جستجو
Close this search box.

گزارشى كوتاه از مسندهای ابوحنیفه

برگرفته از کتاب: مسند نویسی در تاریخ حدیث

نویسنده: سید کاظم طباطبائی

١. نگاهی کوتاه به زندگانى و آراء ابوحنيفه

ابوحنيفه نعمان بن ثابت كوفى (١٥٠-٨٠ ق / ٧٦٧-٦٩٩ م) فقيه و متكلّم نامدار كوفه و پايه‏گذار مذهب حنفى از مذاهب چهارگانه اهل سنّت، در كوفه زاده شده ‏است. حنفيان او را “امام اعظم “و” سراج الائمه” لقب داده ‏اند. او را در طبقه چهارم از فقيهان تابعى كوفى ياد كرده‏ اند. (٢) كه احتمالاً تنى چند از صحابه را ديده، ولى به سماع حديث و روايت از ايشان موفّق نشده است. (٣) وى از بسيارى از فقيهان و عالمان تابعى دانش آموخت. ولى استاد ويژه او حمّادبن ابى سليمان بود كه مدّت هجده سال در حلقه درسش شركت مى‏ جست و تاهنگام وفات بهره‏ گيرى از او را ترك نگفت‏ (٤) و پس از درگذشت حمّاد به عنوان برجسته ‏ترين شاگرد او مرجع صدور فتوا و تدريس فقه در كوفه گرديد.

در فهرست استادان وى برجسته‏ ترين نامها عبارتند از: عامر شعبى، عاصم بن ابى‏ النجّود، امام باقر (ع)، ابن شهاب زُهرى، امام صادق (ع). (٥)

درباره ارتباط ابوحنيفه با پيشوايان معصوم (ع) و ياران ايشان، بايد به رواياتى اشاره كرد كه مناظراتى ميان ابوحنيفه و امامان صادق و كاظم (ع) و دانشمندان امامى چون محمّد بن على ملقّب به “مؤمن الطاق”، فضال بن حسن، هَيْثَم بن حبيب صيرفى، حريز بن عبدالله سِجِستانى و هشام بن حكم را در بردارند. دراين مناظره‏ ها مسائل مختلف اعتقادى از قبيل امامت، ايمان، قدر و پاره ‏اى از مسائل اصولى و فقهى مورد بررسى و نقد قرار گرفته ‏است. (٦)

در برخى روايات امامى ذمّ ابوحنيفه از زبان امام صادق (ع) گزارش شده‏ است. (٧) ابوحنيفه در فرصتهاى حضور خود در مدينه، از محضر امامان باقر و صادق (ع) بهره گرفته و روايات وى از ايشان درميان مرويات او ديده مى ‏شود. (٨) حتى به موجب پاره‏ اى از گزارشها شاگردى نزد امام صادق (ع) را مايه رهايى خويش مى ‏داند و مى ‏گويد: «اگر دو سال شاگردى نزد جعفربن محمّد نبود، نعمان گمراه شده بود». (لَوْلا السَّنتان لَهَلك النُعمّان). (٩) شيخ طوسى هم وى را در شمار اصحاب آن حضرت ياد كرده است. (١٠) پاره‏ اى از روايات حنفى از روابط دوستانه ميان ابوحنيفه و امام صادق حكايت دارد. (١١) يك روايت حنفى بيان مى ‏دارد: «در پايان يك جلسه پرسش و پاسخ كه به پيشنهاد خليفه منصور و در حضور وى ميان امام صادق و ابوحنيفه برگزار شد، ابو حنيفه اعتراف كرد كه “جعفربن محمّد” فقيه ‏ترين كسانى است كه من ديده ‏ام». (١٢)

گزارشهاى تاريخى نشان مى ‏دهد كه ابوحنيفه با خلافت امويان و عبّاسيان همراه نبوده. از جمله در جريان قيام زيدبن على (ع) در سالهاى ١٢٢-١٢١ ه .ق ابوحنيفه پنهانى او را يارى كرد و مال و جنگ افزار در اختيارش نهاد. (١٣) و در سال ١٤٥ ق. كه ابراهيم بن عبداللَّه حسنى از امامان زيدى در بصره برابر خلافت منصور قيام كرد، ابوحنيفه نفوذ خويش را در تأييد اين قيام به كار گرفت. همچنين نوشته‏ اند كه وى همواره در برابر عرضه منصبهاى حكومتى از سوى خليفگان و كارگزاران آنان ايستادگى كرده واز پذيرش هرگونه منصبى در سازمان حكومت خليفگان تن زده است. (١٤)

ابو حنيفه، بنابرعقيده معروف، در عرصه مسائل عقيدتى و كلامى بيشتر به انديشه‏ ها و آراء مرجئه گرايش داشته‏ (١٥) و در مسائل فقهى و احكام عملى به عنوان يكى از برجسته ‏ترين فقيهان «اهل رأى» شناخته شده. وى و اصحابش را به واسطه اينكه حديث كمتر مى‏ دانسته و يا كمتر به كار مى‏ بسته‏اند و در برابر بيشتر به قياس استناد مى‏ كرده و در كاربرد آن مهارت يافته‏ اند، به نام «اهل رأى» خوانده ‏اند. (١٦)

ابو يوسف (د . ١٨٢ ق)، زُفَر بن هُذَيْل (د . ١٥٨ ق) و محمّد بن حسن شيبانى (د . ١٨٩ ق) از نامدارترين شاگردان ابوحنيفه به شمار مى ‏آيند. اينان در واقع در تدوين آراء و ترويج انديشه‏ ها وپايه ‏گذارى مكتب فقهى ابوحنيفه نقش بنيادى را به عهده داشته‏ اند. (١٧) گويند: ابوحنيفه براى گذراندن زندگى به تجارت خز مى ‏پرداخته است.

٢. مقصود از مسندهاى ابى ‏حنيفه چيست؟

اساساً اين نكته كه ابوحنيفه خود كتابى نوشته باشد، مسلّم و قطعى نيست. (١٨) گزارشهاى متعدّدى كه در منابع كهن از وجود تأليفاتى به دست ابوحنيفه خبر مى ‏دهند، غالباً از نوشته‏ هايى سخن مى ‏گويند كه موضوع آنها فقه است. (١٩) نوشته‏ هايى هم كه اكنون به نام ابوحنيفه برجاى مانده، مثل “نامه به عثمان بتّى” و … غالباً موضوعى اخلاقى يا كلامى دارند. پس اين پرسش مطرح مى ‏شود كه مقصود از “مسند يا مسندهاى ابى‏ حنيفه” چيست؟

در پاسخ بايد گفت: مقصود از “مسند ابى‏ حنيفه” مجموعه ‏اى از احاديثى است كه ابوحنيفه در تعاليمش بدانها تكيه كرده و برپايه آنها نظر اعتقادى يا فتواى فقهى خويش را عرضه داشته است. اين احاديث را شاگردان او و دانشمندانِ عمدتاً حنفى دوره‏ هاى پسين به‏ طور مكرّر و با سليقه‏ هاى گوناگون گردآورده، زير عنوان “مسند ابى‏ حنيفه” مدوّن ساخته ‏اند. بنابراين انتساب اين مسندها به ابوحنيفه به حكم روايت محتواى آنهاست؛ نه به حكم تأليف و تدوين آن مجموعه‏ ها.

