جستجو
Close this search box.

بررسی و نقد دیدگاه شاه ولی الله دهلوی در مساله شرک

شاه‌ولی‌الله دهلوی با تأثیرپذیری از آرای ابن‌تیمیه در مسئله توحید و شرک، و با ارائه تعریفی از شرک به مبارزه با مظاهر شرک در جامعه اسلامی زمان خود پرداخت. به عقیده او شرک، به شرک در عبادت، استعانت، ندا و استغاثه، نذر و قسم تقسیم میشود، او در آثار خود با تشبیه کردن عمل مشرکان زمان پیامبر با مسلمانان زمان خود، اعمالی مثل زیارت قبور، شدّ رحال، تسمیه به همراه «عبد»، توسّل، استغاثه، و نذر و قسم را از مظاهر شرک شمرد و مسلمانان زمان خود را از این اعمال بر حذر داشت. در این مقاله می‌کوشیم آرا و اندیشه های محدّث دهلوی را در حوزه شرک و اقسام آن بررسی کنیم.

مقدمه:

یکی از شخصیّت‌های تأثیرگذار در شبه‌قاره هند، که بسیاری از اندیشمندان او را مجدّد اسلام در شبه‌قاره می‌دانند، شاه‌ولی‌الله دهلوی (متوفی 1176 ه.ق.) است. وی آثار زیادی در حوزه های مختلف علوم اسلامی دارد و توانسته با آرا و نظریات خود تأثیر بسزایی در دوران خود و همچنین تا عصر کنونی داشته باشد. دیوبندیها آرا و عقاید خود را متأثّر از او میدانند. اهل حدیث شبه‌قاره نیز به نحوی خود را مدیون دهلوی میدانند.همچنین یکی از چالشهایی که جهان اسلام با آن رو به رو است، درک ناصحیح از مسئله شرک است، که برخی از گروه‌های تکفیری به دلیل این بدفهمی‌ها جان و مال و ناموس مسلمانان را مباح دانستند. در ادامه ضمن بررسی دیدگاه دهلوی در مسئله شرک بر اساس آثار وی در این زمینه، با توجه به اقوال علمای حنفی‌مذهب، به ویژه علمای دیوبند، به نقد آنها نیز خواهیم پرداخت.

محدّث دهلوی و تأثیرپذیری او از اندیشه های ابن‌تیمیه حرّانی:

شاه‌ولی‌الله دهلوی حنفی از علمای مشهور قرن دوازدهم شبه‌قارّه هند است. وی در 1114 ه.ق. در دهلی به دنیا آمد. برای کسب علم ابتدا نزد پدرش عبدالرحیم، که از بزرگان و مشایخ صوفیه دهلی بود، تلمّذ کرد، و با او در طریقه نقش‌بندی بیعت کرد. بسیاری از علوم مثل حدیث، فقه، اصول، عقاید و … را نزد پدرش آموخت و در اثنای آن حدود دوازده سال نزد شيخ محمد أفضل سيالكوتی علم حدیث فرا گرفت. در 1143 ه.ق. به همراه شيخ عبيد الله بارهوي و محمد عاشق عازم سفر به حرمین شریفین شد. ابتدا در مدینه نزد شیخ محمّد بن‌ابراهیم کردی علم حدیث آموخت و در 1144 ه.ق. از او اجازه روایت گرفت.[2]

در حرمین شریفین ضمن آشنایی با تفکّرات ابن تیمیه و ابن قیم از اندیشه آنها متأثّر شد. در مکّه مکرّمه نزد شیخ وفدالله مالکی و شیخ تاج‌الدین قلعی کسب علم کرد و بعد از آن به دهلی بازگشت و به ترویج تفکّر سلفی در شبه‌قارّه پرداخت. بعد از او فرزندان و شاگردانش اندیشه های او را ترویج کردند، تا حدّی که در عصر حاضر شاهد تأثیرات آرای دهلوی در مکتب دارالعلوم دیوبند و اهل حدیث شبه‌قارّه هستیم. امّا درباره نحوه آشنایی دهلوی با آرا و اندیشه های ابن‌تیمیه و ابن‌قیم نظراتی داده شده است. برخی، همچون عفّانی در زَهر البساتین، معتقدند محدّث دهلوی از طریق محمّد بن‌ابراهیم کردی، که سلفی‌العقیده بوده، و شیخ محمّد حیات سندی و شیخ محمّد بن‌عبدالوهّاب با نظرات ابن‌تیمیه آشنا شده است.[3]

فریوایی در مقاله خود معتقد است محدّث دهلوی با راهنمایی شیخ ابراهیم کورانی، فرزند شیخ طاهر کردی، با کتب ابن‌تیمیه و ابن‌قیم آشنا می شود و از آرا و اندیشه های او بهره می برد. رویه آزاداندیشی دهلوی که در آثارش دیده میشود همگی مدیون تأثیرپذیری او از آثار ابن‌تیمیه بوده است.[4] فریوایی در تأیید کلامش کتاب حجّة الله البالغة را متأثّر از اندیشه های ابن‌تیمیه میداند و معتقد است برخی از عبارات ابن‌تیمیه بعینه در این کتاب آمده است.[5]

سیالکوتی کتاب البلاغ المبین دهلوی را متأثّر از اندیشههای ابن‌تیمیه معرفّی میکند و معتقد است این کتاب فصول مختلفی از کتاب اقتضاء الصراط المستقیم ابن‌تیمیه را در خود جای داده، و به خاطر کثرت منقولاتش از ابن‌تیمیه میتوانیم این کتاب را خلاصه فارسی کتاب اقتضاء الصراط المستقیم ابن‌تیمیه قلمداد کنیم.[6]

کتاب تحفة الموحّدین با اینکه حجم کمتری دارد، ولی تأثیرپذیری وی از تفکّرات ابن‌تیمیه در این اثر به مراتب بیشتر از آثار دیگر اوست، و با جامعیت بیشتری به مصادیق شرک میپردازد.محدّث دهلوی در رساله‌ای جداگانه به دفاع از معتقدات ابن‌تیمیه پرداخته و برای او مناقبی ذکر می کند. این رساله در کتاب الجامع لسیرة شیخ الإسلام ابن‌تیمیه به چاپ رسیده و آلوسی این رساله را در جلاء العینین نقل کرده است.[7]

شرک در اصطلاحاثبات صفاتی از صفات خاصّه خداوند تبارک و تعالی بر غیرخداوند، به طوری که کسی جز باری‌تعالی از عهده آن برنیاید، مثل زنده کردن و میراندن، اولاد بخشیدن، روزی رساندن، اطّلاع بر اسرار داشتن از مصادیق شرک است؛ لذا هر که اعتقاد داشته باشد که انبیا یا ملائکه و یا کسان دیگر غیر از خداوند اختیار تصرف در آسمان و زمین داشته باشند، به طوری که آب از آسمان ببارد، دانه از زمین برویاند، کسی را اولاد دهد و یا بکشد و یا کور و کر، رزق و مال و … دهد صاحب این عقیده مشرک است.[8]

اقسام شرک:
1. شرک در عبادت:

شاه‌ولی‌الله دهلوی اقسام شرک را به پنج صورت: «شرک در عبادت، شرک در استعانت، شرک در دعا، شرک در ذبح و شرک در نذر و قسم» تقسیم می کند، و برای هر قسم تعریف خاصّی ارائه می دهد. وی در تعریف شرک در عبادت می گوید: «شرک در عبادت تعظیم بر غیرخدا به قصد قرب الاهی یا نجات در عالم آخرت است».[9]

دهلوی در رساله تحفة الموحّدین، برخی از اعمال همچون رکوع کردن، دستِ بسته، با ادب به پا ایستادن پیش غیرخدا، و همچنین در وقت عبادت توجّه به قبور بزرگان، همگی را اگر به قصد تعظیم غیرالله باشد از مصادیق شرک دانسته است.[10]

نقد: شکی نيست منظور از عبادتی که نبايد برای غيرخدا صورت بگیرد، مطلقِ خضوع و انقياد نيست؛ زيرا اگر اين معنا درست باشد، بايد همه بندگانی که در برابر مولايشان خضوع و انقياد داشتند، يا اجيرانی که در کار اجير می شوند و مجبورند از موجر اطاعت کنند و همچنين تمام خدمت‌کاران و خدمت‌گزاران سلاطين، و فرزندانی را که در برابر والدين خضوع می‌کنند مشرک خطاب کنیم که این کار صحیحی نیست، و تعظیم در برابر غیرالله زمانی موجب کفر میشود که در حین انقیاد و تواضع اعتقاد به استقلال این اشخاص به انقیاد و تواضع داشته باشد بدون اینکه متوجّه خداوند کریم باشند.[11]چنان‌که در تعریف دهلوی از شرک در عبادت ملاحظه می‌شود، وی صرف تعظیم به غیرالله را شرک ندانسته، بلکه به همراه تعظیم باید قصد قربت هم لحاظ شود تا اینکه عمل مشرکانه محسوب شود. لذا شرک دانستن رکوع، دستِ بسته، به پا ایستادن به قصد تعظیم، با تعریف خودش از شرک در عبادت سازگاری ندارد و خروج از تعریف به حساب میآید.و بنا بر تعریف دهلوی، مبنی بر اینکه شرک زمانی است که تعظیم غیرالله به قصد قصد تقرّب باشد، تا زمانی که ما اطّلاعی از قصد مکلّف نداشته باشیم نمیتوانیم حکم به شرک کنیم و وظیفه ما این است که عمل مسلمان را حمل بر صحّت کنیم.دهلوی در ادامه به نقل برخی از مصادیق شرک عبادی در بین مسلمانان اشاره میکند و آن را به خاطر تشابه عملکرد آنان با مشرکان دوران جاهلی نکوهش میکند، که به برخی از موارد آن اشاره میکنیم:

شدّ رحال به قصد زیارت:

به عقیده دهلوی، مشرکان به مواضع متبرکه عزم سفر می کردند و به محض رسیدن به بتهای خود تقرّب می جستند. لذا رسول اکرم(ص) برای اینکه امر جاهلیت رواج نگیرد و سدّ باب انحراف کند، سفر به مواضع متبرکه به غیر از مساجد ثلاثه به قصد خصوصیت تبرک را منع کرد و فرمود: «بار سفر بسته نمی شود مگر به سوي سه مسجد [مسجدالحرام، مسجدالنبي و مسجدالاقصي]»؛[12] لذا به عقیده دهلوی زیارت قبر و محلّ عبادت ولی ای از اولیای الاهی و رفتن به کوه طور همگی مشمول روایت ناهیه نبوی می شود.[13] دهلوی حتّی به نهی هم بسنده نکرد، بلکه آن را از گناهان بزرگ یاد می کند، به طوری که از قتل و زنا بالاتر است.[14]

محدّث دهلوی درباره مستثنی منه حدیث «لا تشدّ الرحال» می گوید: نهی رسول‌الله(ص) از شدّ رحال به خاطر سدّ ذریعه شرک بوده تا اینکه مردم، هر مسجد و هر مکانی را متبرّک و مورد تعظیم همانند مسجدالحرام و مسجد نبوی و بیت‌المقدّس قرار ندهند؛ همان‌گونه که مردم در دوران جاهلیت این کارها را انجام می دادند، و این منظور رسول‌الله با تقدیر خاصّ مستثنی منه به مسجد و غیره حاصل نمی شود، بلکه باید کلام را بر عموم رها کرد، و بگوییم: «لا تشدّ الرحال إلی مکان من الأمکنة المعظمة بین الناس من المقابر والمساجد إلّا إلی هذه الثلاثة المعظمة».[15]

نقد: محمّد انورشاه کشمیری درباره حدیث «لا تشدّ الرحال» تقدیر «مطلق مکان» در استثناء مفرّغ را نمی پذیرد، و قائل است که فقط باید «مسجد» را در تقدیر گرفت، در این صورت روایت دیگر تعلّقی به زیارت قبور ندارد، کشمیری در تأیید کلامش به روایت مسند احمد که: «لَا يَنْبَغِي لِلْمَطِيِّ أَنْ تُشَدَّ رِحَالُهُ إِلَى مَسْجِدٍ يُبْتَغَى فِيهِ الصَّلَاةُ»[16] تمسّک می کند. در این روایت «مسجد» مستثنی منه است. پس با استدلال محکم کشمیری هم روایت بصرة بن‌ابی بصره غفاری و هم روایت ابوهریره هیچ‌گونه دلالتی در خصوص مسئله شدّ رحال پیدا نمی کند.[17]

ابن‌عابدین (متوفی 1252) با تقدیر «مسجد»، اشکالِ شدّرحال برای صله رحم و تعلّم علم و زیارت مشاهد بالأخصّ زیارت قبر نبی اکرم(ص) و قبر حضرت ابراهیم خلیل(ع) و سائر ائمه را از این حدیث دفع‌شده می بیند.[18]

شبیر احمد عثمانی حدیث را در مقام بیان فضیلت مساجد ثلاثه برمی شمرد که این فضیلت در شدّ رحال به مساجد دیگر وجود ندارد،[19] و به عبارت دیگر، فضیلت تام در شدّ رحال به این مساجد است.[20]

بناء بر قبورشاه‌ولی‌الله دهلوی درباره یکی دیگر از عادات دوران جاهلی می گوید یکی از عادات یهود و نصاری بناء مسجد در قبرستان بود که ساختن مسجد در آنجا را افضل می پنداشتند. آنها بر روی قبر چراغ می بردند و بر قبور خود طواف و سجده، و در تزیین مقابر اسراف می کردند. در مواضعی که پیامبران و صالحان دفن بودند نماز خواندن را برای خود لازم می دانستند؛ لذا پیامبر(ص) درباره آنان فرمود: «لعن الله الیهود والنصاری اتّخذوا قبور انبیاءهم مساجد».[21]

محدث دهلوی با استناد به همین روایت سجده بر قبور یا حرکت به سوی قبور از روی تعظیم را شرک جلی می داند و اگر از روی قرب الی الله به واسطه ایشان باشد شرک خفی برمی‌شمرد.[22]امّا به عقیده دهلوی ساخت مسجد بر قبور مسلمانان جایز نیست و باید آن مسجد منهدم و زمینش هموار شود. همچنین قبّه هایی که بر قبور بنا می شود هدم آنان واجب است؛ زیرا اساس این بناها بر عصیان پیغمبر(ص) است، و چیزی که بناء آن بر معصیت و مخالفت رسول باشد اولی به هدم از مسجد ضرار است. از این‌رو به سبب وجوب هدم چنین بنایی پیامبر اکرم(ص) بنای بر قبور را منع کرده و کسی را که بر قبری مسجدی بنا کند لعن کرده است.[23]

محدّث دهلوی برای اثبات مدّعای خویش – یعنی حرمت بناء بر قبور-[24] به روایت ابی الهیّاج از امام علی(ع) استناد می کند که رسول خدا(ص) ایشان را فرستاد و به او چنین گفت: «أَنْ لَا تَدَعَ تِمْثَالًا إِلَّا طَمَسْتَهُ وَلَا قَبْرًا مُشْرِفًا إِلَّا سَوَّيْتَهُ»؛ هیچ بتی را رها نکن مگر اینکه از بین ببری و هیچ قبری که برآمده است را رها نکن مگر اینکه هم‌سطح کنی.[25]همچنین روایت جابر که بر اساس آن پیامبر فرمود: «نَهَى رَسُولُ اللهِ أَنْ يُجَصَّصَ الْقَبْرُ، وَأَنْ يُقْعَدَ عَلَيْهِ، وَأَنْ يُبْنَى عَلَيْهِ»؛ یعنی ایشان نهی کرد از اینکه قبر گچ‌کاری شود و بر روی آن بنشیند و بنا بر روی آن ساخته شود.[26]

نقد: چنان‌که دیدیم دهلوی با روایت «لعن الله الیهود والنصاری اتّخذوا قبور انبیاءهم مساجد» قائل به حرمت بناء بر قبور شد، در حالی که حدیث مذکور ناظر به بناء بر قبور نیست، بلکه روایت از سجده و قبله قرار دادن قبور نهی می کند و اصلاً ناظر به بنای بر قبور نیست.محمّد زکریا کاندهلوی ذیل حدیث: «اللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ قَبْرِي وَثَناً يُعْبَدُ، اشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَى قَوْمٍ اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ»،[27] کلامی را از قاضی بیضاوی نقل می کند. وی معتقد بود یهود و نصاری بر قبور انبیای خود سجده میکردند و در هنگام خواندن نماز به آنها توجّه کرده و آنها را همانند بتان اخذ می کردند و به همین منظور مورد لعن الاهی قرار گرفتند و مسلمانان از این کارها منع شدند.[28]نورالدین سندی هم همین کلام کاندهلوی را تأیید می‌کند و وجه کراهت در حدیث مذکور را به این خاطر می‌داند که به عبادت خود قبر کشیده نشود.[29]

روایت ابو‌الهیّاج:

امّا در روایت ابوالهیاج قرائنی موجود است دال بر اینکه حدیث ارتباطی به هدم قبور ندارد. زیرا:ائمّه حدیثی که این روایت را در کتب صحاح و سنن خود ذکر کردهاند این روایات را تحت عنوان «باب الأمر بتسویة القبور» ذکر کردهاند که مرادشان مسطح و مساوی بودن قبر است و اگر غیر این از روایت می‌فهمیدند باید روایت را تحت عنوان «باب الأمر بتخريب القبور وهدمه» ذکر میکردند.مسلم روایت دیگری را در این باب ذکر میکند که مؤید عدم حمل روایت بر هدم قبور است. راوى مى‏گويد با فضاله در سرزمين روم بوديم. يكى از مصاحبان ما فوت كرد. فضاله دستور داد قبر او را مساوى كنند و گفت: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ يَأْمُرُ بِتَسْوِيَتِهَا»؛ از رسول خدا شنيدم كه دستور مى‏داد قبرها را تسطيح كنند.[30] این روایت شاهد بر این است که مراد از تسویه قبور تسطیح آن است، نه هدم بنای بر قبور. زیرا در این جریان بنای بر قبور صورت نگرفته بود تا هدم شود.مراد از تسویه قبوری که از آن نهی شده است بنا به تصریح فقهای مذاهب اربعه، به ویژه احناف، ارتفاع بیش از حدّ قبر است. سهارنپوری در این باره مینویسد:ارتفاعی که امر به ازاله آن بر روی قبر شده است نه مقدار تسنیم[31] است و نه مقداری که به خاطر احترام به صاحب قبر شناخته میشود، بلکه منظور ارتفاع زیاد قبر است که در زمان جاهلیت آن را انجام میدادند.[32]

روایت جابر:

امّا راجع به روایت جابر، اکثر علما از این روایت کراهت فهیمدند. برای مثال، ترمذی این روایت را تحت عنوان «باب ما جاء فی کراهیة تجصیص القبور»[33] آورده، و از علمای احناف، ابوحنیفه،[34] شبیر احمد عثمانی،[35] و مظهری،[36] کراهت بنای بر قبور فهمیده اند.

حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث جابر «نهی رسول الله … والکتابة فیها والبناء علیها» می گوید:به نهی در روایت جابر عمل نشده است؛ زیرا ائمه مسلمین از شرق تا غرب بر روی قبورشان می نویسند و این عملی است که خلف از سلف گرفته است.[37]

تسمیه به نام های «عبد الرسول و …».

به عقیده دهلوی، یکی دیگر از رفتارهای مشرکان در جاهلیت که در آن مظنّه شرک بود، تسمیه فرزندانشان به نام های «عبدالعزّی، عبدالشمس و …» بود که خداوند متعال این رفتار را نکوهش کرد و فرمود: «فَلَمَّا آَتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا شُرَكَاءَ فِيمَا آَتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ».[38] دهلوی ذیل این آیه کریمه می گوید: در روایت وارد شده است که حوّاء صاحب فرزندی شد. هنگام نام‌گذاری او که شد، شیطان به او وحی کرد و حواء نام فرزندش را «عبدالحرث» گذاشت.[39] و همچنین احادیث زیادی وارد شده است که رسول خدا(ص) نام‌های اصحاب را از «عبدالعزي و عبدالشمس و …» به «عبدالله و عبدالرحمن و …» تغییر داد.[40]دهلوی اهل زمان خود را به خاطر اینکه نام فرزندانشان را «عبد فلان» و «غلام فلان» می گذارند نکوهش می کند و این کار آنها را در زمره شرک در تسمیه معرفی می کند.[41] لذا معتقد است اگر کسی نام فرزندش را «عبدالرسول» و «بنده علی» و … بگذارد مشرک می شود.[42]

نقد: ذکر حدیث حوّاء از جانب دهلوی بعد از نقل آیه کریمه اشعار بر این امر دارد که حضرت آدم و حوّاء در این نام‌گذاری نعوذ بالله مشرک شده باشند. در حالی که به اجماع فرق اسلامی پیامبران گرامی از شرک و کفر حتّی در دوران قبل از بعثت به دور هستند، چه رسد در دوران نبوّت ایشان.علاوه بر این، به اعتقاد مبارکفوری، در سند روایت سمرة بن‌جندب، اتّصال سند از عمر بن‌ابراهیم به قتاده ضعیف است،[43] هرچند بسیاری از علمای جرح و تعدیل او را توثیق کرده اند، امّا حتّی به عقیده ابن‌کثیر این روایت در زمره اسرائیلیات است و از کعب‌الاحبار گرفته شده است.[44] برخی هم بر فرض اثبات این جریان حدیث را دالّ بر مشرک شدن حوّاء نمی دانند؛ زیرا حوّاء نمیدانست که «حارث» اسم ابلیس است.[45]

امّا راجع به تسمیه به «عبدالنبی» و «عبدالرسول»، کشمیری در این باره از رشید احمد کنگوهی نقل میکند که اضافه شدن عبد به غیرخداوند، از دو وجه خالی نیست: یا غیرخداوند معبود به غیر خداست یا نه، در صورت اوّل حرام است و در صورت دوم اگر موهم عبادت غیرالله باشد کراهت دارد، و الّا اگر موهم عبادت نباشد جایز است. لذا تسمیه به عبدالعزّی و عبدالمناف، چون بت در زمان جاهلیت بودند، حرام است و تسمیه به عبدالنبی مکروه و تسمیه به عبدالمطلّب جایز است.[46]

2. شرک در استعانت

یکی دیگر از اقسام شرک نزد دهلوی، شرک در استعانت است، و آن یعنی شخص مشرک از کسی حاجتی را بخواهد با علم به اینکه آن شخص قدرت برآوردن حاجت را با تغییر اراده نافذ الاهی داشته باشد. مانند شفای مریضان، زنده کردن، میراندن، رزق دادن، خلق فرزند و … که متضمّن اسماء الاهی است.[47]

به عقیده شاه‌ولی‌الله دهلوی اکثر مشرکان زمان پیامبر به شرک در عبادت و استعانت مبتلا بودند.[48] از این‌رو دأب مشرکان در برآورده شدن حاجاتشان استعانت به غیرخداوند بود. آنها در شفای بیماران و غنای فقرا از غیرخدا مدد می گرفتند و برای آنها نذر می کردند و با این نذوراتشان توقّع رسیدن به خواسته هایشان را داشتند و اسم‌های آنها را رجاءً به خاطر برکت ادا می کردند.[49]

دهلوی مردم دوران خود را به خاطر اینکه در طلب حوائج از مردگان در کوشش بودند نکوهش می کند و معتقد است طلب حاجت از مردگان با علم به اینکه میّت سبب در رسیدن به آن حاجت باشد کفر است و احتراز از آن واجب است.[50] به نظر او، بسیاری از مردم، مرتکبِ شرک عبادت و استعانتِ خفی می شوند. آنها پیش خود می گویند شرکی که مبغض خداست غیر از آنچه است که انجام می دهد، در حالی که کارهایشان شرک‌آلود است و این، بدین خاطر است که در شرع تصریح به شرک بودن این اعمال و کشف از ماهیت آنها نشده است.[51]

نقد: در استعانت به غیرخدا دو صورت قابل تصوّر است: یکی صورت استقلال در تأثیر و ایجاد است که در این صورت شبه های در آن نیست که شرک است، و دیگری صورت عدم استقلال و بر وجه اعانت و ارشاد در تدبیر کاری، یا شفاعت فردی، یا دفع شرّی باشد. در این صورت هیچ شبه های در آن نیست که شرک نیست. زیرا در احادیث وارد شده است: «يا عباد الله اعينوني» و «يا محمّد انّي اتوجّه بك الى ربّي».[52]

شبیر احمد عثمانی ذیل آیه (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ)[53] با تأکید بر مطلب فوق، می گوید:استمداد از غیرخداوند در حقیقت جایز نیست، ولی اگر شخصی مقبول واسطه رحمت الاهی باشد و از آن طلب یاری و کمک شود با اعتقاد به اینکه او مستقلّ در یاری رساندن نیست، این استمداد جایز است؛ زیرا استعانت از این ولی در حقیقت استعانت از خداوند متعال است.[54]

توسّل و دیدگاه شاه‌ولی‌الله دهلوی:

دهلوی در تفسیر آیه مبارکه (وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ)[55] آورده است که علمای تفسیر معتقدند در حقیقت، وسیله، عمل آدمی است، اعمال نیک وسیله رضای الاهی است.[56] وی دلالت برخی از روایات باب توسّل را، به خاطر اینکه از مظنّه شرک به دور باشد، تأویل می‌کند. برای نمونه، وی در روایت عثمان بن‌حنیف، که ترمذی آن را در سنن خود نقل کرده است، مناقشه می‌کند. در این روایت آمده است که شخص نابینایی از پیامبر طلب شفا کرد و پیامبر به او آموخت بعد از وضو گرفتن بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، إِنِّي تَوَجَّهْتُ بِكَ إِلَى رَبِّي فِي حَاجَتِي هَذِهِ لِتُقْضَى لِيَ».[57]

دهلوی معتقد است برای اینکه به شرک جلی گرفتار نشویم باید روایت را تأویل برده و قائل به مجاز شویم؛ زیرا نصّ روایت اشاره به ذات پیامبر اکرم(ص) دارد و اطلاق آن در حال غیبت مجاز است، و مجاز نیاز به علاقه دارد و علاقه آن ذات پیامبر(ص) با وصف نبوت است. این لحاظ در درون تمام مؤمنین وجود داد. لذا شخص داعی به جانب الاهی هنگام دعا ندا میدهد که وسیله من به جانب الاهی ایمان من به پیغمبر توست. مؤید برداشت وی، خطاب در عبارت «فشفعه فيّ» است که دلالت می کند خطاب تخیلی است نه حقیقی؛ زیرا اگر به صورت حقیقی بود باید می‌گفت: «فشفّع هذا النبی».[58]

دهلوی با توجّه به روایت بخاری مبنی بر استسقاء عمر از عبّاس عموی پیامبر که گفت: «اللّهم إنّا نتوسّل بنبیّنا فتسقینا، وإنّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّنا فاسقنا»،[59] توسّل در حال ممات را نمی پذیرد و فقط توسّل را مختصّ به حال حیات می داند.[60]

نقد: محمّد زاهد کوثری از بزرگان حنفیه، آیه مبارکه (وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ) را دلیل بر مشروعیت توسّل به اشخاص و اعمال، و حیات و ممات می داند. او معتقد است آیه مبارکه عام است و تمامی این موارد را در بر می گیرد. کسی بین این حیات و ممات فرق نمی گذارد، مگر اینکه قائل به فنای ارواح بعد از مردن شود، که این قول منجر به انکار بعث می شود، و یا اینکه مدّعی انتفای ادراکات جزئیه از نفس بعد از مفارقت از بدن شود که مستلزم انکار ادلّه شرعیه در این باب است.[61]

جواز توسّل به ذات

کوثری حدیث استسقاء عمر را یکی از دلایل جواز توسّل به ذات می داند؛ زیرا ابن عبد البرّ در الاستیعاب، ذیل این روایت از عمر نقل می کند: «هذا والله الوسیلة إلی الله عزّوجلّ»،[62] یعنی عبّاس عموی پیامبر وسیله من برای استجابت دعای من است، چنان‌که قول عمر در روایت که گفت: «وإنّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّنا» صراحت در توسّل به شخص عبّاس رضی الله عنه است.

کوثری حدیث عثمان بن‌حنیف را دالّ بر توسّل به ذات می داند. او معتقد است برگرداندن حدیث از ظاهر آن، تحریف کلام به هوای نفس است، چنانچه استجابت دعا، نه به دعای نابینا بود و نه به دعای پیامبر؛ زیرا در روایت چیزی در این باره نقل نشده است، بلکه تمام الحجه همان نصّ دعایی است که از پیامبر در روایت نقل شده است.

این روایت را جماعتی از حفّاظ تصحیح کرده اند.[63]شیخ‌الاسلام حسین احمد مدنی در نقد معتقدات وهابیها می گوید:آنان گمان می کنند ذات پیامبر(ص) هیچ فایده ای ندارد. بعد از وفات قادر به احسان به خلائق نیست و لذا توسّل به ذات پیامبر اکرم(ص) بعد از وفات ایشان را جایز نمی دانند. آنان قائل‌اند – نعوذ بالله – نفع عصای ما از پیامبر اکرم(ص) بیشتر است؛ زیرا ما با عصا بسیاری از بدی‌ها را دفع می کنیم ولی پیامبر چیزی از بدیهای ما را نمی تواند دفع کند.[64]

جواز توسّل بعد از ممات:

کوثری معتقد است اگر کسی بکوشد عدول عمر به عبّاس در طلب باران را دلیل بر عدم سماع و جاه پیامبر در حال ممات بگیرد سخت در اشتباه است؛ زیرا فعل عمر دلالت دارد بر اینکه توسّل به اقربای حیّ و زنده پیامبر جایز است، همان‌طور که توسّل به پیامبر(ص) جایز است، بلکه در الاستيعاب في معرفة الأصحاب سبب استسقاء عمر به عبّاس بیان شده است. ابن عبد البرّ می گوید:در زمان عمر قحطی شدیدی حاصل شد، کعب به عمر گفت: «بنی‌اسرائیل هنگامی که چنین بلایی بر آنان حادث می‌شد از اقربای ذکور انبیا طلب باران می کردند». عمر هم در جواب گفت: «این عموی رسول خدا(ص) و سید بنی‌هاشم است. پس به سوی او رفت و از قحطی شکایت کرد».[65]

محمّد زاهد کوثری در جواز توسّل به سه حدیث دیگر تمسّک می کند:

حدیث اوّل؛ پیامبر اکرم(ص) هنگام خاک‌سپاری فاطمه بنت اسد وارد قبر شد و فرمود: «اغْفِرْ لِأُمِّي فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ، ولَقِّنْهَا حُجَّتَها، وَوَسِّعْ عَلَيْهَا مُدْخَلَهَا، بِحَقِّ نَبِيِّكَ وَالْأَنْبِيَاءِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِي فَإِنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»،[66] کوثری رجال این حدیث را تماماً ثقه می داند، و حاکم نیشابوری و ابن حبّان، روح بن‌صلاح را در سند روایت توثیق کرده اند. این حدیث نص در جواز توسّل به احیاء و اموات است، چنان‌که صریح در توسّل به جاه و مقام انبیا است.

حدیث دوم؛ ابوسعید خدری نقل کرده کسی که می خواهد برای نماز خارج شود بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِحَقِّ السَّائِلِينَ عَلَيْكَ، وَبِحَقِّ مَمْشَايَ هَذَا، لَمْ أَخْرُجْ أَشراً، وَلَا بَطراً».[67] این حدیث آشکارا توسّل بر عامّه مسلمانان، چه در حال حیات و چه در حال ممات، را جایز میداند.

حدیث سوم؛ مالک الدار نقل کرده که در زمان خلافت عمر مردم دچار قحطی شدند. مردی نزد قبر پیامبر اکرم(ص) رفت و گفت: «يَا رَسُولَ اللَّهِ! اسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا».[68]

این حدیث را ابن‌ابی‌شیبه در المصنّف به سند صحیح بنا به تصریح ابن‌حجر در فتح الباری[69] نقل کرده است. دلالت حدیث هم نصّ در توسّل صحابه به پیامبر اکرم(ص) بعد از وفات است، و هم دلیل محکمی در برابر کسانی که توسّل به پیامبر بعد از وفاتشان را جایز نمی دانند.[70]

خلیل احمد سهارنپوری در جواب پرسشی درباره جواز دعا کردن بر پیامبر اکرم(ص) بعد از وفاتش می گوید:جواب این مسئله نزد ما و مشایخ ما این است که جایز است توسّل به انبیا و صالحین از اولیا و شهدا و صدیقین در حیاتشان و بعد از وفاتشان، لذا شخص متوسّل می تواند در دعایش بگوید: «اللّهم إني أتوسّل إليك بفلان أن تجيب دعوتي و تقضيَ حاجتي».[71]

چنان‌که دیدیم، با توجّه به کتاب و سنّت توسّل به پیامبر نه تنها در حال حیات نبی اکرم(ص) و به دعایش جایز است بلکه در حال ممات و به ذات ایشان هم جایز است، و حتّی توسّل به انبیای دیگر و اولیای الاهی در حال حیات و ممات و توسّل به ذات ایشان هم جایز است، و فرق گذاشتن بین این موارد خروج از دلالت آیات و روایات است.

3. شرک در دعا:

یکی دیگر از اقسام شرک نزد دهلوی، شرک در دعا است، و آن به این صورت است که شخص مشرک غیرخدا را یاد کند با علم به اینکه این کارش در آخرت به نفعش است و یا باعث قربت به خداوند متعال شود،[72] لذا ندا دادن غیرخداوند بر اینکه فلان حاجتش برآورده شود کفر محض است. چون خداوند متعال میفرماید: (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ)؛ فقط تو را عبادت میکنیم و فقط از تو مدد میخواهیم،[73] و همچنان‌که خداوند متعال میفرماید: (وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ)؛[74] یعنی از این قوم زیادهتر گمراهی نیست که مردگان یا دیگر غیرالله را ندا میکنند و ایشان هرگز پاسخ این گمراهان را نمیدهند، میدانند که ایشان میشنوند، بلکه ایشان بیخبران‌اند از ندا کردن و فریاد برآوردن این گمراهان، دهلوی در ادامه می‌افزاید:کسانی که میگویند: «یا رسول‌الله(ص)» و «یا علی(ع)» و «یا غوث الاعظم» و «یا حسنین(عليهم السلام)» و «یا فاطمه(عليها السلام)» و «ای خواجه» و «یا پیر» احوال خود را از این آیه کریمه ملاحظه فرمایند: (إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء)؛ بیشک تو شنوا نمیکنی مرده را، و شنوا نمیکنی کر را. یعنی در باب شنیدن، مرده و کر برابر است: (وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ)؛[75] نیستی تو ای محمّد(ص) شنواکننده آن شخص را که در قبر است.[76]

نقد: از کلمات دهلوی برداشت میشود که انبیا و اولیای الاهی قادر به پاسخ‌گویی به خلق نیستند و حتّی درخواست از آنان منجر به شرک میشود، امّا در مقابل علمای احناف نظر دیگری دارند. محمّد زاهد کوثری معتقد است بر اهل سلوک و رشد چارهای نیست مگر اینکه توسّل و استغاثه و استمداد به ارواح اولیا و بزرگان داشته باشند؛ زیرا شخص سالک میتواند موانع طریقت خود را دفع کند.[77] وی ندای به پیامبر را بعد از وفاتشان همانند ندای به ایشان در حال غیبت، با استناد روایت عثمان بن‌حنیف جایز دانسته و آن را عمل معمول بین صحابه قلمداد کرده است.[78]حسین احمد مدنی در الشهاب الثاقب اعتقاد وهابیت مبنی بر شرک دانستن استعانت به رسول خدا با ندای «یا رسول‌الله» را نکوهش کرده، آن را رد میکند.[79]شبیر احمد عثمانی در تفسیر قرآنش آورده است که خداوند متعال امّت پیامبر را از عذاب دنیایی از امّت پیامبر اکرم(ص) به یمن وجودش برطرف میسازد.[80]این کلمات حاکی از آن است که چنین نیست که علمای احناف اتّفاق بر شرک بودن این موارد داشته باشند، بلکه بسیاری از علمای احناف با این نظر مخالف‌اند. آنها روح حضرت رسول اکرم(ص) را بعد از وفاتشان صاحب اثر میدانند و فرد مسلمان با استعانت و ندای به ایشان به اذن الاهی رفع بلا و مشکلات میکند.

