کلیدواژه:امام حسین؛ خارجی؛ اهل سنت؛ معاویه؛ یزید؛ ابن خلدون؛ ابن عربی؛ محمد بن حنفیه
برخی معتقدند[1] حکومت یزید حکومتی مشروع بوده است. نتیجه ی چنین مشروعیتی به ناحق بودن قیام امام حسین علیه السلام خواهد بود. در نتيجه آنان سيّدالشهداء عليه السلام را فردى شورشى و خارجى دانسته و قتل آن حضرت را بجا و درست مى پندارند!
از افرادی که چنین دیدگاه افراطی ای داشته اند می توان به ابن عربی مالکی و ابن خلدون اشاره نمود.
ابن عربى مالكى(م:543)[2] در جسارتی آشکار می گوید:«الحسين لم يُقْتَل إلّابسيف جدّه»؛[3]حسين كشته نشد مگر به شمشير جدّش!
عالمان ديگر چنین کلامی را نقد نموده اند، به گونه اى كه ابن حجر مكّى با همه ضدّيتى كه با شيعه دارد، درباره كلام ابن عربى مالكى مى گويد:«يقشعرّ منه الجلد»؛[4] از كلام او بدن انسان مى لرزد.
ابن حجر مكّى سخن ابن عربى را چنين نقل مىكند و در ادامه به توضيح كلام وى مى پردازد و مى گويد:
«أي بحسب اعتقاده الباطل أنّه الخليفة، والحسين باغ عليه والبيعة سبقت ليزيد، ويكفي فيها بعض أهل الحلّ والعقد، وبيعته كذلك، لأنّ كثيرين أقدموا عليها مختارين لها. هذا مع عدم النظر إلى استخلاف أبيه له، أمّا مع النظر لذلك، فلا يشترط موافقة أحد من أهل الحلّ والعقد على ذلك»؛[5]يزيد خليفه است و در حقّانيت و شرعيت يك حكومت و خلافت، بيعت بعضى از اهل حلّ و عقد كافى است. از طرفى حاكميت يزيد با بيعت صورت گرفته است؛ چرا كه عدّه اى از صحابه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله اين بيعت را پذيرفته و انجام داده اند[6] و در اين عمل اختيار كامل داشته اند. البته ما در موردى به بيعت اهل حلّ و عقد نياز داريم كه ولايت عهدى يزيد و جانشينى او توسّط معاويه صورت نگرفته باشد، امّا با وجود اين، جانشينى كه معاويه درباره يزيد صورت داده است و او را به اين عنوان ولى عهد خود معرفى نموده، ديگر موافقت يك نفر از اهل حلّ و عقد شرط نيست. حتى اگر همه اهل حلّ و عقد هم مخالفت كنند، اين تعيين جانشينى توسط معاويه و معرفى يزيد به عنوان ولى عهد خود، براى شرعيت و خلافت يزيد بن معاويه كافى است.[7]
ابن خلدون(م:808) نیز همچون ابن عربی چنین اعتقاد باطلی دارد.
حافظ سخاوى، در شرح حال ابن خلدون مى نويسد: استادم ابن حجر عسقلانى گفت: استادم ابوالحسن هيثمى را ديدم كه به شدّت از ابن خلدون نكوهش مى كرد و عليه او حرفهايى مى زد.
ابن حجر در ادامه مى گويد: از هيثمى علّت اين موضع گيرى را درباره ابن خلدون پرسيدم. او در پاسخ گفت:
«أنّه بلغه أنّه ذكر الحسين بن علي رضى اللَّه عنهما في تاريخه فقال: قتل بسيف جدّه»؛[8] چرا كه ابن خلدون در تاريخ خود درباره حسين بن على رضى اللَّه عنهما مى گويد: آن شمشيرى كه حسين بن على به توسّط آن به قتل رسيده، همان شمشير جدّش پيامبر بوده است!
ابن حجر مى افزايد: «ولمّا نطق شيخنا بهذه اللفظة أردفها بلعن ابن خلدون وسبّه وهو يبكي»؛ [9]هنگامى كه شيخ ما اين كلام را از قول ابن خلدون نقل كرد، بر او لعنت فرستاد و دشنام داد در حالى كه گريه مى كرد و اشك مى ريخت.
با توجه به چنین دیدگاه باطلی می بینیم که قائلین آن حکومت یزید را حکومتی مشروع می دانند؛ لذا مخالفت و قیام علیه چنین حکومتی نیز خروج بر حاکم مشروع تلقی می گردد. در نقد چنین دیدگاهی می گوئیم:
باید دانست که مذموم بودن مخالفت امام حسین علیه السلام با یزید و عدم بیعت آنحضرت با وی در صورتی است که حکومت یزید، حکومتی مشروع بوده باشد، در حالی که سخن بر سر آن است که خلافت معاویه اساسا نامشروع بوده است؛ زیرا که معاویه عامل خلفای قبل از امام علی علیه السلام در شام بوده است، و بقای چنین امری منوط به بیعت معاویه با امام علی علیه السلام و اجازه ایشان به وی در بقای بر امارت است؛ در حالی که می بینیم معاویه با خلیفه ی مشروع بیعت نمی نماید، و با امام بحق به جنگ می پردازد و جنگ با امام حق نیز موجب خروج از دین است؛ همچنان که شهرستانی در کتاب الملل و النحل می نویسد:« كل من خرج عن الإمام الحق الذي اتفقت الجماعة عليه يسمى خارجيا»،[10]
از ابوايوب انصارى روایت شده است:
«أمر رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وآله علي بن أبي طالب بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين»؛[11]رسول خدا به على بن ابى طالب عليه السلام امر نمود تا با ناكثين، قاسطين و مارقين بجنگد.
«ويح عمار تقتله الفئة الباغية يدعوهم إلى الجنة ويدعونه إلى النار»،وای رحمت بر عمار! گروه سرکش و نافرمان او را می کشند در حالیکه وی آنها را به سوی بهشت فرا می خواند و ایشان او را به سوی دوزخ دعوت می نمایند.
بخاری[12]در کتاب صحیح خود در باب:« همکاری در بنای مسجد»؛ و باب:«مسح الغبار عن الناس في السبيل»، روایت می نماید:
از عکرمه روایت است که گفته است: ابن عباس به من و پسر خود علی گفت: نزد ابو سعید خدری بروید و به حدیث وی گوش فرا دهید. ما روانه شدیم وی در باغی بود که آنرا را آباد می کرد. ابو سعید ردای خویش را برگرفت و به خود پیچید و به روایت حدیث پرداخت، تا آنکه ذکر بنای مسجد به میان آمد. وی گفت: ما هر یک، یک خشت بر می داشتیم و عمار دو خشت بر می داشت. پیامبر صلی الله علیه وآله وی را دید و خاک را از بدن عمار زدود و به وی فرمود:«ویح عمار، تقتله الفئة الباغیة، یدعوهم الی الجنة، ویدعونه الی النار»،وای رحمت بر عمار! گروه سرکش و نافرمان او را می کشند در حالیکه وی آنها را به سوی بهشت فرا می خواند و ایشان او را به سوی دوزخ دعوت می نمایند.[13]
این روایت در معتبرترین منبع اهل سنت ذکر شده است. صرف نظر از آیات و روایات وارده در مورد حضرت امیر علیه السلام و اینکه آن حضرت بر حق و حق بر محور آنحضرت بوده است، چنین روایتی خود دارای نکاتی است:
1) عمار با حق است؛ زیرا که دعوت او به سوی بهشت است.
2) جنگ کنندگان با وی گروه باغی و سرکش می باشند و مسیر آنها نیز به سوی دوزخ خواهد بود.
ودر روایت نبوی صلی الله علیه و آله که از طریق اهل سنت نقل گردیده است می خوانیم که آنحضرت در مورد علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام فرمودند:« أنا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم»؛[15]همانا من دشمنم با كسى كه با شما دشمنى كند و آشتى هستم با كسى كه با شما آشتى باشد.
حکومت یزید با هیچ یک از معیارهای مورد پذیرش مطابقت ندارد. سؤال این است که انتخاب یزید بر اساس چه موازینی و با کدام یک از اصول پذیرفته شده صورت پذیرفته است؟
از ديدگاه متکلمین اهل سنت، كسى مى تواند رهبرى و امامت جامعه را بر عهده گيرد كه داراى شرايط و ويژگى هاي ذیل باشد؛ هر چند در برخى از شرايط اختلاف نظر وجود دارد.
شرايط مورد اتفاق:
1) علم و دانايى «اجتهاد»:
اولین شرطى كه اهل سنّت در امام و خلیفه لازم مى دانند علم و دانش اوست؛ يعنى بايد امام به اصول و فروع دين آگاهى كامل داشته باشد، به گونه اى كه بتواند براى حقانيّت اين دين، دليل و برهان بياورد. اگر شبهه اى وارد كردند قدرت فكرى او بايد به اندازهاى باشد كه بتواند در برابر شبهه ها و اشكالهايى كه از ناحيه مخالفان مطرح مى شود، ايستادگى كرده و آنها را برطرف كند.
2) شجاعت:
دومين شرطى كه اهل سنّت در امام لازم مى دانند، شجاعت و دليرى است. امام بايد به گونه اى شجاع باشد كه بتواند در تمام جنگها حاضر شود و لشكر اسلام را براى نبرد با دشمن آماده كند و در صورت حمله دشمن، نه تنها جبهه جنگ را ترك نكند؛ بلكه با تمام قدرت در برابر حمله آنها بايستد و از حريم دين و جماعت مسلمانان دفاع كند.
3) عدالت:
سومين شرط در امام، عدالت است؛ يعنى امام بايد در راه و روش و زندگى كردن با مردم، عدالت داشته باشد. در جايى كه مى خواهد بين مسلمانان داورى كند، به عدالت قضاوت كند، بيت المال را ميان مسلمانان عادلانه تقسيم نمايد و در تمام كارهاى شخصى و امورى كه مربوط به همه مسلمانان مى شود عدالت را رعايت نماید.[16]
تمام دانشمندان اهل سنّت در كتابهاى خود اين سه شرط را براى امام آورده اند و بنا بر ديدگاه آنها كسى كه به انتخاب مردم به مقام امامت مى رسد بايستى آنها را دارا باشد.
شرایط دیگری نیز در امام معتبر دانسته شده که عبارتند از:اسلام؛ آزادى «بنده نباشد»؛مرد بودن؛ عاقل باشد؛و اهل سياست باشد.[17]
شرايط اختلافى:
1. نژاد قريش.
2. افضليت.
با ملاحظه ی این شرایط می یابیم که اساسا یزید، دارای هیچ کدام از ملاکهای فوق نبوده اند، بلکه حکومت آنان حکومت پادشاهان فاسد بوده است؛ همچنان که در منابع اهل سنت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که آنحضرت فرموده اند:«الْخِلَافَةُ ثَلَاثُونَ عَامًا ثُمَّ يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ الْمُلْكُ»؛[18] خلافت بعد از من به مدت سی سال خواهد بود و بعد از آن سلطنت خواهد بود.
اين مدت سی ساله تنها شامل دوران حكومت ابوبكر، عمر، عثمان و حكومت اميرالمؤمنين علیه السلام و امام حسن مجتبى عليه السلام تا زمان صلح حضرتش با معاويه مى شود، پس تمام كسانى كه بعد از اين مدت بر مسلمانان حكومت كردند هيچ مشروعيتى نداشته و فاقد شرايط و ويژگى هاى خلافت و امامت بوده اند، که مردم نيز در نصب آنها نقشى نداشته؛ بلکه این افراد صرفاً با غلبه بر حريفان خود به سلطنت رسيده اند. پس اطاعت آنها بر مسلمانان واجب نبوده است، و چگونه می توان پذیرفت کسانی که زمانی دشمنترین افراد به اسلام بودند حال در جایگاه رهبری امت اسلام قرار بگیرند؟
واین آغاز انحراف اساسی در امت اسلام بود و امام حسین علیه السلام چنین خطری را مشاهده نمود و سکوت را بر خود جایز نشمرد و پیامد سکوت و بیعت با یزید را اینگونه بیان فرمود:
«انَّا لِلَّهِ وَ انَّا الَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْاسْلامِ السَّلامُ اذا بُلِيَتِ الْامَّةُ براعٍ مِثْلِ يَزيد»ِ؛[19]همه از خداييم و به سوى او بازمى گرديم، وقتى امّت پیامبر صلی الله علیه وآله گرفتار حاكمى چون يزيد شوند بايد با اسلام وداع كرد.
ودر جایی دیگر بیان فرمودند:«الا تَرَونَ انَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَ انَّ الْباطِلَ لا يُتَناهى عَنهُ»؛[20] آيا نمى بينيد به حق عمل نمى شود و از باطل اجتناب نمى گردد؟!
و نیز فرمودند:«انَّ السُّنَةَ قَدْ اميِتَتْ وَ انَّ الْبِدْعَةَ قَدْ احْيِيَتْ»[21]همانا سنّت پيامبر صلی الله علیه وآله ازبين رفته، و بدعت (در جامعه اسلامى) زنده شده است.
بسيارى از مسلمانان اين انحرافات عميق را در جامعه اسلامى مى ديدند ولى عكس العمل مناسب از خود نشان نمى دادند. امّا آيا امام حسين علیه السلام با آن بصيرت، تقوا، شجاعت، مقام والاى امامت و شخصيّت اجتماعى و خانوادگى كه داشت مى توانست همانند ديگران سكوت كند و فرياد نزند؟!
به يقين امام حسين علیه السلام با آن جايگاه بلند معنوى و اجتماعى، نمى توانست در مقابل جنايات بنى اميّه در حقّ اسلام و مسلمين ساكت بنشيند و از آنها دفاع نكند؛ لذا امام علیه السلام در وصیت جاوید خویش به محمد حنفيه فرمودند:
بِسْمِ اللَّه الرَّحمنِ الرَّحيم هذا ما أَوْصى بِهِ اْلحُسَينُ بنُ عَلِىِّ بنِ أَبى طالِب الى أَخيهِ مُحمَّدٍ المعروُفِ بِابْنِ الحَنَفيَّة انَّ الحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لا الهَ الّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَه وَ أَنَّ مُحمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنّةَ وَالنَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتَيةٌ لا رَيْبَ فيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى القُبُور، وَ أَنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لا بَطَراً وَ لا مُفْسِدَاً وَ لا ظالِماً وَ انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى صلی الله علیه وآله أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنكَرِ وَ أَسيرَ بِسيرَةِ جَدّى وَ أَبى عَلِىّ بْنِ أَبىطالِب علیه السلام فَمَنْ قَبِلَنى بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَىَّ هذا أَصْبِرُ حَتّى يَقْضِىَ اللَّهُ بَيْنى وَ بَينَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ وَ هذا وَصِيَّتى يا أَخى الَيْكَ وَ ما تَوْفيقى الَّا بِاللَّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلْتُ وَ الَيْهِ أُنيبُ».[22]
به نام خداى بخشنده مهربان، اين وصيّتى است از حسين بن على بن ابى طالب به برادرش محمد مشهور به ابن حنفيّه: حسين گواهى مى دهد كه جز خداى يگانه، خدايى نيست، او را شريكى نيست و به درستى كه محمّد صلی الله علیه وآله بنده و رسول اوست كه از جانب حق و به حق آمده است. به درستى كه بهشت و جهنم حق است و بى ترديد، و قيامت كه در آن هيچ شكى نيست، خواهد آمد و خداوند خفتگان را از گور برمى انگيزد.
من براى سركشى و تباهى و فساد و ستمگرى قيام نمى كنم. قيام و خروج من براى اصلاح امّت جدّم است. من تصميم دارم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به روش و سيره جدّم صلی الله علیه وآله و پدرم على علیه السلام عمل نمايم. اگر حق را از من پذيرا شدند كه خداوند سزاوار است به حق و اگر نپذيرفتند، شكيبايى و صبورى خواهم كرد تا خدا ميان من و آنها حكم فرمايد كه او بهترين حكم كنندگان است. اين است وصيّت من به تو اى برادر. از خدا توفيق مى طلبم، به او توكّل مى كنم و به سوى او برمى گردم.
1. اهل سنت در این رابطه سه نظریه دارند که دو نظریه دیگر بدین صورت است: گروهى كه شايد بيشتر اهل سنّت باشند، به ناحقّ بودن شهادت آن حضرت تصريح دارند؛ ولى در كلماتشان اختلافاتى ديده مى شود، برخى در اينكه يزيد امر به شهادت امام حسین علیه السلام نموده باشد تردید می نمایند و برخى ديگر مى گويند: شايد یزید توبه كرده باشد. به هر ترتيب، گروه دوم كه اكثريت هم هستند، با دسته نخست كه طرفداران بنی اميّه هستند، مخالفند.
گروه دیگر كسانى هستند كه تصريح مى كنند كه اين كار از يزيد سرزده و به امر او صورت گرفته است و با توجّه به كارهايى كه در شام از او صادر شد، او را مجرم مىدانند و حتى به اقرار علماى اين گروه، يزيد مستحق لعن است و در مواردى او را نیز تكفير مى كنند.
2. ابن عربى مالكى غير از ابن عربى اندلسی(م:628)، صاحب كتاب فتوحات مكيّه است.
3. شرح القصيدة الهمزية،ص271؛ فيض القدير، المناوی،ج 1، ص265، ح 281. «أن يزيد قتله بحق بسيف جده».
4. شرح القصيدة الهمزية،ص271.
5.همان.
6. در بین صحابه کسی جز ابن عمر با یزید بیعت ننموده است.
7.ناگفته هایی از حقایق عاشورا، آیت الله سید علی میلانی.
8. سخاوى از ابن حجر عسقلانى نقل مى كند كه اين كلام ابن خلدون را در نسخه موجود از تاريخش نيافته است. از اين جا معلوم مى شود كه نسخه هاى تاريخ ابن خلدون متفاوت بوده، ولى بنا بر نسخه موجود در دست حافظ ابوالحسن هيثمى، ديدگاه ابن خلدون درباره شهادت حسين بن على چنين بوده است. اين تصرفات در بسيارى از كتابهاى تاريخى واقع شده است. آن گاه كه به تاريخ ابن خلدون مراجعه كنيد، خواهيد ديد كه ناشر كتاب متذكر مى شود كه چند صفحه از اين كتاب حذف شده است و در نسخه اى از اين چاپ كه در دسترس است، داستان كربلا، سيّدالشهداء عليه السلام، كلام ابن خلدون و تاريخ اين حادثه اصلًا وجود ندارد!(به نقل از کتاب ناگفته هایی از حقایق عاشورا، آیت الله سید علی میلانی، ص37).
9. الضوء اللامع،السخاوی، ج4،ص147:« ، قال وقد كان شيخنا الحافظ أبو الحسن يعني الهيثمي يبالغ في الغض منه فلما سألته عن سبب ذلك ذكر لي أنه بلغه أنه ذكر الحسين بن علي رضي الله عنهما في تاريخه فقال قتل بسيف جده، ولما نطق شيخنا بهذه اللفظة أردفها بلعن ابن خلدون وسبه وهو يبكي».
10.الملل و النحل، الشهرستانی، الفصل الرابع خوارج.
11. المستدرك على الصحيحين: 3/ 150 حديث 4674 و 4675، تاريخ دمشق: 42/ 473- 468، تاريخ بغداد: 13/ 186، البدء والتاريخ: 1/ 324.
12. این روایت را مسلم نیز نقل نموده است:« وقال أبو بكر أخبرنا غندر حدثنا شعبة قال سمعت خالدا يحدث عن سعيد بن أبي الحسن عن أمه عن أم سلمة ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعمار تقتلك الفئة الباغية»، صحیح مسلم، باب: باب لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَمُرَّ الرَّجُلُ بِقَبْرِ الرَّجُلِ فَيَتَمَنَّى أَنْ يَكُونَ مَكَانَ الْمَيِّتِ مِنَ الْبَلاَءِ.
13. حدثنا مسدد قال حدثنا عبد العزيز بن مختار قال حدثنا خالد الحذاء : عن عكرمة قال لي ابن عباس ولابنه علي انطلقا إلى أبي سعيد فاسمعا من حديثه فانطلقنا فإذا هو في حائط يصلحه فأخذ رداءه فاحتبى ثم أنشأ يحدثنا حتى أتى ذكر بناء المسجد فقال كنا نحمل لبنة لبنة وعمار لبنتين لبنتين فرآه النبي صلى الله عليه و سلم فينفض التراب عنه ويقول ( ويح عمار تقتله الفئة الباغية يدعوهم إلى الجنة ويدعونه إلى النار ) . قال يقول عمار أعوذ بالله من الفتن.
14. سوره جن، آیه 15.
15. مستدرک حاکم نیشابوری، ح4713.
16. شرح المواقف ، ج8 ، ص 349، المقصد الثاني في شروط الامامة:«الجمهور على ان أهل الامامة و مستحقها من هو (مجتهد في الاصول و الفروع ليقوم بامور الدين) متمكنا من اقامة الحجج و حل الشبه في العقائد الدينية مستقلا بالفتوى في النوازل و الاحكام الوقائع نصا و استنباطا لان أهم مقاصد الامامة حفظ العقائد و فصل الحكومات و رفع المخاصمات و لن يتم ذلك بدون هذا (الشرط ذو رأي) و بصارة بتدبير الحرب و السلم و ترتيب الجيوش و حفظ الثغور (ليقوم بامور الملك شجاع) قوى القلب (ليقوي على الذب عن الحوزة) و الحفظ لبيضة الاسلام بالثبات في المعارك كما روى انه عليه السلام وقف بعد انهزام المسلمين في الصف قائلا أو لا يهوله أيضا اقامة الحدود و ضرب الرقاب (و قيل لا يشترط) في الامامة (هذه الصفات) الثلاث (لانها لا توجد) الآن مجتمعة و اذا لم توجد كذلك فاما أن يجب نصب فاقدها (فيكون اشتراطها عبثا) لتحقق الامامة بدونها (أو) يجب نصب واجدها فيكون (تكليفا بما لا يطاق) أو لا يجب لا هذا و لا ذاك (و) حينئذ يكون اشتراطها (مستلزما للمفاسد التي يمكن دفعها بنصب فاقدها) فلا تكون هذه الاوصاف معتبرة فيها (نعم يجب أن يكون عدلا) في الظاهر (لئلا يجور) فان الفاسق ربما يصرف الاموال في اغراض نفسه فيضيع الحقوق (عاقلا ليصلح للتصرفات) الشرعية و الملكية (بالغا لقصور عقل الصبي ذكرا اذا النساء ناقصات عقل و دين حرا لئلا يشغله خدمة السيد) عن وظائف الامامة (و لئلا يحتقر فيعصى) فان الاحرار يستحقرون العبيد و يستنكفون عن طاعتهم (فهذه الصفات) التي هي الثمان أو الخمس (شروط) معتبرة في الامامة (بالاجماع)…
17. شرح العقائد النسفیة، سعد الدین تفتازانی، ص99.
18.مسند احمد، ح20910.
19. مقتل الحسين موفّق بن احمد مكّى، ج 1، تحقيق محمّد السماوى، قم، انوارالهدى، 1418، ص 268.
20. تاريخ الطبرى، محمد بن جرير الطبرى، ج 4، ص 305.
21. موسوعة كلمات الامام الحسين، معهد تحقيقات باقر العلوم( ع)، ص 316، از طبرى، ج 3، ص 280 و اعيان الشيعة، ج 1، ص 59.
22.الفتوح، ابن اعثم، ج5،ص22.
نوشته ی واحد پژوهش موسسه مذاهب اسلامی