اطلاعات و فهرستهاى موجود از شيوخ و راويان ابوحنيفه عمدتاً از همين روايات استخراج گرديده است. از روايت كنندگان او مى‏ توان اينان را نام برد: حمادبن ابى ‏حنيفه، زُفَربن هذيل، عباد بن عوام، عبدالله بن مبارك، هُشَيم بن بشير، و كيع بن جراح، مسلم بن خالد زنجى، ضحاك بن مخلد، عبداللَّه بن يزيد مقرى، نوح بن دراج قاضى، حمزة بن حبيب زيّات ودو شاگرد نامدار وى ابويوسف و محمدبن حسن. (٢٠)

در مورد شخصيّت رجالى ابوحنيفه در همين‏ جا بايد گفت: رجال‏ شناسان حديث گرا از قبيل بخارى، نسايى، ابن عدى و ديگران با الفاظ و تعبيرات گوناگون او را كه دشمن فكرى خويش مى ‏دانستند، تضعيف كرده ‏اند. (٢١) حتّى ابن حبّان بُستى (د . ٣٥٤ ق) در نقد مرويات او كتابى نوشته به نام عللُ مااسند ابوحنيفه. (٢٢) ولى در عين حال برخى از ايشان به روشنى از صدق و راستگويى او سخن گفته ‏اند. (٢٣)

گفتنى است كه در “صحاح ششگانه” حديثى از ابوحنيفه به چشم نمى‏ خورد. تنها در سنن كبير نسايى درباب حدود يك حديث از وى نقل شده كه آن هم در گزيده آن يعنى المجتبى‏ ديده نمى ‏شود. (٢٤) ترمذى نيز تنها در سنن خود يك اظهار نظر رجالى درباره جابربن يزيد جعفى و عطاء بن ابى‏ رباح از ابوحنيفه نقل كرده‏ (٢٥) و چندبار در لابه ‏لاى آن كتاب به آراء فقهى وى اشاره كرده است. (٢٦)

بى ‏ترديد اين بى ‏اعتنايى محدّثان بزرگ اهل سنّت به مرويات ابوحنيفه، برخاسته از همان داورى منفى و بدبينيى است كه در بالا بدان اشاره شد.

امّا نزد اماميه، احاديثى چند از طريق ابوحنيفه در سه كتاب از كتابهاى چهارگانه نقل شده است. (٢٧) در غير كتابهاى چهارگانه نيز برخى احاديث از او ديده مى‏ شود. (٢٨) در عين حال رجال‏شناسان شيعه نيز هرگز او را توثيق نكرده‏ اند. (٢٩)

٣. آشنايى با مسندهاى ابو حنيفه و مؤلّفان آنها

١. مسند ابى حنيفه، اثر ابوعلى حسن بن زياد لُؤْلُؤْيى (د . ٢٠٤ ق / ٨١٩ م).

لُؤْلُؤْيى شاگرد، يار و همراه ابوحنيفه و پشتيبان سرسخت روش وى در رأى ‏گرايى بود واز او روايت مى‏ كرد. حسن اهل كوفه بود؛ امّا در بغداد مى ‏زيست وبه سبب خريد و فروش لؤلؤ (مرواريد) او را لُؤْلُؤْيى خوانده‏ اند. مدّتى در كوفه منصب قضا را عهده‏ دار شد. امّا چون كارش با توفيق همراه نبود، از اين منصب كناره گرفت. از خود وى نقل مى ‏كنند كه مى ‏گفت: «از ابن جريج دوازده هزار حديث نوشتم كه فقيهان به تمام آنها نيازمندند». (٣٠)

رجال‏ شناسان اهل سنّت بر شخصيّت او خرده مى‏ گيرند و از اين رهگذر به روايات او اعتنا نمى ‏كنند. (٣١) لؤلؤيى در كنار ابويوسف، زُفَر و شيبانى يكى از پايه ‏گذاران و مروّجان روش ابوحنيفه به شمار مى ‏آيد. (٣٢)

لُؤْلُؤْيى يكى از گردآورندگان مسند ابوحنيفه شناخته شده، هر چند در اينكه او خودش اين مجموعه را مسند ناميده باشد، سخت ترديد داريم. از مجموعه فراهم آمده توسّط لُؤْلُؤْيى نسخه ‏اى در كتابخانه اوقاف بغداد شناخته شده‏ (٣٣) ‏است. (٣٤)

٢. مسند ابى حنيفه اثر ابوالحسين عمربن حسن شيبانى معروف به “ابن ‏الاُشْنانى” (د . ٣٣٩ ق / ٩٥٠ م).

وى در حديث از آگاهي هايى برخوردار بود. از ابراهيم حربى و ديگران روايت مى ‏كند. امّا دارقطنى وى را تضعيف كرده است. تاكنون از مسند وى نسخه ‏اى شناخته نشده، ولى محتواى آن در جامع المسانيد اثر ابوالمؤيّد خوارزمى محفوظ است. (٣٥)

٣. مسند ابى حنيفه اثر ابومحمّد عبداللَّه بن محمد بخارى حارثى معروف به “عبداللَّه استاد” (د . ٣٤٠ ق / ٩٥١ م).

نسخه‏ هاى متعدّدى از این مسند در كتابخانه‏ هاى قاهره، استانبول، دمشق و برلين نگهدارى مى ‏شود. (٣٦) اين مسند در طى ساليان درازى از رايجترين مسندهاى ابوحنيفه بوده‏ است. شايد به همين سبب جمال ‏الدّين قاسمى در كتاب الفضل المبين از ميان مسندهاى متعدّد ابوحنيفه، نخستين حديث از اين مسند را شرح كرده ‏است. (٣٧) بنابه گفته خطيب بغدادى وى چندبار به بغداد وارد شده و در آنجا حديث گفته است. ابوالعباس احمدبن عقده وابوبكر بن جعابى و عموم مردم بخارا از او حديث نقل كرده‏ اند.

ابو المؤيَّد خوارزمى مى ‏گويد: «هركس مسندى را كه وى از مرويات ابوحنيفه فراهم ساخته مطالعه كند، به تبحّر وى به دانش حديث و احاطه ‏اش به معرفت متون و طرق پى‏ خواهد برد». (٣٨) در عين حال بسيارى از حديث‏ شناسان او را ثقه نمى‏ دانند. از جمله «ابن اثير» احاديث وى را منكر قلمداد كرده و ابن جوزى او را حديث ساز دانسته وابو زرعه رازى وى را ضعيف خوانده است. (٣٩)

٤. مسند ابى حنيفه اثر ابواحمد عبدالله بن عَدِىّ جرجانى (د . ٣٦٥ ق / ٩٧٦ م).

وى در شهر خود به “ابن قطّان” و در نزد محدّثان به “ابن عَدِىّ” مشهور بود. ابن عدى در شهرهاى گوناگون از بيش از هزار استاد كسب دانش كرده و در نزد دانشمندان اهل سنّت محدثى ثقه به شمار مى ‏آيد. او بر احوال راويان آگاهى داشته و در جرح و تعديل آنان استاد بوده‏ است و دراين زمينه كتابى دارد به ‏نام الكامل فى ‏الجرح و التعديل. افزون برآن از دانش فقه نيز بهره ‏مند بوده ‏است. (٤٠) گويا از مسند ابن عدى تاكنون نسخه ‏اى شناخته نشده باشد؛ امّا محتواى آن از طريق جامع المسانيد خوارزمى در دسترس محققان قرار دارد. (٤١)

٥. مسند ابى ‏حنيفه اثر ابوالحسين محمد بن مظفّر بزّاز (د . ٣٧٩ ق / ٩٨٩ م).

