چكيده
در قرآن كريم، آياتى مانند آيه 33 سوره مباركه توبه وجود دارد كه براساس آن، خداى متعال، هدف خود را از فرستادن پيامبر مكرم اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آوردن دين اسلام، پيروزى اين دين بر همه اديان دانسته است. اين معنا در آيات ديگرى نظير آيه 25 سوره مباركه فتح و آيه 9 سوره مباركه صف نيز با اندكى تفاوت، تكرار شده و امرى مسلّم و انكارناپذير است. به جز آن، تحقق يافتن چنين روزى تابه حال مورد ترديد و شك هيچ كسى قرار نگرفته است. از دو مقدمه يادشده به اين نتيجه مى رسيم كه روزى خواهد آمد كه اين دين بر همه اديان پيروز مى شود و اين روز جز روز ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف نمى تواند باشد. برخى از علماى اهل سنت اين موضوع را نقل كرده اند و با توجه به مسلّم بودن تقارن اين واقعه با روز نزول حضرت عيسى عليه السّلام، بسيارى از مفسران بزرگ عامه روز نزول را مطرح كرده اند. چون بنا بود اين بحث از نظر علماى اهل سنت بررسى شود، با مراجعه به كتابهاى تفسيرى مهم ايشان و با استدلالهاى روشن و استناد به اقوال بزرگان تفسيرى اهل سنت، اين بحث را پى مى گيريم.
واژگان كليدى
غلبه، اديان، دين حق، نزول حضرت عيسى عليه السّلام، ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف.
مقدمه
براى اثبات وجود دوازدهمين امام به رواياتى موجود در كتب شيعه و كتب تاريخ و حديث اهل سنت مى توان تمسك جست. در اين كتابها، بحثهاى گوناگونى درباره اثبات وجود حضرت، تولد، غيبت و ظهور ايشان و تشكيل حكومت و پر ساختن زمين از عدل وداد وجود دارد. با اين حال، اثبات ظهور امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف- كه ملازم با اثبات وجود و حقانيت اوست- از طريق قرآن، راه ديگرى است كه به دليل مورد قبول بودن قرآن به عنوان كتاب آسمانى از طرف خداى متعال اهميت به سزايى دارد. پرسشهايى كه در اين تحقيق سعى داريم به آن پاسخ دهيم، عبارت است از:
1. آيا مى توان به استناد قرآن كريم، مسئله ظهور امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف را مطرح كرد؟
2. به استناد چه آياتى از قرآن مى توان مسئله ظهور امام مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف را طورى اثبات كرد كه قابل انكار نباشد؟
3. برداشت از آياتى كه بر ظهور امام مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف دلالت دارد، آيا اختصاص به شيعيان دارد يا اين معنا نزد مفسران بزرگ اهل سنت نيز پذيرفته شده است؟
در اين تحقيق، سعى شده است بحث و بررسى را تنها براساس منابع تفسيرى اهل سنت قرار دهيم و از ارجاع به مآخذى كه اختصاص به يك فرقه خاص دارد، پرهيز شود.
بشارت به ظهور در آيات قرآن
در قرآن كريم، سه آيه با كمى اختلاف تكرار شدهاند كه از ميان آيات ديگر، براى اثبات مدعاى ما در اين بحث گويايى بيشترى دارند:
1. هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ. 1
2. هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً. 2
3. هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ. 3
چگونگى دلالت اين آيات بر مدعاى بحث به اين ترتيب است كه در ابتداى آيه خداى متعال مى فرمايد پيامبر عظيم الشأن اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به همراه دلايل هدايتگر و معجزات كافى و به همراه دين حق فرستاده شد. علت غايى و هدف نهايى از ارسال او اين است كه دين اسلام بر همه اديان غالب شود و همه دينها مقهور و مغلوب دين اسلام گردند، هرچند مشركان اين امر را نمى پسندند. روشن و آشكار است كه اين وعده و هدف تاكنون در هيچ زمانى محقق نشده است. اگر بگوييم اين وعده هيچوقت محقق نمى شود، اين اشكال را دارد كه خداى متعال مرتكب خلف وعده شده است. اين امر، قبيح است و از او صادرشدنى نيست. اگر هم بگوييم ذات مقدس خداوند در تأمين اين هدف دچار نقص و ناتوانى است، اين اشكال را دارد كه اين هم در حق او تصور نمى شود. اگر بگوييم خداوند چيزى را هدف فعل خود قرار داده است كه دستيافتنى نيست، اين اشكال را دارد كه حكيم هيچوقت هدف خود را امرى دست نايافتنى قرار نمى دهد؛ چون در اينصورت، كار و فعل او لغو و بى فايده خواهد بود. پس اگر هدف چنان است كه تابه حال تحقق نيافته است و از اين به بعد هم محقق نشود و از طرف ديگر، هدف خداوند نيز از فرستادن پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين چيزى است، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه فرستادن پيامبر لغو و بى فايده باشد. مسلّم است كه ذات مقدس اللّه از ارتكاب لغو و انجام فعل بى فايده و كار بى نتيجه، مبرّا و منزه است. بنابراين، بايد زمانى بيايد كه در آن زمان، دين اسلام بر همه اديان غلبه پيدا كند و در اين زمينه هم استثنايى وجود ندارد. در اين آيات، بعد از كلمه «الدين» كه بر جنس دين دلالت دارد و به نحو دلالت اطلاقى شامل همه اديان مى گردد، دلالت به نحو عموم هم با آوردن واژه «كلّه» به آن اضافه شده است تا به طور محكم و قطعى معلوم شود مراد الهى از مغلوب شدن همه اديان اين است كه هيچ دينى استثنا نيست و اين مغلوبيت شامل همه اديان مىشود.
اين آيات، بشارت روشنى است بر اينكه زمانى خواهد آمد كه اسلام بر همه اديان غلبه مى كند و براساس آن، وجود چنين زمانى انكارناپذير، است. زمانى كه مشركان با وجود تلاش و كوشش فراوان براى تحقق نيافتن اين هدف، كارى از پيش نخواهند برد و برخلاف ميل باطنى آنها آن زمان فراخواهد رسيد. از اينجا معلوم مى شود كه قرآن به اصل وجود روز غالب شدن اسلام بر ديگر اديان تصريح دارد. در ادامه بحث براساس منابع تفسيرى اهل سنت، به تفصيل بحث خواهيم كرد كه آن روز به دست چه كسى محقق خواهد شد؟
احتمالات گوناگون در آيات قرآنى بشارتدهنده ظهور
مفسران اهل سنت در مورد اين آيات، احتمالات مختلفى را مطرح كردهاند كه بررسى مى كنيم.
