بعد از ورود ابن زياد به کوفه و ايجاد جو خفقان و رعب و وحشت و استبداد، جان مسلم بن عقيل به خطر افتاد؛ به همين دليل از خانه مختار به منزل هاني – که از پشتوانه اي قوي برخوردار بود و سي هزار هم پيمان داشت – آمد.
به نقل ابن اثير به هنگام ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه هانى بن عروة بيمار بود؛ لذا عبيداللّه به عيادتش آمد. عمارة بن عبدالسلولى به او گفت: همه تدبير گروه ما كشتن اين ستمگر است. اينك كه خداوند امكان آن را برايت فراهم ساخته است، او را بكش. هانى گفت: دوست نمىدارم كه در خانه ام كشته شود.
جمعه اى نگذشته بود كه شريك بن اعور نیز بيمار شد. وى که در خانه هانى منزل كرده بود نزد ابن زياد و ديگر سران منزلتى والا داشت. او سخت پايبند تشيع بود. او با عمّار در جنگ صفين شركت نموده بود.[1] عبيداللّه شخصی را به نزد او فرستاد و پيغام داد که من امشب به ديدن تو مى آيم. شريك به مسلم گفت: اين فاسق امشب به ديدار من مى آيد. پس از آن كه نشست تو حمله كن و او را بكش. سپس در دارالامارة بنشين كه هيچ كس ميان تو و آن مانع نيست. اگر من از بيمارى ام بهبودى يافتم به بصره مىروم و اداره آنجا را از سوى تو به عهده مىگيرم.
شب هنگام عبيداللّه آمد و شريك به مسلم گفت كه مبادا از چنگش بگريزد. ولى هانى بن عروه گفت: من دوست نمىدارم كه او در خانه من كشته شود.
عبيداله آمد و نشست و از شريك درباره بيمارى اش پرسيد؛ و گفتوگو را طول داد.
شريك كه ديد مسلم بيرون نمىآيد، ترسيد كه عبيداللّه از چنگش بگريزد، و گفت: در انتظار چيستيد كه به سلمى درود نمى گوييد! آبم دهيد، هرچند كه جانم درآيد! [2]
اين را دو يا سه بار بر زبان آورد. آنگاه عبيداللّه گفت: در چه حالى است؟ آيا هذيان مىگويد؟ هانى گفت: آرى، از پيش از بامداد تا كنون كارش همين است. و عبيداللّه بازگشت.
پس از برخاستن ابن زياد، مسلم بن عقيل بيرون آمد. شريك گفت: چه چيز تو را از كشتن او باز داشت؟ گفت: دو چيز: يكى آن كه هانى دوست نداشت عبيداللّه در خانه اش كشته شود و ديگر حديثى كه على علیه السلام از پيامبر صلی الله علیه و آله روايت كرده است كه ايمان، بندِ غافلگيرانه كشتن است و مؤمن، انسانی را غافلگيرانه نمى كشد.[3]
این جریان تاریخی چند نکته ی باارزش را به پيروان اهل بيت علیهم السلام آموزش می دهد:
1) مسلمان بايد به اصول مسلماني پايبند باشد.
2) مهمان نبايد در خانه ميزبان دست به عملي بزند که خوشايند و مورد رضايت صاحبخانه نيست. با نظر و تأمل در قضیه پى مىبریم که گویا هانى بن عروة به ابن زیاد پناه و امان ضمنى داده بود، زیرا ابن زیاد به او خبر داد که مىخواهد به عیادت شریک بیاید و او نیز ابن زیاد را پذیرفت که این خود یک نوع امان لفظى و قولى به ابن زیاد از جانب هانى به حساب مىآید. و در این گونه موارد اسلام انسان را مقیّد ساخته تا کسى را که دیگرى امان داده به قتل نرساند گر چه شخصى فاجر و فاسق و امّالفساد باشد.
3) نماينده امام حسين براي گرفتن بيعت آمده بود نه براي ترور و کشتار.
4) اگر مسلم به ترور ابن زياد اقدام مي کرد، بهانه به دست يزيد مي داد و ممکن بود همين عمل موجب شود تا حادثه کربلا علمي تلافي جويانه به حساب آيد و بهانه اي دست امويان بدهد.
[1] . شريك از بصره همراه عبيداللّه زياد آمده بود و در خانه هانى بن عروه منزل كرده بود( مثير الاحزان، ص 31) يا آن كه هانى خود دعوت كرده بود كه به خانهاش برود. دينورى گويد:« هانى رفت و او را به خانه خود آورد و در همان اتاقى كه مسلم بود، او را جاى داد( الاخبار الطوال، ص 233). او هانى را براى كمك به مسلم تشويق مىكرد( همان مأخذ).
[2] . ابوالفرج اصفهانى گويد:« شريك به سخن آمد و گفت: در انتظار چيستيد كه به سلمى درود بگوييد. هم بر سلمى درود بگوييد و هم بر آن كس كه بر او درود گفت و با شتاب او را از جام مرگ بنوشانيد.
[3] . انّ الايمان قيد الفتك، لا يفتك المؤمن»، فتك در لغت يعنى اين كه شخص به همراه خويش كه غافل و بى خبر است حمله كند و او را بكشد. هرچند كه پيشتر به او امان نداده باشد.
البته ابن اثير در نقل اين روايت تحريف نموده و به جاى «فلا يفتك مؤمن» آورده است «فلا يفتك مؤمن بمؤمن»! گويى كه ابن اثير ايمان را بر عبيداله تطبيق داده است و به اين دليل كه مؤمن بود، مسلم از قتل وى خوددارى ورزيد!
[4] . پس از قتل مسلم و هانى، به عبيداللّه گفتند آن سخنى كه از شريك در بيمارىاش شنيدى، براى تشويق مسلم و فرمان كشتن تو بود. عبيداللّه گفت: به خدا سوگند كه هرگز بر جنازه مردى از اهل عراق نماز نخواهم خواند. به خدا سوگند كه اگر قبر زياد در ميان آنان نبود، شريك را نبش قبر مى كردم( تاريخ الطبرى، ج 3، ص 282).
[5] . الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 390، نيز ر. ك: تجارب الأمم، ج 4، ص 44؛ تاريخ الطبرى، ج 3، ص 282، با اندكى تفاوت. در آن آمده است: هانى گفت: به خدا سوگند كه اگر او را مىكشتى، فاسقى تبهكار و فاجرى كافر و خائن را كشته بودى. ليكن من دوست نداشتم كه در خانه من كشته شود!» نيز در آن آمده است:« ايمان، بند غافلگيرانه كشتن است و مؤمن غافلگيرانه نمى كشد».