بنابه گفته خطيب بغدادى وى از محمد بن جرير طبرى و يحيى بن صاعد و چندتن ديگر حديث شنيده و در جستجوى دانش مسافرتهاى بسيار كرده. وى او را حافظ، صادق، كثيرالحديث، خوش‏ فهم، ثقه، مأمون و خوشنويس توصيف كرده. ابوالحسن دارقطنى و ابوحفص بن شاهين و ديگران از او روايت كرده ‏اند. (٤٢) ذهبى نيز او را ثقه و حجّت دانسته و از ابوالوليد باجى نقل كرده كه «تشيّع در وى نمايان بود». (٤٣) خوارزمى مى‏ گويد: «اين مسندى كه ازمرويات ابوحنيفه فراهم ساخته، نشانگر نهايت دانش وى در حديث و آگاهى ‏اش به متون و طرق آن است ». (٤٤)

از مسند ابن مظفر تاكنون نسخه ‏اى به دست نيامده، امّا مندرجات آن در جامع المسانيد خوارزمى محفوظ است. (٤٥)

٦. مسند ابى حنيفه از ابوالقاسم طلحة بن محمّد معروف به “شاهد عدل” (د. ٣٨٠ ق / ٩٩٠ م).

مؤلّفِ اين مسند از محدّثان بغداد وبا دارقطنى معاصر بوده ‏است. وى از ابوالقاسم بغوى و يحيى بن صاعد و ابوبكر بن مجاهد مُقْرى و ديگران روايت مى ‏كند. رجال شناسان او را «صحيح السّماع» دانسته ‏اند؛ امّا از آنجا كه وى مردم را به انديشه اعتزالى فرا مى‏ خواند، وى را تضعيف كرده، روايت از او را ترك گفته ‏اند. (٤٦) خوارزمى مى‏ گويد: «وى در زمان خود پيشگام عادلان و ثقات بود. او مسند ابوحنيفه را برپايه حروف الفبا تأليف كرد». (٤٧) از مسند طلحة تاكنون نسخه‏ اى شناخته نشده؛ امّا روايات آن از رهگذر جامع المسانيد خوارزمى در دسترس مى ‏باشد. (٤٨) از كتاب مناقب آل ابى ‏طالب دانسته مى ‏شود كه اين مجموعه نزد دانشمندان شناخته شده بوده است. (٤٩)

٧. تهذيبُ مسند الامام ابى حنيفه اثر ابوبكر محمّد بن ابراهيم اصفهانى معروف به “ابن مقرى” (د . ٣٨١ ق / ٩٩١ م)

دست نوشته این اثر در كتابخانه فيض اللَّه در تركيه يافت مى‏ شود. (٥٠) ابن مقرى در سال ٢٨٥ ق. در اصفهان به دنيا آمد و دست به مسافرتهاى علمى گسترده ‏اى زد و در نتيجه حدود پنجاه شهر را بديد و نزد دانشمندان بزرگ آن شهرها به دانش ‏آموزى پرداخت و حديث بسيار شنيد. از ميان استادان ابن‏ مقرى مى ‏توان از ابويعلى موصلى، ابوالقاسم بغوى و ابن باغندى … نام برد. وى فقيهى بر مذهب ابن حنبل و دوست نزديك صاحب بن عباد و يك چند كتابدار او بود. كسانى چون ابونعيم اصفهانى و ابن مردَوَيْه و… از راويان او به ‏شمار مى‏ آيند. رجال شناسان اهل سنّت بر امانت و تبحّر ابن مقرى در نقل حديث تأكيد داشته وبا الفاظى چون ثقه و امين وى را ستوده‏ اند. (٥١) ابن مقرى آثار متعدّدى از خودش برجاى نهاده است. (٥٢) همچنين بايد گفت كه ابن مقرى به عنوان راوى برخى از آثار گذشتگان نيز شناخته شده كه از آن ميان مى ‏توان از مسند ابى ‏يعلى موصلى ياد كرد. (٥٣)

٨. روايةٌ لمسند ابى حنيفه از ابوعبداللَّه محمّد بن اسحاق عَبْدِى اصفهانى مشهور به “ابن مَنْدَه” (د . ٣٩٥ ق / ١٠٠٥ م).

وى در سال ٣١٠ ق. در اصفهان زاده شد. در سال ٣٣٠ سفرهاى علمى خود را كه نزديك به ٤٥ سال به درازا كشيد، آغاز كرد واز بيش ١٧٠٠ تن استاد حديث شنيد و نوشت. وى به «بازپسينِ سفركنندگان» (خِتامُ الرّحالين) معروف شده‏ است. ميان ابن منده و همشهرى او ابونعيم درگيرى و دشمنى سختى وجود داشته است. با اين وجود رجال‏شناسان عامّه او را محدّثى والامرتبه و قابل اعتماد مى‏ دانند. ابن منده در عرصه حديث آثار بسيارى از خويشتن برجاى نهاده، امّا از اثر مورد نظر گويا جز نامى برجاى نمانده است. (٥٤)

٩. مسند ابى حنيفه ‏از حافظ ابونعيم احمد بن عبداللَّه اصفهانى (د . ٤٣٠ ق/ ١٠٣٨ م)، صاحب كتاب معروف حلية الاولياء.

وى در اصفهان زاده شد و در همان شهر درگذشت. ابونعيم در اصفهان، شوشتر، جرجان و نيشابور از استادان بسيارى حديث شنيد. (٥٥) ذهبى وى را صدوق مى ‏خواند و مى‏ گويد: «سخن ابن منده درباره ابونعيم چنان زشت و ناپسند است كه گزارش آن را دوست نمى‏ دارم وهمچنين سخن هريك از آن دو را درباره ديگرى نمى‏ پذيرم؛ بلكه هر دو نزد من مقبول هستند». آنگاه افزايد: «سخن اقران درباره يكديگر شايسته اعتنا نيست، بويژه آنگاه كه دانسته شود آن سخن از روى دشمنى يا درگيرى مذهبى يا حسادت است». (٥٦) از اثر مورد نظر دست نوشته ‏اى دركتابخانه “احمد ثالث” يافت شده، (٥٧) افزون برآن محتواى آن از طريق جامع المسانيد خوارزمى در دسترس است. (٥٨)

١٠. مسند ابى ‏حنيفه از ابوعبداللَّه حسين بن محمّد بن خسرو بلخى (د . ٥٢٠ ق / ١١٢٦م) دست نوشته‏ هايى از این اثر در كتابخانه‏ هاى احمد ثالث در استانبول، دانشگاه ييل و برلين يافت مى‏ شود. (٥٩) بلخى از استادان بسيارى در بغداد حديث شنيده، (٦٠) امّا شخصيّت وى از ديدگاه رجالى چندان شناخته نيست. (٦١) در عين حال مسند او در رديف يكى از رايج ترين مسندهاى ابوحنيفه به شمار مى‏ رود. (٦٢)

١١. مسند ابى حنيفه اثر ابوبكر محمدبن عبدالباقى معروف به “قاضى مارِستان” (د . ٥٣٥ ق / ١١٤١ م).

وى نسبش به كعب بن مالك انصارى مى‏ رسد. در بغداد، مكّه و مصر از شيوخ بسيارى حديث شنيد و از علم حساب و فرايض نيز آگاهى داشت. قاضى مارستان در بغداد زاده شد و در همان جا از دنيا رفت. (٦٣) از مسند وى تاكنون نسخه ‏اى شناخته نشده، امّا مندرجات آن از رهگذر جامع‏ المسانيد خوارزمى محفوظ مانده است. (٦٤)

١٢. مسند ابى حنيفه از ابوالقاسم على بن حسن دمشقى معروف به “ابن‏ عساكر” (د . ٥٧١ ق / ١١٧٦ م).

