جستجو
Close this search box.

بررسى و تحليل روايات مخالف عزادارى

مراسم و آدابى كه مسلمانان در مجالس عزا داشته اند نه تنها با قرآن و سنت ناسازگارى نداشته و ندارد بلكه مشروع و مستحب است ولى با وجود اين در منابع حديثى شيعه و اهل سنت، رواياتى به چشم مى خورد كه از ظاهر آنها، خلاف این سخن به دست مى آيد. بدين جهت شايسته است به بررسى آن روايات بپردازيم.

روایات نهی کننده از عزاداری در منابع اهل سنت

1. از پيامبر روايت شده است كه فرمود: «الميت يعذب فى قبره بما ينيح عليه»؛[1]مرده در قبر به جهت شيون و گريه ـ بازماندگان ـ عذاب مى شود.

در برخى از نقلها نيز چنين آمده است: «ان الميت ليعذب ببكاء أهله عليه»؛ يا «ان الميت ليعذب ببكاء الحى» و يا «من يبكى عليه يعذب».[2]

2. سعيد بن مسيب كه از بزرگان تابعان است مى گويد: «لما توفى ابوبكر اقامت عائشه عليه النوح فبلغ عمر فنهاها عن النوح على ابى بكر. فأبين أن ينتهين فقال لهشام بن الوليد: أخرج الى ابنة أبى قحافه فعلاها بالدرة ضربات فتفرق النوائح حين سمعن ذلك فقال تردن أن يعذب ابوبكر ببكائكن! ان رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال: ان الميت يعذب ببكاء اهله عليه»؛[3] عايشه هنگام فوت پدرش ابوبكر مجلس عزا و نوحه برپا نموده بود، خبر آن به خليفه دوم رسيد، از آن جلوگيرى كرد اما وى به سخن خليفه توجه نكرد. خليفه به هشام بن وليد دستور داد تا نزد عايشه برود و با شلاق خود او را از نوحه و گريه باز دارد. اين خبر به زنان مجلس رسيد و آنان پراكنده شدند. خليفه گفت: مى خواهيد با گريه خود ابوبكر را عذاب كنيد؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: مرده با گريه نزديكان عذاب مى شود.

3. نصربن ابى عاصم مى گويد: «ان عمر سمع نواحة بالمدينه ليلا فأتاه فدخل عليها ففرق النساء فأدرك النائحه فجعل يضربها بالدرة فوقع خمارها فقالوا شعرها يا أميرالمؤمنين فقال: أجل فلا حرمة لها»؛ [4] شبانگاهى خليفه دوم از منزلى در مدينه صداى نوحه و گريه خانمى ـ همراه با آواز ـ را شنيد، وارد خانه شد و خانمها را متفرق ساخته و آن زنى را كه مشغول نوحه بود با تازيانه خود مضروب نمود به طورى كه روسرى از سر او افتاد. اطرافيان گفتند اى اميرالمؤمنين: موهاى زن ديده مى شود و نامحرم مى بيند. پاسخ داد اين زن احترام ندارد.

4. عايشه مى گويد: «پس از خبر شهادت جعفر بن ابيطالب و زيدبن حارثه و عبدالله بن رواحه، پيامبر(صلى الله عليه وآله) جلوس داشتند و از چهره مباركشان حزن و اندوه آشكار بود. من از كنار در نگاه مى كردم؛ فاتاه رجل فقال يا رسول الله(صلى الله عليه وآله)! ان نساء جعفر، فذكر من بكائهن. قال: فارجع اليهن فأسكتهن، فان أبين فاحث فى وجوههن التراب».[5] مردى آمد و عرض كرد: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) زنان جعفر برايش گريه مى كنند. حضرت فرمود: برگرد و آنان را ساكت كن و اگر ساكت نشدند خاك بر صورتشان بريز.

پاسخ

پاسخ اين روايات از روايات ديگرى كه ابن عباس و عايشه نقل كرده اند و همچنين از سيره عملى خليفه دوم روشن مى شود.

الف) توضيح ابن عباس و عايشه در مورد روايات مخالف

براى روشن شدن اين روايات شايسته است به چند نكته اشاره كنيم:

1. نووى، شارح صحيح مسلم درباره اين روايات چنين مى نويسد: «روايات فوق از نظر عايشه ام المؤمنين پذيرفته نشده و او به راويان اين روايات نسبت فراموشى و اشتباه مى دهد زيرا خليفه دوم و پسرش عبدالله روايت را به صورت صحيح از پيامبر نگرفته اند چنان كه ابن عباس نيز مى گويد: اين روايات سخن خليفه است نه سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله)، چنان كه ابى مليكه مى گويد: «در مكه يكى از دختران عثمان فوت كرد، براى تشييع جنازه وى همراه عبدالله عمر و عبدالله عباس حاضر شديم، من بين آن دو نشسته بودم، عبدالله عمر به فرزند عثمان رو كرد و گفت: چرا مردم را از گريه نهى نمى كنى؟ از رسول خدا شنيدم، فرمود: ميت با گريه اهلش معذب مى شود. ابن عباس در جواب عبدالله عمر گفت: عمر گوينده اين سخن است. آنگاه ابن عباس ادامه داد و گفت: در هنگامى كه عمر از جراحت وارده در بستر بيمارى بود؛ صهيب ـ صحابى پيامبر ـ گريه كنان و اشك ريزان بر وى وارد شد و با خود مى گفت: وا اخاه و اصاحباه! فقال عمر يا صهيب أتبكى على و قد قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): ان الميت ليعذب ببعض بكاء اهله عليه». ابن عباس مى گويد: «پس از فوت عمر، اين حديث را براى عايشه نقل كردم. گفت: رحم الله عمر و الله ما حدث رسول الله، ان الله ليعذب … و لكن رسول الله(صلى الله عليه وآله) قال: ان الله ليزيد الكافر عذاباً ببكاء اهله عليه و قالت حسبكم القرآن و لاتزرو وازرة وزر أخرى. قال ابن عباس عند ذلك: والله هو أضحك و أبكى. قال ابن ابى مليكه: والله ما قال ابن عمر شيئاً؛[6] خداوند عمر را رحمت كند! سوگند به خدا كه هرگز پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين نفرمود، بلكه پيامبر فرمود: خداوند عذاب كافر را با گريه بستگانش زيادتر مى كند، آنگاه گفت بيان قرآن شما را در اين باره كفايت مى كند كه فرمود: هيچكس گناه ديگرى به دوش نمى كشد. پس از آن ابن عباس اين جمله را گفت كه خداوند مى خنداند و مى گرياند. ابن ابى مليكه مى گويد وقتى سخن ابن عباس به پايان رسيد عبدالله عمر ساكت شد و چيزى نگفت.

اين حديث به راحتى روشن مى سازد كه ابن عباس حديث عمر و نهى او را چنين توجيه مى كند كه عمر حديثى از پيامبر را كه راجع به گريه كفار بر مردگانشان بوده، ملاك قرار داده است. اين استدلال را احاديث وارده در صحيح بخارى تأييد مى كند چرا كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نسبت به گريه يهوديان بر امواتشان هشدار داده كه آن گريه از عذاب جهنم آنها نخواهد كاست، اما عمر خيال كرد كه مسلمانها هم نبايد بر درگذشتگانشان گريه كنند.

2. در روايت ديگر آمده است: «ذكر عند عايشه ان ابن عمر رفع الى النبى(صلى الله عليه وآله) ان الميت يعذب فى قبره ببكاء اهليه. فقالت: ذهل ابن عمر رحمة الله انما قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): انه ليعذب بخطيئته و ذنبه و ان اهله ليبكون عليه الآن»؛[7]در حضور عايشه يادآورى شد كه عبدالله عمر حديثى را از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه: ميت با گريه خويشانش در قبر عذاب مى شود. عايشه گفت: فرزند عمر فراموش كرده است بلكه پيامبر فرمود: ميت در قبر به خاطر گناهش عذاب مى شود، در حالى كه اهل و نزديكانش هم در آن هنگام گريه مى كنند.

3. در روايت ديگر نقل شده است كه عايشه گفت: «انكم لتحدثون عن غير كاذبين ولا مكذوبين و لكن السمع يخطى».[8]

مقصود آن است كه عمر و عبدالله از روى عمد و آگاهى نسبت دروغ به پيامبر (صلى الله عليه وآله)ندادند; حديث را از پيامبر (صلى الله عليه وآله) اشتباه شنيده اند. در روايت عمره دختر عبدالرحمان آمده است: «انه لم يكذب و لكنه أخطا أو نسى».[9]

در روايت ابى داوود و نسايى چنين ذكر شده: «قالت انما مر رسول الله (صلى الله عليه وآله) على قبر فقال: ان صاحب هذا ليعذب و اهله يبكون عليه ثم قرأت: (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخْرى)»؛[10] رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از كنار قبرى كه نزديكان صاحب آن بر آن مى گريستند عبور نمودند، پس اين آيه را تلاوت نمودند «كسى سنگينى عمل ديگرى را به دوش نمى كشد».

با توجه به روايات فوق مشخص مى شود كه ابن عباس و عايشه سعى دارند با نقل رواياتى از پيامبر، موضع آن حضرت را در قبال گريه و عزادارى مشخص نمايند و گفته اند چنين روايتى با قرآن مخالفت دارد و آنچه در اين رابطه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرموده اند مربوط به كفار بوده است چنان كه آن حضرت در روايات بخش پيشين بارها به روشنى به عمر فرموده اند: رها كن تا گريه كنند.

ب) سيره خليفه دوم

از برخى روايات ديگر نيز چنين به دست مى آيد كه سيره عملى خليفه دوم مخالف با اين احاديث بوده است و حتى خود وى بارها گريه كرده و يا هنگام گريه ديگران از آن جلوگيرى ننموده است; شايد در اواخر حيات، تعديلى در نظر ايشان پديد آمده كه در اينجا به چند نمونه از آن اشاره مى كنيم:

1. سفيان بن سلمه مى گويد: پس از فوت خالد بن وليد; «اجتمع نسوة بنى المغيرة فى دار خالد يبكين عليه فقيل لعمر: انهن اجتمعن فى دار خالد و هن خلقاء أن يسمعنك بعض ما تكره فأرسل اليهن فانههن فقال عمر و ما عليهن أن يرقن من دموعهن على ابى سليمان مالم يكن نقعاً او لقلقة»[11] زنان بنى مغيره در خانه خالد جمع شده و گريه مى كردند، خبر به خليفه دوم رسيد كه در خانه خالد اجتماع است كه در آن نوحه سرايى مى كنند و از برخى از ايشان سخنان ناپسند شنيده مى شود، كسى را نزد آنان بفرست تا جلوگيرى كند. در پاسخ گفت: هيچ اشكالى ندارد كه بر ابوسليمان اشك بريزند؛ ولى با اين شرط كه موها را پريشان نكنند و سخنان باطل نيز بر زبان جارى نسازند. نقع به معناى خاك به سر گذاشتن و لقلقه به معناى صداى بلند آمده است؛ زركشى مى گويد اين كلمه به معناى ريختن خاك به سر است.[12]

2. در روايت ديگرى آمده است: «لم تبق مرأة من بنى المغيرة الا وضعت لمتها على قبر خالد؛ يعنى حلقت رأسها».[13] عبدالله بن عكرمه مى گويد: «عجبا لقول الناس ان عمر بن الخطاب نهى عن النوح! لقد بكى على خالد بن الوليد بمكه و المدينة نساءٌ بنى المغيره سبعاً يشققن الجيوب و يضربن الوجوه و الطعموا الطعام تلك الايام حتى مضت ما ينهاهن عمر»؛[14]تعجب است از سخن مردم كه مى گويند عمر بن خطاب از نوحه سرايى جلوگيرى كرده است؛ در صورتى كه پس از مرگ خالد، زنان بنى مغيره هفت شبانه روز در مكه و مدينه گريه كردند و گريبانها را پاره و صورتها را مضروب ساختند. در آن روزها طعام و غذا پخش كردند تا اينكه اين مدت به پايان رسيد ولى عمر از آن جلوگيرى نكرد.

3. ابوعثمان مى گويد: «رأيت عمر لما جائه نعى النعمان وضع يده على رأسه و جعل يبكى»؛[15] پس از فوت نعمان عمر را ديدم كه دستش را بر سر گذاشته بود و گريه مى كرد.

4. همچنين در سيره عبدالله عمر نيز آمده است كه وى، پس از كشته شدن حجر بن عدى، يار با وفاى على بن ابيطالب به شدت گريه كرد. در هنگام شنيدن خبر شهادت حجر، عبدالله در بازار بوده؛ «فاطلق حبوته و قام و قد غلبه النحيت»؛[16]آنچه در اختيار داشت رها كرد و ايستاد، آنگاه در حالى كه گريه مى كرد فرياد زد.

5. در سيره حلبى نقل شده: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در آغاز از نوحه خوانى خانمهاى انصار جلوگيرى كرد، پس از آن گروهى از انصار خدمت آن حضرت رفتند و اظهار داشتند كه بر اثر گريه و نوحه بر اموات، نوعى راحتى مى يابيم؛ شما اجازه بفرماييد گريه كنيم. آن حضرت فرمود: با اين شرط اجازه مى دهم كه موهاى خود را پريشان و گريبانها را پاره نكنيد و از زخمى كردن صورت پرهيز نماييد».[17]

با توجه به روايات نقل شده روشن مى شود كه از ديدگاه اهل سنت برپايى مجالس سوگوارى و عزا در صورتى كه همراه با اعمال خلاف شرع همچون پريشان كردن موى، پاره كردن گريبان، زخمى كردن صورت و … نباشد مانعى ندارد و نمى توان در منابع آنها استدلالى مبنى بر حرمت اصل برپايى مجالس عزا جستجو كرد.

با اين وجود به فرض در اختيار داشتن دليل محكم و قوى نمى توان جز كراهت، چيز ديگرى از آن برداشت نمود؛ بدين جهت در شرح نووى از برخى علماى مالكيه نقل مى شود كه گريه حرام نيست، آنچه حرام است اعمال و رفتارهاى دوران جاهليت است و بايستى از آن اعمال جلوگير كرد.[18]

افزون بر اين، سيره صحابه ديگر اثبات مى كند كه روايات مخالف گريه و مرثيه سرايى تمام نيست، چنان كه در مرگ عثمان مرثيه سرايى كردند، ام حبيبه همسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى گويد: «پس از كشته شدن عثمان، شخصى را همراه پيراهن عثمان و لباسهايى كه هنگام كشته شدن به تن داشت و خون آلود بود نزد عبد الله بن ابى ربيعه برادر عياش بن ابى ربيعه فرستادم تا از كشته شدن عثمان آگاه شود؛ فلما ورد عليه الرسول خرج الى الناس و صعد المنبر و أخبرهم بقتله و نشر قميصه على المنبر و بكى و بكى الناس معه و انشأ يقول:

أتانى أمر فيه للناس غمة ******و فيه بكاء للعيون طويلٌ

و فيه….

پس از رسيدن خبر به او، به سوى مردم آمد و بالاى منبر رفت و مردم را از كشته شدن عثمان بااطلاع كرد، سپس پيراهن او را باز نمود و گريه كرد، مردم نيز گريستند، آنگاه مرثيه اى خواند با اين مضمون كه: به من خبرى رسيد كه اندوه و غم بزرگى براى مردم درپى دارد و پس از آن خبر گريه اى طولانى براى چشمها ـ به ارمغان ـ خواهد داشت». شعبى مى گويد من مرثيه اى بهتر از اشعار كعب در رثاى عثمان نشنيدم.[19]

همچنين در فوت بسيارى از صحابه، مرثيه خوانده شده است كه نمونه هاى فراوانى از آن در كتاب الاصابة فى تمييز الصحابه آمده است; از جمله در سوگ:

1. عثمان بن مظعون؛

2. قيس بن سفيان؛

3. قيس بن عاصم؛

4. شماس بن عثمان. ابن حجر مى نويسد حسان شاعر معروف صدر اسلام براى خواهر او مرثيه خواند:

أبقى حياءك فى ستر و كرم *****فانّما كان شماس من الناس…[20]

روايات نهى كننده عزادارى در منابع شيعه

همچون منابع اهل سنت در منابع شيعى نيز رواياتى وجود دارد كه به ظاهر از نوحه سرايى جلوگيرى كرده و آن را منع مى كند. در ادامه بحث به اين روايات و پاسخهاى آنها پرداخته مى شود.

1. جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: «از امام باقر (عليه السلام) در باره جزع سؤال كردم. فرمود: اشد الجزع الصراخ بالويل ولطم الوجه و الصدر و جز الشعر من النواصى و من أقام النواحة فقد ترك الصبر و أخذ فى غير طريقه؛[21]شديدترين مرتبه جزع، عبارت است از فرياد همراه با واى كردن، مضروب ساختن صورت و سينه، و كندن موى از پيشانى و هر كس گريه كند و فرياد بزند، صبر و شكيبايى را رها كرده و در غير آن راه قرار گرفته است.

2. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «نهى رسول الله(صلى الله عليه وآله) عن الرنة عندالمصيبة و نهى عن النياحة والاستماع اليها»؛[22] رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از فرياد و داد كشيدن، نوحه سرايى كردن و بلكه از گوش دادن به آن در مصيبتها منع كرده اند.

3. عمرو بن ابى مقدام مى گويد از امام ابوالحسن و امام باقر(عليهم السلام) شنيدم كه در باره آيه (وَ لا يَعْصينَك فى مَعروُف)[23]. فرمودند رسول خدا (صلى الله عليه وآله)به دخترش فاطمه فرمود: «اذا أنامت فلا تخمشى على وجهاً ولا ترخى على شعراً ولا تنادى بالويل ولا يقيمن على نائحة»؛[24]پس از مرگ من هرگز صورت نخراشيد، موى خود را پريشان نسازيد، داد و فرياد نكنيد و مجلسى كه همراه داد و فرياد است نداشته باشيد.

از تمامى رواياتى كه در اين باره آمده به خوبى روشن مى شود كه از ويژگيهاى برجسته مؤمنان آن است كه همواره در مصايب و سختيها، صبر و شكيبايى داشته و از جزع و فزع، سخنان بيهوده و دروغ پرهيز كنند چنان كه قرآن مى فرمايد: (وَ بَشِّرِالْصابِرينَ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ المصيبة قالوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيهِ راجِعُونَ)[25].

جمع بین روایات

در تبيين و توضيح اين روايات شايسته است به چند مطلب پرداخته شود. نخست تحقيق و تفحص در محتواى هر دو دسته نشان مى دهد كه بين روايات مذكور و روايات عزادارى هيچ گونه ناسازگارى وجود ندارد؛ زيرا اين دسته از روايات اصل برپايى مجالس عزا را منع نمى كند بلكه از هر عملى كه با قضا و قدر الهى منافات داشته باشد ـ نظير دادكشيدن، گريبان پاره كردن، سخن باطل گفتن و … ـ جلوگيرى مى نمايد اما دسته ديگر از روايات اصل عزادارى را مشروع بلكه مستحب مى داند. از اين رو در پاره اى از روايات آمده كه نياحه در صورتى كه همراه سخنان حق باشد مانعى ندارد بلكه مى توان از راه كسب نمود. ابوبصير مى گويد: امام صادق(عليه السلام) فرمود: «لا بأس بأجر النائحة التى تنوح على الميت»؛[26]پاداش دادن به كسانی كه مجالس نوحه براى ميت بر پا مى كنند اشكالى ندارد. شيخ صدوق روايت كرده است: «لا بأس بكسب النائحه اذا قالت صدقاً»؛[27]تأمين معاش از راه برپايى مجالس نوحه سرايى و شيون و زارى در صورتى كه همراه با سخنان حق و راست باشد مانعى ندارد. اميرالمؤمنين فرمود: «مروا اهاليكم بالقول الحسن عند موتاكم…»؛[28] بستگان ميت را به سخنان نيك دستور دهيد.

در جاى ديگر امام صادق(عليه السلام) در پاسخ پاداش نوحه سرايى فرمود: «قد نيح على رسول الله(صلى الله عليه وآله)»؛[29] ـ پس از رحلت پيامبر ـ بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نوحه سرايى شد. در برخى از روايات آمده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از نياحه جلوگيرى كرده اند؛ قال ابوسعيد خدرى: «لعن رسول الله النائحه والمستعمة»؛ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كسى را كه در مجالس عزا شيون نمايد و كسى را كه به آن گوش كند نفرين كرده است. روشن است كه مقصود از نياحه، گريه همراه با شيون است و كلمه وا گفتن؛ چون در عصر جاهليت در هنگام عزا مى گفتند: واحيلاه و واعضدا؛ پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آن جلوگيرى كرده است. بنابراين اين گونه روايات به رسوماتى كه از عصر جاهليت در ميان مسلمانان باقى مانده اشاره دارد چنان كه در ارشاد السارى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) روايت مى كند كه فرمود: «چهار چيز در ميان امت من از دوران جاهليت باقى مانده است؛ يكى از آنها نياح است».[30] سپس مى نويسد: «در عصر جاهليت در هنگام عزا مى گفتند واحيلاه و واعضداه و اين سخنان از نظر شرعى صحيح نيست». وى در باب مايكره من النياحة على الميت مى نويسد: «والنياحة رفع الصوت بالندب»؛ بلند كردن صدا همراه با ندبه و گفتن وا… در برخى از روايات آمده است كه «ليس منا من شق الجيوب»؛ يعنى از پيروان ما نيست كسى كه گريبان را پاره نمايد; البته مقصود آن نيست كه از دين خارج شده است زيرا روشن است كه انسان با معصيت كافر نمى شود بلكه مقصود آن است كه از هدايت ما بيرون است.[31]

از اين روايات چنين به دست مى آيد كه بايد در مراسم عزا مطالب و يا كارى كه خلاف قضا و قدر الهى باشد انجام نگيرد، سخنان باطل كه در دوران جاهليت بر زبان جارى مى گشته گفته نشود، صورتها را زخمى نكنند و …[32] اگر ندبه ـ به معناى بلند كردن صدا ـ اشكال داشته باشد بايد تمامى صحابه و مردم مدينه را كه گريه ها و ندبه هاى آنان مانند ضجه هاى مردم در حال احرام حج بوده گناهكار بدانيم كه برخلاف دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله) عمل كردند. آيا جمله خليفه اول كه در فوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفت: وا نبياه! وا خليلاه! و وا… از مصاديق نياحه نيست؟ آيا مرثيه و نياحه فاطمه زهرا(عليها السلام) كه از مصاديق آيه تطهير بوده و معصوم و از هر خطا و اشتباهى مبرى مى باشند حرام بوده است؟ و نعوذ بالله آن حضرت مرتكب گناه شده است؟ از همه مهم تر، مرثيه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مرگ سعد بن خوله و دهها مورد ديگر كه در زندگى صحابه و صحابيات وجود دارد را چگونه مى توان توجيه كرد؟

شاهد بر آنچه گفته شد اين سخن پيامبر است كه در پاسخ اعتراض كنندگان به گريه فرمود: «ان الله لا يعذب بدمع العين و لا بحزن القلب و لكن يعذب بهذا ـ و اشار الى لسانه ـ او يرحم». و همچنين جمله اى از خليفه دوم كه در عزادارى خالد نقل شده كه مى گويد: «و ما عليهن أن يرقن من دموعهن على أبى سليمان مالم يكن نقعاً او لقلقة» و دهها مورد ديگر كه به آنها اشاره شد.

بنابراين مقصود از روايات نوحه سرايى باطل و دروغ است كه شباهتهايى با مراسم عصر جاهليت داشته است. روشن است كه برپايى جلسات عزا وتسلى و يادآورى ويژگيهاى مثبت بويژه براى علما و شهدا و بويژه سالار شهيدان حسين بن على(عليه السلام) از دايره اين روايات بيرون است و بر فرضى كه شيون و نوحه سرايى براى عموم مردم مكروه و ناپسند باشد، براى شخصيتهاى بزرگى كه با حيات و مرگ خود مسير تاريخ را عوض كردند نه تنها پسنديده است بلكه از دستورات موكد اسلام به شمار مى رود چنان كه در روايات پيش به آن اشاره شد.[33]

[1] . صحيح بخارى، كتاب الجنائز، باب يعذّب الميت ببكاء اهله; صحيح مسلم، كتاب الجنائز، همان باب و امع الاصول، ج 11، ص 99، رقم 8570.

[2] . همان.

[3] . همان و همچنين صحيح ترمذى، رقم 1002، باب ماجاء فى كراهة البكاء على الميّت و النسائى باب النياحة على الميت.

[4] . كنزالعمال، ج 15، ص 731.

[5] . همان، ج 15، ص 732.

[6] . مسند، احمد حنبل، ج 1، ص 41; صحيح بخارى، كتاب الجنائز، باب قول النبى يعذب الميت ببعض بكاء اهله; صحيح مسلم، باب الميت يعذب ببكاء اهله عليه و جامع الاصول، ج 11، ص 99، رق م8570.

[7] . اللؤلؤالمرجان فيما اتفق عليه الشيخان، محمد فؤاد عبدالباقى، ج 1، ص 186.

[8] . مسند، احمد، ج 1، ص 42 و جامع الاصول، ج 11، ص 93، شماره 8563.

[9] . صحيح بخارى، ابواب الجنائز; صحيح مسلم، ج 1، ص 344 و ارشاد السارى، ج 2، ص 404.

[10] . سنن، نسايى، ج 4، ص 17، باب النياحة على الميّت و جامع الاصول، ج 11، ص 94، شماره 8564.

[11] . كنزالعمال، ج 15، ص 730، شماره 42907، باب النياحه و فتح البارى، ج 3، ص 125، باب ما يكره من النياحه.

[12] . ارشاد السارى، ج 2، ص 404.

[13] . اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ترجمه خالد بن وليد، ج 1، ص 588.

[14] . كنز العمال، ج 15، ص 731، شماره 42908، باب النياحه.

[15] . همان، ج 15، ص 727 و الاستيعاب، ترجمه نعمان.

[16] . الاستيعاب، ترجمه حجربن عدى.

[17] . سيره حلبى، على بن برهان الدين حلبى شافعى، ص 255، واقعه احد.

[18] . شرح نووى، ج 4، كتاب الجنائز.

[19] . مستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، ج 3، ص 105، كتاب، معرفة الصحابة.

[20] . براى اطلاع بيشتر ر. ك: ترجمه اين اشعار در الاصابه.

[21] . وسائل الشيعه، ج 2، ص 915، باب كراهة الصراخ بالويل و العويل و…

[22] . همان.

[23] . ممتحنه، آيه 12.

[24] . وسائل الشيعه، ج 2، ص 915، باب كراهة الصراخ بالويل و العويل و…

[25] . بقره، آيه 156.

[26] . وسائل الشيعه، ، ج 12، ص 91، ابواب ما يكسب به.

[27] . همان.

[28] . همان.

[29] . همان، ج 2، ص 892، باب جواز النوح و البكاء على الميّت.

[30] . ارشاد السارى، ج 2، ص 404، باب ما يكره من النياحة على الميت.

[31] . همان، ج 2، ص 406.

[32] . در وسائل الشيعه، باب كراهة الصياح عل الميّت و شق الثوب، نيز رواياتى آمده كه پاره كردن گريبان را نهى مى كند.

[33] .پاسخ به سوالات عزاداری، حسین رجبی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 23
مطالب مرتبط