احتمال اول
منظور از «ليظهره»، اعلام و آگاهى دادن است و مرجع ضمير در آخر واژه «ليظهر» عبارت است از نبى مكرم اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، براساس اين احتمال، معناى آيه چنين خواهد بود كه خداى متعال، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را همراه هدايت و دين حق فرستاد تا به پيامبر همه شرايع دين را اعلام كند تا چيزى بر حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مخفى نماند. 4 تفسير بغوى اين احتمال را به ابن عباس نسبت مىدهد، ولى طبرى در تفسير خود، ذيل آيه 33 سوره مباركه توبه، اين احتمال را به عدهاى نسبت مىدهد و فقط دو احتمال در مورد آيه مطرح مى كند. او يكى را به بعضى اهل تأويل منسوب مى داند كه مفصل از آن بحث خواهيم كرد و آن عبارت است از خروج حضرت عيسى عليه السّلام، آنگاه در مقابل اين احتمال مى گويد ديگران در معناى آيه گفته اند منظور از اظهار در آيه اين است كه خداوند متعال همه شرايع دين را به رسولش تعليم داد و او را بر آن آگاه ساخت و چيزى را بر او مخفى نگذاشت. 5
اين نقل طبرى با نقل بغوى منافات دارد؛ چون در تفسير بغوى اينطور آمده است كه در معناى آيه اختلاف وجود دارد. نظريه اول از آن ابن عباس است كه مرجع ضمير را در «ليظهره»، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دانست و نظريه دوم را ديگران برگزيدند و مرجع ضمير را در «ليظهره»، دين حق دانستند. بنابر نقل بغوى، قول ابن عباس در مقابل قول ديگران است و ابن عباس در استظهار اين معنا از آيه، منفرد است. 6
بههرحال، چه اين نظريه از آن ابن عباس باشد يا ديگران اين معنا را از آيه كريمه استظهار كرده باشند، به دلايل مختلف، احتمال برداشت اين معنا از آيه، مردود است.
ردّ احتمال اول
برداشت اين معنا از آيه به دلايل مختلف، مردود است؛ زيرا:
1. در ابتداى اين آيات آمده است كه خداوند متعال، پيامبر را به همراه هدايت و دين حق فرستاد. آنگاه معنا ندارد كه اين كار براى آن باشد كه پيامبر نسبت به تمام دين اطلاع كامل كسب كند. به عبارت ديگر، ميان فعل و غايتى كه براى آن ذكر شده، بنابر احتمال اول، ارتباط و تناسب منطقى وجود ندارد؛ زيرا معناى اين احتمال آن است كه خداى متعال، پيامبر را با هدايت و دين حق فرستاد تا پيامبر نسبت به تمام دين اطلاع كامل كسب كند. اين بىتناسبى براى هركسى روشن است؛ چون معنا ندارد غايت فرستادن پيامبر و آوردن دين حق توسط او براى مردم و جهانيان اين باشد كه پيامبر از دين، اطلاع كامل كسب كند.
2. در ابتداى اين آيهها تصريح شده است كه پيامبر به همراه هدايت و دين حق فرستاده شد. ظاهر جمله اين است كه حضرت به تمام دين آگاهى و اطلاع كافى پيدا كرد و فرستاده شد تا مردم را از آن بهرهمند كند. ديگر با اين تصريح اوليه معنا ندارد كه خداوند دوباره هدفش را از فرستادن پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين معرفى كند كه حضرت بخواهد به تمام دين آگاه شود؛ زيرا وقتى گفته شد او به همراه هدايت و دين حق فرستاده شد، ظاهر سخن اين است كه تمام دين را حضرت تلقى كرده است، نه آنكه بعد بخواهد به آن دست پيدا كند.
3. با اين احتمال ميان «ليظهره» با «و لو كره المشركون»، تناسبى نخواهد بود؛ چون ظاهر از كراهت مشركان اين است كه خداوند متعال مىخواهد هدفى را به انجام برساند كه با منافع آنها در تعارض است. ازاينرو، آنها از تحقق اين هدف كراهت دارند. البته در اين هدف كه پيامبر بخواهد نسبت به تمام دين كسب اطلاع كند، تعارضى با منافع آنها ندارد تا كراهت داشته باشند. بهعلاوه، آنان از صرف كامل شدن اطلاعات پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نسبت به دين خبردار نمىشوند تا نسبت به آن كراهتى داشته باشند. پس بايد هدف اصلى، امرى اجتماعى و داراى جنبه بيرونى باشد تا كراهت مشركان را برانگيزاند، چنانكه برخى از مفسران اهل سنت هم تصريح كردهاند كه جمله «ولو كره المشركون» با اين احتمال سازگارى ندارد. 7
احتمال دوم
معناى آيه اين است كه با دلايل و حجتهايى واضح، «اظهار دين» صورت مىگيرد. بنابر قول بغوى در تفسير خود، اين برداشت از آيه به حسين بن فضل منسوب است. 8 در تفسير ثعلبى هم به اين نسبت تصريح شده است و او مىنويسد حسين بن فضل از اين آيه چنين برداشت كرد كه اظهار دين اسلام بر همه اديان به وسيله حجتهاى واضح و دلايل روشن صورت مىگيرد. 9 براساس اين دو منبع، استظهار اين معنا از آيه كريمه، منسوب به حسين بن فضل است.
ماوردى، برداشت اين معنا را نظر عده زيادى از علما مىداند و مىگويد در آيه مباركه شش احتمال وجود دارد. براساس يكى از آنها هم معناى آيه مباركه اين است كه اظهار دين به وسيله ظهور دلايل و حجتها صورت مىگيرد و خداوند متعال اين مسئله را به انجام مىرساند. 10
حال اين احتمال هم چه از برداشتهايى باشد كه فقط به حسين بن فضل اختصاص داشته باشد و چه عده ديگرى هم آن را برگزيده باشند، مردود است.
ردّ احتمال دوم
1. فخر رازى بر اين برداشت اشكال مىكند و مىگويد اين معنا نمىتواند مراد الهى را از اين آيه كريمه برساند؛ چون آيه مباركه ظهور دارد در اينكه خداوند در مقام وعده دادن به امرى است. ظهور از جهت دلايل و براهين از اول براى دين حاصل بوده است، ولى وعده نسبت به چيزى صدق مىكند كه محقق نباشد و در آينده تحقق يابد. بنابراين، استظهار چنين معنايى از آيه، ضعيف است. 11 البته فخر رازى با تعبير «يمكن الجواب» در مقام دفع اين اشكال برمىآيد كه مشخص است اين جواب را خود نمىپسندد؛ چون هم از آن به «يمكن الجواب» تعبير كرده است كه ظهور در ضعف اين جواب دارد. همچنين در چند سطر قبل از آن، معناى ديگر را از آيه استظهار كرده و گفته است كه حمل بر آن معنا واجب است و منظور از آن معنايى كه حمل آيه مباركه بر آن واجب باشد، آن است كه نبايد آيه را بهمعناى ديگر حمل كرد. اين معنا همان است كه هدف نگارنده مقاله را تشكيل مىدهد و در ادامه، دليل ناتمام بودن اين جواب را پس از نقل آن خواهيم گفت.