وى مورّخ، جهانگرد و حافظِ حديث و در سفرهايش يار و همراه “سمعانى” صاحب كتاب الانساب بود. ابن عساكر تأليفات فراوانى دارد. (٦٥) از مسند او گويا جز نامى باقى نمانده باشد. (٦٦)

١٣. مسند ابى حنيفه از ابوبكر احمدبن محمد كلاعى.

آگاهي هاى ما درباره اين مسند و مولّفش ظاهراً محدود مى‏ شود به مندرجات جامع المسانيد خوارزمى. زيرا محتواى اين مسند از رهگذر كتاب خوارزمى به دست ما رسيده‏ (٦٧) و در غير كتاب مزبور – تاجايى كه نگارنده تتبّع كرد – نام و نشانى از مولّف و كتابش يافت نشد. خوارزمى در عين حال كه اين مسند را به ابوبكر كلاعى نسبت مى‏ دهد، خود مى ‏نويسد: ظاهراً ابوبكر اين مجموعه را از پدرش از جدّش از محمد بن خالد وهبى روايت مى ‏كند و گردآورنده حقيقى آن شخص اخير است. درنتيجه مى ‏توان گفت: نسبت اين مسند به ابوبكر ياد شده به حكم روايت است؛ نه به حكم جمع و تأليف. زيرا دراين مجموعه حديثى از طريق كس ديگر جز محمد بن خالد وهبى به چشم نمى‏ خورد. بنابراين اگر مجموعه مزبور گردآورى ابوبكر كلاعى بود، برحسب قاعده بايد حديثى به نقل كسى غير از محمدبن خالد وهبى درآن يافت مى‏ شد. (٦٨)

١٤. مسند ابى حنيفه از حسام‏ الدين ابوالحسن على‏بن احمد بن مكّى رازى (د . ٥٩٨ ق / ١٢٠١ م).

وى يكى از فقيهان حنفى است كه مدّتى در حلب زيسته و سپس به دمشق كوچيده و در همان جا مرده است. (٦٩) از مجموعه مورد نظر دست نوشته ‏اى در كتابخانه “احمد ثالث” در استانبول يافت شده ‏است. (٧٠)

١٥. مسند ابى حنيفه اثر ابوالقاسم عبداللَّه بن محمّد معروف به “ابن ابى ‏العوام سغدى”. درباره اين مجموعه نيز آگاهي اى جز آنچه خوارزمى در جامع‏ المسانيد گفته، در اختيار نگارنده نيست. (٧١)

١٦. جامع مسانيد الامام الاعظم كه به آن جامع المسانيد و مسانيد ابى حنيفه نيز گويند.

اثر ابوالمؤيَّد محمّد بن محمود خوارزمى (د . ٦٤٥ ق / ١٢٤٧ م) يكى از فقيهان حنفى. وى در خوارزم چشم به جهان گشود و مدّتى در آن شهر زيست. سپس حجّ گزارد و مدّتى مجاور خانه خدا شد و در واپسين سالهاى زندگى ‏اش در بغداد سكونت گزيد و در آنجا تا گاهِ مردن به تدريس پرداخت. (٧٢) مهمترين اثر او گويا همين جامع المسانيد باشد. اين كتاب آميخته‏ اى از پانزده مجموعه از مسندهاى پيشين ابوحنيفه است كه به ترتيب ابواب فقه فراهم آمده، از اين كتاب دست نوشته‏ هاى بسيارى در مصر، تركيه و هند وجود دارد. (٧٣) كتاب مزبور در سال ١٣٣٢ قمرى درحيدر آباد هند در دو مجلد به چاپ رسيده است. مؤلّف درباره انگيزه خويش از فراهم ساختن اين كتاب چنين مى‏ گويد:

« من در شام از برخى از ناآگاهان شنيدم كه بر ابوحنيفه خرده مى ‏گرفت و او را كوچك مى ‏شمرد و ديگران را بزرگ مى‏ داشت و او را در عرصه حديث قليل الروّايه مى‏ شمرد و براى اين كارِ خودْ به مسند شافعى تأليف ابوالعباس محمّد بن يعقوب اصم و موطّأ مالك و مسند امام احمد استدلال مى ‏كرد و مى ‏پنداشت كه ابوحنيفه مسندى ندارد و تنها شمار اندكى حديث روايت مى ‏كند. دراين وقت غيرت دينى پروردگارى و عصبيّت حنفى نعمانى من به جنبش درآمد. در نتيجه تصميم‏ گرفتم كه پانزده مجموعه از مسندهايى را كه دانشمندان بزرگ حديث فراهم ساخته ‏اند، درهم آميزم و آنها را در يكجا گرد آوردم. [بدين شرح ]:

١) مسند ابى حنيفه: تأليف حافظ ابومحمد عبداللَّه بن محمد … حارثى بخارى معروف به “عبداللَّه استاد”.

٢) مسند ابى حنيفه: تأليف … ابوالقاسم طلحة بن محمّد [معروف به ] “شاهد عدل “.

٣) مسند ابى حنيفه: تأليف حافظ ابوالحسين محمد بن مظفّر ….

٤) مسند ابى حنيفه: تأليف حافظ ابونعيم احمد بن عبداللَّه بن احمد اصفهانى.

٥) مسند ابى حنيفه: تأليف … ابوبكر محمدبن عبدالباقى بن محمّد انصارى.

٦) مسند ابى حنيفه: تأليف … ابواحمد عبداللَّه بن عَدِىّ جرجانى.

٧) مسند ابى حنيفه: كه امام حسن بن زياد لؤلؤيى از او روايت مى ‏كند.

٨) مسند ابى حنيفه: تأليف … عمربن حسن اُشْنانى.

٩) مسند ابى حنيفه: تأليف … ابوبكر احمد بن محمد … كلاعى.

١٠) مسند ابى حنيفه: تأليف … ابوعبداللَّه محمد بن حسين بن محمد بن خسرو بلخى.

١١) مسند ابى حنيفه كه قاضى ابويوسف يعقوب بن ابراهيم انصارى آن را فراهم ساخته واز وى روايت مى‏كند. اين مجموعه به نسخه ابى يوسف نامبردار است.

١٢) مسند ابى حنيفه كه محمّد بن حسن شيبانى آن را فراهم ساخته و از او روايت مى ‏كند. اين مجموعه به نسخه محمّد نامبردار است.

١٣) مسند ابى حنيفه كه آن را فرزندش حمّاد بن ابى حنيفه فراهم آورده و از او روايت مى ‏كند.

١٤) مسند ابى حنيفه كه آن را نيز امام محمد [ بن حسن شيبانى‏] گردآورده واز او روايت مى ‏كند. اين مجموعه به كتاب الاثار نامبردار است.

١٥) مسند ابى حنيفه: تأليف ابوالقاسم عبدالله بن محمّد بن ابى العوام سغدى.

«سپس از خداوند كاميابى را خواستار شدم و براى جمع اين مسندها به ترتيب ابواب فقه نزد او استخاره كردم». (٧٤)

بايد افزود كه مؤلّف از آوردن احاديث و اِسنادهاى تكرارى خوددارى كرده، مگر آنكه يك حديث به بابهاى مختلف مربوط و يا آنكه اسنادهايش متفاوت باشد. گفتنى است كه پاره‏اى از مجموعه‏ هاى پيشگفته از سوى مؤلّفانِ خود مسند ناميده نشده؛ بلكه اين خوارزمى است كه برآنها نام مسند مى‏نهد. همچنين بايد دانست كه بسيارى از دانايان اهل سنّت كتاب مزبور را خلاصه كرده و برخى ديگر برآن شرح نوشته‏اند. يكى از اين شرحها به خامه سيوطى است با نام التعليقة المنيفة على مسند ابى حنيفه. (٧٥)

١٧. مسند ابى ‏حنيفه از موسى بن زكريا بن ابراهيم حَصْكَفى (٦٥٠ ق / ١٢٥٢م).

از اين مجموعه هم دست نوشته‏ هاى بسيارى يافت مى‏ شود و هم‏اينكه در هند، قاهره و حلب چاپ شده‏است. مؤلّفْ خود بار ديگر مطالب كتاب را براساس استادان و شيوحْ مرتّب ساخته و مطالب آن را شرح داده. اين كتاب با چهره جديدش نيز در هند و لاهور چاپ شده ‏است. (٧٦)

١٨. مسند ابى حنيفه‏از ابوعلى صدرالدين حسن بن محمّد بَكْرى تَيْمى نيشابورى‏ (٧٧) (٦٥٦ ق / ١٢٥٨ م).

مؤلّف اين مجموعه، افزون بر اشتغال به تاريخ، از حافظان حديث هم به‏شمار مى ‏رود. از جمله تأليفات صدرالدين بكرى ذيلى است بر تاريخ ابن عساكر دمشقى كه گويا موفّق به اتمامش نگشته است. برخى او را در حديث تضعيف كرده ‏اند. (٧٨)

افزون بر عناوين ياد شده، به اجمال مى ‏توان از كتاب اخبار ابى حنيفه و مسندُه اثر ابن عُقده‏ (٧٩) و پاره ‏اى مجموعه‏ هاى گمنام ديگر (٨٠) در زمره مسندهاى ابوحنيفه ياد كرد. شرح اين كتابها سخن را به درازا مى ‏كشاند. در پايان بايد افزود كه مجموعه‏ هاى حديثى متعدّد ديگرى از طريق ابوحنيفه توسّط شاگردان او چون: حمّاد بن ابى حنيفه، ابويوسف و محمّد بن حسن شيبانى فراهم آمده است. اين مجموعه‏ ها توسّط مولّفان خود، “مسند” ناميده نشده ‏اند. امّا دانشمندان سده‏ هاى ميانى و متأخّر و به پيروى از آنان برخى از پژوهندگان معاصر آنها را “مسند” نام نهاده ‏اند. (٨١) اينك به اجمال با آن مجموعه‏ ها آشنا مى‏ شويم:

الف) مجموعه حمّاد پسر ابوحنيفه (د . ١٧٠ ق / ٧٨٦ م) كه گويا تا كنون نسخه‏اى از آن شناخته نشده باشد؛ ولى خوارزمى در تأليف جامع المسانيد از آن بهره برده و احاديث آن را در كتاب خود آورده است. او حماد را در دانش حديث و فقه پيشوا و در روايت حديث ثقه و عادل وصف مى ‏كند. (٨٢) امّا ابن عدى و ديگران وى را حافظ ندانسته، از اين ناحيه وى را تضعيف كرده‏ اند. (٨٣)

ب ) كتاب الاثار اثر قاضى ابويوسف يعقوب بن ابراهيم كوفى (د . ١٨٢ ق / ٧٩٨ م).

گويا مقصود حاجى خليفه از مسند امام ابى يوسف‏ (٨٤) همين كتاب باشد. مؤلّف اين كتاب شاگرد و يار ابوحنيفه و نخستين كسى بود كه به نشر روش فقهى استادش پرداخت. ابويوسف در خلافت‏ هادى در بغداد عهده ‏دار منصب قضا گشت و تادم مرگ برسر اين كار باقى ماند. گويند: او نخستين كسى است كه وى را “قاضى ‏القضاة” خوانده‏ اند. ابويوسف با آنكه در روش فقهى رأى گرا بود، در عين حال ميان روش او و استادش تفاوتهايى هم ديده مى ‏شد. از جمله اينكه بيش از استادش به حديث تكيه مى ‏كرد. (٨٥) همين نكته سبب شده كه رجال‏شناسان حديث‏گرا با خوش‏بينى بيشترى به وى بنگرند و تا حدّى مروياتش را بپذيرند. هر چند جملگى آنان درباره او هم‏سخن نيستند. مُزَنى درباره او گفته: «او بيش از ساير رأى‏گرايان پيرو حديث است». يحيى بن مَعين هم به همين سان داورى كرده وگفته: «در ميان رأى گرايان كسى استوارتر و آگاهتر به حديث از ابى يوسف وجود ندارد». (٨٦) بارى، چنانكه پيش از اين گفته شد، خوارزمى در تأليف جامع‏ المسانيد از كتاب الاثار با عنوان مسند ابى حنيفه ياد كرده و محتواى آن را در كتاب خود وارد ساخته است. (٨٧) اين كتاب در قاهره به كوشش ابوالوفاء افغانى چاپ شده‏ است.

ج) كتاب الاثار اثر ابوعبداللَّه محمد بن حسن شَيْبانى (د. ١٨٩ق / ٨٠٤ م).

وى در چهارده سالگى با ابوحنيفه همنشين گشت و از او دانش آموخت و از روش فقهى او تأثير پذيرفت. سفيان ثورى، اوزاعى، مالك بن انس و ابويوسف از ديگر استادان نامدار او هستند و اخيرى در تربيت فقهى او نقش بزرگى داشت. شيبانى در فقه، اصول، حديث و لغت مهارت داشت و در عرصه مسائل عقيدتى با مرجئه همسخن بود. او بى ترديد يكى از بنيانگذاران مذهب حنفى است. وى با آنكه رأى گرا بود، حديث را بر رأى مقدّم مى‏ داشت. (٨٨) از نشانه‏ هاى توجّه وى به حديث، افزون بر تأليف كتاب مورد نظر، فراگيرى و روايت كتاب الموطّأ از مالك بن انس است. ذهبى در عين حال كه او را «دريايى از دانش و فقه» خوانده ، گويد: نسايى و ديگران از نظر حفظ براو اندكى خرده گرفته ‏اند». (٨٩)

كتاب الاثارِ شيبانى دربردارنده مجموعه ‏اى از مهمترين احاديثى است كه ابوحنيفه مذهب خويش را برشالوده آن بر پا ساخته است. از اين كتاب دستنوشته‏ هاى بسيارى در مصر، تونس، و بويژه در تركيه يافت مى‏ شود. افزون برآن، اين كتاب در لكهنو و لاهور چاپ شده ‏است. (٩٠) چنانكه ديديم، كتاب الاثار يكى از منابع خوارزمى در جامع المسانيد است. وى در خلال منابع خويش افزون براين كتاب از يك مجموعه حديثى ديگر از شيبانى نام مى ‏برد به نام نسخه محمّد. (٩١)

گفتنى است كه برخى براين باورند كه كتاب الاثار را خود ابوحنيفه تأليف كرده و محمّد بن حسن تنها راوى آن است. همان گونه كه وى راوى موطّأ از مالك بن انس مى ‏باشد. برپايه اين نظر، كتاب مزبور به غلط در رديف آثار شيبانى قلمداد شده‏ است. اينان به صراحت مى‏ گويند: «كتاب الاثار در حقيقت نسخه محمد بن حسن از مسند ابى حنيفه است». (٩٢)

ناگفته نماند كه در سده‏ هاى اخير شرحى بر مرويّات ابوحنيفه نگاشته شده به نام المواهب اللطيفة عن مسند ابى حنيفه به خامه محمد عابد سندى. اين شرح كه يكى از رايجترين شرح ها بر مسند ابى حنيفه است، بارها از جمله درسال ١٣٢٧ ق. در قاهره به چاپ رسيده است. (٩٣)

