ديانت و سياست در اسلام به هم آميختهاند و اولياى گرامى اسلام نيز «سياسة العباد» يعنى سياستمداران و اداره كنندگان امور بندگان خدا مىباشند و بخش اعظم زندگى آن بزرگواران به مبارزه با طاغوتها و ستمگران و رسيدگى به مسائل زندگى و دخالت در امور سياسى سپرى شده و سرانجام به شهادت در اين راه منجر گشته است.
وجود حكومت، از جمله نيازهاى ابتدايى و ارتكازى جوامع بشرى است و آيينى كه شالوده اش بر فطرت و عقل نهاده شده، نمىتواند نسبت به اين موضوع بى اعتنا باشد.
اسلام برنامه هاى لازم جهت سعادتمند شدن انسان را آورده است. امّا دستيابى كامل به اين هدف (سعادتمندى همه جانبه انسانها) جز با تشكيل حكومت اسلامى و پياده كردن همه احكام و قوانين فردى و اجتماعى آن ميسر نيست.[1]
بر اساس اين تفكر بود كه رسول گرامى اسلام صلي الله عليه و أله پس از هجرت به مدينه بلافاصله نظامات و تشكيلات سياسى و حكومتى ايجاد كرد، و با استقبال مردمى هم واقع شد. اين روند «تشكيل حكومت اسلامى» پس از آن حضرت نيز ادامه يافت؛ و اساساً كشمكش اصلى و عمده فرق اسلامى بر سر خلافت و امامت همه جانبه بر جامعه اسلامى بوده است.
راز اين كه امام راحل (قدس سره) نيز اسلام را چيزى جز حكومت نمىداند، همين است كه گفته شد:با دقت در ماهيت و كيفيت احكام شرع در مىيابيم كه اجراى آنها و عمل به آنها مستلزم تشكيل حكومت است و بدون تأسيس يك دستگاه عظيم و پهناور اجرا و اداره، نمىتوان به وظيفه اجراى احكام الهى عمل كرد[2] … نهاد حكومت آن قدر اهميت دارد كه نه تنها در اسلام، حكومت وجود دارد بلكه اسلام چيزى جز حكومت نيست … [3]
نظريه جدايى دين از سياست، برخاسته از انديشه سكولاريستى
نظريه «جدايى سياست از دين» عمدتاً يك انديشه وارداتى است و خاستگاه غربى دارد. اين طرز تفكر در جهان غرب و در دامن دين تحريف شده مسيحيت كليسايى و به ويژه از علمكرد نادرست سردمداران كليسا نشأت گرفت و رشد كرد، سپس در ديگر نقاط دنيا و از جمله ايران نيز رواج يافت. براى آگاهى بيشتر از چگونگى رسوخ و رواج انديشه وارداتى «جدايى سياست از ديانت» در جوامع اسلامى و از جمله جامعه اسلامى ايران، لازم است ابتدا مفهوم دقيق سكولاريسم و ريشه ها و ويژگىهاى آن بيان شود.
مفهوم سكولاريسم
واژه سكولاريسم(secularism) به معناى عرف گرايى، اعتقاد به اصالت امور دنيوى، غير دين گرايى و جدا انگارى دين از دنيا و دين از سياست مىباشد.[4] برخى فرهنگنامه ها نيز سكولاريسم را به معناى تنظيم امور معاش از قبيل تعليم و تربيت، سياست، اخلاق و جنبه هاى ديگر زندگى انسان، بدون در نظر گرفتن خداوند و دين، تفسير كرده اند.[5]
سكولار(secular)نيز به كسى گفته مىشود كه به امور معنوى و مذهبى علاقه نشان نمى دهد. سكولاريزاسيون(secularization) هم به معناى عرفى شدن و دنيوى شدن و غير دينى گشتن به كار رفته و معرّف فرايند و پروسه اى است كه طى آن، بشر و جوامع بشرى به مرور زمان از تعلّقات ماوراى طبيعى و باورهاى دينى دست شسته و تحت سيطره و فرامين عقل ابزارى و قوانين بر آمده از آن در مى آيد و همه آرمانها و توجّهاتش معطوف دنيا و حيات دنيوى مى گردد.[6]
بنابراين، دستاورد اين دو پديده اجتماعى (سكولاريسم و سكولاريزاسيون)، يك چيز است و آن حذف دين و آموزه هاى دينى از جامعه و برنامه هاى مديريتى و كشوردارى است؛ با اين تفاوت كه سكولاريزاسيون صرفاً يك فرايند و پديده اجتماعى است كه در شرايط خاص و بر اثر يك سلسله عوامل اجتماعى به جدا سازى دين از دنيا مىانجامد، ولى سكولاريسم كه در آغاز به عنوان يك پديده اجتماعى (سكولاريزاسيون) مطرح بوده است به تدريج به شكل يك ايدئولوژى رسمى پديدار گشته و با اتكاى به داده هاى عقل سكولار، از دين، خدا و آخرت روى گردان شده و تمام توجه و هدفش را دنيا قرار داده است.[7]
بنابراين، روشن مىشود آن دسته از روشنفكرانى كه از- به اصطلاح- ايدئولوژى شدن دين و ابراز توانايىاش بر ارائه برنامهها و برنامه ريزى ها و اداره جامعه در هراسند و با آن به شدت به مبارزه برخاسته اند، هدفى جز جايگزين كردن ايدئولوژى پوچ سكولاريستى به جاى دين ندارند؛ همچنان كه كمى پيشتر از آنها روشنفكران ماترياليست و كمونيست نيز در مبارزه با خدا و دين وحيانى، هدفى جز جايزگين ساختن خداى دروغين «ماده» و ايدئولوژى باطل «ماترياليستى و كمونيستى» به جاى خدا و دين راستين آسمانى نداشته اند.
شاخصهاى انديشه سكولاريستى
برخى از شاخصهاى انديشه سكولاريستى به شرح زير است:
1. حذف دين از صحنه زندگى
انديشه ورزان سكولار، دين را تنها يك رابطه روحانى و معنوى شخصى انسان با خدا و ديگر حقايق فوق طبيعى معرفى مىكنند، و زندگى را نيز در همين زندگى دنيوى منحصر و سياست را نيز صرف مديريت زندگى طبيعى انسانها اعلام مى دارند از اين رو، حوزه دين و دنيا را از اساس جدا نموده و به اصطلاح بند ناف پيوند اين دو را از آغاز مىبرند و ديگر مجال براى طرح بحث از دخالت دين در دنيا باقى نمى گذارند! [8]
2. قداست زدايى
فرد و جامعه سكولار به امر مقدس اعتقاد و اعتنا ندارد، و اين در حالى است كه اعتقاد به امور مقدس يكى از مشتركات همه اديان است. اين اصطلاح (امور مقدس) از نوعى حرمت و ارزش معنوى حكايت مىكند، در برابر، آنچه كه ارزش دنيوى و مادى صرف دارند، از چنين قداستى برخوردار نيستند. مثلًا اماكنى مانند مسجد، كليسا، كنيسه و ساير معابد دينى در مقايسه با مكانهايى نظير مهمانسرا، خانه و مغازه، از نوعى قداست و حرمت برخوردارند؛ هر چند ممكن است مصالح به كار رفته در بناهاى قسم دوم مرغوبتر از مصالح مورد استفاده در نوع نخست باشد؛ چنان كه در فرهنگ همه ملل دنيا، دانش و دانشمند از اعتبار، ارزش و حرمت ويژهاى نيز برخوردار است.
نيز اين گونه محاسبات و ارزش گذارىها، نشان مىدهد كه انسانها يك موجود صد در صد مادى نيستند، بلكه از بعد روحى و معنوى هم برخوردارند؛ و بر همين اساس به يك رشته امور و واقعيات معنوى و ماورايى مقدس اعتقاد دارند؛ هر چند ممكن است در تشخيص خود دچار اشتباه شده به خرافه روى آورند؛ و يكى از اهداف پيامبران الهى مبارزه با خرافات و انحرافات و جداسازى مقدسات حقيقى از موهومات و خرافات بوده است.
3. نفى تكليف گرايى
از شاخص ديگر سكولاريسم اين است كه ميان حق و تكليف تفكيك روا داشته و مىگويد: انسان مدرن در دنياى مدرن حق گرا مىباشد و از تكاليف كه مخصوص انسان سنتى در دوران گذشته است، گريزان مىباشد؛ و بر اين اساس، انديشه ورزان سكولار، تفكر دينى و از جمله تفكر دينى- اسلامى را به دليل اين كه بر تكاليف پافشارى مىكند، و انسان را به عنوان موجود مكلّف مىشناسد نه موجود صاحب حق، نمىپذيرند و مورد نقد قرار مىدهند آنان اين تفكر دينى را با انديشه سكولار كه بر حقوق انسان مدرن پافشارى مىكند، ناسازگار دانسته و غير قابل قبول اعلام مىدارند.[9]
طرفداران اين نظريه حتى مواردى را كه در قرآن و روايات اسلامى به عنوان حق از آن تعبير شده، از قبيل حق دولت بر ملت و بر عكس، و به ويژه حقوق متقابلى را كه در «رسالة الحقوق» امام زينالعابدين عليه السلام وارد شده است به تكليف تأويل كرده و آن را برنمى تابند.[10]
هر چند كه بحث و بررسى مشروح درباره مفهوم حق و تكليف نوشتار ديگرى را مىطلبد كه اين مختصر را مجال پرداختن به آن نيست، ولى آنچه كه در اينجا مىتوان و بايد گفت، اين است كه حق و تكليف در قلمرو روابط اجتماعى از يكديگر قابل تفكيك نيستند، بلكه از مقوله تضايفاند، يعنى تحقق يكى بدون ديگرى امكان پذير نيست. كسى كه از يك جهت نسبت به ديگران حق دارد، از جهت ديگر تكليف و وظيفه دارد. اگر حكومت نسبت به مردم وظايفى دارد، حقوقى هم دارد، و اگر مردم بر حكومت حقوقى دارند، وظايفى نيز دارا مىباشند. اگر استاد بر دانشآموز حقى دارد، در برابر، وظايفى را نيز نسبت به او دارا است و بالعكس. همين گونه است در روابط خانوادگى، امور اقتصادى، ادارى و غير آن.
بر اين اساس، در تفكر دينى- اسلامى، حق و تكليف ملازم هم هستند. امام على عليه السلام در اين باره مىفرمايد:
حق به سود كسى جارى نمىشود، مگر اين كه عليه او نيز جارى خواهد شد، و عليه كسى جارى نمىشود، مگر اين كه به سود او هم جارى خواهد شد. اين تنها خداوند است كه حق در مورد او يك جانبه است؛ يعنى پيوسته له اوست نه عليه او. با اين حال خداوند نيز از باب تفضل و رحمت در برابر حق عبادت خود بر بندگان، پاداش مضاعف اعمال نيك آنان را بر خود لازم نموده است. [11]
بنابراين، كسانى كه گمان مىكنند حق، در ارتباط انسانها با يكديگر بدون تكليف امكانپذير است و بالعكس، از بديهى ترين اصل حقوق اقوام و ملل بى اطلاع هستند؛ زيرا هر يك از اين دو حقيقت، مستلزم ديگرى بوده و در ارتباط ناگسستنى با هم قرار دارند.
راز اينكه اسلام به تلازم و تضايف اين دو حقيقت نسبت به يكديگر تأكيد مىورزد و به ويژه بر متعهد و مكلّف بودن انسان بيشتر تأكيد مىكند، اين است كه در انسان حس سودطلبى و خود محورى به عنوان يك غريزه نيرومند عمل مىكند و چه بسا مانع از وظيفه شناسى انسان و رعايت حقوق ديگران مىشود، و در نتيجه هم خودش در اسارت هواهاى نفسانى و خود محورىها باقى خواهد ماند و هم جامعه را با خوى حيوانى به تباهى و بى نظمى سوق خواهد داد.[12]
با اين بيان، تأكيد اسلام بر عنصر مسؤوليت و تكليف- در عين متضايف و متلازم دانستن حق و تكليف- از نشانههاى قوت و كمال نظام حقوقى و اخلاقى اسلام است نه ضعف و نارسايى آن.[13]
4. انسان محورى
سكولاريسم در شكل افراطىاش بر سه ركن اساسى «ليبراليسم»، «اومانيسم» و «راسيوناليسم» استوار است و به موازات آن بر حقوق طبيعى و آزادىهاى فردى بى حد و حصر «انسان مدرن» تأكيد مىورزد، و علايق، آمال و اميال نفسانى او را بر همه چيز حتى فرهنگ دينى و داده هاى وحيانى ترجيح داده و فرامين عقل سكولار را بر فرامين خدا و دستورات دينى اش مقدم مىدارد؛ و در يك جمله «انسان مدرن سكولاريست» را محور هستى قلمداد كرده و بر آوردن خواستههاى نفسانى و حقوق طبيعى و فردى او را هدف اساسى و آرمان نهايى خود مى شمارد.[14]
اما اين نوع نگرش به انسان و حقوق و خواسته هاى او، نه تنها او را به حقوق و خواسته هاى واقعى اش مىرساند، بلكه به عكس، موجب حرماناش از بسيارى از حقوق و خواسته هاى اساسى و واقعى اش مىشود و او را از حل بسيارى از مشكلات زندگى حتى مادى و پاسخگويى به بسيارى از نيازهاى حقيقى باز مىدارد.
توضيح آن كه انديشه سكولاريستى با اركان سه گانه مزبور، كه بر حقوق طبيعى صرف و آزادىهاى فردى بى حساب تكيه مىكند، اگر بتواند به اين اهداف اعلام شدهاش هم برسد- كه چنين نيست- تنها يك بخش از حقوق انسان مربوط به حيات طبيعى و بعد حيوانى او را تحقق بخشيده است و از حقوق اساسىتر و نيازهاى واقعى تر مربوط به حيات معقول انسانى غافل مانده و قادر به پرداختن به آن و برآوردن آن نيست.
در حالى كه مشكل اساسى بشر امروز، همين است كه از اصل خويش غافل شده و از حقيقت وجودى و حقوق انسانى و معنوى خويش كه تنها دين و مذهب راستين توان پرداختن و بر آوردن آن را دارد، دور مانده است.
[1] . ر. ك. معنويت تشيع، علامه طباطبايى، ص 58- 61، انتشارات تشيع، قم.
[2] . ولايت فقيه( حكومت اسلامى)، ص 29، انتشارات آزادى، قم.
[3] . كتاب البيع، ج 5، ص 472، انتشارات اسماعيليان، قم.
[4] . فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعى( انگليسى- فارسى)، مارى بريجانيان، ترجمه بهاء الدينخرمشاهى، ص 780.
[5] . كلام جديد، عبدالحسين خسروپناه، ص 217، به نقل از منابع غربى.
[6] . فرهنگ انگليسى- فارسى معاصر، محمدرضا باطنى، ذيل واژه سكولار؛ فرهنگ و دين، ميرچا الياده، ترجمه هيئت مترجمان و خرمشاهى، ص 129 و 610، نشر طرح نو.
[7] . همان.
[8] . ر. ك. سكولاريسم يا حذف دين از زندگى دنيوى، استاد محمد تقى جعفرى، گرد آورى و تنظيم از محمدرضا جوادى، به ويژه ص 26- 27؛ آخرت و خدا، هدف بعثت انبياء، مهدى بازرگان، فصلنامه كيان، شماره 28.
[9] . در تدوين اين قسمت از كتاب ريشهها و نشانههاى سكولاريسم، ربانى گلپايگانى ص 35- 40 استفاده شد. براى آگاهى بيشتر به مباحث گذشته پيرامون معرفت دينى رجوع كنيد.
[10] . ر. ك. كيان، 26، ص 8؛ نقدى بر قرائت رسمى از دين، محمد مجتهد شبسترى، به ويژه ص 511- 534.
[11] . نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 216، ص 332- 335: «ومن خطبة له عليه السلام بصفين أما بعد فقد جعل الله لي عليكم حقا بولاية أمركم ، ولكم علي من الحق مثل الذي لي عليكم . فالحق أوسع الأشياء في التواصف ، وأضيقها في التناصف . لا يجري لأحد إلا جرى عليه ، ولا يجري عليه إلا جرى له ، ولو كان لأحد أن يجري له ولا يجري عليه لكان ذلك خالصا لله سبحانه دون خلقه لقدرته على عباده ولعدله في كل ما جرت عليه صروف قضائه . ولكنه جعل حقه على العباد أن يطيعوه ، وجعل جزاءهم عليه مضاعفة الثواب تفضلا منه وتوسعا بما هو من المزيد أهله . ثم جعل سبحانه من حقوقه حقوقا افترضها لبعض الناس على بعض ، فجعلها تتكافأ في وجوهها ويوجب بعضها بعضا . ولا يستوجب بعضها إلا ببعض…».
[12] . عملكرد غربيان و به ويژه آمريكائيانِ مدّعى دموكراسى و حقوق شهروندى، در برخورد با انسانها و به ويژه ملل ناهمسو با اهداف استعمارىشان، اين حقيقت را به خوبى روشن ساخته است؛ زيرا آنان با اين كه در شعارهاى رسمى به طور جدّى از حقوق انسانها و آزادى و دموكراسى سخن مىگويند، اما در عمل عكس آن رفتار مىكنند و بدترين جنايات و تجاوزات را به انسانها و حقوقشان روامىدارند و جالب اينجاست كه نام اين اعمال ننگين را نيز كارهاى انسان دوستانه و آزادى خواهانه مىگذارند!
[13] . برگرفته از ريشهها و نشانههاى سكولاريسم، ربانى گلپايگانى، ص 103- 107.
[14] . ر. ك. علم و دين، ايان باربور، ترجمه خرمشاهى، ص 63- 66؛ فصلنامه كتاب نقد، شماره 1( ويژه سكولاريسم)، به ويژه ص 7- 9.