2. در اين برداشت، فعل «اظهار» بهمعناى «غلبه» آمده، ولى از غلبه يكنوع غلبه خاص برداشت شده است كه عبارت باشد از غلبه علمى. ازاينرو، براساس اين برداشت، معناى آيه كريمه اين مىشود كه دين اسلام از جهت علمى و با برهان و دليل بر ديگر اديان غلبه خواهد كرد. اشكال ديگر اين برداشت آن است كه چه قرينهاى وجود دارد تا ما اين نوع غلبه خاص را از آيه بفهميم. چرا بايد از ظهور آيه در غلبه مطلق دست برداشت و آن را بر غلبه خاص حمل كرد. بنابراين، ما حق نداريم از ظاهر معنا دست برداريم مگر اينكه براى ارتكاب خلاف ظاهر، دليل قانعكنندهاى داشته باشيم. ظهور آيه در غلبه، مطلق است و حمل آن بر يك نوع غلبه خاص، خلاف ظاهر است.
3. در واقع و نفس الامر، غلبه علمى نمىتواند مراد و منظور از آيه باشد؛ چون معنا ندارد كه هدف از فرستادن رسول و آوردن او اين باشد كه حقانيت دين اسلام نزد خدا ثابت شود. اين اثبات متوقف بر فرستادن رسول و پيامبر به سوى مردم نيست، بلكه قبل از بعثت پيامبر همچنين چيزى براى ذات مقدس بارى تعالى حاصل و ثابت شده است. بنابراين، منظور بايد اين باشد كه غلبه علمى و اثبات حقانيت نزد دينداران و براى دينداران تمام اديان ثابت شود كه دين اسلام بر حق است و حقانيت اين دين براى آنها ثابت شود. اگر اين معنا منظور است كه قطعا بايد چنين باشد، اين اشكال را دارد كه اثبات حقانيت و غلبه علمى و برهانى دين اسلام براى اهل ديگر اديان وقتى صورت مىگيرد كه قدرت ظاهرى در اختيار اهل اسلام قرار گيرد تا بتوانند منطق و كلام خود را به جهانيان برسانند و آنها با تبليغات منفى و بىاساس، آن را بىاثر و خنثا نكنند. ملتهاى جهان زمانى مىتوانند كلام حق را بشنوند كه دين اسلام، چيره و داراى قدرت كامل باشد وگرنه پيام و منطق اسلام به درستى به گوش جهانيان نمىرسد تا آنها در فضايى كاملا سالم و به دور از تبليغات منفى صاحبان منافع بتوانند قضاوت كنند و حقانيت اسلام را تصديق كنند. پس وجود فضاى سالم براى انديشيدن به شرايطى نياز دارد كه هم پيام و منطق اسلام به درستى به اهل ديگر اديان برسد و هم اگر حقانيت اسلام برايشان ثابت شد، بتوانند آزادانه تصميم بگيرند و حقانيت اسلام را تصديق كنند و به آن گرايش پيدا كنند. مسلّم است وقتى در كشورهايى كه قدرت و حكومت به دست كسانى است كه از دين خاصى تبعيت مىكنند، آنقدر تبليغ منفى مىكنند كه چهرهاى نامطلوب و مطرود از دين اسلام در اذهان مردم آن كشورها نقش مىبندد. با اين ذهنيت، ديگر آنها با ذهن خالى و حقطلب به بررسى منطق اسلام نمىپردازند. در نتيجه، هيچگاه اثبات حقانيت دين اسلام صورت نخواهد پذيرفت.
دومين جهتى كه تلازم بين اين معنا از غلبه با غلبه مطلق را به دنبال خواهد داشت، اين است كه اگر به راستى، حقانيت دين اسلام براى اهل ديگر اديان ثابت شود و با دلايل روشن و حجتهاى آشكار، غلبه اين دين بر آن اديان صورت گيرد، ديگر عموم مردم درنگ نخواهند كرد. پس بلافاصله به دين اسلام گرايش پيدا مىكنند و به گروه اهل اسلام مىپيوندند.
آيا باوركردنى است عموم مردم كه براساس فطرت حقجو و حقطلب خود مىانديشند و تصميم مىگيرند، حقانيت دين اسلام برايشان ثابت شود و با وجود اين، از پذيرش آن خوددارى ورزند. البته منظور ما گروه خاصى نيست كه منافع آنها با قبول اسلام در تنافى است، بلكه عموم مردم را در نظر داريم كه از فطرت حقيقتطلب برخوردارند و گرايش به حق دارند.
چنانكه پيشتر گذشت، مسلمانان بايد در شرايط برخوردارى از قدرت كامل و برتر باشند تا در آن موقعيت بتوانند جلوى تبليغات مخالف را بگيرند و منطق اسلام را در فضاى سالم به گوش جهانيان برسانند. چنانكه در مباحث بعدى به تفصيل بحث خواهد شد، اين امر هنوز براى مسلمانان به وجود نيامده است تا قدرت آنها برتر از همه قدرتها باشد و تمام اهل اديان، مغلوب ايشان باشند و در اين وضعيت بتوانند دلايل و براهين دين اسلام را به اهل همه اديان تفهيم كنند.
در اينجا لازم است به جوابيهاى پاسخ داده شود كه فخر رازى به اشكال خود بر اين احتمال مطرح كرده است. وى در اولين ردّ و اشكال بر اين احتمال، ابتدا پاسخ داد كه آيه مباركه در وعده و بشارت ظهور دارد و وعده دادن و بشارت دادن، به كارى در آينده مربوط مىشود، ولى غلبه براهين و حجتها كه ما آن را غلبه علمى ناميديم، از ابتدا همراه دين بوده است. فخر رازى به اين اشكال با تعبير «يمكن الجواب» پاسخ مىدهد كه چهبسا بتوان گفت در ابتداى پيدايش اسلام، شبهات زياد بوده است و به دليل ناتوانى اهل ايمان و استيلاى كفار و جلوگيرى كافران از تفكر مردم در دلايل، براهين و دلايل دين ظهورى نداشت.
بعدها كفار در عجز قرار گرفتند و دلايل اسلام قوت ظهور يافت. مراد از وعده و بشارتى نيز كه خداى متعال در آيه فرموده، اين وضعيت است. 12
آيه با واژه «كلّه» به ما مىفهماند كه منظور، اهل همه اديان است. در اشكال به اين پاسخ بايد گفت اگر براى غلبه علمى چنانكه در بالا توضيح داده شد، لازم است كه اهل اسلام در قدرت كامل باشند و كفار و مخالفان در عجز باشند، بايد بپرسيم چه زمانى مسلمانان نسبت به همه اهل اديان در همه كشورها در چنين وضعى قرار داشتند؟ آيا اين وضع در زمان نبى مكرم اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشآمده يا بعد از او؟ اين در حالى است كه در چند سطر قبلتر، فخر رازى تصريح مىكند كه هيچگاه اتفاق نيفتاد كه اسلام بر ديگر اديان در ممالك هند، چين، روم و ديگر اراضى كفر غالب شود. حال چگونه بايد از او بپذيريم كه همه كافران در عجز قرار گرفتند و مسلمانان در قدرت و توانستند در چنين شرايطى، نداى حقانيت اسلام را به گوش همگان برسانند؟
احتمال سوم
سومين معنايى كه از آيه مباركه برداشت شده، عبارت از اين است كه اظهار و غلبه اسلام بر ديگر اديان در منطقه جزيرة العرب، منظور است كه آن هم واقع شده است. برخى تفاسير به اين معنا اشاره كردهاند، ولى در هيچكدام مشخص نشده است چه كسى يا چه كسانى اين برداشت را از آيه مباركه داشتهاند. 13
ردّ احتمال سوم
اين استظهار از آن هركسى كه باشد، ادعايى بدون دليل است. برخلاف ظاهر آيه شريفه كه با توجه به وجود واژه «كلّ»، در غلبه بر همه اديان ظهور دارد، برداشتكننده اين معنا، بىهيچ دليلى، آن را بر اظهار و غلبه اسلام در منطقه خاصى حمل مىكند. اين ارتكاب خلاف ظاهر بدون دليل، قابل پذيرش نيست.
در اين آيات، به آوردن واژه «الدين» كه بهمعناى جنس است و به نحو اطلاق بر همه اديان دلالت دارد، اكتفا نشده، بلكه بعد از آن، با واژه «كلّه» بر دلالت بهنحو عموم تأكيد و تصريح شده است. حال چگونه بپذيريم منظور آيه فقط اديانى است كه در منطقه جزيرة العرب قرار دارند؟ كسانى كه اين برداشت را از اين آيات دارند، تصور كردهاند قرآن فقط براى منطقه جزيرة العرب نازل شده و اگر واژه عامى با تأكيد بر عموميت در قرآن كريم آمده، مراد همان عموم در محدوده جزيرة العرب است.
احتمال چهارم
منظور از غلبه عبارت است از غلبه اسلام در برخى ممالك بر اديان ديگر، چنانكه مسلمانان توانستند يهود را از بلاد عرب يا نصارا را از بلاد شام خارج كنند و بر مجوس در بلاد خودشان فايق آيند. 14
مانند احتمال قبلى مشخص نيست چه كسى اين احتمال را مطرح كرده است و چه شخصى و يا اشخاصى آن را برگزيدهاند.
ردّ احتمال چهارم
اين احتمال و برداشت از آيات مباركه نيز مردود است؛ چون دست برداشتن از عموم و اطلاق در آيات كريمه، خلاف ظاهر است. عموم مستفاد از اين آيات به ما مىفهماند كه غلبه دين اسلام بر همه اديان خواهد بود و حمل واژه «كلّ» بر بعضى، بدون دليل و قرينه، مخالف اصالة الظهور و اصالة العموم است كه همه عقلا اعم از ديندار و بىدين آن را قبول دارند و تفاهم عرفى براساس آن صورت مىگيرد.
احتمال پنجم
مردم جزيرة العرب در قبل از اسلام، دو نوع سفر كلى داشتند كه يكى در فصل زمستان به ممالك يمن و عراق صورت مىگرفت و ديگرى در فصل تابستان به شام. چون اسلام در اين منطقه شكل گرفت، مردم به دليل اختلاف در دين با ممالك يادشده، سفرهاى خود را تعطيل كردند. مدتى بر اين منوال گذشت تا اينكه زمانى نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمدند و از حضرت پرسيدند چه زمانى دوباره اين سفرها شروع مىشود و ما مىتوانيم به آن مناطق در فصلهاى يادشده سفر كنيم. پيامبر در جواب ايشان اين آيه مباركه را تلاوت كرد. 15
ردّ احتمال پنجم
با مراجعه به كتب تفسيرى در ميان منابع اهل سنت كه مشتمل بر روايتهاى نبوى است، هيچ روايتى دال بر اين مضمون يافت نشد تا صحتوسقم آن حديث و روايت، دستكم در ميان صاحبنظران رجال اهل سنت بررسى شود.
اين در حالى است كه در كتب روايى تفسيرى، روايتهايى ذيل اين آيات ذكر شده كه مؤيد معناى مورد ادعاى اين مقاله است. در ادامه بحث، به اين روايت اشاره خواهد شد.
بنابراين، مردود بودن اين احتمال نخست به اين دليل است كه حتى يك روايت غير صحيح بر اين مضمون در كتب تفسيرى اهل سنت در ذيل اين آيات ذكر نشده است. دوم اينكه اتفاقا در كتب تفسيرى اهل سنت، رواياتى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده كه باز دلالت دارد غلبه دين اسلام بر ديگر اديان همگانى است و به برخى مناطق اختصاص نداشته و ندارد. به اين روايات نيز در مباحث بعدى اشاره خواهد شد.
احتمال ششم
منظور اين آيات مباركه عبارت است از بشارت به زمان غلبه اسلام بر همه اديان و هدف از ارسال پيامبر مكرم اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آوردن دين توسط او نيز اين است كه آن زمان محقق شود؛ چون تنها در زمان غلبه كامل اسلام، به همه تعاليم دينى بهطور صحيح و كامل عمل خواهد شد. اين احتمال از ميان احتمالات مختلفى كه مطرح شد، متعين است و منظور و مراد الهى را از اين آيات تشكيل مىدهد.
معناى آيات مباركه از ديدگاه مفسران اهل سنت
فخر رازى ذيل آيه 33 سوره مباركه توبه اظهار مىدارد:
ظهور يك شىء بر شىء ديگر يا به حجت است و يا به كثرت و زيادى و يا به غلبه و استيلا و معلوم است كه خداى متعال به چنين ظهورى بشارت داده و ممكن نيست بشارت دادن مگر به يك امر مستقبل و غيرحاصل و ظهور دين اسلام به حجت و دليل، ثابت و معلوم است و لذا واجب خواهد بود كه ما ظهور را به ظهور به نحو غلبه حمل كنيم. 16
وى در اين نقل از تفسير كبير آيه را بر معناى غلبه دين اسلام بر همه اديان حمل مىكند، نه اينكه اين حمل را ظاهر از آيه بداند، بلكه واجب مىشمرد كه آيه را بر اين معنا حمل كنيم. البته وى با اين اشكال مواجه مىشود كه اگر منظور از آيه مباركه اين است، چرا اين وعده و بشارت الهى تا به حال محقق نشده است. ايشان در پاسخ به اين پرسش و اشكال، احتمالاتى را مطرح مىكند كه به برخى از آنها اشاره و ناموجه بودنشان روشن شد. به يكى از جوابها و توجيهها نيز در ادامه بحث پرداخته مىشود. صرفنظر از همه توجيههايى كه فخر رازى در پاسخگويى به اشكال مطرح مىكند، نكته مهم اين است كه از نظر او، حمل آيه مباركه بر غلبه اسلام بر همه اديان واجب و ضرورى است. با توجه به اين تصريح، هرخوانندهاى به بىاساس بودن بسيارى از جوابهايى كه وى در پاسخ اشكال مطرح كرده است، پىمىبرد. در ضمن احتمالات ششگانه، اين موضوع را مطرح كرديم و مفصل پاسخ داديم.
طبرى را «امام مفسرين» گويند و تفسير او نزد بسيارى از علماى اهل سنت، موثقترين و بهترين تفسير قرآن كريم به شمار مىرود. استظهار وى از اين دو آيه قرآن كريم، همين معناست. وقتى به تفسير آيه 25 از سوره مباركه فتح مىپردازد، تصريح مىكند كه معناى آن كريمه اين است كه خداوند به وسيله دين اسلام، همه ملتها و اديان را باطل خواهد كرد و تنها دينى كه باقى مىماند، دين اسلام است. وى در اينباره مىگويد: «ليبطل اللّه به الملل كلّها حتّى لا يكون دين سواه.» 17
همينطور ذيل آيه 9 سوره مباركه صف به اين مطلب تصريح مىكند و مىگويد:
«ليظهر الإسلام دينه الحقّ على كلّ دين سواه.» 18
از اين دو عبارت طبرى معلوم مىشود كه منظور از اين آيات آن است كه زمانى خواهد آمد كه در آن زمان، امكان بقا براى هيچ دينى نيست و فقط دين اسلام باقى مىماند. اين اظهارنظر طبرى بسيار بااهميت است چون او در تفسير خود، دوباره تنها معنايى كه از ميان معانى مختلف برمىگزيند و ديگر حتى اشارهاى به معانى ديگر نمىكند، همين معناست.
همچنين آلوسى كه اهميت تفسير او بر صاحبنظران پوشيده نيست، مىگويد به باور عدهاى، معناى اظهار اين دين بر ديگر اديان اين است كه مسلمانان بر همه پيروان ديگر اديان تسلط خواهند يافت. اين معنا به حسب مقام از ميان معانى ديگر ظاهرتر است. 19
برداشت ابن عاشور از ديگر مفسران اهل سنت نيز اين است كه دين اسلام بر همه اديان، پيروز و غالب خواهد شد. نكته قابلتوجه در كلمات او اين است كه تصريح مىكند فعل «اظهار» وقتى با حرف «على» متعدّى مىشود، بهمعناى نصر و پيروزى است و آنگاه مىگويد: «لينصره على الأديان كلّها أى ليكون أشرف الأديان و أغلبها.» 20 چنانكه ملاحظه مىشود، وى معناى آيه را اين مىداند كه دين اسلام بر همه اديان پيروز خواهد شد و شريفترين و غالبترين دين، اسلام، خواهد بود.
شايد در ميان اهل سنت، كمتر كتاب تفسيرى به اندازه تفسير ابن كثير براى خود شهرت كسب كرده باشد. او در تفسير خود، ذيل آيه 33 سوره مباركه توبه بهطور مفصل توضيح مىدهد. وى تنها معناى اين آيه را اين مىداند كه دين اسلام زمانى بر همه اديان غالب خواهد شد. به گفته او، اين معنا مطابق احاديثى است كه از نظر او صحيح است و آنگاه آن احاديث را بهطوركامل نقل مىكند. احاديث مورد نقل او شش حديث است كه متضمن بشارتى است از پيامبر مكرم اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمود: مشارق و مغارب زمين به ملكيت امت من درخواهد آمد يا مشارق و مغارب زمين براى امت من فتح خواهد شد و يا اين بشارت كه فرمود: هيچكس نيست مگر آنكه در اين دين داخل خواهد شد كه داخل شدن او يا با عزت و سربلندى است يا با ذلت و خوارى. 21
ثعلبى نيز ذيل آيه 33 سوره مباركه توبه، حديثى را نقل مىكند كه براساس آن، پيامبر مكرم اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: «شب و روز به پايان نمىرسد مگر اينكه بتهاى لات و عزّا پرستش مىشوند.» در اين هنگام، عايشه به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىگويد: «من با آمدن آيه مباركه هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ* گمان نمىكردم چنين اتفاقى بيفتد.» آنگاه حضرت در پاسخ عايشه فرمود: «اين مطلب تمام است. اين مطلب در آينده خواهد بود و آن زمانى است كه اراده و مشيت الهى بخواهد. سپس نسيم طيبى خواهد آمد و كسانى را كه در دلهايشان به كمترين ميزان، ايمان وجود داشته باشد، با خود خواهد برد و كسانى كه در دلهايشان اثرى از ايمان نيست، باقى مىمانند [اين نسيم پاك شامل حال آنها نخواهد شد] و آنها به دين و روش پدران خود باز خواهند گشت.» 22
اين حديث در صحيح مسلم، مسند احمد حنبل و بسيارى از كتب حديث نقل شده است و ابن كثير در تفسير خود آن را كامل نقل مىكند. 23 ثعلبى آن را از قسمتى نقل مىكند كه مشتمل بر پيشگويى رسول مكرم اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است.
عبد الرحمن جلال الدين سيوطى از ديگر كسانى است كه احاديثى را ذيل آيات مباركه نقل كرده است و بر استظهار يادشده از آن آيات صحه مىگذارد. وى در ذيل اين آيه كريمه، حديثى را از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل مىكند كه براساس آن، حضرت فرمود دين ما بر همه ملتها چيره خواهد شد. 24
قاضى ابو محمد اندلسى نيز با توجه به آيه كه از كراهت مشركان خبر داده شده است، مىگويد كه از آيه 33 سوره توبه فهميده مىشود كه دين اسلام بر همه اديان غالب خواهد شد. به گفته وى، اين معنا از معناى ديگرى كه برخى از آيه استظهار كردند و براساس آن گفتند مراد الهى از اين آيه آن است كه خداوند همه شرايع دين را به رسولش تعليم خواهد داد و از دين اطلاع كامل كسب خواهد كرد، ظاهرتر است. قرينهاى نيز كه بر ظاهرتر بودن معناى غلبه دين اسلام بر همه اديان دلالت دارد، جمله وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ است. 25
در اينجا توضيح اين نكته لازم است كه بنابر نقل بغوى، به باور امام شافعى، در آيه هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ، اظهار به اينصورت انجام مىگيرد كه هركسى آن را بشنود، حق خواهد پنداشت و اديان مخالف آن را باطل مىشمرد. 26 اين معنا چنانكه توضيح آن پيشتر گذشت، مستلزم آن است كه دين اسلام در قدرت و شرايط كاملا برتر نسبت به اديان ديگر باشد تا اهل ديگر اديان در فضايى سالم و به دور از سخنپراكنى باطل، نداى حق را بشنوند. اگر قدرت در اختيار اهل ديگر اديان باشد، چون منافعشان با اسلام آوردن مردم منافات دارد، با تبليغات مسموم و انواع وسايل ديگر، مانع از رسيدن نداى حق اسلام خواهند شد. قول امام شافعى هم به نحو تلازم دلالت بر اين دارد كه بنابر آيه مباركه، روزى خواهد آمد كه اهل اسلام در شرايط برتر نسبت به اهل ديگر اديان قرار خواهند گرفت. در آن زمان، اهل ديگر اديان نداى حق اسلام را بدون هيچ مانعى و در فضاى مناسب خواهند شنيد و به آن گرايش پيدا مىكنند.
قرطبى هم كه به دليل نوآورىهايش در ميان اهل سنت، مفسرى بزرگ به شمار مىرود، ذيل آيه 25 سوره فتح تصريح مىكند معناى اظهار كردن دين بر ديگر اديان اين است كه به اين دين نسبت به ديگر اديان برترى مىبخشد. 27 همچنين ذيل آيه 9 سوره مباركه صف مىگويد اظهار به حجتهاست. بعد اضافه مىكند اظهار عبارت است از غلبه و پيروزى به وسيله دست در جنگ. البته مراد از ظهور اسلام اين نيست كه دينى بهجا نمىماند، مگر دين اسلام، بلكه مراد اين است كه اهل اسلام بر همه پيروان ديگر دينها علوّ پيدا مىكنند و غلبه خواهند كرد.