٤. علّت تعدّد مسندهاى ابوحنيفه

ممكن است پرسیده شود: چرا مجموعه‏ هاى متعدّدى به نام مسند ابى حنيفه فراهم آمده است؛ در حالى كه درباره ديگر فقيهان و محدّثان چنين وضعى ديده نمى ‏شود؟ در پاسخ بايد گفت: ابو حنيفه پيشواى فقيهان رأى‏ گرا شناخته شده است. با آنكه حديث (البتّه با قيد صحيح بودن) دومين دليل از ادلّه فقه ابوحنيفه دانسته شده و چند تن از فقيهان حديث‏گرا معترفند كه هرگاه صحّت حديثى از پيامبر (ص) نزد ابوحنيفه ثابت مى‏ شد، هرگز بدان پشت نمى‏ كرد، (٩٤) در عين حال وى و همفكرانش از نگاه حديث گرايان همواره به عدول از سنّت و بى توجّهى به حديث متهّم بودند. تا جايى كه بر سرزبانها شايع كرده ‏اند كه «روايت ابوحنيفه به هفده يارقمى در همين حدود رسيده است» (٩٥) و اين را نشانى از بى ‏توجّهى يا بضاعتِ اندك وى در حديث قلمداد كرده‏ اند. حتّى چنانكه در آغاز اين گفتار ديده شد، رأى‏ گرايى ابوحنيفه موجب شده كه دشمنان فكرى او، يعنى رجال شناسان حديث گرا، وى را در شمار “ضعفا و متروكين” قلمداد كنند. همين اتّهام در طول قرنها انگيزه تأليف آثار گونه ‏گون با عنوان مسند ابى حنيفه شد. چنانكه خوارزمى نيز به روشنى به اين انگيزه اشاره كرد، مؤلّفان اين مجموعه‏ ها براى واكنش در برابر آن اتّهام تلاش داشتند تا احاديث منقول از طريق ابوحنيفه را در كتابى گرد آورند واز اين رهگذر توجّه وى را به روايت حديث عملاً به نمايش گذارند.

گفتنى است كه با گذشت زمان كم ‏كم اين اتّهام رنگ باخت ‏تا آن‏جا كه دانشمند مالكى مذهب سرسختى چون ابن خلدون تلاش مى ‏كند تا براى اندك بودن احاديث ابوحنيفه دليلى بيابد. او مى ‏نويسد:

«گاهى برخى از معتصبّان كجرو اظهار مى ‏دارند كه برخى از پيشوايان در حديث كم بضاعت بوده ‏اند و به همين دليل روايت ايشان اندك بوده. در صورتى كه چنين عقيده ‏اى درباره پيشوايان بزرگ به هيچ رو مورد ندارد… تنها بدان دليل برخى از پيشوايان كمتر روايت دارند كه در راه نقد حديث به سبب برخورد با خرده ‏گيريها و عللى كه مايه قدح در طرق حديث مى‏ شود، روايت كمترى را برمى‏ گزينند… از اين رو اجتهادْ چنين كسانى را به جايى مى‏ رساند كه از روايت احاديث مشكوك خوددارى كنند و هرچه بيشتر احتياط مى‏ كنند، روايت آنان به سبب ضعفِ طرق كمتر مى ‏شود. گذشته از اين حجازيان بيشتر از عراقيان به نقل حديث پرداخته‏ اند. زيرا مدينه جايگاه هجرت و مسكن صحابه بوده و آن دسته از اصحاب كه به عراق رفته‏ اند، بيشتر به جهاد سرگرم بوده ‏اند. بنابراين امام ابوحنيفه از اين رو كمتر روايت داشت كه در شروط روايت و نقلِ حديث سختگيرى مى ‏كرد؛ نه از اين رو كه روايت حديث را فرو گذاشت. زينهار كه وى به عمد حديث را ترك گفته باشد. زيرا او در علم حديث از صاحبنظران بزرگ بود و شيوه او در ميان حديث پژوهان مورد اعتماد و تكيه‏ گاه به شمار مى ‏رفت و نظر وى در ردّ و قبول اعتبار داشت. امّا ديگر محدثّان كه اكثريّت را تشكيل مى‏ دهند، شروط پذيرفتن حديث را گسترش دادند و در نتيجه روايات ايشان افزايش يافت. بر هيچ‏يك از اين دو گروه نيز خرده نتوان گرفت؛ زيرا هردو به مقتضاى اجتهاد خويش عمل مى ‏كنند. اصحاب ابوحنيفه هم كه پس از وى شروط پذيرش حديث راگسترش دادند، حديث بسيار نقل كردند». (٩٦)

٥. سخنى درباره ارزش مسانيد ابوحنيفه‏ (٩٧)

در سطور بالا گفتيم كه پس از قرآن، حديث صحيح از ادلّه فقه ابوحنيفه شناخته شده است. ولى بايد دانست كه مقصود ابوحنيفه از حديث “صحيح” چندان روشن نيست. زيرا در آن زمان مجموعه‏ هاى معروف حديث هنوز تدوين نشده بود و حديث تا حدّ زيادى توزيع بومى خود را حفظ كرده بود. همچنين پايه ‏گذارى اصطلاحات مربوط به نقد راويان حديث، چون حديث صحيح، حسن، ضعيف و … به دوره ‏اى متأخّر از زندگى ابوحنيفه باز مى‏ گردد. انكار نمى ‏توان كرد كه پاره‏اى از احاديث روزگار ابوحنيفه از چنان شهرتى برخوردار بودند كه اطمينان فقيه را به خود جلب مى ‏كرد. ولى بسيارى از احاديثى كه ابوحنيفه در فقه خود به كاربسته، در حدّ آگاهى كنونى ما در رديف اخبار آحاد و احاديث مرسل جاى مى‏ گيرند. مسندهايى كه به نام ابوحنيفه فراهم آمده بسان موطّأ مالك پراست از روايات مرسل. در مسندهاى يادشده مى‏ توان احاديث مرسل به روايت ابوحنيفه از تابعان كوفه، بصره و حجاز چون: امام محمّد باقر (ع)، سعيد بن جبير، شَعْبى، ابراهيم نخعى، حسن بصرى، عطابن ابى‏ رباح، ابن شهاب زهرى، مجاهد و سعيد بن مسيب يافت كه ابوحنيفه بر پايه آنها فتوا داده است. (٩٨)

——————————————–

پاورقى ها :

١ – محمود شهابى، ادوارفقه، ٥٧٠/٣.

٢ – دراين باره نك: ابوالمويَّد محمدبن محمود الخوارزمى، جامع مسانيد الامام الاعظم، ٣٤٨-٣٤٥/٢؛ سزگين، ٣١/٣/١.

٣ – الخطيب البغدادى، ٣٣٣/١٣.

٤ – براى فهرست استادان او نك: ابن ابى‏حاتم، ٤٤٩/١/٤؛ الخطيب البغدادى، ٣٢٤/١٣؛ ابن حجر، تهذيب التهذيب، ٤٤٩/١٠.

٥ – ابن بابويه، التوحيد، ٩٦؛ الطوسى، اختيار معرفة الرجال، ص ١٩٠؛ الطبرسى، الاحتجاج ٣٨٢-٣٨١/٢؛ المفيد، الاختصاص، ١١١-١٠٩؛ ابن النديم، ٢٢٤؛ الخوارزمى، ٣٣٨/٢.

٦ – الطوسى، اختيار معرفةالرجال، ١٤٩-١٤٦-١٤٥.

٧ – ابويوسف، الاثار، ٣٤، ١٢٤؛ الخوارزمى، ٣٨٨/١، ٨٣/٢.

٨ – اسد حيدر، ٢٣٢/١؛ الآلوسى، التحفه، الطبعه الاولى، ص ٨؛ به نقل از محمد تقى الحكيم، قصةالتقريب بين المذاهب، ص ٩.