4. شرک در ذبح:

یکی دیگر از اقسام شرک نزد دهلوی، شرک در ذبح است، و آن یعنی شخصی حیوانی را براند یا ذبح کند به طوری که گویی اگر این حیوان ذبح نشود حاجتش برآورده نمی شود.[81] همچنان‌که به هنگام ذبح حیوان، نام شرکا را یاد می کردند و یا اینکه حیوان را در جایی ذبح می کردند که بتهایشان را در آنجا کرده بودند. خداوند به خاطر از بین بردن ریشه شرک از این کار نهی کرد و فرمود: (وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ).[82] لذا شارع تحریم را محکم‌تر کرد با حکم به حرمت آنچه از ذبح کردن حیوان انجام می دادند تا اینکه از این کار بازدارنده باشد.[83] لذا دهلوی باز هم افراد زمانه خویش را نکوهش می کند، کسانی که ذبح حیوان می کنند و از آن به مردم طعام می دهند و می گویند ما برای بزرگان ذبح نمی کنیم و طعام به غیرالله نمی دهیم؛ بلکه همه را خالصاً لله انجام می دهیم و ثوابش را به بزرگان می بخشیم.

نقد: برای اینکه نظر علمای احناف را درباره ذبح حیوان بیان کنیم باید ابتدا فروعات تسمیه به ذبح حیوان را ذکر کنیم. چند صورت در حکم ذبح حیوان در هنگام تسمیه محتمل است:ذبیحه با تسمیه غیرالاهی ذبح شود؛ تمامی علمای اسلام طبق نصّ قرآن فتوا به حرمت ذبیحه و حرمت عمل می‌کنند.اسم الاهی با اسم غیرالله همراه شود، که این قسم به دو صورت است:

الف. اسم غیرخدا بعد از تسمیه بدون عطف ذکر شود؛ مثل اینکه بگوید: «بسم الله، محمّدٌ رسول الله». در این صورت علمای احناف قائل به جواز ذبح و حلّیت ذبیحه می کنند، گرچه حکم به کراهت عمل می کنند.[84]

ب. اسم غیرخدا بعد تسمیه الاهی به صورت عطف ذکر شود؛ مثل اینکه بگوید: «بسم الله و محمد رسول الله».ذبیحه با تسمیه الاهی ذبح شود، ولی به همراه تعظیم غیر؛ مثل اینکه هنگام قدوم امیری ذبح شود. در صورت تشریک به عطف و تعظیم به غیرالله، علمای احناف مصداق «ما اهل لغیر الله» میدانند و قائل‌اند که هم عمل حرام است و هم خوردن ذبیحه. امّا اگر ذبح برای مهمان باشد حرام نیست؛ چراکه اکرام مهمان اکرام خداوند است. طبق گفته ابن‌عابدین، فارق بین تعظیم و اکرام فقط قصد و نیّت ذابح است. به نظر او، تا آنجا که ممکن است عمل مسلمان را باید بر وجه صحیح حمل کرد و نمی توان به آسانی حکم به کفرش کرد، حتی اگر هنگام ذبح و تسمیه، اسم غیرالله را بر نام خدا عطف کند و شریک گرداند؛ زیرا هیچ ملازمهای بین حرمت و کفرش وجود ندارد.[85]

5. شرک در نذر و قسم:

یکی دیگر از اقسام شرک نزد دهلوی، شرک به خدا در نذر و قسم است، و آن یعنی اینکه شخصی به خاطر شرافت اسم غیرالله و الاه قرار دادن ذات او، نذر کند و قسم به غیرالله کند و التزام به آن نذر و قسم را بر خود واجب بداند.[86]

قسم خوردن به اسماء مبارک:

در دوران جاهلیت مشرکین اسماء برخی از مردمان زمانه خود را مبارک می شمردند و عقيده داشتند که قسم دروغ خوردن به نام آنها مستلزم حرام شدن مال و اهل او خواهد شد. پس بر اين کار اقدام نمی کردند. لذا طرف مقابل خود را به نام آنها قسم می دادند. در روایتی رسول خدا(ص) فرمود: «مَن حَلَفَ بِغَيْر اللهِ فَقَد أَشَرَكَ»؛ هر کسی که به غير نام خدا قسم بخورد شرک ورزیده است.[87]بعد محدث دهلوی درباره این حدیث می‌گوید: «برخی از محدّثین این روایت را بر معنای تغلیظ و تهدید تفسیر کردند ولی من چنین اعتقادی ندارم».[88]

نقد: با مراجعه به روایات باب حلف بغیرالله و بررسی آنها می‌توان بدین نتیجه دست یافت که منظور از غیرالله کافران و بتان بوده است. در روایتی به همین مضمون نقل شده است که عبدالله بن‌عمر نقل می‌کند پدرم به پدرش قسم می‌خورد. پیامبر اکرم(ص) به او گفت: «لا تَحْلِفْ بِأبيکَ، فَإنَّ مَنْ حَلَفَ بِغَيْرِاللهِ فَقَدْ أشْرَکَ».[89] چنان‌که می‌دانیم پدر عمر در آن زمان کافر بود لذا پیامبر او را از این کار نهی فرمود. و یا در روایت متّفق علیه از نبی اکرم(ص) نقل شده است: «مَنْ حَلَفَ فَقَالَ فِي حَلِفِهِ: «بِاللاّتِ وَالْعُزَّي»، فَلْيَقُلْ: «لا إِلهَ إِلاّ اللهُ».[90] این روایت هم دالّ بر این است که در آن زمان قسم به لات و عزّی مرسوم بوده که پیامبر دستور به گفتن «لا إله إلّا الله» می دهد.لذا علمای مذاهب اربعه حکم به کفر و شرکِ حالف به غیرالله نمی کنند، بلکه معتقدند این حلف منعقد نمیشود و دستور به استغفار و اعاده کلمه توحید میکنند، و محمّدتقی عثمانی به این امر تصریح کرده و در ادامه می‌گوید: «حتّی اگر کسی قسم به لات و عزّی خورد قسم او منعقد نمی شود، و در این مسئله احناف همانند مذاهب دیگر قائل به عدم کفّاره است».[91]

نتیجه: با بررسی شرک و اقسام و مصادیق آن، می‌توان گفت دیدگاه دهلوی در این خصوص چنین است. وی بسیار تحت تأثیر دیدگاه ابن‌تیمیه است، و در مسائلی که بررسی شد با معیاری که ارائه میدهد به مقابله با مظاهر شرک می پردازد. حال آنکه مواردی را که دهلوی شرک برمی شمرد، علمای اسلام، به ویژه احناف، چنین دیدگاهی ندارند و این مصادیق را از دایره شرک بیرون می دانند.

