جستجو
Close this search box.

آزادى در فرهنگ اسلامى

الف. آزادى در قرآن

در قرآن، بر آزادى انسانها تأكيد فروان رفته است: به گواهى قرآن، رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)تعهدات تحميلى، بندها و غل و زنجيرهايى كه به پاى انسانها و مانع از تحرك و اوج گرفتن انسان مى شود، از گردن و پاى انسان باز كرد.(و يضع عنهم إصرهم و الاغلال التى كانت عليهم)[1]

آزادى، گوهرى الاهى است كه پيامبران نيز در مسير هدايت، مجاز به شكستن آن نيستند. (افانت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين);[2] آيا تو مى خواهى مردم را بر خلاف ميل باطنى و قلبى آنها با ايمان گردانى.

سلطه بر ديگران نيز از ديدگاه قرآن، بر خلاف روحيه آزادى است; از اين رو خداوند پيامبر گرامى اش را از سيطره بر مردم نهى مى كند: (فذكّر انّما أنت مذكّر لست عليهم بمصيطر)[3]

و در جاى ديگر مى فرمايد: (انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً)

ب. آزادى در روايات

ـ امام على(عليه السلام) «لاتكن عبدَ غيرك و قد جعلك الله حرّاً»;[4]

بنده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريد.»

اميرمؤمنان(عليه السلام): «الناس كلهم احرار الاّ من اقّر على نفسه بالملك و هو بالغ او من قامت
عليه بينّة».[5]

همه مردم (به حكم فطرت اوليه) آزادند جز كسى كه خود بالغ است و اقرار به بردگى مى كند يا دو گواه به بردگى او شهادت مى دهند.»

ـ امام صادق(عليه السلام): «ان الحرّ حرّ على جميع احواله، ان نابته نائبة صبر لها وان تداكت عليه المصائب لم تكسره و ان اسر و قهر و استبدل باليسر عسراً كما كان يوسف الصديق الامين، الم يضُرر حريّته أن استعبد و قهر و اسر».[6]

آزاده، در تمامى حالات، آزاده است. در برابر مشكلات صبر مى كند. هجوم مصيبتها او را نمى شكند، گرچه اسير و منكوب و گرفتار سختى شود، همچنان كه يوسف راستگو و امين به دليل بردگى و اجبار و اسارت روح آزادى اش زيان نديد.

ـ امير مومنان(عليه السلام): «من قصّر عن احكام الحُريّة اعيد الى الرّق»;[7]

هر كس در انجام شرايط آزادى كوتاهى كند، به بندگى باز گردانده مى شود.»

ـ على(عليه السلام): «ليس للاحرار جزاء الاّ الاكرام»;[8]

براى آزادگان پاداشى جز گرامى داشت آنان نيست.»

ـ و نيز مى فرمايد: «اياك و كل عمل نيّفر عنك حّراً و يذل لك قدراً و يجلب عليك شراً او تحمل به الى يوم القيامة وزراً;

بپرهيز از هر كارى كه آزاده اى را از تو برنجاند و جايگاه تو را فرو ريزد و مايه روى آوردن شر شود و بارى در قيامت بر دوش تو نهد.»

ـ امام صادق(عليه السلام):[9] «خمس خصال من لم تكن فيه خصلة منها ليس فيه كثير مستمتع: اولها الوفاء والثانية التدبير و الثالثه الحياء و الرابعة حسن الخلق و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال الحرّية»; پنج ويژگى است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد در او خير قابل استفاده وجود ندارد: 1.وفاء ; 2.تدبير; 3.حياء و شرم; 4.خوش اخلاقى; 5. آزادى، كه تمام اين ويژگيها در آن جمع است.

ج. آزادى در كلام معمار انقلاب

ـ يكى از بنيادهاى اسلام، آزادى است. انسان واقعى، ملت مسلمان، فطرتاً يك انسان آزاد شده است.[10]

ـ در اسلام اختناق نيست. در اسلام آزادى است براى همه طبقات، براى زن، براى مرد، براى سفيد، براى سياه، براى همه.[11]

ـ اول مرتبه تمدن، آزادى ملت است. يك ملتى كه آزادى ندارد تمدن ندارد… مملكت متمدن آن است كه آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقايد و رأيشان.[12]

ـ مردم آزادند در اسلام، هم در بيان عقايد و هم در اعمال، مادامى كه توطئه در كار نباشد و مسائلى را عنوان نكنند كه نسل ايران را منحرف كنند.[13]

ـ در چهارچوب قوانين اسلام، در چهارچوب قانون اساسى، بيان آزاد و بحث آزاد… روزنامه ها آزادند مطالب بنويسند، مسائل بنويسند، اما آزاد هستند كه اهانت مثلاً به مقدسات مردم بكنند؟ آزادند كه فحش به مردم بدهند؟ آزادند كه تهمت به مردم بزنند؟ همچو آزادى نمى تواند، آزادى توطئه نمى تواند.[14]

