در مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین توحیدی
با تشکر از اینکه قبول زحمت فرمودید و فرصتی را به این گفتگو اختصاص دادید. در ابتدا خواهشمندیم مختصری از فعالیتهای خود را در زمینه نقد وهابیت بیان فرمایید.
توحیدی: بسم الله الرحمن الرحیم.
فعالیت چندانی نداشتهام، اما فیالجمله تقریباً تمام درسهایی که بنده میگویم، به صورت مقارنهای است؛ مانند فقه مقارن، کلام مقارن، اصول فقه مقارن، رجال مقارن، درایه مقارن، که برای طلاب شیعه ایرانی و غیرایرانی جامعة المصطفی تدریس میکنم. هدف فعالیتهای مقارنهای این است که طلاب با مبانی فکری دیگران و سپس با تعامل درست با آنها آشنا شوند، حتی موفقیت در گفتگوهای علمی و مناظره با دیگر مذاهب، مشروط به این است که مبانی فکری آنها را دقیقاً بدانند. با همین شیوه مقارنه مطالب کلامی و فقهی و دیدگاهها و استدلالهای گروههای مختلف را برای اهلسنّت و روحانیون آنها در داخل و خارج کشور بیان میکنم و نتیجهگیری را به عهده طرف مقابل میگذارم تا خود او هر چه از مجموع مباحث تشخیص داد، همان را انتخاب کند. بنده معتقدم چنین کارهایی تأثیر زیادی در ایجاد وحدت عمیق میان مسلمانان میگذارد؛ چرا که وقتی در دل کسی بدبینی به طرف مقابل باشد و شبهاتی در ذهن داشته باشد، گمان میکند دیگری بنای لجاجت با حق و حقیقت را دارد. هرچند جسم آنها کنار یکدیگر قرار گیرد، لکن این وحدت فیزیکی هیچ فایدهای ندارد؛ چرا که در قلوب آنها نفرت هست. با این ارتباطات و برخوردها حداقل پارهای از بدبینیها، افراطها و سوءتفاهمات از بین میرود و هر کدام با منطق یکدیگر آشنا میشوند. اگر هم منطق یکدیگر را قبول نکنند، حداقل میفهمند که طرف مقابل با عناد و لجاجت با دیدگاه او برخورد نمیکند. این روش، هم در تعمیق وحدت میان مسلمین و هم در روشن شدن واقعیات تأثیر بسیار دارد.
مباحث مقارنهای میان تشیع و وهابیت نیز جایگاهی داشته است؟
توحیدی: در مباحثمان دیدگاههای وهابیت را مطرح و دیدگاه آنها را با آرای اهلسنّت مذاهب اربعه مقایسه میکنیم. با طرح این مباحث جدایی تفکر وهابیت را حتی از تفکر حنابله به اثبات میرسانیم و این نکته مهمی است؛ چرا که آنها خودشان را حنبلی معرفی میکنند اما ما توضیح میدهیم که خیلی از مبانی وهابیان با مبانی حنابله سازگار نیست.
این مباحث مقارنهای به صورت مکتوب هم عرضه شده است؟
توحیدی: آنچه تا الآن تهیه شده، در قالب نوار و سیدی و فیلم بوده است. غالب دروسی که مخصوصاً برای برادران و خواهران اهلسنّت تدریس کردهام، فیلمبرداری شده و سیدیهایش هم موجود است. پانزده برنامه نیم ساعتی در مورد وهابیت داشتم که سیدیهایش هست و پخش میشود. یک دوره مفصلتر هم در 45 برنامه در خارج از ایران داشتم که هنوز در ایران پخش نشده است.
محورهای اصلی فعالیت وهابیت علیه شیعه
با توجه به رویکرد مجله سراج منیر که در نقد و بررسی وهابیت است و حضرتعالی نیز با شبهات آنان آشنا هستید، مهمترین و جدیدترین شبهات آنها چیست و به طور کلی چه کارهایی علیه شیعه صورت میگیرد و تأکید آنها بر چه مباحثی است؟
توحیدی: قبل از اینکه وارد بحث شوم، دو نکته را عرض میکنم:
نکته اول، درباره مسئلة قدیمی افتراست که در قرآن هم به آن اشاره شده است. به انبیای الهی نیز همچون پیامبر اسلام تهمت میزدند تا تأثیرگذاری ایشان را در جامعه کم کنند و مردم جذب ایشان نشوند. به پیامبر اسلام نیز افتراهایی چون ساحر بودن، مسحور بودن، شاعر بودن، مجنون و معلَّم بودن (إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ)[1] میزدند؛ همچنانکه به پیروانشان هم میزدند. اینگونه برخوردها در گذشته بوده و الآن هم اتهام زدن به شیعه طبیعی است. گروههای باطل زمانی که نتوانند در مقابل حق با منطق پاسخ بدهند، به تهمت و استهزا روی میآورند که قرآن میگوید این کار نشانه بیایمانی است. (إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ).[2]
نکته دوم اهمیت دفع این افترائات است. بعضیها گمان میکنند که در برابر افترائات باید سکوت کرد؛ چون «آن را که حساب پاک است، از سخن مردم چه باک». اما این سخن درست نیست. اولاً انسان نباید تهمت بزند و به دیگران سوءظن داشته باشد، ثانیاً دستور دادهند که خودتان را در معرض تهمت قرار ندهید و اگر به شما بد گمان شدند، نگویید برای ما مهم نیست. در نامه حضرت علی(علیه السلام) به مالک اشتر آمده که میفرمایند: «وَ اِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِکَ حَيْفاً فَاَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ، وَ اعْدِلْ عَنْکَ ظُنُونَهُمْ بِاِصْحارِکَ؛ هرگاه رعيت گمان ستمى بر تو ببرد آشکارا عذرت را به آنان ارائه کن، و به اظهار عذر گمانهاى آنان را از خود بگردان».[3] بنده با بیش از بیست سال کار مستقیم در این زمینه ـ که اندک است ـ به این نتیجه رسیدم که مشکل عمده شیعه در جوامعِ اسلامیِ غیرشیعه، افترائاتی است که به آن نسبت میدهند؛ یعنی اکثر اهلسنّت، شیعه را بر خلاف آنچه هست، میشناسند؛ مثلاً ما از واژه مهرماه استفاده میکنیم، اما فتنهگران تهمت میزنند که هدف شیعه پرستش مهر است. ما به بدا اعتقاد داریم، اما آنها نمیدانند که منظور ما از بدا همان مضمونی است که اهلسنّت هم آن را قبول دارند. مفهوم تقیه که ما به آن اعتقاد داریم خیلی از اهلسنّت هم به آن معتقدند. اگر مقصود ما را بدانند، خواهند فهمید که تقیه اصل عقلی و قرآنی است و اختصاص به شیعه هم ندارد. خدا در سوره نحل آیه 106 و در آلعمران آیه 28 اصل تقیه را بیان میکند. اگر افترائات و ابهامات از بین بروند، خیلی از این بدبینیها هم برطرف میشوند. برای تحکیم وحدت امت اسلام، باید به این نکته توجه داشت.
حالا به سؤال شما میرسیم. نکاتی که الآن وهابیان روی آنها بیشتر تأکید میکنند، عبارتاند از:
اول: ایجاد کینه و بدبینی نسبت به تشیع در قلب اهلسنّت است، به این طریق که میگویند شیعیان غیر خودشان را کافر و مهدور الدم میدانند و دروغها و تهمتهای دیگر. کتابی را به نام دکتر سید حسین موسوی چاپ کردند که به زبان عربی و فارسی پخش شده است. یک محور عمده کتاب این است که به اهلسنّت القا میکند که شیعیان همه شما را کافر و مهدور الدم میدانند.
دوم: از یک طرف، ارتباط شیعه با اهلبیت را زیر سوال میبرند و از طرف دیگر، میگویند ما بیشتر از شیعیان طرفدار اهلبیت هستیم. با این بیان میخواهند جبهه ضد اهلبیتی خودشان را کم رنگ کنند و طرفداری شیعه از اهلبیت را زیر سؤال ببرند که شیعه اصلاً محب اهلبیت نیست.
سوم: کار دیگر این است که فضای اختناق و یکطرفه ایجاد کنند. در عربستان که خاستگاه و پایگاه وهابیت است، فضا کاملاً یکطرفه است؛ یعنی آنجا مرتب کتاب، جزوه، سیدی، در ترویج تفکر وهابیت و علیه شیعه پخش میشود، ولی اجازة نشرِ جواب همان سؤالها را به شما نمیدهند. شیعه و سنی با آگاهی از همین مطلب، میتوانند بفهمند که اینها انسانهای منطقی نیستند و دلیل ندارند. اگر کسی برای ادعاها و آرای خودش منطق و دلیل قوی داشته باشد، از مواجهه با طرف مقابل نمیترسد؛ چون میتواند ادله خود را بیان کند. در عربستان میگویند شما حق جواب دادن ندارید و نباید هیچ جزوهای درباره جواب این سوالها پخش کنید، حتی گفتگوهای حضوری به همین سبک است. گاهی به بحث دعوت میکنند اگر ببینید طرف مقابل ضعیف است و وهابی میتواند با مغالطه و سفسطه بر او پیروز شود، گفتگو را ادامه میدهند، اما اگر دیدند قدرت مقابله ندارند، فوراً پلیس دخالت میکند و طرف دیگر را تحت عنوان اینکه اینجا اختلافانگیز است، او را دستگیر میکند.
افترائات وهابیان علیه شیعه
فرمودید یک روش وهابیت افترا به تشیع است. مواردی از آنها را بیان فرمایید.
توحیدی: افترائات فراوانی مطرح کردهاند. برای مثال میتوان کتاب دراسات فی الفرق، نوشته دکتر صابر طعیمه، چاپ ریاض (مطبعة المعارف) را نام برد. وی نوشته است که شیعیان مقام الوهیت برای حضرت علی قائلاند و این غلو در مورد تمام دوازده امام وجود دارد. وی به روایتی از اصول کافی استناد میکند که امام هشتم شیعیان گفتهاند ما همه پسران خداییم: «نحن ابناء الله» و به کتاب اصول کافی، ج1، ص223، چاپ تهران آدرس میدهد تا مخاطب به آن شک نکند. بنده مراجعه کردم و دیدم حدیث امام رضا(علیه السلام) در کافی این چنین است: «أما بعد فنحن أمناء الله في أرضه؛ ما امینهای خدا در زمین هستیم». این نویسنده خائن، «میم» را به «ب» تبدیل کرده و گفته امام رضا فرموده: نحن ابناء الله؛ ما پسران خداییم. نتیجه گرفته که شیعه برای خدا دوازده پسر قائل است و مسیحیها یک پسر برای خدا قائلاند؛ پس شیعیان بدترند.
نمونه دیگر کتابی از دکتر قفاری در سه جلد است که علیه شیعه نوشته است. او هم افترائات زیادی میزند که چند نمونهاش را بیان میکنم. قفاری نوشته است شیعیان برای شفا از خاک کربلا استفاده میکنند و معتقدند که شفا از خود این خاک است، نه از خدا: «اَنّ الشفاء من تراب القبر لا من رب الارباب»؛ درحالیکه روایات موجود در این زمینه صریحاً شفا را به خداوند نسبت میدهند؛ از جمله روایت معروفی است که میگوید خداوند به امام حسین(علیه السلام) در عوض شهادت چند چیز داد؛ از جمله: «جعل الشفاء فی تربته؛ خداوند شفاء را در تربتش قرار داد». صریحاً روایات ما شفا را به خدا نسبت میدهند، اما قفاری میگوید شیعیان معتقدند که این شفا هیچ ربطی به خدا ندارد و مستقلاً از خود خاک است نه از خدا. از آن بدتر اینکه ایشان میگوید رهبر انقلاب ایران نام خودش را در اذان نمازها وارد کرده است. مینویسد: ادخل الخمینی اسمه فی اذان الصلوات و قدّمه علی الشهادتین فأذان الصلوات فی ایران بعد استلام الخمینی للحکم فی کل جوامعها هکذا؛ یعنی در تمام مساجد ایران بعد از پیروزی انقلاب اینگونه اذان میگویند: الله اکبر اربع مرّات، ثم بعده «خمینی رهبر» مرتین ای ان الخمینی هو القائد. نوشته است تمام مساجد ایران در اذان چهار بار الله اکبر و بعد از آن میگویند «خمینی رهبر» و سپس میگویند اشهد انّ محمد رسول اللّه. به صراحت تهمت میزنند؛ درحالیکه اذان ایران در کل دنیا پخش میشود. کانالهای تلویزیون ایران مانند الکوثر و کانالهای دیگر ایران اذان را پخش میکنند.
علاوه بر این، کتابهای افرادی را که تهمتهای زیادی به شیعه زدند مانند ابنتیمیه را چاپ میکنند. ابنتیمیه فقط در کتاب منهاج السنه در همان چند صفحه اول بیش از ده تهمت بر شیعه زده است؛ مثلاً میگوید شیعهها قرآن را تحریف کردند، شیعیان برای زن عدّه طلاق قائل نیستند، برای زن مهریه قرار نمیدهند، موقع نماز عمداً مقداری از قبله منحرف میشوند، در نماز شانههایشان را تکان میدهند، شیعیان دروغگوترین افرادند، قائلند که نمازهای واجب پنجاهتاست. واضح است که ما نمازهای واجب یومیه را پنج نماز میدانیم و رکعات نماز یومیه هم هفدهتاست. کسی نگفته پنجاه نماز یا پنجاه رکعت نماز واجب است. یا گفته است شیعیان غلو میکنند، اموال تمام مسلمانان غیر شیعه را برای خودشان حلال میدانند، با جبرئیل دشمناند. میگوید شیعیان میگویند جبرئیل قرار بود وحی را برای حضرت علی(علیه السلام) نازل کند، ولی خیانت کرد و بر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) نازل کرد. یا میگوید شیعیان به جای سلام علیکم، به مسلمانان میگویند سام علیکم؛ یعنی مرگ بر شما، شیعیان با عدد ده مخالفاند و عدد ده را به زبان نمیآورند؛ چون با عشره مبشره بالجنه مخالفاند. لذا کاری که ده تا باشد انجام نمیدهند و ساختمانی را که ده پایه یا ده ستون داشته باشد، نمیسازند. این در حالی است که به عکس این ادعا، عدد ده در میان ما رایج است (دهه محرم، دهه فاطمیه و دهه فجر و شبهای قدر ده بار بک یا الله، بمحمد و… گفته میشود). میگوید: بعضی شیعیان میآیند سر سردابی که در سامرا هست، میایستند و مرکبی میآورند میگویند یا صاحب الزمان یا مهدی اخرج اخرج! میگوید: بعضیهایشان حتی نماز نمیخوانند؛ چون ممکن است در وسط نماز، حضرت مهدی ظهور کند و بعد از نماز دیر شود! میگوید شیعیان گوسفندی را میگیرند و اسمش را عایشه میگذارند و شکنجهاش میکنند و موهایش را میکِشند؛ چون هرچه این را شکنجه کنند، عایشه بیشتر شکنجه میشود! ابنتیمیه از این قبیل دروغها فراوان در همان اول کتاب منهاج السنه دارد. این کتاب را با این همه دروغ که خودشان هم میدانند، یا تحفه اثنی عشریه را که آن هم دروغهای فراوانی علیه شیعه دارد، پخش میکنند. خلاصة تحفه اثنی عشریه را که نوه آلوسی نوشته است، پخش میکنند. در تحفه اثنی عشریه آمده است که شیعیان تمام اصحاب پیامبر را کافر میدانند؛ درحالیکه در رأس اصحاب پیامبر، حضرت علی، امام حسن، امام حسین(علیهم السلام) و شهدای بدر و خیبر و حنین قرار دارند که ما به زیارتشان میرویم. اگر ما اینها را کافر میدانیم، پس چرا به زیارتشان میرویم؟ همچنین نوشته: شیعیان بعضی از همسران پیامبر را کافر میدانند، بعد از تمام نمازها لعن بر برخی خلفا و افراد را واجب میدانند؛ درحالیکه شیعه نگفته لعن واجب است. بعد میگوید شیعیان نماز رو به قبر را جایز میدانند؛ یعنی جایز میدانند پشت به قبله و رو به قبر امام نماز بخوانند. شیعه را متهم کرده که اگر کسی روزه باشد و پوست حیوان بخورد، اشکال ندارد. یا اگر لواط مرتکب بشود، روزهاش باطل نمیشود. از این قبیل دروغها در کتاب تحفه اثنی عشریه تألیف شاه عبدالعزیز دهلوی زیاد است. او نوشته: شیعیان امت اسلام را امت ملعونه میگویند؛ درحالیکه واژه رایج در میان شیعیان این است که میگویند امت مرحومه. گفته است: اگر کسی دوستدار حضرت علی باشد، حتی اگرکافر باشد، بهشت میرود؛ درحالیکه ما شرط ورود به بهشت و قبولی همه اعمال را ایمان و اسلام میدانیم. در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه تألیف جزیری که کتاب فقهی است، نوشته است رافضه قائلاند جبرئیل به اشتباه وحی را بر حضرت محمد آورده و باید برای حضرت علی میآورد! شیعیان همسر پیغمبر را قذف میکنند و نسبت رابطه نامشروع به عایشه میدهند؛ درحالیکه شیعه چنین نسبتی را به هیچیک از همسران پیامبر نمیدهد. از این قبیل افترائات در کتابهای دیگر هم هست که نمیخواهم به همه آنها بپردازم و در کتب قدیمی هم هست و اکنون این کتابها پخش میشوند و مخصوصاً وهابیها کتابهای ابنتیمیه و مختصر التحفه را پخش میکنند.
آیا در میان شیعه اصلاً چنین نظرهایی را نداشتهایم یا مثلاً یک دستهای مثل غرابیه یا نصیریه و اینها برخی غلوها را داشتهاند و آنها به کل شیعیان تعمیم دادهاند؟
توحیدی: کتب ملل و نحل را غیر شیعیان، نوشتهاند و متأسفانه برخی از شیعیان نیز از آنان پیروی کردهاند. اشتباهی که در این کتب صورت گرفته، این است که غلات را جزء شیعه میدانند؛ درحالیکه غلات ربطی به شیعه ندارند. شیعه کسی است که به خلافت بلافصل حضرت علی(علیه السلام) معتقد است و آن حضرت را اولین خلیفه رسول الله میداند. این اعتقاد شیعه است. این چه ربطی دارد به اعتقاد کسی که معتقد است علی خداست. قدر مشترکش این است که هر دو از حضرت علی دم میزنند و هر دو او را تعریف میکنند. اگر چنین استدلالی صحیح باشد، باید بگوییم مسلمانها هم مسیحیاند؛ مسلمانها مانند مسیحیها حضرت عیسی مسیح را تجلیل میکنند! لکن آنها مسیح را ابنالله میدانند، ما او را نبی الله میدانیم. همین فرق بین شیعه و غلات وجود دارد. شیعه میگوید حضرت علی خلیفه رسول الله است، غلات میگویند علی خداست. اصلاً غلات را جزء شیعه به حساب آوردن کار بسیار غلطی است و افترائی است که ربطی به شیعه ندارد. این نکته اول.
نکته دوم این است که همانگونه که در برخی کتب فرق گفتهاند و برخی از اهلسنّت هم تصریح کردهاند، هرگاه به صورت مطلق شیعه گفته میشود، منصرف به شیعه امامیه است. اگر مقصود فرقههای دیگر باشد، تصریح میکنند؛ مثلاً میگویند شیعه زیدیه چنین میگوید، شیعه اسماعیلیه چنین میگوید. از نظر جمعیت و آمار هم بیشترین شیعه، شیعه امامیه است. بعضیها مثل نویسنده تحفه اثنی عشریه گفتهاند اگر واژه شیعه بدون قید به کار رود، مقصود امامیه است. از طرفی، میدانند بیشترین جمعیت شیعه، شیعه اثنی عشریه است و انصراف واژه شیعه هم به این است، اما از طرف دیگر، اگر فرقهای که معلوم نیست وجود خارجی دارد یا ندارد، دارای افکار انحرافی باشد که عده آنها هم اندکاند، برای فریب دادن شنوندگان و خوانندگان، میگویند شیعه چنین اعتقادی دارد و آن را به حساب شیعه امامیه میگذارند؛ درحالیکه خودشان میدانند عقیده شیعه امامیه چنین نیست. الآن تقابل عمده وهابیون با شیعه امامیه است، نه با زیدیه، نه با اسماعیلیه و نه با فرقههای گذشته.
یعنی ما باید از اصل منکر بشویم یا اینکه بگوییم چنین عقیدهای بوده، اما ارتباطی به شیعه امامیه ندارد؟ گاهی اوقات اینها دروغهایی به ما شیعیان نسبت میدهند و بعد آدرس آنها را میآورند که در فلان کتاب است.
توحیدی: جوابش را عرض کردم. موقعی که به شیعه نسبت میدهند، چون واژه شیعه به شیعه امامیه انصراف پیدا میکند، طبعاً ادعایشان تهمت و دروغ است. اما آدرسهایی که میآورند، ربطی به ما ندارد؛ چون اولاً، خیلی از آدرسها را از کتابهای خودشان نقل میکنند؛ درحالیکه در کتابهایشان نسبتهای دروغ آمده و دیگران با اعتماد به کتاب آنان، سخن دروغ را نقل میکنند. این عمل، همان قول به غیر علم است که حرام است. آیا هرکس هرچیزی نوشت، میشود نسبت داد؟ آیا تهمتهای فراوانی که مسیحیها و دشمنان اسلام به اسلام زدهاند، درست است؟ اگر کتابی ضد اسلامی نوشته شود که مسلمانها و پیغمبرشان چنین و چنان بودند، میتواند مورد استناد قرار گیرد؟ اگر اعتماد به سخنان ضدشیعی در هر کتابی رواست، پس باید به سخنان ضد اسلامی دشمنان اسلام هم اعتماد کرد؛ درحالیکه کسی اعتماد نمیکند.
ممکن است گفته شود برخی از علمای طراز اوّل خود شیعه در قدیم قائل به تحریف قرآن بودند!
توحیدی: در هر مذهب و دینی رأی شاذ را که رأی اقلیت است، به حساب اکثر پیروان آن مذهب نمیگذارند و اگر به حساب همه بگذارند، این هم خیانت و تهمت است. در همه ادیان و مذاهب برخی مطالب اجماعی است، برخی مطالب رأی جمهور و اکثریت و مشهور است و برخی مطالب و آرای شاذ و استثنائی هم ممکن است وجود داشته باشد. کدام انسان عاقل و فهمیدهای حرف اقلیت را به حساب کل مذهب و به حساب اکثریت میگذارد. این خیانت است یا نیست؟ از طرفی، تمام مذاهب آرای شاذ دارند، حتی ممکن است آن رأی شاذ از شخصیتی بسیار مهم باشد، ولی به هر حال رأیش رأی استثنائی است. در میان علمای اهلسنّت آقای بخاری کتاب صحیح بخاری دارد که میگویند صحیحترین کتابها بعد از کتاب الله است. در عین حال ایشان رأیی دارد که عموم اهلسنّت قائل نیستند. آیا ما میتوانیم به حساب اهلسنّت بگذاریم؟ مثلاً آقای سرخسی، از علمای معروف حنفی در کتاب المبسوط میگوید که آقای بخاری فتوا داده که اگر یک حیوان ـ مثلاً یک گوسفند ـ به دو بچه شیر بدهد، اینها خواهر و برادر رضاعی و با هم محرم میشوند. قاعدتاً آن گوسفند هم مادر رضاعی اینها میشود و برههای دیگر هم قاعدتاً خواهر و برادر اینها میشوند. این فتوا را آقای بخاری داده، اما آیا میتوانیم بگوییم اهلسنّت معتقدند با شیر حیوان هم محرمیت حاصل میشود؟ نه، اگر این نسبت را بدهیم، افترا است. بله، اگر بگوییم آقای بخاری این را گفته، افترا نیست. هرچند ایشان در میان علمای اهلسنّت در درجه اوّل قرار میگیرد، اما این رأیش یک رأی شاذ است؛ اما جایگاه مرحوم محدّث نوری هرگز مانند جایگاه بخاری در میان اهلسنّت نیست؛ چون بخاری در میان اهلسنّت حرف اوّل را میزند، ولی محدث نوری هرگز جایگاهش این نیست. به فرض که وی چنین عقیدهای داشته باشد، نمیتوان سخن او را به حساب کل شیعه گذاشت. این تهمت بزرگی به مذهب شیعه است.
مثال دیگری میزنم: عایشه، همسر پیامبر، از نظر اهلسنّت جایگاه بسیار بالایی دارد. آنها میگویند کلّ کتاب صحیح مسلم، صحیح است، در عین حال همین صحیح مسلم نقل میکند که عایشه فتوا داده زن میتواند به یک مرد شیر بدهد تا محرم بشود. آیا ما میتوانیم به اهلسنّت نسبت بدهیم که همه اهلسنّت معتقدند زن میتواند به یک مرد بزرگ شیر بدهد تا محرم بشود؟ فقط میتوانیم بگوییم در این کتاب هست. در مورد بعضی مطالب ممکن است روایاتی وجود داشته باشد، اما وجود یک روایت در یک کتاب، حتی در یک کتاب بسیار معتبر، دلیل بر این نمیشود که ما مضمون آن را نسبت بدهیم به پیروانش. چرا؟ چون اولاً، روایات، صحیح و ضعیف دارند و حتی گاه بنا بر روایت صحیح فتوا نمیدهند؛ چون روایات صحیح ممکن است که معارض قویتر داشته باشند.
بنابراین صرف نقل یک حدیث یا فتوا نمیتواند منتسب به کل مذهب شود.
اقدامات شیعه در برابر افترائات
آیا علمای شیعه شذوذات و اصولِ مورد قبول را از هم تفکیک و گردآوری کردهاند؟
توحیدی: در کتابهای شیعه اعم از کلام، فقه و تفسیر، آرا نقل شده است؛ مثلِ مختلف الشیعة علامه حلی یا مثل منهاج الکرامة مرحوم سید جواد عاملی که آرای مختلف را در هرمسئلهای ذکر کردهاند. در مسائل کلامی مرحوم شیخ مفید در اوائل المقالات آرای شیعه و غیر شیعه را یکایک ذکر کرده است. علمای شیعه برای جلوگیری از این تهمتها و نسبتهای ناروا به شیعه، از قدیم کتابهای مختلف نوشتهاند؛ مثل مرحوم صدوق که کتاب اعتقادات را نوشته و شیخ مفید تصحیح الاعتقاد را، علامه مجلسی اعتقادات را و مرحوم مظفّر عقائد الامامیه را نوشتهاند. از علمای کنونی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته) کتاب عقائدنا را نوشتهاند که ترجمه فارسی آن هم بهنام اعتقاد ما چاپ شده است. آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته) هم منشور عقائد شیعه را نوشتهاند تا بگویند اعتقادات ما این است و اگر کسی غیر از این را به ما نسبت بدهد، تهمت و افتراست. از گذشتگان مرحوم کاشف الغطا کتاب اصل الشیعه و اصولها را نوشت که درباره ریشه شیعه و اصول عقاید و مبانی شیعه است.
اگر کسی بخواهد بدون غرض اعتقادات شیعه را بداند، به راحتی میتواند در این کتابها به خواستهاش برسد، ولی برخی مطالبی که دشمنان شیعه به شیعه نسبت دادهاند، مغرضانه است. کتابها مشکل مغرضان را حل نمیکنند؛ مثل کسی که نوشته است بعد از انقلاب همه در ایران در اذان چهار بار الله اکبر و بعد دو بار خمینی رهبر میگویند. اگر این فرد مغرض نباشد، با شنیدن اذان از کانالهای رادیویی و تلویزیونی میتواند به کذب بودن ادعا پیببرد. بنابراین اینگونه تألیفات شیعی در باب اعتقادات شیعه برای کسانی مفید است که به موازین شرعی پایبند باشند، نه برای کسانی که هیچ ابایی از انواع افترائات و دروغها ندارند. قرآن کریم میفرماید: (إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ)[4] فقط افرادی تهمت میزنند و دروغ میسازند که ایمان ندارند. ما بر اساس اینها کشف میکنیم که اینها ایمان واقعی ندارند اگر ایمان داشتند دروغ نمیساختند.
اسباب و علل افترائات علیه شیعه
طبق فرمایش شما، انگیزه اینها فقط غرضورزی است. آیا دلایل دیگری نیز دارد؟
توحیدی: علل افترائات چند چیز است:
اول: یک مطلب همین ضعف ایمان است که آیه شریفه هم فرمود: (إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ)[5]
دوم: برخی چیزها افراد را برای افترائات تحریک میکند؛ مثل رشد تشیع. امروز در دنیا تشیع مورد توجه است. از افرادی که از این قضیه ناراحتاند، متعصبان هستند که نمیدانند چگونه واکنش نشان دهند؛ از این رو تهمت میزنند یا تهمتهایی را منتشر میکنند تا شاید از گرایش مردم به تشیع جلوگیری کنند. به نظر ما راه منطقی و عقلایی این است که اگر استدلالی در ردّ مبانی شیعه دارند، بیان کنند. این راه اسلامی و انسانی در این زمینه است، اما عدهای با استفاده از دروغها و افترائات گمان میکنند که میتوان جلوی موج تشیعگرایی را در کشورهای اسلامی گرفت.
سوم: علت دیگر، جهل به عقاید شیعه است و هرچه میشنوند، اعتماد میکنند. خیلی از مردم وقتی درباره گروهی سخنی میشنوند باور میکنند و این حالت در برخی خواص هم هست. از این رو شایعاتی را که علیه شیعیان در جامعه پخش میشود، بدون تحقیق باور میکنند؛ درحالیکه قرآن میگوید: (وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ)؛ [6] «چیزی را که نمیدانید، پیروی نکنید». این جمله شاملِ نسبت دادن بدونِ علم هم میشود.
چهارم: گاهی اوقات مقصود شیعه و علت کار او را از مطلبی نمیدانند و تهمتی میزنند. فرض کنید میبیند که شیعه روی مهر سجده میگذارد، اما نمیداند چرا روی مهر سجده میکند. به او گفتهاند مهر بهعنوان بت است و بنابراین شیعیان مشرکاند. علت این تهمت زدن، توهمات و خیالات است. اگر از شیعه علت سجده بر مهر را بپرسند، برایشان توضیح میدهند که اولاً، ما مهر گذاشتن را الزامی نمیدانیم، آنچه لازم است سجده بر زمین است. پس اگر روی زمین فرشی نباشد، سجده روی خاک و سنگ را درست میدانیم. در زمان پیامبر هم، مسجد پیامبر همینگونه بود و کف آن قالی و موکت نداشت و همانطور سجده میکردند. امروز هم اگر خانه یا مسجد ما مثل خانه و مسجد پیامبر در آن زمان باشد، احتیاجی به مهر گذاشتن نیست. بنابراین سجده بر خاک و سنگ جایز است. سجده بر مهر در مواردی است که نتوان بر زمین و خاک سجده کرد و چیزی مانند قالی و موکت مانع باشد. اهلسنّت نیز سجده بر خاک و زمین را جایز میدانند و بر همان خاک و زمین سجده میکنند. ما میگوییم چه تفاوت است بین خاکِ بیابان با خاک یا سنگی که از بیابان به خانه آوردهایم و روی آن سجده میکنیم؟ آیا در اینجا این خاک، بت است و در آنجا بت نیست؟
پنجم: کینهها هم تأثیر دارد. موقعی که انسان عینک بدبینی میزند، مثل موقعی است که عینک رنگی میزند. اگر عینک سبز باشد، همه چیز را سبز میبیند. موقعی که عینک عداوت با شیعه و بدبینی درباره او زده باشند، همه کارهای شیعه را منفی میبینند و این سوءتفاهمات پیش میآید و همه نسبتهای بد را باور میکنند.
علاوه بر این عوامل، عوامل سیاسی هم در این زمینه نقش داشتهاند؟
توحیدی: بله، تأثیر زیادی دارند. مسئله این است که امروزه ایران مرکز اصلی مبارزه با استعمار و آمریکا و عداوتِ استعمارگران با ایران را هرگز نمیتوان انکار کرد. آنها به شیوههای مختلف میخواهند ایران و ایرانیان را زیر سؤال ببرند و عداوت با ایران و ایرانی را در دل مردم ایجاد کنند. یکی از بهانههایشان بحث تشیع است و چون مرکز عمده شیعه، ایران است و رهبر انقلاب به عنوان عالم و مرجع شیعی در دنیا مطرح است. استعمارگران مخالفان شیعه را تحریک کردند. وهابیها میخواهند اختلاف شیعه و سنی را دامن بزنند و عداوتی از شیعه و ایران در دلها به وجود بیاورند تا شاید به این شیوه جلوی رشد انقلاب و بیداری را بگیرند. برای این منظور از مطالعه کتب شیعیان و کتب امام و بزرگانی که در این انقلاب موثر بودند، مردم را بر حذر میدارند. پس مسائل سیاسی نیز مطرح است.
خود ایجاد اختلافات، سیاست استعماری است و یکی از راههای ایجاد اختلافهای مذهبی، همین تهمتهاست. تهمتها خیلی از عداوتهای مذهبی و درگیریهای مذهبی را تشدید میکند و وهابیها از این تهمتها ابا ندارند و دیگران هم آنها را تحریک میکنند.
به نظر میرسد که این افترائات در اذهان مسلمانان و بعضی از علمای آنها تثبیت شده است. نظر شما چیست؟
توحیدی: بله، در ذهن عدهای تثبیت شده و علت آن شاید این باشد که در طول تاریخ، از صدر اسلام تا اکنون، غالباً قدرت و حکومت در کشورهای اسلامی در دست غیر شیعیان بوده است. فقط در صدر اسلام قریب پنج سال حکومت در دست علی(علیه السلام) و شش ماه در دست امام حسن(علیه السلام) بود و بعد از آن، دیگر قدرت در دست بنیامیه و بنیعباس و مخالفان شیعه بوده است. مخالفان و دشمنان امامان شیعه، امامان را به زندان میانداختند و این قضیه همچنان ادامه پیدا کرد. در غالب زمانها که قدرت در دست مخالفان شیعه بوده است، آنها از این فرصت استفاده میکردند و افترائات علیه شیعیان را مطرح و ترویج میکردند. البته نمیخواهم بگویم همه اهلسنّت اهل افترا هستند، ولی عدهای افترائات را مطرح میکردند؛ چون قدرت در دست آنها بود. شیعیان جرئت اظهار تشیع هم نداشتند، چه رسد به اینکه بخواهند به افترائات پاسخ بدهند. قرنها به همین منوال بوده و در کتابهای مختلف هم مطرح شده است و عدهای این دروغها را باور کردند. خارج کردن این افترائات از لابهلای صدها کتاب، کار بسیار مشکل و سختی است. بعضی از افترائات مانند غلو از قدیم مطرح بوده و به آسانی از ذهن افراد بیرون نمیآید و احتیاج به کار حسابشده دارد.
لطفاً کتابهایی را که در زمینه افترائات و برخورد با افترائات وجود دارد، معرفی کنید.
توحیدی: عرض کردیم کتابها دو قسماند. یک سلسله کتابها عقاید را بیان میکنند که در ضمنش مشخص میشود که افترائات جزء عقاید شیعه نیستند. کتابهایی هم وجود دارند که در خصوص این افترائات نوشته شدهاند. چند کتاب در این مورد هست. مرحوم علامه امینی در جلد سوم الغدیر مقداری از این تهمتها را بیان کرده است. کتاب دیگر از آقای محمد جواد شِرّی، شیعه عرب زبان، است. این کتاب ترجمه فارسی شد با عنوان شیعه و تهمتهای ناروا که بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی چاپ کرده است. کتاب خوبی است. کتاب سوم از آقای سید رضی رضوی به نام کذبوا علی الشیعه است؛ یعنی بر شیعه تهمت زدند. آقای سید محسن امین نیز کتاب الشیعه بین الحقائق و الاوهام را نوشته است که پارهای از این تهمتها را ذکر و رد کرده. البته کتابهای متعددی غیر از اینها هم هست، لکن چند کتابی که نام بردم، به طور خاص درباره این افترائات نوشته شدهاند.
راهکارهای زدودن غبار تهمتها از چهره تشیع
درباره نیاز به کار حسابشده سخن گفتید. برای زدودن این تهمتها از اذهان اهلسنّت، چه راهکارهای عملی میتوان داشت تا این تهمتها را از بین ببریم یا حداقل بکاهیم؟
توحیدی: راهکارهای زیادی هست که برای نمونه چند مورد را عرض میکنم:
راهکار اول برای عموم مردم است. عموم شیعیان باید چیزهایی را رعایت کنند؛ مثلاً زمام مراسم دینی و کیفیت عزاداری و برخی از امور دیگر را به دست افراد غیرمتخصص و عوام نسپرند. گاهی برخی از کارهای عوامانه زمینه اتهام میشود.
راهکار دوم که البته در مورد علماست، ارتباط حضوری در صورت امکان و الا غیر حضوری با علمای بزرگ و منصف غیر شیعی و نفی صریح و مستند تهمتهاست؛ یعنی از بالا، از علمای بزرگ در هر منطقهای شروع کنیم. با آنها که میدانیم منصفاند و لجوج نیستند، علمای شیعه ارتباط داشته باشند و این تهمتها را که در ذهن اینها هست، به صورت صریح و مستند با مدرک از ذهن اینها بیرون بیاورند. پاک کردن تهمت از ذهن عالم بزرگ آنها بیشتر از هزاران عوام اهمیت دارد. حرف آن عالم بزرگ که خودش توضیح بدهد، بیشتر روی پیروان و شاگردانش تأثیر دارد.
راهکار سوم ارسال و رساندن تألیفاتی است که در این موضوع وجود دارد. اگر ارتباط مستقیم ممکن نیست، باید اینگونه کتب را برای علمای منصف و بزرگ و حقجو فرستاد؛ مثلاً کتاب منشور عقاید شیعه یا کتاب عقاید ما فرستاده بشود تا با اعتقادات ما آشنا گردند و بدانند غیر این سخنان، افتراست. این همان کاری است که مرحوم کاشف الغطا انجام داد و اصل الشیعه را نوشت و برای عدهای از علمای اهلسنّت فرستاد و از آنها نظرخواهی کرد. در یکی از جوابیهها برای ایشان نوشته بودند که از کارتان تشکر میکنم، ولی ای کاش این کار را خودتان زودتر انجام داده و عقاید خودتان را معرفی کرده بودید. شما خودتان را معرفی نکردید و دشمنانتان شما را آنگونه که دلشان خواست، معرفی کردند. بنابراین نوشتن کتاب در محیطهای شیعی کافی نیست. باید این کتابها را بنویسیم و به شخصیتهای تأثیرگذار غیر شیعی برسانیم.
راهکار چهارم نهی شدید مدّاحان و خطبا از استعمال کلماتی است که بوی غلو میدهد و شیعه را متهم به غلو میکند و یا نهی از کلماتی است که کینه را میافزاید. این کینهها سبب فاصله گرفتن از اهلسنّت و سبب رونق و باور افترائات میشود. مرحوم صدوق در عیون اخبارالرضا در باب 28، حدیث 63 روایتی از امام رضا(علیه السلام) میآورد که فرمودند: دشمنان ما احادیثی جعل کردند و اینها را سه دسته قرار دادند: یک دسته احادیثی است که در مدح ما و همراه با کلمات غلوآمیز است. اینها را دشمنان ما جعل کردند که ظاهرش مدح ماست، اما کلمات غلوآمیز دارد. دسته دوم احادیثی است که در مذمّت دشمنان ماست، با تصریح به نام آنها و دسته سوم کلماتی است که عیب و نقصی را به ما نسبت میدهند. امام رضا(علیه السلام) در ادامه فرمودهاند: روایاتی را که غلوآمیز است، از این رو ساختند که مردم، شیعیانِ ما را تکفیر کنند و به شیعیان نسبت غلوّ بدهند. اینگونه احادیث به حساب شیعه گذاشته میشود و نتیجهاش، تکفیر شیعیان است. یکی از مباحث مهم امروز، تکفیر است. طبق این روایت، دیگران بعضی از روایات را ساختند تا شیعه را به این وسیله تکفیر کنند. آن دسته از احادیث که در آنها به مخالفان ما اهانت و به اسمائشان تصریح شده، جعل شدهاند تا افراد را برای مقابله به مثل با اهلبیت تحریک کنند. دشمنان اهلبیت خوارج و نواصب هستند. عموم اهلسنّت ضدیتی با اهلبیت ندارند، بلکه خود را دوستدار اهلبیت و محبت اهلبیت را شرط ایمان میدانند. اینگونه احادیث را خوارج و نواصب ساختند تا سایر گروههای اهلسنّت را همگام با خودشان بکنند و آنها را در مقابل ائمه اهلبیت و شیعیان قرار دهند تا به مقدسات و اهلبیت اهانت کنند. بعد حضرت امام رضا(علیه السلام) به آیه قرآن استشهاد فرموده است که در قرآن آمده است بتهای بتپرستان را سب نکنید تا آنها هم خدای شما را سب نکنند: (وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ).[7] در مورد دسته سوم هم فرمودند احادیثی در منقصت ما جعل کردند تا مردم باور کنند و معتقد بشوند که این عیوب در اهلبیت بوده.
مقصود این است که به سخنان غلوآمیز و آثار منفی اینها توجه کنیم. یک کلمه غلوآمیز، سبب تکفیر و ارتداد میشود. در نتیجه حکم مرتد قتل است؛ پس باید شیعیان را کشت. بسیاری از کسانی که حکم به تکفیر میکنند و خونریزیهایی انجام میدهند، چنین دستاویزهایی دارند، اما برخی از عوام شیعه توجه ندارند که این اشعار غلوآمیز خون عدهای را میریزد. این باعث میشود که دشمنان آن را مستند قرار میدهند که این اعتقاد شیعه است.
راهکار پنجم نشر عقاید شیعی با عنایت به افترائات است؛ یعنی عقاید شیعه را طوری بیان کنند که هرگاه تصور خلافی درباره شیعه شده باشد، روشن بشود که عقیده ما این نیست؛ مثلاً گفته شود همین قرآنی را که امروزه در دست عموم مسلمانان است، قبول داریم، بدون یک کلمه کم یا زیاد، و اگر کسی یک آیه یا یک جملهاش را منکر بشود، کافر است. وقتی این مطلب بیان بشود، آن تهمت از ذهنها بیرون میرود. هرگاه ما بیان کردیم که افضل انبیا و اشرف مخلوقات را پیامبر اسلام میدانیم، آنگاه اگر بشنود که شیعه حضرت علی(علیه السلام) را افضل از پیامبر میداند، میفهمد که این سخن دروغ و اتهامی ناروا به شیعه است. شاید یک وجه اینکه در ابتدای خطبهها شهادتین گفته میشده، همین است که شهادتین مرز اسلام است. همه در ابتدا میگویند «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له». خطبههای ائمه(علیهم السلام)اینگونه بود و ما هم باید همیشه اینگونه باشیم.
بنابراین یک راهکار، نشر عقاید شیعه با عنایت به افترائات است. در سایتها و شبکههای مختلف، و با سیدی عقاید شیعه معرفی و به مراکز مختلف فرستاده بشود. در این رسانهها به صراحت گفته شود که غیر از این سخنان، تهمت به ماست.
راهکار ششم محکوم نمودن حرکتهای تند برخی از عوام و یا عده اندکی از روحانیون است. برخی برخوردهای تند و غلط افراد با دیگران، سبب ایجاد کینه میشود و بهدنبالش تهمتها را باور و پخش میکنند. باید اینگونه امور سریعاً محکوم بشود؛ همچنانکه تهمتها باید محکوم بشوند. در هر گروه و مذهبی افراد تندرو هستند. همانگونه که در جامعه اهلسنّت، تکفیریها هستند و ما نمیتوانیم همه اهلسنّت را تکفیری معرفی کنیم، در میان شیعه نیز افراد تندرو هستند، چه روحانی و چه غیرروحانی. این نکته را باید بیان کرد که کار تندروها را در هیچ دین و مذهب نمیشود به حساب همه گذاشت. اگر شبکهای ماهوارهای منتسب به شیعه است که تندروی میکنند، حرف آن را نباید به حساب کل شیعیان گذاشت.
راهکار هفتم افشای مفتریان متعمّد است. افرادی که نسبتهای غیر واقعی میدهند و افترا میبندند، دو قسم هستند: یک عده افراد متعمّدند و میدانند افتراست و عمداً این کار را انجام میدهند. عده دیگر بر اثر جهلشان و اعتماد به دیگران است. اینها با هم فرق دارند. آنهایی را که مفتری متعمّدند، باید افشا و رسوا کرد؛ مثل همانی که میگوید در مساجد ایران، در اذان خمینی رهبر میگویند. باید افشا شود که این شخص عمداً دروغ میگوید؛ درحالیکه آقای قفاری، نویسنده این کتاب، در ابتدای کتابش مدّعی است که در آنچه که در این کتاب آورده، به واسطهها اعتماد نکرده و خودش مستقیم تحقیق کرده است که پس از انقلاب در تمام مساجد ایران در اذان بعد از چهار تکبیر، خمینی رهبر میگویند. اینها را باید رسوا کرد تا اعتماد عمومی مردم از اینها سلب بشود. دروغ او هم واضح است؛ چون حداقل اهلسنّت ایران میدانند که چنین چیزی وجود ندارد، بعد مردم میفهمند این قفاری که کتاب نوشته و کتابش بهترین کتاب و پایان نامه برتر شناخته شده، کذاب است. در اهدای کتاب نوشتهاند توصیه میکنیم که این کتاب دست به دست در میان دانشجویان بچرخد و همه استفاده کنند. افرادی هم هستند که متعمّد نیستند و دروغها را پخش میکنند؛ چون به چیزی اعتماد کردهاند که نباید اعتماد میکردند. گاهی اعتمادسازیها و شخصیت سازیهای کاذب در برخی جوامع بهوجود میآید و در جامعه اهلسنّت نیز چنین است که باید این اعتمادهای کاذب را از بین برد؛ مثلاً در جامعه وهابیت اعتماد زیادی به ابنتیمیه وجود دارد و گویا ابنتیمیه را بالاترین شخصیت میدانند. شاید بعد از خلفا کسی را به اندازه ابنتیمیه قبول نداشته باشند و شاید هشتاد درصد حرفهای وهابیها برگرفته از ابنتیمیه است. باید این اعتماد را در مورد ابنتیمیه سلب کرد و راه سلب اعتماد، بیان دروغهای واضحی است که ابنتیمیه دارد. ما میتوانیم در ایران و خارج از ایران بگوییم که تلویزیون و رادیو ایران در اذان چه میگویند. اثبات دروغ بودن برخی از دروغهای ابنتیمیه ممکن است احتیاج به دلیل داشته باشد، اما دروغ بودن برخی حرفهایش دلیل لازم ندارد؛ مثل اینکه ابنتیمیه گفته است شیعیان برای زنان مهریه قرار نمیدهند. یا میگوید شیعیان با عدد ده مخالفاند. تعبیر ابنتیمیه این است که: «و من حماقاتهم انّهم یکرهون التکلّم بلفظة العشرة و لا یبنون علی عشرة أعمدة و لا بعشرة جذوع؛ لأنّهم یبغضون خیار الصحابة و هم العشرة المشهود لهم بالجنة». اهلسنّت معتقدند پیامبر به ده نفر بشارت به بهشت داد. میگویند شیعیان چون با این ده تا مخالفاند، با عدد ده هم مخالفاند. از این رو ساختمانی که ده تا ستون داشته باشد یا سقفی که ده تیر داشته باشد، نمیسازند. دروغ بودن این سخن را برای اهلسنّت دنیا به آسانی میتوان ثابت کرد؛ چون شیعه ایران و پاکستان و هندوستان، اتفاقاً روی ده تأکید دارند و برنامهها و مراسم مذهبیشان ده روز است؛ مثل دهه محرم، دهه فجر و دهه فاطمیه. آنگاه برای اهلسنّت ثابت میشود که نباید به سخن ابنتیمیه و مغرضان دیگر اعتماد کرد.
نکته هشتم هم مربوط به علماست و آن بیان این مطلب است که امامیه به محتوای احادیث تمام کتب حدیثی التزام و اعتقاد ندارد. گاهی اوقات علّت برخی افترائات این است که مطلبی را در کتاب حدیثی میبینند و بعد خیال میکنند شیعه به مضمون همه آنها معتقد است و این را به عقاید شیعه نسبت میدهند. به آنها میگوییم آیا اهلسنّت هم محتوای همه کتابهای حدیثی خود را قبول دارند و جزء عقایدشان است؟ آنها کتابی در بحث مهدویت نوشتهاند که به فارسی ترجمه شده است. نویسنده کتاب، هر مؤلفی که شیعه بوده، هر حدیثی را که نوشته، جمع کرده و بهعنوان عقاید شیعه آورده است. ما هم میتوانیم صد برابر اینها از کتابهایشان مطالبی نقل کنیم که شرمنده شوند. همانطور که آنها میگویند ممکن است حدیث، مجعول، مردود و ضعیف باشد، ما هم میگوییم همه احادیث را معتبر نمیدانیم. این در حالی است که شیعه در اینجا احتیاط و دقت بیشتری دارد؛ زیرا شیعیان هیچ کتابی غیر از قرآن را صحیح نمینامند، اما اهلسنّت میگویند صحیح البخاری، صحیح مسلم، بعضیها میگویند صحاح سته. شیعه هیچگاه نگفته است صحیح الکافی، صحیح من لایحضر، یا نگفته صحاح اربعه. ما نویسندگان و مؤلفان این کتب را کاملاً به لحاظ علمی قبول داریم، اما اینها را معصوم از خطا نمیدانیم تا هر چه را که صحیح دانستند، ما هم صحیح بدانیم. ما میگوییم باب اجتهاد باز است و مجتهدین میتوانند درباره احادیث نظر بدهند. مجتهد همان طور که در فهم حدیث، خودش استنباط میکند، درباره صحّت سند حدیث هم خودش اظهار نظر میکند. بعضی از راویان مورد اختلافاند؛ برخی آنها را ثقه میدانند و برخی غیر ثقه. آرای فقهای شیعه را هم باید در کتب فقهی بررسی کرد، نه در کتابهای حدیثی. آقای نووی در کتاب التقریب که در علم الحدیث است، میگوید «اوّل مصنّف فی الصحیح المجرد، کتاب البخاری ثم بعده مسلم؛ اول کتابی که تألیف شده در صحیحِ مجرّد و خالی از حدیث غیرصحیح، کتاب بخاری است، بعد مسلم». حالا در کتاب صحیح مسلم روایاتی وجود دارد که مضمونش را قبول ندارند؛ مثل اینکه پیامبر به یک خانمی گفت فلان مرد را شیر بده تا به تو محرم بشود. این را ما به شما نسبت نمیدهیم، با اینکه در صحیح مسلم است و این را رأی همه اهلسنّت نمیدانیم. بعضی گفتهاند که این مورد خاص بوده؛ درحالیکه در سنن ابیداوود و جاهای دیگر هم مشابه آن هست. سنن ابیداود نیز از کتب ستّه است. در این کتاب آمده که عایشه معتقد بود این امر اختصاص به آن مورد ندارد. لذا اگر میخواست مردی با او محرم بشود، دستور میداد دختر خواهرش یا دختر برادرش به او شیر بدهد تا عایشه هم به او محرم بشود. او بشود مادر رضاعی، و این بشود عمّه یا خاله رضاعی. با اینکه این مطلب در صحیح مسلم وجود دارد، ما آن را به اهلسنّت و کل فقه اهلسنّت نسبت نمیدهیم. از این قبیل مطالب فراوان است. در صحیح بخاری میگوید وقتی عزرائیل برای قبض روح حضرت موسی(علیه السلام) آمد، حضرت موسی(علیه السلام) چنان سیلی به صورت او زد که عزرائیل کور شد. این مطلب در صحیح بخاری هست و تمام روایات آن را صحیح میدانند، ولی ما شیعیان نمیگوییم که عقیده کلّ اهلسنّت این است. پس نباید یک دیدگاه نادر و غیر اجماعی را به همه مذهب تعمیم داد.
راههای پیشگیری از افترا به شیعه
برای پیشگیری از افترائات به نکاتی باید توجه شود: یکی دقت در دعوت سخنران و مدّاح و مشورت با علمای معتمد در اینباره است. هرکسی را دعوت نکنند. ممکن است مداحی صدای خوبی داشته باشد و یا شاعری شعر خوبی بگوید، ولی ممکن است حرفهای بیجایی بگوید؛ همچنان که اگر میخواهند روحانیای برای سخنرانی دعوت کنند، مشورت کنند. برای بیماری پیش هر پزشکی نمیرویم، در مسائل دینی هم که مهمتر از آن است، نباید پیش هر کسی رفت. نباید هر روحانی و هر کسی را دعوت کنند.