[1] پژوهش‌گر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل‌البیت: و کارشناسی ارشد مؤسسه مذاهب اسلامی.
meybodi60@gmail.com
[2] . حسنی طالبی، عبدالحی، نزهة الخواطر وبهجة المسامع والنواظر، ج6 ص856.
[3] . عفّانی، سیّد بن‌حسین، زهر البساتین من مواقف العلماء والربانیین، ج2 ص106.
[4] . فريوائي، عبد الرحمن بن‌عبد الجبار، مقاله: «شيخ الإسلام ابن تيمية علومه ومعارفه ودعوته في شبه القارة الهندية»، مجلة البحوث الإسلامية، ج42، ص165.
[5] . همان، ص166.
[6] . سیالکوتی، محمّد بشیر، الامام المجدد المحدث الشاه ولي الله الدهلوي حياته ودعوته، ص62.
[7] . محمّد عزیز شمس وعلی بن‌محمّد العمران، الجامع لسیرة شیخ الإسلام ابن تیمیة، ص642؛ آلوسي، نعمان بن‌محمود، جلاء العينين في محاكمة الأحمدين، ص60.
[8] . دهلوی، احمد بن‌عبد الحلیم، البلاغ المبین، ص9؛ همو، تحفة الموحّدین، ص11؛ همو، حجّة الله البالغة، ج1، ص119؛ همو، الفوز الكبير في أصول التفسير، ص35.
[9] . همو، التفهیمات الإلهیة، ج2، ص63.
[10] . همو، تحفة الموحّدین، ص23-24.
[11] . کاشف الغطاء، جعفر، منهج الرشاد لمن أراد السداد، ص51.
[12] . دهلوی، احمد، مصفی شرح موطأ، ص88؛ همو، حجّة الله البالغة، ج1 ص122.
[13] . همو، حجّة الله البالغة، ج1، ص325.
[14] . همو، التفهیمات الإلهیّة، ج2، ص45.
[15] . همو، شرح تراجم ابواب البخاری، ص101.
[16] . ابن‌حنبل، احمد، پیشین، ج18، ص152.
[17] . کشمیری، محمّد، فیض الباری علی صحیح البخاری، ج2، ص589.
[18] . ابن عابدین، محمّد امین، رد المحتار على الدر المختار، ج2، ص627.
[19] . عثمانی، شبیر احمد، موسوعة فتح الملهم بشرح صحیح الإمام مسلم، ج6، ص538.
[20] . همان، ج6، ص489.
[21] . بخاری، محمّد، پیشین، ج2، ص88، ح1330؛ نيشابوری، مسلم، پیشین، ج1، ص376، ح529.
[22] . دهلوي، أحمد، البلاغ المبین، ص14-15؛ همو، تحفة الموحّدین، 39؛ همو، حجّة الله البالغة، ج1، ص327.
[23] . همو، البلاغ المبین، ص18.
[24] . همو، حجّة الله البالغة، ج2، ص58.
[25] . نيشابوری، مسلم، پیشین، ج2، ص666، ح969.
[26] . همان، ج2، ص667، ح970.
[27] . همان.
[28] . کاندهلوی، محمّد، أوجز المسالک إلی موطّأ مالک، ج3، ص541.
[29] . سندی، محمّد، حاشية السندي على سنن النسائي، ج4، ص95؛ ج2، ص41.
[30] . نيشابوری، مسلم، پیشین، ج2، ص666، ح968.
[31] . «تسنیم قبر هنگامی است که قبر از سطح زمین به مقدار کوهان شتر بالا برده شود». فیومی، احمد، المصباح المنير، ج1، ص291.
[32] . سهارنپوری، خلیل احمد، بذل المجهود فی حلّ أبی داود، ج14، ص187؛ مبارکفوری، صفی الرحمن، منّة المنعم فی شرح صحیح مسلم، ج2، ص73.
[33] . ترمذی، محمّد، سنن الترمذی، ج2، ص359.
[34] . ابن عابدين، محمّد امين، رد المحتار على الدر المختار، ج2، ص237.
[35] . عثمانی، شبیر أحمد، فتح الملهم، ج6، ص51.
[36] . مظهري، محمّد ثناء الله، التفسير المظهري، ج6، ص24.
[37] . نيشابوری، محمّد، المستدرك على الصحيحين، ج1، ص525، ح1370.
[38] . أعراف (7): 190.
[39] . ترمذي، محمّد، سنن الترمذي، ج5، ص118، ح3077؛ ابن‌حنبل، احمد، مسند، ج33، ص305، ح20117.
[40] . دهلوي، احمد، حجّة الله البالغة، ص122.
[41] . همو، فتح الرحمن بترجمة القرآن، ص178.
[42] . همو، تحفة الموحّدین، ص37.
[43] . مباركفوري، عبدالرحمن، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، ج8، ص366.
[44] . همو، البداية والنهاية، ج1، ص108.
[45] . كشميري، محمّد، العرف الشذي شرح سنن الترمذي، ج4، ص264.
[46] . همو، فیض الباری علی صحیح البخاری، ج3، ص532.
[47] . دهلوي، أحمد، التفهیمات الإلهیة، ج2، ص63.
[48] . همو، ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج3، ص5.
[49] . همو، حجّة الله البالغة، ج1، ص120-121.
[50] . همو، الخیر الکثیر، ص105.
[51] . همو، حجّة الله البالغة، ج1، ص206.
[52] . قادری، شاه فضل رسول، سيف الجبّار، ص15.
[53] . فاتحه (1): 5.
[54] . عثمانی، شبیر احمد، تفسیر عثمانی (اردو)، ج1، ص49.
[55] . مائده (5): 35.
[56] . دهلوی، أحمد، البلاغ المبین، ص107.
[57] . ترمذی، محمّد، سنن الترمذي، ج5، ص461، ح3578.
[58] . همو، البلاغ المبین، ص111-115.
[59] . بخاری، محمّد، صحيح البخاري، ج2، ص27، ح1010.
[60] . همو، البلاغ المبین، ص16.
[61] . کوثری، محمّد زاهد، مقالات الکوثری، ص339.
[62] . ابن عبد البر، يوسف، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج2، ص815.
[63] . همان.
[64] . مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، ص226.
[65] . ابن عبدالبر، يوسف، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج2، ص814.
[66] . طبراني، سليمان، المعجم الكبير، ج24، ص351.
[67] . ابن أبي شيبه، عبدالله، المصنّف في الأحاديث والآثار، ج6، ص25، ح29202؛ ابن‌حنبل، احمد، پیشین، ج17، ص248، ح11157.
[68] . همو، المصنّف في الأحاديث والآثار، ج6، ص356، ح32002.
[69] . عسقلاني، احمد، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج2، ص495.
[70] . کوثری، محمّد، پیشین، ص340-341.
[71] . سهارنپوری، خلیل احمد، المهنّد علی المفنّد، ص38.
[72] . همو، التفهیمات الإلهیة، ج2، ص63.
[73] . همو، تحفة الموحّدین، ص11.
[74] . احقاف (46): 5.
[75] . فاطر (35): 22.
[76] . سهارنپوری، خلیل احمد، پیشین، ص22-23.
[77] . کوثری، محمّد زاهد، إرغام المرید، ص5.
[78] . همو، مقالات الکوثری، ص49-50.
[79] . مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، ص244.
[80] . عثمانی، شبیر احمد، تفسیر عثمانی (اردو)، ج2، ص671.
[81] . دهلوی، أحمد، التفهیمات الإلهیة، ج2، ص63.
[82] . مائده (5): 3.
[83] . همان، ج2، ص280 و 283.
[84] . ابن نجيم، زين الدين، البحر الرائق شرح كنز الدقائق، ج8، ص192.
[85] . ابن عابدين، محمّد امين، رد المحتار على الدر المختار، ج6، ص309-310.
[86] . دهلوی، أحمد، التفهیمات الإلهیّة، ج2، ص63.
[87] . ترمذی، محمّد، سنن الترمذي، ج3، ص162، ح1535.
[88] . دهلوی، أحمد، حجّة الله البالغة، ج1، ص122.
[89] . ابن‌حنبل، احمد، پیشین، ج9، ص275، ح5375.
[90] . بخاری، محمّد، صحیح بخاری، ج8، ص27، ح6107؛ نيشابوری، مسلم، پیشین، ج3، ص1267، ح1647.
[91] . عثمانی، محمّد تقی، تکملة فتح الملهم، ج2، ص160. اطلاعات کتابشناسی:
منابع
ابن أبي شيبه، عبدالله، المصنّف في الأحاديث والآثار، تحقيق: كمال يوسف الحوت، مكتبة الرشد، رياض: الطبعة الاولی، 1409.
ابن عابدین، محمّد امین، رد المحتار على الدر المختار، بیروت: دار الفکر، الطبعة الثانیه، 1412.
ابن عبد البر، يوسف، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، تحقيق: علي محمد البجاوي، بيروت: نشر دار الجيل، الطبعة الاولی، 1412.
ابن كثير، إسماعيل، البداية والنهاية، تحقيق: علي شيري، بيروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة الاولی، 1408.
ابن نجيم، زين الدين، البحر الرائق شرح كنز الدقائق، بی‌جا: دار الکتاب الإسلامي، الطبعة الثانیه، بیتا.
آلوسي، نعمان، جلاء العينين في محاكمة الأحمدين، بی‌جا: مطبعة المدني، 1401.
بخاري، محمّد، صحيح البخاري، تحقيق: محمد زهير بن‌ناصر، بی‌جا: دار طوق النجاة، الطبعة الاولی، 1422.
ترمذي، محمّد، سنن الترمذي، تحقيق: بشار عواد معروف، بيروت: دار الغرب الإسلامي، 1998.
حسني طالبي، عبد الحي، نزهة الخواطر وبهجة المسامع والنواظر، بيروت: دار ابن حزم، الطبعة الاولی، 1420.
دهلوی، احمد، الخیر الکثیر، پریس بجنور: المجلس العلمی، 1352.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، فتح الرحمن بترجمة القرآن، موجود در: www.aqeedeh.com.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، البلاغ المبین، شیش محل رود لاهور: المکتبة السلفیة، بیتا.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، التفهیمات الإلهیة، هند: المجلس العلمی، 1355.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، الفوز الكبير في أصول التفسير، قاهره: دار الصحوة، 1407.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، تحفة الموحدین، شیش محل رود لاهور: المکتبة السلفیة، بیتا.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، حجة الله البالغة، تحقيق: سيد سابق، بيروت: دار الجيل، الطبعة الاولی، 1426.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مصفی به حاشیه مسوّی، دهلی: نشر فاروقی، بیتا.
سهارنپوری، خلیل احمد، بذل المجهود فی حلّ أبی داود، بیروت: دار الکتب العلمیّة، بیتا.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، المهنّد علی المفنّد، تحقیق: سید طالب الرحمن، ریاض: جامعة الإمام محمّد بن‌سعود الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1427.
سیالکوتی، محمّد بشیر، الامام المجدد المحدث الشاه ولي الله الدهلوي حياته ودعوته، بیروت: دار ابن حزم للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة الاولی، 1420.
شيباني، احمد، مسند أحمد بن‌حنبل، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، بی‌جا: مؤسسة الرسالة، الطبعة الاولی، 1421.
طبراني، سليمان، المعجم الكبير، تحقيق: حمدي بن‌عبد المجيد السلفي، القاهرة: مكتبة ابن تيمية، الطبعة الثانیه، بیتا.
عثمانی، شبیر أحمد، تفسیر عثمانی (اردو)، کراچی: دار الاشاعة، 1428.
ـــــــــــــــــ ، موسوعة فتح الملهم بشرح صحیح الإمام مسلم، بیروت: دار إحیاء التراث العربیّ، الطبعة الاولی، 1426.
عثمانی، محمّد تقی، تکملة فتح الملهم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1426.
عسقلاني، احمد، فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت: دار المعرفة، 1379.
عفّانی، سیّد بن‌حسین، زهر البساتین من مواقف العلماء و الربانیین، قاهره: دار العفّانی، بیتا.
فريوائي، عبد الرحمن، «شيخ الإسلام ابن تيمية علومه ومعارفه ودعوته في شبه القارة الهندية»، مجلة البحوث الإسلامية، موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمية والإفتاء، موجود در: www.alifta.com.
فیومی، احمد، المصباح المنير، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر، بیتا.
کاشف الغطاء، جعفر، منهج الرشاد لمن أراد السداد، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، لبنان: الطبعة الاولی، 1420.
کاندهلوی، محمّد زکریا، أوجز المسالک إلی موطّأ مالک، دمشق: دار القلم، الطبعة الاولی، 1424.
کشمیری، محمّد انور شاه، فیض الباری علی صحیح البخاری، بیروت: دار الکتب العلمیّة، الطبعة الاولی، 2005.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، العرف الشذي شرح سنن الترمذي، تصحيح: الشيخ محمود شاكر، بيروت: دار التراث العربي، الطبعة الاولی، 1425.
کوثری، محمّد زاهد، إرغام المرید، قاهره: المکتبة الازهریة للتراث، الطبعة الاولی، بیتا.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مقالات الکوثری، قاهره: مکتبة التوفیقیة، بیتا.
مبارکفوری، صفی الرحمن، منّة المنعم فی شرح صحیح مسلم، ریاض: دار السلام للنشر والتوزیع، الطبعة الاولی، 1420.
مباركفوری، عبد الرحمن، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، بيروت: دار الكتب العلمية، بیتا.
مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، لاهور: دار الکتاب، الطبعة الثانیه، 2004.
مظهری، محمّد ثناء الله، التفسير المظهري، تحقیق: غلام نبي التونسي، باكستان: مكتبة الرشدية، 1412.
نيشابوري، محمّد، المستدرك على الصحيحين، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الاولی، 1411.
نيشابوري، مسلم، صحیح مسلم، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، بيروت: دار إحياء التراث العربي، بیتا.پژوهش‌نامـه نقـد وهابیت؛ سراج منیــر؛ سال چهـــارم؛ شمـاره13؛ بهـــار1393

نوشته: علی ملا موسی میبدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط