جستجو
Close this search box.

تكفير از دیدگاه مذاهب

از آفت هايى كه همواره جامعه اسلامى را تهديد مى‏كند اهانت و تكفير است، از اين رو از دستورات اسلام به پيروان خودش پرهيز از تكفير است.متاسفانه پاره ‏اى از افراد و گروه‏ ها از شيوه تكفير و اهانت به مقدسات ديگران استفاده مى‏ كنند. در اينجا به بيان مهمترين ديدگاه ها مى‏ پردازيم:

ديدگاه سلفيه

مؤلف كتاب عقيدة الشيخ عبد الوهاب مى‏ نويسد: «… در آغاز قرن دوازدهم هجرى بيشتر مردم به خاطر رفتار شرك‏آميز به دوران جاهليت بازگشته و مشرك شدند، زيرا از عبادت خدا روى گردانده و به عبادت اوليا و صالحان پرداخته و در مشكلات به آنان رو آورده و اهل قبور را عبادت مى‏ نمودند؛ كان في بلدان نجد من ذلك أمر عظيم يأتون عند قبر زيد بن الخطاب فيدعونه لتفريج الكرب و …».

وى در ادامه، تهمت‏هايى به شيعيان مى ‏زند و مى‏ گويد: «شيعيانِ نجف، بت را پرستش نموده و او را با خلوص مى‏ خوانند و بدون اين كه خدا را بخوانند، در زير گنبد ركوع و سجده انجام مى ‏دهند و در دل‏هاى آنان براى تعظيم خدا يك دهم از آنچه براى على عليه السلام انجام مى ‏دهند، وجود ندارد![1]

بن‏باز مى ‏گويد: «كان أهل نجد قبل دعوة الشيخ على حالة لا يرضاها مؤمن، كان الشرك الاكبر قد انتشر في نجد حتى عبدت القباب و الاشجار و…»[2]؛ پيش از حركت محمد بن عبد الوهاب، مردم نجد و عربستان به گونه‏ اى بودند كه هيچ مؤمنى از آن خشنود نبود و شرك بزرگ فراگير شده بود تا جايى كه درخت‏ها، گنبدها و… را پرستش مى‏ كردند!

از ديدگاه سلفيه، تكفير مسأله‏اى بسيار ساده است. آنان بدون اين كه عبادت را تبيين نموده و رابطه زيارت و عبادت را روشن سازند، همه را با يك چوب تكفير مى‏ كنند.

ديدگاه اهل سنّت

علماى اهل سنّت ديوبند، برداشت وهابيت را مورد نقد قرار داده و مى‏ گويند: آنان مانند خوارج اهل بغى ‏اند و حكم اهل بغى در مورد آنان صادق است؛ چنان‏كه علامه شامى گفته است: «هم قوم لهم منعة خرجوا عليه بتأويل يرون أنه على باطل كفرا و معصيته توجب قتاله بتأويلهم يستحلون دمائنا و أموالنا و يسبون نسائنا و حكمهم حكم البغاة و انما لم نكفرهم لكونه عن تأويل و ان كان باطلاً وقع في زماننا فى اتباع عبد الوهاب الذين خرجوا من نجد و تغلبوا على الحرمين و كانوا ينتحلون مذهب الحنابلة لكنهم اعتقدوا انهم هم المسلمون و ان من خالف اعتقادهم مشركون و استباحوا بذلك قتل علمائهم حتى كسر اللّه‏ شوكتهم ثم أقول ليس هو و لا أحد من أتباعه و شيعته من مشايخنا في سلسلة من سلاسل العلم من الفقه و الحديث و التفسير و التصوف و أما استحلال دماء المسلمين و أموالهم و أعراضهم فاما أن يكون بغير حق أو بحق فان كان بغير حق فاما أن يكون من غير تأويل فكفر و خروج عن الاسلام و ان كان بتأويل لا يسوغ فى الشرع ففسق و أما ان كان بحق فجائز بل واجب و أما تكفير السلف من المسلمين فحاشا أن نكفر أحدا منهم بل هو عندنا رفض و ابتداع فى الدين و تكفير أهل القبلة من المبتدعين فلا نكفرهم ما لم ينكروا حكما ضروريا من الضروريات الدين».[3]

نظر ما درباره وهابيت همان است كه مؤلف درّالمختار اختيار كرده است؛ خوارج داراى قدرتى بودند كه با تأويل عليه امام خروج نمودند. آنان عقيده دارند كه چون امام مرتكب باطل شود، خواه كفر باشد يا معصيت و گناه، قتال با او واجب است. از اين‏رو تعرض به جان و مال ما را حلال دانسته و زنان را به اسارت مى‏ گيرند و حكم آنان مثل حكم اهل بغى است، در عين حال، ما آنان را به خاطر تأويلات باطل تكفير نمى‏ كنيم.

سپس علامه شامى مى‏ نويسد: «چنان‏كه در زمان ما پيروان محمد بن عبد الوهاب خروج نموده و از نجد بيرون آمدند و بر حرمين شريفين غلبه پيدا كردند. وهابيان خود را پيروان احمد بن حنبل معرفى مى ‏نمايند اما آنان بر اين عقيده هستند كه فقط آنها مسلمان و مخالفان عقايدشان مشركند، و با همين تصورات كشتن اهل سنّت و كشتن علما را مباح دانسته‏ اند تا اين كه خداوند قدرت آنان را شكست. از اين رو به وضوح مى ‏گويم كه محمد بن عبد الوهاب و پيروانش در سلسله علمى، فقهى، حديث، تفسير و تصوف جزو مشايخ ما نيستند. حلال شمردن خون، آبرو و اموال مسلمين يا به حق است يا به ناحق؛ اگر ناحق باشد يا بدون تأويل است كه در اين صورت موجب خروج از دين مى‏ گردد و يا با تأويلى است كه شرع مقدس اجازه نداده است در اين صورت موجب فسق مى‏ شود، و اگر به حق باشد جايز بلكه واجب است امّا در تكفير مسلمانان پيشين، هرگز ما كسى را تكفير نمى‏ كنيم كسى كه تكفير كند بدعت كرده و عمل او موجب خروج از دين است و اهل قبله را هر چند جزو مبتدعه باشند تا وقتى كه ضرورتى از دين را انكار نكرده باشند تكفير نمى ‏كنيم.

سلفيه، مسلمانان قرن دوازدهم و بعد از آن را به خاطر زيارت بزرگان تكفير مى‏ كنند در صورتى كه انجام زيارت دستور اسلام است.

از آنها بايد پرسيد آيا اسلام به شرك دستور داده است؟ آيا مشرك دانستن مسلمانان خلاف صريح قرآن و روايات نيست كه هر كس شهادتين را بر زبان جارى كند مسلمان بوده و جان و مالش محترم مى ‏باشد؟ آيا فراموش كرده‏اند كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله به آن صحابه ‏اى كه فردى را كشت در عين اين كه شهادتين را گفته بود، فرمود: مگر تو در دل او بودى كه عقيده به خدا نداشت؟! آيا شما در دل هر مسلمان هستيد كه مى‏ گوييد با زيارت بزرگان دين، آنان را پرستش مى‏ كنند؟ مگر عبادت از امور قلبى نيست؟ آيا اعتقاد به خدا قلبى نيست؟

بدين جهت متكلمان و فقهاى اهل سنّت بر اين عقيده ‏اند كه اهل قبله تكفير نمى‏ شوند. شيخ ابوالحسن اشعرى در آغاز كتاب مقالات الاسلاميين مى ‏نويسد: «اختلف المسلمون بعد نبيهم في أشياء ضلل بعضهم بعضا و تبرأ بعضهم عن بعض فصاروا فرقا متباينين الا أن الاسلام يجمعهم و يعمهم فهذا مذهب و عليه أكثر أصحابنا»؛ پس از پيامبر اكرم مسلمانان درباره ـ بعضى ـ چيزها دچار اختلاف شدند، به گونه‏ اى كه يكديگر را گمراه دانسته و از يكديگر برائت مى ‏جستند، اما در عين حال اسلام همه آنان را جمع نموده و تحت پوشش خود قرار داد و اين مذهب و عقيده بيشتر اصحاب ما مى ‏باشد.

ابو اسحاق گفته است: «كل مخالف يكفرنا فنحن نكفره و الا فلا لنا ان الخطاء فيها ليس قادحا في حقيقة الاسلام و لم يبحث النبى صلي الله عليه و آله عن اعتقاد من حكم باسلامه فيها و لا الصحابه و لا التابعون»[4]؛ هر كسى كه ما را تكفير كند ما نيز او را تكفير مى‏ كنيم و گرنه كسى كه اشتباه يا لغزشى انجام دهد در حقيقت به اسلام او ضررى وارد نمى شود، شاهد بر اين ادعا شيوه پيامبر صلي الله عليه و آله است زيرا آن حضرت از عقيده كسانى كه محكوم به اسلام بودند تفحص نمى‏ فرمود، چنان كه صحابه و تابعين نيز چنين شيوه ‏اى داشته ‏اند.

در عقايد طحاوى آمده است: «و نسمى أهل قبلتنا مسلمين مؤمنين ماداموا بما جاء به النبى صلي الله عليه و آله معترفين. قال رسول اللّه‏ صلي الله عليه و آله من صلى صلاتنا و استقبل قبلتنا و أكل ذبيحتنا فهو المسلم و ان المسلم لا يخرج من الاسلام بارتكاب الذنب مالم يستحلّه»؛[5] اهل قبله تا هنگامى كه به دستورات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مؤمن و معترف باشند، مسلمان و مؤمن خواهند بود زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود كسى كه به جاى آورد نماز ما را و بپذيرد قبله ما را و بخورد از ذبيحه ما كه حلال شمرده شده از اسلام بيرون نمى‏ رود.

ديدگاه شيعه

ديدگاه شيعه آن است كه هر كسى شهادتين را بر زبان جارى نمايد مسلمان است و جان و مال او محفوظ مى‏ باشد؛ هر چند ايمان داراى مراتب و درجاتى است و نخستين مرحله آن با اسلام و پذيرش توحيد شروع مى‏ شود. بنابراين هر گروهى كه نخستين مرحله اسلام را انجام داده باشند مسلمانند، هر چند دچار انحراف شده باشند، و اگر انحراف فكرى ـ عقيدتى آنان به جايى برسد كه مخالف مبانى اسلام باشد آنان از اسلام بيرون نرفته‏ اند بلكه از ايمان خارج شده ‏اند. در پايان بحث تكفير مناسب است نتايج بسيار خوبى كه در همايش علمى تحقيقى فجر 1388 درباره مبانى تكفير تبين شد نقل مى‏ كنيم:

كميسيون كلام كه موضوع آن اسلام و كفر و ملاك‏هاى تكفير بود طى دو روز بحث با حضور علما و انديشمندان فريقين در جوّى دوستانه و منطقى به تبيين اسلام و كفر و ملاك‏هاى تكفير پرداختند كه نتايج و دست‏اوردهاى آن به شرح زيراست:

1. نخست به اهميت و ضرورت طرح مسأله تكفير از ديدگاه قرآن و سنت پرداخته شد. خلاصه بحث اين شد: با توجه به اين كه اختلاف، نزاع و تكفير از عواملى است كه موجب ويرانى‏ هاى فراوان و نابودى استعدادها و امكانات مادى و معنوى يك دين و امت مى‏ گردد و از سويى بهترين بستر نفوذ دشمنان اسلام و سيطره آنان بر سرنوشت امت اسلامى است، بررسى چنين آفتى در درون امت اسلامى و كشف راه‏ هاى برون رفت از آن از ضرورت‏هاى اساسى است. و بايد مسلمانان از هر فرقه و مذهبى، مقابل اين پديده غم انگيز مقابله نمايد. هركس نگاهى به جامعه اسلامى بيندازد خواهد ديد كه قتل‏ها، ويرانى‏ ها، انفجارها و غيره همه در كشورهاى اسلامى مصيبت‏ها آفريده است؛ در فلسطين، عراق، سومالى، پاكستان، افغانستان، يمن و غيره خون‏ها ريخته، بناها ويران مى‏ شود. چرا كشورهاى غير مسلمان به دنبال پيشرفت ابتكار و اختراع و اكتشاف هستند اما امت اسلامى درگير عداوت، تفرقه و تكفير؟ آيا حركت تند تكفيرى‏ ها يك عذاب براى امت اسلامى نيست؟ آيا علماى امت نبايد در مقابل اين حركت برنامه ‏ريزى دقيق داشته باشند تا نقشه دشمنان اسلام را خنثى نمايند؟ بنابراين شركت كنندگان در كميسيون كلامى بالاتفاق بر اين نظرند كه بررسى همه جانبه حركت تكفيرى و مقابله با آن اهميت و ضرورت ويژه دارد.

2. معيار اسلام و كفر در قرآن و روايات و اصرار خاتم انبياى الهى بر رعايت آن در متن آيات و روايات واضح نبوى كه در منابع اساسى فريقين از جمله در صحيح بخارى و اصول كافى باصراحت آمده، معيار حقيقى اسلام، اظهار شهادتين است كه با آن، گوينده در حريم دين اسلام وارد شده و خون و مال و عرض و آبرويش حفظ مى‏ شود و هيچ كس حق تعرض به او را ندارد. «وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَـمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا».[6]

در روايات متعدد از پيامبر اعظم صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏ آله‏ و سلم نقل است حضرت به شدت عنايت داشتند كسى از اين معيار عدول نكند و متعرض گوينده لا اله الا الله نشود. در متون دينى فريقين از معيار حقيقى اسلام گاهى به اظهار شهادتين و گاهى به بيان لااله الا الله و گاهى به عدم انكار ضرورى دين تعبير شده است كه مراد حقيقى از همه آنها يك چيز است كه گاهى به طور اجمال و گاهى به تفصيل بيان شده است.[7] بنابراين كافر در حقيقت كسى است كه:

1. منكر اقسام توحيد باشد و يا براى خداوند شريك قرار دهد «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ».[8]

«لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَـثَةٍ».[9]

2. منكر رسالت پيامبر اسلام باشد: «ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِى».[10]

3. منكر قرآن كريم باشد: «يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ أَسَـطِيرُ الْأَوَّلِينَ».[11]

4. قيامت و معاد را انكار كند: «أُوْلَـلـءِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِـٔايَـتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَآلـءِهِى».[12]

5. قائل به انحصار عبادت براى خداوند نباشد: «وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ».[13]

معيارهاى مذكور در آراى متكلمان و فتاواى فقيهان مذاهب اسلامى بالاتفاق پذيرفته شده است.

تبصره1: گفتنى است بزرگان مذاهب اسلامى ضروريات را به دو قسم تقسيم كرده‏اند يكى از ضروريات دين كه مورد اتفاق همه مذاهب اسلامى است و انكار آن موجب خروج از دين اسلام است و ديگرى ضروريات مذهب كه از نظر پيروان آن مذهب ضرورى دانسته شده ولى بخاطر اختلاف با فرق ديگر انكار آن موجب خروج از دين نيست.

تبصره2: در بحث تكفير و كفر گفته شد همان گونه كه اسلام و ايمان داراى مراتب است؛ كفر نيز داراى مراتب مى‏باشد، كفر در برابر اسلام با كفر در برابر شكر، كفر تغليظى كه بيانگر اهميت برخى گناهان است مانند تكفير تارك الصلاة؛ بنابراين در هر آيه و يا روايتى كه واژه كفر بكار رفته است بدون بررسى قرينه و دليل نمى‏توان حمل بر كفر مقابل اسلام نمود. همان گونه شرك چنين است.

تبصره3: عوامل و ريشه‏ هاى حركتهاى تكفيرى و نسبت كفر دادن به مسلمانان يكى از مسايل مهم و اساسى، كشف ريشه‏ ها و عوامل حقيقى حركتهاى تكفيرى است. بدون ترديد كشف صحيح ريشه‏ ها در مواجهه دقيق و عالمانه بجاى برخورد و مقابله مسؤولانه با حركتهاى تكفيرى نقشى كليدى دارد از محورى‏ترين عوامل پنهان و آشكار تكفيرى‏ هاى عبارت است از:

1. تعصب‏هاى كور و خودمحورى در كشف حقايق دينى و نفى و طرد و رمى به كفر آرا و انديشه‏ هاى ديگران؛

2. عداوتهاى پنهان در درون؛

3. جهالت نسبت به اصل معارف دينى يا حد و مرز اسلام و كفر يا مذاهب ديگر و مقاصد حقيقى آنان؛

4. دسيسه دشمنان اسلام و استعمارگران جهانى براى نابودى اسلام و مسلمين يا سيطره بيرونى بر آنان؛

5. رذايل اخلاقى از قبيل كينه ‏ورزى و انتقام، خود پسندى و كبر، حسادت، بدگمانى، مخفى كردن ضعفهاى خود، دنيا طلبى و زراندوزى و … كه بايد در بين آنها برنامه‏ ريزى‏ هاى سامان يافته و شيطانى دشمنان اسلام كه بهترين راه مقابله با اسلام را ايجاد درگيریهاى درونى و بستر سازى حركت سازى حركت‏هاى تكفيرى مى‏ دارند را مورد توجه جدى و عنايت ويژه قرار داد.

4. پيامدها و آثار تكفير در جامعه اسلامى

1. ايجاد تفرقه ميان مسلمانان

2. ايجاد جنگ و درگيرى و در نتيجه ريخته شدن خون مسلمانان و چپاول اموال آنان و مورد تعرض قرار گرفتن نواميس‏ شان

3. ارايه چهره ‏اى خشن و تفرقه‏ انگيز از اسلام به مردم جهان

4. تسلط كفار بر مسلمين در نتيجه تفرقه و درگيرى با يكديگر

5. ركود حركت و رشد اسلام در جهان

6. عقب‏ ماندگى مسلمانان و عدم شكوفايى استعدادهاى آنان بخاطر اشتغال به درگيرى‏ هاى داخلى

5. نمونه‏ هاى تكفيرى از سوى تكفيرى‏ ها در طول تاريخ:

الف) تكفير عموم مسلمانان توسط خوارج در قرن اول هجرى

ب) تكفير معتقد به حدوث قرآن

ج) تكفير اشاعره و ماتريديه توسط وهابيون

د) تكفير احناف و ديوبنديه و بريلويه توسط وهابيون

هـ) تكفير شيعيان توسط وهابيون

6. راه حل‏ها و وظيفه علماى اسلامى در برابر حركت تكفيرى

الف) تبيين گسترده آثار و خطرات و آفات نابود كننده حركت تكفيرى در جلسات عمومى مثل غلو بويژه در كتب و سخنرانى‏ ها

ب) معرفى فرقه تكفيرى وهابيت و محكوميت علنى آن‏ها

ج) دفاع پيروان مذاهب اسلامى از يكديگر در برابر تهمت‏ها و افترائات بويژه آنچه موجب تكفير است مثل قذف و سب صحابه

د) تبيين صحيح عقايد يكديگر در برابر برداشتهاى غلط از آنها بويژه آنچه موجب تكفير است.

هـ) احتراز از آنچه زمينه ‏ساز توهمات تكفيرى است؛ مثل احتراز از افتراء به يكديگر.

و) خوددارى از اهانت به مقدسات يكديگر.{14}

[1]. عقيدة الشيخ محمد بن عبد الوهاب، ص 36.

[2]. همان، ص 45.

[3]. المهند على المفند، عقائد علماى ديوبند، ص 47-46.

[4]. شرح المواقف، ج 8، ص 339.

[5]. شرح عقايد الطحاوى، ص 288 و 426.

[6] . سوره نساء، آيه 94.

[7]. امرت ان اقاتل الناس حتى يقولوا لا اله الا الله فاذا قالواها و صلوا صلاتنا و استقبلوا قبلتنا و ذبحوا ذبيحتنا فقد حرمت علينا دمائهم و اموالهم. صحيح بخارى كتاب ابواب قبله، حديث 385 امام‏ صادق عليه‏ السلام: الاسلام هو الظاهر الذى عليه الناس شهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و اقامة الصلاة و ايتاء الزكاة و حج البيت و صيام شهر رمضان. كافى، ج2، ص399.

[8] . سوره مائده، آيه 72.

[9] . سوره مائده، آيه 73.

[10] . سوره توبه، آيه 80.

[11] . سوره انعام، آيه 25.

[12] . سوره كهف، آيه 105.

[13] . سوره يونس، آيه 18.

{14}.دیده ها و دریافت ها، حسین رجبی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 23
مطالب مرتبط