جستجو
Close this search box.

نگاهی به فرقه ی «قدریّه»

تاریخ پیدایش

بحث از قضا و قدر و جبر و اختیار از همان ابتدای اسلام مطرح بوده است. قرآن كریم در آیاتی آزادی انسان را به رسمیت شناخته و از آیاتی دیگر جبر استشمام می‌شود.[1] بحث خلیفه دوم با اسقف مسیحیان شام مبنی بر حمایت عمر از جبر و حمایت آن مسیحی از اختیار انسان،[2] و بحث شیخی با حضرت امیر(علیه السلام) در جنگ صفین در راه شام در باب قضا و قدر[3] مبنی بر حمایت ایشان از اختیار انسان از قدیمی‌ترین روایات در این باب است.

در همین روایت مروی از حضرت امیر(علیه السلام) آمده كه «تظّن انّه كان قضاء حتما و قدراً لازما؟ انّه لو كان كذلك لبطل الثواب والعقاب… تلك مقالة اخوان عبدة الاوثان… و قدریة هذة الامة و مجوسها…»و در روایات اهل سنّت نیز آمده كه «القدریه مجوس هذه الامة»؛ ولی در بین گروه‌های اسلامی اختلاف شده كه منظور از این روایت كدام فرقه است.

اهل سنت در مقابل، مصداق اتمّ این روایت را معتزله (مفوضّه) می‌دانند كه قائل به اختیار انسان در افعال خویش‌اند و چون تمام كتب معروف ملل و نحل همچون: مقالات الاسلامیین اشعری، الفرق بین الفرق بغدادی، الفصلابن‌حزم، ملل و نحل شهرستانی، التنبیه والردّ ملطی و… نوشته اهل سنت است، در كتب فرقه شناسی قدریه مساوی با معتزله یا پیش قراولان معتزله قرار گرفت.

این نوشته‌ها با كتب معروفی همچون شرح مواقف و شرح مقاصد تقویت شد و اكنون نیز وقتی از لفظ قدریه نام برده می‌شود، به منكران قدر الهی در باب افعال انسانی اطلاق می‌شود.

با روی كار آمدن معاویه جبرگرایی ترویج شد. وی برای اثبات حقانیت خود در امر خلافت چنین تبلیغ می‌كرد كه خداوند او را برای خلافت برگزیده و حاكمیت وی عطیه‌ای الهی است. بدین ترتیب خلافت خود را در‌هاله‌ای از قداست قرار داد. جبرگرایی روش اكثر امویان بود و در نامه‌ها و خطبه‌های خود شدیداً بر این مسئله تأكید كرده كه خداوند مقدر داشته كه خلیفه مسلمانان باشند. معاویه در جواب مخالفانِ جانشینی یزید می‌گفت: «ولایتعهدی یزید به قضا و قدر الهی است و بندگان را در كار خود انتخاب و دخالتی نیست»[4] . در اینجا بود كه عده‌ای با این اندیشه به مخالفت برخاسته و بر اختیار انسان بر افعال خود تأكید ورزیدند.

معبد جهنی پیشوای قدریه بصره

معبد جهنی از تابعین بوده و از عده‌ای از صحابه حدیث نقل كرده است. اطلاعات ما درباره او اندك است. او در زمانی كه حجاج بن یوسف ثقفی والی بصره بود، عقیده اختیار را مطرح ساخت و در بین سال‌های 80 تا 83 به دست حجاج كشته شد. زیرا وی مدافع جدّی قیام‌های ضد اموی بود. گویا وی با حسن بصری هم‌مسلك بود و نامه حسن بصری به عبدالملك ـ خلیفه وقت امویان ـ از اولین اسناد باقیمانده قدریه است.[5] در همین زمینه نامه حسن بصری به امام حسن(علیه السلام) قابل توجه است. امام حسن در جواب وی می‌نویسد: «اما بعد فمن لم یؤمن بالقدر خیر و شرّه… فقد كفر و مَن أحال المعاصی علی الله فقد فجر، انّ الله لم یطع مُكرهاً و لم یعص مغلوباً…».[6]از تمام این شواهد به دست می‌آید كه بحث قدر الهی و اختیار انسان از مسائل قرن اوّل هجری است.

غیلان دمشقی پیشوای قدریه شام

غیلان بن مسلم دمشقی از قبطیان مصر بود كه اسلام آورده و در شام سكنی گزید. گویند وی در نزد معبد جهنی قدر را فراگرفت و در شام به ترویج آن پرداخت. او مردم را به شورش علیه امویان تشویق و نظریه آنان را درباره خلافت ردّ می‌كرد. به همین خاطر هشام بن عبدالملك وی را دستگیر و اعدام نمود.

غیلان دمشقی را از مرجئه قدریه دانسته‌اند كه در باب تعریف ایمان، ایمان را به معرفت و اقرار تعریف كرده و در باب قضاء و قدر، قائل به اختیار انسان بود.

از عقاید دیگر او نفی صفات الهی و خلق قرآن است. او معتقد بود كه خداوند به هیچ چیز شبیه نیست و نمی‌توان صفاتی برای آن ذكر كرد. وی قرآن را مخلوق دانسته و آن را قدیم نمی‌دانست.