٩ – الرجال، ٣٢٥.

١٠ – الخوارزمى، ٨٤-٨٣/٢.

١١ – پيشين، ٢٢٣-٢٢٢/١. براى آگاهى بيشتر درباره ارتباط ابوحنيفه با پيشوايان و بزرگان شيعه نك: اسد حيدر، ٣٢٢-٣١٤/١.

١٢ – احمد بن يحيى البلاذرى، انساب الاشراف، ٢٣٩/٣. نيز نك: محمد ابوزهره، الامام زيد، ص ٧١؛ حسين كريمان، سيره و قيام زيدبن على، صص ٧٩-٧٨، ص ٢٩٤.

١٣ – الخطيب البغدادى، ٣٣٠-٣٢٦/١٣.

١٤ – سزگين، ٣١/٣/١.

١٥ – محمود شهابى، پيشين، ٦٥٥/٣.

١٦ – براى آگاهى بيشتر درباره پايه‏گذاران مذهب حنفى نك: اسدحيدر، ٣١١-٣٠٧/١؛ سزگين، ٧٨-٣١/٣/١.

١٧ – برخى خاورشناسان سخت براين باورند كه ابوحنيفه كتابى ننوشته، بلكه برخى رساله‏ ها كه به نام او شناخته شده، به كوشش شاگردانش فراهم آمده است. نك: جوينبل (Juynboll .Th.W)، مقاله «ابوحنيفه» در دايرةالمعارف الاسلامية، ٣٣١/١. در برابر كسانى كه درباره آثار ابوحنيفه بنا را بر نفى مى‏گذارند، كسانى هم هستند كه معتقدند وى در جمع حديث به ترتيب ابواب فقه، بر مالك پيش دستى كرده است. سيوطى دراين باره مى‏نويسد: «يكى از مناقب ويژه ابوحنيفه، اين است كه وى نخستين كسى است كه علم شريعت را مدوّن ساخته، در ابوابى مرتّب كرد. پس از آن مالك بن انس در ترتيب موطَّأ از او پيروى كرد». (السيوطى، تبييض‏الصحيفة فى مناقب الامام ابى حنيفة، دهلى، ص‏١٤٤؛ به نقل از عبدالمنعم النمر، احاديث رسول‏الله كيف وَصَلتْ الينا، ص ٧٢). درباره درستى يا نادرستى آثار منتسب به ابوحنيفه شمارى از پژوهشگران معاصر نظرات معتدلتر و واقع بينانه‏ترى دارند. نك: سزگين، ٣٢/٣/١؛ احمد پاكتچى، «ابوحنيفه»، در دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ٤٠٤-٤٠٣/٥٧.

١٨ – از جمله نك: الخطيب البغدادى، ٣٤٢/١٣.

١٩ – البخارى، ٨١/٢/٤؛ ابن ابى‏حاتم، ٤٤٩/١/٤؛ الخطيب البغدادى، ٣٢٤/١٣؛ ابن حجر، تهذيب التهذيب، ٤٤٩/١٠.

٢٠ – براى نمونه نك: ابن‏سعد، الطبقات، ٣٦٩/٦؛ ابن‏ابى‏حاتم، ٤٥٠-٤٤٩/١/٤؛ الذهبى، ميزان الاعتدال، ٢٦٥/٤.

٢١ – الذهبى، سيراعلام النبلاء، ٩٥/١٦.

٢٢ – يحيى بن معين، معرفة الرجال، ٧٩/١ و نيز: ابن حجر، تهذيب التهذيب، ٤٥٠-٤٤٩/١٠.

٢٣ – المزّى، تهذيب الكمال، نسخه خطى كتابخانه احمد ثالث، شماره ٢٨٤٨، ١٤٧/١٧؛ به نقل از : احمد پاكتچى، «ابو حنيفه» در دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ٤٠٣/٥. و نيز نك: اسدحيدر، ٢٩٧/١.

٢٤ – الترمذى، السنن، ٧٤١/٥.

٢٥ – پيشين، ١٦٩/١، ٤٤٦/٢، ٢٥٠/٣.

٢٦ – نك: الكلينى، الكافى، ٤٠٤.٢٤٢/٧؛ الطوسى، تهذيب الاحكام، ٣١٧/٢، ٢٧٧/٦- ٢٧٨، ٨٠/١٠؛ همو، الاستبصار، ٤٠٨/١.

٢٧ – ابن بابويه، الخصال، ٣١٦/١.

٢٨ – براى نمونه نك: الخويى، ١٦٥-١٦٣/١٩.

٢٩ – الخوارزمى، ٤٣٤/٢.

٣٠ – نك: الخطيب البغدادى، ٣١٧-٣١٤/٧؛ الذهبى، ميزان الاعتدال، ٤٩١/١.

٣١ – اسد حيدر، ٣١١-٣٠٧/١. براى آگاهى بيشتر درباره زندگى و آثار او نك: ابن النديم، ص ٢٥٨؛ الخطيب البغدادى، همان جا؛ الخوارزمى، ٤٣٤-٤٣٣/٢؛ سزگين، ٧٩-٧٨/٣/١.

٣٢ – سزگين، ٤٢/٣/١، ٧٩.

٣٣ – جامع مسانيد الامام‏الاعظم، ٥/١، ٧٣. درباره زندگى و آثار او نك: الخطيب البغدادى، ٢٣٩-٢٣٦/١١؛ الذهبى، ميزان الاعتدال، ١٨٥/٣؛ البغدادى، هدية العارفين، ٧٨٠/١؛ الزركلى، ٤٣/٥.

٣٤ – سزگين، ٤٢/٣/١.

٣٥ – نك: الفضل المبين، صص ٢٥٦-٢٤٨.

٣٦ – الخوارزمى، ٥٢٥-٥٢٤/٢.

٣٧ – الذهبى، ميزان الاعتدال، ٤٩٦/٢؛ الزركلى، ١٢٠/٤.

٣٨ – درباره او نك: الذهبى، تذكرة الحفاظ، ٩٤٢-٩٤٠/٢؛ ابن العماد، شذرات الذهب، ٥١/٣؛ سزگين، ٤٠٠-٣٩٩/١/١.

٣٩ – نك: الخوارزمى، ٥/١، ٧٣-٧٢، ٥٢٥/٢.

٤٠ – تاريخ بغداد، ٢٦٤-٢٦٢/٣ و نيز: الخوارزمى، ٣٦٢-٣٦٠/٢.

٤١ – ميزان الاعتدال، ٤٣/٤.

٤٢ – جامع مسانيد الامام الاعظم، ٣٦٢/٢.

٤٣ – نك: پيشين، ٤/١، ٧١. براى آگاهى از ديگر آثار او نك: سزگين، ٤١٥-٤١٤/١/١.

٤٤ – الذهبى، ميزان الاعتدال، ٣٤٢/٢؛ الخوارزمى، ٤٨٧/٢؛ الزركلى، ٢٢٩/٣.

٤٥ – الخوارزمى، همان جا.

٤٦ – نك: پيشين، ٤/١، ٧٠- ٧١، ٤٨٧/٢.

٤٧ – ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ٧/١، ٢٥٥/٤.

٤٨ – سزگين، ٤١٦/١/١.

٤٩ – ابونعيم الاصفهانى، ذكر اخبار اصبهان، ٢٩٧/٢؛ الذهبى، تذكرة الحفاظ، ٩٧٥-٩٧٣/٢؛ ابن العماد، شذرات الذهب، ١٠١/٣.

٥٠ – براى آگاهى از آثار ديگر او نك: سزگين، ٤١٦-٤١٥/١/١؛ موسوى بجنوردى، دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، مقاله “ابن مقرى” به خامه حسن انصارى ٦٥٩-٦٥٨/٤. گفتنى است كه در مقاله مزبور از اثر مورد نظر با عنوان مسند ابى حنيفه ياد شده‏است.

٥١ – الذهبى، سيراعلام النبلاء، ١٨٠/١٤؛ به نقل از: حسين سليم اسد، مقدمه مسند ابى‏يعلى، ٢٠/١.

٥٢ – براى آگاهى درباره زندگى و آثار او نك: ابونعيم، پيشين، ٣٠٦/٢؛ ابن ابى‏يعلى، طبقات الحنابله، ١٦٧/٢؛ الذهبى، ميزان الاعتدال، ٤٧٩/٣؛ سزگين، ٤٢/٣/١، ٤٤٠-٤٣٨/١/١. شايان ذكر است كه در ترجمه دكتر فهمى ابوالفضل از اثر سزگين، از كتاب مورد نظر با عنوان نقدٌ لمسند ابى حنيفه ياد شده‏است. (تاريخ التراث العربى، نقله الى العربية الدكتور فهمى ابوالفضل، القاهرة ١٩٧١ م، ٥٢٩/١).

٥٣ – ابوالمؤيّد الخوارزمى، ٣٩٢-٣٩١/٢.

٥٤ – ميزان الاعتدال، ١١١/١.

٥٥ – سزگين، ٤٣/٣/١.

٥٦ – نك: الخوارزمى ٤/١، ٧٢-٧١.

٥٧ – سزگين، ٤٣٣/١.

٥٨ – نك: الخوارزمى، ٤٣٥-٤٣٤/٢.

٥٩ – الذهبى، ميزان الاعتدال، ٥٤٧/١؛ ابن حجر، تهذيب التهذيب، ٣٦٨/٢.

٦٠ – الخوارزمى، ٥/١، ٧٤؛ كاتب چلبى، ١٦٨٤/٢؛ القاسمى، الفضل‏المبين، ص‏٢٤٨. گفتنى است كه سال وفات بلخى در منابع مورد اختلاف است. نگارنده به پيروى از سزگين سال ٥٢٠ را در نظر گرفت.

٦١ – الخوارزمى، ٣٦٤-٣٦٢/٢؛ ابن رجب، الذيل على طبقات الحنابله، ٢٣٠/١؛ الزركلى، ١٨٣/٦.

٦٢ – نك: الخوارزمى ٤/١، ٧٢.

٦٣ – نك: الزركلى، ٢٧٣/٤.

٦٤ – ياقوت، معجم‏الادبا، ١٤٤/٥؛ الكتّانى، الرساله المستطرفه، ١٦.

٦٥ – نك: الخوارزمى: ٥/١ و ٧٤، ٣٩٢/٢.

٦٦ – پيشين، ٣٩٢/٢ و نيز ٣٥٤/٢.

٦٧ – نك: كاتب چلبى، ٩٩٩/٢؛ البغدادى، هدية العارفين، ٧٠٣/١؛ الزركلى، ٢٥٦/٤.

٦٨ – سزگين، ٤٣/٣/١.

٦٩ – پيشين، ٥/١، ٧٧.

٧٠ – الزركلى، ٨٧/٧؛ سزگين، ٤٣/٣/١ شايان ذكر است كه منابع در تاريخ وفات او اختلاف دارند. نگارنده به پيروى از سزگين تاريخ بالا را برگزيد.

٧١ – سزگين، ٤٣/٣/١.

٧٢ – جامع مسانيد الامام الاعظم، ٦-٤/١. قس: كاتب چلبى، ١٦٨١-١٦٨٠/٢.

٧٣ – براى آگاهى از آن گزيده‏ ها و شرحها نك: كاتب چلبى، ١٦٨٢-١٦٨٠/٢؛ سزگين، ٤٥-٤٤/٣/١.

٧٤ – سزگين، ٤٣/٣/١.

٧٥ – جمال‏الدين القاسمى، الفضل المبين، ص ٢٤٨.

٧٦ – ابن العماد، شذرات الذهب، ٢٧٤/٥؛ الزركلى، ٢١٥/٢.

٧٧ – الطوسى، الفهرست، ص ٤٣؛ النجاشى، رجال، ٩٤.

٧٨ – نك: القاسمى، پيشين، ص ٢٤٨؛ سزگين، ٤٤/٣/١.

٧٩ – نك: ابوالمويَّد الخوارزمى، ٥/١، ٧٧-٧٥، ٤٣٤/٢، ٣٦٠-٣٥٨، ٥٨٠-٥٧٨؛ كاتب چلبى، ١٦٨٠/٢، الزركلى ١٩٣/٨؛ عبدالمنعم النمر، احاديث رسول‏الله كيف وصلَتْ الينا، صص ٧٣-٧٢.

٨٠ – نك: الخوارزمى، ٥/١، ٧٥، ٤٣٤/٢.

٨١ – الذهبى، ميزان الاعتدال، ٥٩٠/١؛ ابن حجر، لسان الميزان، ٣٤٦/٢.

٨٢ – كشف الظنون، ١٦٨٠/٢. قس: الزركلى، ١٩٣/٨.

٨٣ – الخطيب البغدادى، ٢٦٢-٢٤٢/١٤؛ الزركلى، ١٩٣/٨؛ سزگين، ٥٤-٥١/٣/١.

٨٤ – الذهبى، ميزان الاعتدال، ٤٤٧/٤؛ همو، تذكرة الحفاظ، ٢٩٣/١. براى آگاهى از نظرات ديگران درباره او نك: الخطيب البغدادى، همان جا.

٨٥ – نك: ٧٥/١.

٨٦ – سزگين، ٥٥-٥٤/٣/١.

٨٧ – الذهبى، ميزان الاعتدال، ٥١٣/٣. براى آگاهى افزونتر درباره او نك: ابن سعد، الطبقات، ٣٣٦/٧؛ الخطيب البغدادى، ١٨٢-١٧٢/٢.

٨٨ – سزگين، ٧١/٣/١.

٨٩ – نك: ٥/١، ٧٧-٧٥، ٣٦٠-٣٥٨/٢.

٩٠ – عبدالمنعم النمر، پيشين، ص ٧٣.

٩١ – الزركلى، ١٨٠-١٧٩/٦؛ موسوى بجنوردى، دايرة المعارف بزرگ اسلامى، مقاله ابوحنيفه، به خامه احمد پاكتچى، ٤٠٦/٥.

٩٢ – ابن عبدالبر، الانتقاء من فضايل الائمّة الفقهاء، ص ١٢٨، ١٤٢.

٩٣ – ابن خلدون، مقدمّه، ص ٤٤٤. قس: جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر كلام، ٤٧٢/٣؛ ذبيح‏الله صفا، تاريخ ادبيّات در ايران ، ٧٥/١.

٩٤ – مقدمه، صص ٤٤٥-٤٤٤ و نيز نك: عبدالمنعم النمر، پيشين، ص ٧٣؛ اسد حيدر، ٢٩٧/١.

٩٥ – براى نگارش اين بخش از قسمتى از مقاله «ابوحنيفه» به قلم احمد پاكتچى در دايرةالمعارف بزرگ اسلامى ( ٥ / ٣٩٦-٣٩٥) بهره بسيار برده شد.

٩٦ – نك: الخوارزمى، ٣٨٨/١، ٤٠٣، ٤٢١، ٤٢٣، ٤٩٩، ٥٢٩، ٥٩-٥٨/٢، ١٢٩، ٢٢٠.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط