جستجو
Close this search box.

نشانه هایی از ناصبی گری ابن تیمیه

یکی از شخصیت های جنجالی و پر ماجرا در جهان اسلام ابوالعباس احمد بن تیمیه حرّانی متوفّای سال(728ق) می باشد. وی که دارای تألیفات متعدّدی[1]و افکار شاذ گوناگونی است جزو افراطیون وغلات حنابله به شمار میرود و افرادی که گرایشات تندروانه­ی سلفی دارند همواره تا امروز به پیروی از او و ترویج اندیشه هایش پرداخته اند.

شخصیت ابن تیمیه از زوایای مختلفی قابل بررسی است، لیکن سعی ما در این مقاله بر آن است که یکی از آن ابعاد را مورد بحث قرار دهیم، و آن عبارت است از جنبه ی ناصبی گری و دشمنی او با خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) و شیعیان آنان.

اگر چه این مطلب برای کسانی که با افکار و کتابهای ابن تیمیه آشنا هستند بسیار واضح است ولی چون در روزگار ما ملاحظه می شود عدّه ای از شیفتگانش سعی بلیغ در آن دارند تا او را از این مسائل مبرا سازند و با نقل عباراتی از او و چاپ کتابش به نام(حقوق آل البیت) علیهم السلام چنین وانمود کنند که وی هیچگاه با خاندان نبوت مشکلی نداشته است.

از این­رو برآن شدیم تا نمونه هایی و شواهدی هرچند اندک از دشمنی ها و کینه توزی های او را با استفاده از نوشته هایش ارائه کنیم تا اگر ابهامی در این زمینه وجود داشته باشد مرتفع گردد إن شاء الله تعالی.

در ابتدا لازم است که بدانیم عنوان (ناصبی) بر کسی اطلاق می شود که دشمنی خود را نسبت به اهل بیت (علیهم الصلاة و السلام) آشکار کند.

طریحی در(مجمع البحرین) می نویسد: «الناصب هوالذی یتظاهر بعداوة أهل البیت علیهم السلام أو لموالیهم لأجل متا بعتهم لهم».[2]

در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «لیس الناصب من نصب لنا أهل البیت، لأنک لاتجد أحداً یقول: أنا اُبغض محمداً و آل محمد، ولکنّ الناصب من نصب لکم و هو یعلم أنکم تتولّونا أوتتبرّؤون من أعدائنا».[3]

بلکه در جواب امام هادی (علیه السلام) به نامه ی محمدبن علی بن عیسی مفهوم نصب فراتر از آن بیان شده است.[4]

اکنون چه آنکه مصداق ناصبی را فقط مواردی بدانیم که بر تعریف نخست منطبق باشد ( یعنی خصوص دشمن اهل بیت (علیه السلام) یا اعم از آن که شامل مورد مذکور در روایت نیز بشود، در هر دو صورت ابن تیمیه بدون تردید از مصادیق بارز ناصبی است، همانگونه که بیان خواهد شد ان شاءالله .

نکته ی اساسی درباره ی ابن تیمیه و امثال او که نباید از آن غافل ماند آنست که چهره ی واقعی و باطن آنان را باید در لابلای گفتار و نوشتارشان جستجو کرد، و به محض وقوف بر بعضی از عبارات که در ظاهر مدح و ستایش آل الله را در بر دارد نباید فریب آنان را خورد، زیرا چنین کاری نوعاً به جهت دفع اتهام به ناصبی گری است و یا از باب ( الحقّ یُنطِقُ منصفاً و عنیداً ) می باشد، چنانکه می بینیم ابن تیمیه در استفاده از این شگرد باز نمانده است، او می گوید: « . . . و مع هذا فحبّ علیّ واجب، ولیس ذلک من خصائصه، بل علینا أن نحبّه کما علینا آن نحبّ عثمان و عمر و أبابکر و أن نحبّ الأنصار»[5] و نیز می گوید: «ولاریب أنّ لِآل محمد صلی الله علیه و آله وسلم حقا علی الأمة لا یشرکهم فیه غیرهم، و یستحقّون من زیادة المحبّة و الموالاة ما لا یستحقّه سائر بطون قریش»[6] و نظایر این کلمات؛ ولی با کمی دقت در مطالب طرح شده در کتاب (منهاج السنّة النبویّة )- یا به تعبیر صحیح ( منهاج البدعة الأمویّة ) – خواننده منصف در می یابد که روحیه ی دشمنی ابن تیمیه با اهل بیت نبوت و شیعیانشان، و حقیقت باطل او در آنجا به طور آشکار تجلّی کرده، و آنچه کینه و عقده نسبت به حضرات ائمه­ی معصومین (علیهم السلام) و پیروانشان داشته به بهانه ی ردّ بر رافضی (یعنی علّامه حلّی اعلی الله مقامه) بروز و ظهور نموده است، و بهترین گواه بر این مدّعا عباراتی است که از او نقل خواهد شد اِن شاءالله.

بنا براین باید شخصیت منافقانه ی وی – به تعبیر اهل سنّت- [7] واکاوی شود تا خطر پندارهای او در جامعه ی اسلامی بیشتر هویدا گردد و نقاب از چهره ی واقعی او و پیروانش بیفتد، و در نتیجه از به دام افتادن برخی از مسلمانان ناآگاه جلوگیری به عمل آید .

ابن تیمیه به شیوه های گوناگونی به ستیز و دشمنی با اهل البیت سلام الله علیهم اجمعین و شیعیان آنان پرداخته است که ما در اینجا به بیان سه محور اکتفا می کنیم ( تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل ).

محور اول: تلاش مذبوحانه برای انکار فضائل و مناقب مسلَّم:

این امر به چند روش صورت می گیرد :

1. ادعای اجماع های دروغین اهل معرفت به حدیث بر ساختگی بودن برخی روایات.

مثلا در باره ی حدیث ردّ شمس می گوید: «المحققون من أهل العلم والمعرفة بالحدیث یعلمون أن هذا الحدیث کذب موضوع».[8] و باز می گوید: «. . . اتفقوا علی ترکه وإلاعراض عنه».[9]

این در صورتی است که طحاوی در(مشکل الآثار)[10] و قاضی عیاض در (الشفا بتعريف حقوق المصطفى)[11] و هیثمی در (مجمع الزوائد )[12] و سیوطی در(اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة)[13] و (کشف اللبس عن حدیثِ ردّ الشمس )[14] و ابن حجر مکّی در ( شرح الهمزیة ) این حدیث را صحیح، و ابوزرعه در( طرح التثریب )[15] و دیگران این حدیث را حسن دانسته اند .

نمونه­ی دیگر آنکه ابن تیمیه درباره­ی حدیث: (أَنْتَ وَلِيِّي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي) می گوید: «فَإِنَّ هَذَا مَوْضُوعٌ بِاتِّفَاقِ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِالْحَدِيثِ»،[16] در حالی که احمد بن حنبل – امام ابن تیمیه- این حدیث را با سند صحیح در مسندش[17] روایت کرده است. و نیز ابن عبدالبَرّ در( الاستیعاب ) پس از نقل این حدیث از طریق ابوداود طیالسی درباره ی سند آن می نویسد: «هَذَا إسناد لا مطعن فِيهِ لأحدٍ لصحته وثقة نقلته».[18]

و همچنین ابن جریر طبری[19] و حاکم نیشابوری[20] و دیگران این حدیث را صحیح شمرده اند.

آیا این افراد که همگی قبل از ابن تیمیه می زیسته اند از اهل معرفت به حدیث نیستند؟!

بلکه دروغ بودن ادعای ابن تیمیه نسبت به این حدیث آن چنان آشکار و مفتضحانه است که شخصی چون البانی سلفی که از شیفتگان و مریدان سر سخت اوست طاقت نیاورده و بر شیخ الاسلامش حمله ور می شود و می گوید: «فمن العجيب حقا أن يتجرأ شيخ الإسلام ابن تيمية على إنكار هذا الحديث وتكذيبه(فی منهاج السنة)… فلا أدري بعد ذلك وجه تكذيبه للحديث إلا التسرع والمبالغة في الرد على الشيعة».[21]

شاهد بر صحت این سخن مطلبی است که ابن حجر عسقلانی قبلاً در این زمینه بیان کرده است، او می گوید: «ردّ- یعنی ابن تیمیه – فی ردّه-یعنی در کتاب منهاج السنّة- کثیِراً من الأحادیث الجیاد التی لم یستحضر حالة التصنیف مظانّها. ..» .[22] و نمونه های متعدد دیگری از این قبیل وجود دارند که ما به جهت اختصار از پرداختن به آنها صرف نظر می کنیم.

2. کوشش فراوان در جهت تضعیف روایات معتبر فضائل و مناقب و کتمان نظر ائمه ی حدیث در اعتبار آنها. مثلا وی در باره ی حدیث متواتر غدیر می نویسد: «َتَنَازَعَ النَّاسُ فِي صِحَّتِهِ فَنُقِلَ عَنِ الْبُخَارِيِّ، وَإِبْرَاهِيمَ الْحَرْبِيِّ، وَطَائِفَةٍ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِالْحَدِيثِ أَنَّهُمْ طَعَنُوا فِيهِ وَضَعَّفُوهُ، وَنُقِلَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ أَنَّهُ حَسَّنَهُ كَمَا حَسَّنَهُ التِّرْمِذِيُّ…».[23]

و درباره ی قسمت دوم این حدیث شریف ( یعنی: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» می نویسد: «فَلَا رَيْبَ أَنَّهُ كَذِبٌ».[24]

در حقیقت باید گفت: بی شک آنچه دروغ است همانا این سخن ابن تیمیه است، همانگونه که شاگردش ابن کثیر در(البدایة والنهایة) از دیگر شاگردش یعنی ذهبي نقل می کند که او گفته است: «وَصَدْرُ الْحَدِيثِ مُتَوَاتِرٌ أَتَيَقَّنُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسلَّم قَالَهُ وَأَمَّا اللَّهُمَّ والِ مَنْ وَالَاهُ فَزِيَادَةٌ قَوِيَّةُ الْإِسْنَادِ».[25]

علاوه بر این جلال الدین سیوطی این حدیث را به جهت کثرت طرق متواتر شمرده است،[26] و هیثمی در ( مجمع الزوائد )[27] چندین طریق از طرق این حدیث را صحیح دانسته است، و ابن حجر در( فتح الباری ) می گوید: «وَهُوَ كَثِيرُ الطُّرُقِ جِدًّا وَقد استوعبها بن عُقْدَةَ فِي كِتَابٍ مُفْرَدٍ وَكَثِيرٌ مِنْ أَسَانِيدِهَا صِحَاحٌ وَحِسَانٌ».[28]

شمس الدین محمدبن الجزری دمشقی در طعن بر این تیمیه که صحت این حدیث را انکار کرده است می گوید: «هذا حديث حسن صحيح من وجوه كثيرة، تواتر عن أمير المؤمنين عليّ، و هو يتواتر أيضا عن النبي صلى اللّه عليه و آله وسلم، رواه‏ الجمّ‏ الغفير عن الجم الغفير، و لا عبرة بمن حاول تضعيفه ممن لا اطلاع له في هذا العلم‏».[29]

البانی در این مورد نیز بر این تیمیه به خاطر سخن نسنجیده و غیر عالمانه اش انتقاد شدید وارد کرده است.

وی معتقد است که هر دو قسمت این حدیث صحیح است بلکه قسمت اول آن متواتر است،[30] و این نتیجه را پس از آن بدست آورده است که طرق و اسانید را به دقت بررسی کرده است، ودر پایان می گوید: «فقد كان الدافع لتحرير الكلام على الحديث وبيان صحته أنني رأيت شيخ الإسلام بن تيمية، قد ضعف الشطر الأول من الحديث، وأما الشطر الآخر، فزعم أنه كذب! وهذا من مبالغته الناتجة في تقديري من تسرعه في تضعيف الأحاديث قبل أن يجمع طرقها ويدقق النظر فيها».[31]

البته به نظر ما این عذر تراشی پذیرفته نیست زیرا که حال چنین احادیثی بر ابن تیمیه پوشیده نیست، و سعی در تضعیف آنها نمی تواند ناشی باشد مگر از نگاه منفی او نسبت به امیر مؤمنان (علیه السلام).

مورد دیگر نظر او درباره ی حدیث ( أنا مدینة العلم و علي بابها ) می باشد که گفته است: «وَحَدِيثُ: أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا؛ أَضْعَفُ وَأَوْهَى ، وَلِهَذَا إِنَّمَا يُعَدُّ فِي الْمَوْضُوعَاتِ، وَإِنْ رَوَاهُ التِّرْمِذِيُّ، وَذَكَرَهُ ابْنُ الْجَوْزِيِّ…».[32]

ابن تیمیه در حالی تصریح به مجعول بودن این حدیث می کند که عده ای از سابقین بر او و متأخرین از او که به مراتب آشناتر از وی به حدیثند حکم به صحیح و یا حسن بودن این روایت کرده اند، از جمله ی آنها امام اهل الجرح و التعدیل – نزد اهل سنت – یحیی بن مَعین و حاکم نیشابوری و حافظ سمرقندی و ابن جریر طبری و صلاح الدین علائی و ابن حجر عسقلانی و شاگردش سخاوی و دیگران.

علاوه بر این احمد بن الصدّیق غماري کتابی را به نام ( فتح الملک العلي) در اثبات صحت این حدیث نوشته است که سزاوار است پژوهند گان محترم از فواید علمی آن بهره مند گردند.

3. سعی در محدود جلوه دادن تعداد احادیث معتبر در باب فضائل .

ابن تیمیه علاوه بر اینکه بواسطه تضعیف وردّ بسیاری از احادیث به دنبال تحقیق این هدف است، از دو روش دیگر نیز در رسیدن به این منظوراستفاده کرده است.

الف) القاء این مطلب که احادیث نبوی ثابت و صحیح در خصوص امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه الصلاة و السلام از سه حدیث تجاوز نمی کنند.

ابن تیمیه با استناد به کلام ابن حزم ناصبی سعی در تثبیت این امر دارد، وی در دومورد[33] – بر حسب تتبّع سریع نویسنده- این مقوله ی مغرضانه را نقل می کند بدون آنکه کمترین اعتراضی بر این سخن داشته باشد، بلکه آن را نیز تأیید می کند.

ابن حزم می نویسد: «وَالَّذِي صَحَّ من فَضَائِل عَليّ فَهُوَ قَول النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَآله وَسلم أَنْت مني بِمَنْزِلَة هَارُون من مُوسَى إِلَّا أَنه لَا نَبِي بعدِي وَقَوله عَلَيْهِ السَّلَام لَأُعْطيَن الرَّايَة غَدا رجلا يحب الله وَرَسُوله وَيُحِبهُ الله وَرَسُوله وَهَذِه صفة وَاجِبَة لكل مُؤمن وفاضل وَعَهده عَليّ السَّلَام أَن عليا لَا يُحِبهُ إِلَّا مُؤمن وَلَا يبغضه إِلَّا مُنَافِق… وَأما من كنت مَوْلَاهُ فعلي مَوْلَاهُ فَلَا يَصح من طَرِيق الثِّقَات أصلا وَأما سَائِر الْأَحَادِيث الَّتِي تتَعَلَّق بهَا الرافضة فموضوعة يعرف ذَلِك من لَهُ أدنى علم بالأخبار ونقلتها».[34]

البته باید دانست که ابن حزم معتقد به صحت امامت بنی امیه و مانند ابن تیمیه به ناصبی گری بود.[35]

او در (المحلّی)[36] می گوید: «وَلَا خِلَافَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ الْأُمَّةِ فِي أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ مُلْجَمٍ لَمْ يَقْتُلْ عَلِيًّا – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – إلَّا مُتَأَوِّلًا مُجْتَهِدًا مُقَدِّرًا أَنَّهُ عَلَى صَوَابٍ».!!!(كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِبا).[37]

ابن حجر عسقلانی ردّ بر این ادعای باطل چنین می گوید: «وَهَذَا الْكَلَامُ لَا خِلَافَ فِي بُطْلَانِهِ، إلَّا إنْ حُمِلَ عَلَى أَنَّهُ كَذَلِكَ كَانَ عِنْدَ نَفْسِهِ، فَنَعَمْ، وَإِلَّا لم يَكُنْ ابْنُ مُلْجَمٍ قَطُّ مِنْ أَهْلِ الِاجْتِهَادِ وَلَا كَادَ، وَإِنَّمَا كَانَ مِنْ جُمْلَةِ الْخَوَارِجِ».[38]

ب) واژگون نمودن واقعیت ها و ادعای بیشتر بودن احادیث صحیح در فضائل شیخین.

او در این مورد می گوید: «إِنَّ الْفَضَائِلَ الثَّابِتَةَ فِي الْأَحَادِيثِ الصَّحِيحَةِ لِأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ أَكْثَرُ وَأَعْظَمُ مِنَ الْفَضَائِلِ الثَّابِتَةِ لِعَلِيٍّ، وَالْأَحَادِيثُ الَّتِي ذَكَرَهَا هَذَا وَذَكَرَ أَنَّهَا فِي الصَّحِيحِ عِنْدَ الْجُمْهُورِ، وَأَنَّهُمْ نَقَلُوهَا فِي الْمُعْتَمَدِ مِنْ قَوْلِهِمْ وَكُتُبِهِمْ هُوَ مِنْ أَبْيَنِ الْكَذِبِ عَلَى عُلَمَاءِ الْجُمْهُورِ; فَإِنَّ هَذِهِ الْأَحَادِيثَ الَّتِي ذَكَرَهَا-یعنی علامه ی حلّی اعلی الله مقامه- أَكْثَرُهَا كَذِبٌ أَوْ ضَعِيفٌ بِاتِّفَاقِ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِالْحَدِيثِ، وَالصَّحِيحُ الَّذِي فِيهَا لَيْسَ فِيهِ مَا يَدُلُّ عَلَى إِمَامَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَلَا عَلَى فَضِيلَتِهِ عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَبَلْ وَلَيْسَتْ مِنْ خَصَائِصِهِ بَلْ هِيَ فَضَائِلُ شَارَكَهُ فِيهَا غَيْرُهُ بِخِلَافِ مَا ثَبَتَ مِنْ فَضَائِلِ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ; فَإِنَّ كَثِيرًا مِنْهَا خَصَائِصُ لَهُمَا لَا سِيَّمَا فَضَائِلِ أَبِي بَكْرٍ؛ فَإِنَّ عَامَّتَهَا خَصَائِصُ لَمْ يَشْرَكْهُ فِيهَا غَيْرُهُ».[39]

و نیز می گوید :

«وَمَنْ تَرَفَّضَ مِمَّنْ لَهُ نَوْعُ اشْتِغَالٍ بِالْحَدِيثِ كَابْنِ عُقْدَةَ وَأَمْثَالِهِ فَهَذَا غَايَتُهُ أَنْ يَجْمَعَ مَا يُرْوَى فِي فَضَائِلِهِ مِنَ الْمَكْذُوبَاتِ وَالْمَوْضُوعَاتِ، لَا يَقْدِرُ أَنْ يَدْفَعَ مَا تَوَاتَرَ مِنْ فَضَائِلِ الشَّيْخَيْنِ فَإِنَّهَا بِاتِّفَاقِ أَهْلِ الْعِلْمِ بِالْحَدِيثِ أَكْثَرُ مِمَّا صَحَّ فِي فَضَائِلِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السلام وَأَصَحُّ وَأَصْرَحُ فِي الدَّلَالَةِ. وَأَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ لَمْ يَقُلْ: إِنَّهُ صَحَّ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السلام مِنَ الْفَضَائِلِ مَا لَمْ يَصِحَّ لِغَيْرِهِ، بَلْ أَحْمَدُ أَجَلٌّ مِنْ أَنْ يَقُولَ مِثْلَ هَذَا الْكَذِبِ، بَلْ نُقِلَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: رُوِيَ لَهُ مَا لَمْ يُرْوَ لِغَيْرِهِ، مَعَ أَنَّ فِي نَقْلِ هَذَا عَنْ أَحْمَدَ كَلامًا لَيْسَ هَذَا مَوْضِعَهُ».[40]، و نظیر این سخن را در جای دیگر تکرار می کند.[41]

ابتداء در پاسخ به ابن تیمیه باید گفت: «وَإِذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ».

در کتاب( طبقات الحنابلة )، ابن أبي يعلى، از مشاهیر حنابله به نقل از محمدبن منصور طوسی می گوید: سمعت احمد بن حنبل یقول: «ما روي فِي فضائل أحد من أصحاب رَسُول اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ – بالأسانيد الصحاح ما روي فِي علي ابن أَبِي طالب عَلَيْهِ السلام».[42]

آیا این همان مطلبی نیست که ابن تیمیه با وقاحت تمام آن را به طور قطع نفی می کند و احمد را از چنین سخنی مبّرا می داند در کتاب(الاستیعاب)[43] ابن عبدالبر و(فتح الباری) ابن حجر عسقلانی و کتابهای دیگر اهل سنت این عبارت از احمد و نسایی و اسماعیل قاضی و ابوعلی نیشابوری نقل شده است:

«قَالَ أَحْمَدُ وَإِسْمَاعِيلُ الْقَاضِي وَالنَّسَائِيُّ وَأَبُو عَلِيٍّ النَّيْسَابُورِيُّ لَمْ يَرِدْ فِي حَقِّ أَحَدٍ مِنَ الصَّحَابَةِ بِالْأَسَانِيدِ الْجِيَادِ أَكْثَرُ مِمَّا جَاءَ فِي عَلِيٍّ عَلَيْهِ السلام».[44]

از این نقل دو مطلب به وضوح استفاده می شود:

نخست : بیشتر بودن تعداد فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت به سایر صحابه.

دوم : معتبر بودن آنها از نظر سند.

و دقیقاً ابن تیمیه در عبارتی که قبلا از او نقل کردیم در صدد نفی هر دو این امر است: (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ)؛[45] (وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُون).[46]

نکته ای که شایان تذکر است آنکه ابن تیمیه چیرگی خاصی در تصحیف و تحریف و نسبتهای غیر واقعی دارد، چنانکه نمونه هایی از آن را در این مقاله شاهد بودیم، بنابراین نمی توان به نقل های او اعتماد کرد و درآنچه که نقل می کند و نسبت می دهد نیاز به بررسی است.

و نیز مشخص گردید که نسبت دادن دروغگویی به شیعیان – که ابن تیمیه همواره در صدد اثبات آن است – زیبنده ی گروه ناصبیان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام است: (فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون)؛[47]

محور دوم :

هتاکی و بی حرمتی نسبت به خاندان نبوت و تنقیص آنان به ویژه امیر المؤمنین (علیهم السلام).

آنچه این ادعا را ثابت می کند دو امر است :

الف: گواهی علمای اهل سنت در این باب.

ب: کلمات خود ابن تیمیه که متعرّض برخی از آنها خواهیم شد ان شاالله.

اما نسبت به امر اول: ابن حجر عسقلانی در کتاب:(الدرر الکامنة) در احوالات ابن تیمیه می گوید: «وَمِنْهُم من ينْسبهُ إِلَى النِّفَاق لقَوْله فِي عَليّ مَا تقدم».[48]

همچنین وی درکتاب:( لسان المیزان) گوید: «وكم من مبالغة لتوهين كلام الرافضي أدّته أحیاناً إلى تنقيص علي رضى الله عنه وهذه الترجمة لا تحتمل أيضاح ذلك وإيراد امثلته».[49]

از این دو عبارت به طور یقین عدم محبت ابن تیمیه نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) ثابت می شود بر خلاف ادعایش که قبلا گذشت، زیرا یکی از نشانه های نفاق بغض آن حضرت است، همانگونه که در صحیح مسلم از آن امام روایت شده است: «وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَيَّ: أَنْ لَا يُحِبَّنِي إِلَّا مُؤْمِنٌ، وَلَا يُبْغِضَنِي إِلَّا مُنَافِقٌ».[50]

واز سوی دیگر تنقیص با محبّت قابل جمع نیست؛ بنابراین دو عنصر نفاق و تنقیص در ابن تمیمه بهترین شاهد بر ناصبی بودن اوست. اکنون پس از ثبوت این اتهام در حق ابن تیمیه- ولو به صورت اجمالی، و تفصیل آن خواهد آمد – سزاوار است حکم تنقیص صحابی را از خود ابن تیمیه ( شیخ الاسلام!!!) جویا شویم.

او در کتاب:(الصارم المسلول علی شاتم الرسول صلّی الله علیه و آله وسلم)[51] از امام مذهبش احمد بن حنبل درباره ی بی حرمتی نسبت به صحابه چنین نقل می کند : «لا يجوز لأحد أن يذكر شيئا من مساويهم ولا يطعن على أحد منهم بعيب ولا نقص فمن فعل ذلك فقد وجب على السلطان تأديبه وعقوبته ليس له أن يعفو عنه بل يعاقبه ويستتيبه فإن تاب قبل منه وإن ثبت أعاد عليه العقوبة وخلده الحبس حتى يموت أو يراجع».

ابن تیمیه می گوید: «وحكى الإمام أحمد هذا عمن أدركه من أهل العلم وحكاه الكرماني عنه وعن إسحاق والحميدي وسعيد بن منصور وغيرهم».

میمونی از احمد نقل می کند که او گفته است: «إذا رأیت أحداً یذکرأصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بسوءٍ فاتّهمه علی الاسلام».

ابن تیمیه می گوید:«فقد نصّ- یعنی احمد- علی وجوب تعزیره و استتابته حتی یرجع بالجلد، و إن لم ینته حُبس حتی یموت أویراجع، و قال: ما أراه علی الاسلام و قال: وأتّهمه علی الاسلام».

نظر ابن تیمیه نیز موافق با نظر احمدبن حنبل است، او می گوید: «و أما من سبّهم سّباً لا یقدح فی عدالتهم و لافی دینهم- مثل وصف بعضهم بالبخل أوالجبن أوقلّه العلم أوعدم الزهد و نحو ذلک – فهذا هو الذي یستحقّ التأدیب والتعزیز».[52]

أبوزرعة رازی می گوید: «إِذَا رَأَيْتَ الرَّجُلَ يَنْتَقِصُ أَحَدًا مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَّ فَاعْلَمْ أَنَّهُ زِنْدِيقٌ…».[53]

و اما نسبت به امر دوم:

نمونه هایی را از کلمات ابن تیمیه نقل خواهیم کرد بدون هیچگونه اظهار نظری زیرا نقد آنها از حوصله ی این مقاله خارج است، و خوانندگان محترم خود به قضاوت منصفانه خواهند نشست.

1. ابن حجر عسقلانی از ابن تیمیه نقل می کند که او گفته است : «وَقَالَ فِي حق عَليّ أَخطَأ فِي سَبْعَة عشر شَيْئا ثمَّ خَالف فِيهَا نَص الْكتاب مِنْهَا اعْتِدَاد المتوفي عَنْهَا زَوجهَا أطول الْأَجَليْنِ».[54]

توضیح: ابن تیمیه در چند مورد این مسئله را مطرح می کند[55] و به گونه ای بسیار مغرضانه و بی ادبانه – لیکن غیر مستقیم – حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) را تخطئه می کند بدینگونه که شخصی بنام (أَبُو السَّنَابِلِ بْنُ بَعْكَك) به سُبَيْعَة اَسْلَمِيَّةَ چنین فتوایی داد، هنگامی که پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم این فتوا را شنید فرمود: کذب أبوالسنابل.[56]

ادامه ی سخن ابن حجر: « وَمِنْهُم من ينْسبهُ إِلَى النِّفَاق لقَوْله: إِنَّه كَانَ مخذولا حَيْثُ مَا توجه، وَأَنه حاول الْخلَافَة مرَارًا فَلم ينلها وَإِنَّمَا قَاتل للرئاسة لَا للديانة وَلقَوْله: إِنَّه كَانَ يحب الرِّئَاسَة وَأَن عُثْمَان كَانَ يحب المَال وَلقَوْله: أَبُو بكر أسلم شَيخا يدْرِي مَا يَقُول وَعلي أسلم صَبيا وَالصَّبِيّ لَا يَصحّ إِسْلَامه على قَول وبكلامه فِي قصَّة خطْبَة بنت أبي جهل وَمَات مَا نَسَبهَا من الثَّنَاء على … وقصة أبي الْعَاصِ ابْن الرّبيع وَمَا يُؤْخَذ من مفهومها؛ فَإِنَّهُ شنع فِي ذَلِك فألزموه بالنفاق لقوله صلی الله علیه و آله و سلم: ( ولا یبغضک إلاّ منافق ).[57]

2. «. . . وَلَيْسَ تَأَذِّي النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ فِي ذَلِكَ بِأَكْثَرَ مِنْ تَأَذِّيهِ فِي قِصَّةِ فَاطِمَةَ. وَقَدْ قَالَ تَعَالَى: {وَمَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ} [سُورَةُ الْأَحْزَابِ: 23] . وَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِي عَلِيٍّ: {يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ} [سُورَةُ النِّسَاءِ: 43] لَمَّا صَلَّى فَقَرَأَ وَخَلَطَ.[58] «وَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ: {وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا} لَمَّا قَالَ لَهُ وَلِفَاطِمَةَ: ” أَلَا تُصَلِّيَانِ؟ ” فَقَالَ: إِنَّمَا أَنْفُسُنَا بِيَدِ اللَّهِ – سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى».[59]

3. «. . . الْمَقْصُودَ أَنَّهُ لَوْ قُدِّرَ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ آذَاهَا، فَلَمْ يُؤْذِهَا لِغَرَضِ نَفْسِهِ، بَلْ لِيُطِيعَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، وَيُوَصِّلَ الْحَقَّ إِلَى مُسْتَحِقِّهِ. وَعَلِيٌّ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – كَانَ قَصْدُهُ أَنْ يَتَزَوَّجَ عَلَيْهَا، فَلَهُ فِي أَذَاهَا غَرَضٌ، بِخِلَافِ أَبِي بَكْرٍ».[60]

4. «… وَلَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ عَلِيٌّ، فَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ كَانُوا يُبْغِضُونَهُ وَيَسُبُّونَهُ وَيُقَاتِلُونَهُ».[61]

5. «. . . أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ لِعَلِيٍّ فِي الْإِسْلَامِ أَثَرٌ حَسَنٌ، إِلَّا وَلِغَيْرِهِ مِنَ الصَّحَابَةِ مِثْلُهُ، وَلِبَعْضِهِمْ آثَارٌ أَعْظَمُ مِنْ آثَارِهِ…وَمَجْمُوعُ مَنْ قُتِلَ مِنَ الْكُفَّارِ فِي غَزَوَاتِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَ سَلَّمَ يَبْلُغُونَ أَلْفًا أَوْ أَكْثَرَ أَوْ أَقَلَّ، وَلَمْ يَقْتُلْ [عَلِيٌّ] مِنْهُمْ عُشْرَهُمْ وَلَا نِصْفَ عُشْرِهِمِ، وَأَكْثَرُ السَّرَايَا لَمْ يَكُنْ يَخْرُجُ فِيهَا».[62]

6. «… وَكَثِيرٌ مِنَ الْوَقَائِعِ الَّتِي ثَبَتَ بِهَا الْإِسْلَامُ لَمْ يَكُنْ لِسَيْفِهِ فِيهَا تَأْثِيرٌ، كَيَوْمِ بَدْرٍ: كَانَ سَيْفًا مِنْ سُيُوفٍ كَثِيرَةٍ».[63]

7. «…وَخِلَافَةُ عَلِيٍّ اخْتَلَفَ فِيهَا أَهْلُ الْقِبْلَةِ، وَلَمْ يَكُنْ فِيهَا زِيَادَةُ قُوَّةٍ لِلْمُسْلِمِينَ، [وَلَا قَهْرٌ] وَنَقْصٌ ِلْكَافِرِينَ،…وَلَا أَطَاعَتْهُ الْأُمَّةُ كَمَا أَطَاعَتْ غَيْرَهُ، فَلَمْ يَحْصُلْ فِي زَمَنِهِ مِنَ الْخِلَافَةِ التَّامَّةِ الْعَامَّةِ مَا حَصَلَ فِي زَمَنِ الثَّلَاثَةِ…».[64]

8. «… فَلَمْ يَظْهَرْ فِي خِلَافَتِهِ دِينُ الْإِسْلَامِ، بَلْ وَقَعَتِ الْفِتْنَةُ بَيْنَ أَهْلِهِ…».[65]

9. «… وَأَيْضًا فَإِنَّ وِلَايَةَ عُثْمَانَ [كَانَ] فِيهَا مِنَ الْمَصَالِحِ وَالْخَيْرَاتِ مَا لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ. وَمَا حَصَلَ فِيهَا مِنَ الْأُمُورِ الَّتِي كَرِهُوهَا، كَتَأْمِيرِ بَعْضِ بَنِي أُمَيَّةَ، وَإِعْطَائِهِمْ بَعْضَ الْمَالِ وَنَحْوِ ذَلِكَ، فَقَدْ حَصَلَ مِنْ وِلَايَةِ مَنْ بَعْدَهُ مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ مِنَ الْفَسَادِ، وَلَمْ يَحْصُلْ فِيهَا مِنَ الصَّلَاحِ مَا حَصَلَ فِي إِمَارَةِ عُثْمَانَ».[66]

10.«… وَمِنَ الْمَعْلُومِ أَنَّ الْخُلَفَاءَ الثَّلَاثَةَ اتَّفَقَتْ عَلَيْهِمُ الْمُسْلِمُونَ، وَكَانَ السَّيْفُ فِي زَمَانِهِمْ مَسْلُولًا عَلَى الْكُفَّارِ، مَكْفُوفًا عَنْ أَهْلِ الْإِسْلَامِ. وَأَمَّا عَلِيٌّ فَلَمْ يَتَّفِقِ الْمُسْلِمُونَ عَلَى مُبَايَعَتِهِ، بَلْ وَقَعَتِ الْفِتْنَةُ تِلْكَ الْمُدَّةَ، [وَكَانَ السَّيْفُ فِي تِلْكَ الْمُدَّةِ] مَكْفُوفًا عَنِ الْكُفَّارِ مَسْلُولًا عَلَى أَهْلِ الْإِسْلَامِ،.. وَأَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ ذِكْرُ الِاثْنَى عَشَرَ فِي خُطَبِهِ أَوْ غَيْرِهَا، أَوْ نَقْشُهُمْ عَلَى حَائِطٍ، أَوْ تَلْقِينُهُمْ لِمَيِّتٍ، فَهَذَا هُوَ الْبِدْعَةُ الْمُنْكَرَةُ الَّتِي يُعْلَمُ بِالِاضْطِرَارِ مِنْ دِينِ الْإِسْلَامِ أَنَّهَا مِنْ أَعْظَمِ الْأُمُورِ الْمُبْتَدَعَةِ فِي دِينِ الْإِسْلَامِ».[67]

11.«… فَإِذَا كَانَ مِثْلُ هَذَا الِاجْتِهَادِ-یعنی اجتهاد علی (علیه السلام)- مَغْفُورًا، مَعَ أَنَّهُ أَفْضَى إِلَى قَتْلِ أُلُوفٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، بِحَيْثُ حَصَلَ الْفَسَادُ، وَلَمْ يَحْصُلِ الْمَطْلُوبُ مِنَ الصَّلَاحِ…».[68]

12.« فَإِنْ كَانَ الْقَوْلُ بِالرَّأْيِ ذَنْبًا، فَذَنْبُ غَيْرِ عُمَرَ – كَعَلِيٍّ وَغَيْرِهِ – أَعْظَمُ، فَإِنَّ ذَنْبَ مَنِ اسْتَحَلَّ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ بِرَأْيٍ!!! هُوَ ذَنْبٌ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِ مَنْ حَكَمَ فِي قَضِيَّةٍ جُزْئِيَّةٍ بِرَأْيِهِ».[69]

13. « …وَإِنَّهُمَا-یعنی الشیخین- كَانَا مِنْ أَحْرَصِ النَّاسِ عَلَى الرِّئَاسَةِ وَالْوِلَايَةِ الْبَاطِلَةِ مَعَ مَا قَدْ عُرِفَ مِنْ سِيرَتِهِمَا، كَانَ مِنَ الْمَعْلُومِ أَنَّ هَذَا الظَّنَّ لَوْ كَانَ حَقًّا فَهُوَ أَوْلَى بِمَنْ قَاتَلَ عَلَيْهَا حَتَّى غُلِبَ، وَسُفِكَتِ الدِّمَاءُ بِسَبَبِ الْمُنَازَعَةِ الَّتِي بَيْنَهُ وَبَيْنَ مُنَازِعِهِ، وَلَمْ يَحْصُلْ بِالْقِتَالِ لَا مَصْلَحَةُ الدِّينِ وَلَا مَصْلَحَةُ الدُّنْيَا، وَلَا قُوتِلَ فِي خِلَافَتِهِ كَافِرٌ، وَلَا فَرِحَ مُسْلِمٌ…».[70]

14. «وَقَدْ جَمَعَ الشَّافِعِيُّ وَمُحَمَّدُ بْنُ نَصْرٍ الْمَرْوَزِيُّ الْمَسَائِلَ الَّتِي تُرِكَتْ مِنْ قَوْلِ عَلِيٍّ وَابْنِ مَسْعُودٍ، فَبَلَغَتْ شَيْئًا كَثِيرًا، وَكَثِيرٌ مِنْهَا قَدْ جَاءَتِ السُّنَّةُ بِخِلَافِهِ».[71]

15. «… وَعَلِيٌّ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – قَدْ خَفِيَ عَلَيْهِ مِنْ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – أَضْعَافُ ذَلِكَ، وَمِنْهَا مَا مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْهُ».[72]

16. «… فَلَيْسَ فِي الْأَئِمَّةِ الْأَرْبَعَةِ – وَلَا غَيْرِهِمْ مِنْ أَئِمَّةِ الْفُقَهَاءِ – مَنْ يَرْجِعُ إِلَيْهِ فِي فِقْهِهِ».[73]

17. «وَلَيْسَ تَبْرِئَةُ الْإِنْسَانِ لِفَاطِمَةَ مِنَ الظَّنِّ وَالْهَوَى بِأَوْلَى مِنْ تَبْرِئَةِ أَبِي بَكْرٍ؛ فَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ إِمَامٌ لَا يَتَصَرَّفُ لِنَفْسِهِ، بَلْ لِلْمُسْلِمِينَ، وَالْمَالُ لَمْ يَأْخُذْهُ لِنَفْسِهِ، بَلْ لِلْمُسْلِمِينَ، وَفَاطِمَةُ تَطْلُبُ لِنَفْسِهَا، وَبِالضَّرُورَةِ نَعْلَمُ أَنَّ بُعْدَ الْحَاكِمِ عَنِ اتِّبَاعِ الْهَوَى أَعْظَمُ مِنْ بُعْدِ الْخَصْمِ الطَّالِبِ لِنَفْسِهِ».[74]

18. « قَدْ كَانَ فِي أَعْصَارِهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُمْ وَأَدْيَنُ، إِذِ الْعِلْمُ الْمَنْقُولُ عَنْ غَيْرِهِمْ أَضْعَافُ الْعِلْمِ الْمَنْقُولِ عَنْهُمْ، وَظُهُورُ آثَارِ غَيْرِهِمْ فِي الْأُمَّةِ أَعْظَمُ مِنْ ظُهُورِ آثَارِهِمْ فِي الْأُمَّةِ، وَالْمُتَقَدِّمُونَ مِنْهُمْ كَعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَابْنِهِ أَبِي جَعْفَرٍ، وَابْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَدْ نُقِلَ عَنْهُمْ مِنَ الْعِلْمِ قِطْعَةٌ مَعْرُوفَةٌ، وَأُخِذَ عَنْ غَيْرِهِمْ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ بِكَثِيرٍ كَثِيرٍ، وَأَمَّا مَنْ بَعْدَهُمْ فَالْعِلْمُ الْمَأْخُوذُ عَنْهُمْ قَلِيلٌ جِدًّا، وَلَا ذِكْرَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ فِي رِجَالِ أَهْلِ الْعِلْمِ الْمَشَاهِيرِ بِالرِّوَايَةِ وَالْحَدِيثِ وَالْفُتْيَا، وَلَا غَيْرِهِمْ مِنَ الْمَشَاهِيرِ بِالْعِلْمِ. وَمَا يُذْكَرُ لَهُمْ مِنَ الْمَنَاقِبِ وَالْمَحَاسِنِ، فَمِثْلُهُ يُوجَدُ لِغَيْرِهِمْ مِنَ الْأَئِمَّةِ ».[75]

19. « وَفِي الِاثْنَى عَشَرَ مِنْ هُوَ مَشْهُورٌ بِالْعِلْمِ وَالدِّينِ، كَعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَابْنِهِ أَبِي جَعْفَرٍ، وَابْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَهَؤُلَاءِ لَهُمْ حُكْمُ أَمْثَالِهِمْ. فَفِي الْأُمَّةِ خَلْقٌ كَثِيرٌ مِثْلُ هَؤُلَاءِ وَأَفْضَلُ مِنْهُمْ،…».[76]

20. « وَأَمَّا كَوْنُهُمَا أَزْهَدَ النَّاسِ وَأَعْلَمَهُمْ فِي زَمَانِهِمْ فَهَذَا قَوْلٌ بِلَا دَلِيلٍ».[77]

21. « وَكَانَ فِي خُرُوجِهِ وَقَتْلِهِ مِنَ الْفَسَادِ مَا لَمْ يَكُنْ حَصَلَ لَوْ قَعَدَ فِي بَلَدِهِ، فَإِنَّ مَا قَصَدَهُ مِنْ تَحْصِيلِ الْخَيْرِ وَدَفْعِ الشَّرِّ لَمْ يَحْصُلْ مِنْهُ شَيْءٌ، بَلْ زَادَ الشَّرُّ بِخُرُوجِهِ وَقَتْلِهِ، وَنَقَصَ الْخَيْرُ بِذَلِكَ، وَصَارَ ذَلِكَ سَبَبًا لِشَرٍّ عَظِيمٍ».[78]

22. «إِنَّ يَزِيدَ لَمْ يَأْمُرْ بِقَتْلِ الْحُسَيْنِ بِاتِّفَاقِ أَهْلِ النَّقْلِ…وَلَمَّا بَلَغَ ذَلِكَ يَزِيدَ أَظْهَرَ التَّوَجُّعَ عَلَى ذَلِكَ، وَظَهَرَالْبُكَاءَ فِي دَارِهِ، وَلَمْ يَسْبِ لَهُ حَرِيمًا أَصْلًا، بَلْ أَكْرَمَ أَهْلَ بَيْتِهِ، وَأَجَازَهُمْ حَتَّى رَدَّهُمْ إِلَى بَلَدِهِمْ».[79]

23. «…وَأَمَّا كَوْنُهُ-یعنی امام باقر (علیه السلام)-أَعْلَمَ أَهْلِ زَمَانِهِ فَهَذَا يَحْتَاجُ إِلَى دَلِيلٍ، وَالزَّهْرِيُّ مِنْ أَقْرَانِهِ، وَهُوَ عِنْدَ النَّاسِ أَعْلَمُ مِنْهُ، وَنَقْلُ تَسْمِيَتِهِ بِالْبَاقِرِ عَنِ النَّبِيِّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ – لَا أَصْلَ لَهُ عِنْدَ أَهْلِ الْعِلْمِ، بَلْ هُوَ مِنَ الْأَحَادِيثِ الْمَوْضُوعَةِ».[80]

24. «وَلَيْسَ بَيْنَ حَدِيثِ الزُّهْرِيِّ وَحَدِيثِهِ-یعنی امام صادق (علیه السلام)- نِسْبَةٌ، لَا فِي الْقُوَّةِ وَلَا فِي الْكَثْرَةِ. وَقَدِ اسْتَرَابَ الْبُخَارِيُّ فِي بَعْضِ حَدِيثِهِ لَمَّا بَلَغَهُ عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍالْقَطَّانِ فِيهِ كَلَامٌ، فَلَمْ يُخَرِّجْ لَهُ».[81]

25. «وَأَمَّا قَوْلُهُ-یعنی علامه ی حلی اعلی الله مقامه- إِنَّهُ-یعنی امام رضا (علیه السلام)- “كَانَ أَزْهَدَ النَّاسِ وَأَعْلَمَهُمْ ” فَدَعْوَى مُجَرَّدَةٌ بِلَا دَلِيلٍ، فَكُلُّ مَنْ غَلَا فِي شَخْصٍ أَمْكَنَهُ أَنْ يَدَّعِيَ لَهُ هَذِهِ الدَّعْوَى، كَيْفَ وَالنَّاسُ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ كَانَ فِي زَمَانِهِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ، وَمَنْ هُوَ أَزْهَدُ مِنْهُ، كَالشَّافِعِيِّ وَإِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَيْهِ وَأَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ، وَأَشْهَبَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ، وَأَبِي سُلَيْمَانَ الدَّارَانِيِّ، وَمَعْرُوفٍ الْكَرْخِيِّ، وَأَمْثَالِ هَؤُلَاءِ. هَذَا وَلَمْ يَأْخُذْ عَنْهُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِالْحَدِيثِ شَيْئًا، وَلَا رُوِيَ لَهُ حَدِيثٌ فِي الْكُتُبِ السِّتَّةِ».[82]

26. « وَأَمَّا مِنْ بَعْدِ مُوسَى فَلَمْ يُؤْخَذْ عَنْهُمْ مِنِ الْعِلْمِ مَا يُذْكَرُ بِهِ أَخْبَارُهُمْ فِي كُتُبِ الْمَشْهُورِينَ بِالْعِلْمِ وَتَوَارِيخِهِمْ… وَلَا لَهُمْ فِي التَّفْسِيرِ وَغَيْرِهِ أَقْوَالٌ مَعْرُوفَةٌ».[83]

27. «فَإِنَّ كُلَّ مَنْ لَهُ ِلْمٌ وَإِنْصَافٌ يَعْلَمُ أَنَّ مِثْلَ مَالِكٍ وَاللَّيْثِ بْنِ سَعْدٍ وَالْأَوْزَاعِيِّ وَأَبِي حَنِيفَةَ وَالثَّوْرِيِّ وَابْنِ أَبِي لَيْلَى، وَمِثْلَ الشَّافِعِيِّ وَأَحْمَدَ وَإِسْحَاقَ وَأَبِي عُبَيْدٍ وَأَبِي ثَوْرٍ أَعْلَمُ وَأَفْقَهُ مِنَ الْعَسْكَرِيَّيْنِ وَأَمْثَالِهِمَا».[84]

28. «أَنَّ قَوْلَهُ-یعنی علامه ی حلی-: ” كُلُّ وَاحِدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ-یعنی ائمه ی معصومین علیهم السلام- قَدْ بَلَغَ الْغَايَةَ فِي الْكَمَالِ ” هُوَ قَوْلٌ مُجَرَّدٌ عَنِ الدَّلِيلِ، وَالْقَوْلُ بِلَا عِلْمٍ يُمْكِنُ كُلَّ أَحَدٍ أَنْ يُقَابِلَهُ بِمِثْلِهِ. وَإِنِ ادَّعَى الْمُدَّعِي هَذَا الْكَمَالَ فِيمَنْ هُوَ أَشْهَرُ فِي الْعِلْمِ وَالدِّينِ مِنَ الْعَسْكَرِيَّيْنِ وَأَمْثَالِهِمَا مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ، وَسَائِرِ أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ، لَكَانَ ذَلِكَ أَوْلَى بِالْقَبُولِ».[85]

29. « أَمَّا مَنْ دُونَ عَلِيٍّ فَإِنَّمَا كَانَ يَحْصُلُ لِلنَّاسِ مِنْ عِلْمِهِ وَدِينِهِ مِثْلُ مَا يَحْصُلُ مِنْ نُظَرَائِهِ. وَكَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، وَابْنُهُ أَبُو جَعْفَرٍ، وَابْنُهُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ مَا عَلَّمَهُمُ اللَّهُ، كَمَا عَلَّمَهُ عُلَمَاءُ زَمَانِهِمْ، وَكَانَ فِي زَمَنِهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُمْ وَأَنْفَعُ لِلْأُمَّةِ.

وَهَذَا مَعْرُوفٌ عِنْدَ أَهْلِ الْعِلْمِ…وَأَمَّا مَنْ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ كَالْعَسْكَرِيِّينَ، فَهَؤُلَاءِ لَمْ يَظْهَرْ عَلَيْهِمْ عِلْمٌ تَسْتَفِيدُهُ الْأُمَّةُ، وَلَا كَانَ لَهُمْ يَدٌ تَسْتَعِينُ بِهِ الْأُمَّةُ، بَلْ كَانُوا كَأَمْثَالِهِمْ مِنَ الْهَاشِمِيِّينَ لَهُمْ حُرْمَةٌ وَمَكَانَةٌ، وَفِيهِمْ مِنْ مَعْرِفَةِ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ فِي الْإِسْلَامِ وَالدِّينِ مَا فِي أَمْثَالِهِمْ، وَهُوَ مَا يَعْرِفُهُ كَثِيرٌ مِنْ عَوَامِّ الْمُسْلِمِينَ.

وَأَمَّا مَا يَخْتَصُّ بِهِ أَهْلُ الْعِلْمِ، فَهَذَا لَمْ يُعْرَفْ عَنْهُمْ. وَلِهَذَا لَمْ يَأْخُذْ عَنْهُمْ أَهْلُ الْعِلْمِ، كَمَا أَخَذُوا عَنْ أُولَئِكَ الثَّلَاثَةِ. وَلَوْ وَجَدُوا مَا يُسْتَفَادُ لَأَخَذُوا، وَلَكِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ يَعْرِفُ مَقْصُودَهُ».[86]

و از این قبیل کلمات دیگر که به روشنی حاکی از دیدگاه ابن تیمیه نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین می باشد (وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ)[87]

محور سوم : القاء برخی از مطالب از زبان نواصب:

یکی دیگر از روش های شیطنت آمیز ( شیخ الاسلام!!!) آنست که برخی از مطالب که خود نمی تواند –بحسب ظاهر- به آنها تصریح نماید از زبان دیگران مطرح می کند بدون هیچگونه نقدی که این امر حاکی از رضایت مندی او از این سنخ مطالب است، برای نمونه در اینجا به سه مورد اشاره می شود :

1. «وَلَوْ قَالَ قَائِلٌ: إِنَّ عَلِيًّا ظَلَمَ أَهْلَ صِفِّينَ وَالْخَوَارِجَ حَتَّى دَعَوْا عَلَيْهِ بِمَا فَعَلَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ، لَمْ يَكُنْ هَذَا أَبْعَدُ عَنِ الْمَعْقُولِ مِنْ هَذَا، وَكَذَلِكَ لَوْ قَالَ: إِنَّ آلَ [سُفْيَانَ بْنِ] حَرْبٍ دَعَوْا عَلَى الْحُسَيْنِ بِمَا فُعِلَ بِهِ».[88]

2. «لَوْ قَالَ الْقَائِلُ: إِنَّهُ لَا يُعْرَفُ مِنَ النَّبِيِّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ – أَنَّهُ عَتَبَ عَلَى عُثْمَانَ فِي شَيْءٍ، وَقَدْ عَتَبَ عَلَى عَلِيٍّ فِي غَيْرِ مَوْضِعٍ لَمَّا أَبْعَدَ».[89]

3. «وَأَمَّا الرَّافِضِيُّ فَإِذَا قَدَحَ فِي مُعَاوِيَةَ بِأَنَّهُ كَانَ بَاغِيًا ظَالِمًا، قَالَ لَهُ النَّاصِبِيُّ: وَعَلِيٌّ أَيْضًا كَانَ بَاغِيًا ظَالِمًا لَمَّا قَاتَلَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى إِمَارَتِهِ، وَبَدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ، وَصَالَ عَلَيْهِمْ، وَسَفَكَ دِمَاءَ الْأُمَّةِ بِغَيْرِ فَائِدَةٍ لَهُمْ: لَا فِي دِينِهِمْ وَلَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَكَانَ السَّيْفُ فِي خِلَافَتِهِ مَسْلُولًا عَلَى أَهْلِ الْمِلَّةِ، مَكْفُوفًا عَنِ الْكُفَّارِ».[90]

تذکر: گفتاری که ابن تیمیه در این موارد، بحسب ظاهر به ناصبی نسبت داده است دقیقا نظر خود او نیز می باشد؛ چنان که با مراجعه به عین عبارتش درمورد ( 10)و(13) از موارد مذکور در محور دوم، صحت این ادعا معلوم می شود (قالُوا شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا)،[91] (وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ).[92]

آنچه تا اینجا نقل شد گوشه ای مختصر بود از بی حرمتی ها و هتاکی ها و طعن و تنقیص های شیخ الاِسلام سلفی ها نسبت به حضرات معصومین علیهم الصلاة والسلام.

اما راجع به شیعیان آنان، ابن تیمیه یاوه گویی ها و تعبیرات بسیار زشت و زننده ای دارد که حقیقتا ً لایق خود و همفکران ناصبی اش می باشد، ولی برای اثبات صحت ادعایمان ناگزیر از اشاره به برخی از آنها می باشیم و پیشاپیش از محضر خوانندگان محترم پوزش میطلبیم.

وی در این زمینه تعبیراتی دارد، از جمله آنکه می گوید:

1. «…وَقَدْ لَا يَكُونُ مِنْ الرَّافِضَةِ مَنْ لَهُ نَسَبٌ صَحِيحٌ…».[93]

2. «…فَالْخَوَارِجُ لَمْ يَكُنْ مِنْهُمْ زِنْدِيقٌ وَلَا غَالٍ وَهَؤُلَاءِ-یعنی رافضه- فِيهِمْ مِنْ الزَّنَادِقَةِ وَالْغَالِيَةِ مَنْ لَا يُحْصِيهِ إلَّا اللَّهُ…وَأَيْضًا فَغَالِبُ أَئِمَّتِهِمْ زَنَادِقَةٌ؛ إنَّمَا يُظْهِرُونَ الرَّفْضَ. لِأَنَّهُ طَرِيقٌ إلَى هَدْمِ الْإِسْلَامِ».[94]

3. «وَأَمَّا الْوَاحِدُ الْمَقْدُورُ عَلَيْهِ مِنْ الْخَوَارِجِ وَالرَّافِضَةِ فَقَدْ رُوِيَ عَنْهُمَا – أَعْنِي عُمَرَ وَعَلِيًّا – قَتْلُهُمَا أَيْضًا. وَالْفُقَهَاءُ وَإِنْ تَنَازَعُوا فِي قَتْلِ الْوَاحِدِالْمَقْدُورِ عَلَيْهِ مِنْ هَؤُلَاءِ فَلَمْ يَتَنَازَعُوا فِي وُجُوبِ قَتْلِهِمْ إذَا كَانُوا مُمْتَنِعِينَ».[95]

4. «فَدَلَّ ذَلِكَ عَلَى أَنَّ الْمُرْتَدِّينَ الَّذِينَ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ هُمْ بِالرَّافِضَةِ أَوْلَى مِنْهُمْ بِأَهْلِ السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ. وَهَذَا بَيِّنٌ يَعْرِفُهُ كُلُّ عَاقِلٍ يَعْرِفُ الْإِسْلَامَ وَأَهْلَهُ. وَلَا يَسْتَرِيبُ أَحَدٌ أَنَّ جِنْسَ الْمُرْتَدِّينَ فِي الْمُنْتَسِبِينَ إِلَى التَّشَيُّعِ أَعْظَمُ وَأَفْحَشُ كُفْرًا مِنْجِنْسِ. الْمُرْتَدِّينَ وَالْمُنْتَسِبِينَ إِلَى أَهْلِ السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ إِنْ كَانَ فِيهِمْ مُرْتَدٌّ».[96]

5. «وَأَمَّا الرَّافِضَةُ فَأَصْلُ بِدْعَتِهِمْ عَنْ نِفَاقٍ، وَلِهَذَا فِيهِمْ مِنَ الزَّنْدَقَةِ مَا لَيْسَ فِي الْخَوَارِجِ».[97]

6. «بَلْ إِذَا قُدِّرَ قَوْمٌ يَعْتَقِدُونَ عِصْمَةَ الْوَاحِدِ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ أَوْ بَنِي الْعَبَّاسِ، أَوْ أَنَّهُ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ، أَوْ أَنَّ اللَّهَلَا يُؤَاخِذُهُمْ بِذُنُوبِهِمْ…فَهَؤُلَاءِ مَعَ ضَلَالِهِمْ أَقَلُّ ضَلَالًا مِمَّنْ يَقُولُ بِإِمَامَةِ الْمُنْتَظَرِ وَالْعَسْكَرِيِّينَ وَنَحْوِهِمْ».[98]

7. «…فَإِنَّ الْخَوَارِجَ الَّذِينَ مَرَقُوا مِنْ عَسْكَرِ عَلِيٍّ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – هُمْ شَرٌّ مِنْ شِرَارِ عَسْكَرِ مُعَاوِيَةَ… وَالرَّافِضَةُ أَكْذَبُ مِنْهُمْ وَأَظْلَمُ وَأَجْهَلُ، وَأَقْرَبُ إِلَى الْكُفْرِ وَالنِّفَاقِ، [لَكِنَّهُمْ] أَعْجَزُ مِنْهُمْ وَأَذَلُّ، وَكِلَا الطَّائِفَتَيْنِ مِنْ عَسْكَرِ عَلِيٍّ».[99]

8. «الْقَادِحُونَ فِي عَلِيٍّ طَوَائِفُ مُتَعَدِّدَةٌ وَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْقَادِحِينَ فِي أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَالْقَادِحُونَ فِيهِ أَفْضَلُ مِنَ الْغُلَاةِ فِيهِ، فَإِنَّ الْخَوَارِجَ مُتَّفِقُونَ عَلَى كُفْرِهِ وَهُمْ عِنْدَ الْمُسْلِمِينَ كُلِّهِمْ خَيْرٌ مِنَ الْغُلَاةِ الَّذِينَ يَعْتَقِدُونَ إِلَاهِيَّتَهُ أَوْ نُبُوَّتَهُ، بَلْ هُمْ – وَالَّذِينَ قَاتَلُوهُ مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ – خَيْرٌ عِنْدَ جَمَاهِيرِ الْمُسْلِمِينَ مِنَ الرَّافِضَةِ الِاثْنَيْ عَشْرِيَّةِ الَّذِينَ اعْتَقَدُوهُ إِمَامًا مَعْصُومًا».[100]

9. «إِذَا اعْتُبِرَ الَّذِينَ كَانُوا يُبْغِضُونَهُ وَيُوَالُونَ عُثْمَانَ وَالَّذِينَ كَانُوا يُبْغِضُونَ عُثْمَانَ وَيُحِبُّونَ عَلِيًّا، وُجِدَ هَؤُلَاءِ خَيْرًا مِنْ أُولَئِكَ مِنْ وُجُوهٍ مُتَعَدِّدَةٍ».[101]

10. «قَدْ كَفَّرَتْهُ-یعنی علی (علیه السلام)- الْخَوَارِجُ كُلُّهَا، وَأَبْغَضَتْهُ الْمَرْوَانِيَّةُ. وَهَؤُلَاءِ خَيْرٌ مِنَ الرَّافِضَةِ الَّذِينَ يَسُبُّونَ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ فَضْلًا عَنِ الْغَالِيَةِ».[102]

با نگاهی اجمالی در کلمات منقول از ابن تیمیه برای هیچ فرد با انصاف شکی در ناصبی بودن او باقی نمی ماند، و در حقیقت باطن او در همین عبارات جلوه گر شده است چنانکه قبلاً گفتیم.

بنابراین آنچه که وی و دیگران در رابطه با محبت او نسبت به آل الله سلام الله علیهم اجمعین – با استناد به ظواهر برخی عبارات – ادعا می کنند مطلبی است که هیچگونه واقعیتی ندارد و فرسنگها از حقیقت دور است به گواهی آنچه که در این مقاله ارائه شد: (وَ الَّذِينَ كَفَرُواأَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئا).[103]

(وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون).[104]

شب سه شنبه (عاشورا)- 1436 هـ

13/8/1393 ش

کتابنامه:

الاستيعاب في معرفة الأصحاب، المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)، المحقق: علي محمد البجاوي، الناشر: دار الجيل، بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 هـ – 1992 م، عدد الأجزاء: 4.
أسنى المطالب( مناقب الاسد الغالب ممزق الكتائب و مظهر العجائب)، المؤلف: شمس الدين محمد بن محمد بن محمد الجزرى‏(المتوفی: 883 ق‏)، الناشر: دار الكتب العلمية- بيروت‏.
الإصابة في تمييز الصحابة، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى – 1415 هـ، عدد الأجزاء: 8.
البداية والنهاية، المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)، الناشر: دار الفكر، عام النشر: 1407 هـ – 1986 م، عدد الأجزاء: 15.
البرهان الجلی فی انتساب الصوفیة إلی علی (علیه السلام)، احمد بن محمد بن الصّدیق الغماري- چاپ مکتبة القاهرة- مصر.
التلخيص الحبير في تخريج أحاديث الرافعي الكبير، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)، الناشر: دار الكتب العلمية، الطبعة: الطبعة الأولى 1419هـ. 1989م، عدد الأجزاء: 4.
التلخيص الحبير في تخريج أحاديث الرافعي الكبير، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)، تحقيق: أبو عاصم حسن بن عباس بن قطب، الناشر: مؤسسة قرطبة – مصر، الطبعة: الأولى، 1416هـ/1995م، عدد الأجزاء: 4.
الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)، المحقق: مراقبة / محمد عبد المعيد ضان، الناشر: مجلس دائرة المعارف العثمانية – صيدر اباد/ الهند، الطبعة: الثانية، 1392هـ/ 1972م، عدد الأجزاء: 6.
السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي( و المستطرفات)، المؤلف: ابن ادريس، محمد بن احمد(المتوفی: 598 ق‏)،تعداد جلد: 3، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، مكان چاپ: قم‏، سال چاپ: 1410 ق‏.
سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن نجاتي بن آدم، الأشقودري الألباني (المتوفى: 1420هـ)، الناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، الرياض، الطبعة: الأولى، (لمكتبة المعارف)، عدد الأجزاء: 6.
شرح الشفا، المؤلف: علي بن (سلطان) محمد، أبو الحسن نور الدين الملا الهروي القاري (المتوفى: 1014هـ)، دار الكتب العلمية – بيروت.
الشفا بتعريف حقوق المصطفى، المؤلف: عياض بن موسى بن عياض بن عمرون اليحصبي السبتي، أبو الفضل (المتوفى: 544هـ)، الناشر: دار الفيحاء – عمان، الطبعة: الثانية – 1407 هـ
الصارم المسلول على شاتم الرسول، المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)، الطبعة: الثانية، 1390هـ /1971م، عدد الأجزاء: 7.
طبقات الحنابلة، المؤلف: أبو الحسين ابن أبي يعلى، محمد بن محمد (المتوفى: 526هـ)، المحقق: محمد حامد الفقي، الناشر: دار المعرفة – بيروت، عدد الأجزاء: 2.
طرح التثريب في شرح التقريب (المقصود بالتقريب: تقريب الأسانيد وترتيب المسانيد)؛ المؤلف: أبو الفضل زين الدين عبد الرحيم بن الحسين بن عبد الرحمن بن أبي بكر بن إبراهيم العراقي (المتوفى: 806هـ)، أكمله ابنه: أحمد بن عبد الرحيم بن الحسين الكردي الرازياني ثم المصري، أبو زرعة ولي الدين، ابن العراقي (المتوفى: 826هـ)، الناشر: الطبعة المصرية القديمة – وصورتها دور عدة منها (دار إحياء التراث العربي، ومؤسسة التاريخ العربي، ودار الفكر العربي)، عدد المجلدات: 8.
الفتاوى الكبرى لابن تيمية، المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)، الناشر: دار الكتب العلمية، الطبعة: الأولى، 1408هـ – 1987م، عدد الأجزاء: 6.
فتح الباري شرح صحيح البخاري، المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، الناشر: دار المعرفة – بيروت، 1379، رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي، قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب، عليه تعليقات العلامة: عبد العزيز بن عبد الله بن باز،عدد الأجزاء: 13.
الفصل في الملل والأهواء والنحل، المؤلف: أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الأندلسي القرطبي الظاهري (المتوفى: 456هـ)، الناشر: مكتبة الخانجي – القاهرة.
الكفاية في علم الرواية، المؤلف: أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت بن أحمد بن مهدي الخطيب البغدادي (المتوفى: 463هـ)، المحقق: أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني، الناشر: المكتبة العلمية – المدينة المنورة.
اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة، المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)، المحقق: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ – 1996م، عدد الأجزاء: 2.
اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة؛ المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)؛ المحقق: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ – 1996م، عدد الأجزاء: 2
لسان الميزان، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)، المحقق: دائرة المعرف النظامية – الهند، الناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت – لبنان
مجمع البحرين‏، المؤلف: طريحي، فخر الدين بن محمد( المتوفی: 1085 ق‏)، مکتب النشرالثقافة الاسلامیة.
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، المؤلف: أبو الحسن نور الدين علي بن أبي بكر بن سليمان الهيثمي (المتوفى: 807هـ)، المحقق: حسام الدين القدسي، الناشر: مكتبة القدسي، القاهرة، عام النشر: 1414 هـ، 1994 م.
مجموع الفتاوى، المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني (المتوفى: 728هـ)، المحقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، الناشر: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، المدينة النبوية، المملكة العربية السعودية، عام النشر: 1416هـ/1995م.
المحلى بالآثار، المؤلف: أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الأندلسي القرطبي الظاهري (المتوفى: 456هـ)، الناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: بدون طبعة وبدون تاريخ، عدد الأجزاء: 12.
المستدرك على الصحيحين، المؤلف: أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1411 – 1990، عدد الأجزاء: 4.
مسند الإمام أحمد بن حنبل ،المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)، المحقق: أحمد محمد شاكر، الناشر: دار الحديث – القاهرة، الطبعة: الأولى، 1416 هـ – 1995 م، عدد الأجزاء: 8 (القسم الذي حققه أحمد شاكر).
معاني الأخبار، المؤلف: ابن بابويه، محمد بن على‏(المتوفی: 381 ق‏)، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏.
منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية، المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)، المحقق: محمد رشاد سالم، الناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، الطبعة: الأولى، 1406 هـ – 1986 م، عدد المجلدات: 9.
وسائل الشيعة، مؤلف: شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏(المتوفی: 1104 ق‏)،مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، تعداد جلد: 30، سال چاپ: 1409 ق‏.

[1] – خاتمة الحّفاظ و المحدثین احمد بن الصّدیق الغماری در کتاب (البرهان الجلی ) صفحه ی 163، درباره ی ابن تیمیه می گوید: فالرجل دیدنه نصرة رأیه و هواه لا غرض له الِا ذلک، فلذلک لم ینفع الله تعالی بکتبة و علمه ، بل جعلها وبالاً علیه، فکم ضّل من المخلوقات بسبب النظر فیها و الاغترار بمؤلفها لا بارک الله فیه و لا فی کتبه و أنصاره.

[2] . مجمع البحرین، الطریحی، ج4، ص316.

[3] . معانی الأخبار، الصدوق، ص365؛ وسائل الشیعة، الحر العاملی، ج9،ص486وج24، ص274.

[4] .السرائر الحاوی لتحریرالفتاوی، ابن ادریس الحلی، ج3، ص584.

[5] – منهاج السنة النبویة،ج5، ص72.

[6] – همان ، ج4، ص599.

[7] – ابن حجر عسقلانی در احوالات ابن تیمیه می گوید: «وَمِنْهُم من ينْسبهُ إِلَى النِّفَاق…». الدرر الکامنة، ج1، ص181.

[8]. منهاج السنة ، ابن تیمیة، ج8،ص165.

[9]. همان، ج8، ص177.

[10]. اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة، السیوطی، ج1، ص309. سیوطی به نقل از قاضی عیاض در رابطه با نظر طحاوی می نویسد:« : قال الطحاوي وهذان الحديثان ثابتان ورواتهما ثقات وحكى الطحاوي أن أحمد بن صالح كان يقول لا ينبغي لمن سبيله العلم التخلف عن حفظ حديث أسماء لأنه من علامات النبوة انتهى ما في الشفاء».

[11]. الشفا بتعريف حقوق المصطفى، الحافظ أبو الفضل عياض بن موسى بن عياض اليحصبي، ج1، ص549؛ شرح الشفاء، ج‏1، ص: 594.

[12].مجمع الزوائد و منبع افوائد، الهیثمی، ح:14096و 14097، ج8، ص297:« رَوَاهُ كُلَّهُ الطَّبَرَانِيُّ بِأَسَانِيدَ، وَرِجَالُ أَحَدِهَا رِجَالُ الصَّحِيحِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ حَسَنٍ وَهُوَ ثِقَةٌ وَثَّقَهُ ابْنُ حِبَّانَ»..

[13]. اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة، السیوطی، ج1، ص309.

[14]. ر.ک: كشف الرمس عن حديث رد الشمس، الشيخ محمد باقر المحمودي، ص2.

[15]. طرح التثريب في شرح التقريب، العراقي، ج7، ص248.

[16] . منهاج السنة ، ابن تیمیة، ج5،ص35-36.

[17] . مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج3،ص333، ح3062.

[18] . الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ابن عبدالبرالقرطبی، ج3، ص1092.

[19] . كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، المتقی الهندی، ح:36444و32941:« علي مني وأنا من علي وعلي ولي كل مؤمن بعدي. “ش:ابن ابی شیبة فی المصنف” وابن جرير وصححه».

[20] . المستدرك على الصحيحين، الحاکم النیسابوری، ح:4652، و4655.

[21] . سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، البانی، ج5،ص264.

[22] – لسان المیزان، العسقلانی، ج6،ص319.

[23] .منهاج السنة، ابن تیمیة، ج7، ص319-320.

[24] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج7،ص319.

[25] .البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج5، ص214.

[26] . در دو کتابش به نام ( الفوائد المتکاثرة) و ( الأزهار المتناثرة).

[27] -مجمع الزوائد، الهیثمی، ج9، ص104-105.

[28] .فتح الباری، العسقلانی، ج7، ص74.

[29] . أسنى المطالب، الجزري، ص40.

[30] . سلسلة الأحادیث الصحیحه : 4/343 .

[31] . سلسلة الأحادیث الصحیحه، البانی، ج4، ص344.

[32] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج7،ص515.

[33] . منهاج السنة ، ابن تیمیة،ج7،ص320وج7،ص354.

[34] . الْفِصَلِ فِي الْمِلَلِ وَالْأَهْوَاءِ وَالنِّحَلِ، ابن حزم الأندلسي، ج4، ص116؛ منهاج السنة، ابن تیمیه، ج7،ص320.

[35] . لسان المیزان، ج4، ص200:« واعتقاده بصحة إمامتهم حتى نسب إلى النصب».

[36] . المحّلی، ابن حزم الاندلسی، ج11،ص120.

[37] .الکهف،5:« سخن بزرگى از دهانشان خارج مى‏شود! آنها فقط دروغ مى‏گويند».

[38] . التلخیص الحبیر، العسقلانی، ج4، ص87.

[39] .منهاج السنة، ابن تیمیه، ج5، ص6.

[40] . منهاج السنة، ابن تیمیه، ج7، ص373.

[41] . منهاج السنة، ابن تیمیه، ج8، ص420-421.

[42] . طبقات الحنابلة، ابن ابي يعلي، ج2، ص120.

[43] – الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص1115:« وقال أَحْمَد بْن حَنْبَل وَإِسْمَاعِيل بْن إِسْحَاق القاضي: لم يرو فِي فضائل أحدٍ من الصحابة بالأسانيد الحسان مَا روي فِي فضائل علي بْن أَبِي طالب. وكذلك [قَالَ] أَحْمَد بْن شعيب بْن علي النسائي رحمه الله».

[44] . فتح الباری، العسقلانی، ج7، ص71.

[45] .النمل، 14:« و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود!».

[46] .غافر، 78:« و در آنجا باطل‏انديشان و باطل‏گويان و باطل‏گرايان زيانكار گردند».

[47] .الانعام، 81:« (راست بگوييد) كدام يك از اين دو دسته (بت‏پرستان و خداپرستان)، شايسته‏تر به ايمنى (از مجازات) هستند اگر مى‏دانيد».

[48] . الدرر الکامنة، العسقلانی، ج1، ص181.

[49] . لسان المیزان، العسقلانی، ج6، ص320

[50] .صحیح مسلم، باب: بَابُ الدَّلِيلِ عَلَى أَنَّ حُبَّ الْأنْصَارِ وَعَلِيٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ مِنَ الْإِيمَانِ وَعَلَامَاتِهِ، وَبُغْضِهِمْ مِنْ عَلَامَاتِ النِّفَاقِ،

[51] . الصارم المسلول ، ابن تیمیه، ج1،ص568.

[52] . الصارم المسلول ، ابن تیمیه، ج1،ص586.

[53] . الكفاية في علم الرواية، الخطيب البغدادي، ج1،ص49؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، العسقلاني، ج1، ص22.

[54] . الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، العسقلانی، ج1،ص179.

[56] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج6،ص113-114:«وَقَدْ جَمَعَ الشَّافِعِيُّ وَمُحَمَّدُ بْنُ نَصْرٍ الْمَرْوَزِيُّ الْمَسَائِلَ الَّتِي تُرِكَتْ مِنْ قَوْلِ عَلِيٍّ وَابْنِ مَسْعُودٍ، فَبَلَغَتْ شَيْئًا كَثِيرًا، وَكَثِيرٌ مِنْهَا قَدْ جَاءَتِ السُّنَّةُ بِخِلَافِهِ، كَالْمُتَوَفَّى عَنْهَا الْحَامِلُ، فَإِنَّ مَذْهَبَ عَلِيٍّ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – أَنَّهَا تَعْتَدُّ أَبْعَدَ الْأَجَلَيْنِ، وَبِذَلِكَ أَفْتَى أَبُو السَّنَابِلِ بْنُ بَعْكَكٍ فِي حَيَاةِ النَّبِيِّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا «جَاءَتْهُ سُبَيْعَةُ الْأَسْلَمِيَّةُ وَذَكَرَتْ ذَلِكَ لَهُ، قَالَ: ” كَذَبَ أَبُو السَّنَابِلِ، بَلْ حَلَلْتِ فَانْكِحِي مَنْ شِئْتِ».

[57] . الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، العسقلانی، ج1،ص181؛ البرهان الجلی، احمد بن الصّدیق الغماري،ص55-65.

[58] .در رساله ی (تنزیه ابی تراب عن فریة تناول المسکر من الشراب)، از نویسنده ی این مقاله بطور مفصل دروغ بودن این ادعا اثبات گردیده است.

[59] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج7، ص237.

[60] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص255.

[61] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج7،ص137.

[62] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج7،ص199.

[63] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج8،ص90.

[64] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص404.

[65] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص117.

[66] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج6، ص156.

[67] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص161-162.

[68] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج6،ص48.

[69] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج6،ص114.

[70] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج7،ص453.

[71] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج6،ص113.

[72] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج6،ص43.

[73] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج7،ص529.

[74] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج5،ص522.

[75] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص107-108.

[76] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص169-170.

[77] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص169-170.

[78] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص531.

[79] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص472.

[80] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4، ص51.

[81] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج7، ص533.

[82] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص60.

[83] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص56-57.

[84] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج3، ص401-402.

[85] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص104.

[86] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج46،ص387.

[87] .البقره، 57:« آنها به ما ستم نكردند بلكه به خود ستم مى‏نمودند».

[88] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج6،ص32.

[89] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص242.

[90] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص389.

[91] .الانعام،130: « آنها مى‏گويند: «بر ضدّ خودمان گواهى مى‏دهيم (آرى،) ما بد كرديم)» و زندگى (پر زرق و برق) دنيا آنها را فريب داد و به زيان خود گواهى مى‏دهند كه كافر بودند».

[92] .الاعراف،37: «و عليه خود گواهى مى‏دهند كه آنان كافر بودند».

[93] . الفتاوى الكبرى، ابن تيمية، ج3، 501.

[94] . مجموع الفتاوى، ابن تیمیة، ج28،ص483.

[95] . مجموع الفتاوى، ابن تیمیة، ج28،ص475.

[96] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج3،ص459.

[97] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج3،ص464.

[98] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص520-521.

[99] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج4،ص356.

[100] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج5، ص7.

[101] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج5، ص9.

[102] . منهاج السنة، ابن تیمیة، ج7،ص138.

[103] .النور،31:« كسانى كه كافر شدند، اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير كه انسان تشنه از دور آن را آب مى‏پندارد امّا هنگامى كه به سراغ آن مى‏آيد چيزى نمى‏يابد».

[104] .الشعراء، 227:«آنها كه ستم كردند به زودى مى‏دانند كه بازگشتشان به كجاست».

نویسنده: سید حسن آل مجدِّد شیرازی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 5
مطالب مرتبط