او نامه‌ای به عمر بن عبدالعزیز نوشته و اعتقاد خود در باب آزادی انسان را این گونه بیان می‌دارد: «آیا هرگز هدایت گری را دیده‌ای كه به هدایت بخواند، سپس مانع رسیدن به آن شود؟ آیا هرگز دیده‌ای كه حكیمی، كسی را كه به سبب انجام فرمانی كه داده است عذاب كند یا به چیزی فرمان دهد كه مستوجب عذاب باشد؟ آیا هرگز مهربانی را یافته‌ای كه بندگان را بیش از توان ایشان تكلیف كند؟…».[7]

غیلان خلافت را حق همه مسلمانان می‌دانست و معتقد بود كه شایسته‌ترین افراد امت باید از طریق اتفاق مسلمانان عهده دار این مسئولیت شود. غیلان را پیش قراول معتزله دانسته و به خاطر شباهت‌های بسیار در كتب اصحاب حدیث، از معتزله با عنوان قدریه یاد شده است.

قدریه در روایات شیعه

همچنان كه گذشت، قدریه در روایات شیعی مورد نكوهش قرار گرفته است، ولی منظور ائمه از قدریه كدام یك از طوایف جبریه یا تفویضیه است. علامه مجلسی در مرآة العقول می‌نویسد: «كلام حضرت امیر(علیه السلام) می‌رساند كه قدریه همان مجبره هستند… ولی در اخبار ما قدریه هم بر جبریه، هم بر تفویضیه (معتزله) اطلاق شده است و اطلاقش بر معتزله (قائلین به اختیار انسان) بیشتر است… در توحید صدوق آمده است كه امام، قدریه را بر كسانی كه سلطنت خدا را محدود ساخته‌اند، اطلاق كرده است و قدمای محدّث شیعه مثل كلینی، قدریه را بر مفوّضه اطلاق كرده‌اند. زیرا همیشه می‌نوشته‌اند: باب جبر و قدر، و قدر را در مقابل جبر قرار می‌دادند كه نشان می‌دهد قدریه یعنی مفوّضه نه مجبّره… به هر حال ائمه طاهرین جبر و اختیار را به یك اندازه مردود دانسته و امر بین امرین را ترویج كرده‌اند…».[8]

منابعی برای مطالعه بیشتر

1. القدریه والمرجئه، ناصر بن عبدالكریم العقل، دار الوطن، ریاض، چاپ اوّل، 1418ق (این كتاب با بینش وهابی نوشته شده و به شدت از قدریه انتقاد كرده و آنها را خارج از اسلام دانسته است).

2. فرقه‌های اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی، حسین عطوان، ترجمه حمید رضا شیخی، آستان قدس رضوی، چاپ اوّل، 1371 ش، ص16ـ90 (فصل اوّل: قدریه).

3. مقاله «قدریان نخستین» از محسن جهانگیری، چاپ در مجموعه مقالات محسن جهانگیری، انتشارات حكمت، تهران، چاپ اوّل، 1383 ش، از ص58ـ89.

4. مقاله «معبد جهنی» از فان اس، چاپ در مجله عربیكا.

5. رساله «الرد علی القدریه» از حسن بن محمد بن حنیفه، فان اس این رساله را در بدایات فی علم الكلام آورده است، چاپ بیروت، 1977 م.

6. رسائل ردّ بر مجبره، در رسائل العدل والتوحید، جمع آوری محمد عماره، مقاله‌ای از سیدمرتضی به نام «انقاذ البشر من الجبر والقدر»، مقاله‌ای از قاسم رسی به نام «الردّ علی المجبرّه»، رساله‌ای از یحیی بن حسین به نام «الردّ علی المجبره القدریه» و رساله «كتاب الردّ والاحتجاج علی الحسن بن محمد بن حنیفه فی الجبر و اثبات الحق و نقض قوله». این كتاب توسط دارالهلال مصر چاپ شده است.

7. مایكل كوك در Early Muslim godma، ص 107ـ158.

[1]. درباره اين آيات بنگريد: تعليقة آيت الله شعراني بر كشف المراد، ص433ـ436. چاپ كتابفروشي اسلاميّه.

[2]. فرقه‌هاي اسلامي در سرزمين شام در عصر اموي، ص33ـ32.

[3]. كشف المراد، ص434؛ اصول كافي، ج1، 155.

[4]. درباره سياست جبرگرايي امويان بنگريد: فرقه‌هاي اسلامي در سرزمين شام، فصل نظريه امويان درباره خلافت، از صفحه 210 تا 266 (وي اسناد بسياري از خطبه‌ها و اشعار شعراي اموي دال بر جبرگرايي امويان را آورده است)، بالاخص ص247 كه درباره معاويه است.

[5]. اين نامه را هلموت ريتر در سال 1933م در مجله Der Islam، شماره 21، صفحه 67ـ83 چاپ كرده است. محمد عماره نيز در رسائل العدل والتوحيد، ج1، ص81ـ93 نيز آورده است.

[6]. تحف العقول، ص166.

[7]. قاضي عبدالجبار، طبقات المعتزله، ص230ـ232.

[8]. مراة العقول، ج2، ص178ـ183؛ اصول كافي، ج1، ص155ـ160. باب الجبر والقدر.

*برگرفته از کتاب: درسنامه فرق و مذاهب کلامی اهل سنت، تالیف: مهدی فرمانیان، موسسه آموزشی پژوهشی مذاهب اسلامی*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 4
مطالب مرتبط