جستجو
Close this search box.

ملاك هاى جرح و تعديل راوى

الحمدللّه ربّ العالمين و صلى الله على محمد و آله الطيبين الطاهرين

عناصر تشكيل دهنده جرح و تعديل راوى حديث پنج چيز است كه عبارت اند از:

1ـ جارح و معدل راوى ـ كه بيان كننده وجود، يا عدم وجود شرايط راوى است ـ و شرط آن;

2ـ راوى حديث ـ كسى كه روايت و حديث را روايت مى كند ـ و شرايط آن;

3ـ حديث ـ گفتارى كه سنّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را براى ما بيان مى كند ـ;

4ـ سنّت ـ قول، فعل و تقرير پيامبر كه بيان كننده قرآن، معارف و تكاليف بندگان است ـ;

5ـ علم و اطمينان به سنّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) يا همان نتيجه نهايى.

اين عناصر به ترتيب هر يك مقدّمه ديگرى است براى و خود به خود موضوعيّت ندارند;

يعنى بدون آن ملاك بعدى حاصل مى شود مگر عامل 4 و 5 ـ سنّت و علم و اطمينان ـ كه موضوع و هدف مى باشند. به طور مثال اگر كسى خود معاصر، و معاشر و مباشر با راوى باشد و خود شخص وجود، يا عدم وجود شرايط را در راوى بشناسد، ديگر نيازى به معدل و جارح ندارد.

و اگر حديثى خود داراى قرائنى بر صحّت، يا بطلان باشد، مانند مخالفت متن حديث با قرآن كه نشانه وضع است، يا مخالفت متن حديث با باورهاى راوى كه موجب اطمينان شود كه داعى بر جعل نداشته; مانند نقل فضايل اميرمؤمنان(عليه السلام) بوسيله فردى ناصبى، در اين صورت نيازى به شناخت راوى و شرايط آن نيست.

بنابراين مى توان گفت صحابه كه خود بيننده و شنونده فعل، قول و تقرير پيامبر بوده اند، نيازى به حديث نداشته اند و خود با علم و اطمينان به سنّت مى رسيدند.

پس همه مقدمات جهت علم و اطمينان به سنّت است و ملاك و معيار، چيزى است كه اين علم و اطمينان را حاصل كند. و اين ملاك با تحقق شرايط اعتبار راوى كه قبل از اين گفته شد حاصل مى شود.

پس آنچه اطمينان آور است مانند صداقت، و وثاقت و حفظ و ضبط، اگر در راوى جمع گردد، بايد حديث او پذيرفته شود، هر چند در عقيده و عمل مورد پسند و تأييد نباشد و دوستى و دشمنى، اخلاق، مذهب و…نبايد مانع پذيرش حديث وى گردد.

چنان كه اگر شرايطى كه موجب علم و اطمينان است جمع نباشد، نبايد حديث پذيرفته شود، هر چند از شخصى عادل و داراى عقيده و مذهب مورد تأييد و پسند شنيده شد و دوستى و دشمنى، اخلاق و مذهب و… نبايد موجب پذيرش چنين حديثى گردد.

بسيارى از محدّثان اهل سنّت اين ملاك را تلويحاً و يا تصريحاً بيان كرده و حديث ثقه و صدوق را حجّت و معتبر دانسته اند بدون اين كه به مذهب و عقيده راوى توجهى داشته باشند.

به طور مثال: ذهبى در مورد ابان بن تغلب رضوان الله عليه مى گويد: «لكنّه شيعى جلد فلنا حديثه و عليه بدعته»[1]. همچنين عبدالرّحمان بن مهدى ـ شيخ بخارى ـ پس از توثيق محمد بن راشد مى گويد: «فما يضّره ان يكون قدريا؟»[2]. و ابن حجر مى گويد: «فالتشيع فى عرف المتقدمين هو اعتقاد تفضيل علىّ على عثمان…و ربما اعتقد بعضهم ان عليّاً افضل الخلق بعد رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) و اذا كان ديناً صادقاً مجتهداً فلا ترد روايته بهذا»[3].

همچنين جمال الدين قاسمى، بخارى را چنين مى ستايد: «فخرج عن كلّ عالم صدوق ثبت من اى؟ فرقه كان»[4] و نيز مى گويد: «انظر كيف يتحمّل مثل البخارى عن اعلام الشيعة و المعتزلة و المرجئة و الخوارج و تجعل حديثهم حجة، و مرويهم سنة، و يفخر بذكر اسمائهم فى اسانيده، يخلد لهم أجمل الذكّر فى اشرف مصنّف».[5]

برترى تضعيف پيامبر نسبت به هر توثيقى

كسانى را كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) دروغگو خوانده است به شهادت دانشمندان رجال هيچ كس نمى تواند توثيق كند.

در احاديث فراوان صحيح و در منابع معتبر حديثى شيعه و سنى آمده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «يا على إنّه لايحبّك إلّا مؤمن و لايبغضك الّا منافق»[6] و نيز در منابع معتبر شيعه و سنّى آمده است، كه يكى از علايم و خصايص منافق دروغگويى است: «عن النّبى(صلى الله عليه وآله وسلم) قال: آية المنافق ثلاث: إذا حدّث كذب، و إذا وعد أخلف، و إذا ائتمن فان».[7]

پس خوارج و نواصب كه مورد تكذيب پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) قرار گرفته اند حديثشان حجت نيست، نه به واسطه انحراف عقيده شان، بلكه به واسطه عدم اطمينان به قول آنها، چون به شهادت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آنها دروغگو هستند; هر چند برخى از دانشمندان ناآگاه رجال آنها را به راستگويى و وثاقت ستوده باشند.

شرايط جرح و تعديل

گفتار دانشمند رجالى گاه بر اساس حسّ است و گاه حدس; امّا آن چه از گفتار رجاليّون در جرح و تعديل قابل پذيرش است، ـ در صورت واجد شرايط بوده گوينده ـ گفتارى است كه از حسّ و مشاهده و يا شنيدن حكايت كند و براساس حدس، و اجتهاد و استنباط بيان مى شود، از حجيّت و اعتبار برخوردار نيست، چون نتيجه حدس حاكى از بينش و تشخيص حدس شده است نه بيانگر واقعيت موجود.

انواع اخبار دال بر حس و مشاهده

1ـ گاه رجالى خود راوى حديث را مشاهده كرده و با وى معاشرت داشته و وجود يا عدم وجود شرايط و حماقت را در او يافته و حس كرده است; مثل توثيق و تضعيف اصحاب سنت به يكديگر يا جرح و تعديل تابعان نسبت به هم، يا گفتار تابعان درباره صحابه اى كه آنها را ديده اند و هم چنين جرح و تعديل رجاليان معاصر با راويان زمان خود.

2ـ گاه رجالى خود راوى را مشاهده نكرده و جرح و تعديل را با واسطه يا بدون واسطه از ديگرى نقل مى كند، كه در اين صورت جرح و تعديل هنگامى معتبر است كه همه واسطه ها، واجد شرايطِ جارح و معدل باشند و جرح و تعديل آنان نيز ناشى از حسّ باشد و يا جرح و تعديل آنها به گونه اى بر اساس توثيق و تضعيف مبتنى بر گمان نباشد.

شرايط جارح و معدل

در صورتى مى توان كلام يك دانشمند رجالى را در توثيق يا تضعيف يك راوى پذيرفت كه علاوه بر شرايطى كه پيش تر براى راوى گفته شد، مانند صداقت، وثاقت و…از صفات نفسانى نيز كه ممكن است رجالى را از بيان واقع باز دارد مانند حسد، تعصب قومى، تعصب مذهبى و…مبرّا باشد.

شايد بتوان گفت، كه اين مطلب شرط زايدى نيست، چرا كه گاه عامل دروغ پردازى حسد، گاه تعصب و برخى عوامل ديگر مى باشد.

بنابراين كسى كه داراى صفات رذيله نفسانى است، صدوق وثقه نيست و گفته وى موجب اطمينان به صحّت گفتارش نيست.

علماى رجال سنّت بر عدم اعتبار توثيق و يا تضعيف بر اساس تعصّب و اخلاق مذهبى تأكيد فراونى دارند، كه به چند نمونه آن اكتفا مى شود:

1. قاسمى در جرح و تعديل پس از ذكر عمل كردِ بخارى و مسلم كه چگونه آنان از اعلام شيعه و معتزله و… حديث نقل مى كنند و حديث آنان را حجّت و رواياتشان را سنّت مى دانند و به ذكر نام آنها در سند احاديث افتخار مى كنند، ادامه مى دهد: «بنگر و اين ـ شيوه ـ را با آنچه بيشتر متأخران به آن عمل مى كنند مقايسه كن; چنان كه ـ متاخران ـ علماى فرقه هاى مختلف را به فسق، و بدعت و گمراهى رمى مى كنند ـ و با اين كار ـ از علوم آنان فاصله مى گيرند و مردم را از آن منع مى كنند وا اسفا…بلى! به كسى زيان وارد نمى كنند، مگر به خودشان.

با توجه به آنچه گفتيم روشن مى شود كه خطاى آنان كه به بهانه فسق و بدعت، راويان صحيحى را طرد مى كنند، تعصبى است كه بايد به آن تذكر داد و از آن اجتناب كرد».[8]

2. نووى در التقريب و ذهبى در ميزان الاعتدال مى گويد:

«كلام الاقران بعضهم فى بعض لا يعبابه، لاسيما اذا لاح لك أنه لعداوة او مذهب او لحسد ما ينجو منه الّا من عصم الله…و لو شئت لسردت من ذلك كراريس»[9].

3. ابن دقيق العيد مى گويد:

«والوجوه التّى تدخل الآفة فيها (فى الجرح) خمسه: احدها الهوى و الغرض و هو شرّها…الثانى: المخالفة فلى العقائد… .»[10]

4. عبدالحى در الرفع و التكميل زبان به گلايه گشوده و در نكوهش قضاوت رجاليّون براساس تعصّب و صفات نفسانى مى گويد: «تجاسروا و بادروا و تجاهلوا و تخاصموا و اطلقوا لسان الطغى على الأئمة الثقات و الاجلّة الاثبات مستندين بماصدر فى حقّهم من معاصر لهم و منافر لهم او اعاديمهم و محقريهم او ممن لهم تعنّت و توصب بهم»[11]

تأثير تعصب در جرح و تعديل

تعصب و حسد در بسيارى از موارد انسان را به دورغ، تهمت و… وادار مى كند.

يكى از علماى مصر، علامه جمال الدين قاسمى مى گويد: «نخستين گروهى كه نسبت به مخالفان خود زبان به تهمت گشودند، خوارج بودند تا با ايجاد نفرت در مردم به وسيله تكفير، رابطه بين خود و توده پيروان خود را محكم نمايند. سپس اين درد به ساير گروه ها سرايت كرد و مفرطانِ هر گروه، ديگران را به فسق، بدعت و گمراهى متّهم نمودند».[12]

نتيجه بحث

1ـ هدف از بحث شرايط اعتبار راوى تحصيل علم و اطمينان به سنّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى باشد.

2ـ صداقت، وثاقت، ثبت و اتقان شرايطى است كه موجب اطمينان به گفته راوى مى گردد.

3ـ با فراهم شدن شرايط حجيّت يافتن يك روايت عمل نكردن به آن به منزله اعراض از سنّت است و همچنين بدون فراهم شدن شرايط حجيت يك مدت عمل بر آن اخذ، موجب تباهى سنت مى گردد;

4ـ احراز شرايط حجيت براى راوى به واسطه توثيق كسى حاصل مى شود كه خود واجد آن شرايط باشد، چون در غير اين صورت اطمينان و علم به شرايط ياد شده حاصل نمى گردد;

5ـ هنگامى اطمينان به سنت حاصل مى شود كه شرايط اعتبار راوى در تمام سلسله سند حديث احراز شود;

6ـ يكى از مهم ترين شرايط رجاليان اين است كه جرح يا تعديل كننده محكوم به صفات رذيله نفسانى از قبيل حسد، كينه توزى و تعصب نباشند;

7ـ حجيت كلام معاصران و اقران بر ديگران ترجيح دارد; زيرا يكى از شرايط جرح و تعديل اين است كه توثيق و تضعيف براساس حس باشد.

توثيق و تضعيف چه كسى را مى توان پذيرفت

بايد توجه نمود كه همواره در ميان امت اسلامى منافقان حضور داشته اند بنابراين بايد در پذيرش توثيق يا تضمين راوى دقت بسيار كرد ; دليل اين ادعا را مى توان در ميان آيات قرآن و احاديث نبوى جستجو كرد;

1ـ خداوند متعال در قرآن هشدار مى دهد كه منافقان در بين شمايند، اما شما آنان را نمى شناسيد; (لاتعلمهم)[13] و هم چنين مى فرمايد: (و الله يشهد انّ المنافقين لكاذبون)[14]

2ـ نبىّ مكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: «دشمنان على(عليه السلام) منافق اند». و هم چنين مى فرمايد: «يكى از نشانه ها و خصايص منافقان دروغگويى است».

بنابراين جلال بايد ديد كه توثيق و تضعيف چه كسانى را مى توان پذيرفت؟

1. پيامبر اكرم

بهترين و مناسب ترين فرد براى توثيق، يا تضعيف راويان حديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى باشد چرا كه كه اوست كه مى خواهد سنّت خود را به وسيله راويان، به عالم برساند و او هيچ گاه ـ معاذالله ـ براساس حسد، تعصّب، عداوت و به ناحق كسى را قدح نمى كند، او سخنش سخن خداست و هيچ گاه اشتباه نمى كند، امّا منافقين براى اين كه قدح پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را از كار بياندازند و بگويند حجّت نيست ـ نستجيربالله ـ احاديثى كه مستلزم هتك به آن رحمة للعالمين است وضع كرده اند، مانند احاديثى كه در باب من «لعنه النبّى(صلى الله عليه وآله وسلم) او سبّه و ليس هو أهلاً لذلك[15]»; آمده است.

آيا ممكن است پيامبر اكرم بنا حق كسى را لعن و سبّ نمايد!!

پس احاديثى كه در آنها پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) افرادى را مذمّت و قدح كرده اند اگر داراى سند صحيح باشد، مهم ترين و موثق ترين منبع تضعيفات مى باشد و همچنين چنانچه پيامبر افرادى را ستوده باشند، ستايش پيامبر مهم ترين سند تعديل آنهاست ; ابتر بايد متن اين حديث بدور از تعصبات مذهبى بررسى شود.

2. اصحاب پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم); آنان كه به وسيله احاديث صحيح و معتبر فضايل، توسط پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)توثيق شده اند، بايد در توثيق و تضعيف ساير صحابه مرجع و مستند باشند، سخنان آنان به شهادت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) راست و حجّت است.

3. علماى تراجم، رجال و حديث با سه شرط زيرا نموده اند:

يكم) اين كه خود به وسيله موثق معتبرى توثيق شده باشند;

دوم) محكوم به صفات رذيله همچون حسد، تعصب و كينه توزى نباشند;

سوم) توثيقات و تضعيفات آنان معارض توثيقات و تضعيفات خداوند ـ عزّوجلّـ و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)نباشد. يعنى كسانى را كه خدا و رسول خدا كذّاب و دروغگو معرفى كرده باشند، صدوق وثقه ننامند و آنان را كه خدا و رسول خدا صادق و صديق ناميده اند كذّاب و ضعيف معرفى نكنند.

مثلاً آنان كه خوارج و نواصب، هم چون حريز بن عثمان[16] و عمران بن حطان[17] و… عمربن سعد قاتل امام حسين(عليه السلام) و مسبّب فاجعه كربلا را ثقه و صدوق[18] مى نامند.

با وجود اين كه به حديث صحيح متواتر در نزد تمام فرق اسلامى دشمنان على(عليه السلام) منافق و به شهادت خدا و رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) منافقان كذّاب و دروغگو مى باشند، جرح و تعديل اين رجاليون معتبر نيست.

پس بايد شرايط اعتبار راوى را در تمام سلسله سند حديث پى گيرى كرد. و سخنان افراد آگاه، ثقه و صدوق كه واجد شرايط باشند ـ درباره توثيق، يا تضعيف رجال سند ـ پذيرفته است و از لزوم بررسى افراد سلسله سند; مانند صحابى بودن، تابعى بودن، جزء ائمه حديث و رجال بودن هيچ كس مستثنا نيست و بايد مورد فحص و بررسى قرار گيرند.

مظهر راويان واجد شرايط اعتبار

شيعه چون سنّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را از اهل بيت(عليهم السلام) آن حضرت دريافت مى كنند، به خوبى مى توانند وجود شرايط راوى را در تمام سلسله سند احراز نمايند; زيرا معمولاً در احاديث موجود در منابع حديثى شيعه نيمى از راويان سند حديث ائمه أطهار(عليهم السلام) مى باشند، چه اين كه آنان هر چه مى فرمايند از اجدادشان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) است و اين سند معتبرترين سند ممكن است، چون اوّلا: آنان مورد بالاترين توثيق و تصديق خداوند قرار گرفته اند، چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: (إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)[19] و….

ثانياً: پيامبر اكرم آنان را با بيان شيوايى، حاملان سنت و همراهان قرآن خوانده و به اين وسيله آنان را تصديق، توثيق و…نموده است; «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى أهل بيتى ما ان تمسكتم بها لن تضلوا ابداً لن يفترقاحتى يردا على الحوض»[20]

ثالثاً: همه امّت اسلامى بر وثاقت و صداقت آنان اتفّاق نظر دارند.

بنابراين اگر راويان نيمه دوّم سند هر حديثى به وسيله ائمه رجال شيعه واجد شرايط شناخته شوند، ديگر تمام راويان سند حديث واجد شرايط اعتبار خواهند بود.

اگر تضعيفى از غير شيعه نسبت به آنان نقل شده باشد، به اتفاق جميع علماى شيعه و سنّى به صحت سند زيانى وارد نمى كند، چون اين تضعيف حمل مى شود به اين كه از تعصب در مذهب نشأت گرفته است.

[1]. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 5.

[2]. مصدر، ج 3، ص 544.

[3]. تهذيب التهذيب، ج 1، ص 63.

[4]. جرح و التعديل، ص 13.

[5]. مصدر، ج، ص 32.

[6]. صحيح مسلم، ج 1، كتاب الايمان، باب 33، ح 131; سنن ترمذى، ج 5، ص 601 ح 3736 و ص 593، ح 3717; سير اعلام النبلا، ج 6، ص 431، ذهبى براى اين حديث اعتبارى فوقِ اعتبارِ تواتر قايل شده است.

وى در سير اعلام النبلاء ج 8، ص 334، را نقل مى كند تا به اين جا «فأخذ بيد على رضى الله عنه فقال: من كنت مولاه فعلىٌ مولاه». هذا حديث حسن عال جداً و متئه فمواتر» و در جلد 17، ص 169 مى گويد: «و قد جمعت طرق حديث الطير فى جزء، و طرق حديث: من كنت مولاه و هو اصحّ و أصحّ منهما ما أخرجه مسلم عن علىّ قال: انّه لعمد النبّى الامىّ(صلى الله عليه وآله وسلم) ابىّ: انّه لايحبك الامؤمن، و لايبغضك إلا منافق».

[7]. صحيح بخارى، ج 1، ص 80، كتاب الايمان، باب 25، علامة المنافق، ح 32 و ميزان الاعتدال، ج1، ص5.

[8]. جرح و التعديل، ص 32، دارالحديث.

[9]. ميزان الاعتدال، ج 3، ص 544.

[10]. اقتراح، ص 331، باب الثامن من معرفة الضعفا و جرح و تعديل، قاسمى، ص 16.

[11]. رفع و التكميل، ص 415.

[12]. جرح و التعديل، ص 13.

[13]. سوره توبه، آيه 101.

[14]. سوره منافقون، آيه1.

[15]. صحيح، مسلم، ج 5، ص 168، كتاب البر و الصلة و الآداب، باب 25.

[16]. أنّ حريزاً كان يشتم علياً على المنابر، يسب علياً و يلعنه، تهذيب الكمال ج 5، ص 576.

[17]. رأى رأى الخوارج، تهذيب الكمال، ج 22، ص 323، او كسى است كه ابن ملجم را بواسطه به شهادت رساندن على(عليه السلام) در اشعارى ستوده است.

[18]. سألت أحمد بن حنبل عن حريز فقال: ثقة ثقة ثقة. تهذيب الكمال، ج 5، ص 572 و 573 و ابن عمران بن حطان را «ذكره ابن حبان فى كتاب «الثقات» و قال العجلى: بصرى، تابعى، ثقة. تهذيب الكمال، ج 22، ص 323. و درباره عمر بن سعد عجلى مى گويد: هو الذّى قتل الحسين و هو تابعى ثقة. تهذيب الكمال ج 21، ص 357.

[19]. الاحزاب/33.

[20]. ر.ك: به كتابِ «كتاب الله و اهل البيت فى حديث الثقلين».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط