جستجو
Close this search box.

پيدايش مذاهب اسلامى4

1.تاريخ و ريشه هاى پيدايش معتزله

*معتقدات معتزله

*2. تاريخ و ريشه هاى پيدايش اشاعره

*علماى مكتب اشعرى و آثار علمى ايشان

*اصول عقايد اشاعره

*3. تاريخ و ريشه هاى پيدايش ماتريديه

*4. تاريخ و ريشه هاى پيدايش اماميه

*بعضى از شخصيت هاى اماميه در علم كلام

*اصول عقايد نزد اماميه

*راه حفظ وحدت با وجود اختلافات گوناگون

1.تاريخ و ريشه هاى پيدايش معتزله

فرقه معتزله در اواخر قرن اول يا اوايل قرن دوم هجرى پديد آمد.[1] اولين كسى كه به اعتزال معروف گرديد، واصل بن عطاى بصرى (غزال) شاگرد حسن بصرى(رحمه الله) متولد 80 هجرى و متوفاى 131 هجرى بود. روزى «واصل» در محضر استاد خويش، حسن بصرى، نشسته بود كه مساله ارتكاب كبيره مطرح شد. او ابراز داشت كه به عقيده من، مرتكب كبيره نه مؤمن است و نه كافر، بلكه داراى «منزلة بين المنزلتين» است. طبق قولى، حسن بصرى او را اخراج كرد و او كناره گرفت و به تبليغ عقيده خود پرداخت، و شاگرد و برادر زنش، عمرو بن عبيد نيز به او ملحق شد. اينجا بود كه حسن بصرى گفت: «قد اعتزل عنا»; يعنى واصل از ما جدا شد، و به قولى، مردم گفتند: «قد اعتزلا قول الامة»; يعنى واصل و عمرو بن عبيد از قول همه امت جدا شدند.

به هر حال، رأس معتزله و آن كه مكتب اعتزال به دست او پايه گذارى شد «واصل بن عطاءغزال» بود و بحث هاى اساسى آن مساله نفى صفات، منزلة بين المنزلتين، وعد و وعيد و اظهار نظر درباره بعضى اختلافات صحابه بود، پس از واصل نوبت به عمرو بن عبيد رسيد كه نظريات واصل را تكميل كرد. آنگاه «ابوالهذيل علاف» و «ابراهيم نظام» كه هر دو از شخصيت هاى بارز معتزله بودند، ظهور كردند، و علم كلام به دست اين دو صبغه اى فلسفى گرفت. اينان در قرن سوم هجرى در گذشتند. جاحظ، نويسنده معروف، صاحب كتاب البيان و التبيين كه در قرن سوم هجرى مى زيست، يكى ديگر از شخصيت هاى معتزله به شمار مى رفت. برخى ديگر از شخصيت هاى آنان ابوالقاسم بلخى، معروف به كعبى متوفاى 217 هـ..ق. و ابوعلى جبائى (متوفاى303 هـ..ق.) و پسرش، ابوهاشم جبائى و قاضى عبدالجبار معتزلى (متوفاى415هـ..ق.) و ابوالحسن خياط و صاحب بن عباد، و در بعضى مسائل، علامه زمخشرى (متوفاى 583 هـ..ق.) و ابوجعفر اسكافى مى باشند. امام حسن اشعرى(رحمه الله) نيز نخست از معتزله بود، اما بعدها به اهل سنت و جماعت پيوست; چنان كه علت اين امر را علامه تفتازانى(رحمه الله) در شرح عقايد نسفيه، ص 6، توضيح داده است.

معتقدات معتزله

معتزله مسائل طبيعى، اجتماعى، انسانى و فلسفى را به مسائل كلامى ارتباط داده، همه آنها را مورد بحث قرار مى دهند. لذا مسائل كلامى آنان بعد از تجزيه و تحليلى كه انجام داده اند، به چهار دسته تقسيم مى شود:

1.الهيات

الف) توحيد صفاتى:آنان خداوند را از صفات برى مى دانند و به عبارتى، صفات خدا را مغاير ذات او نمى دانند البته صفات فعلى را نمى پذيرند و مى گويند، اين خلاف عدل الهى است.

ب) عدل: معتزله خود را اصحاب عدل و توحيد مى نامند. البته هيچ فرقه اى از فرق اسلامى صفت عدل را از خدا انكار نمى كند و احدى نمى گويد كه خدا عادل نيست.منشأ اختلاف آن است كه معتزله معتقدند برخى كارها فى حد ذاته عدل است و برخى كارها فى حد ذاته ظلم است. مثلا پاداش دادن به مطيع و كيفر دادن به عاصى، فى حد ذاته عدل است; يعنى خدا بر اساس عدل است كه به مطيع پاداش مى دهد و به عاصى كيفر، و محال است خداوند بر خلاف اين عمل كند.خداوند هرگز ظلم نمى كند و بنابراين، چنين شبهه اى پيش نمى آيد; زيرا آنچه خدا انجام مى دهد عين عدل است: «آنچه آن خسرو كند، شيرين بود».

ج) مخلوق بودن كلام خدا به طور مطلق.

د) افعال خدا براى فايده و نتيجه معينى است.

هـ ) مغفرت بدون توبه ممكن نيست.

و) فقط خداوند قديم است.

ز) تكليف مالايطاق محال است.

ح) مشيت الهى به افعال بندگان تعلق نمى گيرد.

ط) عالم حادث است.

ى) خداوند ديده نمى شود; چه در دنيا، چه در آخرت.

ك) رعايت لطف و اصلح بر خدا واجب است.

2. طبيعيات

الف) جسم مركب است از ذرات لايتجزا.

ب) بو عبارت است از ذراتى كه در فضا پخش مى شوند.

ج) طعم ذراتى هستند كه بر ذائقه اثر مى گذارند.

د) روشنايى ذراتى است كه در فضا پخش مى شوند.

هـ ) تداخل اجسام در يكديگر يا طفره رفتن آنها محال نيست.

3. مسائل انسانى

الف) انسان مختار محض است، نه مجبور.

ب) انسان در انجام يا ترك يك عمل، استطاعت و اختيار دارد.

ح) مؤمن و كافر، بنفسهما به انجام كفر و ايمان قادر هستند.

د) فاسق نه مومن است نه كافر.

هـ ) عقل در ادراك حسن و قبح اشيا استقلال دارد.

و) در صورت تعارض عقل و حديث، عقل مقدم است.

ز) قرآن را مى توان با عقل تفسير كرد.

4. مسائل اجتماعى و سياسى

الف) امر به معروف و نهى از منكر به طور مطلق واجب است.

ب) امامت خلفاى راشدين به همان ترتيب صحيح است.

ج) بعضى از معتزله سيدنا حضرت على (كرم الله وجهه) را افضل مى دانند و نزد اهل سنت نيز در بعضى موارد و خصايص، سيدنا على (اكرم الله وجهه) افضل مى باشد.

د) به نظر معتزله، مى توان كارهاى صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نقد كرد.قابل توجه است كه معتزله در اين مسائل،همان گونه كه متفرقات دارند، مشتركات نيز دارند.

2. تاريخ و ريشه هاى پيدايش اشاعره

اين گروه منسوب به شخصيتى بارز به نام ابوالحسن اشعرى(رحمه الله) است. نام او على، فرزند اسماعيل، از نسل صحابى معروف، حضرت ابوموسى اشعرى است كه در سال 270 هجرى، در بصره چشم به جهان گشود و در سال 324 هجرى وفات نمود مادر او پس از مرگ پدرش، با «ابوعلى جبائى» كه در آن هنگام امام معتزله بود، ازدواج كرد. شيخ ابوالحسن در آغوش ابوعلى تربيت يافته، مكتب اعتزال را فرا گرفت و چنان مورد اعتماد او قرار گرفته كه انتظار مى رفت، در اشاعه و حمايت مذهب اعتزال جانشين استاد خويش گردد، اما مشيت الهى دگرگون شد و او ناگهان از مكتب اعتزال روى گردانيد و به مذهب اهل سنت و جماعت گراييد و به رد اعتزال پرداخت. در آغاز اين امر، پانزده روز از خانه بيرون نيامد. روز شانزدهم كه جمعه بود، از منزلش بيرون آمد و مستقيم به مسجد رفته، از فراز منبر به عموم مردم اعلام كرد، هر كه مرا نمى شناسد، بداند كه من ابوالحسن اشعرى هستم.پيش از اين معتزلى بوده ام و به فلان امور معتقد بودم،اينك توبه مى كنم و از عقايد گذشته برمى گردم و از امروز،به همه اشتباهات آن مذهب پاسخ خواهم گفت.[2] او بين معتزله و محدثان راه معتدل و مسلك ميانه اى را برگزيد و چون شخصى نابغه و تيزهوش بود، همه اصول اهل سنت را بر پايه هاى استدلالى خاصى بنا نهاد وآنها را به صورت يك مكتب دقيق فكرى درآورد و مجتهد فن و بانى علم كلام اشعرى ها قرار گرفت.

متكلمان پس از وى،دقت و عمق فهم او در علم كلام و نكته سنجى و باريك بينى او را مى ستودند. البته كار اصلى او تنها موافقت با مسلك سنت و عقيده سلف و تأييد اجمالى آن نبود. اين كار را محدثان و عموم حنابله نيز مى كردند.كار اصلى او اين بود كه حقايق كتاب و سنت و عقيده اهل سنت را با استدلال ثابت نمود و عقايد فرقه هاى مختلف ديگر را نيز يكايك با زبان و اصطلاحات روز تبيين ساخت. او منطق را در اصول دين نه تنها غير جايز نمى دانست، بلكه آن را به ضرورت زمانى، افضل الجهاد مى دانست. معتزله و فلاسفه مباحثى راكه با معقولات و حسيات ارتباط دارند، جزو بحث هاى عقايد و معيار حق قرار داده اند. ابوالحسن اشعرى(رحمه الله) معتقد بود كه گريز از اين مسائل درست نيست، بلكه نماينده و ترجمان شريعت وظيفه دارد كه با اين مسائل مقابله كند و ترديد در اين مسائل از نظر عقل و حس و اثبات مذهب اهل حق فرض است. به نظر او سكوت حضرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اصحاب كرام (رضى الله عنهم) به دليل بى دانشى ايشان نبود، بلكه در آن زمان اين مباحث واين رويه استدلال وجود نداشت. هنگامى كه تغييرات زمانى و حالات جديد جزئيات و فروع فقهى جديد را پديد آوردند، فقها به اجتهاد و استنباط احكام درباره اين مسائل مجبور گرديند. همان گونه كه فقهاى مخلص و مجتهدان زبان شناس از استنباط و اجتهاد استفاده نمود، و اين مسائل و حوادث را پاسخ فرمودند و امت را از فتنه هاى جديد و از حملات الحاد و بى عملى محفوظ نگه داشتند،وظيفه محافظان شريعت و فريضه متكلمان اهل سنت است كه پاسخگوى پرسش هاى جديد و اعتراضات نوين باشند و عقايد حقه را مطابق با عقول اهل زمان، با دليل ثابت كنند; چنان كه امام ابوالحسن اشعرى براى اثبات مدعاى خويش، رساله اى مستقل به نام استحسان الخوض فى الكلام تصنيف نمود و از اينجابود كه مكتب او مورد استقبال عموم قرار گرفت.

علماى مكتب اشعرى و آثار علمى ايشان

بعد از امام ابوالحسن اشعرى(رح) شخصيت هاى مستعد و بارز ديگرى در اين مكتب ظهور نمودند و پايه هاى آن را محكم كردند،در سده چهارم، قاضى ابوبكر باقلانى(رح) متولد403 هـ..ق. و شيخ ابواسحق اسفراينى(رح) كه در طبقه بعد از باقلانى قرار دارد، از بزرگ ترين متكلمان بوده اند.همچنين علامه ابواسحاق شيرازى، مدرس مدرسه نظاميه بغداد، متوفاى 476 هـ..ق. و امام الحرمين جوينى(رح) متوفاى 468 هـ..ق. استاد امام غزالى(رح) و خطيب نيشابور، ناظم و صدر مدرسان نظاميه ابن خلكان مى نويسد: «و بقى على ذلك قريبا من ثلاثين سنة غير مزاحم ولا مدافع مسلم له المحراب و المنبر و الخطابة والتدريس و مجلس التذكير يوم الجمعة».[3]

از جمله آنان امام غزالى، صاحب احياءالعلوم، متوفاى 505 هـ..ق. و امام فخرالدين رازى را نيز بايد نام برد. پس از وزارت نظام الملك طوسى كه اعتقادات اشعرى در كشور پهناور اسلامى، در سلطنت دولت قرار گرفت و پس از برقرارى مدارس نظاميه بغداد و نيشابور كه بيشتر مسئولان و استادان آن اشعرى بودند، مكتب اشعرى در ميدان علم وسيع و مستحكم گرديد. مدرسه نظاميه بغداد بزرگ ترين دارالعلوم مورد توجه عموم مردم در جهان اسلام بود كه تحصيل و تدريس در آن، براى علما و طلاب افتخار بزرگى به شمار مى آمد. بدين ترتيب تأثيرپذيرى طلاب و عموم مردم از عقايد و افكار اشعرى امرى طبيعى به شمار مى رفت.[4]

اصول عقايد اشاعره

1. عدم وحدت صفات و ذات الهى.

2. قضا و قدر الهى در همه حوادث حضور دارد.

3. خوبى ها و بدى ها همه از جانب خداست.

4. اعمال بشر همگى مخلوق خداست.

5 حسن و قبح شرعى است; نه ذاتى. عدل نيز شرعى است; نه عقلى.

6. رعايت «لطف» و «اصلح» بر خدا واجب نيست.

7. قدرت انسان بر فعل خويش همراه آن است; نه مقدم بر آن.

8. تنزيه مطلق خدا يعنى هيچ گونه شباهتى ميان خدا و مخلوقات نيست.

9.انسان عمل خود را كسب مى كند;نه خلق.

10. فاسق ميتواند مؤمن باشد.

11. هيچ اشكال ندارد كه خدا بنده اى را بدون توبه مغفرت نمايد يا مؤمنى را مبتلا كند.

12. شفاعت بلا اشكال است.

13. عالم حادث زمانى است.

14. كلام خداوند قديم است; البته نفسى، نه لفظى.

15. خداوند مختار كل است.

16. خداوند روز قيامت ديده مى شود.

17. انتخاب خليفه و رهبر حق مردم و مبتنى بر شوراست; به همان صورت كه مهاجران و انصار و عموم صحابه عمل نمودند.

3. تاريخ و ريشه هاى پيدايش ماتريديه

اين گروه منسوب به امام ابومنصور ماتريدى، متوفاى 332 هـ..ق. مى باشد. ايشان در گوشه اى ديگر از عالم اسلام، در منطقه ماوراءالنهر، دانشمند و متكلم معروف به شمار مى رفت كه به علم كلام و عقايد اسلامى توجه خاصى مبذول نمود. او مردى بسيار انديشمند و معتدل بود كه براى مبارزه با معتزله، مسائلى بنياد گرايانه وارد علم كلام نمود و اشاعره بعدى آن مسائل را ارتقا دادند .امام ابومنصور ماتريدى همه موارد اضافى و مسائل پديد آمده ميان معتزله و اشاعره كه ثابت كردن و ادامه دادن آن دشوار بود از علم كلام خارج نمود، علم كلام اهل سنت را تنقيح و تهذيب كرد و آن را جامع تر و معتدل تر گردانيد.

اختلاف ابومنصور و پيروانش اختلافى جزئى و محدود بود. مسائلى كه مورد اختلاف «ماتريدى ها» با «اشاعره» بود، بيش از سى ـ چهل مسأله نمى باشد كه بيشتر آنها اختلاف لفظى است. امام ابومنصور ماتريدى از نظر مسلك فقهى، حنفى بود;چنان كه متكلمان شافعى در اعتقادات و اصول اشعرى هستند، علما و متكلمان حنفى به طور عموم ما ترديدى هستند.اما ابومنصور مصنف بزرگى بوده است و تصنيفات بسيارى دارد.براى بيان صلاحيت بالاى وى در علوم عقلى و ذكاوت بيكران او، كتاب عظيم الشأن «تأويلات القرآن» كافى است. البته از آنجا كه امام ابوالحسن اشعرى با اعتزال مبارزه كرده بود و در مركز علمى جهان و محل پيشرفت معتزله مى زيست ،به همين جهت در حلقه هاى علمى تاثير بيشترى نهاد و در كارنامه او تاريخ علم كلام برجسته تر و نمايان تر است.

4. تاريخ و ريشه هاى پيدايش اماميه

اماميه كسانى هستند كه به امامت بلافصل سيدنا حضرت على (كرم الله وجهه) قايل، و معتقدند كه امامت ايشان از طريق نص ثابت شده و حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) آن را به تلويح و تصريح بيان كرده است; زيرا امامت در دين اسلام از اهميت خاصى برخوردار است و امرى مهم تر از آن نيست. لذا آن حضرت(صلى الله عليه وآله) اين امر رامهمل نهاده است.[5]

دانسته شد كه ظهور اماميه از هنگام وفات حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آغاز شده است البته در قرن هاى بعدى اماميه به شاخه هاى مختلف در آمدند تا آنكه در قرن 10 و11 هـ..ق.، شاه اسماعيل صفوى (متوفاى 906 هـ..ق.) از اعقاب شيخ صفى الدين اردبيلى (متوفا 735هـ..ق.) با سيصد تن از مريدان خويش، در اردبيل قيام كرد و مذهب رسمى شيعه را در ايران بنا نهاد و پادشاهان صفوى تا ميانه قرن 12 هجرى مذهب شيعه اماميه را تثبيت كردند.[6]

بعضى از شخصيت هاى اماميه در علم كلام

1. محمد بن محمد بن نعمان، شيخ مفيد، فقيه و متكلم معروف (412 ـ 336 هـ..ق.).

2. سيد مرتضى يا علم الهدى و به قول حلى، معلم شيعه اماميه (436 ـ 355 هـ..ق.) اديب و متكلم، صاحب كتاب هاى انتصار، جمل العلم و العمل.

3. شيخ ابوجعفر طوسى معروف به شيخ الطائفه از شخصيت هاى مهم شيعه اماميه و صاحب كتاب هايى در فقه، اصول، حديث، تفسير، كلام و رجال مى باشد.او اهل خراسان و قبرش در نجف اشرف است.

4. شيخ ابوالقاسم جعفر بن حسن بن يحيى بن سعيد حلى، معروف به «محقق» استاد علامه حلى كه در سال 676 هـ..ق. درگذشت.

5. حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى (726 ـ 648 هـ..ق.) كه در فقه، كلام، اصول، منطق، فلسفه و رجال كتاب هايى نگاشته است. از جمله: ارشاد، تبصرة المتعلمين، قواعد، تحرير و در علم كلام، باب حادى عشر.[7]

اصول عقايد نزد اماميه

1. توحيد; 2. عدل; 3. نبوت; 4. امامت; 5. معاد.

شرط مسلمانى «توحيد» و «نبوت» است. البته در اسلام لازم است كه هر فرد به سه اصل توحيد، نبوت و معاد معتقد باشد، ولى اصل عدل معرف مكتب است و اصل امامت نزد اماميه، هم معرف مكتب وهم لازمه ايمان است.

برخى ديگر از عقايد ايشان

الف) اماميه در بحث صفات، طرفدار توحيد صفاتى و در بحث افعال، معتقد به توحيد افعالى مى باشند. توحيد صفاتى از نظر ايشان به معناى عينيت صفات با ذات الهى است و توحيد افعالى يعنى نظام اسباب و مسببات اصالت دارد و هر اثرى در عين اين كه قائم به سبب نزديك خود است، قائم به ذات حق است.

ب) عدل يعنى خداوند فيض و رحمت و بلا و مجازات خود را بر اساس استحقاق هاى ذاتى و قبلى مى دهد و اين رحمت و بلا بانظم خاصى برقرار است.

ج) بندگان مختار و آزاد آفريده شده اند و البته در حد متوسط.

د) اماميه حسن و قبح ذاتى را آن گونه كه معتزله گفته اند، پذيرفته اند. هر چند برخى ضمن قبول حسن و قبح ذاتى، آن را در مورد خدا به كار نمى برند.

هـ ) لطف و انتخاب اصلح بر نظام عالم حاكم است و اماميه آن را وظيفه و تكليف خدا مى دانند.

و) عقل و حيثيت اصالت و استقلال و حجيت دارد. نزد ايشان عقل پيامبر باطنى و درونى است و پيامبر عقل ظاهرى و بيرونى.قرآن، سنت، عقل و اجماع ادله چهارگانه اماميه اند.

ز) غرض و هدف در فعل حق تأييد مى شود; چون هدف و غرضى كه عايد مخلوق گردد، با علو ذاتى منافات ندارد.

ح) نزد ايشان «بداء» در فعل حق جايز است; همان طور كه نسخ در احكام او جل جلاله جايز است و خلقت خدا مستمر و مداوم است.

ط) اماميه معتقد است كه خدا هرگز با چشم ديده نمى شود; نه در دنيا و نه در آخرت; نه با علم اليقين يا يقين فكرى، بلكه خدا با عين اليقين يا يقين شهودى و قلبى قابل رويت است.

ى) اماميه مانند اشاعره فاسق را مؤمن مى شمارد.

ك) نزد اماميه، انبيا و ائمه طاهرين (رضى الله عنهم) معصوم شمرده مى شوند و منزه از گناه كبيره ياصغيره هستند.[8]

راه حفظ وحدت با وجود اختلافات گوناگون

وحدت در جهان يكى از آرمان هاى خاص اسلام و موجب ترقى و عروج آن است و هر گروهى كه به هدفش دست يافته است، از همين طريق بوده است. لذا تمام فرقه هاى اسلامى به دليل مشتركات خويش، لازم و واجب است كه وحدت خويش را در مقابل دشمنانى كه مى خواهند ريشه اسلام را در جهان بكنند، حفظ نمايند و نگذارند كه دشمن آب صافشان را گل آلود كند.از دورى جز بدبختى و ناكامى چيز ديگرى به دست نمى آيد از وحدت علم و تفاهم و سرفرازى حاصل مى گردد و جهل و وحشت از بين مى رود. مهم ترين حربه استكبار جهانى تفرقه اندازى بين مسلمين است. دشمن مى خواهد ما را بجان هم انداخته، به آسانى به هدف شوم خود برسد، اما مسلمانان واقعى هرگز راه تفرقه و دو دستگى را نپذيرفته و نخواهند پذيرفت.لازم است همه فرقه ها در پرتو اسلام به هم نزديك شده، مشكلات خويش را به شيوه سلف صالح خود، بدون تعصب و جنجال و با شرح صدر حل نمايند.

در طول تاريخ علما و انديشمندان فراوانى بوده اند كه در جهت تقريب مذاهب و وحدت و انسجام مسلمين گام هاى بلندى برداشته و به توفيقاتى نايل شده اند. پس بر ماست كه به ياد آن فرزانگانى باشيم كه با نظر عميق و دركى مناسب و به دور از هر گونه تعصب مذهبى و قومى و عشيره اى، در برخورد با ارباب مذاهب اسلامى، شيوه اى را انتخاب نمودند كه از قرآن و سنت و سيره ائمه مذاهب سرچشمه گرفته بود. اينان در جهت پيش گيرى از گسيختگى مسلمانان تلاش هاى بسيار نمودند و از هيچ گونه مجاهدت و تلاشى دريغ نورزيدند و طعنه و ملامت ملامتگران را كريمانه متحمل شدند.بدين سان توانستند حقيقت را بهتر به مردم بفهمانند و آنان را آگاه سازند; زيرا ريشه تمام سوء ظن ها جهل و ناآگاهى از احكام و عقايد يكديگر است و جهالت و ناآشنايى پيروان مذاهب نسبت به يكديگر و اهانت به مقدسات همديگر و شيوه نادرست برخورد با هم و تعصب ها از بزرگ ترين موانع وحدت و عوامل تفرقه است. البته منظور از وحدت لب فروبستن صاحب نظران و انديشمندان از بيان اعتقادات مردم و مذاهب خود نيست; چه اين انتظار دور از واقعيت و غيرعملى است.

مهم ترين عامل تداوم وحدت فرقه هاى اسلامى در نظر گرفتن مهم ترين جامع مشترك، يعنى ايمان به خدا و پيامبر خداست كه در كالبد يك روح حكم فرماست و آن روح اسلام و كلمه اخلاص است. افزون بر اين، مشتركات و متفقات نزديك كننده ديگرى نيز هست كه در جلسات و كميسيون هاى قبلى درباره آنها بحث شده است.البته براى تقريب مذاهب اسلام ارتباط و همبستگى ميان رهبران فكرى و مذهبى فرقه ها نيز لازم است. بدون ترديد، اين گونه اقدامات و برخوردها براى وحدت و مؤانست قلوب نقش بسزايى ايفا مى كند. از اين روى، اين اقدامات و مجالس و محافل بايد از سوى علماى فرقه ها ادامه يابد تا به خواست خدا، انسجام سراسرى برقرار شود تا همه نيروها متحد شده، عليه دشمن مشترك بسيج شوند.

بنيان گذار فقيد جمهورى اسلامى ايران نيز براى رسيدن به همين هدف عالى، همه مسلمين به ويژه سنى و شيعه را به اتفاق و اتحاد دعوت كرد و تاكيد فرمود: ما نبايد با هم اختلاف و تضاد داشته باشيم. همه با هم برادريم. برادران شيعه و سنى از هر اختلاف احتراز كنند.

اينك از سوى دفتر مقام معظم رهبرى براى اين امر مهم، زحمت هاى فراوانى انجام مى گيرد كه بسيار موجب مسرت و خوشحالى است. از خداوند منان مزيد توفيق همگان را خواهانيم.

 

 

 

 

[1]. لسان الميزان سادس، ص214 و ابن خلكان ثانى، ص 224.

[2]. ابن خلكان، ج 1، ص 464.

[3]. ابن خلكان، ج 1، ص408، به نقل از: سيد ابوالحسن على ندوى، تاريخ الدعوة و الاصلاح; مرتضى مطهرى، آشنايى با علوم اسلامى، ج 2.

[4]. ابوالحسن على ندوى، تاريخ الدعوة والاصلاح، ج 1.

[5]. شهرستانى، الملل و النحل، ج 1، ص 266.

[6]. احمد سعيدى خوزى، شناخت فرهنگ و معارف اسلامى، چاپ ششم،تهران، ص 78.

[7]. شناخت فرهنگ و معارف اسلامى، ص 86 ـ 84 .

[8]. مرتضى مطهرى، آشنايى با علوم اسلامى، ج 2، بحث علم كلام;احمد سعيدى خوزى، شناخت فرهنگ و معارف اسلامى.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط