جستجو
Close this search box.

جن؛ حقیقت و ویژگیها

چکیده

در باب حقیقت جن اختلاف زیادی میان عالمان مسلمان وجود دارد. جسم آتشی و هوایی دارای عقل و فهم، از جنس روح و ملائکه‌ و مجرد از عناصر، اجسام لطیف ‌دارای حیات عرضی، از جمله این دیدگاه‏هاست. رؤیت جن، از دیگر موضوعات اختلافی است. برخی آن را ناممکن و ادعای رؤیت را باطل می‏دانند. عده‏ای خوراک این موجود را هوای آمیخته به بوی طعام می‏دانند. در برخی نصوص نیز بوی استخوان و ارواث حیوانات به عنوان غذای این موجود اشاره شده است. در مقابل عده‏ای معتقدند جن روحانی بوده و تغذیه مادی ندارد. دیگر اینکه برخی از آیات مشعر به وجود جنس زن و مرد و نیز قانون زناشویی در میان جنیان می‏باشد. حیات اجتماعی و نیز تشکّل به شکل حیوان و انسان از دیگر گمانه‏زنی‏ها پیرامون این موجود است. دیگر اینکه جنیان همانند انسان دارای اختیار و تکلیف هستند، و در میان آنها، صالح و غیرصالح وجود دارد، و نتیجه اعمال‌شان را در آخرت خواهند دید. برخی معتقدند چون جن از لحاظ ظرفیت کمال و کرامت به انسان نمی‌رسد، هیچ‌گاه از آنان پیامبری برنخاسته و ایشان تابعِ پیامبران بشری هستند. در آیات وروایات، مواردی از حضور جنیان و ارتباط آنان با پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار: بیان شده است
کلیدواژه‌ها

جن؛ شیطان؛ ابلیس؛ تکلیف؛ اختیار
اصل مقاله
مقدّمه

از جمله موجوداتی که در منابع دینی از آنها نام برده شده، و در سرنوشت انسان‌ها به نوعی تأثیر‌گذارند، جنیان هستند. ابلیس نیز از همین طایفه است. از این‌رو، اطلاع از حقیقت و اوصاف و نحوه حیات و سرنوشت این موجودات و چگونگی ارتباط آنها با آدمی، همیشه برای بشر جذاب بوده است. دراین نوشتار برآنیم که به طور فشرده- وبا تکیه بر منابع مهم و معتبر- به مهم‏ترین مباحث مرتبط با این موجودات بپردازیم.
مفهوم شناسی جن

جن در لغت به معنای پوشیده و پنهانِ از حواس است. (راغب اصفهانی، 1387: 203) معادل واژۀ جن در فارسی، پری و دیو است. (دهخدا، 1349، 5: 7861). چنان که در تفاسیر و ترجمه‌های فارسی کهنِ قرآن نیز، واژۀ پری را معادل جن گرفته‏اند. (رازی، 1369،10: 352).

جمع کلمه جن، «جِنَّة» است.(راغب اصفهانی، همان:6) «جِنَّة» در قرآن نیز بکار رفته است.(صافات: 158؛ ناس: 6). اما کلمه «اجنّه» که در تعابیر عمومی به عنوان صیغه جمع این واژه به کار می‌رود، نادرست است؛ زیرا «اَجِنّه» جمع جنین است، چنان که در قرآن کریم آمده است: (وَ إِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فىِ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُم).(نجم: 32) برخی نیز «جانّ» را اسم جمع «جن» دانسته‏اند. (ابن‏منظور، 1308، 2: 389). عده‌ای شیاطین را جنیان سرکش، و«جانّ» را جن‌های ضعیف دانسته‌اند.(دینوری، 1343، 2: 109). عطا، از ابن عباس نقل می‌کند که جان همان ابلیس است. (رازی، 1420، 19: 138) و راغب آن را نوعی از جن می‌داند (راغب، همان: 106). ابن عباس در روایت دیگری «جان» را پدر جن- یعنی نخستین فرد از جن- می‏داند، همان طور که آدم ابوالبشر نخستین فرد از نوع انسان است. (قمی، 1367، 1: 322). برخی نیز «ابلیس» را پدر جن ‌دانسته‏اند (طوسی، بی‏تا، 1: 152).

برخی معتقدند کلمه جن گاهی بر یک مفهوم وسیع‌تر اطلاق می‌شود که انواع موجودات ناپیدا را نیز شامل می‌گردد؛ اعم از آن‌ها که دارای عقل و درک باشند یا نباشند، و حتی گروهی از حیوانات که با چشم دیده می‌شوند و معمولاً در لانه‌ها پنهانند، نیز در این معنای وسیع داخلند. (مکارم شیرازی، بی‏تا، 25: 156). شاهد این سخن را روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) گرفته‏اند که فرمود: «خداوند، جن را بر پنج صنف آفریده است: 1. صنفی مانند باد در هوا (ناپیدا هستند)؛ 2. صنفی به صورت مارها؛ 3.صنفی به صورت عقرب‌ها؛ 4. صنفی به صورت حشرات زمین؛ 5. و صنفی از آن‌ها مانند انسان‌ها که دارای حساب و عقاب‏اند. (مجلسی، 1403،60: 26). در جای دیگر پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «جنیان سه نوع اند: یک نوع دارای پروبال هستند که همواره در هوا پرواز می‌کنند و انقباض و انبساط دارند. نوع دوم به صورت حیواناتی مانند عقرب، سگ، گربه و غیره در می آیند. و غیر اینها نوع سوم اند که دارای تکلیف می باشند.» (همان،60: 114).

کلمۀ جن با مشتقاتش در قرآن زیاد به کار رفته است: 22 بار کلمه « الجن»، 7 بار کلمه «جان» که دو بار مربوط به عصای موسی(علیه السلام) و پنج بار در مقابل انسان، و 10 بار کلمه «جِنّه». (عبدالباقی، 1364: 179). همچنین سوره‏ای با نام جن در قرآن آمده و مشخصاتی برای جنّیان بیان کرده است. برخی از این مشخصات عبارتند از: دارای علم و ادراک و مسئولیت (جن:1)، گروهی مومن صالح و گروهی کافر (جن:11و14)، دارای حشر و نشر و معاد (جن:15-16)، قدرت نفوذ در آسمانها و خبر گیری و استراق سمع (جن: 8-9)، ارتباط با برخی انسانها (جن:6)، خضوع برخی از آنها در برابر قرآن و ایمان به معاد (جن:1و13و15).

