نوشته ی: واحد پژوهش
مشرب ابن حبان در جرح و تعدیل یکسان نبوده، وی در تعدیل در زمره ی متساهلین و در جرح در زمره ی متشددین بوده که وجود چنین رویه ای جرح و تعدیل وی را دچار مشکل ساخته، تا آنجا که وی بر برخی مشایخ نیز تاخته که چنین امری واکنش بزرگان حدیثی را بر انگیخته است.
به عنوان نمونه «عبدالحی لکنوی» در کتاب: «الرفع و التکمیل» در ایقاظ 19در ذیل عنوان : «فی لزوم التروی و النظر فی قبول جرحهم للراوی»، به جرح ابن حبان نسبت به «عارم» شیخ بخاری پرداخته و واکنش ذهبی به این جرح را بیان نموده که چگونه وی «ابن حبان» را به واسطه ی چنین کاری «خساف متهور» مخاطب ساخته است:
«وقال الذهبي في ميزانه في ترجمة محمد بن الفضل السدوسي عارم شيخ البخاري بعد ذكر توثيقه نقلا عن الدارقطني قلت فهذا قول حافظ العصر الذي لم يأت بعد النسائي مثله فاين هذا القول من قول ابن حبان الخساف المتهور في عارم فقال اختلط».[1]
ابن حبان در مورد امام صادق و امام رضا(علیهما السلام) در کتاب ثقات خود روایت فرزندان به شکل مطلق از این دو امام را معتبر نداسته است. هر چند جنین امری فی نفسه جرح بر امام نبوده؛ اما لازمه ی آن جرح غیر مفسر[2] فرزندان از جمله حضرت رضا (علیه السلام) نیز خواهد بود؛ جنانچه در ترجمه ی امام صادق(علیه السلام) می نویسد:
«جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب رضي الله عنهم كنيته أبو عبد الله يروى عن أبيه وكان من سادات أهل البيت فقها وعلما وفضلا روى عنه الثوري ومالك وشعبة والناس وكان مولده سنة ثمانين سنة سيل الجحاف الذي ذهب بالحاج من مكة ومات سنة ثمان وأربعين ومائة وهو بن ثمان وستين سنة .
يحتج بروايته ما كان من غير رواية أولاده عنه لأن في حديث ولده عنه مناكير كثيرةوإنما مرض القول فيه من مرض من أئمتنا لما رأوا في حديثه من رواية أولاده وقد اعتبرت حديثه من الثقات عنه مثل بن جريج والثوري ومالك وشعبة وابن عيينة ووهب بن خالد ودونهم فرأيت أحاديث مستقيمة ليس فيها شيء يخالف حديث الأثبات ورأيت في رواية ولده عنه أشياء ليس من حديثه ولا من حديث أبيه ولا من حديث جده ومن المحال أن يلزق به ما جنت يدا غيره وأم جعفر بن محمد أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبى بكر الصديق رضي الله عنه».[3]
و در ترجمه ی حضرت رضا(علیه السلام) با آنکه معترف به جایگاه معنوی آنحضرت بوده آورده است:
«على بن موسى الرضا وهو على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب أبو الحسن من سادات أهل البيت وعقلائهم وجلة الهاشميين ونبلائهم يجب أن يعتبر حديثه إذا روى عنه غير أولاده وشيعته وأبى الصلت خاصة فان الأخبار التي رويت عنه وتبين بواطيل إنما الذنب فيها لأبى الصلت ولأولاده وشيعته لأنه في نفسه كان أجل من أن يكذب ومات على بن موسى الرضا بطوس من شربة سقاه إياها المأمون فمات من ساعته وذلك في يوم السبت آخر يوم سنة ثلاث ومائتين وقبره بسنا باذ خارج النوقان مشهور يزار بجنب قبر الرشيد قد زرته مرارا كثيرة وما حلت بي شدة في وقت مقامى بطوس فزرت قبر على بن موسى الرضا صلوات الله على جده وعليه ودعوت الله إزالتها عنى إلا أستجيب لي وزالت عنى تلك الشدة وهذا شيء جربته مرارا فوجدته كذلك أماتنا الله على محبة المصطفى وأهل بيته صلى الله عليه و سلم الله عليه وعليهم أجمعين».[4]
ترجمه ی امام در ثقات و بیان وجوب اعتبار حدیث آنحضرت بیانگر تحقق میزان وثاقت(اتقان ضبط+ صداقت) بوده[5] و قدح موجود نسبت به اولاد و شیعیان و علی الخصوص ابوالصلت می باشد که در منابع عامه روایاتی از جمله «أنا مدينة العلم و علي بابها فمن أراد المدينة فليأت الباب»،[6] از وی نقل شده است.