ـ آزادى در حدود قانون است، يعنى آن مقدارى كه خداى تبارك و تعالى به ما آزادى داده است، در آن مقدار آزاد هستيم. آزاد نيستيم كه فساد بكنيم. هيچ انسانى آزاد آزاد نيست كه كار خلاف عفت بكند. هيچ انسانى آزاد نيست كه برادر خودش را اذيت بكند… آزادى بايد منطقى و طبق قانون باشد.[15]

ـ بايد سعى كنيد تا با اتحاد خويش، جامعه اسلامى به وجود آوريد، جامعه اسلامى كه در آن همه آزادند عقايد خود را ابراز نمايند.[16]

د. آزادى در كلام رهبرى

رهبر فرزانه انقلاب اسلامى در سال 1378 سخنان حكيمانه اى در زمينه آزادى ايراد كرده اند كه زواياى تاريك آن را روشن ساخته و برداشت اسلامى خويش را از آن تبيين كرده اند. در ذيل چند فراز از آنها را آورده ايم:

ـ اگر آزادى را به معناى لطيف و بلند آن معنى كنيم كه آزادى روح انسان از آلايش، از هوا و هوس، از رذايل و از قيد و بندهاى مادى است، اين معنا تا امروز هنوز هم در انحصار مكاتب الاهى است و اصلاً مكاتب غربى و اروپايى آن را استشمام نكرده اند.

ـ آزادى فكر و عقيده كه امروز يك شعار پذيرفته شده و جهانى است، در اسلام تأمين شده و داراى سه محور است: محور اوّل: وجوب تفكّر در اسلام; محور دوم: دارا بودن عقيده مذهبى; محور سوم: فكر و انديشه هاى سياسى در جامعه اسلامى آزاد است.

ـ من مى گويم بايستى افكار و آرا و سلايق مختلف در كشور به صورت صحيح و درست مطرح شود; اما گفتن معارف گوناگون يك حرف است، دروغ گفتن به مردم و دروغ نوشتن و تحريف كردن حقايق و بلند گوى دشمن شدن حرف ديگرى است. آنچه كه من در باب مطبوعات نمى توانم قبول كنم و بپذيرم اين دومى است.

ـ در فرهنگ غربى كه قانون مرز آزادى را معين مى كند، اين قانون ناظر به مسائل اجتماعى است. قانون مى گويد: آزدى هيچ انسانى نبايد آزادى انسان ديگر را محدود كند. اما اسلام به انسان مى گويد: استفاده از آزادى علاوه بر اينكه نبايد آزادى و منافع جامعه را تهديد كند، بايد منافع خود او را هم به خطر نيندازد.

ـ ريشه و منشأ آزادى در غرب، خواست و تمايلات انسان است، فلسفه آزادى، خواستن است; خواستن دل و تمناى دل انسانى… اما ريشه آزادى در فرهنگ اسلامى، جهان بينى توحيدى است، اصل توحيد، آزاد بودن انسان را تأمين مى كند.[17]

هـ. آزادى در قانون اساسى

در قانون اساسى زوايا و ابعاد مهم پديده آزادى به روشنى به تصوير كشيده است كه به چند مورد از آن اشاره مى شود:

1. آزادى مطبوعات

اصل 24: نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آنكه مخلّ به مبانى اسلام يا حقوق عمومى باشد. تفصيل آن را قانون معين مى كند.

2. آزادى تشكيل اجتماعات

اصل 27: تشكيل اجتماعات و راه پيماييها، بدون حمل سلاح به شرط آنكه مخلّ به مبانى اسلام نباشد آزاد است.

3. آزادى احزاب و اقليتهاى دينى

اصل 26: احزاب، جمعيتها، انجمنهاى سياسى و صنفى و انجمنهاى اسلامى يا اقليتهاى دينى شناخته شده آزادند، مشروط بر اينكه اصول استقلال، آزادى، وحدت موازين اسلامى و اساس جمهورى اسلامى را نقص نكنند، هيچ كس را نمى توان از شركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكى از آنها مجبور ساخت.

4. آزادى نمايندگان در اظهار نظر

نمايندگان مجلس در مقام ايفاى وظايف نمايندگى در اظهار نظر و رأى خود كاملاً آزادند و نمى توان آنها را به سبب نظراتى كه در مجلس اظهار كرده اند يا آرايى كه در مقام ايفاى وظايف نمايندگى خود داده اند تعقيب يا توقيف كرد.[18]

اسلام و ليبراليسم

1. ملاكهاى مشترك محدوديت آزادى در نظام اسلامى و ليبرالى

عناصر محدود كننده آزادى به گونه اى در تمامى سيستمهاى حقوقى دنيا وجود دارد; اما نقطه اختلاف در حدود و مرزهاى آزادى است، كه خود ناشى از معيارها و ملاكهاى محدوديتِ در مبانى آن سيستمها است. اسلام و ليبراليسم در چهار ملاك مشترك آزادى را محدود و مرزبندى مى كنند:

قانون و مبانى آن;

تزاحم آزاديها;

عفت و اخلاقيات عمومى;

امنيت ملى.[19]

در هيچ يك از نظامهاى حقوقى دنيا به مطبوعات، احزاب يا افراد اجازه داده نمى شود كه قانون، عفت عمومى، امنيت ملى و آزاديهاى قانونى ديگران را زير پا بگذارند و اين گونه محدوديتها نه تنها سركوب آزادى به شمار نمى آيد، بلكه نوعى دفاع معقول از آزاديهاى مشروع است.

قانون در هر كشور مبناى نظم اجتماعى بوده و رفتار افراد و گروهها را با يكديگر تنظيم و هنجارها و شيوه هاى رسمى رفتار را معين مى كند. قانون در نظامهاى ليبرالى بر اساس اصول دموكراسى و مبانى معرفتى ليبراليسم بنيان نهاده شده ولى مبناى قانون در نظام اسلامى، شريعت و وحى الاهى است; از اين رو در نظام اسلامى قانون از قداست و جايگاه ويژه اى در جهان بينى و نظام ارزشى برخوردار است، تزاحم آزاديها، يكى ديگر از عوامل محدود كننده قلمرو آزادى است. آزادى افراد تا آنجا پذيرفتنى است كه به آزاديهاى ساير كنش گران اجتماعى خللى وارد نسازد، اما آنجا كه اعمال آزادى افراد باعث بر هم زدن آسايش و رفاه ديگران شده و از آنان قدرت انتخاب و گزينش را سلب كند، هم نظام اسلامى و هم نظام ليبرالى با چنين آزادى اى مخالفت دارد; البته برداشت اين دو نظام در موارد و مصاديق تزاحم آزادى يكسان نيست.

رعايت اصول اخلاق عمومى و هنجارهاى اخلاقى در تمامى نظامهاى دنيا از جمله نظام اسلامى و ليبراليستى لازم شمرده مى شود.

در تمامى سيستمهاى حقوقى، اعم از لاييك و دينى، انتشار نوشته ها و تصاوير مستهجن كه موجب فساد و تباهى اخلاق شود، ممنوع است و توهين و ناسزاگويى به مقدسات و مذهب رسمى يك كشور كه در قانون اساسى به رسميت شناخته شده، منع قانونى دارد و يا تجاوز به حقوق اقليتهاى دينى و مذهبى، ممنوع شمرده شده، اما با اين وصف، تعريف از اخلاق عمومى و تعيين مصاديق و موارد آن، دست مايه اختلاف نظام اسلامى و ليبراليستى است; به عنوان مثال، در نظام اسلامى يكى از اصول اخلاق عمومى، رعايت حجاب و پوشش براى زنان است كه نتيجه آن حفظ معاشرت سالم ميان زن و مرد در جامعه و مصونيت زن از اذيت و آزار جنسى در هنگام مشاركت سياسى و فعاليتهاى اجتماعى است.

حفظ امنيت ملى يك كشور از اصول اساسى است كه در تمامى نظامهاى ليبراليستى و اسلامى مورد تأكيد قرار گرفته است; از اين رو، چاپ و انتشار اخبار و اطلاعات طبقه بندى شده كه امنيت ملى را به مخاطره مى افكند، در تمامى سيستمهاى حقوقى دنيا ممنوع اعلام شده و مجازات سنگينى براى آن تعيين شده است. طبيعى است كه به بهانه آزادى نمى توان اخبار و اطلاعات كشور را به بيگانگان فروخت و جان و ناموس و اموال ميليونها انسان را در معرض خطر قرار داد. و يا تشكيل اجتماعات و تظاهرات نبايد به گونه اى باشد كه موجب نزاع و آشوب و بر هم خوردن نظم اجتماعى شود.

2. تفاوتهاى اسلام و ليبراليسم در تلّقى آزادى

الف. هدف يا وسيله

از ديدگاه اسلام هدف هدايت و تكامل انسان است; وآزادى فقط وسيله اى است براى رسيدن به هدف متعالى ديگر. از اين رو آزادى ارزش ذاتى ندارد و تا آنجا از اهميت برخوردار است كه انسان را در راه رسيدن به سعادت و كمال يارى رساند. اما از نظر فلسفه هاى مغرب زمين، به ويژه ليبراليسم، آزادى هدف است و مى بايست ساير مسائل در اين راستا ارزيابى شوند.

شهيد مطهرى در اين زمينه مى نويسد: «اينان ميان هدف و وسيله اشتباه كرده اند. آزادى براى انسان كمال است; ولى آزادى، كمال وسيله اى است نه كمال هدفى، هدف انسان اين نيست كه آزاد باشد، بلكه انسان بايد آزاد باشد تا به كمالات خود برسد.»[20]

ب. حق يا تكليف

ليبراليسم، آزادى را حقى غير قابل سلب مى داند و بر اين باوراست كه آزادى حقى است كه جز تضييع آزادى ديگران نمى تواند آن را محدود سازد; در حالى كه از ديدگاه اسلامى تكليفى است كه متوجه ديگران است و منشأ انتزاع آن حقى است در طبيعت كه عبارت است از استعداد كمال انسان بما هو انسان كه ايجاد مانع در راه آن استعداد، سبب محروميت و ضرر انسان مى گردد.

استاد مطهرى در اين خصوص مى گويد: «غربيان، آزادى را يك حق مى شمرند، حقى غير قابل سلب كه نه تنها ديگران بلكه خود فرد هم نمى تواند محدودش كند، و معتقدند هيچ چيز آزادى را محدود نمى كند جز آزادى ديگران.»[21]

ج. مبناى آزادى

بسيارى از فيلسوفان غرب، مبناى آزادى را اراده و ميل فرد دانسته اند; ولى از ديدگاه مذهبى، مبنا و اساس آزادى، استعداد ترقى و تكامل انسان است كه دست آفرينش آن را در وجود او به امانت نهاده است و ميل و خواست آدمى تا جايى محترم است كه با استعدادهاى معنوى و متعالى او هماهنگ باشد.

استاد مطهرى در اين باره گفته اند: «بر خلاف تصوّر بسيارى از فلاسفه غرب، آن چيزى كه مبنا و اساس حق آزادى و لزوم رعايت احترام آن مى شود، ميل، هوا و اراده فرد نيست، بلكه استعدادى است كه آفرينش براى سير مدارج ترقّى و تكامل به وى داده است.»[22]

د. گسترش يا تضييق قلمرو آزادى

آزادى در نگرش ليبرالى، غالباً در عرصه رفتار اجتماعى مطرح مى شود. در جايى كه ديگران بخواهند در كنش و رفتار شخص ديگر به گونه اى مداخله داشته باشند، آنگاه سخن از حق آزادى به ميان مى آيد. امّا از ديدگاه اسلام، قلمرو آزادى فراتر از عرصه هاى اجتماعى است و شامل آزادى خود از هواهاى نفسانى و اميال و شهوات درونى نيز مى شود. بدين سان، اسلام قلمرو آزادى را گسترش داده تا جايى كه خواهان آزادى بشر در عرصه هاى درونى و بيرونى است; از اين رو اسلام از ساير مكاتب بشرى در اين زمينه پيشگام بوده است.

هـ. «آزادى از» و «آزادى براى»

ليبراليسم تنها آزادى را «آزادى از» تعريف كرده و توجهى به ساير اركان آن نكرده است; در حالى كه دين مقدس اسلام به تمام جوانب آن توجه كافى داشته است. آربلاستر در اين زمينه مى گويد: «در ليبراليسم، اين واژه معمولاً به صورت آزادى از چيزى تعريف مى شود، نه آزادى براى منظورى. ليبراليسم غالباً آزادى را به گونه اى منفى و به مثابه شرايطى كه در آن شخص مجبور نيست، مقيد نيست، در امورش مداخله نمى شود و تحت فشار قرار نمى گيرد، تعريف مى كند. هابز، تعريفى از اين نوع ارائه كرده است، هابز به دليل آنكه بشر را در نظم كلى طبيعت ادغام مى كند، آنچنان تعريفى از آزادى ارائه مى كند كه ساير موجودات غير انسان را نيز شامل مى شود، اما بيشتر نظريات مربوط به آزادى به ويژه بر انسان تاكيد دارند.»[23]

و. تكليف و آزادى

آزادى در تفكر ليبراليسم غربى با تكليف انسان منافات دارد; يعنى آزادى از تكليف. اما در اسلام، آزادى آن روى سكه تكليف است. انسان آزاد است چون مكلف است; و گرنه آزادى لزوم چندانى نداشت. غرب در نفى تكليف تا جايى پيش رفته اند كه نه تنها تفكرات دينى، بلكه حتى تفكرات غير دينى و تمام ايدئولوژيهايى را كه در آنها تكليف هست نفى مى كنند; از اين رو تفكر غربى با بايدها و نبايدهاى اصل ايدئولوژى مخالفت دارد.

آزادى و بهداشت اخلاقى جامعه

مسئله آزادى را مى توان از ابعاد اخلاقى و تربيتى جامعه مطالعه و بررسى كرد. امروزه مشكلات اخلاقى كه در جوامع غربى مشاهده مى شود، زاييده مبانى فكرى است كه چنين آزاديها و بى بند و باريها را تجويز و ترويج مى كند.

مبانى آزادى اخلاقى در اسلام

اصول اخلاقى در اسلام، بر مبانى و پيش فرضهايى استوار است كه از جهان بينى، انسان شناسى و معرفت شناسى ويژه آن نشئت گرفته است. برخى از اين مبانى و پيش فرضها در پى مى آيد:

ـ توحيد و اعتقاد به خداوند، مهم ترين اصل آزادى اخلاقى در اسلام به شمار مى رود.

محور تمام تلاشهاى انسان در زندگى مى بايست خداشناسى و توحيد باشد و اين شناخت سنگ زيرين همه مفاهيم اخلاقى و ارزشى قرار مى گيرد و بدون پذيرش خدا و محور دانستن او نه اخلاق معنا پيدا مى كند و نه انسانيت; زيرا هنگامى كه خداوند دانا و توانا اساس ايمان و باور آدمى قرار گيرد، هدف نهايى از زندگى، تلاش براى دستيابى به اخلاق الاهى خواهد بود. و ارزشهاى اخلاقى از قبيل: عدالت، امانت، دوستى، صداقت نيز معنا پيدا كرده و استمرار مى يابد.

ـ اعتقاد به وحى و نبوت، دومين اساس آزادى اخلاقى در اسلام را تشكيل مى دهد. در جهان بينى اسلامى، انسان تنها با عقل و علم خويش قادر به درك فضايل اخلاقى نيست; بنابراين خداوند با فرستادن پيامبران، ارزشها و ضد ارزشها را به انسان تعليم داده و اساساً يكى از رسالتهاى پيام آوران خويش را تزكيه و رشد ارزشهاى اخلاقى بشر بر شمرده است:

(هوالذى بعث فى الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة)[24]

ـ آخرت باورى سومين پايه نظام اخلاقى اسلام است; زيرا اعتقاد به جهان ابدى، انسان را براى آراستن خود به صفات و ارزشهاى اخلاقى با انگيزه مى كند. اعتقاد به آخرت، منشأ همه آزاديهاى راستين است و انسان را از اسارت و بندگى هوا و هوسهاى درونى رهايى مى بخشد و راه را براى زندگى جاودانه فراهم مى سازد.

ـ كرامت انسان چهارمين مبناى آزادى اخلاق انسان به شمار مى رود. بر اساس بينش اسلامى، انسان خليفه خداوند بر روى زمين و حامل امانت الاهى و داراى شرافت ذاتى است كه نعمتهاى زمين براى او مهيا شده است. (و لقد كرمنا بنى آدم)[25] كرامت انسانى هنگامى به فعليت مى رسد كه انسان با گرايشهاى نفسانى خود مبارزه كند و با سر پنجه عقل و تدبير، استعدادهاى درونى خويش را در مسير بندگى خداوند و تكامل و سعادت واقعى شكوفا سازد، بدين سان، انتخاب هر گونه اخلاقى كه به اسارت عقل و اراده انسان بينجامد، بر ضد كرامت و مسير رشد اوست.[26]

مبانى آزادى اخلاقى در غرب

آزادى رفتار و اخلاق انسان غربى، از تفسير او از جهان آفرينش و جايگاه انسان در آن سرچشمه گرفته است. مهم ترين مبناى آزادى اخلاق در غرب، انسان محورى (Humanism)است كه ريشه آن به قرن پانزدهم ميلادى برمى گردد كه انسان محور و مدار تمام خلقت دانسته شد و تمام شرايع مى بايست به نفع انسان پايان پذيرند، و گرنه بدون اعتبار خواهند بود.

علامه جعفرى در اين زمينه مى گويد: «اعتقاد به اومانيسم و بر نهادن انسان به جاى خدا، مساوى با آزادى مطلق، طرد قدرتى مافوق و نفى قوانين مقدس و الزام آور است. تنها مانع، عدم مزاحمت با حقوق ديگران است; از اين رو، در برخى قوانين غربى آمده است كه فقط مزاحم حقوق ديگران مباش، سپس هر چه مى خواهى بكن، امّا آيا اين توجيه، مشكل آزادى رفتار بى حد و مرز را حل مى كند؟»[27]

اومانيسم در واقع، نهضتى بر ضد دين مدارى بود كه پس از حذف انديشه الاهى، انسان را بر كرسى الوهيت نشاندند. نه گنون مى گويد: «اومانيسم نخستين صورت مسأله اى بود كه به شكل نفى روح دينى در عصر جديد درآمده شده بود و چون مى خواستند همه چيز را به ميزان بشرى محدود سازند، بشرى كه خود غايت و نهايت خود قلمداد شده بود، سرانجام مرحله به مرحله به پست ترين درجات وجود بشرى سقوط كرد.»[28]

انسان غربى كه تنها به خود اصالت داده و تنها به منافع خود مى انديشد، چگونه مى توان او را الزام كرد كه حق ديگران را محترم شمرده و كرامت ساير انسانها را حفظ كند. بدين ترتيب، اومانيسم غربى، اساس انسان شناسى غربى و آزادى اخلاقى او را سامان مى بخشد.

مبانى انسان شناسى تطبيقى اسلام و غرب

ترسيم آزادى اخلاقى در سيستم اسلام و ليبراليسم مستلزم تصوير روشنى از انسان شناسى در دو مكتب ياد شده است. در زير مهم ترين ويژگيهاى انسان اسلامى و غربى را از نگاه دو مكتب بررسى مى كنيم.

ـ انسان در مكتب ليبراليسم از ماوراءالطبيعه بريده شده و به نيروى الاهى كه تعيين كننده ارزشها و اصول اخلاقى باشد، باور ندارد، اما انسان در منظر اسلامى، خدا محور بوده و جهان را از او و به سوى او مى داند (انالله و انااليه راجعون). از اين ديدگاه، خداوند بايدها و نبايدهاى زندگى در عرصه هاى فردى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى را مشخص مى كند. حتى اميال مادى و غرايز جسمانى در اين ديدگاه فراموش نشده، اما براى آنها نقش مقدمه اى قايل شده است.

ـ انسان در مفهوم ليبرالى، تك بعدى است و تمام توجه اين مكتب به بعد مادى و غريزى اوست و اگر به ساير ابعاد نيم نگاهى مى شود، در واقع تابعى از غريزه محورى اوست. در مقابل، انسان در نگاه اسلام، در كنار توجه به امور مادى، به ارزشها و اهداف متعالى نيز توجه شده و جنبه معنوى، جوهره اصلى انسان را تشكيل داده و جنبه هاى جسمانى ارزش تبعى دارند.

ـ انسان در مفهوم ليبرالى ماهيتاً لذت طلب و نفع جو است; زيرا اساس زندگى را در لذت جويى مى يابد و دقيقاً نقطه انحراف و تباهى اخلاقى غرب از همينجا شروع مى شود; چرا كه لذت طلبى حد و مرزى نمى شناسد، اما انسان در برداشت اسلامى، همه رفتارهاى خود را در جهت عبادت و سعادت به كار مى گيرد و لذت واقعى را در امور پايدار و خداجويى جست وجو مى كند.

ـ انسان در مفهوم غربى، زندگى را در مصرف گرايى مفرط خلاصه مى كند و تمام همت و توان خود را در برآوردن شهوات و اميال زودگذر به كار مى گيرد. در مقابل، انسان در نگرش اسلامى، جهان مادى را مقدمه جهان ابدى دانسته و مصرف را براى درك امور متعالى و قدسى مى داند. از اين رو آموزه هاى دينى به گسترش روحيه قناعت گرانه و هم ددردى با ديگران توصيه كرده اند.

نسبيت يا مطلق بودن اخلاق

بر اساس آموزه هاى اسلامى، نظام ارزشهاى اخلاقى، امورى ثابت و تغييرناپذير بوده و با ويژگيهاى جغرافيايى، نژادى و قومى، زمانى و مكانى دستخوش تبديل و تحول نمى شوند. علت ثبات ارزشها و فضايل اخلاقى، انطباق آنها با فطرت ثابت آدمى است: (واَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ الله الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ الله)[29]

به عنوان نمونه، امانت دارى،عدالت جويى و حسن معاشرت با مردم، در تمامى فرهنگها، زمانها و مكانها و تمدنهاى مختلف، نيكو شمرده شده و ظلم و خيانت زشت دانسته مى شود; بنابراين، اسلام توانسته است جامعه اى اخلاقى براى تمامى افراد و تمدنها برنامه ريزى كند; البته نمى توان منكر شد كه در هر قوم و ملتى آداب و رسوم گونه گونى وجود دارد كه از فرهنگى به فرهنگ ديگر فرق مى كند مثلاً آداب احترام به ميهمان در همه اقوام به يك گونه نيست، اما خصلت احترام به ميهمان در همه ملتها پسنديده است. بدين سان مى توان گفت اخلاق، ثابت است، اما آداب متغيّر.

در مقابل، مكاتب غربى، به ويژه ليبراليسم، بر نسبيت اخلاق تأكيد ورزيده و معتقدند اصول اخلاقى و تربيتى، نسبت به مكانها و زمانها تفاوت مى يابد و اگر خصلتى در يك فرهنگ، نيكو به شمار مى آيد، نمى تواند در تمامى فرهنگها چنين تصورى وجود داشته باشد.

كاركردها و پيامدهاى اعتقادى به نسبيت، در افول و نابودى فضايل اخلاقى در جوامع غربى جلوه گر شده است و اين باور به توجيه مناسبى براى گسترش فساد و منكرات مانند همجنس گرايى، شراب خوارى و آدم ربايى تبديل شده است.

چهارچوب آزادى اخلاقى در اسلام

آزادى اخلاقى در نگرش اسلام، به معناى رهيدن از هواها و اميال نفسانى است و تا اين نوع آزادگى به دست نيايد، آزادى اجتماعى فراهم نمى شود و آزاد مرد حقيقى كسى است كه از قيد و بند غرايز سركش و حيوانى خود رها شده باشد. مبناى چنين آزادى اى به نگرش اسلام به انسان شناسى اسلامى بازمى گردد; زيرا از اين ديدگاه در انسان پيوسته دو گرايش مادى و معنوى با يكديگر درستيزند يك گرايش آدمى را به اميال حيوانى، غرايز و ميل به مال و شكم و شهوات و جاه طلبى سوق مى دهد و گرايش ديگر، آدمى را به ارزشهاى معنوى از قبيل عدالت خواهى، خداجويى و نوع دوستى مى كشاند. در متون دينى، تأكيد فراوانى بر تقويت جنبه معنوى شده است; به گونه اى كه بر انسان ارزشهاى معنوى سيطره داشته باشد و اميال مادى را براى رسيدن به اهداف متعالى به خدمت بگمارد: (قد افلح من زكيّها و قد خاب من دّسيها).

اى شهان كشتيم ما خصم برون *** ماند خصمى ز آن بتر در اندرون

كشتن اين كار عقل و هوش نيست *** شير باطن سخره خرگوش نيست

سهل دادن شيرى كه صفها بشكند *** شير آن است كه خود را بشكند.

نگرش غرب به آزادى اخلاقى

مكاتب غربى، آزادى را رهايى از قيود اخلاقى تعريف مى كنند. محور انديشه ليبرالى در اخلاق، لذت طلبى است. تلّقى پيروان اين مكاتب اين است كه هر چه براى فرد انسانى ايجاد لذت كند، اخلاقى، و هر رفتارى كه موجب رنج و سختى گردد، خلاف اخلاق است. جان لاك مى گويد: «سعادت به معناى تام كلمه عبارت است از: حداكثر لذتى كه حصولش از ما ساخته است.»[30]

از نظر ليبراليسم، آزادى عمل و رفتار فوق همه ارزشهاست و بدين سان راه آزادى مطلق اخلاقى و اباحه گرى را پيش روى انسان باز مى كنند.

آزادى از نگاه غربى، روابط آزاد دختر و پسر را تجويز كرده و هيچ محدوديتى در اين زمينه قائل نيست و اين موجب ترويج فرهنگ ابتذال گشته و مرزهاى اخلاقى و عفت عمومى جامعه را خدشه دار كرده است.

اما اسلام بر روابط زن و مرد، ضوابط و مقرراتى حاكم كرده كه ضمن رعايت تقوا و پاكدامنى، فعاليتهاى اجتماعى و سياسى، دچار اختلال نگردد. از اين رو اسلام دستور اكيد به پوشش زنان و رعايت فرهنگ عفاف داده و از سوى ديگر، مخالفتى با فعاليتهاى اجتماعى، علمى و فرهنگى زنان در خارج خانه ندارد; مشروط بر اينكه به هنجارهاى دينى پايبند باشد.

بنابراين، ترويج آزادى اخلاقى به سبك غربى، موجب انحطاط اخلاقى و معنوى جامعه شده و مانعى جدى در راه توسعه و پيشرفت كشور به وجود خواهد آورد.

آزادى و امر به معروف و نهى از منكر

اسلام براى گسترش فضايل انسانى و الاهى در جامعه، دو توصيه مهم براى بشر ارائه كرده است: آراسته شدن به فضايل اخلاقى و صيانت از آلوده شدن به ناهنجاريها; و پاسدارى و از كيان ارزشهاى اخلاقى در جامعهـ.

هر نظام اجتماعى براى استمرار و بقاى ارزشها(valives) و هنجارها (Norms)يك سيستم كنترلى در درون خود تعبيه كرده تا اين سيستم بتواند به طور زنده و پويا، انسانها را در مسير هنجارهاى تعيين شده سوق دهد. فلسفه وجودى اين سيستم كنترل، حفظ و بقاى كيان نظام اجتماعى است.

مكتب حياتبخش اسلام نيز اين سيستم را در نظام حقوقى خود تنظيم كرده و آن را به عنوان يك واجب كفايى برعهده پيروان خود گذاشته تا همه شهروندان بر هنجارها و رفتارهاى يكديگر نظارت كنند قرآن كريم در آيات متعددى بر ضرورت و اصل به كارگيرى اين سيستم كنترلى در حيات اجتماعى تصريح فرموده است:

(وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)[31]

و بايد از ميان شما گروهى ]مردم را[ به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وا دارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگاران اند.

(كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِالله)[32];

شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده ايد; به كار پسنديده فرمان مى دهيد و از كار ناپسند باز مى داريد و به خدا ايمان داريد.

(وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ الله وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ الله إِنَّ الله عَزِيزٌ حَكِيمٌ)[33];

مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وامى دارند، و از كارهاى ناپسند باز مى دارند و نماز را بر پا مى كنند و زكات مى دهند و از خدا و پيامبرش فرمان مى برند، آنان اند كه خدا به زودى مشمول رحتمشان قرار خواهد داد كه خدا توانا و حكيم است.

از آيات بالا چنين برمى آيد كه خداوند امر به كارهاى مورد پسند عقل و دين، و نهى از كارهاى ناپسند را تكليف قطعى برخى از مؤمنان دانسته و اين عمل را معيار برترى امت اسلامى بر ساير امتها برشمرده است. و نيز مى توان دريافت كه اين سيستم كنترلى مى بايست در فضاى دوستى و مهربانى صورت گيرد.

امر به معروف و نهى از منكر، با آزادى به معناى ليبرالى و غربى آن در تعارض جدّى قرار دارد; چرا كه ليبراليسم معتقد است كه آزادى فردى جز با به مخاطره افتادن آزادى ديگران، و نهايتاً قانون رسمى جامعه محدود نمى شود، اما چنانچه فرد يا افرادى مرتكب برخى فسادهايى شوند كه سعادت و تكامل خود را تخريب مى كنند، ليبراليسم، مكانيسمى براى كنترل چنين فسادهايى طراحى نكرده است. از نظر اين مكتب، سعادت و شقاوت ديگران، به فرد ديگر ارتباطى ندارد و هر گونه توصيه اى در اين خصوص، نوعى دخالت در امور شخصى او به شمار مى آيد.

اما از ديدگاه اسلام كه آزادى را در چهارچوب قانون و ارزشهاى دينى و انسانى پذيرفته است، تضاد حقيقى ميان آن با امر به معروف و نهى از منكر وجود ندارد; چرا كه اسلام براى افراد در خارج از قوانين جامعه و ارزشهاى دينى، آزادى قائل نيست. و از ديدگاه اسلام اين گونه رهايى، در بند كردن و اسارت انسان در بند شهوات، فساد و تباهى است كه نتيجه اى جز خسران براى جامعه در پى ندارد.

بنابراين، هر گاه در جامعه گناهى رخ دهد و يا فسادى پديدار شود، مسلمان مى بايست با امر به معروف و نهى از منكر در صدد ريشه كنى آن برآيد و فرد فاسد را در فضاى محبت آميز، ارشاد كند تا او از اسارت شهوات بيرون آيد و به مسير آزادى بازگردد. از اين مطالب دريافته مى شود كه از ديدگاه اسلام، نه تنها آزادى منافاتى با امر به معروف و نهى از منكر ندارد، بلكه امر به معروف و نهى از منكر، ضامن حفظ و استمرار آزادى افراد در مسير تكامل و سعادت خواهد بود.

[1]. سوره اعراف، آيه157.

[2]. سوره يونس، آيه99.

[3]. سوره غاشيه، آيه22.

[4]. بحار الانوار، ج 74، 227.

[5]. مستدرك وسائل الشيعه، ج 13، 396.

[6]. اصول كافى، ج2، 89.

[7]. غررالحكم، ش 7715.

[8]. همان، ش 7713.

[9]. همان، ش 2996.

[10]. آزاديهاى شخصى و فكرى از نظر امام خمينى(قدس سره)، ص 19.

[11]. همان، 21.

[12]. همان، 20.

[13]. همان، 87.

[14]. همان، 88.

[15]. همان، 91.

[16]. همان، 87.

[17]. روزنامه قدس، 11/6/78.

[18]. قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران.

[19]. انديشه حوزه، ش 5، ص44.

[20]. پيرامون انقلاب اسلامى، ص 121.

[21]. روزنامه كيهان، 21/11/1378.

[22]. اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، 39.

[23]. ليبراليسم غرب: ظهور و سقوط، 84.

[24]. سوره جمعه، آيه 2.

[25]. سوره اسراء،آيه 70.

[26]. انديشه حوزه، ش 5، ص 8 ـ 57.

[27]. كيهان انديشه، ش 81، ص 71.

[28]. حوزه و دانشگاه، ش 6، ص 75.

[29]. سوره روم، آيه30.

[30]. تاريخ فلسفه، ج 3، ص 216.

[31]. سوره آل عمران، آيه104.

[32]. سوره توبه، آيه 110.

[33]. سوره توبه، آيه71.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 19
مطالب مرتبط