چکیده :
یکی از جلوه های نور و ظلمت، اخلاص و شرک است. اخلاص بالاترین مرتبه توحید به شمار میآید. این دو مفهوم زمانی قابل درک و فهم عمیق هستند که در آیات قرآن کریم در مقابل هم و با دقت مورد پژوهش قرار گیرند؛ چرا که قرآن در بسیاری از آیات شریفه، تمامی انسانها را به وحدانیت خداوند سبحان دعوت میفرماید. از اینرو باید دانست که منظور از این وحدانیت چیست و قرآن کریم در مسیر این دعوت، آدمی را از چه چیزی بر حذر میدارد؟ به عبارت دیگر، از دیدگاه قرآن چه چیزی شرک تلقی میشود تا از رهگذر چنین پژوهشی، مرز بین شرک و اخلاص روشن شود؟ در این نوشتار برآنیم که معنای حقیقی«شرک»را از میان آیات شریفه استخراج کنیم و به بررسی انواع و مراتب آن بپردازیم.آنگاه استدلال قرآن کریم را بر نفی شرک، و سپس مفهوم حقیقی اخلاص را تبیین کنیم.
با توجه به اینکه پیام قرآن در این راستا که«لا تعبدوا إلاّ اللّه»، باید معنای عبادت نیز روشن شود، تا مرز بین این دو مفهوم-شرک و اخلاص-بارز گردد. لیکن قبل از هر کلام دیگر، ابتدا گزارش کوتاهی از معنای لغوی این دو واژه ارائه میدهیم.
کلمات کلیدی :
شرک، اخلاص، انواع شرک، مراتب شرک و اخلاص، نفی شرک، مرز بین آن دو، عبادت.
بررسی لغوی شرک و اخلاص
کلمه«الشرک»به معنای بند کفش و شرکت النعل به معنای بند کفش پاره شده است. الشرک نیز به معنای دام و ریسمانی است که صید در آن گیر میکند. 1 وقتی گفته میشود: «أصلحوا شرک نعالکم»، یعنی بندهای کفش هایتان را ببندید. و بالأخره، «الشرک»اسم است از«شرک»به معنای بهره و سهم و نصیب.زمانی که میگوییم:«ولی فیه شرکة»، یعنی برای من در آن نصیبی است. 2 اصل در این ماده، تقارن دو شخص یا اشخاصی در یک عمل یا یک امر است به طوری که بر هر یک از آنها در آن امر، نصیبی یا تأثیری موجود است و به این مناسبت، بر سهم و نصیب اطلاق شده است. 3
در نتیجه، در یک جمعبندی میتوان گفت که«شرک» یعنی گرفتاری در بند غیرخدا، یعنی:کسی را در عرض خدا در نظر گرفتن و او را منشأ حوادثی فرض کردن و سهمی برای اراده جهان به او دادن.
در مقابل، واژه«اخلاص»در اصل به معنای روغن(کره) شیر است که از آن خارج میشود و«خلص الشیء»یعنی از گرفتاری نجات و سلامت یافت. 4 و«خلصت الیه»یعنی بدو رسیدم. 5 بدین سان باید گفت که اخلاص یعنی رهایی و نجات از بندها و دام های غیرخدایی و توحید خالص برای خدا.اکنون ببینیم که از نظر قرآن تعریف شرک و اخلاص چیست؟
تعریف شرک و اخلاص در قرآن کریم
قرآن کریم برای بیان اخلاص چهره های شاخصی ارائه میفرماید. این چهره های والامقام، بندگان مخلص خدایند که پروردگار سبحان ایشان را بدین وصف معرفی مینماید که: «و اذکر فی الکتاب موسی إنّه کان مخلصا و کان رسولا نبیّا.» 6 یعنی: و موسی را که بندهای مخلص و فرستاده ای پیامبر بود، در این کتاب یاد کن.
ملاحظه میشود که این آیه، پیامبر عظیم الشأن خدا، موسی بن عمران(علیه السلام)را با عنوان«مخلص»معرفی فرموده و این بالاترین وصف برای انبیاست. پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، نیز نمونه بارز مخلصان هستند؛زیرا شاخصه اول ایشان بندگی تمام عیار خدای سبحان است. 7 بنابراین باید گفت که ارزش و برتری مقام انسان، به میزان اخلاص(درجه بندگی)او در پیشگاه خداوند متعال بستگی دارد؛یعنی هر چه درجه بندگی انسان در میان بندگان خدا بالاتر برود، به همان نسبت مقام او نیز فزونی مییابد.میدانیم که تجلی بندگی خدا در مرحله عبادت خداست و درست به همین دلیل است که اولین پیام قرآن، توسط مبشرین و منذرین از جانب خدای سبحان، «نهی از پرستش غیر خداست.» 8 و همواره در طول تاریخ بشریت اولین فریاد انبیای الهی، از اولین پیامبر صاحب شریعت، حضرت نوح(ع)، 9 تا آخرین پیامبر حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)همین پیام بوده است. پس نکته اصلی پیام قرآن«انحصار عبادت در خداوند سبحان» است.
با دقت در قرآن کریم، دیده میشود که پیامبران الهی حتی یکبار هم به قوم خود نفرموده اند، به وجود خدا اقرار کنید. گویی همگان این معنا را قبول داشتهاند و هیچ قومی به عدم وجود خدا معتقد نبوده است. اما، این اقوام«مشرک» بودهاند؛یعنی برای خداوند شریک قائل بودهاند و بدین جهت از خط دین الهی خارج شده بودند؛ البته این بدان معنا نبوده است که ذات احدیّت را قبول نداشته اند. مشرکان حجاز مردمی بودند که آثاری از آئین حضرت ابراهیم(علیه السلام)در میان آنها بود. مثلا حج به جا میآوردند، اما حجّی تحریف شده. طواف میکردند، اما با مناسکی نابجا.قربانی میکردند، لیکن با گمانی خام. 10 کعبه را هم به بتکدهای تبدیل کرده بودند. 11 تمام این رفتارها شاهدی بر این است که آنان ذات احدیت را قبول داشتند؛چنان که قرآن میفرماید:«و لئن سألتهم من خلق السّموات و الأرض و سخّر الشّمس و القمر لیقولنّ اللّه فأنّی یؤفکون.» 12 یعنی:و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و آفتاب و ماه را رام کرده است؟آنها حتما خواهند گفت:«الله».پس به کدام راه افترا و دروغ میروند؟
از اینرو است که میبینیم در تاریخ انبیا(علیهم السلام)و در قرآن کریم، محل بحث، مسأله وجود خدا نبوده است؛ چنانکه در سوره«ابراهیم»آمده است:«قالت رسلهم أفی اللّه شک فاطر السّموات و الأرض…» 13 یعنی: پیامبرانشان گفتند:آیا در خدا، آفریننده آسمانها و زمین، شکی هست؟
با این سخن، پر واضح است که پیامبران به وجود خدا استدلال نمیکردند، بلکه وجود او را مسلم می انگاشتند و اینک متذکر آن میشوند. از سوی دیگر، همگان به وحدانیت دعوت میشدند. حال باید دید که آنچه در قرآن کریم به عنوان وحدانیت مطرح میشود چیست؟و قرآن چه چیزی را شرک میداند که انسانها را از آن برحذر میدارد؟
ابتدا باید دانست، اگر به معیارهایی که خداوند برای بشر بیان فرموده است، توجه نکنیم، تعدادی به سمت شرک و عدهای نیز به سوی نفی مقدسات دین گام برمیدارند؛ همانطور که این معنا در یک جهانبینی مادی مشهود است. در کتاب«جهانبینی و ایدئولوژی»آمده است:«در گذشته قدرتهای سهگانه حاکم بر تاریخ، بیشتر عوام را میفریفتند و به نام کلام(فلسفه دینی)و به نام نیروی احساس(روح مذهبی)شرک را جانشین توحید میکردند یا به آن جامه توحیدی میپوشاندند.اما پس از رنسانس و در اوج آن در قرنهای 18 و 19، روشنفکران را فریفتند و به نام علم که فلسفه اقتصادی بود و به نیروی عقل یعنی منطق مادی یا روح غریزی، مادیت را جانشین مذهب کردند، یا آن را جامه معنویت یعنی انسانیت(اومانیسم)پوشاندند.» 14
انواع شرک و مراتب شرک و اخلاص
در یک تقسیمبندی میتوان شرک را دو نوع دانست:
الف)شرک جلّی، ب)شرک خفّی.
الف)شرک جلّی
1.در مرحله اعتقاد مقابل اخلاص در اعتقاد
2.در مرحله عمل مقابل اخلاص در عمل
ب)شرک خفی
1.در مرحله اعتقاد مقابل اخلاص در اعتقاد؛
2.در مرحله قلب مقابل اخلاص در قلب؛
3.در مرحله عمل مقابل اخلاص در عمل؛
الف)شرک جلی
1.در مرحله اعتقاد
شرک جلی در مرحله اعتقاد این است که انسانها همشأن خداوند، همانندهایی برای او قائل شوند و معتقد به «رب النوع هایی»باشند. در قرآن کریم با بررسی وضع مشرکان مکه به خوبی روشن میشود که آنان به لحاظ اعتقادی، قائل به انواع خدایان و الهه ها بودند.و زمانی که پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)ایشان را به وحدانیت خداوند سبحان دعوت میفرمود، میگفتند:«أجعل الألهة إلها واحدا انّ هذا لشیء عجاب.» 15 یعنی:آیا همه خدایان را یک خدا گردانیده است؟سخن بسیار عجیبی است.
بنابراین مشرکان مکه خدا را قبول داشتند، لیکن همسطح او شرکا و اندادی 16 برای او قائل بودند. از اینرو پیامبر اکرم (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)اولین پیام توحیدی خود را بر فراز کوه صفا، 17 با ندای بلند چنین اعلام فرمودند:«أدعوکم علی شهادة أن لا إله إلاّ اللّه و خلع الأنداد.»یعنی:شما را به وحدانیت خدا میخوانم که بگویید الهی غیر از الله نیست و الهه های غیر از خدا را کنار بگذارید.
با این ندای توحیدی، مشرکان مکه عصبانی شدند و بر سر آن حضرت(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)ریختند و با تهاجمی سخت بدن مبارک آن سرور را زخمی کردند…
باری آنچه که بر ایشان گران آمده بود و حاضر به پذیرش آن نبودند، کنار گذاردن الههها بود.
اصل اعتقاد مشرکان به«رب النوع»از جمله افکار وارداتی از یونان بود.خدای آفتاب، خدای آتش، خدای باد، خدای رحمت و…که برای هر یک از آنها به طور مستقل شأنی در عالم قائل بودند.این اعتقاد در عربستان به صورت جاهلانه تری مطرح شد، تا جایی که هر قبیلهای برای خود بتی را به عنوان مظهر رب النوع میپرستید.
به عنوان مثال، «در جنوب عربستان جرم های آسمانی چون ماه و ستاره و خورشید را میپرستیدند. و یا بیابان نشینان پاره ای چیزها را منشأ خیر و شر میدانستند.» 18
بتهایی چون لات، عزی، منات، ود، سواع، یغوث، یعوق، نسر، هبل، از جمله بتهای قبیله های موجود در عربستان بودند 19 و در کنار خدا پرستیده میشدند؛ یعنی در مقام اعتقادی، چنین فکر میکردند که الهه ها در اداره عالم همانند خداوند دارای شؤونی هستند؛ البته نه به این معنا که از خداوند اجازه میگیرند و به اذن او فرمانهایش را اجرا میکنند، که این معنا را ما درباره فرشتگان باور داریم. ما معتقدیم که:«فرشتگان مدبّرات امر خدایند.«فالمدبّرات أمرا» 20 و ایشان امر تدبیر شده نازله از خدای سبحان را در زمین به مرحله اجرا میگذارند و سپس به پایگاه خود برمیگردند: «یدبّر الأمر من السّماء إلی الأرض ثمّ یعرج إلیه فی یوم کان مقداره ألف سنة ممّا تعدّون.» 21 یعنی:خداوند امر را از آسمان به سوی زمین تدبیر میکند، سپس(همین امر)به سوی خدا برمیگردد؛در روزی که از نظر شما هزار سال است.بله، و مأموریت یک روزه ایشان معادل هزار سال کار در زمین است.
از طرف دیگر، «روح القدس»در مقام فرمانروایی فرشتگان قرار دارد و در عالم امر، در بارگاه قدس، مقام والایی در پیشگاه خداوند دارد:«ذی قوّة عند ذی العرش مکین مطاع ثمّ أمین.» 22 یعنی:نیرومند، نزد خداوند عرش، صاحب منزلت و فرمانبرداری امین است.و بسیاری از امور عالم، توسط فرشتگان تحت فرماندهی روحالقدس انجام میگیرد. 23
و این معنا را خود قرآن نقل میکند و آن را برای فرشتگان به ثبوت میرساند.لیکن حرف مشرکان و اعتقاد ایشان چیز دیگری است.آنان معتقد بودند که«رب النوع»و الهه، فرامین ذات احدیت را به مرحله اجرا درنمی آورند.بلکه برای این الهه و خدایان به طور مستقل شأن و تقدّسی قائل بودند و فکر میکردند که اینها در کنار خدا نشسته اند-نعوذ باللّه-و در اداره امور عالم مانند خدا فرمان میرانند.این همان چیزی است که قرآن به شدت آن را نفی میکند:«لو کان فیهما الهة الاّ اللّه لفسدتا…» 24 یعنی:اگر الههای غیر از اللّه میبود، آن دو تباه میشدند(به فساد کشیده میشدند).میدانیم که اگر الهه دوم فرمان خدا را اجرا کند، فسادی ایجاد نمیشود.فساد هنگامی به وجود میآید که دو فرمان مستقل بخواهند در عالم جریان یابند که در این صورت با هم تضاد پیدا میکنند و موجب تباهی میشوند.
و نیز میفرماید:«…و ما کان معه من إله اذا لذهب کلّ إله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض…» 25 یعنی:…و با او
استدلال قرآن کریم بر نفی شرک، اینگونه است که ثابت میکند: 1.تنها کسی که خالق است، سزاوار پرستش است.
2.تنها کسی که خالق است، موقعیت ربوبیت و قانونگذاری دارد.
3.الوهیت و ربوبیت تنها منحصر به خداست. نتیجه اینکه عبودیت نیز در خدای سبحان منحصر است.«و این است مفهوم اخلاص.»
معبودی نیست.اگر جز این بود، قطعا هر خدایی آنچه را آفریده (بود)با خود میبرد، و حتما بعضی از آنان بر بعضی دیگر تفوق میجستند…یعنی دیگر این نظم و وحدت و انسجام در عالم نبود.
نتیجه اینکه :ایشان در مرحله اعتقاد، شرک در ربوبیّت خداوند سبحان داشتهاند.یعنی معتقد بودهاند که «ربالنوع»هایی که بتها مظاهر آنهایند، همسطح خدا درباره اداره عالم، مستقل از خدای رحمان و نه در لوای مسؤولیت الهی، فرمان میرانند، قانون میگذارند و تدبیر میکنند.
قرآن کریم با بیانی شیوا در قالب مثالی زیبا، این مطلب را بیان میفرماید که:
«ضرب لکم مثلا من أنفسکم هل لکم من ما ملکت أیمانکم من شرکاء فی ما رزقناکم فأنتم فیه سواء تخافونهم کخیفتکم أنفسکم کذلک نفصّل الأیات لقوم یعقلون.» 26 یعنی:خداوند برای شما از خودتان مثالی میزند.آیا بردههای شما، هرگز در آنچه به شما روزی دادهایم شریک شما هستند، آنچنان که با شما مساوی باشند تا آنجا که از آنها بترسید، همانطور که از خودتان میترسید!؟این چنین آیات خود را برای کسانی که تعقل میکنند، شرح میدهیم.
خداوند این گونه با مشرکان سخن میگوید تا بطلان اعتقاد شرک را برای ایشان اثبات کند.برای آنها مطابق با رسومات آن زمان حجاز در نظام بردهداری مثالی میزند.یعنی از زندگی خود ایشان مثال میآورد و میفرماید:آیا تا به حال شده است که آنچه را به خداوند نسبت میدهید، برای خود قبول داشته باشید و به وجود آورید!؟هیچ شده است که یکی از شما، فردی از بردگان خود را کنار دست خود بنشاند و تا آن اندازه به او قدرت دهد که با او برابر شود؟
و از آنها همانطور بترسید که از خودتان میترسند!؟ همانگونه که رئیس قبیلهای از رئیس قبیله دیگری میترسد که مبادا روزی بر علیه او لشکر بکشد، شما هم باید از برده خود بترسید که مبادا علیه شما لشکر کشی کند.چون او نیز اکنون مستقیما تصمیم میگیرد و صاحب فرمان و قدرت مستقل شده است.باید از برده خود بترسید، نکند که فردا در مورد زن و فرزندان شما نیز بر خلاف نظرتان تصمیمی بگیرد.خداوند میفرماید:آیا خود شما چنین کاری کردهاید که به خدا نسبت میدهید؟ببینید ما مطلب را چگونه باز میکنیم.اگر کسی تعقل کند، حقیقت را به روشنی مییابد.
ما از این مثال درمییابیم که:
1.در درجه اول، مشرکان الهه را همانند خدا و هم سطح او و مستقل از او قبول داشته اند.
2.مشرکان، الهه را در رتق و فتق امور عالم با خداوند سبحان مساوی میدانستند(شرک در ربوبیت اللّه).
3.از نظر مشرکان، الههها به گونهای بودند که خداوند باید از ایشان بترسد.
بنابراین در مرحله اعتقاد، مشرکان اینچنین برای خداوند انداد قائل بودند و فکر میکردند که این همانندها، بدون اذن خدا، مانند او در عالم دخل و تصرف میکنند.
چنین شرکی است که انسان را از دایره دین اسلام خارج میکند و موجب میشود که او به عنوان«نجس»تغییر شخصیت دهد. 27
2.شرک جلی در مرحله عمل
آنچه از آیات قرآنی فهمیده میشود، این است که مشرکان در مقام عمل، الهه را میپرستیدند.چنانکه میفرماید: «…أصلاتک تأمرک أن نترک ما یعبد ءاباؤنا…» 28 یعنی:آیا این نماز تو باعث شده است که به ما بگویی خدایانی را که پدران ما میپرستیده اند، ما نپرستیم؟!
و تمام آیاتی که در قرآن کریم راجع به نفی شرک آمدهاند، در دو زمینه، اعتقاد و عمل، مطرح شدهاند.و خداوند مشرکان را از این دو جهت مورد توبیخ قرار میدهد.
مانند اینکه میفرماید:«قل یا أیّها الکافرون لا أعبد ما تعبدون.» 29یعنی:(به مشرکان)بگو:ای کفار!آنچه را که شما میپرستید، من نمیپرستم و این بدان معناست که سران شرک بتها را میپرستیدند.
و نیز میفرماید:«و قال الّذین أشرکوا لو شاء اللّه ما عبدنا من دونه من شئ…» 30 یعنی:و مشرکان گفتند اگر خداوند میخواست ما این بتها را نمی پرستیدیم.(یعنی اینک داریم میپرستیم).
و نیز میفرماید:«…ما نعبدهم إلاّ لیقربونا إلی اللّه زلفی…» 31 یعنی:ما آن بتان را نمیپرستیم، مگر برای اینکه ما را به خدا نزدیک کنند.(و این اعتراف خود ایشان است بر پرستش بتان).
و نیز به پیامبر اکرم-(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)- میفرماید:«قل أفغیر اللّه تأمرونّی أعبد أیّها الجاهلون.» 32 یعنی:بگو ای جاهلان؛آیا شما میگویید من غیر خدا را بپرستم؟!
بدینسان معلوم میشود که سران شرک به پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)میگفتند:چرا الهه ما را نمیپرستی؟بنابراین در مرتبه عمل، پرستش ایشان شرکآور بوده است.
نتیجه بحث:
در اصطلاح قرآن، شرک یعنی پرستش غیرخدا و درست به همین دلیل است که در قرآن کریم استدلالهایی که بر نفی شرک وارد شده است، بر انحصار«پرستش»در خدای سبحان دلالت دارد و این است پیام اصلی قرآن کریم:«ألاّ تعبدوا الاّ اللّه…» 33
استدلال قرآن کریم بر نفی شرک
آنچه از تدبّر در آیات قرآن کریم در زمینه بیان الوهیّت و ربوبیّت و پرستش خداوند سبحان به دست می آید، این است که:
1.قرآن کریم با اسلوبهای گوناگون، عجز الههها را در زمینه خلقت یا هر گونه تأثیرگذاری بر آن به تصویر میکشد: «و اتّخذوا من دونه ءالهة لا یخلقون شیئا و هم یخلقون…» 34 یعنی:و آنان غیر از خداوند«الهههایی»برای خود برگزیدند. معبودهایی که چیزی نمیآفرینند، بلکه خودشان آفریده شده اند.
و نیز با مثال بسیار زیبایی همین عجز و ناتوانی را ترسیم میفرماید:«یا أیّها النّاس ضرب مثل فاستمعوا له إنّ الّذین تدعون من دون اللّه لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذّباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطّالب و المطلوب.» 35 یعنی:ای مردم!مثالی زده شده است، به آن گوش فرادهید. کسانی را که غیر از خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! هر گاه مگس چیزی از آنها برباید، نمیتوانند آن را بازپس گیرند!طلب کننده و مطلوب، عابد و معبود، هر دو ضعیف و ناتوانند!
نتیجه اینکه خالقی جز خدا نیست.
2.مرحله دوم در استدلالهای قرآن کریم بیان«انحصار الوهیت در اللّه»است که از طریق انحصار بر خالقیت پیریزی شده؛زیرا به عقیده صاحبنظران خالقیت بارزترین صفت الوهیت است. 36
چنانکه قرآن کریم میفرماید:«ذلکم اللّه ربّکم لا إله إلاّ هو خالق کلّ شئ فاعبدوه…» 37 یعنی:این است پروردگار شما!«هیچ الهی»جز او نیست.آفریننده همه چیز اوست، پس او را عبادت کنید.
و نیز میفرماید:«…هل من خالق غیر اللّه یرزقکم من السّماء و الأرض لا إله إلاّ هو…» 38 یعنی:آیا آفرینندهای جز خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟هیچ الهی جز او نیست.
یعنی تنها کسی که منشأ خلقت است، سزاوار پرستش است.در نتیجه، پرستش در خدای سبحان منحصر است.
3.مرحله سوم استدلالهای قرآنی اثبات میکند که: «ربوبیت منحصر در اللّه»است.بدین معنا که بسیاری از آیات شریفه قرآن کریم، دال بر انحصار قانونگذاری(رتق و فتق امور عالم)در پروردگار جهانیان است.
همانطور که میفرماید:«انّ ربّکم اللّه الّذی خلق السّموات و الأرض فی ستّة أیّام ثم استوی علی العرش یدبّر الأمر ما من شفیع الاّ من بعد إذنه ذلکم اللّه ربّکم فاعبدوه أفلا تذکّرون.» 39 یعنی:پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر عرش استیلا یافت و به تدبیر کار پرداخت.هیچ شفاعت کنندهای جز با اذن او نیست.این است خداوند، پروردگار شما!پس او پرستش کنید!آیا متذکر نمیشوید؟یعنی تنها کسی که خالق است قدرت رب بودن و شایستگی پرستش را دارد و در نتیجه ربوبیت در خدای سبحان منحصر است.
بنا بر نظریه علامه سید مرتضی عسکری، این آیه شریفه و بسیاری دیگر از آیات شریفه قرآن کریم در همین زمینه، بر انحصار ربوبیت در پروردگار سبحان دلالت دارند. 40
نتیجه:
اینک با توجه به مطالب یاد شده، به طور خلاصه میتوان گفت که استدلال قرآن کریم بر نفی شرک، این گونه است که ثابت میکند:
1.تنها کسی که خالق است، سزاوار پرستش است.
2.تنها کسی که خالق است، موقعیت ربوبیت و قانونگذاری دارد.
3.الوهیت و ربوبیت تنها منحصر به خداست.
نتیجه اینکه عبودیت نیز در خدای سبحان منحصر است. 41 «و این است مفهوم اخلاص.» 42
ب)شرک خفی
نوع دیگری از شرک را«شرک خفی»نامگذاری کردهاند. این مرحله از شرک، موجب خروج از دایره اسلام نمیشود. اما انسان را از رسیدن به مراحل عالیه ایمان و تقوا بازمیدارد. قرآن کریم میفرماید:«و ما یؤمن أکثرهم باللّه الاّ و هم مشرکون.» 43 یعنی:و اکثر خلق به خدا ایمان نمیآورند، مگر آنکه مشرک باشند.
مراحل شرک و اخلاص خفی
با تدبر در آیات الهی، روشن میشود که شرک خفی خود سه مرتبه دارد و نیز در مقابل آن اخلاص نیز دارای سه مرتبه است:
1.در مرحله اعتقاد: اخلاص در عقیده این است که انسان تنها یک ارزش را قبول کند و سایر امور را در صورتی دارای ارزش بداند که وابسته به همان یک ارزش و همان یک محور تقدس، یعنی خدای سبحان باشند.این اولین مرحله اخلاص، خدامحوری، است.
باری محور تقدس و ارزش، خداست و نه هیچ چیز دیگر.در مقابل آن، شرک در عقیده بدان معناست که انسان چیزی را در کنار خداوند مقدس بداند و برای آن مستقل از خدا ارزش قال شود:«و ما یؤمن أکثرهم باللّه الاّ و هم مشرکون.» 44 یعنی:و اکثر خلق به خدا ایمان نمیآورند، مگر آنکه مشرک باشند(شرکی در وجودشان هست).
به عنوان مثال: درست است که علم مقدس است، اما این در صورتی است که مستقل از خدا نباشد.به عبارت دیگر، علم اگر چراغ راه رسیدن به خدا باشد مقدس است و اگر در برابر او قرار گیرد، ضد ارزش خواهد بود.بنابراین در یک کلام هیچ چیز مقدس نیست، مگر در ارتباط با خدا.در این صورت تقدس خود را از او میگیرد و این، ریشه حرف تمام ادیان الهی است.
2.در مرحله احساسات قلبی و هدف:اخلاص قلبی آن است که دل تنها حرم خدا باشد و دلبستگی ها به خاطر خدا باشد و جز خدا را در این حرم راه ندهد.چنین قلبی جلوهای از نور توحید است و تنها خواستار رضوان الهی و عطای اوست. 45 در مقابل آن، شرک در هدف و احساسات قلبی است؛قلبی که صاحبش جز آسوده زیستن در این دنیا هدفی ندارد و احساسات و دلبستگی هایش به خاطر خدا نیست؛قلبی شرک آلود است.
3.در مرحله عمل: اخلاص در عمل این است که آدمی تمام تلاشهای خویش را فقط برای رضای خدا انجام دهد. اگر نماز میخواند، اگر انفاق میکند، اگر عمل خیری در جامعه انجام میدهد، یا به رتق و فتق امور همسر و فرزندان خود میپردازد، و…همه و همه تنها برای جلب رضایت خدا انجام گیرد.
شرک خفی در عمل، مانند این است که انسان نماز بخواند یا انفاق کند، اما بخواهد که دیگران اعمال او را ببینند و تحسین کنند.به عبارت دیگر ریاکاری در عمل، خود نوعی شرک است؛ البته شرک خفی، خروج از اسلام نیست.اگر چنین امری در عبادت باشد، موجب بطلان عبادت میشود و اگر در اعمال عادی زندگی باشد، ارزش عمل را پائین میآورد. به همین دلیل است که در روایات تأکید میکنند، اعمالتان را خالص کنید و برای خدا انجام دهید و گرنه فاقد ارزش میشوند.پس انسان باید سعی کند، قدم به قدم شرک را از خود دور کند و اگر در کارهایش رد پای نفس را میبیند، به اصلاح آن بپردازد.
به عنوان مثال:اگر در مرحله عمل اطاعت انسان از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)و اولیای الهی و محبت و مودت نسبت به آنها و…به خاطر خدا باشد، عین عبادت «اللّه»است.اما اگر اطاعت از رسول اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)به دلیل این بود که وجهه و مقامی در میان مردم پیدا کند، همین اطاعت نوعی از شرک است، البته نه شرکی که باعث خروج از دایره اسلام میشود.
مرز بین شرک و اخلاص(پاسخی به فرقه وهابیت)
با توجه به آنچه که در مباحث قبل آمد، معلوم شد که «شرک»در اصطلاح قرآن کریم به معنای پرستش غیر خداست و چنین شرکی موجب خروج از دایره اسلام میشود.در مقابل آن، «اخلاص»به معنای انحصار عبودیت در خداوند سبحان است.حال که سخن بدینجا رسید و با توجه به آن که در عصر حاضر گروه وهابیت سیل تهمت را متوجه شیعیان کرده اند و با خامترین برداشتها از قرآن، آنان را متهم به شرک میکنند، بی مناسبت نیست که به نقد کوتاهی پیرامون اندیشه های وهابیت در نسبت دادن شرک به شیعیان و حتی سایر فرقههای اسلامی بپردازیم.نقد این نظر در سایه بررسی متقابل شرک و اخلاص و مرزیابی بین آن دو به روشنی امکانپذیر است. بررسی انجام شده متکی به نص صریح قرآن است و از هر گونه خلل یا اعمال تعصبات شخصی به دور است.
عقاید وهابیت
محمد بن عبد الوهاب، بنیانگذار فرقه وهابیت، در رساله «کشف الشّبهات»بیش از 24 بار مسلمانان را مشرک و بیش از 25 بار مسلمانان را کافر، بت پرست، منافق، منکر توحید، دشمنان خدا، مدعیان اسلام، اهل باطل، نادان و شیطان خوانده است. 46 عبدالوهاب گفته است:«مسلمانان 600 سال کافر بود هاند.او غیر از پیروان خود، بقیه مسلمانان را از هر گروه و مذهبی مشرک و کافر و خون و اموالشان را حلال و مباح دانسته است.وی صلوات بر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)را نهی، و صلوات فرستنده را مجازات میکرده و حتی به قتل میرسانیده است.» 47
لبه تیز حمله وهابیت به شیعه امامیه است.او میگوید:
1.شیعیان مشاهد مشرفه را تعمیر میکنند و مساجد را به حالت تعطیل درمی آورند و این، خود شرک است.
2.شیعیان قبور ائمه را محترم میشمارند و همانند مشرکان به آنها رو میآورند و مانند حاجیان که به حج میروند، آنان به حج قبّه و بارگاه امامان خود میروند و آن را برتر از حج میدانند.
3.شیعیان، قبور ائمه خود را پرستش میکنند و مانند کعبه روبه روی آنها به نماز می ایستند.
4.شیعیان، نذر و قربانیهای خود را به پیامبر و ائمه تقدیم میکنند. 48
از طرف دیگر، اصول اساسی عقاید محمد بن عبدالوهاب و پیروانش در چهار اصل منحصر است:
1.تشبیه خدا به آفریدگانش
2.انحصار الوهیت و ربوبیت در خدا
3.عادی شمردن پیامبر اسلام و احترام نکردن به او
4.کافر شمردن تمام مسلمانان 49
ناگفته نماند که از نظر وهابیها:«توسل به ذات اولیای الهی»و«توسل به مقام و حرمت آنان»، حرام است. 50
درخواست حاجت از غیرخدا حرام است. 51 آنها معتقدند، مردگان غیرقابل تفهیم هستند. 52 درخواست شفاعت شرک است و با دلائل گوناگون بر حرمت درخواست شفاعت، استدلال میکنند و معتقدند پیامبران و اولیای خدا در این جهان حق شفاعت ندارند، بلکه این حق برای آنان تنها در آخرت است و هر کس بندهای از بندگان خدا را میان خود و خدا واسطه قرار دهد و از او بخواهد در حق وی شفاعت کند، دچار شرک شده و شرک مشرکان به دلیل طلب شفاعت از بتها بوده است. 53
نقد نظریه وهابیت با کمک آیات قرآن کریم
با این مقدمه ضروری، به نظر میرسد که مرز بین شرک و اخلاص مشخص شود.برای فهم این مطلب لازم است که معنای عبادت و پرستش روشن شود.
معنای عبادت
در کتابهای لغت عبادت را به معنای ذلت دانستهاند و راهی را که با رفتن هموار شده است، «طریق معبّد»گویند.از اینرو، برده را به واسطه ذلت و انقیادش عبد گویند. 54 در مفردات آمده که عبودیت، اظهار تذلل و عبادت، غایت تذلل و أبلغ از عبودیت است. 55 معنای دومی که برای عبادت در برخی کتابهای لغوی آمده، این است که اطاعت و نهایت تعظیم برای خداست. 56
اما با تدبر در آیات قرآن کریم، به نظر میرسد که اگر بخواهیم برای عبادت بر اساس عرف قرآن تعریفی ارائه دهیم، میتوانیم بگوییم که عبادت در حقیقت به معنای«محور قرار دادن»است.وقتی قرآن میفرماید:«لا تعبدوا الاّ اللّه.» 57 یعنی:جز خدای را عبادت نکنید، منظور این است که غیر خدا را محور و اصل قرار ندهید و همه چیز را از دریچه توحید بنگرید.پس تنها مفهوم منحصر در خدا، پرستش است. مفهوم پرستش از مفاهیمی چون اطاعت، تذلل، تسلیم، احترام و…فراتر است؛زیرا همه آن مفاهیم برای غیر خداوند هم کاربرد دارند، در حالی که پرستش برای غیر او هرگز جایی ندارد.البته گاه دو مفهوم عبادت و اطاعت در یک مصداق متجلی میشوند.اما این بدان معنا نیست که عبادت دقیقا به همان معنای اطاعت باشد، بلکه اطاعت خدای سبحان مصداقی از عبادت اوست و همچنین است سایر مفاهیم.
زمانی که قرآن میفرماید:«…لا تعبدوا الشّیطان…» 58 یعنی:شیطان را عبادت نکنید، بدین معناست که نهی از محور قرار دادن شیطان مطرح شده است؛زیرا افراد بشر نوعا القائاتی را که شیطان بر قلب آنها میکند، محور عمل خویش قرار میدهند و گرنه مردم شیطان را سجده نمیکنند.با این مقدمه برای نقد نظر وهابیت بحثی را آغاز و در نهایت قضاوت را به خوانندگان محترم واگذار میکنیم.
چه چیزهایی عبادت نیست؟
اینک بحث را از بعد دیگری مینگریم.باید دید چه چیزهایی عبادت نیست.به عبارتی، باید روشن شود که آیا از نظر قرآن کریم دعا، ایمان، احترام، محبت، اطاعت و تسلیم برای غیرخدا، عبادت غیر خدا محسوب میشود یا خیر؟
گفتیم که پیام قرآن این است:«جز خدا را عبادت نکنید.» از طرف دیگر فرموده است:«از رسول خدا اطاعت کنید.»از این مطلب نتیجه میگیریم که منظور از اطاعت غیرخدا، عبادت غیرخدا نیست؛چه در غیر این صورت باید بگوییم در قرآن امر به عبادت پیامبر خدا شده است.در حالی که قرآن هرگز نمیفرماید پیامبر را عبادت کنید.اما اطاعت برای خدا عبادت خداست، اگر چه اطاعت از غیر خدا باشد. 59
پس اطاعت از رسول اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چون در مسیر اجرای فرمان ربوبی است، خود اطاعت و در نتیجه عبادت خدای رحمان است.چنان که میفرماید:«من یطع الرّسول فقد أطاع اللّه…» 60
1.تسلیم
تسلیم شدن نیز به معنای عبادت غیرخدا نیست؛زیرا قرآن کریم هم تسلیم را در برابر خدا مطرح میکند و هم در برابر پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم).چنان که خدای سبحان میفرماید:«…و أمرنا لنسلم لربّ العالمین.» 61 یعنی:به ما فرمان داده شده است که تسلیم پروردگار دو جهان باشیم.از طرف دیگر، خطاب به پیامبر گرامی میفرماید:«فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی أنفسهم حرجا ممّا قضیت و یسلّموا تسلیما.» 62 یعنی:به پروردگار تو قسم، این مردم ایمان نمیآورند، مگر زمانی که تو را در مشاجرات خود حکم قرار دهند.سپس نسبت به هر حکمی که تو در مورد داوری برای ایشان بیان کنی، در دل خود هیچ واکنشی نشان ندهند و تسلیم محض تو باشند.بنابراین آن کسی مؤمن واقعی است که حتی اگر به حکم تو محکوم شود، در دل خود نگوید که چرا پیامبر مرا محکوم کرد.بدین ترتیب تسلیم در برابر پیامبر خدا، بندگی خداست، نه عبادت پیامبر.
2.اطاعت
از طرف دیگر اطاعت پیامبر، اطاعت خداست 63 و چون اطاعت خدا عبادت است، اطاعت پیغمبر خدا نیز عبادت خداست.بنابراین همانطور که گفتیم، تنها«محور قرار دادن معبود» 64 در خداوند سبحان منحصر شده است.بدین معنا که پرستش، به هر عنوان برای غیرخدا ممنوع است.
3.محبت
«محبت»اگرچه شدید باشد، عبادت غیر خدا نیست.در درجه اول محبت خدا مطرح است:«…و الّذین ءامنوا أشدّ حبّا للّه…» 65 یعنی:…و کسانی که ایمان آوردند، خدا را خیلی دوست دارند…سپس محبت به پیامبر، محبت به پدر و
اخلاص در عمل این است که آدمی تمام تلاشهای خویش را فقط برای رضای خدا انجام دهد.اگر نماز میخواند، اگر انفاق میکند، اگر عمل خیری در جامعه انجام میدهد، یا به رتق و فتق امور همسر و فرزندان خود میپردازد، و… همه و همه تنها برای جلب رضایت خدا انجام گیرد.
مادر، 66 و محبت به غیر خدا برای خدا، عبادت خداست.
درباره محبت به پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، قرآن کریم میفرماید:«قل ان کان ءاباؤکم و أبناؤکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحبّ إلیکم من اللّه و رسوله و جهاد فی سبیله فتربّصوا حتّی یأتی اللّه بأمره و اللّه لا یهدی القوم الفاسقین.» 67 یعنی:بگو اگر پدرانتان، فرزندانتان، برادرانتان، زنانتان، خویشاوندانتان، اموالی که اندوختهاید، تجارتی که از کساد آن بیم دارید و خانههایی که به آن دلخوش هستید، برای شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او دوستداشتنیتر هستند، منتظر باشید تا خدا فرمان خویش را بیاورد.خدا نافرمانان را هدایت نخواهد کرد.
مفهوم مخالف این آیه شریفه چنین است که باید خدا و رسولش را دوست بدارید و مبادا امور زندگی شما، از خدا و پیامبرش(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)نزدتان دوستداشتنیتر باشد.
4.حرمت نهادن
و نیز«احترام»به غیرخدا عبادت غیرخدا نیست؛زیرا قرآن خود میفرماید:«یا أیّها الّذین ءامنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النّبیّ و لا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط أعمالکم و أنتم لا تشعرون.» 68 یعنی:ای کسانی که ایمان آوردید!صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر مکنید و همچنان که با یکدیگر بلند سخن میگویید، با او به آواز بلند سخن مگویید که اعمالتان، بدون آنکه متوجه شوید، حبط میشود.
این آیه، تنها منحصر به زمان حضرت رسول اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)نیست، بلکه پس از رحلت آن حضرت نیز این احترام همچنان در حرم مطهر ایشان برقرار است.کسانی که قلبهایشان به تقوا امتحان شده است، صدایشان را نزد پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، چه در زمان حیات و چه پس از وفات، بلند نمیکنند.یعنی از نظر قرآن کریم، چنین احترامی به رسول خدا نشانه تقوای قلب است که میفرماید:«و انّ الّذین یغضّون أصواتهم عند اللّه اولئک الّذین امتحن اللّه قلوبهم للتّقوی…» 69 یعنی:کسانی که نزد پیامبر خدا صدایشان را پایین میآورند، همان کسانی هستند که خداوند دلهایشان را به تقوا آزموده است.
بنابراین رعایت چنین ادب و احترامی در حرم محبوبترین خلق خدا نشانه اخلاص است.زیرا اگر قرار باشد که احترام به رسول خدا شرک باشد، در این صورت مسلمانان و صحابه بزرگوار صدر اسلام باید از مشرکان درجه اول باشند.زیرا همانطور که تاریخ گواهی میدهد، از قول عروة بن مسعود ثقفی وارد شده است که:«چون پیامبر فرمانی میداد، در انجام آن از همپیشی میگرفتند و چون وضو میگرفت، برای گرفتن آب وضوی او کارشان به کشمکش میرسید، وقتی پیش او سخن میگفتند، آهنگ کلامشان ملایم بود و از روی تعظیم خیره در او نمینگریستند». 70
«و نیز به هنگام صلح حدیبیه، فرمانده سپاه مکه در بازگشت از مذاکره با رسول اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، نزد سپاه خود رفت و به ایشان گفت:گوش دهید تا برایتان بگویم.به خدا قسم من به دربار سلاطین دنیا رفتهام، من قیصر را در تخت سلطنتش دیدهام، من کسری را در حشمت و عزتش مشاهده کردهام، و نجاشی را بر اریکه عزتش دیدهام.به خدا سوگند هیچ امپراتور و سلطانی را نیافتم که کسانش او را چون یاران و پیروان محمّد احترام کنند، و بمانند ایشان مطیع و منقاد زمامدار خود باشند…». 71
کوتاه سخن اینکه، احترام گذاشتن به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)و اولیای خدا نشانه اخلاص و تقوای درون است.
5.ایمان
«ایمان»آوردن به غیر خدا نیز عبادت غیر خدا نیست. قرآن کریم از یک طرف دستور میدهد که به خداوند ایمان آورید:«…فامنوا باللّه…» 72 و از طرف دیگر میفرماید:«یا أیّها الّذین ءامنوا اتّقوا اللّه و ءامنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا تمشون به و یغفر لکم و اللّه غفور رحیم» 73 یعنی:ای کسانی که ایمان آوردید، جانب خدا را نگه دارید و به رسولش ایمان آورید، تا به شما، دو بهره از رحمتش را بدهد و به شما نوری دهد که با آن راه میروید و شما را بیامرزد که خدا آمرزنده مهربان است.
پس ایمان به رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)موجب نور قلب و هدایت انسان میشود؛چرا که:«و ما ینطق عن الهوی ان هو الاّ وحی یوحی.» 74 یعنی:و سخن از روی هوی نمیگوید.نیست این سخن جز آنچه بدو وحی میشود.
منظور این است که بدانید، آنچه او میگوید، سخن خداست.بنابراین ایمان به رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)شرک نیست و گرنه قرآن کریم هرگز بدان امر نمیکرد.
6.خواندن غیرخدا
«خواندن»غیرخدا و یا درخواست از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)و اولیای او(صلوات اللّه علیهم أجمعین)نیز عبادت غیرخدا نیست و شرک محسوب نمیشود.به دلیل اینکه:
1.خواندن غیرخدا در قرآن کریم نفی نشده است.زیرا قرآن کریم میفرماید:«یا أیّها الّذین ءامنوا استجیبوا للّه و للرّسول إذا دعاکم لما یحییکم…» 75 یعنی:ای کسانی که ایمان آوردید، چون خدا و پیامبرش شما را به چیزی خوانند که به شما زندگی میبخشد، دعوتشان را اجابت کنید.و نیز میفرماید:«لا تجعلوا دعاء الرّسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا…» 76 یعنی:آنچنان که یکدیگر را صدا میزنید، پیامبر را صدا نزنید…
2.خواندن اولیای خدا شرک تلقی نمیشود، زیرا قرآن کریم میفرماید:«…و أوحینا الی موسی اذ إستسقاه قومه أن اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عینا…» 77 یعنی:…و چون قوم موسی از او آب خواستند، به او وحی کردیم که عصایت را بر سنگ بزن.از آن سنگ دوازده چشمه روان شد…
و این زمانی است که قوم حضرت موسی(علیه السلام)در بیآبی و تشنگی واقع شدند و به همین دلیل نزد او آمدند و درخواست کردند که حضرت برایشان آب تهیه فرماید و نگفتند:«خدایا برای ما آب تهیه کن!»
از طرف دیگر، حضرت موسی(علیه السلام)نیز نفرمود:«این درخواست کردن شما از من شرک است، بروید از خدا بخواهید!»قرآن نیز این درخواست و اجابت از طرف خداوند را نقل میفرماید.بنابراین درخواست حاجت از یکی از اولیای خدا شرک نیست.
چنانکه قرآن کریم در ماجرای فرزندان یعقوب(علیه السلام) میفرماید که ایشان به پدر گفتند:«قالوا یا أبانا استغفر لنا ذنوبنا…» 78 یعنی:گفتند:ای پدر برای گناهان ما آمرزش بخواه…اگر این شرک است، چرا حضرت یعقوب(علیه السلام) نفرمود:«خودتان بروید و از خدا طلب کنید!؟»و نیز راجع به امت اسلام در قرآن آمده است که اگر به خودشان بد کردند و به گناه دست یازیدند، با استغفار پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)خداوند به ایشان نظر لطف میکند:«…و لو أنّهم اذ ظلموا أنفسهم جاؤک فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرّسول لوجدوا اللّه توّابا رحیما» 79 یعنی:…و اگر به هنگامی که مرتکب گناهی میشدند، نزد تو میآمدند و از خدا آمرزش میخواستند و پیامبر برای ایشان آمرزش میخواست، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند.
ناگفته نماند که آن خواندنی شرک است که به عنوان«إله» خوانده شود؛همانطور که قرآن کریم میفرماید:«و لا تدع مع اللّه إلها ءاخر لا إله الاّ هو…» 80 یعنی:با خدای یکتا اله دیگری را مخوان.هیچ الهی جز او نیست…و نیز میفرماید: «و من یدع مع اللّه إلها ءاخر لا برهان له…» 81 یعنی:و آن که جز اللّه، اله دیگری را میخواند که به حقانیتش هیچ برهانی ندارد…
نتیجه اینکه دعا در حالت غیر عبودیت، برای همه مطرح است؛ بنابراین دعا، ایمان، احترام، محبت، اطاعت و تسلیم، همگی هم برای خداوند مطرح هستند و هم برای عبادت در حقیقت به معنای«محور قرار دادن» است. وقتی قرآن میفرماید:«لا تعبدوا الاّ اللّه.» یعنی:جز خدای را عبادت نکنید، منظور این است که غیرخدا را محور و اصل قرار ندهید و همه چیز را از دریچه توحید بنگرید.پس تنها مفهوم منحصر در خدا، پرستش است.مفهوم پرستش از مفاهیمی چون اطاعت، تذلل، تسلیم، احترام و…فراتر است؛زیرا همه آن مفاهیم برای غیر خداوند هم کاربرد دارند، در حالی که پرستش برای غیر او هرگز جایی ندارد
غیر خدا.لیکن برای غیر خدا به صورت مستقل مطرح نیستند، بلکه در ارتباط با خداوند سبحان و در طول توحید مطرحند. بدین ترتیب، توجه به امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام)به عنوان ولیّ خدا عبادت خداست، نه عبادت ولیّ خدا و همانطور که قبلا گذشت، شرک در دو چیز است:
1.اوّل اینکه انسان برای خداوند بیهمتا، انداد و همانند قائل شود و در ربوبیت خدای سبحان شریک در نظر بگیرد؛ چنان که میفرماید:«یا صاحبی السّجن ءأرباب متفرقون خیر أم اللّه الواحد القهّار.» 82 یعنی:ای دو همراه زندانی من!آیا پروردگارانی پراکنده بهترند یا خداوند یگانه قهار؟و منظور از «اربابان متفرق»قانونگذاران متعدد و مختلف هستند، در مقابل «اللّه»که همان خالق شایسته قانونگذاری است.
اما در میان مسلمانان، کسی درباره مخلوق چنین اعتقادی ندارد.در میان ایشان کسی نمیگوید رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)در کنار خدا نشسته و فرمان میراند و اگر کسی بگوید رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)از طرف خداوند سبحان اداره بعضی امور عالم را به عهده دارد، مشرک نیست. زیرا این امر را قرآن کریم خود برای فرشتگان اثبات میکند. همچنین اگر کسی بگوید:پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)دارای کرامت و معجزه است، نمیتوان او را به شرک منتسب نمود.زیرا در غیر این صورت، شفای چشم یعقوب(علیه السلام)، به وسیله بوی پیراهن یوسف(علیه السلام) 83 شرک محض است.
2.دوم اینکه انسان چیزی را به غیر از خداوند متعال بپرستند.مشرکان هر دو کار را انجام میدادند، یعنی الههها را در کنار خدا با او همرتبه میدانستند و آنها را هم میپرستیدند که هیچیک از این معانی در مورد مسلمانان و شیعیان صدق نمیکند.
در اینجا لازم به ذکر است که وهابیت، علاوه بر تحریم شفاعت و زیارت و دعا و توسل، تخریب قبور مؤمنان و اولیای خدا و حتی مرقد مطهر پیامبر اسلام(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را واجب میدانند.حتی عدهای وجود پیامبرانی چون مسیح(علیه السلام)و یا حضرت مریم(سلام الله علیها)را افسانه میدانند. 84 وهابیون عقیده دارند که باید آثار قبرها را که از نشانههای شرک هستند، خراب کرد.بدین بهانه، جنایات زیادی به دست «آل سعود»انجام دادند و با قساوت، قتل و غارت فراوان کردند؛چنان که تاریخ نیز گواه حملههای ایشان به کربلا و نجف و سوریه و مسقط است. 85
در حالی که خداوند سبحان در قرآن میفرماید:«و لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللّه أمواتا بل أحیاه عند ربّهم یرزقون.» 86 یعنی:کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
اینک با توجه به اینکه این مقامات برای انسانهای معمولی بیان شدهاند، مقام والا و شامخ حضرت رسول اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)و اولیای الهی در این زمینه روشن میشود؛ بنابراین، خود قرآن است که از مسلمانان دعوت میکند، به اولیای خدا و آثار ایشان توجه کنند؛ همانگونه که ابتدا دستور توجه به خانه کعبه را میدهد و طواف به دور همان سنگهای بیجان را واجب میشمرد.آری همین سنگهای بیجان، زمانی که به عنوان«بیت اللّه»مورد توجه قرار میگیرند، تقدّس مییابند، نه اینکه به خودی خود دارای ارزش و تقدس باشند.از این رو، قرآن میفرماید:«انّ أوّل بیت وضع للنّاس للّذی ببکّة مبارکا و هدی للعالمین» 87 یعنی: نخستین خانهای که برای مردم بنا شده، همان است که در مکه قرار دارد؛خانهای که جهانیان را سبب برکت و هدایت است.
در این آیه شریفه توجه به دو نکته ضروری است.اول این که: این خانه مرکز هدایت است. 88 دوم اینکه:این خانه مرکز برکت است. 89 یعنی تمام برکات دنیا، از ناحیه کعبه که مرکز ثقل زمین است، به همه جا منتشر میشود.
باری، خداوند برای چند تکه سنگ چنین اهمیتی قائل است، و مردم را به سوی آن متوجه میسازد.مگر نه اینکه سنگ جز مخلوقی نیست؟پس آیا چنین توجهی به آن، شرک است!؟
از طرف دیگر، قرآن کریم از ما دعوت میکند که به آثار انبیا(صلوات اللّه علیهم أجمعین)توجه کنیم:«فیه ءایات بیّنات مقام إبراهیم…» 90 یعنی:در آنجاست آیات روشن و مقام ابراهیم. 91
از نظر قرآن کریم، سنگی که یک پیغمبر خدا روی آن ایستاده و معبدی را بنا کرده است، آنقدر تقدس یافته که آن را «آیه بینه خداوند»نام نهاده است و میفرماید:«…و اتّخذوا من مقام إبراهیم مصلّی…» 92 یعنی:…و مقام ابراهیم را نمازگاه خویش گیرید…
بنابراین توجه به غیر خدا همانطور که در قرآن نیز آمده است، تنها به عنوان«انداد»و«معبود»، شرک است.
اینک قضاوت کنید:
خداوند به جای پای پیامبرش چنین قداستی میبخشد، پس آیا خود پیامبر خدا و یا اولیای الهی و مراقد مطهره ایشان مقدّس نیستند؟و یا خانهای که زمانی مهبط وحی بوده است، قداستی ندارد؟و بالاخره آیا«شرک»یعنی رو به قبر مطهر پیامبر ایستادن، دست بالا بردن و«یا رسول اللّه»گفتن!؟
و اینک ما به عنوان یک مسلمان، به عنوان پیرو واقعی رسول اللّه(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)و بالاخره به عنوان یک شیعه و پیرو جانشین رسول خدا، یعنی حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام)، پیام«أن لا تعبدوا الاّ اللّه»را با تمام وجود از دل و جان خریداریم و آن را با صدای بلند فریاد میزنیم.
نتیجهگیری:
اگر دعا، توجه، احترام، اطاعت، تسلیم، ایمان و… برای خداوند مطرح است، برای رسول او، ولیّ او و گاه برای پدر و مادر نیز-البته نه مستقل از خدا بلکه به خاطر خدا-مطرح است.فقط و فقط یک چیز به هیچ عنوان حتی به خاطر خدا سزا نیست و آن«پرستش غیر خدا»و«اعتقاد به وجود ربّ و انداد هم سطح خدا»است. 93
زیر نویس
(1).العین، ج 5، ص 293.
(2).اساس البلاغة، جار اللّه زمخشری، دار بیروت للطباعة و النشر، ص 328. و نیز التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن المصطفوی، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360، ج 6، ص 49.
(3).همان، ص 50.
(4).لسان العرب، ج 7، ص 26.
(5).العین، ج 4، ص 186.
(6).مریم/51.
(7).«أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله…»
(8).«ألاّ تعبدوا الاّ اللّه إنّنی لکم منه نذیر و بشیر»(هود/2).
(9).«و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوا اللّه ما لکم من إله غیره…» (المؤمنون/23).یعنی:و نوح را بر قومش فرستادیم.گفت:ای قوم من، خدای یکتا را بپرستید، شما را الهی جز او نیست.
(10).«لن ینال اللّه لحومها و لا دماؤها…»(الحج/37).یعنی:گوشت و خون این شتران به خدا نمیرسد…ذیل این آیه شریفه در تفسیر«جوامع الجامع»آمده است که عرب زمان جاهلیت وقتی قربانی میکردند، خون آن را به در و دیوار کعبه میمالیدند.جوامع الجامع، أمین الدین ابو علی الفضل بن الحسن الطبرسی، انتشارات دانشگاه تهران، ج 3، ص 49.
(11).«…و طهر بیتی للطائفین و القائمین و الرکّع السّجود»(الحج/26).یعنی: …و خانه مرا برای طواف کنندگان و به نماز ایستادگان و راکعان و ساجدان پاکیزه کن.
(12).العنکبوت/61.
(13).ابراهیم/10.
(14).جهانبینی و ایدئولوژی، ص 30.
(15).ص/5.
(16).انداد جمع ندّ، به معنای همانند، نظیر و مثل است.فرهنگ لاروس، ج 2، ص 2035.
(17).تاریخ الامم و الملوک، ابی جعفر محمد بن جریر الطبری، انتشارات الحسینیه المصریة، ج 2، ص 319.
(18).تاریخ تحلیلی اسلام، دکتر سید جعفر شهیدی، مرکز نشر دانشگاهی، ص 29 و 30.
(19).همان، ص 30.
(20).النازعات/5.
(21).السجده/5.
(22).التکویر/21 و 20.
(23).برای توضیح بیشتر به«سیمای انسان مختار در قرآن»، نوشته دکتر سید محسن میرباقری، ص 35 الی 42 رجوع کنید.
(24).الانبیاء/22.
(25).المؤمنون/91.
(26).الروم/28.
(27).«یا ایهّا الّذین ءامنوا انّما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا…»التوبة/28-یعنی:ای کسانی که ایمان آوردید!محققا مشرکان نجس هستند و بعد از این سال نباید به مسجد قدم گذارند.
(28).هود/87.
(29).الکافرون/1 و 2.
(30).النحل/35.
(31).الزمر/3.
(32).الزمر/64.
(33).هود/2.
(34).الفرقان/3.
(35).الحج/73.
(36).عقاید اسلام در قرآن کریم، علامه سید مرتضی عسکری، ترجمه محمّد جواد کرمی، انتشارات منیر، ج 1، ص 42.
(37).الانعام/102.
(38).فاطر/3، البته این آیه شریفه بیانگر توحید ربوبی نیز هست.به جهت اینکه میفرماید:این خالق شماست که شما را از آسمان و زمین روزی میدهد.
(39).یونس/3.
(40).عقاید اسلام در قرآن کریم، ج 1، ص 158.ناگفته نماند که علامه عسکری در همین کتاب با استفاده از آیات متعدد اثبات کرده است که از نظر قرآن کریم، پرستش منحصر به خالق است و خالق تنها اللّه است.ص 39 الی 49.
(41).برای توضیح بیشتر به:عقاید اسلام در قرآن کریم، جلد اول، مباحث الوهیت و ربوبیت، ص 31 الی 166.
(42).موارد 1 و 2 و 3 بیانگر اخلاص در اعتقاد و نتیجه نیز بیانگر اخلاص در عمل است.
(43).یوسف/106.
(44).همان.
(45).«یا أیّتها النّفس المطمئنّة إرجعی الی ربک راضیة مرضیّة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی»(الفجر/30-27).یعنی:ای نفس قدسی!مطمئن و دلآرام، امروز به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود و او راضی از توست.باز آی و در صف بندگان خالص من درآی و در بهشت من داخل شو.
(46).وهابیت و آل سعود(توطئه استعمار)، دکتر سید محمود اسد اللّهی، انتشارات رسالت قلم، ص 27 به نقل از کتاب فرقه وهابیها، نوشته از علی دوانی.
(47).همان، ص 28.
(48).وهابیت و آل سعود، ص 37 و 38 به نقل از کتاب پاسخ به شبهات وهابیها.
(49).وهابیت از دیدگاه مذاهب اهل سنت، ترجمه و تحقیق محمدباقر خالصی، انتشارات دارالفکر، ص 37.
(50).نقدی بر آئین وهابیت«شفاعت»، آیة اللّه جعفر سبحانی، انتشارات قدر، 1369، ج 1، ص 71.
(51).همان، ص 63.
(52).همان، ص 66.
(53).همان، ص 60.
(54).«العبادة فی اللغة هی الذلّة.»مجمع البیان، ج 1، ص 25.
(55).مفردات، ذیل واژه عبد، و نیز جعفر سبحانی مرقوم کرده است که:«العبادة هو الخضوع لشیء علی أنّه اله أو ربّ.»اما هر گاه چیزی را بنده محتاج و نیازمند خدا بدانیم و او را در عمل و کار مستقل نیندیشیم، در این صورت هیچ نوع خضوعی(لفظی و عملی)عبادت شمرده نمیشود.نقدی بر آئین وهابیت، ص 9.
(56).صاحب«التحقیق»عبادت را به معنای انقیاد و خضوع دانسته و گفته است که اصل معنا در این ماده نهایت تذلل در قبال مولا همراه با اطاعت است که این معنا میتواند به طور تکوینی یا به اختیار یا جعلی باشد.التحقیق، ج 8، ص 13-12، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
(57).هود/2.
(58).یس/60.
(59).«یا أیّها الّذین ءامنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم…» (النساء/59).یعنی:ای اهل ایمان!فرمان خدا، رسول و صاحبان امر از میان خودتان را اطاعت کنید…
(60).النساء/80.
(61).الانعام/71.
(62).النساء/65.
(63).«من یطع الرّسول فقد أطاع اللّه…»(النساء/80).یعنی:هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است…
(64).«ألا تعبدوا الاّ اللّه…»(هود/2).
(65).البقره/165.
(66).در حدیث است که:«نظر الولد الی والدیه حبّا لهما عبادة.»یعنی:نگاه محبتآمیز فرزند به پدر و مادر عبادت است.مستدرک الوسائل، ج 9، ص 152.
(67).التوبة/24.
(68).الحجرات/2.
(69).الحجرات/3.
(70).تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 75.
(71).قصص قرآن و تاریخ انبیاء، سیره رسول اکرم(ص)از بعثت تا رحلت، سید محمّدباقر موسوی و استاد علیاکبر غفّاری، نشر صدوق، ص 553 و 554.
(72).النساء/171.
(73).الحدید/28.
(74).النجم/3 و 4.
(75).الانفال/24.
(76).النور/63.
(77).الاعراف/160.
(78).یوسف/97.
(79).النساء/64.
(80).القصص/88.
(81).المؤمنون/117.
(82).یوسف/39.
(83).«فلمّا أن جاء البشیر ألقیه علی وجهه فارتدّ بصیرا…»(یوسف/96).یعنی: چون مژده دهنده آمد و جامه بر روی او انداخت، بینا گشت.
(84).نقدی بر آیین وهابیت، آیةالله جعفر سبحانی ص 27.
(85).وهابیت و آل سعود، دکتر سید محمود اسداللهی ص 14 الی 18 و نیز 24 و 27.
(86).آل عمران/169 و نیز البقرة/154.
(87).آل عمران/96.
(88).بدیهی است که خداوند میتواند هدایت خود را بطور مستقیم به مردم افاضه فرماید، اما او برای همه چیز واسطهای قرار داده است.واسطههایی مقدس چون بیت عتیق، قرآن کریم و پیامبر اکرم(ص).
(89).در اصطلاح قرآن کریم«برکت»به معنای آب و آبادانی است:«…الی المسجد الأقصی الّذی بارکنا حوله…»الاسراء/1، به مسجد الاقصی که گرداگردش را آباد کردیم.
(90).آل عمران/97.
(91).«مقام ابراهیم»سنگی است که آن حضرت بهنگام ساختن دیوارهای کعبه به روی آن میایستادند و اینک جای پای ایشان در آن منقوش است.المیزان، ج 3، ص 388.
(92).البقره/125.
(93).این مقاله برگرفته از سخنرانیهای استاد محترم دکتر سید محسن میرباقری است که در سال 1379 ایراد فرمودند و افتخار تدوین و تنظیم آن را به شاگرد کوچک خود واگذار نمودند.چپ
منبع: مجله رشد ( آموزش قرآن ) – گاهنامه شماره 2 سال 1382.
نوشته: مژگان سرشار