نکته دوم اجتناب از کارهایی است که مذهب را در معرض تهمت قرار میدهد. مردم باید دقت کنند. ما روایت داریم که از مواضع و از جاهایی که ممکن است موجب بدبینی و بدگمانی به شما شود، بپرهیزید. بدتر از تهمت به خود انسان، این است که مذهب و دین خود و همه هممذهبان را در معرض تهمت قرار دهیم. نباید کاری انجام داده شود که موجب بدبینی، تهمت و بدگمانی به شیعیان میشود. نقل میکردند مرحوم آیت الله بروجردی نهی میکردند که روی مهرها چیزی بنویسند. از روی علاقه، اسم ائمه را روی مهرها مینویسند، اما نمیفهمند که این کار موجب سوءظن میشود و عدهای خیال میکنند که ما میخواهیم امام حسین را بپرستیم. دشمنان دنبال بهانه برای تهمتها هستند.
اقدام سوم که مردم باید انجام بدهند، اجتناب از کارهایی است که ایجاد کینه میکند. گفتیم کینه، در اذهان بدبینی ایجاد میکند و در نتیجه، تهمتها را زود باور میکنند؛ درحالیکه ما روایات فراوان درباره جلب مودت و محبت مردم داریم؛ مثلاً روایت هست: «خدا رحمت کند کسی را که محبت دیگران را به خودش جلب کند!» حرفهایی که قابل قبول است، بگوییم، نه حرفهایی که برایشان قابل هضم و قابل قبول نیست. در روایت ممکن است حرفهایی داشته باشیم که برای مردم قابل هضم و درک نباشد، آنها را نباید گفت و باید مردم را از کارها و حرفهایی که کینه و عداوت علیه شیعیان ایجاد میکند، منع کرد.
سراج منیر: بعضی میگویند این با تبرّی مخالف است. نظر شما چیست؟
توحیدی: تبرّی را هم باید توضیح بدهیم. تبرّی اصل درستی است و اصل قرآنی و عقلی است. اصل شیعی نیست. لازمه دوست داشتن هر فردی تنفّر از مخالفین اوست. هرچه بیشتر او را دوست داشته باشی، از دشمنش بیشتر بدت میآید. لازمه دوست داشتن خدا، تنفر از دشمنان خداست. لازمه دوست داشتن پیامبر، تنفر از دشمنان اوست و لازمه دوست داشتن اهلبیت، تنفر از دشمنان اهلبیت است. این یک اصل است که در قرآن هست. حضرت ابراهیم(علیه السلام) گفت: (وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ)[8] یا گفت: (إِنَّا بُرَاء مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ)؛[9] ما از شما و از معبودان شما متنفریم. اصل تبری، تنفر قلبی از دشمنان آن فردِ محبوب است. دشمنی با دشمنان خدا و پیغمبر و اهلبیت، یک اصل است. نمیشود هم حضرت علی را دوست داشت و هم دشمن او را دوست داشت. اینکه ما قلباً متنفر از دشمنان خدا و پیامبر و اهلبیت باشیم، یک مطلب است و ابراز این مطلب، مطلب دیگری است. ابراز این دوستی و دشمنی در هر جایی که مشکل و مانعی نداشته باشد، صحیح است، اما اگر مانع وجود داشته باشد و ابراز تنفر یا ابراز دوستی دردسرساز باشد، اینجا جای عمل به دستور دوم اهلبیت یعنی تقیه است. مشکل ما این است که از دین یک چیز را میگیریم و به چیز دیگر توجه نمیکنیم. همان پیامبر و ائمه و قرآنی که به ما تولّا و تبرا را یاد دادهاند، مسئله تقیه و حفظ جان هم آموختهاند. قرآن فرموده: (وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ).[10] پس باید به اصل تولا و تبرا توجه کرد، اما با توجه به اصل تقیه که اصل قرآنی و عقلایی نیز هست. ائمه فرمودند کسی که (در جای تقیه) تقیه نکند، دین ندارد. اگر بیجهت برای خود و دیگران دردسر درست کند، دین ندارد. آیین ما اینگونه نیست که بدون جهت برای مردم دردسر درست کنیم. در حدیث آمده تقیه دین من و پدران من است: «التقیة دیني و دین آبائي».
راه چهارم تبیین نقش استعمار در ایجاد جنگهای مذهبی و اهداف آنها برای عموم مردم است. مردم نمیدانند که یکی از نقشههای استعمارگران برای تسلط بر مسلمانان و کشورهای اسلامی، درگیریهای داخلی و ایجاد جنگ مذهبی و تفرقه است. سیاست ایجاد تفرقه برای حاکمیت بر مردم، یک سیاست استعماری با قدمت فراوان است. در قرآن دارد که فرعون برای تسلط بر مردم، اهل زمین و اهل منطقه و مملکت خودش را از فرقههای مختلف قرار داد، اینها را به جان یکدیگر انداخت. یک عده را تضعیف میکرد، یک عده را تقویت: (يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ).[11] در آیه دیگر یکی از عذابهای الهی فرقهفرقه شدن بیان شده است: (يَلْبِسَکُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ)،[12] شما را به صورت فرقههای مختلف در میآورد و بعد به جان هم میافتید. سیاست آمریکا این است که جنگ مذهبی بین شیعه و سنی درست کند و یک نادان را تحریک میکند تا حرفی بزند که آنها تحریک بشوند. یکی از نادانهای آن طرف هم حرفی بزند که اینها تحریک بشوند و به جان هم بیفتند. معروف است که میگویند سیاست انگلیس «فَرّق تَسُد» است؛ تفرقه بینداز، آقایی و سیادت کن. اگر دیدید فرد نادانی کاری انجام داد، شما نباید عکس العمل نشان بدهید. این یا نادان است یا عامل دشمن که میخواهد جنگی درست کند و طرف مقابل را وادار به مقابله کند. در عراق حضرت آیت الله العظمی سیستانی (دامت برکاته) ایشان هوشیار و متوجه هستند. چندین بار شیعیان از او اجازه خواستند که با تکفیریها مقابله به مثل کنند، اما ایشان اجازه مقابله به مثل ندادند؛ چون میدانند که دست دشمن و آمریکا در کار است تا شیعیان را تحریک کنند و هزاران نفر از دو طرف کشته و بهانهای برای ماندن آمریکا و بعد کشاندن پای نیروهای حافظ صلح به کشور اسلامی شود. باید این آگاهی را به مردم داد تا در جهت اهداف آمریکا و اسرائیل عمل نکنند و حرفی نزنند.
راهکار دیگری به غیر از تبیین برای عدم ورود شیعه به جنگهای مذهبی هست؟ براساس سخنان شما، نظر شما تعامل است و معتقدید تقابل جواب نمیدهد. در همین زمینه نیز سخنان پایانی را بیان فرمایید.
توحیدی: ما برای این قضیه چند راهکار گفتیم: یکی لزوم تبیین نقش استعمار، نکته دوم تبیین سیره و دستور ائمه اهلبیت در برخورد با سایر مذاهب؛ برای مردم تبیین شود که ما اگر پیرو اهلبیت هستیم، دستورشان چگونه بوده و خودشان چگونه برخورد میکردند. ائمه اهلبیت فرمودهاند هر کس شهادتین گفت، مسلمان است. (اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، ج2، باب انّ الایمان یشرَک الإسلام و الإسلام لایشرک الإیمان). در آنجا حضرت میفرماید اسلام این است که شهادتین بگویی: «الاسلام ان تشهد لااله الا الله و ان محمدّ رسول الله و ان تقیم الصلوة و تؤتی الزکوة و تصوم شهر رمضان». هر کس شهادتین بگوید، نماز، زکات و این واجبات را قبول داشته باشد، مسلمان است. بعد فرمودند: «و به حقنت الدماء و علیه جرت المناکح و المواریث؛ هر کسی این کلمات را گفت و ضروریات دین مثل نماز و روزه را قبول کرد، خون او محفوظ و محترم است و از یکدیگر ارث میبرند و ازدواجشان جایز است». مرز اسلام را شهادتین قرار دادند. اگر کسی علاوه بر اینها، اعتقاد به ولایت اهلبیت هم دارد، مومن به اهلبیت هم حساب میشود، والّا مسلم است، ولی مومن به اهلبیت نیست. خودش هم میداند این اعتقاد شیعی را ندارد. او مومن به اسلام است، اما مومن به اهلبیت نیست. در روایات شیعه مقصود از مؤمن، مؤمن به ولایت اهلبیت است. باید تبیین کرد که ائمه ما هر کس را که شهادتین گفت، مسلمان میدانستند و جان و مالش را محترم میشمردند. این مرز اسلام است. اما نکته مهم این است که سیره ائمه چه بوده است؟ با ناصبیها چگونه برخورد میکردند؟ ما امروزه شاید در جامعه ناصبی اصلاً نداشته باشیم. بعضی اعتقاد ناصبی داشتند و نزد ائمه اهلبیت میآمدند. شخصی شامی به مدینه آمده بود. شام منطقه تبلیغاتی معاویه و مخالفان شیعه و اهلبیت بود. مرد شامی امام را که دید، شروع به فحاشی کرد. اما حضرت، نه خود به او جواب دادند و نه به هیچ یک از شیعیان اجازه دادند که برخوردی با او داشته باشند. بعد که حرفهایش تمام شد، علت ناراحتی او را پرسیدند: آیا قرض به تو فشار آورده؟ گرسنهای؟ آوارهای؟ اگر قرض داری، خدا به ما لطف کرده و میتوانیم کمک کنیم. اگر گرسنهای، میتوانیم به تو غذا بدهیم. اگر غریبی، مهمان ما باش. او به امام اهانت کرد، امام با او چنین برخوردی کرد. چنان در این مرد ناصبی تأثیر گذاشت که 180 درجه عوض شد و عذرخواهی کرد و پیرو امام شد و روزی که میخواست از مدینه برود، به امام گفت من روزی که وارد این شهر شدم، شما و اولاد علی را منفورترین افراد میدانستم و امروز در حالی از مدینه خارج میشوم که محبوبترین فرد عالم شمایید. برخورد ائمه با افراد ناصبی این چنین بود. ولی امروز عموم اهلسنّت میگویند ما ائمه اهلبیت را دوست داریم و واقعاً هم دوست دارند. به زیارت امام رضا و سایر ائمه اهلبیت میآیند. چگونه با آنها برخورد میکنیم. ما این روش اهلبیت را باید تبیین کنیم. این نکته دوم.
نکته سوم اینکه غیر از استعمار، اهداف وهابیت را در ایجاد جنگ مذهبی، تبیین کنیم. اینها هم به این نتیجه رسیدهاند که اگر برخوردها برخوردهای علمی و محبتآمیز باشد، عموم مردم در دام وهابیها نمیافتند. احساس کردهاند اگر جو آرام باشد و درگیریهای مذهبی نباشد، شیعیان سبب رسوایی وهابیت میشوند. به دنبال بلوا هستند تا جوّ آرامی نباشد. اگر جوّ آرام باشد و منطق حاکم باشد دست وهابیت خالی است. از قدیم میگفتند که دزد بازار را آشفته میپسندد تا کسی نفهمد چه شد. افراد منطقی جوّ آرام میخواهند. همیشه جوّ آرام به نفع کسی است که منطق و استدلال دارد و جوّ احساسی و درگیری به نفع کسی است که منطق ندارد و لذا به دنبال شلوغی و تحریک احساسات هستند و ما باید از تحریک احساسات دیگران کاملاً برحذر باشیم تا بتوانیم منطقمان را تبیین بکنیم.
آخرین نکته در اینباره، تبیین فتاوای علما و مراجع تقلید درباره مسلمان بودن تمام گویندگانِ شهادتین است و اینکه احکام اسلام را پیدا میکنند و جانشان و مالشان محترم میشود. من به موضوع جالبی اشاره کنم: عدهای از یکی از مناطق مشترک مرزی ایران برای حضرت آیتالله العظمی وحید خراسانی (دامت برکاته) نوشته بودند که در منطقه ما عدّهای ما را تکفیر میکنند و میگویند شیعه کافر است. (البته همه اهلسنّت این طور نیستند). آیا ما هم حق داریم مقابله به مثل کنیم و متقابلاً آنها را تکفیر کنیم؟ ایشان جواب داده بودند که هرکس که شهادتین بگوید و ضروریات اسلام را قبول دارد مسلمان است و جان و مالش مانند جان و مال شیعه جعفری، محترم است و اگر آنها به ناحق با شما برخورد کنند، شما نباید مقابله به مثل کنید. شما باید به حکم خدا راضی باشید که فرموده: (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا)؛[13] «به کسی که اظهار اسلام میکند، نگویید که تو مؤمن نیستی». حکم خدا را در نظر بگیرید. اگر یکی از آنها مریض شد، به عیادتش بروید و اگر مُرد، به تشییع جنازهاش بروید. اگر حاجتی به شما داشت، حاجتش را روا دارید. ایشان مرجع تقلیدی است که بر امر ولایت هم بسیار تأکید دارد، اما با این حال میگوید روش برخورد شما نباید با غیر شیعیان مثل خود آنان باشد و نباید شما هم آنها را تکفیر کنید. اگر این مطلب برای شیعیان تبیین شود و بفهمند که مرجع تقلیدمان میگوید شما نمیتوانید مقابله به مثل کنید، بسیاری از سوءتفاهمها رفع میشود. یکی از آقایان در بلوچستان در برخی مجامع عمومی اهلسنّت، این فتوا را خوانده بود که تأثیر بسیار فراوانی گذاشت. امام جمعه اهلسنّت چابهار نیز نامه تشکرآمیز به آیت الله وحید نوشت و از این فتوا تقدیر و تشکر کرد. ما باید اینها را بیان کنیم که اهلسنّت غیروهابی در دام وهابیت نیفتند. بدانند که شیعیان اینگونه برخورد میکنند، بلکه وهابیها هستند که به دنبال فتنه و ایجاد دردسر برای مسلمانها هستند.
اگر نکته ناگفتهای مانده، بفرمایید.
توحیدی: بعضی میگویند که ما در روایت داریم که سب کنید و شما هم به آنها تهمت بزنید. مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار (ج76، ص204، کتاب العشره) به مناسبت حدیثی نقل میکند و میفرماید: «و المراد بسبّهم الاتیان بکلام یوجب الاستخفاف بهم». اولاً گفته شده: «اذا رأیتم اهل الریب و البدع». مرحوم مجلسی میگوید اهل الریب کسانیاند که در دل خودشان در دین شک دارند و در ایمان مردم تشکیک ایجاد میکنند. حدیث میگوید اگر اهل شک و اهل بدعت را دیدید، «فاکثروا من سبّهم و الوقیعة فیهم و باهتوهم». ایشان چنین معنا میکند: «والمراد بسبّهم الاتیان بکلام یوجب الاستخفاف بهم»؛ یعنی حرفی بزنید که اینها در جامعه محترم نباشند، سبک بشوند و موجب بشود مردم بفهمند اینها حقهباز و فتنهجو هستند. بعد ایشان مینویسد: «و قال شهید الثانی: یصح مواجهتهم بما یکون النسبة إلیهم حقاً لا بالکذب». عیب و ایرادی را که در آنها هست و واقعیت دارد، بیان کنید تا موجب بشود اینها از چشم مردم بیفتند، نه اینکه کذب و دروغ بگویید. اجازه دروغ داده نشده است، بلکه مطلبی گفته شود که واقعیت دارد و اگر بیان کنید، اینها سبک میشوند آن را بیان کنید، «لا بالکذب؛ نه اینکه دروغ بگویید». بعد ایشان معنای «باهتوهم» را توضیح میدهد. میگوید «باهتو» بهمعنای بهتان بزنید نیست. باهتو از ماده بَهَتَ یا بَهِتَ است و به این معناست که تحیر ایجاد شود؛ یعنی کاری بکنید؛ مثل این آیه شریفه است: (فَبُهِتَ الَّذِي کَفَرَ)؛[14] یعنی کاری کند که نتواند چیزی بگوید. تصریح میکند که یعنی با دلیل و منطق جوابشان را دهید که دیگر طمع در فساد نکنند: کَی لایطمعوا فی الفساد فی الارض. باید بهگونهای برخورد شود که ببینند دلیلشان واهی شد و پنبهاش را زدند و دیگر تأثیری ندارد. «باهتوهم» یعنی بحث کنید؛ مثل حضرت ابراهیم به نمرود جواب داد و نمرود در بُهت فرو رفت: (فَبُهِتَ الَّذِي کَفَرَ). مبهوت شد نه اینکه بهتان به او زده شد. حضرت ابراهیم به او تهمت نزد، بلکه فرعون مبهوت شد و زبانش بند آمد، از جواب دادن فروماند. پس باید طوری بحث کرد که طرف مقابل فروبماند و نتواند جوابی بدهد.
در پایان، به سهم خود از مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهلالبیت(علیهم السلام) و از شما عزیزان که این کار خطیر را به عهده گرفتهاید، سپاسگزارم.
ما هم از حضرتعالی کمال تشکر را داریم و از خداوند متعال دوام توفیقات را برای شما خواهانیم.
[1]. سوره نحل(16)، آیه 103.
[2]. سوره نحل(16)، آیه 105.
[3]. نهجالبلاغه، نامه 53.
[4]. سوره نحل(16)، آیه 105.
[5]. همان.
[6]. سوره اسراء(17)، آیه 36.
[7]. سوره انعام(6)، ایه 108.
[8]. سوره ممتحنه(60)، آیه 4.
[9]. همان.
[10]. سوره بقره(2)، آیه 195.
[11]. همان.
[12]. سوره انعام(6)، آیه 66.
[13]. سوره نساء(4)، آیه 94.
[14]. سوره بقره(2)، آیه 258.
منبع : نشریه سراج منیر ، شماره 11 ، آذر 92 ، ص11