بر خلاف این گفتار ابن حبان در ثقات، او ترجمه ی حضرت را در کتاب «مجروحین» خویش نیز آورده است و در آنجا وقوع خطا و اشتباه و توهم در نقل را به آنحضرت نسبت داده است:
«على بن موسى الرضا: يروى عن أبيه العجائب، روى عنه أبو الصلت وغيره. كأنه كان يهم ويخطئ».
وی سپس به بیان برخی از این اشتباهات از دیدگاه خود پرداخته است.[7]
با توجه به این دو نقل وی درثقات روایت امام علیه السلام را (در غیر روایت اولاد و شیعیان) واجب الاخذ دانسته و در کتاب مجروحین نسبت خطا را به آنحضرت داده، که چنین امری موجب تنزل روایت آنحضرت از رتبه ی صحیح خواهد بود. حال کدام یک از این دو نقل مقدم می باشد؟!
در مورد ابن حبان و کتاب ثقات و مجروحین وی در مورد راویانی که هم توثیق و هم تجریح شده اند همواره سوال و اشکالی از سوی بزرگان حدیث اهل سنت وجود داشته که پاسخ این تعارض چیست؟
با تتبع در این دو کتاب می توان به این نتیجه رسید که در مرحله ی تالیف، ابن حبان ابتدا کتاب ثقات را نوشته و پس از آن کتاب مجروحین را؛ اما در مقام املاء و پاکنویس ابتدا کتاب مجروحین را و پس از آن کتاب ثقات را املاء نموده ؛ لذا نظر نهایی وی در مورد این راویان سخن وی در کتاب ثقات می باشد.[8]
جرح راوی به واسطه ی محتوای روایت نقل شده از جانب وی
یکی از راههای متداول جرح راوی، خدشه ی بر وی به واسطه ی متن و محتوای روایت نقل شده از جانب وی می باشد. البته این امر زمانی است که عدالت راوی ثابت نبوده و شخص متهم به دروغگویی؛ بلکه دروغگویی وی در مواردی دیگر ثابت شده باشد و علاوه بر چنین ضعفی طریق روایت نیز منحصر به نقل وی بوده و شخص دیگری غیر از او (در طبقه او) چنین روایتی را نقل ننموده باشد.
ابن حجر در باب قرائنی که می توان حدیث موضوع و دروغین را شناخت می نویسد:
«ومنها ما يؤخذ مِن حال المروي، كأنْ يكون مناقضاً لنصِّ القرآن، أو السنة المتواترة، أو الإجماع القطعي، أو صريحِ العقل، حيث لا يَقْبلُ شيءٌ مِن ذلك التأويلَ».[9]
ودر مورد خبر متروک[10] نیز می نویسد:
«أو تُهمتِهِ بذلك: بأن لا يُرْوَى ذلك الحديث إلا من جهته، ويكونَ مخالفاً للقواعد المعلومة، وكذا مَن عُرِفَ بالكذب في كلامه، وإنْ لم يَظهر منه وقوعُ ذلك في الحديث النبويّ».[11]
بنابراین اشکالی در نقد حدیث به واسطه ی متن حدیث با توجه به این قراین نیست؛ اما اشکال آن است که آیا هر خبری که با مذاق شخص قابل انطباق نبود را می توان موضوع یا متروک نامید؟ و راوی آنرا به واسطه ی نقل چنین خبری تضعیف نمود؟
به عنوان مثال ذهبی روایتی را که مربوط به ورود حضرت زهرا(سلام الله علیها) به محشر است[12] را موضوع خوانده و علاوه بر آن قسم یاد نموده که این روایت دروغ می باشد و این در حالی است که حاکم نیشابوری چنین خبری را صحیح دانسته است.[13]
بنابراین چنین مبنایی زمانی معتبر و قابل قبول است که دیدگاه واحدی از سوی حدیث شناسان در مورد روایتی ارائه گردد؛ نه اینکه در میان آنان اختلاف بوده باشد.