برخی منظور از جن در پاره‌ای از روایات را «میکرب» ‌دانسته‏اند؛ چون از چشم آدمی پنهان است، و همان‏گونه که خلقت جن از آتش است، میکرب‌ها هم در ادوار متعدد آفرینش، از آدمی به دورۀ آتش نزدیک‌ترند. (جدیدی، 1378: 145).
وجود جن

به اعتقاد برخی، اگر چه نتوانیم با دلایل علمی و فلسفی وجود جن را اثبات کنیم، اما چون قرآن، رسول خدا9 و امامان: از وجود آن خبر داده‌اند، ما باید آن را قبول کنیم، و هر کس آن را انکار کند، یکی از ضروریات اسلام را انکار کرده است. (قرشی، 1377، 11: 378). برخی نیز اعتقاد به وجود جن را مورد اجماع مذاهب و فرق اسلامی دانسته‌اند. (ابن‏تیمیه، 1381: 24: 123). دمیری می‌گوید دربارۀ وجود جن آن قدر حدیث، شعر و اخبار عرب وجود دارد که انکار آن به منزلۀ انکار یک حقیقت متواتر است. (دمیری، 1426، 1: 672). برخی از اشاعره، انکار وجود جن را به فلاسفه، قدریه و معتزلیانِ نخستین نسبت داده‌اند، اما از هیچ کس نامی نبرده‌اند. (بغدادی، بی‏تا: 328). شهرستانی، نظّام بصری را منکر وجود جن معرفی کرده است. (شهرستانی، 1387، 1: 58). اشعری هم بدون ذکر نام افراد معیّنی گفته است که برخی معتقدند در دنیا جن و شیطانی وجود ندارد. (اشعری، 1400: 441). ابن خلدون دربارۀ عقیده به وجود جن، با احتیاط سخن گفته است. وی آیات راجع به وحی، فرشتگان، روح و جن را از آن رو که مراد و دلالت حقیقی آنها پوشیده است، از متشابهات دانسته است. (ابن‏خلدون، 1421،1: 602).
حقیقت جن

در مورد حقیقت جن میان عالمان اختلاف فراوانی است. میرداماد می‌گوید: «به اعتقاد حکمای اسلام جن نه جسم است و نه جسمانی، بلکه موجودی مجرد و مخالف با ماهیت نفوس بشری است که به پیکری آتشی و هوایی تعلق می گیرد، و قدرت بر تصرف در این عالم را دارد (میرداماد، 1374: 403)، امّا صدرالمتألهین دو وجود برای جن قائل است: وجودی در عالم حس، و وجودی در جهان غیب و مثال. ایشان معتقد است چون این موجودات دارای بدنی لطیف مانند هوا هستند به جهت کمی تراکم قابل رویت نیستند، اما در صورتی که متراکم شوند مانند ابر، مرئی می‏شوند. وجود آنها در عالم حس نیز بدان جهت است که هیچ جسمی که آن را نوعی از لطافت و اعتدال باشد نیست جز آن که آن را روحی در خور آن و نفسی که از مبدأ فعّال بر آن اضافه شده است می‌باشد. (ملاصدرا، 1384: 229 ). فارابی در پاسخ به سؤالی دربارۀ ماهیت جن گفته است: جن، نوعی در مقابل انسان است، انسان «زندۀ متفکر میرا» است و جنّ «زنده غیر متفکر غیر میرا»؛ فرشته نیز «زنده متفکر غیر میرا» و حیوان «زنده غیر متفکر میرا» است. آن گاه در جواب این ایراد که بر اساس آیۀ اول سورۀ جنّ، آن‌ها موجوداتی شنوا و گویایند، گفته است این آیه ناقض غیر ناطق بودن جنّ نیست. (فارابی، 1371: 80). دَمیری جنّ را جسم هوایی، که عقل و فهم دارد و قادر است کارهای سخت انجام دهد، معرفی کرده است. (دمیری، همان:663). برخی نیز گفته‏اند جن نوعی از مخلوقات خداوند متعال است که بالطبع از حواس ما پنهان بوده و مانند انسان شعور و اراده داشته و مکلف است و در بینشان مطیع، عاصی، مؤمن و مشرک وجود دارد و در آخرت نیز مبعوث می‌شوند (قرشی، بی‏تا، 2: 62) .

متکلمان جن‌ها را مثل ملائک و شیطان اجسام لطیفی می‌دانند که حیات عرضی دارند. (لاهیجی،1372: 336) ولی فلاسفه و معتزلیانِ نخستین، این دیدگاه را رد کرده و معتقدند اگر آنها اجسام لطیف مانند هوا باشند، قادر بر انجام کاری نخواهند بود و با کمترین عاملی ترکیب آنها تباه خواهد شد و اگر اجسام کثیف باشند، لازم است ما آنها را مشاهده نماییم، در غیر این صورت جایز خواهد بود که در برابر دیدگان ما کوه‏هایی وجود داشته باشد، ولی ما آنها را نبینیم. (طوسی، 1405: 230) از معتزله نیز نقل شده است که ملائکه، جن و شیاطین، حقایق مختلفی نیستند، بلکه همگی حقیقت واحد‌ند و تفاوت میان آنان در عوارض و افعال است؛ یعنی ملائکه فقط کار خیر انجام می‌دهند، شیاطین فقط شر از آن‌ها صادر می‌شود، و جن گاهی کار خیر و گاهی شر انجام می‌دهد.(همان) به باور برخی از مفسران، طایفه «جن» از جنس ملائکه‏اند؛ بدین معنا که ملائکه به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند، وآن گروهی که از چشم‏ها پنهانند به اسم «جن» نامیده می‌شوند(طوسی، بی‏تا،7: 57). اینان معتقدند که دلیلی بر تفاوت جوهری بین جن و ملائکه وجود ندارد (همان:151) مطابق آیه کریمه (وَ جَعَلُواْ بَیْنَهُ وَ بَینْ‏َ الجْنَّةِ نَسَبًا وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الجْنَّةُ إِنهَّمْ لَمُحْضَرُونَ) (صافات:158) مشرکان بین خدا و بین جنیان نسبت فرزندی قائل بودند، در حالی که آیات دیگر تصریح می‌کند که مشرکان ملائکه را دختران خدا توصیف می‌کردند: (فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَ لَهُمُ الْبَنُون)(صافات:149) و (أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنثى)(نجم:21) از اینجا به دست می‌آید که میان جن و ملائکه سنخیت وجود دارد. بر این اساس گفته شده است که ابلیس جزو ملائکه و جن- هر دو- می‌باشد.(آلوسی، 1415،12: 14) در نقد این دیدگاه گفته شده است: آیه 158 صافات به نوعی در صدد توبیخ انتساب خدایان مشرکان به خداست، و این تنها با فرضی معقول است که «الجنّه» به جن- و نه ملائکه- تفسیر شود؛ چرا که در میان جن، کافر و مسلمان وجود دارد و جنیان کافر در قیامت به کیفر خودشان خواهند رسید، اما ملائکه از این گمان مصون‌اند (طباطبائی، بی‏تا،17: 173). طنطاوی هم نظری را نقل کرده که بنابر آن جنیان، نفوس بشری شرور و گناهکار پس از مرگ هستند. (طنطاوی، 1350، 24: 276).

طبق نص صریح قرآن جن از آتش آفریده شده است: (وَ الجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُوم)(حجر:27) راغب، سموم را باد داغی می‌داند که تأثیری همچون سم دارد.(راغب، همان:250) عده‌ای نیز معتقدند سموم باد بسیار داغی است که هم زبانه دارد و هم سوزندگی، و وجه این نامگذاری را آن دانسته‌اند که به سبب ظرافت و لطافتش، در منفذهای زیر پوست (مسامّ) نفوذ می‌کند. (رازی، 1420،19: 139) در آیه‏ای دیگر از قرآن می‏خوانیم:(وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّار)(الرحمن:15) مفسران «مارج» را شعلۀ خاص بدون دود(طبرسی، 1372،9: 305)، آتش مشتعل متحرک(سیدقطب، 1412،6: 3451) که دائم در جنبش است و جابجا می‌شود(همو،1350،24: 17)، آتش آمیخته با هوا همانگونه که آدمی خاک آمیخته با آب است.(آلوسی، همان،14: 105) اما برخی برخلاف این تفسیرها گفته‌اند مارج نام پدر، و مارجه نام مادرِ نخستین جنیان، و آن دو از سموم آفریده شده‌اند.(نسفی،1350: 8).
رؤیت جن

در مورد رؤیت جن توسط انسان دیدگاه‏های مختلفی مطرح است. زمخشری با استناد به آیۀ (إنّه یریکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم)(اعراف:27) معتقد است که دیدن جن ممتنع است و کسی که ادعای دیدن کند دروغ گفته است.(زمخشری، 1403، 2: 74) این در حالی است که مفاد آیۀ شریفه، ندیدن جنیان است نه ممتنع بودن آن.(لاهیجی، 1373،2: 17) از شافعی است که هر کس (به استثنای پیامبر (صلی الله علیه وآله)) مدعی رؤیت جن باشد شهادتش باطل است.(ابن حزم، 1403،5: 12) به نظر برخی، جنیان فقط در روزگار پیامبران دیده می‌شدند تا این امر معجزه و دلیلی بر صدق رسالت آنان باشد.(قرطبی، 1405،7: 186؛ مجلسی، 1403،60: 156) اما برخی دیگر به چنین اختصاصی قائل نیستند.(نراقی، 1245، 3: 126) بر اساس برخی روایات، پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه: آن‌ها را می‌دیدند.(ابن‏شهرآشوب، بی‏تا،1: 47) به عقیدۀ ابن‏عباس جنّیان در فاصله زمانی بین حضرت عیسی (علیه السلام)و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به استراق سمع و گرفتن اخبار غیبی و القای آن به کاهنان می‌پرداختند، ولی با بعثت پیامبر این توانایی را از دست دادند. وی از این واقعه نتیجه گرفته که پیامبر (صلی الله علیه وآله) جنیّان را ندیده است.(حنبل، بی‏تا،1: 252) ملاصدرا رویت جن را ممکن دانسته و در تحلیل آن گفته است «ممکن است علت ظهور صورت پنهانی (جنّ) در برخی اوقات آن باشد که آنان بدن‌های لطیفی دارند که در لطافت و نرمی متوسط بوده و پذیرای جدایی و گرد آمدن است و چون گرد آمده و متکاثف شد، قوام آن ستبر شده و مشاهده می‌گردد و چون جدا گشت قوامش نازک و جسمش لطیف گشته و از دیدگان پنهان می‌گردد مانند هوا که چون تکاثف یافته و به صورت ابر درآمد مشاهده می‌گردد و چون به لطافت خود بازگشت دیده نمی‌گردد».(ملاصدرا، 1384: 301).
خوراک جنیان

در مورد خوراک جنیان در روایتی آمده است که بوی استخوان و ارواث حیوانات غذایشان می‌باشد.(مجلسی، همان،60: 82) برخی گفته‏اند خوراک ایشان هوای آمیخته به بوی طعام است. محی‏الدین عربی می‌گوید: «یکی از صاحبان مکاشفه به من گفت جنیان را دیده است که بر استخوانی فرود می‌آمدند و آن را بو می‌کرده و باز می‌گشتند.»(ابن‏عربی، بی‏تا،1: 132) اما برخی معتقدند که جنیان چون روحانی هستند نه می‌خورند و نه می‌آشامند.(طبرسی، همان،1: 192).
جنیان مذکّر و مؤنّث

از برخی آیات استفاده می‌شود که در جن‌ها مرد و زن وجود دارد. این مطلب از ظاهر آیۀ (وَ مِن کُلّ‏ِ شىَ‏ْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَینْ‏ِ لَعَلَّکمُ‏ْ تَذَکَّرُون)(ذاریات:49) به دست می‌آید؛ زیرا جملۀ «کلّ شیء» جنیان را هم شامل می‌شود، چنان که مفاد آیۀ (وَ أَنَّهُ کاَنَ رِجَالٌ مِّنَ الْانسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الجِنّ‏ِ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا)(جن:6) از طرفی آیه کریمه: (إِلَّا إِبْلِیسَ کاَنَ مِنَ الْجِنّ‏ِ … و ذرّیّته)(کهف:50) ابلیس را از جنیان می‌داند که دارای ذریّه است.
چگونگی تکثیر نسل جنیان

سیوطی در روایتی از قتاده نقل می‌کند: همان طور که فرزندان آدم از طریق تولید مثل تکثیر نسل می‏کنند، اولاد شیطان نیز چنین است.(سیوطی، 1406: 51). از آیة (فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ)(الرحمن:56) نیز به دست می‌آید که بر جنیان قانون زناشویی حاکم است. فخر رازی با استناد به این آیه نه تنها به تناسل میان جنیان، بلکه به امکان پدید آمدن نسلی از ازدواج جن با انس عقیده داشته است.(رازی،1420،29: 375) وجود قانون زناشویی میان جنیان از برخی روایات نیز فهمیده می‌شود. در بخشی از وصیت‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده است: «یا علی! در شب اول، وسط و آخر ماه آمیزش مکن؛ همانا جنیان در این سه شب به نزد زنان خویش برای مقاربت می‌روند، آیا نمی‌بینی که مبتلایان به مرض صرع و جنون در این سه شب به این امراض گرفتار شده‌اند.»(حرعاملی، 1409،20: 128) اما علامۀ طباطبایی معتقد است آن‌چه روشن است این که ذریّه ابلیس بسیارند و همه از خود او منتسب شده‌اند ولی این انتساب همانند بشر از راه تناسلی است یا از راه تخم‌گذاری یا به نحو دیگر، برای ما معلوم نیست، و روایاتی که در این‌باره آمده قابل اعتماد نیست. (طباطبائی، همان،8: 62) اما دربارۀ ازدواج جنیان با انسان و مناسبات عاشقانه میان آن‌ها اخبار و حکایاتی گزارش شده است.(سیوطی، همان:106). علامه مجلسی می‌گوید: مردی دانشمند و اهل قرآن را دیده که چهار زن از جنیان داشته است.(مجلسی، همان،6: 312) شبلی انگیزۀ اصلی تألیف کتاب «آکام المرجان فی أحکام الجان» را پاسخ به این سؤال دانسته که آیا نکاح جن و انسان جایز است یا نه؟ وی در این کتاب، قول فقیهان را بر جایز نبودن نکاح جن و انسان نقل کرده و از این که برخی آن را مکروه دانسته‌اند، نتیجه گرفته که امکان وقوع آن هست. قرطبی اصل ازدواج انسان و جن را پذیرفته است، ولی بسیاری از ادعاها و گزارش‌ها در این خصوص را دروغ دانسته است.(قرطبی، 1405،10: 142).
زندگی اجتماعی جنیان

از قرآن استفاده می‌شود که جنیان زندگی اجتماعی دارند؛ آنجا که می‌فرماید: «و گروهى از جن را نزد تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند، چون به حضرتش رسیدند گفتند: گوش فرا دهید. چون به پایان آمد، همانند بیم‏دهندگانى نزد قوم خود بازگشتند».(احقاف: 29) بازگشت جن به طرف قوم خود، نشان دهنده این است که آنان زندگی دسته جمعی دارند.
تمثلات جنیان

در این که جن می‌تواند به شکل‌های مختلف اعم از انسان و حیوان در آید، آیات و روایاتی وجود دارد؛ از جمله تشکّل شیطان به صورت سراقة ابن مالک در جنگ بدر و تشویق کفار به جنگ و تشکل شیطان به صورت شیخ نجدی در جریان دارالندوه.(مجلسی، همان،60: 159) همچنین جریان حضرت سلیمان(علیه السلام) که عفریتی از جن گفت: (أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ)(نمل:39) و کار کردن جن برای ایشان (سبا:12) شواهد مجسم شدن جن به شکل انسان است. در روایتی آمده است در زمان امام باقر(علیه السلام) شخصی به نام سعد اسکاف، جنیان را به صورت مردانی زاهد، و در زمان امام صادق (علیه السلام) ابن جبل آن‌ها را به صورت سودانیان دیده بود.(کلینی، 1388،2: 242) در روایت دیگری آمده است شخصی اعمال حجش را اشتباه انجام داد و جنّی که به صورت انسان در آمده بود مسأله را به او فهماند، سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: او فردی از جن بود که قصد ارشاد تو را داشت.(حرعاملی، همان،25: 216) با این حال اقوال عالمان اسلامی در این‏باره مختلف است. به گفته علامه مجلسی بین امامیه بلکه بین مسلمین خلافی نیست که گاهی خداوند به جهت مصالحی جن‌ها را به اشکال مختلف و صورت‌های گوناگون در می‌آورد، چنان که سید مرتضی به آن قائل است، و یا بگوئیم که خداوند آن‌ها را توانایی داده که به اشکال مختلف درآیند، چنان که این مطلب از اخبار بدست می‏آید.(مجلسی، همان،14: 125) برخی گفته‏اند مذهب متکلمان آن است که جن‌ها قادرند به شکل‌های مختلف درآیند و لذا گاهی به صورت‌ها و شکل‌های مختلف دیده می‌شوند.(سبزواری، 1351: 375) ابن سینا نیز می‌گوید: «جن حیوانی است هوائی که به شکل‌های گوناگون ظاهر می‌شود.»(ابن‏سینا، 1936: 235) علمای اهل سنت نیز معتقدند جن به صورت انسان و انواع حیوانات از قبیل شتر، الاغ، گاو، سگ و غیره مجسم می‌شود. ابن تیمیه سگ سیاه را شیطان سگ‌ها می‌داند و معتقد است که جن زیاد به صورت سگ سیاه در می‌آید.(ابن‏تیمیه، 1381،11: 309) در منابع روایی آنان نیز آمده که جن‌ها به صورت سگ سیاه و مار ظاهر می‌شوند.(مسلم، 1375،1: 365).

علامۀ طباطبایی تشکّل جن‏ها را نمی پذیرد و می‌گوید: «آن چه بر سر زبان‌ها افتاده است که جن جسمی لطیف است و به هر شکلی حتی شکل سگ و خوک در می‌آید مطلبی است که هیچ دلیل عقلی و نقلی معتبر بر آن نیست. و اینکه برخی ادعای اجماع بر این مطلب کرده‏اند علاوه بر این که چنین اجماعی وجود ندارد، هیچ دلیلی بر حجیت آن در امثال اینگونه مسایل اعتقادی نیست.»(طباطبائی، همان،17: 13).
میزان توانایی جنیان

در مورد توانایی جن، قرآن اشاره‌ای به قدرت فوق‌العادۀ برخی از آنها دارد که مسَخّر حضرتسلیمان (علیه السلام)بودند و برای او کارهای زیادی که نیاز به توانایی خاصی داشت انجام می‌دادند. چنانکه در سورة سبأ آمده است: (وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعیرِ یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحاریبَ وَ تَماثیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ اعْمَلُوا آلَ‏داوُدَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ)؛گروهى از دیوها به فرمان پروردگار، برای سلیمان کار مى‏کردند… براى وى هر چه مى‏خواست از بناهاى بلند و تندیس‏ها و کاسه‏هایى چون حوض و دیگهاى بزرگ و ثابت مى‏ساختند.(سبأ:12-13) و در جای دیگر توانایی آوردن تاج و تخت ملکه سبا از یمن به بیت‏المقدس در زمانی خیلی کوتاه را بیان می‏کند: (قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ)؛ عفریتى از میان جن‌ها گفت: من، قبل از آن که از جایت برخیزى، آن را نزد تو حاضر مى‏کنم، که من بر این کار هم توانایم و هم امین. (نمل:39) مفسران در تفسیر این آیه، برای «عفریت» سه معنا ذکر کرده‏اند: خبیث مارد (بد طینت سرکش)، قوی (نیرومند) و داهیه (زیرک و باهوش).(طوسی، بی‏تا،8: 96؛ رازی، 1420،24: 556) گفته شده است: جن و شیطان با سرعتی ما فوق سرعت نور که اسمش را سرعت نمی‌شود گذاشت، می‌توانند از نقطه‌ای از عالم به نقطه‌ای دیگر بروند (مطهری، 1368،8: 170) برخی دیگر معتقدند: جن اگر چه از نظر قدرت فکری ضعیف است، ولی قدرت تحریک او زیاد است و او می‌تواند بار سنگینی را در کمترین زمان جابه‌جا کند.(جوادی‏آملی، 1378،1، 151).
استخدام جن توسط انسان

آیا انسان‌ها می‌توانند جنیان را به خدمت بگیرند و به واسطۀ آن‌ها از امور غیبی آگاه شوند؟ اکثر متکلمان آن را ممکن نمی‌دانند و معتقدند در این صورت معجزه داشتن پیامبران بی‏ثمر می‌شود؛ چون از جمله معجزات آنان خبر دادن از امور غیبی و انجام دادن برخی کارهای خارق عادت بوده است. در مقابل، برخی این امر را نا ممکن نمی‌دانند.(اشعری، 1400: 437) برخی از مفسران می‌نویسند: قبل از بعثت رسول خدا9 جنیان در آسمان‌ها به استراق سمع می‌نشستند و اخباری از آن‌جا دریافت می‌کردند و به اطلاع دوستان خود می‌رساندند، حتی اخباری که در آینده می‌خواست اتفاق بیفتد آنان به دست می‌آوردند. با بعثت پیامبر اسلام اکرم (صلی الله علیه وآله) آنان از این کار ممنوع شدند.(رازی، 1420،30: 669). آیات سوره جن به این مطلب تصریح دارد: (وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً)؛ ما به آسمان رسیدیم و آن را پر از نگهبانان قدرتمند و شهابها یافتیم. ما در آنجاها که مى‏توان گوش فرا داد مى‏نشستیم. اما هر که اکنون گوش نشیند، شهابى را در کمین خود یابد.(جن:8-9) برخی معتقدند این آیات اشاره دارد که با ظهور پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) دگرگونی عظیمی در جهان خلقت رخ داده است و این ممنوعیت از استراق سمع، مقدمه هدایت و برچیده شدن دستگاه کهانت و خرافات دیگری مانند آن است.(مکارم شیرازی، بی‏تا،25: 113) ابن‏میثم از قول برخی دانشمندان می‌گوید: آسمانی که جن از آن خبر می‌دهد و به آن دسترسی پیدا می‌کند، آسمان حکمت و شریعتی است که در مفهوم آسمان مستتر است و آیه: (فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً)(جن:9) اشاره به این است که هر یک از جنیّان که از شریعت اعراض کند و در مقابل آن اظهار حکمت کند از دست نگهبانان دین و حافظان شریعت شهابى را دریافت مى‏کند که او را ادب کند و بسوزاند.(بحرانی، 1401،1: 381).
اختیار و تکلیف جنیان

از آیات قرآن به دست می‌آید که جن همانند انس اختیار و تکلیف دارد؛ زیرا آنان رسولانی از جنس خود داشته‌اند که آیات الهی را بر آن‌ها تلاوت می‌کردند. (انعام:130) و برخی از آنان از فرمان الهی سرپیچی می‌کنند.(سبأ:12) و غرض از آفرینش آنان همانند انسان، پرستش خداوند است.(ذاریات:56) و بسیاری از آنان به دلیل نافرمانی و ضلالت، اهل دوزخ خواهند بود. (اعراف:179).

در روایات نیز مساله تکلیف جنیّان مطرح شده است. نقل شده حضرت سلیمان (علیه السلام)با انس و جن اعمال حج را به جا می‌آورد.(حرعاملی، همان،13: 207) در روایت دیگری آمده است که حضرت نوح (علیه السلام) زمانی که بر کشتی سوار شد به جن و انس دستور داد روزه بگیرند.(کلینی، همان،4: 306) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز در روایتی فرموده‏اند: گروهی از جن‌ها دارای تکلیف هستند که یا رستگار می‏شوند و یا زیان‏کار. از طرف خداوند برای آنها مانند انسان‌ها وعده و وعید آمده است.(مجلسی، همان،60: 114).

شبلی در کتاب خود بابی به موضوع اجماع در مورد تکلیف جن اختصاص داده است. در این باب از قاضی عبدالجبار نقل اجماع می‌کند و از ابن‏عبدالبر نقل کرده که جن نزد جماعت مکلف است و مخاطب به خطاب خداوند می‌باشد که فرمود (فَبِأَىّ‏ِ ءَالَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ)(الرحمن:13) و در ادامه می‌نویسد: آن‌چه در قرآن از مذمت شیاطین، لعنت آن‌ها، تحرز از اغوا و شرشان و وعده خداوند از عذاب‌شان آمده است دلیل بر تکلیف جنیان است، چون این خصلت‌ها به دنبال مخالفت امر و نهی خدا و انجام کبائر و قدرت برخلاف داشتن می‌آید. و این که دستور است ما شیاطین را لعن کنیم و شیاطین هم ما را به شر و معاصی دعوت می‌کنند، خود دلیل بر تکلیف آنان است.(شبلی، بی‏تا: 49) درباره حقیقت و محدودۀ تکلیف جنیان ابن‏تیمیه می‌گوید: «اگر چه جنیان با انسان در جنس تکلیف به امر و نهی و حلال و حرام مساوی هستند ولی در حقیقت و محدودۀ آن با تکلیف انسان فرق می‌کنند و جن مأمور به اصول و فروع به حسب خودشان است.»(ابن‏تیمیه، همان،4: 233) صاحب تفسیر برهان روایتی نقل می‌کند که هفتاد و یک هزار تن از جنیان به محضر رسول خدا9 رسیدند و با آن حضرت بیعت کردند که روزه، نماز، زکات، حج، جهاد و خیرخواهی مسلمانان را انجام دهند.(بحرانی، 1416،4: 178).
پیامبرِ از طایفه جن

اعتقاد برخی بر آن است که چون جنیان مثل انسان‌ها دارای تکلیف و اختیارند لذا نیازمند به راهنما هستند. اما آیا راهنمای آنان از خود جن‌ها است یا از انسان‌ها؟ اختلاف است، برخی معتقدند چون جن از لحاظ ظرفیت کمال و کرامت به انسان نمی‌رسد هیچ‌گاه از آنان پیامبری بر نخواسته و آنان تابعِ پیامبران بشری هستند (مطهری، همان،9: 17)، سیوطی هم همین عقیده را برگزیده و می‌گوید: «همه علمای قدیم و جدید معتقدند که رسول و نبی از خود جنیان نیامده است و این حرف را ابن‏عباس، مجاهد و کلبی روایت کرده‌اند.»(سیوطی، همان: 73). اما برخی با استناد به آیه 130 سوره انعام که می فرماید: (یَامَعْشرَ الجِنّ‏ِ وَ الْانسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ ءَایَتىِ) معتقدند از کلمه «منکم» استفاده می‌شود که از جنس جنیان نیز رسول آمده است. ابوالفتوح رازی نیز در ذیل این آیه از قول ضحاک و طبری آن را دلیل بر این می‌داند که خداوند از جن‌ها هم پیامبر فرستاده است.(رازی، 1369،8: 45) طبرسی ذیل آیه می‌نویسد: از واژه «منکم» بر می‌آید که جنیان از جنس خود، پیامبرانی دارند ولی با ذکر شواهدی از زبان عربی «منکم» را در این‌جا از مقوله تغلیب می‌داند، مثل این که در عرف مردم گفته می‌شود: نان و شیر خوردم، و حال آن که خوردن فقط مربوط به نان است، و شیر آشامیده می‌شود.(طبرسی، همان،4: 567) شبلی در این‏باره معتقد است که رسولان حقیقی از جنس انسان هستند ولی رسولان جن به معنای حقیقی رسول نیستند، بلکه خدا آنان را برانگیخته تا کلام رسولان حقیقی را بشنوند و بعد قوم خود را انذار کنند.(شبلی،1403: 61) این سخن شبلی با گفته ابن عباس که رسولان را از جنس انسان و انذارکنندگان را از جنس جن می‌دانسته(ابن‏کثیر،1419،3: 305) سازگار است. برخی روایات دلالت دارد بر مبعوث شدن پیامبری به نام یوسف بر جنیان که او را به قتل رساندند.(مجلسی، همان،10: 76).
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و جنیان

اتفاق نظر فرق اسلامی دربارۀ بعثت پیامبر اسلام9 بر انس و جن، در منابع کلامی نقل شده است.(استرآبادی، بی‏تا، 3: 35؛ طحاوی، بی‏تا: 167؛ رشیدرضا، بی‏تا، 8: 107) برخی آیات نیز گویای این حقیقت است: (وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرینَ)؛ گروهى از جن را نزد تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند. چون به حضرتش رسیدند گفتند: گوش فرا دهید. چون به پایان آمد، همانند بیم‏دهندگانى نزد قوم خود بازگشتند.(أحقاف:29) در شأن نزول این آیه آمده است که پس از وفات حضرت ابوطالب، کار بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) سخت شد، لذا به سوی طائف رفت تا یارانی پیدا کند، اشراف طائف شدیداً ایشان را تکذیب کردند و به او سنگ زدند و پیامبر از طایف بیرون آمد و در باغی در نزدیکی نخلی مشغول نماز شد، گروهی از جن از آن‌جا می‌گذشتند که صدای تلاوت قرآن او را در نماز صبح شنیدند و به او ایمان آوردند.(طبرسی، همان،9، 139) در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمودند: من مأمورم قرآن را بر جنیان تلاوت کنم، و در این باره با یکی از یارانش به شعب «حجون» که بالای مکه است رفتند و شروع به قرائت قرآن نمودند.(ابن‏شهرآشوب، همان،1: 47) در جای دیگری پیامبر (صلی الله علیه وآله) به اصحابشان فرمودند: امشب مبلّغ جنیان نزدم آمد تا برایش قرآن بخوانم.(مجلسی، همان،60: 80). ابن تیمیه در این‌باره می‌گوید: «این اصلی است که صحابه، تابعین و ائمه مسلمین آن را قبول دارند.» آن‌گاه به آیاتی از قرآن استناد می‌کند.(ابن‏تیمیه، همان،19: 9).
طوایف مختلف جنیان

از آیات قرآن چنین بر می‌آید که در میان جنیان، صالح و غیر صالح وجود دارد: (وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذَالِکَ کُنَّا طَرَائقَ قِدَدًا)؛ برخى از ما صالحند و برخى جز آن، و ما فرقه‏هایى گوناگونیم.(جن:11) این آیه می‌فهماند که وجود «ابلیس» در میان طایفه جن این توهم را ایجاد نکند که طبیعت جن بر شر و فساد و شیطنت است و هرگز نور هدایت به قلب او نمی‌تابد.(مکارم‏شیرازی، بی‏تا،25: 115) در آیه دیگری می‏فرماید: (وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً)؛ بعضى از ما مسلمانند و بعضى از حق دور و آنان که اسلام آورده‏اند در جست و جوى راه راست بوده‏اند.(جن:14) ابن‏میثم معتقد است جمعی از جن‌ها به دلیل مصلحت و عمل بر وفق مصلحت جهان و نظام آن، مسلمان و تسلیم حق می‌باشند، و گروهی به علت مخالفتشان با موازین عقلی و مصلحت نظام جهان، کافر و از شیاطین هستند. وی جنیان را به چند گروه تقسیم می‌کند. اولین دسته را آن‌هایی می‌داند که عالم و عامل به مقتضای ظاهر شریعت‌اند و این طایفه را جن مسلمان و مؤمن می‌گویند. و این گروه همان‌هایی هستند که خداوند در قرآن، پیامبرش را از آنان آگاه ساخته است: «بگو به من وحى شده است که گروهى از جن گوش فرا دادند، و گفتند که ما قرآنى شگفت شنیدیم‏.»(جن:1) و دومین گروه را جنیانی می‌داند که مخالف شریعت و نوامیس الهی و تابع قوا و مقتضای طبیعت خود می‌باشند. اینان شیاطین جن و پیروان شیطان هستند.(بحرانی،1401،1: 380) برخی هم جن‌های کافر را شیطان می‌نامند.(ملاصدرا، 1384،30: 668) در روایتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)به حضرت علی7 فرمودند: «به جن‌ها، مسایل دینی و فقهی بیاموز، چرا که در میان آنان مؤمن، کافر، ناصبی، یهودی، مسیحی و مجوسی وجود دارد.»(مجلسی، همان،60: 81) همچنین روایتی از امام باقر (علیه السلام) می‌فهماند که در بین طایفۀ جن، شیعه هم وجود دارد.(ری‏شهری،1416،2: 118).
حضور جنیان در محضر پیامبر و امامان علیهم السلام

در آیات و روایات، مواردی از حضور جنیان و ارتباط آنان با پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار: بیان شده است. قرآن از آمدن آنان نزد پیامبر و ‌شنیدن آیات خبر می‏دهد: (قَالُواْ یَقَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسىَ‏ مُصَدِّقًا لِّمَا بَینْ‏َ یَدَیْهِ)(أحقاف:30) این مطلب در آیۀ اول سورۀ جن نیز آمده است. کلینی در اصول کافی بابی قرار داده است که «جنیان به محضر امامان: می‌آمدند و مسایل دینی خود را می‌پرسیدند.»(کلینی، همان،2: 68-75) چنان که در روایتی آمده است روزی امیرالمومنین7 بالای منبر برای مردم خطبه می‏خواند. ناگهان اژدهائى از کنار منبر نمودار شد و از منبر بالا رفت، مردم از این وضع ترسیدند و تصمیم گرفتند او را از منبر دور کنند، ولی حضرت مانع شد . اژدها خود را به حضرت رسانید و سرش را در گوش آن جناب گذاشت، سپس سر برداشت و امیر المؤمنین (علیه السلام) لبان مبارک را بهم می‏زد و اژدها گوش می‏داد، بعد بلافاصله ناپدید شد. امیرالمؤمنین در پاسخ پرسش مردم از این واقعه، فرمود: این اژدها یکی از حاکمان جن بود، برایش قضیه‏ای پیش آمده بود که راه خلاصی از آن را از من می‏خواست و من به او فهماندم (که چه باید بکند) پس دعاى خیر درباره من کرده و بازگشت.(مفید، بی‏تا،1: 349) از امام باقر (علیه السلام) نیز نقل است که «ما پیروانی از جنیان داریم، چنان که پیروانی از انسان داریم، وقتی کاری داریم به سراغشان می‌فرستیم.» (همان،2: 71) در حدیث دیگر آمده است که گروهی از جن نزد امام حسین(علیه السلام) آمده و برای یاری دادن او اعلان آمادگی کردند. (مجلسی، همان، 21: 288) به فرموده امام باقر (علیه السلام)، امام علی (علیه السلام)در میان جنیان نماینده داشته است.(کلینی، همان،1: 396) و نیز در روایتی سلمان فارسی، پیکار حضرت علی را با گروهی از جنیان یاغی گزارش کرده است.(مجلسی، همان، 60: 90 -93). همچنین در اخبار بسیاری از منابع شیعه و سنی آمده است که جنیان بر شهادت امام حسین (علیه السلام)گریستند و اشعاری از قول جنیان در رثای آن حضرت نقل شده است.(ابن‏ابی‏عاصم، 1411،1: 308؛ ابن‏کثیر، 1408،6: 259).
آزار و اذیت جنیان

از آیات و روایات معتبر بر می‌آید که جنیان از مؤمن واقعی (یعنی کسی که از خدا بترسد و تقوا داشته باشد) می‏ترسند و نمی‌توانند آزاری به او برسانند. اما در مورد کسانی که به این مرحله نرسیده‌اند، احتمال آزار و اذیت وجود دارد. ادعیه‏ای نیز برای دفع شر جن وارد شده است. فیض کاشانی در رسالۀ خود برای دفع شر جن دعایی را نقل می‌نماید.(فیض‏کاشانی، بی‏تا: 53) و میرزا احمد آشتیانی نیز دعایی را از امام باقر (علیه السلام) در این باره نقل می‌کند.(آشتیانی، بی‏تا: 291).
تفضیل انسان بر جن

به گفتۀ علامۀ طباطبایی همان طور که انسان کامل از فرشتگان برتر است، از جن نیز بالاتر است. ایشان چند دلیل برای این برتری بیان می‌کند:

1. خداوند در قرآن می‌فرماید: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنىِ ءَادَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فىِ الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلىَ‏ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا)(اسراء:70) بعید نیست که مراد از «ممَّن خَلَقْنَا » انواع حیوانات دارای شعور و جن باشد.(طباطبائی، همان،13: 157).

2. از این که پیامبران جن همان پیامبران انسان هستند یک برتری برای نوعِ بشر نسبت به جنیان استفاده می‌شود.

3. واجب شدن سجده در برابر آدم بر شیطان، که بنا به تصریح قرآن آن روز از بزرگان طایفه جن بود دلیل بر فضیلتِ نوع انسان بر جن می‌باشد. علاوه بر این‌ها در جایی که انسان از فرشته برتر باشد به طور مسلم از جن هم برتر خواهد بود.
طول عمر و مرگ جنیان

دربارۀ مقدار عمر جنیان اطلاعی در دست نیست، البته ابلیس طبق آیه قرآن تا زمان معینی زنده است.(اعراف:14-15) اما به حکم این که قانون مرگ عمومیت دارد (کل نفس ذائقة الموت)(آل‏عمران:185) جنیان هم می‌میرند. آیه کریمۀ: (فىِ أُمَم‏ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الجِنّ‏ِ وَ الْانسِ)(فصلت:25) بیانگر آن است که امت‌هایی از جنیان مانند گروه‌های آدمی از بین رفته‌اند، در نتیجه در بین جنیان نیز مرگ و میر وجود دارد.(قرشی، بی‏تا،2: 62) در برخی روایات نیز به مسأله مرگ جنیان اشاره شده است.(مسلم، همان،4: 1906).
نحوه پاداش و عذاب جنیان در آخرت

اعتقاد برخی بر آن است که چون جنیان در این دنیا هم تکلیف دارند و هم اختیار، نتیجه اعمال‌شان را در آخرت خواهند دید. آیاتی از قرآن این مطلب را تأیید می‌کند: (وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الجِنّ‏ِ وَ الْانسِ)؛ براى جهنم بسیارى از جن و انس را بیافریدیم.(اعراف:179) در جای دیگر می‌فرماید: (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِین)؛ هر آینه جهنم را از همه جن و انس انباشته مى‏کنم.(هود:119) قرآن کریم از زبان جنیان می‌گوید: «گروهی از ما مسلمان و گروهی ظالم و بی دادگرند. آنانی که اسلام را اختیار کرده‌اند راه راست را برگزیده و به سوی هدایت و ثواب الهی گام برداشته اما ظالمان آتشگیره دوزخند.»(جن:14-15). در جای دیگر می‌فرماید: (فَیَوْمَئذٍ لَّا یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لَا جَانٌّ)؛ پس در آن روز از گناه هیچ جنى و آدمى نپرسند (و همه چیز روشن است).(الرحمن:39) درباره مکان مومنان جن در قیامت برخی از مفسران گفته‌اند که جنیان به بهشت نمی‌روند بلکه به جایی می‌روند که حایل میان بهشت و جهنم است و به آن اعراف می‌گویند.(فیض‏کاشانی، 1376،2: 1170) علامه مجلسی دربارۀ این قول از تفسیر علی بن ابراهیم روایتی آورده که از امام موسی بن جعفر7 دربارۀ مؤمنان جن سؤال شد که آیا به بهشت می‌روند؟ فرمود: نه، لکن خدا را حظایری(محوطه‌هایی که از چوب یا نی ساخته‌اند) است بین بهشت و دوزخ که مؤمنان جن و فاسقان شیعه در آن خواهند بود.(مجلسی، همان،63: 291) اما ابن‏کثیر با توجه به آیۀ 46 الرحمن معتقد است که آن‌ها به بهشت می‌روند.(ابن‏کثیر،1419،7: 463) از ابوحنیفه نقل شده که پاداش آن‌ها همان دور ماندن از آتش است.(زمخشری، 1364: 204). اما شاگردان و پیروان ابوحنیفه (ابویوسف و محمدبن حسن شیبانی و ابو منصور ماتریدی) معتقدند که جنیان در نعمت و نقمت (بهشت و جهنم) با انسان‌ها برابرند.(همان) دربندی از مقتضای آیات، روایات، عقل و اجماع به اضافۀ ضرورت دین و مذهب همین قول را انتخاب کرده و قول ابوحنیفه را مردود شمرده است.(دربندی، ‏بی‏تا: 572) درباره عذاب کافران و فاسقان جن این سوال مطرح شده است که با توجه به ماهیت جن که از آتش خلق شده‌اند، چگونه در جهنم با آتش عذاب می‌شوند؟ در پاسخ گفته شده: همان طور که انسان از خاک آفریده شده است ولی الآن دیگر خاک نیست، جنیان هم با آن که از آتش آفریده شده‌اند، اما پس از خلقت دیگر آتش نیستند، بلکه چیزی مخالف آتشند. (سیوطی،1406: 33). رشید رضا نیز میان آتشِ معهود و آتشی که جنیان از آن آفریده شده‌اند، تمایز قایل شده است.(رشیدرضا، همان،9: 418).
منابع

ابن ‏ابی‏عاصم(1411)؛ الآحاد و المثانی، ریاض، بی‏نا.

ابن تیمیه(1381)؛ مجموع الفتاوی، ابن تیمیه، عربستان، طبعته حکومة المملکة العربیة السعودیه.

ابن حزم (1403)؛ الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، بیروت، بی‏نا.

ابن‏خلدون(1421)؛ المحکم و المحیط الاعظم، بیروت، بی‏نا.

ابن‏سینا، حسین(1963)؛ رساله حدود الاشعار، قاهره، بی‏نا.

ابن‏شهرآشوب، محمد(بی‏تا)؛ مناقب، قم، چاپخانه علمیه.

ابن‏عربی، محی‏الدین(1376)؛ احکام القرآن، حلب، نشر علی محمد بجاوی.

– (بی‏تا)؛ الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر.

ابن‏کثیر دمشقی، اسماعیل(1408)؛ البدایة و النهایة، بیروت، بی‏نا.

– (1419)؛ تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه.

ابن‏منظور، محمد(1308)؛ لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

استرآبادی، محمدجعفر(بی‏تا)؛ البراهین القاطعة، بی‏جا، مکتب الأعلام الاسلامی.

اشعری، علی بن اسماعیل(1400)؛ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، بی‏جا، بی‏نا.

آشتیانی، احمد(بی‏تا)؛ بیست رساله، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

آلوسی، محمود(1415)؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه.

بحرانی، ابن‏میثم(1401)؛ شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالآثار للنشر.

بحرانی، سیدهاشم(1416)؛ البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت.

بغدادی، عبدالقادر(بی‏تا)؛ الفرق بین الفرق، قاهره، مکتبة صبیح.

جدیدی، احمد(1378)؛ از جن چه می‌دانید؟، تهران، بی‏نا.

جوادی‏آملی، عبدالله(1378)؛ تفسیر موضوعی قرآن، قم، مرکز نشر اسرا.

حرّعاملی، محمدبن حسن(1409)؛ وسایل الشیعه، قم، مؤسسه آل‏البیت:.

حنبل، احمد(بی‏تا)؛ مسند حنبل، بیروت، دارصادر.

دربندی، آقافاضل(بی‏تا)؛ اسرار الشهادة، تهران، منشورات اعلمی.

دمیری، محمد(1426)؛ حیوة الحیوان الکبری، دمشق، بی‏نا.

دهخدا، علی اکبر(1349)؛ لغت‏نامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

دینوری، ابن‏قتیبه (1343)؛ عیون‏ الاخبار، قاهره، بی‏نا.

رازی، ابوالفتوح(1369)؛ روض‏الجنان و روح‏الجنان، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی.

رازی، فخرالدین(1420)؛ التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء‏التراث العربی.

راغب اصفهانی، حسین(1387)؛ المفردات فی غریب القرآن، تهران، موسسه فرهنگی آرایه.

رشیدرضا، محمد(بی‏تا)؛ المنار، بی‏جا، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع.

ری‏شهری، محمد(1416)؛ میزان الحکمه، بی‏جا، مکتب الاعلام الاسلامی.

زمخشری، محمود(1364)؛ مهذّب الأسماء فی مرتب الحروف و الأشیاء، تهران، بی‏نا.

– (1403)؛ الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالفکر.

سبزواری، ملاهادی(1351)؛ أسرار الحکم، با حواشی ابوالحسن اشعری، تهران، کتابفروشی اسلامیه.

سید قطب، ابن ابراهیم شاذلی(1412)؛ فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، بیروت.

سیوطی (1406)؛ لقط المرجان فی أحکام الجان، بیروت، دارالکتب العلمیه.

شبلی، بدرالدین(1403)؛ آکام المرجان فی احکام الجن، بی‏جا، بی‏نا.

– (بی‏تا)؛ غرائب و عجائب الجن، قاهره، مکتبة القرآن.

شهرستانی، محمد(1387)؛ الملل و النحل، شهرستانی، قاهره، بی‏نا.

طباطبائی، محمدحسین(بی‏تا)؛ المیزان، طباطبایی، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.

طبرسی، فضل بن حسن(1372)؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو.

طحاوی، ابن‏ابی‏العز(بی‏تا)؛ شرح العقیدة الطحاویة، بی‏جا، دارالکتاب العربی.

طنطاوی، ابن جوهر(1350)؛ الجواهر فی تفسیر قرآن الکریم، بیروت، بی‏نا.

طوسی، محمدبن حسن(بی‏تا)؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

طوسی، نصیرالدین(1405)؛ تلخیص المحصل (بنقد المحصل)‏، بیروت، دارالأضواء.

عبدالباقی، محمد فؤاد(1364)؛ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره، دارالکتب المصریه.

فارابی، محمد بن محمد(1371)؛ رسالتان فلسفیّتان، تهران، چاپ جعفر آل یاسین.

فیض کاشانی (بی‏تا)؛ رسائل فیض کاشانی، تهران، مدرسه عالی شهید مطهری.

– (1376)؛ الأصفی فی تفسیرالقرآن، تحقیق محمد بن شاه مرتضی، قم، بی‏نا.

قرشی، علی اکبر(1377)؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت.

– (بی‏تا)؛ قاموس قرآن، تهران، دارالکتاب الاسلامیه.

قرطبی، محمد(1405)؛ الجامع لاحکام القرآن، بیروت، بی‏نا.

قمی، علی بن ابراهیم(1367)؛ تفسیر قمی، قم، دارالکتاب.

کلینی، محمدبن یعقوب(1388)؛ اصول کافی، ترجمه راشدی، بی‏جا، انتشارات اجود.

لاهیجی، محمد(1373)؛ تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر دار.

لاهیجی، ملاعبدالرزاق(1372)؛ گوهر مراد، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

مجلسی، محمدباقر(1403)؛ بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفا، بیروت.

مسلم (1375)؛ صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، مصر، داراحیاء الکتب العربیة.

مطهری، مرتضی(1368)؛ آشنایی با قرآن، قم، انتشارات صدرا.

مفید، محمدبن نعمان(بی‏تا)؛ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید;.

مکارم شیرازی، ناصر(بی‏تا)؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

ملاصدرا، محمد بن ابراهیم(1384)؛ مفاتیح الغیب، شیرازی،تهران، انتشارات مولی.

میرداماد، محمدباقر(1374)؛ القبسات، تحقیق مهدی محقق، تهران، دانشگاه تهران.

نراقی، ملااحمد(1245)؛ الرسائل و المسائل، نراقی، بی‏جا، بی‏نا.

نسفی، عزیزالدین(1350)؛ مجموعه رسائل (الإنسان الکامل)، تهران، بی‏نا..

منبع: فصلنامه ی علمی –پژوهشی کلام اسلامی، مقاله 7، دوره 21، شماره 81، بهار 1391، صفحه 125-149.

نویسنده: رضا باقی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 25
مطالب مرتبط