جستجو
Close this search box.

برتري نيّت از عمل

در روايات اسلامي، نيت از مهمترين ارکان عبادت شمرده شده است به طوري که بدون نيت هيچ عمل عبادي صحيح نخواهد بود و برخي روايات، نيت را از اصل عمل بالاتر و مهمتر شمرده است که اين نکته نشان از اهميت آن دارد. اما سوالي که مطرح مي شود آن است که چه وي‍ژگي سبب شده تانيت از اين ارزش والا برخوردار باشد؟ چرا اهميت نيت، از خود عمل، برتر دانسته شده؟براي روشن شدن پاسخ اين سوال، گزيده اي از کلام حضرت استاد آيه الله جوادي آملي را که در کتاب حکمت عبادات آمده است ذکر ميکنيم:

خداي سبحان در كتاب خود فرمود: (خلق الموت والحيوة لِيَبلُوكم أيّكم أحسن عملا ً)[1]مرگ و زندگي هر دو وسيله آزمايشند تا روشن شود كه كدام يك از شما از نظر اعمال «احسن» از ديگران هستيد. (عملا ً) نه بدان معناست كه كدام يك از شما بيش از ديگران عبادت مي‏كنيد؛ زيرا سخن از كميّت نيست.شخصي از امام صادق (عليه ‏السلام) در خصوص معناي آيه سؤال كرد. حضرت فرمود: «ليْس يعنى أكثر عملا ً ولكنْ أصْوبكم عملا ً وإنّما الإصابة خشية الله والنيّة الصادقة والحسنة ـ ثم قال ـ الابقاء علي العمل حتي يخلص أشدّ من العمل والعمل الخالص الّذى لا تريد أن يمدحك عليه أحد إلاّ الله عزّ وجلّ والنيّة أفضل من العمل».[2]كسي اهل صواب و حقيقت است كه بيشتر از خدا بترسد و داراي قلب خالص باشد. عمل وقتي خالص است كه منظور انسان اين نباشد كه كسي از او تعريف كند. (نگويد كه از ما تشكري نكردند) حيف است انسان عمل عبادي خالص انجام بدهد، آنگاه از ديگران توقع تشكر داشته باشد. حيف است كه انسان آن مقام عظيم و بلند را با اين توقع پست تنزّل دهد. البته مدح و ثناي خدا مطلوب بندگان خالص خداوند است. پس آفرينش مرگ و زندگي براي اين است كه روشن شود چه كسي عملش به حقيقت و صواب نزديكتر است.

نيّت خير از انجام كار آن بهتر است؛ چون نيّت اگر خالص و قوي بود انسان را وادار به كار مي‏كند. نيز نيّت مشكل تر از كار است. اينكه گفته‏ اند: «نيّة المؤمن خير من عمله»[3]، نيّت انسان مؤمن از عمل او بالاتر و بهتر است؛ يا گفته ‏اند: «أفضل الأعمال أحمزها»[4]هر عملي كه دشوارتر باشد، ثوابش بيشتر است؛ بدان معنا نيست كه ثواب و پاداش نيّت در عين آسان بودن از ثواب عمل بيشتر است؛ زيرا اين دو اصل ديني را وقتي كنار هم بررسي كنيم، نتيجه آن است كه نيّت بسيار مشكل است. اگر بهترين عمل دشوارترين اعمال باشد، نيّت بهتر از عمل است؛ زيرا «أحمز الأعمال» يعني از همه اعمال سنگينتر و مشكلتر است.

انسان ممكن است در جبهه‏ ها شركت كند و كشته هم بشود، ولي كشته شدن خيلي سخت نيست، «اخلاص العمل لله» سخت است. رام كردن ديو نفس و شيطان درون سخت است. لذا در اين روايت حضرت فرمودند: نيّت افضل از اعمال است.

نيت چيست؟

از آنچه گذشت معلوم شد كه نيّت جان عمل است. اينكه مي‏گويند در هنگام عبادت نيّت كنيد، به اين معنا نيست كه مثلا ً هنگام خواندن نماز انسان در ذهن خود ترسيم كند كه چهار ركعت نماز ظهر بجا مي‏آورم «قربة إلي الله». بلكه به تعبير اهل معنا نيّت است به حمل اولي؛ و غفلت است به حمل شايع.

نيّت، انبعاث و پرش روح است. اگر انسان از طبيعت پر كشيد و بالا آمد، مي‏گويند نيّت كرده وگرنه اخطار حصولي و مفهوم ذهني است و حداقل عبادت ماست كه واجب ادا شود و اعاده و قضا نخواهد. اما آن نيّتي كه باطن عمل به آن وابسته و از عمل بالاتر است، انبعاث روحي است كه روح پرواز مي‏كند؛ همان نيتي كه از عمل برتر است. از اين رو گفته‏ اند: خداي سبحان را با نيّتهاي صادق مسئلت كنيد.صحت عبادت مشروط به نيّت است كه بدون آن عمل باطل خواهد بود و چون نيّت داراي درجاتي است، خود صحت هم مراتب دارد.از آن جا كه مواقف مهم روز قيامت عبارت است از: آتش، بهشت و رضوان و از طرفي نفس انسان داراي سه حالت شهوت، غضب و عقل كمال‏ طلب است، لذا عبادت هم سه قسم و عبادت‏ كنندگان به سه گروه تقسيم مي‏شوند: گروهي خداي سبحان را به جهت ترس از جهنم و آتش عبادت مي‏ كنند كه اين عبادت بردگان است. گروه ديگر، خدا را براي رسيدن به بهشت و نعمتهاي آن عبادت مي‏كنند؛ اين عبادت بازرگانان و تجّار است. و گروه سوم خدا را فقط براي محبت و دوستي نسبت به آن ذات متعالي عبادت مي‏كنند؛ اين بالاترين مرتبه عبادت است كه از آن به عبادت احرار تعبير شده است[5]. همه اين عبادتها صحيح است؛ ولي مراتب ثواب و پاداش آن يكسان نيست.پس نيت كه همان قصد قربت است، جان و روح عمل بوده و از خود عمل بالاتر و مهمتر است؛ چون حيات و زندگي عمل به نيت بستگي دارد. و پاداش اعمال، بر اساس نوع نيت و قصد انسان، مراتبي گوناگون دارد.

تأثيرپذيري انسان از نيّت

امام صادق (عليه ‏السلام) فرمود: «ما ضَعُف بدنٌ عمّا قويَت عليه النيّه»[6] هيچ گاه بدن به موجب داشتن نيّت قوي و بلند، ضعيف و ناتوان نخواهد بود. چون عمل ظاهري وصوري، وجوداً و عدماً، تابع قصد قلبي است. هم از نظر قوت و ضعف چنين است. به طوري كه اگر نيت و قصد محكم و قوي باشد، بدن ضعيف و ناتوان قادر بر كار مهم است، و چنانچه نيّت ضعيف باشد، بدن نيرومند به ضعف مي ‏گرايد. پس ارزش وجودي انسان به نيت او است نه به بدن. اين حديث، از روشنترين احاديث وارده از ائمه معصومين است كه حد انسان را بيان مي‏كند كه انسان «حيوان ناوي» يعني قصدكننده، است.و شاهد ديگر بر اينكه نيت و قصد انسان اصالت دارد، آن است كه اگر اين نيّت محقق شده و قوي گشت، نماز حالت مناجات به خود مي ‏گيرد و در واقع معراج شخص نمازگزار مي‏شود. و هرگاه ضعيف شد و نمازگزار از آن غافل گرديد، حالت و رنگ نجوا و مناجاتي خود را از دست مي‏دهد و نمازگزار مستحق «ويل» خواهد شد؛ چنانكه خداي سبحان فرموده: (فويلٌ للمصلّين الّذين هم عن صلاتهم ساهون الّذين هم يراءون ويمنعون الماعون)

اخلاص و ريا

عقل عملي داراي شئون و آثاري مثل اراده و اخلاص است. و اين عقل همان نوري است كه وسيله شناخت و پرستش خدا و در نهايت بهشتي شدن انسان مي‏شود[7]. هرگاه اين نور بدون هيچ مانع و خسوفي تابش داشت، حالت ايمان و اخلاص ايجاد مي‏شود و هرگاه اين عقل به سبب پيروي از هواي نفس، مكسوف و پوشيده شد، حالت كفر و ريا بيدار مي‏شود.

كليني (رحمه ‏الله) از امام صادق (عليه ‏السلام) روايت كرده است: «ليس بين الإيمان والكفر إلاّ قلّة العقْل ـ قيل: وكيف ذاك يا ابن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)؟ قال ـ إنّ العبد يرفع رغْبته إلي مخلوقٍ فلو أخلص نيّته لله أتاه الله الّذى يريد فى أسرع من ذلك»[8] مرز ايمان و كفر چيزي جز كم‏ عقلي نيست. چون انسان به منظور جلب توجه ديگران عبادت مي‏كند در حالي كه اگر اين عبادت را براي خدا خالصانه انجام دهد، خداوند زودتر او را به مطلوبش مي‏ رساند.

شبيه اين روايت نيز از امام باقر (عليه ‏السلام) نقل شده كه حضرت فرق بين حق و باطل را كم ‏عقلي بيان فرمودند:پس مخلصْ عاقل است و كسي كه عاقل نيست، مخلص نخواهد بود؛ در نتيجه ريا مي‏كند. چنانكه عاقل، رياكننده نيست و رياكار عاقل نخواهد بود.

حذيفةبن يمان مي‏گويد: «سألت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) عن الإخلاص؟ قال: سألته عن جبرئيل؛ فقال: سألته عن الله تعالي؟ فقال: الإخلاص سرٌ من سرّى أُودِّعه فى قلب من أحببتُه».[9] از پيامبر معناي اخلاص را پرسيدم حضرت فرمود: من از جبرئيل و او از خدا سؤال كرد. خداي سبحان فرمود اخلاص سرّي است كه در دل محبوب خود قرار مي‏دهم.

بنده سالك وقتي دوستدار خداي سبحان شد، تابع و پيرو چيزي است كه بر زبان دوست و حبيب خدا نازل شود و آن كسي نيست جز وجود اقدس رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). پيروي او سبب محبوبيت خداي تعالي مي‏شود. آري پيروي از محبوب، محبوبيت مي‏ آورد؛ چنانكه خداي سبحان مي‏فرمايد: (قل إن كُنْتم تحبّون الله فاتّبعوني يحببْكم الله)[10] در اين صورت، وعده قرب ولايي عملي مي‏شود. چون خود وعده فرموده: هر كس به وسيله «نوافل» تقرب جويد، لاجرم محبوب حق تعالي شده به مقامي مي‏رسد كه خدا گوش، چشم و دست وي مي‏شود[11]پس اخلاص كه اساس در نيت است، حكمتي ملكوتي دارد كه كسي جز محبوب خدا به آن نمي‏رسد، و كسي را خدا دوست ندارد، مگر آنكه نوافل و فرايض را انجام دهد.ريا، يعني اين كه به مردم نشان دهد براي خدا كار مي‏كنم در حالي كه براي خدا كار نكند و معناي «سُمعه» آن است كه به گوش ديگران مي‏رساند كه براي خدا كار مي‏كنم در حالي كه نكند. ريا و سُمعه اگر در متن عمل عبادي باشد، عمل باطل است. لذا در عبادات، نيت را شرط مي‏كنند و ريا را مبطل عمل مي‏دانند.در بعضي از نصوص آمده است كه اگر كسي كار خيري را انجام داد و براي مردم بازگو كرد، مقداري از ثواب آن كم مي‏شود. اگر چند بار گفت، كم كم بي‏ ثواب مي‏گردد. مثل اينكه باغباني زحمت بكشد گُلي را فراهم كند، سپس برگهاي لطيف اين گل را مكرر لمس كند اين گل كم كم پژمرده مي‏شود. عمل خيري كه انسان انجام داد اگر يك بار براي ديگران گفت، مثل آن است كه يك بار به برگ گل دست بزند. ده بار گفت مثل اينكه ده بار برگ گل را لمس كند، سرانجام، گل به صورت تفاله‏اي در مي‏آيد.

نيت در عبادات لازم است. ولي در مسئله غير عبادي (توصليات) دستوري نيست كه حتماً براي خدا كاري را انجام دهد. ولي اگر همين توصلي را رنگ عبادي داده در آن ريا كند، خود را گرفتار كرده است. مثلا ً لازم نيست دست آلوده را با قصد قربت بشويد، بلكه براي پاك شدن، صرف شستن كافي است. ولي اگر شخص نشان دهد كه اين عمل را براي رضاي خدا مي‏كنم، شرك و معصيت محسوب مي‏شود؛ زيرا او مي‏توانست عمل را مثل ساير توصّليات انجام دهد. اما اگر خواست ثواب ببرد، بايد به قصد قربت باشد.پس شريك قرار دادن حرام است؛ زيرا اگر كسي در گوشه‏اي از كارهاي خود غير خدا را شريك قرار داد، در آن قسمت ديگر عبد خدا نيست. در نتيجه عمل او به خاطر ناقص بودن مورد قبول پروردگار نبوده و او بنده خدا نيست.

در خطبه شعبانيه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است كه خدا را با نيتهاي صادق و قلب طاهر بخوانيد. امام صادق (عليه‏ السلام) مي‏ فرمايند: قلب طاهر قلبي است كه در آن خاطره‏اي غير خاطره «الله» نباشد.انسان همواره در معرض هجوم وسوسه شيطان است و شيطان به وسيله نفس، ما را رها نمي‏كند. خداي سبحان فرمود: (وإمّا ينزغنّك من الشّيطان نزْغ فاسْتعذْ بالله إنّه سميع عليم)[12] هر وقت اين دشمن به سمت شما آمد، به خدا پناهنده شويد. اگر فكر گناه در شما پيدا شد، بدانيد كه شيطان در صدد هجوم و حمله است. هنگام حمله دشمن بايد به پناهگاه برويد.

وقتي گرفتار وسوسه شديد، تنها گفتن «أعوذ بالله من الشيطان الرّجيم» كافي نيست. استعاذه لفظي اگرچه عبادت است، ولي اثري جز در محور لفظ ندارد. هنگامي كه آژير خطر را شنيديد بايد به پناهگاه برويد. اگر كسي آژير را بشنود در فضاي باز بايستد و بگويد: من به پناهگاه پناهنده مي‏شوم! اين پناه بردن نيست؛ بلكه وقتي آژير شنيده شد، انسان بايد خود را به پناهگاه برساند.فرمود: در خود احساس ضعف كنيد و به آن قوي محض پناهنده شويد كه جز او (جلّ جلاله) پناهگاهي نيست. (ولنْ تجد من دونه مُلْتحداً).[13]

فرشتگان و استشمام نيّت

از امام كاظم(عليه ‏السلام) سؤال شد: فرشتگان اعمال ما را كه مي‏نويسند بجاست؛ براي اينكه مي‏ بينند و مي‏ نويسند. اما آيا خاطرات و نيتهايي را كه فقط از دل گذرانده‏ ايم و هنوز به لباس عمل در نياورديم هم مي‏نويسند؟ آنها را كه نمي ‏بينند پس از كجا مي‏ فهمند تا بنويسند؟ و اينكه خداوند مي‏فرمايد: (وإن تُبدوا ما في أنفسكم أو تخْفوه يحاسبْكم به الله):[14] اسرار دروني را كه به كسي افشا نكرده ‏ايد، در قيامت بايد حسابش را پس بدهيد. اين اسرار دروني را فرشتگان چگونه مي‏دانند و از كجا مي‏نويسند؟حضرت فرمودند: آيا بوي باغ و بستان و بوي كثافت و گنداب يكي است؟ اگر از كنار باغي پر از گل و معطر بگذريد، بوي خوب احساس مي‏كنيد. و چنانچه بوي بد به مشام انسان برسد، مي‏فهمد كه اين جا كثافت و زباله است. از بو مي‏توان فهميد كه از كنار باغ مي‏گذريم يا از كنار چاه.

فرشتگان از بوي خوشْ تشخيص مي‏دهند كه در قلب اين مؤمن اسرار و نيتها و اراده‏ هاي خير و طيّب و طاهر است. و نيز از بوي بد هم فرشتگان مي‏ فهمند كه در درون اين شخص، پليدي است.[15] چه جور مي‏شود كه انسان در چاه زندگي كند و از بوي چاه اظهار تنفر نكند و باخبر نباشد؟ اگر كسي به ملكوت رسيده باشد بوي بد و خوب ديگران هم به مشام او مي‏رسد، مؤمن را از منافق بازمي‏شناسد.

روزي علي (عليه‏ السلام) مشغول سخنراني بوده، عده‏اي پاي منبر حضرت نشسته بودند. بعضي از جاسوسان اموي خبر آوردند كه «خالد بن عرفطه» مُرد!حضرت اعتنا نكردند. عده ‏اي قبول كرده پذيرفتند كه خالد مُرده است. حضرت به سخنان خود ادامه دادند. بار ديگر گفته شد: خالد مُرد.حضرت اعتنا نكردند.بار سوم گفتند: يا اميرالمؤمنين اين خبر رسمي شد.فرمودند: نه؛ او نمرده است او هنوز شورش و بلوايي در پيش دارد و به تحريك حكومتهاي طاغي، عليه من مي‏شورد و از درب اين مسجد وارد مي‏شود. آنگاه حضرت به كسي كه پاي منبر بود اشاره كرده فرمود: پرچم او هم به دست اين شخص است كه عليه حق قيام مي‏كند! او هنوز نمرده است[16]

اين قضيه بعدها واقع شد. و اين عِلم غيب اميرمؤمنان (سلام‏ الله‌عليه) و آشنايي به اسرار دروني كسي كه پاي سخنان حضرت نشسته تحقق پيدا كرد.حضرت، مانند فرشته‏ اي، كه درون افراد را مي‏بيند و مي‏داند درون چه كسي باغ و درون چه فردي گنداب است، درون وي را ديد؛ به هر حال، ما يا مشغول كندن چاه هستيم و يا مشغول آبياري گُل. (وأمّا مَن كان مِن المقرّبين فروحٌ وريحانٌ وجنّة نعيم)[17]خود آن شخص گذشته از آنكه (جنّات تجري من تحتها الأنهار)[18] در انتظار اوست، مي‏شود «روحٌ وريحان». در غير اين صورت، با كنار رفتن پرده، انسان پيش همه رسوا مي‏شود.

در روايات آمده كه بوي عالم بي‏عمل ديگران را اذيت و آزار مي‏دهد، چون بدتر از ديگران است. حتي بوي عالم بي‏ عمل اهل جهنم را نيز اذيت مي‏كند. آنها متأذي مي‏شوند و مي‏گويند او را كنارتر بزنيد.[19]

روز رسوايي!

اگر كسي در دنيا رسوا شد مي‏تواند در جايي، مثلا ً پشت ديوار، درخت، درّه يا دامنه كوهي پنهان شود، تا كسي او را نبيند؛ اما فردا كه در پيشگاه حق، حقيقت ظاهر مي‏شود، ديگر مقرّ و دره و كوهي نيست.

در قرآن كريم آمده است كه از پيامبر سؤال مي‏كنند: خداوند اين كوهها را در قيامت چه مي‏كند: (ويسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربّي نَسْفاً فَيَذَرها قاعاً صَفصَفاً لا تري فيها عوجاً ولا أمْتاً)[20] پيامبر بگو كوهي نمي‏ ماند. همه كوهها كوبيده مي‏شود و سرزمين قيامت صاف بوده و درّه و كوه و تلّ و تپه‏ اي ندارد. درخت و ديواري ندارد تا انسان شرمنده، خود را آنجا پنهان كند. چشم اهل محشر هم تيز است؛ و هر جا را بخواهند مي‏بينند: (فبصرك اليوم حديد)[5].[21] انسان است و چشم‏ انداز وسيع موجودات. كجا انسان شرمنده مي‏تواند خود را پنهان كند؟ چگونه كسي كه عمري را به بدگويي سپري كرده آنگاه كه سرپوش برداشته مي‏شود به خود چگونه اجازه مي‏دهد كه در بين ديگران بسر برد؟ بنابراين، مهمترين خطر، بي ‏آبرويي است.خداي متعال در ستايش پيامبر و مؤمنان، مي‏فرمايد: اينها كساني هستند كه آبرويشان در قيامت محفوظ است: (يوم لا يخزي الله النّبي والّذين امنوا معه نورهم يسعي بين أيْديهم وبأيْمانهم يقولون ربّنا أتممْ لنا نورنا واغْفر لنا إنّك علي كلّ شي‏ءٍ قدير)[22]. روز قيامت روزي است كه خدا آبروي پيامبر و پيروانش را حفظ مي‏كند. معلوم مي‏شود كه خطر جدي است. خدا عظمت پيامبر را تبيين مي‏كند و مي‏فرمايد: در آن روز آبروي پيامبر و پيروانش محفوظ است و خدا آنان را خوار نمي‏گرداند و آبروي ديگران رفته است.

حال بايد ملاحظه كرد آنچه در بيرون داريم در درون هم داريم؟ يا چون به خلوت مي‏رويم آن كار ديگر مي‏كنيم؟ كدام يك از ما مي‏توانيم اين شهامت را داشته باشيم كه درون و بيرونمان يكي باشد. آن روز، روز رسوايي است، و چيزي بدتر از آن نيست. بر فرض، انسان سوخت و سوز را تحمل كند و بر آن عذاب صبر كند، اما حاضر نيست لحظه‏ اي آبرويش برود. لذا وقتي سخن از عذاب قيامت است صاحبان خرد مي‏ گويند: (ربّنا إنّك من تُدْخلِ النّار فقد أخزيته)[23] خدايا! هر كس را كه به جهنم ببري آبرويش را برده ‏اي. سخن از بي‏آبرويي است، كه آن مهم است. گرچه سوختن هم سخت است.

منافق و نيّتهاي پليد

انسان از آشكار شدن بعضي از بيماريها وحشتي ندارد؛ اما از افشاي بعضي بيماريها رنج مي‏برد.نفاق بيماري دروني قلبي و پوشيده است. و خداي سبحان به عنوان تهديد مي‏ فرمايد: كاري نكنيد كه، اين پوشش را برداريم: (أم حسب الّذين في قلوبهم مرضٌ أنْ لنْ يخرج الله أضْغانهم):[24] كساني كه در دلشان مرضي است، گمان كردند كينه آنان را آشكار نخواهيم كرد؟ آنان كه ايمان ضعيفي دارند و در زمان صلح و آرامش خود را مسلمان مي‏دانند ولي در روز ابتلا و امتحان، حاضر نيستند در حفظ و تقويت اسلام بكوشند. از اين رو مي‏فرمايد: (أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة ولمّا يأتكم مَثَل الّذين خَلوْا من قبلكم)[25] پنداشتيد به بهشت خواهيد رفت و حال آنكه آنچه بر پيشينيان گذشت بر سر شما نيامده است؟

در آغاز نهضت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه هنوز جهاد و دفاعي شروع نشده بود و مسلمانان در آرامش به سر مي‏بردند، گمان مي‏كردند كه با اقتدا كردن پشت سر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در مسجد النبي اهل بهشت خواهند بود. در اين زمان آيه نازل شد كه اين اعمال براي ورود به بهشت كافي نيست. هنوز جبهه و جهاد را نديده ‏ايد.

قبل از نزول آيه جهاد خدمت حضرت مي‏ رسيدند و مي‏ گفتند: آيا آيه و سوره جديدي يا تكليف و دستور تازه ‏اي نازل نشده است، تا بدان عمل كرده ثواب ببريم؟ اما وقتي سوره يا آيه ‏اي كه در آن دستور نبرد و قتال بود نازل مي‏شد، اظهار سنگيني و سستي مي‏ كردند، كه قرآن آنان را به شدت، مورد عتاب قرار داده است.[26]

منافق همان كاري را مي‏كند كه موش در سوراخ خود انجام مي ‏دهد. لانه موش دو سوراخ دارد كه از سوراخي به نام «نافق» به لانه مي‏رود. و از سوراخ ديگري به نام «قاصع» بيرون مي‏ جهد. موش در جلو درب خروجي اين سوراخ، قشر نازكي از خاك را حفظ مي‏كند. هنگامي كه صدايي به گوشش رسيد و احساس خطر كرد، آن قشر نازك خاك را كنار مي‏زند و از لانه مي‏ گريزد.

خدا مي‏ فرمايد: سرپوش نفاق براي هميشه باقي نمي‏ ماند، گاهي راه فرار منافق را از دو طرف مي‏ بنديم و فرصت بيرون رفتن را به او نمي‏ دهيم و در همان حال او را رسوا و كينه او را برملا مي ‏سازيم: (ولوْ نشاء لأريناكهمْ فلعرفْتهم بسيماهم ولتعرفنّهم في لحْن القوْل)[27] اگر بخواهيم، آنان را به تو نشان مي‏دهيم تا سيماي حقيقي آنان را بشناسي، تو از آهنگ سخن به حال آنها پي خواهي برد.

نفاق روي اين اصل، استوار است كه براي خدا حقيقت و واقعيتي قايل نيست. تفكر منافق نسبت به جهاد، در چهارچوب حس است نه در چارچوب عقل. و مردم را در همين چهارچوب خلاصه مي‏كند و براي آنان در حد احساس و ظاهر، واقعيت قايل مي‏شود. در حقيقت اين انسان نه خدا را شناخته و نه به اسرار جهان پي برده؛ بلكه فقط خود را فريب داده است.منافقان سعي مي‏كنند كار خوب را در حضور مردم انجام دهند تا مردم آن را ببينند و كار بد را در خفا انجام دهند تا از چشم مردم پنهان بماند. محور ديد منافقان مردم هستند. چنانكه خداوند فرمود: (إذْ يُبيّتون ما لا يرضي من القوْل وكان الله بما يعملون مُحيطاً)[28] اينان در شب‏ نشيني‏ ها و جلسات سرّي شبانه سخناني مي‏گويند كه خدا نمي ‏پسندد. در حالي كه خدا بر همه اعمال آنها احاطه دارد.از رياكاري منافقان در اخفاي بديها و آشكار كردن خوبيها معلوم مي‏شود كه معيار و محور نزد آنان مردم هستند.

آنگاه خداي سبحان مي‏ فرمايد: (يوْم هُمْ بارزون لا يخْفي علي الله منهم شي‏ء)[29]و در جاي ديگر: (يومئذٍ تُعرضون لا تخْفي منكم خافية)[30] روزي فرا مي‏رسد كه هيچ خفايي در كار نيست. هر كسي هر چه در نهان دارد آشكار مي‏شود. باز مي‏فرمايد: (ولا يكتمون الله حديثاً)[31] آن روز چيزي كتمان نمي‏شود، هر كس هر چه دارد مي‏گويد.اين تعبيرات گوناگون تأكيد بر اين مطلب است كه: چيزي از خدا مخفي نيست. ولي آن روز شما مي‏ فهميد كه خدا در دنيا مي‏ديده؛ نه اينكه او در قيامت مي‏بيند. بلكه در قيامت خواهيد فهميد كه هميشه خدا مي‏ديده است. اينكه درباره قيامت مي‏فرمايد: (إنّ ربّهم بِهمْ يومئذٍ لخبير)[32]نه به اين معناست كه خدا در قيامت خبير است؛ بلكه براي مردم در قيامت روشن مي‏شود كه خدا هميشه خبير و آگاه بوده است. پس آنچه در درجه ي اول اهميت دارد نيت است که ما انسانها بايد در پاکي آن تلاش کنيم.

[1]سوره ملك،آيه 2.

[2]ـكافي،ج 2،ص 16،ح 4

[3]قال الباقر (عليه‏السلام) «نيّةالمؤمن خيرمن عمله لأنّه ينوى من الخير ما لايدركه ونيّة الكافر شرّ من عمله و ذلك لأنّ الكافرين و ىالشروي أمل الشرّ ما لايدركه». (كافي،ج 2،ص 182).

[4]بحار،ج 67،ص 191.

[5]نهج البلاغه،حكمت 237.

[6]وسائل الشيعه،ج 1،ص 38،ح 14.

[7]سئل عن الصادق (عليه‏ السلام) ماالعقل؟قال: «ماعبدبه الرحمن واكتسب به الجنان» (كافي،ج 1،ص 11،ح 3).

[8]ـ همان،ص 28،ح 33.

[9]جامع احاديث الشيعه،ج 1،ص 375،ح 772.

[10]ـسوره آل عمران،آيه 31.

[11]ـ «وإنه ليتقرّب إلى بالنافلة حتي أُحبّه،فإذا أحببته كنت… » (كافي،ج 2،ص 352).

[12]ـسوره اعراف،آيه 200.

[13]ـسوره كهف،آيه 27.

[14]سوره بقره،آيه 28.

[15]كافي،ج 2،ص 429،ح 3.

[16]سفينةالبحار،ج 2،ص 662.

[17]سوره واقعه،آيات 88ـ 89.

[18]سوره بقره،آيه 25.

[19]«وإن أهل النار ليتأذّوْن من ريح العالم التارك لعلمه» (كافي،ج 1،ص 44).

[20]سوره طه،آيات 105ـ 107.

[21]سوره ق،آيه 22.

[22]سوره تحريم،آيه 8.

[23]سوره آل عمران،آيه192

[24]سوره محمّد،آيه 29.

[25]سوره بقره،آيه 214.

[26]سوره توبه،آيه 38.

[27]سوره محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم)،آيه 30.

[28]سوره نساء،آيه 108.

[29]سوره غافر،آيه 16

[30]سوره حاقه،آيه 18.

[31]سوره نساء،آيه 42.

[32]سوره عاديات،آيه 11.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بازدید: 3
مطالب مرتبط