آیا موضوع بودن و یا متروک بودن و یا منکر بودن متن روایت(در صورت اثبات) به معنای تضعیف راویان نیز خواهد بود؟
پاسخ آن است که جرح در این موارد در مورد راوی ای است که مدار حدیث بر پایه ی نقل وی استوار است که در صورت اثبات وضع و دروغگویی، حکم شخص نیز مشخص خواهد بود و در صورت متهم بودن وی به دروغگویی نقل وی منفردا مورد قبول و اعتبار نخواهد بود؛ مگر در صورتی که راوی و یا راویان هم طبقه ی با وی چنین روایتی را نقل نموده باشند؛ که در این موارد حدیث او در شواهد و توابع مورد توجه خواهد بود؛ اما چنین امری نسبت به راویانی دیگر که در سلسله ی سند قرار گرفته اند و روایت را از شیخ صدوقی نقل نموده اند جرحی به حساب نخواهد آمد؛ مگر در صورتی که به ضعف حدیث واقف بوده و با این حال روایت را بدون توجه دادن به ضعف آن نقل نموده باشند.
با توجه به مجموع مطالب سخن ابن حبان در مورد عدم اعتبار روایات فرزندان از دو امام(علیهما السلام) را تنها می توان به حساب تعصب مذهبی او بحساب آورد؛ زیرا که چنین جرحی مبهم بوده و جرح مبهم نیز موجب عدم صلاحیّت احتجاج به حدیث نخواهد بود.[14]
[1] . الرفع و التکمیل، اللکهنوی، ص278.
[2] . چنین جرح مطلق و غیر مفسری زمانی معتبر خواهد بود که در ترجمه ی راوی ناقل حدیث(فرزند امام) جرح مفسر و معلل آن ذکر شده باشد؛ والا بر اساس مبنای جمهور جرح غیر مفسر آنهم از متشددین در جرح پذیرفته شده نخواهد بود.
[3] . الثقات، ابن حبان، ج6، ص131، ترجمه ی:7039.
[4] . الثقات، ابن حبان، ج8، ص456، ترجمه ی: 14411.
[5] . هر چند که چنین توثیقی همچون توثیق رجال اثبات که کمترین میزان آن تمامیت در ضبط است نیز نمی باشد.
[6] . المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیسابوری، ح4637.
[7] . المجروحین، ابن حبان، ج2، ص106.
[8] . سوال از محضر استاد سید حسن آل مجدد شیرازی.
[9] . نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ابن حجر، ص110؛ همین امری در کتب اصول حدیث شیعه نیز به عینه یکی از راههای تشخیص خبر موضوع بیان شده است. ر.ک: مقباس الهدایة، المامقانی، 406-400.
[10] . خبر متروک خبری است که راوی متهم به دروغگویی است که وضعیت چنین راوی و خبری بهتر از راوی خبر موضوع می باشد.
[11] . نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ابن حجر، ، ص106)
[12] . المستدرک علی الصحیحین، النیسابوری، ج3، ص166: «عن أبي جحيفة عن علي عليه االسلام قال : سمعت النبي صلى الله عليه و سلم يقول : إذا كان يوم القيامة نادى مناد وراء الحجاب : يا أهل الجمع غضوا أبصاركم عن فاطمة بنت محمد صلى الله عليه و سلم حتى تمر؛ چون روز قيامت فرا می رسد، مناديى ای از پشت حجاب ندا مىكند: اى اهل محشر، چشمان خود را از فاطمه، دختر محمّد صلى الله عليه و آله و سلم فرو افکنید تا او عبور نماید». (هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه)؛ (تعليق الذهبي قي التلخيص : لا والله بل موضوع).
[13] . همان.
[14] . ر.ک: الرفع و التکمیل، الکنوی، المرصد الاول: فيما يقبل من الجرح والتعديل وما لا يقبل منهما وتفصيل المفسر والمبهم فيهما، وص103: «وقال السخاوي في فتح المغيث قال ابن دقيق العيد في شرح الالمام قولهم روى مناكير لا يقتضي بمجرده ترك روايته حتى تكثر المناكير في روايته وينتهي الى ان يقال فيه منكر الحديث لان منكر الحديث وصف في الرجل يستحق به الترك لحديثه والعبارة الاحرى لا تقتضي الديمومة كيف وقد قال احمد بن حنبل في محمد بن ابراهيم التيمي يروي احاديث منكرة وهو ممن اتفق عليه الشيخان واليه المرجع في حديث انما الاعمال بالنيات انتهى».