همچنين از مصداقهاى اظهار دين اين است كه در آخر الزمان، دينى بهجز اسلام باقى نمىماند. 28 در آنچه تا به اينجا از عبارت قرطبى مشخص مىشود، اين است كه به نظر او، يكنوع اظهار خاص منظور نيست و اظهار و غلبه دين، معناى جامعى دارد كه همه اين موارد را شامل مىشود.
پس دريافتيم بنابر استظهار بسيارى از علماى تفسير اهل سنت، كلام آنها يا به نحو مطابقى يا به نحو التزامى بر اين مطلب دلالت دارد كه براساس آيه 33 سوره مباركه توبه، آيه 25 سوره مباركه فتح، و آيه 9 سوره مباركه صف، وعده و بشارت الهى و هدف ذات مقدس الهى از ارسال پيامبر و آوردن دين حق اسلام اين است كه زمانى اسلام بر اهل همه اديان چيره مىشود.
حال پرسش اين است كه اين مسئله چه زمانى محقق شده است؟ آيا تا به حال اين امر اتفاق افتاده است كه همه اديان در برابر اسلام و اهل اسلام، مغلوب و شكستخورده باشند يا خير؟ اگر محقق نشده است كه كسى نمىتواند آن را منكر شود. پس بايد زمانى بيايد كه اين وعده و بشارت الهى محقق گردد و اين زمان چه زمانى است؟ بنابراين، براساس دلالت قطعى قرآن كريم كه مورد تصريح بزرگان علم تفسير از اهل سنت است، اصل وجود روز غلبه اسلام بر تمام اديان، قابل انكار و ترديد نيست و هيچ مسلمانى نمىتواند تحقق چنين روزى را منكر شود.
اينكه آنروز چه روزى است، در ادامه، درباره روز موعود نيز تصريحاتى از علماى اهل سنت مىآوريم كه در تفسير آيات مباركه بدان اشاره كردهاند.
دلالت آيات بر ظهور امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف در كلام مفسران اهل سنت
فخر رازى در تفسير خود بيان مىكند كه دلالت اين آيات بر اينكه روزى خواهد آمد كه دين اسلام بر همه اديان غالب خواهد شد، قطعى و انكارناپذير است. از طرف ديگر چون جاى هيچ شك و شبهه نيست كه تابهحال چنين روزى اتفاق نيفتاده است، در پاسخ به اين پرسش كه آن زمان كى خواهد بود، جوابهايى را مطرح مىكند. دومين جواب او نقل از ابو هريره است كه گفته اين امر در زمان خروج عيسى عليه السّلام اتفاق مىافتد. بعد بلافاصله از سدّى نقل مىكند كه اين امر در زمان خروج حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف اتفاق خواهد افتاد. 29
امام مفسران اهل سنت نيز سهبار در تفسير خود، بر اين امر صحه مىگذارد كه اين مسئله در زمان خروج حضرت عيسى عليه السّلام واقع مىشود، با اين تفاوت كه ذيل آيه 33 سوره مباركه توبه از بعضى اهل تأويل نقل مىكند كه تحقق غلبه اسلام بر اهل اديان در زمان خروج حضرت عيسى عليه السّلام واقع مىشود. 30 جاى ديگرى هم بدون آنكه اين قول را به كسى نسبت دهد، مىگويد اين مسئله مربوط به زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام است. او اول تصريح مىكند كه نزول حضرت عيسى عليه السّلام در آخر الزمان است. سپس انجام شدن كارهايى مانند قتل دجّال را به دست او ذكر مىكند كه در كتابهاى روايى اهل سنت و شيعه بهعنوان علايم ظهور و كارهاى حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف در زمان حكومت ايشان مطرح شده است. 31
طبرى در ادامه بحث، ذيل آيه 9 سوره مباركه صف نيز مىگويد كه تحقق اين آيه در زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام است و تصريح مىكند اين امر در آخر الزمان خواهد بود. به گفته او، آن دوران هم زمانى است كه همه ملتها به يك ملت واحد تبديل مىشوند و دينى جز دين اسلام نخواهد بود. 32 طبرى پس از اينكه اين نظر را بدون اشاره به معانى احتمالى ديگر بيان كرد، از ابو هريره نيز نقل مىكند كه گفته است اين مسئله در زمان نزول حضرت عيسى بن مريم عليه السّلام در آخر الزمان واقع مىشود. بر اهل فن و نظر پوشيده نيست كه وقتى نويسندهاى نظرى را بيان مىكند و بعد نقل قولى مىآورد، اين نقل قول به منظور تأييد اظهارنظر صورت گرفته است، نه اينكه فقط در مقام بيان نقل اقوال باشد.
تفسير ماوردى كه با توجه به پيشينه آن، اهميت فوقالعادهاش بر صاحبنظران در ميان اهل سنت پوشيده نيست، شش تأويل را درباره آيه 33 از سوره مباركه توبه مىآورد. اولين تأويل اين است كه آيه مباركه در زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام تحقق خواهد يافت و در آن زمان، خداوند متعال فقط به وسيله دين اسلام پرستش مىشود. او اين مطلب را از ابو هريره نقل مىكند. 33 بغوى نيز در تفسير خود ذيل اين آيه، از ابو هريره و ضحّاك نقل مىكند كه زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام، زمان تحقق اين كريمه قرآنى است و اهل دينى نخواهند ماند مگر اينكه در دين اسلام وارد خواهند شد. سپس اضافه مىكند كه ابو هريره از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرد در آن زمان، همه ملتها هلاك مىشوند بهجز ملت اسلام. 34
ابو محمد قاضى در تفسير خود از ابو هريره و ابو جعفر محمد بن على و جابر بن عبد اللّه نقل مىكند كه معناى آيه 33 سوره مباركه توبه اين است كه دين اسلام بر همه اديان اظهار مىگردد و اين اظهار در زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام خواهد بود و اظهار هم به اينترتيب است كه همه اديان به دين اسلام باز خواهند گشت. 35
در اين تفاسير كه از اساسىترين منابع تفسيرى اهل سنت به شمار مىروند، زمان تحقق آيات، زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام دانسته شده است. اگر به روايات موجود در منابع اهل سنت بنگريم، درمىيابيم نزول حضرت عيسى عليه السّلام در زمان ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف رخ مىدهد. 36 به اينترتيب روشن مىشود كه اين اقوال، تأييد اين نظريه است كه آيات مباركه در زمان ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف تحقق خواهد يافت. مفسرانى چون آلوسى نيز اين نقل قول را ذكر مىكنند كه اين آيات مربوط به زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام است و بلافاصله مسئله ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف را معطوف به اين نقل قول مىآورند، بهگونهاى كه خواننده درمىيابد قائلين به اين نظر كه اين آيات در زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام تحقق مىشود، معتقدند كه خروج و ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف هم در همان زمان واقع مىشود. 37 در تفسير روح البيان نيز بعد از آنكه گفته مىشود غلبه دين در زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام واقع مىشود، اضافه شده است اين امر در زمان خروج [حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف] اتفاق مىافتد. در ادامه بحث، حديثى به اين مضمون آمده است كه دنيا رو به بدى و فساد پيشمىرود … كسى صاحب مهدى نيست جز عيسى بن مريم و او براى نصرت و صحبت وى نازل مىشود و مهدى از عترت پيامبر است و امام عادل است، نه اينكه رسول يا از انبيا باشد. 38 شيخ محمد عبده ذيل آيه 33 از سوره مباركه توبه مىگويد بعضى از علما اين آيه را بر بشارت براى ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف در آخر الزمان حمل مىكردند. عبده در ادامه مىافزايد كه در تفسير سوره اعراف ثابت كردم كه احاديث مربوط به حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف قابل احتجاج نيست و متعارض است؛ چون وى منشأ اين احاديث را حركت سياسى شيعيان مىداند. با اينحال، نكته مهم در كلام او اين است كه در ابتداى اين بحث مىگويد بعضى از علما اين آيه را بر بشارت براى ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف در آخر الزمان حمل كردهاند. بعد با تعبير «و ما يتلوه من نزول عيسى بن مريم عليه السّلام» به خواننده تفهيم مىكند كه نزول حضرت عيسى عليه السّلام در نقل اين علما تالى تلو ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف است و اين نزول به دنبال آن ظهور است.
آنگاه با مردود شمردن احاديث مربوط به حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف درباره احاديث نزول حضرت عيسى عليه السّلام، نظر مىدهد كه بعضى از اين احاديث سندهاى صحيح دارد.
در آخر نيز نتيجه مىگيرد كه احاديث مربوط به نزول حضرت عيسى عليه السّلام درباره يك امر غيبى است و بايد امر آن را به خداى متعال تفويض كرد. 39
قرطبى در ذيل آيه 33 سوره مباركه توبه اظهار مىدارد كه حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف همان حضرت عيسى عليه السّلام نيست و اگر برخى تصور كردهاند كه مراد از مهدى همان عيساى پيامبر است، نادرست است. او دليل نادرستى را اين مىداند كه روايتهاى صحيح كه آن روايات در حد تواتر است، بر اين دلالت دارد كه حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف از عترت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است. وى از اين روايات نتيجه مىگيرد كه نبايد حضرت عيسى عليه السّلام را بر حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف حمل كنيم. بعد اضافه مىكند بيهقى در كتاب بعث و نشور گفته است راوى حديث «لا مهدىّ إلّا عيسى»، محمد بن خالد جندى است كه مجهول است و او هم از ابان بن ابى عياش نقل مىكند كه متروك است و او نيز از حسن و او از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت مىكند، در حالى كه حديث دچار انقطاع در سند شده است. احاديث قبلى كه بر خروج حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف و مشمول بودن حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف در عترت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تصريح داشتند، از نظر اسناد صحيحتر هستند. 40 بايد دانست قرطبى ذيل آيه 9 سوره مباركه صف بعد از آنكه اظهار داشت از جمله معناى اظهار در آيه اين است كه دينى بهجز دين اسلام در آخر الزمان باقى نمىماند، از مجاهد نقل مىكند اين مسئله در زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام اتفاق مىافتد و در آن زمان دينى بهجز دين اسلام در زمين نخواهد بود. باز از ابو هريره هم نقل مىكند كه مراد از آيه، خروج حضرت عيسى عليه السّلام است. بعد حديثى را از زبان مسلم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل مىكند كه خداوند متعال فرزند مريم را نازل خواهد كرد، در حالىكه حاكمى عادل مىشود و صليب را مىشكند و خنزير را مىكشد و جزيه قرار مىدهد. در آن زمان، شرايط چنان مىشود كه مردم حتى به باارزشترين اموال طمع و رغبت ندارند و براى به دست آوردن آن تلاشى نمىكنند. در آن زمان، بغض و كينه و حسادت از بين مىرود و ديگر كسى به دنبال مالاندوزى نيست. 41 اگر اين كلام قرطبى را كه اظهار مىدارد براساس حديث، غلبه اسلام در زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام اتفاق مىافتد، با كلام قبلى وى كنار هم قرار دهيم، معلوم مىشود كه در نگاه او، نزول حضرت عيسى عليه السّلام با خروج حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف همزمان است؛ زيرا در كلام قبلى اثبات كرد كه براساس احاديث صحيح، خروج حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف و منسوب بودن ايشان به عترت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، قابل انكار نيست. پس وقتى اينجا براساس روايات تازه اظهار مىدارد كه روز غلبه اسلام، زمان نزول حضرت عيسى عليه السّلام است، معلوم مىشود روز نزول حضرت عيسى عليه السّلام مقارن با زمان ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف است.
در اينجا مناسب است به روايتى از فخر رازى درباره آيه مباركه «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» اشاره كنيم تا استدلالمان كاملتر شود. به گفته وى، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اگر از دنيا فقط يك روز باقى بماند، خدا آنروز را طولانى خواهد كرد تا يكى از اهل بيت من خارج شود. اسم او اسم من است و كنيه او كنيه من است.كار وى اين است كه زمين را از قسط و عدل پر خواهد كرد چنانكه از ظلم و جور پر شده بود. 42
به اينترتيب، معلوم مىشود در اقوال بسيارى از مفسران اهل سنت، روز غلبه اسلام بر همه اديان، روز نزول حضرت عيسى عليه السّلام است كه به تقارن اينروز با روز ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف نيز تصريح شده است.
نتيجه:
از تأمل در آيات 33 سوره مباركه توبه، 25 سوره مباركه فتح، و 9 سوره مباركه صف معلوم شد هدف از فرستادن پيامبر و آوردن دين اسلام اين است كه دين اسلام بر همه اديان پيروز شود. تنها در چنين صورتى است كه امكان عمل به همه تعاليم اسلام وجود دارد. بايد دانست غلبه بر سردمداران كفر و شرك و كسانى كه درپى نشر و گسترش اديان باطل هستند، با جنگ و نزاع صورت خواهد گرفت.
غلبه اسلام بر عموم مردم نيز چنين صورت مىگيرد كه عموم مردم بنابر فطرت خود، حقطلب و طرفدار حقيقت هستند. پس وقتى از منطق قوى اسلام كسب اطلاع كردند، بىدرنگ، به آن گرايش پيدا مىكنند؛ يعنى غلبه نسبت به آنها به صورت علمى است. البته قرطبى، مفسر نوآور اهل سنت تصريح كرده بود كه هم غلبه علمى و هم غلبه با جنگ، منظور است.
