،سكتوا عنه،ذاهب الحديث، فيه نظر، ضعيف جدّاً،ضعفوا،واه،ليس بالقوىّ،ليس بالكذب،ضعيف، ليس بحجّة، الحديث، سيىء الحفظ،لا يحتجّ به.
معروف ترين و مطرح ترين ائمه جرح و تعديل عبارتند از:
1. امير المؤمنين فى الحديث شعبه(160 ق);
2. يحى بن سعيد فطان(198 ق);
3. عبدرحمان بن مهدى(198 ق);
4. يحيى بن مدينى (234 ق);
5. يحيى بن معين(234 ق);
6. احمد بن حنبل(241 ق);
7. نسايى(303 ق);
8. دار قطنى(385ق);
9. عبداله بن مبارك(181 ق);
10. وكيع بن جراح(197 ق);
11. سفيان بن عيينه(198ق);
اين ها از كسانى به شمار مى روند كه قوانين جرح و تعديل را وضع كرده و رتبه راويان حديث و حالات زندگى حدود يكصد هزار راوى را بررسى نموده اند.
احمد بن حنبل مى گويد:«كان ابن معين أعلمنا بالرجال;[4] يحيى بن معين در علم رجال داراى مرتبه بلند علمى است.
اما بعضى از ائمه حديث از نظر فهم و استعداد در رتبه پايين ترى قرار دارند مانند دارقطنى كه علامه بدر الدين عينى درباره او مى نويسد:«و قد روى فى سنة أحاديث سقيمة و معلوملة و منكرة و غريبة وموضوعة»[5]
تاريخ علم رجال را مى توان به چند دوره تقسيم كرد در دوره نخست در كتاب هاى رجالى تنها به ذكر نام ها و شرح حال مختصر راويان بسنده مى كنند اما در دوره هاى بعد كسانى مثل ابن عدى (465 ق)و ابو نعيم اصفهانى(420 ق) به اطلاعات و معلومات بيش ترى دسترسى پيدا كرده و كتاب هاى مفصل ترى تدوين مى نمايند. پس از آنها كسانى چون خطيب بغدادى (463 ق)، ابن عبدالبر(462 ق) و ابن عساكر دمشقى(571ق) در كتاب هاى خود تقريباً تذكره اعيان و رجال را به طور گسترده بيان مى نمايند. برخى از كتاب هاى رجالى دوره نخست كه از اهميت بيشترى برخوردارند عبارتند از:
1. رجال، يحيى بن سعيد قعلان(190 ق);
2. طبقات، ابن سعد(230 ق);
3. معرفة الرجال، احمد بن حنبل(241 ق);
4. الاستيعاب، ابن عبد البرّ(463 ق);
5. تاريخ دمشق،ابن عساكر(571 ق);
اين كتاب ها هر چند بيشتر قالب تاريخى دارند، اما احوال بسيارى از رجال را نير در خود جاى داده اند. اين كتاب ها به تربيت اهميت عبارت انداز:
1 – كمال اثر حافظ عبدالغنى مقدسى(600 ق)
2 – تهذيب الكمال اثر حافظ جمال الدين ابوالحجاج يوسف بن عبدالرحمان مزى(742 ق).
3 – كتاب هاى حافظ شمس الدين ذهبى(848 ق) مانند تهذيب التهذيب، ميزان الاعتدال، سير أعلام النباء و تذكرة الحفاظ»;
4 – تقريب التهذيب و لسان الميزان اثر شيخ الاسلام حافظ بن حجر عسقلانى ـ اين كتاب مختصر تذهيب التهذيب ـ است;
5 – معانى الاخبار من رجال شرح معانى الآثار اثر شيخ الاسلام علامه بدر الدين عينى (855 ق);
6 – مختصر تذهيب الكمال اثر حافظ صفى الدين خزرجى (913 ق);
7 – نصب الراية اثر حافظ جمال الدين زيلعى (743 ق). همچنين اهل تشيع نيز كتاب هايى در زمينه رجال نگاشته اند كه برخى از آن ها عبارت است از:
1. رجال كشى اثر ابو عمر و كشى (370 ق);
2. رجال نجاشى اثر علامه نجاشى (450 ق)[6];
3. الفهرست اثر شيخ طوسى و رجال طوسى;
4. تنقيح المثال اثر علامه مامقانى;
5. جامع الرواة اثر محمد بن على استرآبادى;
مراتب احاديث از نظر شيعه;
1. اگر تمامى راويان ثقه و امامى باشند، حديث صحيح گفته مى شود;
2. اگر همه راويان لايق مدح و امامى باشند، حديث حسن گفته مى شود;
3. اگر راوى مقدارى ممدوح و مقدارى ثقه باشد، حديث او حسن است;
4.اگر همه راويان ثقه باشند اما امامى نباشند، حديث قوى گفته مى شود;
5. اگر همه راويان ثقه باشند، ولى بعضى از آنها غير امامى مى باشند،همچنان حديث قوى به شمار مى رود;
6. اگر بعضى راويان امامى و ممدوح و بعضى ثقه غير امامى باشند بازهم حديث قوى به شمار مى رود.[7]
بسيارى از علماى متأخر شيعه نيز در زمينه علم رجال تحقيقاتى انجام داده اند، برخى از آنها عبارتند از:
1. محمد بن على موسوى (1009 ق)، صاحب المدارك;
2. زين الدين بحرانى(1064 ق);
3. محمد بن على استرآبادى رجالى (1028 ق);
4. شهيد ثانى زين الدين عاملى(1032 ق);
5. مير محمد باقر داماد(1041 ق);
6. قاضى نور اله شوشترى(1091 ق);
7. ملا محمد تقى مجلسى(1070 ق);
8. علامه محمد باقرمجلسى(1110 ق);
9. ملا محسن فيض كاشانى(1112ق);
10. نعمت اله جزايرى (1112 ق);
11. محمد باقر خوانسارى،صاحب روضات الجنات;
12. ميرزا حسين نورى، صاحب مستدرك الوسائل;
علم رواية الحديث و علم دراية الحديث
علم دراية را اين گونه تعريف كرده اند:« هو علم يتعرف به أنواع الرواية و أحكامها و شروط الرواة و أصناف المرويات و استخراج معانيها»
علم روايت نيز چنين تعريف شده است: «هو نقل أقوال النبّى و أفعاله و احواله بالسماع المتصل و ضبطها و تحريرها».[8]
علم مختلف حديث
اين دانش درباره احاديثى كه ظاهر آن احاديث تناقض است بحث مى كند; البته اگر جمع بين دو حديث نقيض، از راه تقييد مطلق يا تخصيص عام، يا حمل آن دو حديث بر تعدد حادثه يا غيره ممكن باشد به اين علم، علم تلفيق الحديث نيز گفته مى شود.
نووى در التقريب گفته است: «علمى كه از مهم ترين انواع علم حديث است و همه علما از همه گروه ها مجبور به شناخت آن مى باشند علمى است كه دو حديث را كه از نظر معناى ظاهرى با هم تضاد دارند، با هم تلفيق مى كند و يا يكى از آن دو را بر ديگرى ترجيح مى دهد و فقط امامان جامع كه علوم حديث، فقه و اصول را در خود جمع نموده اند، مى توانند در آن صاحب نظر شوند. شافعى ـ رحمه الله تعالى – درباره اين علم، كتاب نوشته است، اما تمام آن علم را گردآورى نكرده. بلكه قسمتى از اين علم را نوشته است و ما را از طريق روايت خود آگاه مى سازد.»[9]
علم علل حديث
علمى است كه از علت هاى پنهان و پوشيده اى كه ممكن است در صحت حديث اثر منفى بگذارد بحث مى كند، مانند: وصل منقطع، رفع موقوف، داخل كردن حديثى در حديث ديگر،و…
ابن مدينى(م 234 ق)،امام مسلم(261 ق)،ابن ابى حاتم(327 ق) على بن عمردار قطنى (375ق)، محمد بن عبداله حاكم(م 405 ق)و ابن جوزى(م 597ق) از جمله كسانى مى باشند كه درباره اين علم كتاب نوشته اند.[10]
علم غريب الحديث
اين علم درباره آن قسم از احاديث پيامبر (ص) كه شناختش، براى بيشتر مردم شكل است، بحث مى كند. ابوعبيده معمر ابن مثنى بصرى(م 210 ق) نخستين كسى است كه در اين علم، كتاب نوشت اما كتاب او كوتاه و مختصر بود. كسان ديگرى نيز در اين زمينه تأليفاتى دارند كه به ترتيب عبارت اند از: ابوالحسن نصر بن شميل مازنى(م 204 ق)، ابو عبيد قاسم بن سلام(223 ق)، ابن قتيبه(م 276 ق)، زمخشرى(538 ق) ـ (كتاب او الغائق فى غريب الحديث و الاثر نام دارد و مومى بر آن حاشيه نوشته است ـ سيوطى(م 911 ق)كه نهايه ابن اثير را در كتاب خود به نام الدر النثير تلخيص النهاية ابن الاثير خلاصه نمود.
علم ناسخ الحديث و منسوخه
علمى است كه درباره احاديثى كه با هم مخالفت دارند بحث مى كند. احاديثى كه سازگارى آنها با يكديگر ناممكن است ناسخ و منسوخ ناميده مى شوند; احاديثى كه تقدمشان ثابت شده باشد، منسوخ و احاديثى كه تأخرشان ثابت شده باشدناسخ گفته مى شود. ناسخ گاهى از طريق رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شناخته مى شود; به طور مثال آن جا كه مى فرمايد:«كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها»; شما را از زيارت قبور نهى مى كردم ولى حالا مى توانيد آنها را زيارت كنيد. «و كنت نهيتكم عن لحوم الاضاحى فوق ثلاث فكلوا منها ما بدالكم»; شما را از خوردن گوشت قربانى بيش از سه بار منع مى كردم اما الان هر آن چه از آن به دستتان رسيد، بخوريد. اين حديث را مسلم از حديث بريده روايت كرده است.
گاهى هم احاديث پاسخ و منسوخ به وسيله تاريخ و علم سيره شناخته مى شود، چنان كه در حديثى در شأن جعفر بن ابى طالب قبل از فتح مكه آمده است «افطر الحاجم و المحجوم»;روزه حجامت كننده و كسى كه حجامت شده باطل است. در كنار اين روايت ابن عباس نيز سخنى دارد كه:«احتجم و هو صائم محرم»; حجامت كرد در حالى كه روزه دار و محرم بود».
و اين در حالى بود كه ابن عباس همراه با پدرش در زمان فتح مكه مسلمان شدند. احمد بن اسحاق دينارى (م 318 ق)، محمد بن بحر اصفهانى (م322ق)،هبت اله بن سلامه(م 410 ق)، محمدبن موسى حازمى (م 584 ق)، 340 و ابن جوزى (597 ق) درباره اين علم تأليفاتى دارند.[11]
شيوه هاى مختلف تقسيم بندى حديث
احاديث براساس معيارهاى مختلفى طبقه بندى مى شود مانند:
1. به اعتبار علم متواتر، مشهور، غريز و واحد;
2. به اعتبار راويان صحيح،حسن ضعيف;
3. به اعتبار نوع قولى، فعلى و تقريرى;
4. به اعتبار متن قدسى،مرفوع و موقوف;
5. به اعتبار سند متصل، مرسل،منقطع، و معلق;
6. به اعتبار علت شاذ، منكر و معمول;
7. به اعتبار موضوع واجب شرعى،ارشادى،سنت، مستحب و مباح.
از متأخران آثارى چون مقدمه ابن صلاح، شرح نخبه و شرح الشرح حافظ ابن حجر عسقلانى(852ق) و آثار ملا على قارى(1014 ق) به بيان قواعد تقسيم بندى ها پرداخته اند. از قدما نيز على بن مدينى، احمد بن حنبل و مسل به اين موضوع توجه خاصى داشته اند. احمد بن حنبل كتاب العلل و معرفة الحديث را در اين موضوع نگاشته است.
از علما برجسته فن امثال مى توان از خطيب بغدادى(413 هـ)، علامه خطابى(388ق)، علامه ابن حزم(457ق)، حافظ بن ابن تيميه(728ق)، ابن قيم جوزى(751ق)، خطيب تبريزى(743ق)، حافظ جمال الدين زيلعى(762ق)، حافظ ابن كثير(774ق)، علامه جرجانى(816ق)، ابوذرعه(862ق)، حافظ ذهبى(848ق)، حافظ بدرالدين عينى (855 ق) و حافظ ابن همام اسكندرى(862 ق) نام برد.
احاديث موضوعه و اسباب وضع
به احاديثى كه دروغ گويان ساخته اند موضوع گفته مى شود. اين احاديث چه از لحاظ لفظى و چه از لحاظ سندى ساختگى بوده و به پيامبر نسبت داده شده است. اما ائمه احديث بحق باتلاش و جديت احاديث موضوعه را از احاديث صحيح با روش علمى دقيق و تحقيق بسيار جدا ساخته اند. امام عبداله بن مبارك در اين باره مى گويد: «مردان بزرگى عهده دار اين مهم شدند. وضع حديث بيشتر از سال 41ق درعصر خليفه چهارم امام على ـ رضى اله عنه ـ شروع شد، زيرا در اين عصر مسلمانان به گروه هاى مختلف تقسيم شدند و از نظر سياسى به جمهور، خوارج و شيعه تقسيم گرديدند».
در عصر امام على(عليه السلام) گروه هاى مختلف به خاطر خواسته هاى شخصى، حديث هاى زيادى جعل نمودند. در آغاز مهم ترين دليل جعل حديث دفاع از فرقه و مذهب بود چنانكه عبداله بن يزيد مقرى گفته است: «مردى از اهل بدعت از آيين انحرافى خود روبرگرداند و توبه كرد بعد از اين كار هميشه مى گفت:در مورد پذيرش احاديث دقت كنيد، زيرا ما هر وقت مى خواستيم يكى از اعتقادات خود را تبليغ كنيم، براى آن مطلب، حديثى جعل مى كرديم[12]
جاعلان گاهى براى ميان نظرات و اجتهادات خود و گاهى به منظور ترغيب و ترهيب برخى ديگر از گروها همچون متصوفان، حديث جعل مى كردند اماائمه حديث و علماى مخلص، حديث صحيح را از سقيم روشن ساختند.
[1]. علوم حديث، صبحى سالم .
[2]. محمود آثار الحديث،ص 383.
[3]. مقدمه خلاصه تهذيب الكمال، ص 4.
[4]. تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 430 .
[5]. عمدة القارى، ج3، ص 176.
[6]. رجال نجاشى، ص 110.
[7]. آثار الحديث،جامع الرواة، ج 2، ص 470.
[8]. مجدابوزهرة اصول فقه ص 97.
[9]. علوم الحديث و مصطلحه، صبحى سالم، ترجمه عادل.
[10]. صبحى سالم علوم الحديث و مصطلحه.
[11]. همان.
[12]. علوم، به نقل از تدريب، ص 100.