جستجو
Close this search box.

رجعت در انديشه شيعی

رجـعـت يـکي از مسائل پيچيده مربوط به دوران ظهور حضرت مهدي (عج) است،بر اساس اين عـقـيـده گروهي از مومنين به اين جهان بازمي گردند تا ظهور دولت حق را مشاهده کنند و از شـکـوفـايـي آن لذت ببرند، و نيز گروهي از منافقين بازگردانده مي شوند تا کيفر دنيوي اعمال ناشايست خويش را بچشند.

رجعت يکي از عقايد ويژه مذهب تشيع است که از ديرباز، شيعه اماميه بر آن بوده اند و بدان معروف گـشـتـه انـد و بـه واسطه اعتقاد به آن مورد طعن دشمنان قرارگرفته اند، بحثها و گفتگوهاي فراواني در اين باره ميان بزرگان شيعه و مخالفين آنهارخ داده که تاريخ آنها را ثبت و ضبط نموده است.[1]در اين زمينه روايات بسياري از خاندان نبوت به دست ما رسيده است.

طبق گفته علامه مجلسي نـزديـک بـه دويـسـت روايـت در اين باب وجود دارد، وي بيشتر آنها رادر کتاب بحارالانوار باب رجعت گرد آورده است.[2]در قرآن مواردي وجود دارد که امکان رجعت را در اين امت به ثبوت مي رساند.

براساس قرآن کريم گروههايي با افرادي پس از مرگ، زنده شده و تا مدتي به حيات مجدد خود ادامه داده اند.

البته اغلب اين شواهد صرفا امکان قضيه را مي رساند، ولي دو مورد در قرآن کريم صراحتا به رجعت اشاره دارد: در سوره نمل مي خوانيم: « وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُون »؛[3] (به خاطر آور) روزى را كه ما از هر امّتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى‏كردند محشور مى‏كنيم و آنها را نگه مى‏داريم تا به يكديگر ملحق شوند.

ايـن آيه صراحت دارد که دسته هايي از ستمکاران برانگيخته مي شوند، نه همه آنها،و منظور از آن برانگيخته شدن در روز قيامت نيست، چون حشر قيامت، رستاخيزي همگاني است: «وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا »؛[4]آنها را برانگيختيم، هيچ کس را فروگذار ننموديم و نيز در قرآن کريم آمده است:«وکل اتوه داخرين»؛[5] همه نزد او آيند، در حالي که خوار و زبونند.

و همچنين آيه «ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين»؛[6] دلالت بر رجعت دارد، زيرا از دومرگ و دو زنده شدن خبر مي دهد، ميراندن نخست، پس از حيات نخست، وميراندن دوم، پس از حيات در رجعت.

آراء دانشمندان شيعه درباره رجعت

شيخ ابوجعفر صدوق (متوفاي 381 ه ق) در کتاب اعتقادات مي گويد: عقيده ما درباره رجعت آن است که آن را حق مي دانيم… سـپـس شواهدي را بر امکان آن، از قرآن ارائه مي کند و به داستان گروهي که از ديارخود بيرون شـدند تا به گمان خود، خود را از خطر مرگ (طاعون) رهايي دهند، امافرمان مرگ آنان رسيد، و سپس زنده گرديدند اشاره مي کند.[7] و نـيـز به داستان مردن و زنده شدن عزيز اشاره دارد، که در آيه 259 همان سوره آمده است، و هـمـچـنـين به زنده شدن قوم موسي علیه السلام پس از آنکه صاعقه آنان رافراگرفت[8] و اصـحـاب کـهـف کـه زنده شدند و سپس به جايگاه خودبازگشتند[9] اشاره مي کند. پس از آن اضافه مي کند: رجعت در امم سالفه نيز واقع گرديده و در اين امت نيز واقع مي گردد، چـنـانکه از پيغمبر اکرم صلی الله علیه وآله روايت شده: هرآنچه در امتهاي گذشته انجام گرفته، در اين امت نيز انجام مي گيرد. صدوق به اين آيات قرآني نيز استدلال مي کند:« ويوم نحشر من کل امه فوجا ممن يکذب بياتنا وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا »پـايـه اسـتدلال با قرآن درباره امکان و وقوع رجعت، بر همين اساس استوار است،چنانکه خواهيم آورد.

شيخ ابوعبداللّه مفيد (متوفاي 413 ه ق) در جواب پرسش از مساله رجعت مي گويد: خـداونـد، پـيـش از روز رستاخيز، گروهي از اين امت را بازمي گرداند و عقيده به رجعت يکي از ويـژگيهاي مذهب اهل بيت علیهم السلام به شمار مي رود.. خداوند از روزرستاخيز بزرگ خبر داده: همگي را بـرمـي انگيزيم و هيچ کس را فروگذار نمي کنيم«وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا…» ولي درباره رجعت مي گويد: از هر گروهي دسته اي را برمي انگيزيم «ويوم نحشر من کل امه فوجا». پس، چنانکه خداوند خبر داده دو رستاخيز اکبر و اصغر داريم… و نـيـز خـداونـد از سـتـمـکاران گزارش مي دهد که در روز قيامت گويند: خداوندا، دو بار ما را ميراندي و دو بار ما را زنده گردانيدي«ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين».

گروه ستمکاران از دو مرگ و دو زندگي سخن مي گويند: آنها در اين جهان بوده،مي ميرند و در رجعت، زنده شده سپس مي ميرند، و براي روز رستاخيز زنده مي گردند.

.. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديده اند. ولي ديگران در تفسير آيه دچار اشکال گرديده اند، زيرا مرگ نخست را پيش از زندگي اين جهان گفته اند، در صورتي که نبود پيش از بود را ميراندن نمي گويند.[10]

سيد مرتضي، علم الهدي (متوفاي 436 ه ق) در باره حقيقت رجعت مي گويد: «آنـچـه شـيعه اماميه برآنند، آن است که خداوند، در موقع ظهور حضرت مهدي (عج)گروهي از مـومـنـان را برمي انگيزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و به نصرت و ياري آن نائل گردند و نيز گروهي از دشمنان را برگردانده تا از آنان انتقام گرفته شود، ومومنان از آن لذت ببرند.

دليل بر صحت اين گفتار، همانا امکان آن و مقدور بودن آن براي خداوند است، زيرا امري ممتنع و مستحيل نيست، چنانکه گروهي از مخالفين آن را مستحيل دانسته اند.

پس هرگاه، مساله رجعت امري ممکن باشد، دليل بر اثبات آن، اجماع شيعه اماميه و اتفاق آراء آنان بر اين مساله است.و اتفاق آرا شيعه حکايت از راي معصوم دارد که هر آينه حق و صواب است.

البته، رجعت، با مساله اختيار در تکليف منافات ندارد همانگونه که با ظهور معجزات منافات ندارد، زيرا در هيچ کدام سلب اختيار نگرديده موجب الجاء نمي گردد.

برخي رجعت را تاويل برده، مي گويند: مقصود از آن، بازگشت دولت حق، و حاکم شدن دين خدا بر خلق است، نه رجعت اشخاص پس از مرگ. ايـن گروه از شيعه از اين رو دست به چنين تاويلي زده اند که نتوانسته اند در مقابل انکار منکرين دليل قاطع اقامه کنند، و شبهات آنان را در زمينه ممتنع جلوه دادن رجعت جواب گويند. بـايـد گـفت: رجعت تنها با روايات که جنبه اخبار آحاد دارد ثابت نگرديده، بلکه باپشتوانه اجماع طائفه، اين امر به اثبات رسيده است. چنين امري، با اين صراحت، قابل تاويل نيست».[11]

عـلامه معاصر شيخ محمدحسين کاشف الغطا (متوفاي 1373 ه.ق) در رد کساني که مساله رجعت را از ارکان مذهب تشيع شمرده و بر آنان طعنه زده اند،مي گويد: عـقـيـده بـه رجعت، لازمه مذهب تشيع نيست، و انکار آن زياني ندارد، گرچه اين مساله براي آنان روشـن و بـديـهـي است، ولي ملازمه اي ميان تشيع و عقيده به رجعت وجودندارد… و اين مساله هـمـانـنـد برخي از اخبار غيبي مشهور است که پيش از قيام قيامت صورت مي گيرد، مانند فرود آمدن حضرت مسيح علیه السلام، و ظهور دجال، و خروج سفياني، و نظائر آن که درباره نشانه هاي قيامت گفته اند. اين گونه امور، ربطي به اساس تدين ندارد، و از ريشه هاي اسلام به شمار نمي رود،انکار آن موجب خروج از دين نمي گردد، و نيز اعتراف به آن، صرفا موجب دخول در دين نمي باشد. آيـا کـسـاني که بدين سبب بر شيعه طعن مي زنند، مي دانند رجعت چيست؟ چه امتناعي دارد که خـداوند گروهي را پس از مرگ زنده گرداند، با آنکه چنين پيشامدهايي در زمانهاي گذشته به وقوع پيوسته، و قرآن کريم از آنها ياد کرده است.

آيـا داسـتان حضرت حزقيل و زنده شدن کساني که از خانه هايشان بيرون رفتند و ازترس مرگ فرار کردند و دچار مرگ شدند را نشنيده اند؟ آيـا آيـه کـريمه:«ويوم نحشر من کل امه فوجا» را نخوانده اند، با آنکه در روز رستاخيزبزرگ تمامي گروهها و ملتها محشور مي گردند… آري، مـسـالـه رجـعـت را، وسـيـلـه اي براي طعنه زدن به شيعه، قرار دادن، شيوۀ دشمنان بوده است.[12]

دلائل و شواهد قرآني بر امکان رجعت

1. آیه رجعت:

در سوره نمل، آيه 83 مي خوانيم:«ويوم نحشر من کل امه فوجا ممن يکذب بياتنا» روزي خـواهد آمد تا از هر گروهي دسته اي را برمي انگيزيم، از کساني که آيات ما رامورد تکذيب قرار مي دهند. ايـن آيـه صـراحـت دارد کـه تـنـها دسته هايي از ستمکاران برانگيخته مي گردند، وهمانگونه که گفتيم اين آيه نمي تواند در مورد حشر روز قيامت باشد، چون درباره قيامت مي خوانيم: «وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً؛ وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِدا»؛[13] روزي کـه کـوهـهـا بـه حرکت درآمده، و زمين رو شده است، و همه را برانگيختيم پس کسي را فـروگـذار نـنموديم. همه آنها در يک رديف بر خداوند عرضه شده، به آنهاگفته مي شود: اکنون هـمـگـي نـزد مـا آمـديـد، هـمـانگونه که روز نخست شما را آفريديم. آري گمان داشتيد چنين وعده گاهي نخواهيد داشت. و در آيه ديگر مي خوانيم:« وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِين»؛[14]روزي که در صور دميده مي شود، تمامي کساني که در آسمان و زمين هستند در وحشت و هراس فـرو مـي رونـد، مـگـر کـساني که خدا خواسته مورد عنايت خاص اوباشند. پس همگي در پيشگاه حضرت حق با فروتني حضور دارند. علامه طبرسي در ذيل آيه رجعت چنين مي گويد: آن دسـتـه از امـامـيه که به رجعت عقيده دارند، به اين آيه تمسک جسته، مي گويند:من براي تـبعيض است، و بر آن دلالت دارد که برخي از ستمکاران برانگيخته مي شوند.

.. و بر اين امر روايات بـسـيـاري از ائمـه اهـل بـيـت علیهم السلام وارد شده است که پس از ظهور حضرت مهدي (عج)، خداوند گروههايي از تبهکاران را زنده مي کند تاعقوبت اعمال خويش را در همين جهان بچشند، و دچار خفت و خواري گردند،مومنين را بر آنان چيره سازد تا انتقام خود را بستانند… ولـي گـروهي از اماميه، اين روايات را تاويل برده، مي گويند: مقصود از رجعت،بازگشت دولت حق است به صاحبان اصلي خود، که همان ظهور حضرت مهدي (عج) است. آنـهـا مـي گـويند: رجعت اشخاص، با حکمت تکليف که همان آزمايش از روي اختياراست منافات دارد، زيـرا رجـعـت مـوجب جبر و الجا در تکليف است. اما چنين نيست، زيرا جبر و الجائي در کار نبوده و هرگونه اختيار در پذيرش و انجام دادن اعمال اختياري باقي و پابرجاست، چون صرفا ارائه دلائل و آيات الهي، همانندمعجزات انبيا، مايه جبر و اکراه و سلب اختيار نمي گردد.[15]اما کساني که دلالت اين آيه را بر رجعت نپذيرفته اند مي گويند: مـقـصود از اين دسته ها، همان پيشتازان گروه هاي کفر و نفاق هستند که به عنوان سردمداران و مـسؤلان مردم خويش، جوابگو خواهند بود، لذا آنان را جدا برمي انگيزند تا موضع خود را در ميان ملتهاي خويش روشن سازند. علامه طبرسي گويد: کساني که آيه را مربوط به قيامت مي دانند، مي گويند: منظور آن است که دسته اي از روسا و پيشوايان گروه کافران، در قيامت برانگيخته و گردآورده مي گردند، تا حجت، بر آنان تمام گردد.[16]فخر رازي مي گويد: اين آيه مربوط به اموري است که پس از قيام قيامت انجام مي گيرد.[17]آلوسي مي گويد: مراد از اين حشر که نسبت به دسته هايي جدا انجام مي گيرد حشرمجددي است کـه براي سرزنش کردن آنان، و عقوبت نمودن آنان انجام مي گيرد، وپس از حشر اکبر، که شامل تمامي خلق است، انجام مي گيرد.[18]ولـي آنـچـه از سـيـاق آيـات بـه دست مي آيد، آن است که اين حشر اصغر پيش از حشراکبر انجام مـي گـيـرد، و در ذيل همين آيه، در مورد قيام قيامت گويد: « وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ »[19] و اگر ترتيب نزول در آن رعايت شده باشد، نمودار آن است که حادثه رجعت دسته هاي مورد بحث، پيش از نفخ صور انجام مي گيرد.

2. دو بار اماته و احياء:

در سوره مومن آيه 11 مي خوانيم:« قالوا ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين، فاعترفنا بذنوبنا فهل الي خروج من سبيل.»؛در روز واپـسين کافران گويند: خداوندا، دو بار ما را ميراندي و دو بار زنده نمودي،پس اينک به گناهان خويش گردن نهاديم، آيا براي بيرون شدن از اين گرفتاري راه چاره اي هست. در ايـن آيه، از دو بار ميراندن سخن رفته، که هر ميراندن، حيات سابقي را مي رساند،همانگونه که دوبار زنده نمودن، مرگ پيشين را حکايت دارد. مـيـرانـدن نـخست، پس از حيات دنيوي، و مرگ دوم، پس از حيات در رجعت است،چنانکه احيا نخست، در رجعت، و احيا دوم در روز واپسين است. بـرخـي اماته اولي را همان حالت نطفه بودن دانسته اند، و اماته دوم را مرگ پس ازحيات دنيوي و حيات دوم را حيات اخروي. برخي ديگر حيات دوم را در قبر دانسته اند که افراد براي پرسش زنده مي شوند. و دليل بر اينکه حالت نطفه را حالت موت فرض کرده اند، آيه 28 سوره بقره است که مي فرمايد:«کيف تکفرون باللّه وکنتم امواتا فاحياکم…» که مقصود حالت پيش از دميدن روح است. ولـي ايـن گفتار درست نيست، زيرا حالت پيش از دميدن روح را، موات گويند، نه اماته بدين سـبـب که وصف موات، با هرگونه حالت فقد حيات موافق است، ولي اماته در صورتي است که از چيزي سلب حيات شده باشد. عـلاوه بـر اين، بر فرض مزبور، بايد بر انسان سه بار موت و حيات گذشته باشد، نه دوبار: موت به معناي فقد حيات پيش از دميدن روح، موت پس از حيات دنيوي وموت پس از حيات برزخي. از ايـن گذشته اساسا تکرار موت و حيات، براي همه کس نيست. بازگشت در رجعت و نيز حيات برزخي در قبر و به طور مطلق پيش از روز رستاخيز براي همه کس نيست، بلکه صرفا براي کساني است که داراي ايمان محض يا کفر محض بوده اند. بـيـشـتر مردم پس از حيات دنيوي، مي ميرند و براي روز رستاخيز زنده مي شوند که آيه: «کيف تکفرون باللّه وکنتم امواتا فاحياکم ثم يميتکم ثم يحييکم ثم اليه ترجعون…»[20]؛شـما، مرده و فاقد حيات بوديد، پس به شما حيات بخشيد، سپس شما رامي ميراند و دوباره براي روز محشر زنده مي سازد به آن اشاره دارد. مومنان در بهشت نيز مي گويند: «أَفَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ؛ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولى‏»[21]؛مگر نيست که ما ديگر نخواهيم مرد، جز يک مردن نخستين که بر ما گذشت.

3 – زنده شدن اصحاب کهف

يکي از دلائل صحت و امکان رجعت در اين امت، زنده شدن اصحاب کهف است که در سوره کهف به آن تصريح شده: «وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ… وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُم»؛[22]گمان مي بري که آنان بيدارند، در حالي که آنان آرميده اند… اين چنين آنان رابرانگيختم تا ميان خود گفتگو کنند. «…وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فیها»؛[23] اين چنين، ديگران را بر آنان دلالت نموديم، تا بدانند وعده خداوند، درباره رستاخيز، حق است، و هنگامه قيامت هر آينه آمدني است و جاي شک در آن نيست. « وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تسعا»؛[24] آنان در غارشان سيصد سال درنگ نمودند، و نه سال بر آن افزودند. و اين بدان جهت است که سيصد سال قمري که متداول اعراب است، از سيصدسال شمسي نه سال کسر دارد، و چون آنان سيصد سال شمسي آرميده بودند، لازم آمد که بر سال عربي افزوده گردد تا حساب درست آيد.

4 – داستان عزيز

« أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قدير»؛[25] يا همانند کسي که از کنار يک روستاي ويران شده عبور کرد، در حالي که سقفهاي آن فروريخته بـود، و مـردم آن مرده و استخوانها پوسيده و پراکنده شده بود، با خودگفت: چگونه خدا، اينها را پـس از مـرگ زنـده مـي کند. در اين هنگام، خدا او را يکصدسال ميراند، سپس برانگيخت، و به او گـفت: (نوايي شنيد) چه قدر درنگ کردي.گفت: يک روز يا پاره اي از روز، به او گفت: نه بلکه يـکصد سال درنگ کردي. پس نگاه کن به خوردني و آشاميدني خود که همراه داشتي، هيچ گونه فرسودگي در آن رخ نداده، ولي به الاغ خود نگاه کن که چگونه فرسوده و از هم گسيخته شده… که ماتو را – زنده شدن تو پس از يکصد سال مردن را – نشانه اي براي مردم قرار دهيم (ازتو شنيده باور کنند که زنده شدن مردگان حق است) اکنون به استخوانهاي پوسيده واز هم گسيخته الاغ خـود نـگـاه کـن، تا چگونه آنها را فرآورده استوار مي سازيم، سپس گوشت بر آن مي پوشانيم. پس هـنـگامي که اين حقايق بر او آشکار گرديد، گفت: هرآينه مي دانم خداوند بر همه کاري توانايي دارد.

5 – هفتاد هزار خانوار فراري از طاعون

يکي ديگر از دلايل صحبت و امکان رجعت در اين امت، داستان هفتاد هزار خانوارفراري از طاعون است که دچار مرگ ناگهاني شدند، و سپس با دعاي پيغمبري -مي گويند: حزقيل، سومين وصي حضرت موسي بوده – زنده شدند. در اين باره چنين مي خوانيم:« أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُون ».[26] آيا نديده اي – يعني ندانسته اي – گروهي را که از ترس مرگ از خانه هاي خود بيرون شدند – و به بـهـانه بيماري طاعون از شرکت در جنگ و جهاد خودداري نمودند -خداوند فرمان مرگ آنان را صـادر نـمـود، سـپـس – بر اثر دعاي پيغمبري عظيم الشان – آنان را زنده نمود. خداوند نسبت به بندگان خود بخشاينده است گرچه بيشتر مردم سپاس نمي دارند. گـويـنـد: اينان هفتاد هزار خانوار بودند که از ترس مرگ، بيماري طاعون را بهانه قراردادند، در جهاد شرکت نجستند، و از خانه هايشان بيرون شدند. آنگاه در راه، مرگ همگي فرارسيد. و بر دست سومين وصي حضرت موسي علیه السلام زنده شدند، و اينان گروهي از بني اسرائيل بودند.[27]

6 – ماجراي هفتاد نفري اصحاب موسي علیه السلام

حضرت موسي علیه السلام ، هفتاد نفر از قوم خود را انتخاب نمود و با خود به کوه طور برد، و آنان درخواست رويت خدا نـمودند، که صاعقه آنان را در ربود، سپس با درخواست حضرت موسي علیه السلام زنده گرديدند تا شکر خداي را به جا آورند.« وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ، ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون»[28]ياد بياوريد هنگامي را که به موسي گفتيد: ايمان نمي آوريم، تا خدا را بالعيان ببينيم… پس صاعقه شـمـا را فراگرفت، در حالي که نظاره مي کرديد – در مقابل اين عقوبت کاري نميتوانستيد انجام دهيد – آنگاه شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد تا سپاسگزار باشيد.

7 – داستان زنده شدن قتيل اسرائيلي

کـشـتـه اي در مـيـان بـني اسرائيل يافت شد که کشنده او شناخته نبود، و هر کس گناه آن را به گردن ديگري مي افکند. دستور رسيد، تا گاوي را سر ببرند، و بيخ دم او را به کشته بزنند تا زنده شود، و خود، قاتل خويش را رسوا سازد. « وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ، فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى‏ وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون»[29].بـه يـاد آوريد هنگامي که فردي را کشتيد و گناه کشتن او را به گردن يکديگرمي افکنديد، ولي خداوند آنچه را پنهان مي ساختيد آشکار مي سازد. پس فرمان داديم (تا گاوي را کشته) و قسمتي از آن را (کـه همان بيخ دم او باشد) به کشته بزنيدتا (با اذن خدا) زنده گردد. اين چنين است که خداوند مردگان را زنده مي کند، ودلائل خود را براي شما آشکار مي سازد، باشد تا انديشه کنيد.

8 – بازگشت مسيح علیه السلام

يـکـي از دلائل بـر صحت و امکان بازگشت به اين جهان پيش از قيامت، بازگشت حضرت مسيح علیه السلام است که پس از رفتن از اين جهان به جهان ديگر، بازمي گردد و باحضرت مهدي (عج)، بيعت کرده، در نماز به او اقتدا مي نمايد، و تمامي اهل کتاب به او ايمان آورده از او پيروي مي کنند:« وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدا»؛[30] تـمامي اهل کتاب – يهود و نصاري – پيش از مرگش به او ايمان مي آورند… و در روز رستاخيز بر آنان گواه خواهد بود. بـازگشت حضرت مسيح علیه السلام رجعتي است که پيش از روز قيامت انجام مي گيرد، وشاهد صدقي است بر صحت مدعاي شيعه بر امکان رجعت.

در ايـن زمـيـنـه، عـلي بن ابراهيم قمي از شهر بن حوشب [31]روايتي آورده گويد:حجاج بن يوسف ثقفي به من گفت: آيه اي در قرآن است که مرا بيچاره کرده، گفتم:کدام آيه. گفت:«وان اهـل الـکـتـاب الا لـيومنن به قبل موته» با اين گمان که ضميرقبل موته به من اهل الکتاب بـازمي گردد، گفت: به خدا قسم که من دستور کشتن يهودي و نصراني را مي دهم، و چشم به او مـي دوزم تـا ببينم لب حرکت مي دهد،ولي هرگز، بلکه بي حرکت مي ماند، بدو گفتم: نه چنين نـيـسـت کـه گـمان برده اي.گفت: پس چگونه است. گفتم: عيسي علیه السلام پيش از قيام قيامت از آسـمـان فـرودمـي آيـد، آنـگـاه هـمه ملتهاي يهود و نصاري و غيره به او ايمان مي آورند، پيش از آنکه عيسي علیه السلام بميرد، و در نماز به حضرت مهدي (عج) اقتدا مي کند. گـفت: اين را از کجا آوردي. گفتم: از امام محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب علیه السلام آنگاه گفت: جئت بها واللّه من عين صافيه آن را از چشمه زلالي دريافت کرده اي…[32]

نمونه هايي از روايات رجعت

عـلامه مجلسي، پس از عرضه روايات رجعت مي گويد: براي کساني که به گفتار ائمه اطهار (علیهم السلام) ايمان دارند، جاي شک و ترديد باقي نمي ماند که مساله رجعت، حق است، زيرا روايت وارده در اين بـاب از ائمه اطهار (علیهم السلام) در حد تواتر است، و نزديک به دويست روايت وارد شده است که در اين امر صـراحت دارند و اين روايات راچهل و اندي از بزرگان علما و محدثين عاليقدر در بيش از پنجاه کـتـاب مـعـتـبـر روايـت کرده اند. آنگاه يک به يک نام اين بزرگان را برمي شمرد، امثال صدوق، کـلـيـنـي،طـوسي، علم الهدي، نجاشي، کشي، عياشي، قمي، مفيد، کراجکي، نعماتي، صفار،ابن قـولـويه، ابن طاووس، طبرسي، ابن شهرآشوب و راوندي سپس از کتابهايي که درخصوص مساله رجعت نگاشته شده ياد مي کند.

اکنون نمونه هايي از اين روايات را در اينجا مي آوريم:

1 – از امـام صادق (علیه السلام)، درباره آيه ويوم نحشر من کل امه فوجا سوال شد، فرمود:مردم درباره آن چـه مـي گـويند. گفتند: مي گويند درباره قيامت است. فرمود: آيا در روزقيامت از هر گروهي دسـتـه اي برانگيخته مي شوند، و بقيه وانهاده مي شوند. نه،چنين نيست، اين آيه مربوط به رجعت است، اما آيه قيامت آيه وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا است. [33]

2 – علي بن ابراهيم با سندي صحيح از امام صادق (علیه السلام)، روايت مي کند که فرمود: ولا يرجع الا من محض الايمان محضا او محض الکفر محضا بازنمي گردد جز کساني که خالصا ايمان آورده يا کفر ورزيده اند.[34]

3 – آن حضرت درباره آيه ربنا امتنا اثنتين واحييتنا اثنتين فرمود: ذلک في الرجعه.[35]

4 – و نيز فرمود: ليس منا من لم يومن بکرتنا از ما نيست کسي که به بازگشت ما ايمان ندارد.[36]

5 – خـلـيفه مامون عباسي، از امام علي بن موسي الرضا (علیه السلام)، پرسيد: درباره رجعت چه مي گويي. فرمود: رجـعـت حـق اسـت، در امتهاي گذشته بوده، و قرآن از آن ياد کرده. پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله)فرموده: هـرآنـچـه در امـتهاي پيشين واقع شده نظير آن در اين امت نيز واقع مي شود.نيز فرموده: هنگام ظهور مهدي (عج)، عيسي (علیه السلام) از آسمان فرود مي آيد و به وي اقتدا مي کند. بـاز فـرمـوده: اسـلام غـريب بود، و به غربت بازمي گردد، خوشا باد غريبان را.پرسيدند: آنگاه چه مي شود. فرمود: حق به اهلش بازمي گردد.[37]

6 – در بسياري از زيارات، به مساله رجعت اشاره شده، از جمله زيارت جامعه،آنجا که مي گويد: وجـعـلـنـي مـمـن يقتص آثارکم. ويسلک سبلکم. ويهتدي بهداکم. ويحشر في زمرتکم.ويکر في رجعتکم. ويملک في دولتکم. ويشرف في عافيتکم. ويمکن في ايامکم. وتقر عينه غدا برويتکم. خداوند مرا از کساني قرار دهد که پيرو آثار شما هستند، و در راه شما قدم برمي دارند، و به هدايت شما هدايت مي شوند و در گروه شما محشور مي شوند ودر رجعت شما بازمي گردند… و در دولت شـمـا بـه دولت مي رسند و در سلامت وعافيت شما مشرف مي گردند و در روزگار شما توانمند مي گردند و فردا چشمانتان باديدن شما روشن مي شود.

عـلامـه طـبـرسي – در ذيل «ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون»[38]در مورد احياي هفتاد نفر از قوم موسي (علیه السلام) شبهاتي را از منکرين رجعت مطرح کرده و پاسخ داده است:

1 – زنـدگي در اين جهان، همراه با تکليف است، که لازمه آن، دارا بودن اختياراست، تا هر مکلفي بـا اراده و اخـتـيـار خود، فرمانبردار باشد يا سرپيچي کند، نبايد او را تحت شرايطي قرار دهند که ناچار به قبول حق گردد. از سويي وقتي مرگ کسي فرامي رسد، حقايق براي او مکشوف مي شود، و خـود را در مـقـابل امر واقع مي بيند به ناچار حقيقت را مي پذيرد، اما با بازگشتن به اين جهان، جـاي انکار براي او باقي نمي ماند، زيرا پس از تجلي حقايق و آشکار شدن واقعيات، جاي رد و انکار نخواهدبود. «وجـات سـکـره الـموت بالحق ذلک ما کنت منه تحيد… لقد کنت في غفله من هذافکشفنا عنک غطاک فبصرک اليوم حديد»[39]؛و سـرانجام، بي هوشي مرگ، حق را براي تو آشکار ساخت و اين حقيقت آشکار،همان بود که از آن رويگردان بودي… تو در حالت بي خبري وقت مي گذراندي، اکنون پرده از جلوي روي تو برداشته گرديد، و چشمان تو کاملا تيزبين مي باشد.

علامه طبرسي در جواب اين شبهه مي گويد: حالت مرگ براي اين گونه افراد حالت بي خبري و بيهوشي است، مانند کسي که خواب رفته باشد، چـيـزي از حـقـايـق آن جـهـان بـر او آشـکـار نـگـشـتـه، دوبـاره بـه همان حالت پيش از مرگ برمي گردند. اسـاسـا سکرات موت چيزي را براي اينگونه افراد روشن نمي کند. بلکه با مردن درحالت بي خبري فرو مي روند، و اما ذيل آيه سوره ق مربوط به روز قيامت است.

علامه طبرسي در جاي ديگر، ذيل آيه (ويوم نحشر من کل امه فوجا…مي گويد: رجـعـت هيچ گونه منافاتي با صحت تکليف ندارد، زيرا در رجعت چيزي که موجب الجا و جبر در قـبـول حـق باشد وجود ندارد، و هرگز چيزي وجود ندارد که مکلف رابر فعل واجب يا ترک حرام وادار کـنـد، زيـرا جـز ايـن نيست که برخي آيات و حقايق الهي بر او مکشوف افتاده، ولي مکشوف افـتـادن حـقـايـق، از وي سـلب اختيار نکرده و او همچنان بر قدرت اعمال اراده و اختيار خويش توانمند است. ايـنـگـونه کشف حقايق – از جمله در رجعت – بسان ديگر حقايقي است که بر دست انبيا به عنوان مـعـجـزات آشـکار مي گردد، هرگز مايه جبر در تکليف نمي گردد، وهمچنان قدرت اختيار در قبول حق و رد آن، براي مکلف باقي است. بـه عـلاوه، حـقـايـقي که در رجعت براي افراد روشن مي شود، بيش از حقايقي نيست که در روز رسـتـاخـيـز بـزرگ بـراي افـراد آشـکـار مـي گردد. در آنجا خداوند خبر داده که اگرکافران را بـازگـردانيم، باز هم بر سر کفر خويش هستند و هرگز سر تسليم فرودنمي آورند. در سوره انعام آيه 27 و 28 مي خوانيم: «ولو تري اذ وقفوا علي النار فقالوا يا ليتنا نرد ولا نکذب بيات ربنا ونکون من المومنين. بل بدالهم ما کانوا يخفون من قبل ولو ردو العادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون.» کـاش مـي ديدي هنگامي که اينان در برابر آتش دوزخ قرار مي گيرند، مي گويند: کاش بار ديگر بازگردانده مي شديم و آيات پروردگارمان را تکذيب نمي کرديم، و از زمره مومنان مي بوديم. آري ايـنـان آنـچـه را پنهان داشته بودند امروز آشکار ساختند و اگربازگردند باز هم به همان اعمال پيشين خود که از آن نهي شده بودند بازمي گردند،اينان دروغگويانند.

در سـوره مـومـنون، آيات 99 و 100 درباره کساني که مرگ را با چشم ديده اند وآرزوي بازگشت مي کنند، مي خوانيم: «حـتـي اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعي اعمل صالحا فيما ترکت. کلاانهاکلمه هو قائلها ومن ورائهم برزخ الي يوم يبعثون»؛ تـا زمـانـي کـه يـکـي از آنـان را مرگ فرارسد، گويد: پروردگارا مرا بازگردان، باشد تا آنچه را فروگذار کرده ام کار نيک انجام دهم، ولي چنين نيست، اين سخني است که او برزبان مي راند، (و اگـر بـازگـردد کـارش هـمـچون گذشته است) و پشت سر آنان جهان ميانه اي است (برزخ) تا هنگامه قيامت. پس آنچنان نيست که مخالفان رجعت گمان برده اند که کافران مورد نظر با آشکارشدن حقايق از نابکاري خود پشيمان شوند و سر به راه گردند، لذا جبر و الجائي نيزدر کار نخواهد بود.

2 – شـبـهـه دوم اين است که: رجعت، چون يکي از آيات و دلائل صحت نبوت است، بايستي مانند ديگر معجزات، در زمان حيات پيغمبر (صلی الله علیه و آله) رخ دهد.

در جواب این شبهه گفته می شود: ضـرورت چنين ملازمه اي روشن نيست، و دلائل بر صحت نبوت، هرگاه که ضرورت ايجاب کند انجام مي گيرد، خواه به دست پيغمبر واقع شود يا به دست اوصياي او.

3 – ابوالقاسم گفته: اعلام به رجعت درست نيست، زيرا مايه اغرا به جهل مي گردد، و کساني را وامي دارد که دست به گناه بزنند و توبه از آن را به بازگشت خودموکول کنند.

جواب:بايد دانست که رجعت همگاني نيست، برخي از مومنان و منافقان بازمي گردند.و اين مايه اغرا به جهل براي بيشتر مردم نمي گردد، زيرا هيچ کس به خود گمان بازگشت نمي دهد، يا آنکه به طور حتم، يقين به بازگشت خود ندارد و همين که نمي داند بازمي گردد يا نه، در بازداشتن وي از معاصي کفايت مي کند، زيرا با اين وصف نمي تواند توبه خود را به تاخير بياندازد.

[1].شـعرا و ادبا در اين باره اشعار نغزي سروده اند. داستان سيد اسماعيل حميري با قاضي سيار در محضر منصور عباسي مشهور است: فصول مختاره شيخ مفيددر مصنفات مفيد، ج 2، ص 92ـ 95 و نيز بحارالانوار، ج 53، ص 107(داستان مومن الطاق و ابوحنيفه).

.[2] بحارالانوار، ج 53، ص 39ـ144.

[3]. النمل: 83.

[4]. الکهف:47.

[5]. النمل: 78.

[6]. الغافر:40 .

[7] .البقره: 243.

[8] . البقره: 2: 56.

[9] .الکهف: 18 تا 25.

[10]. رساله اجوبه… السرويه، مساله اولي رسائل، ص 207.

[11] .رسائل شريف… مجموعه اولي، ص 125ـ126.

[12] .اصل الشيعه و اصولها، ص 99ـ101.

.[13]الکهف، 45 و 46 .

. [14]النمل، 87 .

[15]. مجمع البيان، ج 7، ص 234ـ235 .

[16]. همان، ص 235.

[17]. تفسير کبير، ج…، ص 218.

[18]. تفسير روح المعاني، ج 20، ص 23

[19] .النمل:87.

[20] .البقره: 28 .

[21] .الصافات: 58 و 59.

[22]. الکهف: 18 و19.

[23]. الکهف: 21.

.[24]الکهف: 25.

[25] .البقره:259.

.[26]البقره: 243.

[27]. مجمع البيان، ج 2، ص 346ـ247 .

[28] .البقره: 56 .

[29] .البقره: 72 و 73 .

[30] .النساء: 159.

[31] .ابـوسـعـيـد شـهـر بـن حوشب اشعري از تابعين شمرده مي شود.

[32] . تفسیر القمی، ج1،ص158.

[33] . تفسیر نور الثقلین، ج4،ص100.« حدثني أبي عن ابن أبي عمير عن حماد عن أبي عبد الله عليه السلام قال : ما يقول الناس في هذه الآية : ( يوم نحشر من كل أمة فوجا ) ؟ قلت : يقولون انها في القيامة قال : ليس كما يقولون انها في الرجعة ، أيحشر الله في القيامة من كل فوجا ويدع الباقين ؟ انما آية القيامة : ( وحشرناهم فلم نغادر منهم أحدا )».

[34] .همان.« حدثني أبي عن ابن أبي عمير عن المفضل عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله عز وجل : ( ويوم نحشر من كل أمة فوجا ) قال : ليس أحد من المؤمنين قتل الا و يرجع حتى يموت ، ولا يرجع الا من محض الايمان محضا ومن محض الكفر».

[35] .بحارالانوار،ج53،ص51.« تفسير علي بن إبراهيم : ” وحشرناهم فلم نغادر منهم أحدا ” سئل الإمام أبو عبد الله عليه السلام عن قوله ” ويوم نحشر من كل أمة فوجا ” قال : ما يقول الناس فيها ؟ قلت : يقولون : إنها في القيامة ، فقال أبو عبد الله عليه السلام : أيحشر الله في القيامة من كل أمة فوجا ويترك الباقين ؟ إنما ذلك في الرجعة فأما آية القيامة فهذه ” وحشرناهم فلم نغادر منهم أحدا ” إلى قوله ” موعدا “».

[36] . وسائل الشیعة،ج21،ص8.

[37] .بحار الانوار،ج53،ص59.« عيون أخبار الرضا ( علیه السلام) : تميم القريشي ، عن أبيه ، عن أحمد الأنصاري ، عن الحسن بن الجهم ، قال : قال المأمون للرضا عليه السلام : يا أبا الحسن ما تقول في الرجعة ، فقال عليه السلام : إنها الحق قد كانت في الأمم السالفة ونطق بها القرآن ، وقد قال رسول الله صلى الله عليه وآله : يكون في هذه الأمة كل ما كان في الأمم السالفة حذو النعل بالنعل ، والقذة بالقذة ، وقال صلى الله عليه وآله إذا خرج المهدي من ولدي نزل عيسى بن مريم عليهما السلام فصلى خلفه ، وقال صلى الله عليه وآله : إن الاسلام بدا غريبا وسيعود غريبا فطوبى للغرباء ، قيل : يا رسول الله ثم يكون ماذا ؟ قال : ثم يرجع الحق إلى أهله الخبر».

[38]. البقره: 56.

[39]. ق: 19-22 .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 4
مطالب مرتبط