انكار نمىتوان كرد كه اين آيات بر وقوع غلبه جهانى اسلام دلالت دارد. در اين نيز شبههاى نيست كه چنين غلبهاى تا به حال براى دين اسلام به وجود نيامده است. از طرف ديگر، شكى نيست كه اين هدف خداى متعال بايد تحقق يابد؛ چون در صورت تحقق نيافتن لازم مىآيد كه فرستادن پيامبر و آوردن دين اسلام، لغو و بىفايده باشد. خداى متعال هدف از فرستادن پيامبر و آوردن دين را تحقق چنين غلبهاى براى اين دين دانسته است. اگر تلقى ما از آيات مباركه اين باشد كه خداى متعال وعده و بشارت داده است، چنانكه مفسران اهل سنت بر اين نظر پاى مىفشردند، محقق شدن وعده و بشارت الهى مستلزم جهل يا ناتوانى ذات مقدس خداى متعال است كه همگان بر محال بودنش اتفاقنظر دارند.
بنابراين، اگر تحقق غلبه جهانى اسلام بر همه اديان، مسلّم و انكارناپذير است، مىپرسيم اين مسئله چه زمانى به وقوع خواهد پيوست؟ اگر اينروز را بهجز روز ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف معنا كنيم، ديگرچه معناى قابل قبولى براى آن وجود خواهد داشت؟ بسيارى از بزرگان اهل سنت اينروز را روز نزول حضرت عيسى عليه السّلام دانستند كه اگر اين تصريحات را در كنار روايات موجود در كتب حديثى اهل سنت و شيعه بگذاريم كه بر تقارن روز نزول عيسى عليه السّلام با ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف دلالت مىكنند، به زمان ظهور مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف رهنمون مىشويم.
حتى برخى از مفسران اهل سنت، ذيل اين آيات چنان نقل قول كردهاند كه معلوم مىشود همه كسانى كه قائل به نزول عيسى عليه السّلام هستند، به مسئله تقارن نزول عيسى عليه السّلام با ظهور مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف معترفند. به اينترتيب معلوم مىشود:
1. اين آيات از ميان معانى احتمالى مختلف، معناى قابل قبولى نمىتواند داشته باشد جز اينكه بر تحقق غلبه جهانى اسلام بر اهل همه اديان دلالت كند.
2. نصوص و اعترافات زيادى وجود دارد كه آن روز، روز ظهور حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف است.
پس براى كسانى كه قرآن را بهعنوان كتاب مقدس و آسمانى قبول دارند، جاى هيچ شك و ترديدى باقى نمىماند جز اينكه به مسئله ظهور حضرت اعتراف كنند يا وجود اين آيات را منكر شوند.
پىنوشتها
(1). سوره توبه، آيه 33.
(2). سوره فتح، آيه 28.
(3). سوره صف، آيه 9.
(4). حسين بن مسعود بغوى، تفسير بغوى، ص 554، چاپ اول: انتشارات ابن حزم، بيروت 2002 ميلادى.
(5). محمد بن جرير طبرى، جامع البيان عن تأويل آى القرآن (معروف به تفسير طبرى)، ج 4، ص 150، چاپ اول: انتشارات دار القلم دمشق و دار الشاميه بيروت، 1997 ميلادى.
(6). تفسير بغوى، ص 554.
(7). قاضى ابو محمد اندلسى عبد الحق، المحرّر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج 3، ص 26، چاپ اول:
انتشارات دار الكتب العلميه، بيروت 2001 ميلادى.
(8). تفسير بغوى، ص 554.
(9). ابو اسحاق احمد ثلعبى، الكشف و البيان (معروف به تفسير ثلعبى)، ج 5، ص 36، چاپ اول: انتشارات دار احياء التراث العربى، بيروت 2002 ميلادى.
(10). ابو الحسن على بن محمد ماوردى بصرى، النكت و العيون (تفسير مارودى)، ج 2، ص 355- 356، چاپ اول: انتشارات دار الكتب العلميه، بيروت 1992 ميلادى.
(11). محمد بن عمر فخر رازى، تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، ج 8، جزء 16، ص 32- 33، چاپ اول:
انتشارات دار الكتب العلميه، بيروت 2000 ميلادى.
(12). همان، ص 33.
(13). تفسير ماوردى، ج 2، ص 356؛ تفسير كبير، ج 8، جزء 16، ص 33؛ الكشف و البيان، ج 5، ص 36.
(14). تفسير كبير، ج 8، جزء 16، ص 33.
(15). تفسير ماوردى، ج 2، ص 356.
(16). تفسير كبير، ج 8، جزء 16، ص 33.
(17). تفسير طبرى، ج 7، ص 22.
(18). همان، ص 306.
(19). آلوسى بغدادى، روح المعانى، جزء 26، ص 122، انتشارات دار احياء التراث العربى، بيروت، [بىتا].
(20). ابن عاشور اندلسى، التحرير و التنوير (تفسير ابن عاشور)، ج 10، ص 74، چاپ اول: انتشارات مؤسسة التاريخ، بيروت 2000 ميلادى.
(21). ابن كثير قريشى، تفسير القرآن الكريم (تفسير ابن كثير)، ص 875، چاپ اول: انتشارات دار ابن حزم، بيروت 2000 ميلادى.
(22). الكشف و البيان، ج 5، ص 36.
(23). تفسير القرآن الكريم، ص 875.
مجموعه آثار چهارمين همايش بينالمللى دكترين مهدويت، ج2، ص: 259
(24). عبد الرحمان جلال الدين سيوطى، الدر المنثور، ج 4، ص 175، چاپ اول: انتشارات دار الفكر، بيروت 1983 ميلادى.
(25). التحرير و التنوير، ج 3، ص 26.
(26). تفسير بغوى، ص 554.
(27). محمد بن احمد قرطبى، الجامع لأحكام القرآن، ج 8، ص 565، انتشارات دار الحديث، قاهره 2002 ميلادى.
(28). همان، ج 9، ص 332.
(29). تفسير كبير، ج 8، جزء 16، ص 33.
(30). تفسير طبرى، ج 4، ص 150.
(31). همان، ج 7، ص 22.
(32). همان، ص 306.
(33). تفسير مارودى، ج 2، ص 355.
(34). تفسير بغوى، ص 554.
(35). التحرير و التنوير، ج 3، ص 26.
(36). نك: لطف اللّه صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص 479، چاپ سوم: انتشارات كتابخانه صدر، تهران، بىتا.
(37). روح المعانى، جزء 26، ص 123.
(38). اسماعيل بن مصطفى حقى خلوتى، روح البيان، ص 437، چاپ اول: انتشارات دار الكتب العلميه، بيروت 2003 ميلادى.
(39). محمد عبده، تفسير المنار، ج 10، ص 460، چاپ چهارم: انتشارات دار المنار، مصر 1373 قمرى.
(40). الجامع لأحكام القرآن، ج 4، ص 463.
(41). همان، ج 9، ص 332.
(42). همان، ج 1، ص 27.
* موسسه آينده روشن، مجموعه آثار چهارمين همايش بينالمللى دكترين مهدويت با رويكرد سياسى و حقوقى، 4جلد، جامعة المصطفى العالمية – قم (ايران)، چاپ: 1، 1388 ه.ش.نویسنده:
نویسنده: محمد رسول آهنگران، استاديار پرديس قم و دانشگاه تهران.